چگونگی رویارویی کودکان با مرگ عزیزانشان

آموزش کودکان برای احترام گذاشتن به دیگران

راه های مختلفی وجود دارد
تا از طریق آن به کودکان یاد بدهیم که چطور به سایرین احترام بگذارند.
والدین عادت دارند همه چیز را به فرزندانشان امر کنند: “همانطور که من می
گویم باید رفتار کنی”، “باید به مادرت احترام بگذاری.” و …. در واقع،
والدین میتوانند دستورات خود را به کودکان تحمیل کنند، اما نمی توانند آنها
را به احترام گذاشتن امر کنند. ما می توانیم فرزندانمان را وادار کنیم
آنطور که ما می خواهیم رفتار کنند، اما نمی توانیم مجبورشان کنیم که به ما و
بقیه مردم احترام بگذارند. احترام را باید به دست آورد.
احترام فقط با خوب و مهربان بودن به دست نمی آید. البته خوب بودن هیچ
اشکالی ندارد، اما پدر یا مادری که با خوبی و مهربانی بیش از حد با
فرزندانش رفتار می کند، مطمئناً فرزند یکدنده و سخت گیری بار خواهد آورد.
کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صِرف نیاز دارد.
ترفند دیگری برای کسب احترام وجود دارد: والدین سعی می کنند با گوشزد کردن
خطاهای فرزندانشان باعث شوند آنها بهتر رفتار کنند. این اصلاً روش مناسبی
نیست. کودکان وقتی احساس میکنند از آنها انتقاد شده و طرد شده اند، هیچ
انگیزه ای برای بهتر شدن ندارند. وقتی کودکان مورد انتقاد قرار می گیرند،
به جای اینکه بهبود یابند، سعی می کنند خودشان یا دیگران را محکوم کنند.
کودکان یاد می گیرند به کسانی احترام بگذارند که به آنها احترام می گذارند.
افرادی که بیشتر مورد احترام هستند، از ترکیبی منحصر به فرد از دوست داشته
شدن و ایجاد محدودیت به طریقی محکم اما مهربانانه استفاده می کنند.
بااینکه کودکان تصور می کنند هیچ نیازی به پند و اندرز ندارند، اما اگر این
نصیحت ها در قالب یک رابطه ی محبت آمیز و حمایت کننده باشد، می تواند آنها
را به داشتن رفتارهای مناسب و خوب تحریک کند. کودکان به محدودیت نیز
احتیاج دارند، اما این محدودیت ها هم می تواند با نرمی، مهربانی و احترام
برای آنها گذاشته شود.
مثلاً اگر کودکی شروع به آزار و اذیت و زدن خواهرش می کند، پدر یا مادر می
تواند به طرق مختلف عکس العمل نشان دهد. می تواند کودک را زده و بگوید:
“وحشی چی کار داری می کنی؟ ول کن خواهرت را…”. مطمئناً این روش به کودک
احترام گذاشتن را یاد نمی دهد. از طرف دیگر، پدر یا مادر فهمیده می تواند
دست کودک را بگیرد و به او بگوید: “ما هیچوقت نباید به کسی صدمه بزنیم و
بقیه را آزار بدهیم. می شه به من بگی چه چیز تو را ناراحت کرده است؟”
والدین عاقل و فهمیده برای فرزندانشان محدودیت ایجاد میکنند اما این کار را
بدون کتک زدن و آزار دادن کودک انجام می دهند.
