۱۰ حقیقت شگفتانگیز برای افزایش خلاقیت مغز
تفکر ما در خصوص چگونگی ساز و کار مغز و آنچه که در حقیقت انجام میشود
مسئلهای است که همواره مایه حیرت و شگقتی من بوده است. مثلا مدتها فکر
میکردم راه مشخصی برای انجام برخی کارها وجود دارد اما با گذشت زمان
دریافتهام که کاملا در اشتباه بودهام. به عنوان مثال من همیشه فکر
میکردم که انسانها میتوانند چندکاره باشند، یعنی در یک زمان میتوانند
سریال مورد علاقهشان را تماشا کنند، با ایمیل یک قرار کاری را هماهنگ کنند
و حواسشان به تکالیف فرزندانشان هم باشد. و از آن جالبتر این انتظار را
همیشه از اطرافیانم داشتم که در قبال موضوعات مرتبط با من همینگونه رفتار
کنند.
اصلا
برای من قابلپذیرش نبود که فردی در هنگام رانندگی از گفتگو پرهیز کند چون
میخواهد حواسش به رانندگی باشد یا مواردی از این دست. اما بر طبق آخرین
مطالعات انجام شده در این خصوص، برای مغز انسان غیرممکن است که بتواند در
یک زمان بر روی دو کار تمرکز کند و مسئولیت صحیح انجام دادن چندکار همزمان
را بپذیرد. این تجربه و چند ایده از این دست موجب شد که در اینجا ۱۰ حقیقت
شگفتانگیز درخصوص مغز انسان را با هم مرور کنیم و حقایق را جایگزین
نظریههای پیشین کنیم. البته احتمالا از این طریق هم به افزایش بهرهوری و
کارایی موتور اندیشهمان کمک کنیم.
۱- زمانی که خسته هستید مغز شما کارهای خلاقانهتر را بهتر انجام میدهد
زمانی
که من در خصوص ساعت بدن و تاثیرگذاری آن در روال روزمره زندگی اطلاعاتی
کسب کردم فمیدم که بسیاری از کارهایی را که در طول روز برنامهریزی کردهام
درحقیقت با ساعت بدنم سازگار نیست.
به عنوان مثال اگر شما صبح پس
از بیدار شدن از خواب احساس سرخوشی دارید و در نقطه اوج انرژی خود هستید،
این زمان بهترین وقت برای شما جهت رسیدگی به امور بحرانی، تحلیل و آنالیز،
پیدا کردن راه حل برای مشکلات، پاسخ به سوالات و پروژههای کاری در طول روز
است. و خوب برای بعضی از افراد این نقطه اوج در زمانی دیگری ار روز رخ
میدهد شاید برای برنامهریزی و انجام کارهای روزمره بهتر باشد نقطه اوج
خود را پیدا کنید.
از سوی دیگر اگر شما در حال تلاش برای انجام یک
کار خلاقانه هستید، زمانهایی که خسته هستید و مغز شما فعالیت کارآمد ندارد
شانس بیشتری برای خلق یک ایده ناب دارید. شاید به نظر غیرمنطقی و مسخره
بیاید اما اغلب ایدههای نو و بزرگ در یک استحمام بعد از یک روز کاری سخت و
طولانی به ذهن خطور میکند. اما حقیقت پشت پرده چیست؟
زمانی که
خسته هستید، مغز انرژی لازم را جهت فیلتر کردن حواس شما ندارد بنابراین به
حاشیه میروید و از سوژه پرت میشوید و تمرکز لازم روی یک موضوع خاص را
ندارید. در حقیقت گاهی آنقدر از مسیر دور میشوید که ارتباطی بین آنچه در
ذهن شماست و سوژه اصلی پیدا نمیکنید. حتما برای شما پیش آمده است که در
فکر و خیال و رویا فرو رفته باشید در حدی که یادتان نیاید سرآغاز این مسیر
چه بوده است. در این سفر بی قید و بند فکری ارتباطات جدید کشف میشود،
ایدهها و راههای جدید جایگزین مسیرهای قدیمی و از پیش برنامهریزی شده
میشود و از اینرو زمانی که خسته هستید مغز شما در فازی قرار دارد که
میتواند راهحلهای خلاقانهتری را پیدا کند.
