گلچینی از بهترین اشعار کوتاه و بلند در وصف ایران

جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بس

ندادند شیر ژیان را بکس

همه یکدلانند یزدان شناس

به نیکی ندارند از بد هراس

چنین گفت موبد که مرد بنام

به از زنده دشمن بر او شاد کام

اگر کُشت خواهد تو را روزگار

چه نیکو تر از مرگ در کار زار

همه روی یکسر بجنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

چو ایران نباشد تن من مباد

بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

❖.❖.❖

به کوروش به آرش به جمشید قسم

به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم

ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت

گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت

بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد

چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد

❖.❖.❖

چه غمگنانه سال‌هاکه بال‌ها
زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات

که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو!

در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود

نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان

به گودهای هول

بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام

بدان امید تا که تو

دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی

❖.❖.❖

شعر وطن | گزیده ای از شعرهای زیبا در مورد ایران و افتخار به کشور ایران

نام جاوید ای وطن

صبح امید ای وطن

چهره کن در اسمان

همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

چهره کن در آسمان

همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه ی جان و تنم

وطنم وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم

که نواگر این چمنم

همه ی جان و تنم

وطنم وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

ز صلابت ایران جوان

❖.❖.❖

ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد

وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره

وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون

وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین

❖.❖.❖

همیشه در دلم، حماسه وطن
شراره می‌زند، به جان اهرمن

تو را به لوح عشق، به دل نوشته‌ام
تو را به خون خویش، به جان سرشته‌ام

وطن! به راه تو گذشته‌ام ز جان
به جان عاشقان، برای من بمان

تو صبح صادقی، تویی پگاه من
به هر کران تویی، چراغ راه من

به هر بهانه‌ای، قرار من تویی
به هر کرانه‌ای، کنار من تویی

شکوه مهر تو نشسته در دلم
به هر کجا روم، تویی مقابلم

به هر کجا روم، سرود من تویی
سلام عاشقی، درود من تویی

پرویز بیگی حبیب‌آبادی

❖.❖.❖

متن های زیبا برای برای زادگاه و وطنم ایران + عکس پروفایل | Pin, Save, Stars

وطن تو جان منی، جان من مرو از دست
اگر که جان برود، گو برو که جانان هست

فنا شوند زن و مرد ملتی اولی است
از آنکه نزد ملل سرشکسته گردد و پست

گهی مسیر تو بوده‌ست روم و گه یونان
گهی به قله اهرام مصر جای نشست

وطن نباشد اگر، دین و زندگانی نیست
که زندگانی و دین با وطن بود پیوست

شمرده مهر تو از دین پیمبر اسلام
یقین بری است ز دین، هر که این علاقه گسست

هنوز کوچک‌خان‌ها، هنوز کلنل‌هاست
در این زوایا از ساغر وطن سرمست

غمین مباش تو «دهقان»، هنوز ایرانی
درون رگشان خون وطن‌پرستی هست

اسماعیل دهقان

❖.❖.❖

دلم از تنهایی تو
حتی یک نفس جدا نیست

گله سر کن که می ­دونم
گله­ هات یکی دوتا نیست

ای وطن ای ریشه من
عشق من اندیشه من

گور من گهواره من
قلب پاره پاره من

بگو از اونا که رفتن
تو رو بی صدا شکستن

بگو از اونا که موندن
دلتو اینجا شکستن

با همه عذاب دیروز
دل به فردای تو بستن

❖.❖.❖

فدای اشک و خنده تو

دل پر و تپنده تو

فدای حسرت و امیدت

رهایی رمنده تو

اگر دل تو را شکستند

تو را به بند کینه بستند

چه عاشقان بی‌نشانی

که پای درد تو نشستند

کلام شد گلوله باران

به خون کشیده شد خیابان

ولی کلام آخر این شد

که جان من فدای ایران

تو ماندی و زمانه نو شد

خیال عاشقانه نو شد

هزارو یک بهانه نو شد

به خاک خسته تو سوگند

به بغض خفته دماوند

که شوق زنده ماندن من

به شادی تو خورده پیوند

افشین یداللهی

❖.❖.❖

شعر در مورد ایران | گلچین زیباترین اشعار در وصف ایران + 100 "شعر در مورد ایران"

شعر ای وطن قلبم برایت می تپد
ای وطــن قــلــبــم بـــرایـــت مـی تـپد
ای وطن از دیده ام خون می چکد
هــجــر تـــو آتـــش بـــه دامــانــم زده
درد دوری تیشه بر جانم زده
آن زمـان چـون دور گــشــتم از بـرت
لحظه ای که رانده گشتم از درت
نــیــمــی از جــانـم نـــهـادم در وطــن
عشق و ایمانم نهادم در وطن
روح مـــن ایــــران تـــنــم ایــنـجا بُوَد
در دلم بس شورش وغوغا بُوَد
مـن در ایــنـجا روز و شـب در آتــشم
من چه گویم کز غمت چون می کشم
زنــدگی در شـهر غربـت مشکل اسـت
دوری از عشق و محبت مشکل است
هــیــچ آهــنـــگی بـــرایـم شاد نـیست
در گلویم نای یک فریاد نیست
در وجـودم عشـق ایـران ماندنی است
از لبم نامش همیشه خواندنی است
ای وطـن سـخـت اسـت دل کندن ز تو
مشکل است دل را جدا کردن زتو
ای خـدا آوار گـی دیـگر بـــس اسـت
دوری و بیچار گی دیگر بس است
ای خــــدا یــــــاری نــــمـــــا بــارِ دگر
جانب معشوق گردم رهسِپَر
خـــاک ایـــران تــــوتـیـای چــشـم مـن
نام او چون روح در این جان و تن
مــا هــمـه فـانی و ایران ماندنی است
اوبُوَد «جاوید»،خصمَش رفتنی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top