کودکان زمانی یاد میگیرند به سایرین احترام بگذارند که افرادی که برایشان
مهم هستند، الگویی از احترام گذاشتن باشند. اگر کودکان ببینند که ما که
نزدیک ترین افراد به آنها هستیم، به دیگران و ارزشهایمان احترام می گذاریم،
به نفعشان خواهد بود. ما می توانیم مدام درمورد چنین الگوهایی با
کودکانمان صحبت کنیم و این نمونه های اخلاقی را تحسین کنیم. و برعکس می
توانیم افرادی را که اذیتمان می کنند یا با ما فرق دارند—مردمانی از کشوری
دیگر، با اعتقادات یا باورهایی متفاوت– را پیش آنها نکوهش کنیم. احترام
گذاشتن ما به افرادی که با ما فرق دارند خود می تواند نمونه ای برای
الگوپذیری کودکان باشد.
این به آن معنا نیست که با آنچه بقیه مردم انجام می دهند یا باور دارند هم
عقیده ایم. باید برای آنها توضیح دهیم که هر انسانی می تواند باور خاص خود
را داشته باشد، و با اینکه کاملاً متضاد باور ماست ما باید به او و
اعتقاداتش احترام بگذاریم.
برای یاد دادن طریقه ی احترام گذاشتن، ما باید عیوب و اشتباهات خود را به
راحتی قبول کنیم. اگر بی دلیل کودکمان را تنبیه کردیم، یا اگر کوتاهی در حق
او انجام دادیم، از او معذرت خواهی کنیم و بخواهیم که ما را ببخشند.
احترام مبنای رابطه های مستحکم و پردوام است و می تواند نتیجه طبیعی برخورد و رفتار صحیح والدین با کودکانشان باشد.
● افرادی که بیش از همه به آنها احترام میگذارید چه کسانی هستند؟ چه کرده اند تا توانسته اند احترام شما را جلب نمایند؟
به چه راه هایی به کودکانتان احترام می گذارید؟ (آیا به حرف هایی که می
زنند با احترام گوش می دهید؟ آیا سعی میکنید با آنها وقتتان را بگذرانید؟
آیا سعی می کنید به علایق آنها احترام بگذارید؟)
● بهترین راه نشان دادن احترام به فرزندتان چیست؟
وقتی مردم بیش از آنچه هستند ادعا میکنند که خوب هستند، ما اشکالات آنها را
بیشتر می بینیم. وقتی به قصور و اشتباهاتشان اعتراف می کنند، ما بیشتر از
آنها چشم پوشی می کنیم، به خصوص وقتی میدانیم سعی میکنند بهتر باشند. آیا
شما هم کوتاهی ها و اشتباهاتتان را با کودکانتان درمیان می گذارید و از
آنها درخواست کمک می کنید؟ مثلاً ممکن است بگویید: “من وقتی خسته ام خیلی
زود عصبانی میشوم و سرت داد می زنم و آنطور که باید و شاید به تو محبت نمی
کنم. امیدوارم تو من را ببخشی و کمی تحملم کنی.”
گاهی برخی والدین آنقدر فهمیده اند که مشکلاتشان را نیز با فرزندانشان مطرح
میکنند. “من روز بدی داشتم، کاش کمی مراعاتم کنی تا من چیزی نگویم که
ناراحت شوی.” اما والدین نباید کودک را از وضعیت سلامتی خود نگران کنند. پس
بهتر است بعد آن بگویند: “اگر چند ساعت استراحت کنم حالم خوب می شود و با
هم به کارها می رسیم.”