ساینتیفیک آمریکن در
مقالهای با عنوان «بهترین زمان خلاقیت شما آن زمانی که فکر میکنید نیست»
توضیح میدهد که چگونه حواس پرتی میتواند مفید باشد:
درک صحیح
مشکلات نیازمند تفکر خارج از چهارچوبهای معمول است و در چنین حالتی آماده
بودن برای حواسپرتی میتواند سودمند باشد. در زمانی که شما در اوج انرژی
خود نیستید کمتر می توانید تمرکز کنید و طیف وسیعتری از اطلاعات در مغز
شما در حال آنالیز است. این دامنه وسیعتر به شما امکان میدهد که گزینهها
و تفسیرهای بیشتری را از پیرامون و به خصوص در مورد سوژه مورد نظر داشته
باشید در نتیجه نوآوری و بینش شما ارتقا مییابد.
۲- استرس میتواند سایز مغز را تغییر دهد و آن را کوچکتر کند
شرط
میبندم که حدس هم نمیزدید که استرس شایعترین علت تغییر در عملکرد مغز
است. نگاه به این مقاله میتواند حقایق شگفتانگیزی را در زمینه استرس به
شما بیاموزد.
در خصوص تغییرات ایجاد شده در مغز به علت استرس،
تحقیقات مختلفی انجام شده است. در یکی از این تحقیقات تاثیرات استرس را بر
سلامت روانی تعدادی از میمونهای نوزاد امتحان کردند. بر این اساس ۱۳ بچه
میمون توسط همسالان خود به مدت ۶ ماه مورد مراقبت قرار گرفتند و ۱۵ بچه
میمون توسط مادران خود نگهداری شدند. پس از ۶ ماه قبل از آن که محققان مغز
آنها را اسکن کنند همه بچه میمونها به گروه اجتماعی طبیعیشان برگردانده
شدند. برای میمونهایی که از مادران خود دور بودند و توسط همسالان مراقبت
شده بودند، بخشهایی از مغز که مربوط به استرس است بزرگتر بود و حتی پس از
بودن در شرایط طبیعی تا چندماه بزرگی این بخش مغز قابل توجه بود. اگرچه
برای یک نتیجه قطعی مطالعات بیشتری مورد نیاز است اما آنچه مسلم است استرس
طولانی مدت مغز ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
در
مطالعه دیگری که در خصوص تغییر اندازه مغز در جریان استرس مداوم انجام شد،
محققان دریافتند که ناحیه هیپوکامپ مغز موشهای آزمایشگاهی که دچار استرس
مزمن بودند کوچک شده بود. هیپوکامپ قسمتی از مغز است که به عنوان مرکز
یادگیری و تشکیل خاطرات شناخته میشود و جز اولین نواحی مغز است که در
بیماری آلزایمر آسیب میبیند. افرادی که به طور طبیعی هیپوکمپوس کوچکتری
دارند بیشتر در معرض ابتلا به بیماری PTSD هستند. اختلال تنشزای پس از
رویداد یا استرس پس از سانحه که به صورت مخفف PTSD معرفی میشود سندرمی است
که پس از مشاهده، تجربه مستقیم یا شنیدن یک عامل استرسزا و آسیبزای شدید
روی میدهد که میتواند به مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا وقوع یک سانحه
جدی منجر شود. اگرچه اغلب مردم (۵۰ تا ۹۰٪) یک رویداد بسیار تنشزا را تا
پایان عمر به یاد دارند، فقط ۸٪ آنها به PTSD مبتلا میشوند.
۳- انجام چندوظیفه همزمان به معنای واقعی برای مغز غیرممکن است
انجام
چند فعالیت مغزی به صورت همزمان برای مدتهای طولانی تشویق و ترویج میشده
است. این تمایل و تشویق صرفا به دلیل بهرهوری بیشتر از مغز نیست بلکه از
نظر روانی به افراد احساس رضایت و خرسندی میدهد. حال آن که طبق تحقیقات
متعدد مشخص شده است که چندوظیفهای بودن در یک زمان برای مغز غیر ممکن است.
زمانی که چندکار را به صورت همزمان انجام میدهیم، درحقیقت مغز ما مدام
بین فعالیتها سوییچ میکند و عقب و جلو میرود. بنابراین عملکرد مغز در هر
زمان صرفا مربوط به یک فعالیت است.
کتاب «قوانین مغز» توضیح میدهد که چگونه چندکاره بودن مغز میتواند زیانآور باشد:
در
حالتی که ما به طور همزمان به چندکار رسیدگی میکنیم میزان خطا تا ۵۰ درصد
افزایش مییابد و انجام یک کار مشخص ممکن است به زمانی دوبرابر حالت عادی
نیاز داشته باشد.
در واقع ما مشغول تقسیم کردن منابع مغز و حواسمان
در چندکار مختلف هستیم. هر چند که این کار به توالی انجام میشود اما
پرشهای پشت سر هم بین وظایف موجب میشود که تمرکز لازم بر روی هیچ یک از
فعالیتها وجود نداشته باشد. در واقع مغز کارها یا موضوعات را تقسیم و ریز
کرده و آنها را یکی یکی پردازش میکند. اما این روند تقسیم و انجام دو یا
چند فعالیت برای مغز دشوار است و به جای افزایش بهرهوری مغز را وادار
میکند بخشی از انرژی خود را صرف فیلتر کردن اطلاعات بی ربط کند.
زمانی
که مغز ما مسئولیت رسیدگی به یک وظیفه را دارد کورتکس پرهفرونتال مغز ما
مهمترین نقش را ایفا میکند. در فرایند خوردن یک شیرینی بخش قدامی مغز شما
ابتدا قصد یا هدف خوردن شیرینی را ایجاد میکند و بخش خلفی وظیفه برقراری
ارتباط با سایر قسمتهای مغز برای صدور دستورهای لازم به اعضا را به عهده
میگیرد. به این ترتیب دست شما برای برداشتن شیرینی حرکت میکند و مغز می
فهمد که کی آن را گرفتهاید.
مطالعهای
که در پاریس انجام شده نشان میدهد که زمانی که کار دومی به وظایف مغز
افزوده میشود، مغز به دو بخش تقسیم شده و هر نیمکره به تنهایی روی یک
موضوع کار میکند (تصویر بالا). در این حالت بار وارد شده به مغز زیاد است و
مغز نمیتواند از تمام ظرفیت خود استفاده کند. زمانی که کار سومی به این
مجموعه اضافه شود داستان به شدت خرابتر میشود. داوطلبانی که ماموریت
انجام همزمان سه کار را پذیرفته بودند به صورت مداوم یکی از آنها را
فراموش میکردند و نرخ خطای آنها ۳ برابر بیش از حالتی بود که ۲ وظیفه را
انجام میدادند.
۴- چرت زدن در روز عملکرد مغر را بهبود میبخشد
احتمالا
همه شما میدانید که خواب کافی تا چه اندازه بر عملکرد مغز تاثیرگذار است
اما این قضیه در چرتهای روزانه هم به اثبات رسیده است.
طبق مطالعات انجام شده چرتهای روزانه هم می تواند از طرق زیر در بهبود عملکرد مغز مفید واقع شوند:
بهبود حافظه
در
یک مطالعه، جهت تست قدرت حافظه با در نظر گرفتن زمانی مشخص به افراد
تعدادی کارت مصور دادند تا تناسبات و شکلهای آنها را به خاطر بسپارند.
سپس یک استراحت ۴۰ دقیقهای به شرکت کنندگان داده شد که در این مجال گروهی
خوابیدند و گروهی بیدار مانند. پس از زمان استراحت حافظه افراد مورد سنجش
قرار گرفت و نتایج در گروهی که چرت کوتاهی زده بودند به مراتب بهتر بود. در
حقیقت افرادی که به خواب رفته بودند ۸۵ درصد از الگوها و کارتها را به
یاد داشتند در حالی که این آمار برای گروهی که بیدار مانده بودند ۶۰ درصد
بود.