چگونگی رویارویی کودکان با مرگ عزیزانشان

) مرگ را توضیح دهید
 
اکثر پدر و مادرها صبر می کنند تا واقعه ای تأسف بار روی دهد سپس به این
فکر کنند که چگونه به کودک خود کمک کنند با مفهوم مرگ کنار بیاید. بیشتر
وقتها، این زمان دیگر زمان مناسبی برای توضیح دادن موضوع نیست به ویژه اگر
خود وا لدین نیز با این مشکل درگیر باشند.
بهتر است همین الآن چند دقیقه ای به این موضوع فکر کنیم و باورها و عقاید
خود را درباره مرگ مرور کنیم. می توانید برای کودک خود توضیح دهید وقتی پدر
بزرگ یا مادربزرگتان از دنیا رفت چه احساسی داشتید. این کار به او یاد می
دهد که مرگ مفهومی جهانی است.

۲) چرخه زندگی را به کودک خود یاد دهید
 

فرصتهای بیشماری وجود دارد که می توانید درباره مرگ به عنوان بخشی از زندگی
صحبت کنید. اما اکثر والدین، با این گمان که از کودک خود در برابر
ناملایمات محافظت می کنند، این فرصتها را نادیده می گیرند. متخصصان می
گویند از این فرصتها استفاده کنید.
گلهای پژمرده باغ، گلهای پرپر رُز می توانند درسی از زندگی و مرگ برای کودک
داشته باشند. همینطور، گذر فصلها یا مرگ یک حیوان خانگی. از اقوام مُسن یا
دوستان پیر خود به همراه کودکتان دیدن کنید و برای او شرح دهید که پیری
امری طبیعی است. اگر کودک احساس کند می تواند به راحتی درباره مرگ با شما
صحبت کند، سؤالهای زیادی از شما می پرسد و به این ترتیب برای رویارویی با
این مسئله آماده می شود.

۳) کودک خود را در غم و اندوه خود شریک کنید
 

در نظر بگیرید که یکی از عزیزان فوت کرده است. معمولاً، والدین سعی می کنند
کودک را از موضوع و رنجی که خود احساس می کنند، دور نگهدارند. این کار را
نکنید، چراکه کودکتان مجبور است زمانی (شاید به تنهایی) با آن روبه رو شود.

البته کار آسانی نیست که کودکتان شما را اندوهناک ببیند اما پنهان کردن آن
از او یا فرستادن کودک به خانه عمه یا دایی، نه تنها او را از شما و احساس
کنونی تان دور می کند بلکه این پیام را به او منتقل می کند که اگر کسی مُرد
نباید برای او گریه کرد یا غمگین بود، که درست عکس آن چیزی است که لازم
است کودک بداند. آنچه لازم است به او یاد بدهید این است که او را مطمئن
کنید این اندوه و درد می گذرد. باید به او یاد دهید که رنج بخشی از زندگی
است و البته خواهد گذشت.

۴) صادق باشید
 

اغلب پاسخ دادن به سؤالات کودکان درباره مرگ دشوار است. بهترین کار این است
که در همه حال رو راست و صادق باشید، و آنقدر اطلاعات بدهید که کودک سؤال
می کند، نه بیشتر.
یکی از بزرگترین دل مشغولی های کودکان، احساس امنیت آنان است. آنان می
خواهند بدانند آیا مامان و بابا همیشه زنده خواهند بود. به کودک بگویید
مامان و بابا زمانی طولانی با او و در کنار او خواهند بود، اما اگر اتفاقی
برای آنان بیافتد، همیشه کسانی هستند که از جان و دل از او مراقبت کنند.

۵) برخوردی روحانی و معنوی داشته باشید
 

مذهب تعالیم خوبی درباره زندگی و مرگ دارد. توضیحات مناسبی ارائه می کند، و
آرامش به همراه دارد. حتی اگر مذهبی نیستید، بازهم می توانید به کودکتان
بیاموزید که معنایی بالاتر و والاتر در زندگی و برای زندگی وجود دارد.
کارهای خوب یکی از عزیزان درگذشته را برای او شرح دهید.
پدر و مادرها به کودک خود بیاموزند که برای هر چیزی، حتی برای مرگ، دلیلی وجود دارد.

۶) خاطره درگذشتگان را زنده نگهدارید
 

به جای اینکه حرف زدن درباره عزیز از دست رفته را ممنوع، یا از یادآوری
اوقات خوشی که با او داشتید اجتناب کنید، خاطرات او را زنده نگهدارید.
آلبومی از عکسهای او همراه با خانواده یا دوستان تهیه کنید و گاه به گاه با
کودک خود به آن نگاه و خاطرات خودرا مرور کنید. گاه به گاه به همان
رستورانی بروید که او دوست می داشت، و غذایی را که سفارش می داد به کودکتان
یادآوری کنید. با این روشها می توان آرامش به کودک داد و اگر خدای نخواسته
اتفاق ناگواری رخ بدهد ، کودکان در مواجه با آن مشکل منطقی واستوار خواهند
بود.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top