ظاهرا چرت زدن موجب میشود که اطلاعات دریافت شده در مغز ما حک شوند.
تحقیقات
نشان میدهد که زمانی که مطلبی برای اولین بار وارد مغز ما میشود در
هیپوکامپ ثبت میشود اما در این مرحله، حافظه بسیار شکننده است و احتمال
فراموشی بسیار زیاد است به خصوص اگر بخواهید مطلب دیگری را به خاطر
بسپارید. در این حالت به راحتی داده قدیمی جای خود را به مطالب جدید
میدهد. به نظر میرسد چرت زدن موجب میشود که خاطرات به نئوکورتکس منتقل
شود این بخش لایه بیرونی دو نیمکره مغزی است و در عملکرد حواس، تولید
دستورهای حرکتی، تصمیمگیری مکانی، خودآگاهی و زبان نقش دارد. در نئوکورتکس
اطلاعات برای مدت طولانیتری ذخیره سازی میشوند.
در نگاهی دیگر افرادی بعد از چرت زدن انرژی بیشتری دارند و میتوانند از نو به ادامه کار خود بپردازند.
یادگیری بهتر
چرت
زدن کمک میکند که اطلاعات و دادههای وارد شده از حافظههای موقت مغز به
مناطق مناسبتر ذخیرهسازی منتقل شوند. بنابراین مغز گنجایش پذیریش و
آنالیز اطلاعات جدید را بدست میآورد. در مطالعه در دانشگاه کالیفرنیا، از
شرکتکنندگان خواسته شد که کار مشخصی را حوالی ظهر انجام دهند. برای انجام
کار نیاز به فراگیری و به خاطر سپردن اطلاعات جدید فراوانی بود. پس از کسب
بخشی از دادههای مورد نیاز در ساعت ۲ بعد از ظهر گروهی از شرکت کنندگان
خوابیدند و گروهی دیگر بیدار ماندند و استراحت کردند. نحوه عملکرد دو گروه
در ساعت ۶ بعدازظهر مورد ارزیابی قرار گرفت و افرادی که خواب کوتاهی در
بعدازظهر داشتند عملکرد بهتری را ارائه کردند در واقع عملکرد گروهی که چرت
زده بودند حتی از صبح و پیش از خواب هم بهتر بود. اما واقعا در طول خواب چه
اتفاقی در مغز رخ میدهد؟
تحقیقات اخیر نشان داده است که در طول
خواب سمت راست مغز به مراتب فعالیت بیشتری نسبت به سمت چپ مغز دارد با وجود
این که ۹۵ درصد جمعیت جهان راست دست هستند و نیمکره چپ مغز آنها غالب
است، اما مشاهدات نشان داده است که در طول خواب به طور مداوم نیمکره راست
مغز فعالتر است.
آندری
مدودف (Andrei Medvedev) محقق این پروژه بر این باور است که سمت راست مغز
به نوعی وظایف «خانهداری» را در طول خواب انجام میدهد. بدین معنی که
زمانی که نیمکره چپ مغز در حال استراحت است سمت راست مغز در حال فعالیت جهت
پاکسازی اطلاعات از مناطق ذخیرهسازی موقت، انتقال اطلاعات به بخش
ذخیرهسازی طولانی مدت و تثبیت خاطرات روز در مغز است.
۵- حس بینایی بر بقیه حواس غالب است.
با
وجود اینکه بینایی یکی از پنج حس اصلی ماست اما به نظر میرسد که نسبت به
بقیه حسها اولویت و تقدم دارد. شما با شنیدن یک سری اطلاعات تنها ۱۰ درصد
آن را سه روز بعد بیاد میآورید حال آن که اگر به همان اطلاعات یک تصویر
اضافه کنید، دیدن تصویر موجب می شود ۶۵ درصد اطلاعات سه روز دیگر در خاطر
شما باشد.
یکی از دلایل این امر ممکن است این باشد که فرآیند خواندن
برای مغزهای با راندمان بالایی انجام نمیشود. مغز ما حروف هر متن را نیز
به صورت تصاویر کوچک با مشخصههای خاص به خاطر میسپارد و با انطباق این
ویژگیها با تصویر ذهنی ما قادر به خواندن نوشتهها هستیم. و این کار به
صرف زمان نیاز دارد!
چیزی که تعجبآور است این است که تکیه زیاد مغز
بر روی حس بینایی خوب نیست! به عنوان مثال مغز ما مدام در حال حدس زدن
ماهیت اطراف در یک فضای سه بعدی است. نور در شبکیه یک تصویر دوبعدی میسازد
و بنابراین تخمین تصویر سه بعدی قابل مشاهده اشکال به عهده مغز است.
در
تصویر زیر میتوانید ببینید که چه حجمی از مغز اختصاص به بینایی پیدا کرده
است و این حجم در مقایسه با مناطق دیگر چه قدر زیاد است.
۱۰ حقیقت شگفتانگیز برای افزایش خلاقیت (2)
۶- درونگرایی و برونگرایی نتیجه سیمکشیهای متفاوتی در مغز ما است
من
به تازگی فهمیدهام که درونگرایی و برون گرایی لزوما ربطی به میزان
خجالتی یا خوشبرخورد و گرم بودن ما ندارد، بلکه به این مربوط است که مغز
ما چگونه دوباره شارژ میشود.
تحقیقات اخیر نشان داده است که میان
مغز درونگراها و برونگراها تفاوت آشکاری وجود دارد. این تفاوت بیش از هر
چیز در نحوه پردازش پاداش و ناشی از تفاوتهای ژنتیک است. در مورد
برونگراها، مغز زمانی که در یک ریسک برنده میشوند پاسخ قویتری دریافت
میکند. این موضوع هم به ژنتیک آنها و هم به سیستم ترشح دوپامین در بدن
آنها مربوط میشود.
در مطالعهای از افراد خواسته شد که در حالی که در دستگاه اسکن مغزی هستند با ریسکها (یا قمارهایی) روبرو شوند. نتیجه این بود:
«وقتی
ریسکهای آنها با موفقیت روبرو میشد، گروه برونگراتر پاسخ قویتری را
در دو ناحیه اصلی مغز یعنی آمیگدال و نوکلئوس آکومبنس؟؟؟ نشان میدادند.»
نوکلئوس
آکومبنس بخشی از سیستم دوپامین بدن است که بر نحوه یادگیری تاثیر دارد و
محرک اصلی ما برای دریافت پاداش است. سیستم دوپامین بدن برونگراها آنها
را به سوی امتحان کردن تازهها، ریسککردن و لذت بردن از موقعیتهای
ناشناخته و سورپرایزها سوق میدهد. آمیگدال مسئول پردازش هیجانات عاطفی است
و باعث میشود برونگراها در هنگام برخورد با چیزهای برانگیزاننده و
تحریککننده اینچنین هیجانزده شوند. چیزی که ممکن است به سادگی برای
درونگراها خستهکننده و طاقتفرسا باشد.
تحقیقات
بیشتر نشان داده است که این تفاوت در نحوه پردازش هیجان و تحریک نیز وجود
دارد. در برونگراها پردازش هیجان مسیری کوتاهتر را طی میکند که از نواحی
مربوط با حس چشایی، لامسه، بینایی و شنوایی عبور میکند در حالیکه
درونگراها هیجان را از طریق مسیری طولانیتر و پیچیدهتر که مربوط به
خاطرات، برنامهریزی و حل مساله است درک میکنند.
۷- ما افرادی که اشتباه میکنند را بیشتر دوست داریم!
به نظر میرسد که اشتباه کردن بواسطه چیزی که اثر پراتفال (Pratfall Effect) نامیده میشود ما را دوستداشتنیتر میکند.
«آنهایی
که هرگز اشتباه نمیکنند کمتر از کسانی که گاهی مرتکب اشتباه میشوند دوست
داشته میشوند. خرابکاری افراد را به شما نزدیکتر میکند و شما را
انسانتر جلوه میدهد. کامل بودن بین افراد فاصله میاندازد و جوی از
شکستناپذیری و غیرجذاب بودن را به همراه دارد. همه آنهایی که نقصهایی
دارند در آخر برنده میشوند.»
این تئوری توسط الیوت آرونسون که یک
روانشناس است آزموده شده است. او در آزمایشاش از شرکتکنندگان خواست که به
صپای ضبط شده افرادی که به یک آزمون پاسخ میدهند گوش کنند. صداهای ضبط
شده شامل مواردی بود که در آن فرد پاسخدهنده باعث ریختن یک فنجان قهوه
میشد. زمانی که از شرکتکنندگان خواسته شد که آزموندهندگان را ارزیابی
کنند، گروهی که قهوه را ریخته بودند بالاتر از بقیه قرار گرفتند!»
بنابراین دیگر میدانید که گاهی مرتکب شدن اشتباهات کوچک بدترین کار دنیا نیست، بلکه حتی میتواند برای ما مفید باشد.
۸- مدیتیشن میتواند سیمکشی مغز ما را در جهت بهبود تغییر دهد
این
هم یکی دیگر از مواردی بود که من را سورپرایز کرد. فکر میکردم که مدیتیشن
تنها برای افزایش تمرکز و آرامش مفید است، اما انگار فواید فراوان دیگری
هم به همراه دارد که برخی از آنها عبارتند از:
اضطراب کمتر: زمانی
که به مراقبه میپردازیم، اضطراب ما کمتر و کمتر میشود و به نظر میرسد
دلیل آن سستتر شدن اتصالات برخی از مسیرهای مغز باشد. در مغز ما قسمتی به
نام «مرکز من» یا Me Center (پریفرونتال کورتکس) وجود دارد که اطلاعات
مربوط به خودمان و تجربههایمان را پردازش میکند. در حالت عادی ارتباط
میان این قسمت و بخش مسئول ترس و احساسات جسمانی بسیار قوی است. زمانی که
شما تجربهای ترسناک یا ناراحتکننده دارید، واکنشی بزرگ در Me Center مغز
شما ایجاد میشود که باعث میشود حس ناراحتی و مورد حمله قرار گرفتن را
تجربه کنید. در تصویر زیر میبینید که بعد از بیست دقیقه مراقبه چه تغییری
در میزان اضطراب رخ داده است!
با
مدیتیشن این ارتباط عصبی ضعیفتر شده و در عوض، ارتباط میان بخشهای ترس و
احساسات جسمانی با مرکز ارزیابی یا Assessment Center که محل تصمیمگیری و
استدلال است قویتر میشود. در نتیجه به حوادث دردناک با نگاهی منطقیتر
برخورد میکنیم.
خلاقیت بیشتر: تحقیقات دانشگاه لیدن هلند نشان داده
است که گرچه مدیتیشنهای Focused-Attention (تمرکز بر یک موضوع کاملا
مشخص) تاثیر چندانی بر فعالیتهای خلاقانه بعدی ندارند، اما مدیتیشنهای
Open-Monitoring (توجه به تمام احساسات و افکار وارد شده به ذهن) میتوانند
کارایی فرد را در کارهای خلاقانهای که در ادامه مدیتیشن انجام میدهد
افزایش دهند.
حافظه
بهتر: یکی دیگر از فواید مراقبه بهبود قدرت یادآوری است. تحقیقات کاترین
کر از مرکز تصویربرداری پزشکی مارتینوس نشان میدهد که افرادی که مراقبه
Open monitoring را انجام میدهند سادهتر میتوانند عملکرد مغزی خود را به
گونهای تنظیم کنند که از حواسپرتی جلوگیری کرده و کارایی آنها را
افزایش دهد. همین فیلتر کردن حواسپرتیها به آنها امکان میدهد که وقایع و
اطلاعات جدید را سریعتر به خاطر بیاورند.
علاوه بر همه اینها مدیتیشن با افزایش مهربانی، کاهش استرس و حتی افزایش مقدار ماده خاکستری مغز مرتبط دانسته شده است.
۹- ورزش میتواند مغز را از نو سازماندهی کرده و نیروی اراده را افزایش دهد
همه
ما میدانیم که ورزش برای سلامت جسم مفید است، اما در مورد مغز چه؟ خب
اکنون وجود ارتباط میان ورزش و هوشیاری ذهنی و همینطور میان ورزش و شادی
اثبات شده است.
«ورزش در طولانی مدت میتواند به طرز شگفتآوری
میزان کارایی شناختی افراد را افزایش دهد و ورزشکاران در زمینه حافظه
طولانی مدت، استدلال، توجه، حل مساله و حتی فعالیتهای مرتبط با هوش جریانی
(در مقابل هوش ایستا) نسبت به افراد غیر فعال برتری محسوسی دارند.»
زمانی
که ورزش را شروع میکنید، مغز شما این زمان را به عنوان یک وضعیت استرس
شناسایی میکند و با بالا رفتن ضربان قلب مغز فکر میکند شما در حال مبارزه
با دشمن یا فرار از دست او هستید. در این حالت برای حفظ شما و مغزتان از
استرس بدن مادهای به نام BDNF ترشح میکند که اثری محافظتی و همینطور
ترمیمی بر نورونهای شما دارد و همینطور به نوعی آنها را ریست میکند.
درست به همین دلیل است که بعد از ورزش ما معمولا احساس آرامش و شادی
میکنیم.
در عین حال اندورفین هم که وظیفه مقابله با استرس را دارد
در مغز ترشح میشود. مهمترین وظیفه اندورفین این است که ناراحتی ناشی از
سختی ورزش را کم کند، حس درد را بلوکه کند و البته حس سرخوشی به همراه
بیاورد.
۱۰- با انجام کارهای جدید مغز فکر میکند زمان کندتر میگذرد
شاید
برای شما هم پیش آمده باشد که در میانه سال ناگهان با خودتان فکر کنید این
زمان طولانی با چه سرعتی گذشته است. نکته اینجاست که بدانید مغز شما زمان
را چگونه درک میکند و از این طریق وادارش کنید که احساس کند زمان کندتر
میگذرد.
در
واقع مغز ما حجم عظیمی از اطلاعات را از حواس ما دریافت میکند آنها را
به گونهای ساماندهی میکند که برای ما قابل درک باشد. پس حسی هم که ما از
زمان داریم درواقع مجموعهای از اطلاعات است که مغز ما به شیوهای خاص در
اختیارمان قرار میدهد.
«زمانی که اطلاعات به مغز ما میرسند لزوما
به ترتیب درست وارد نمیشوند و مغز باید آنها را از نو مرتب کرده و در
قالبی قابلدرک به ما منتقل کند. زمانی که اطلاعات پردازش شده تکراری و
شبیه هستند، این فرآیند زمان چندانی نمیبرد. اما اطلاعات تازه کندتر
پردازش شده و باعث میشوند زمان طولانیتر به نظر برسد»
جالبتر
اینکه برخلاف احساسات که میتوان آنها را به مکانی خاص در مغز نسبت داد،
درک ما از زمان توسط کل مغز صورت میگیرد و محدود به منطقه خاصی نیست.
زمانی
که اطلاعات جدید به مغز وارد میشود، پردازش آنها به زمانی طولانیتر
احتیاج دارد و هرچه این زمان طولانیتر باشد، آن بازه زمانی را طولانیتر
حس میکنیم.
مثلا در موقعیتهایی که جان ما در خطر باشد، ما حس
طولانیتری نسبت به زمان داریم چرا که به واسطه تمرکز بیشتر اطلاعات بیشتری
را در مغزمان ضبط میکنیم. همین اتفاقات در هنگام گوش دادن به موسیقیهایی
که دوست داریم هم میافتد چرا که ما تمرکز بیشتری داریم و اطلاعات بیشتری
جذب میکنیم.
در عوض هنگامی که به کارهای تکراری میپردازیم، چون
اطلاعات آشنا هستند و قبلا آنها را پردازش کردهایم مغز احتیاج به کار
سنگینی ندارد و به همین دلیل احساس ما از زمان سریعتر است.