زندگی با بیماران روانپریش
شاید فیلم «ذهن زیبا» را دیده باشید؛ فیلمی درباره زندگی
جان نَش، ریاضیدان بزرگی که از بیماری اسکیزوفرنی (Schizophrenia) رنج
میبرد و با حمایت همسر و دارودرمانی توانست بیماریاش را کنترل کند تا
جایی که موفق به دریافت جایزه نوبل شد. آمارهای جهانی میگوید یک درصد از
جامعه انسانی مبتلا به اسکیزوفرنی است و با این حساب در جمعیت 80 میلیونی
ایران، 800 هزار مبتلا به این بیماری داریم که شاید بخش بزرگی از این
افراد از بیماری خود مطلع نباشند و درمان خود را شروع نکرده باشند.
نشانههای بیماری
دکتر
مرتضی کریمی، روانپزشک در گفتوگو با جامجم درباره این بیماری میگوید:
اسکیزوفرنی یا روانپریشی بیماری مزمن مادامالعمری است که به درمان مداوم
نیاز دارد. معمولا از ده سالگی شروع و در 20 تا 25 سالگی به اوج میرسد.
بیماریای است که بیشتر به شرایط زیستی بدن وابسته است و تا حدود زیادی
ریشه وراثتی دارد. گاهی در بعضی خانوادهها میبینیم چند بیمار
اسکیزوفرنی وجود دارد. در این بیماری در چهره، تفکر، گفتار، درک، قضاوت و
شناخت نسبت به بیماری اختلال ایجاد میشود. بیماران تصور میکنند
توهماتشان واقعی است که در واقع نوعی درک بدون محرک است. آنها چیزهایی
میبینند، میشنوند، میبویند و لمس میکنند که برای دیگران غیرواقعی است.
گاهی هذیان میگویند و معمولا هم برای درمان مراجعه نمیکنند.
نیازهای بیماران اسکیزوفرنی
دکتر
فریده حمیدی، دانشیار روانشناسی دانشگاه شهید رجایی میگوید: بیمار مبتلا
به اسکیزوفرنی، انسانی است با تمام نیازهایی که هر انسانی دارد. اینها
نیاز به عواطف، امنیت، تعلق و همه ابعاد وجودی یک انسان سالم را دارند، اما
گاهی نیاز این افراد مضاعف است. مثلا نیاز به آرامش، امنیت و احساس تعلق
در این افراد باید به صورت قویتری تأمین شود. این بیماری انواع مختلفی
دارد که ازجمله آنها اسکیزوفرنی پارانوئید است که زمینههای بدبینی، سوءظن و
توهم در این افراد بسیار بالاست. در این افراد احساس امنیت نسبت به دیگران
خیلی بیشتر باید تأمین شود. بعلاوه چون تحت دارودرمانی هستند عوارضی در
بدنشان ایجاد میشود که نیاز آنها را به ورزش، استراحت، تغذیه مناسب و
احترام بیشتر میکند. مثلا دروغ گفتن به یک فرد سالم شاید آنقدر عوارض
نداشته باشد که وقتی به این بیماران دروغ گفته شود.
چگونگی درمان
دکتر
کریمی مهمترین روش درمان این بیماران را دارودرمانی میداند و معتقد است
حمایت پدر، مادر و خانواده و در مرحله بعد رواندرمانی و در نهایت مراقبت
مددکاران و کاردرمانی و… راهکار مقابله با این بیماری است. وی تأکید
میکند: 80 درصد این بیماران در صورت درمان مناسب آنقدر بهبود مییابند که
خودشان بتوانند مراقبت از خود را به عهده بگیرند و زندگی خوبی داشته
باشند. بقیه بناچار باید در مراکز مراقبتی به صورت شبانهروزی تحت درمان
باشند.
زندگی با بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی
سرای
احسان، وابسته به موسسه خیریه آسیبدیدگان اجتماعی، کار خدمات رسانی به
بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی را به طور رایگان به عهده دارد. در این سرا
480 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی و اختلالات خلقی (عمدتا دوقطبی) وجود دارد
که زیر نظر متخصصان خدمات گوناگون روانشناسی، روانپزشکی، درمانی و
اجتماعی دریافت میکنند.
نادر
منصوری، کارشناس ارشد روانشناسی و از کارشناسان سرای احسان که روز و شب
خود را با این بیماران میگذراند به جامجم میگوید: این بیماران بشدت
نیازمند حمایت اجتماع و خانواده هستند. ما در سرای احسان پیوند این بیماران
با خانواده را برقرار میکنیم؛ زیرا بدون این حمایتها، درمانهای دارویی
نیز چندان اثربخش نخواهد بود.
زندگی
با این بیماران به علت مشکلات رفتاری، ذهنی و گاهی از دست دادن مهارتهای
مراقبت از خود بسیار دشوار و طاقتفرساست، ولی در صورت حمایت از سوی
اطرافیان و بویژه خانواده، با دارو درمانی میتوانند به زندگی عادی
برگردند. وی میافزاید: ما در سرای احسان کارگاههای مختلف قالیبافی،
منبتکاری، سفالگری و صنایع دستی را برای مددجویان آماده کردهایم تا زمینه
بازگشت آنها به اجتماع را فراهم کنیم.
از این بیماران اَنگزدایی شود
منصوری
تصریح میکند: بسیار مهم است از این بیماران انگزدایی شود. اینها از انگی
که از سوی اجتماع میخورند بشدت رنج میبرند. برخی ابتدا بیماری را پنهان
میکنند و وقتی شدید میشود به فکر درمان میافتند.
متأسفانه
در جامعه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی را افرادی پرخطر میدانند، در صورتی
که لزوما این طور نیست. خیلیهایشان تحصیل کردهاند. میان این بیماران
افرادی داریم که شاعر، نویسنده و مترجم هستند.
فقط
مغز این افراد دچار آشفتگی شده، انتقال دهندههای عصبی در اینها درست کار
نمیکند و نتیجه این میشود که فرد دچار اختلال در زندگی اجتماعیاش میشود
که معمولا به ترک تحصیل، از دست دادن شغل و شکست در ازدواج منجر میشود.
روانشناس
سرای احسان درخصوص زندگی این بیماران میگوید: با این که ازدواج حق هر
انسانی است، ولی معمولا این بیماران ازدواج نمیکنند.
ازدواج
فرآیندی استرسزاست و این استرس میتواند شدت بیماری را در این افراد
افزایش دهد. با این حال در صورت دریافت خدمات درمانی و حمایت خانواده و
پذیرش اجتماعی، بیمارانی داریم که ازدواج کردهاند، بچه دارند و زندگی خوبی
را سپری میکنند.
نقش جامعه رسانهها
این
کارشناس ارشد روانشناسی با تأکید بر نقش رسانهها در کمک به این بیماران
میگوید: این که به محض وقوع یک جنایت حدس و گمانهای بیپایهای مطرح
میشود که «متهم به اسکیزوفرنی مبتلا بوده» و بلافاصله این موضوع در
رسانهها منتشر میشود، به تقویت تصور نادرست اجتماع نسبت به این بیماران
دامن میزند. در صورتی که ممکن است با تحقیق بیشتر این فرضیه رد شود، اما
اصلاح تصور جامعه دیگر ممکن نیست. منصوری میافزاید: گاهی دیده شده فرد
مبتلا به اسکیزوفرنی که به مواد مخدر اعتیاد داشته دست به ارتکاب جرمزده
است که البته این موضوع را در برخی معتادانی که بیماری اسکیزوفرنی هم
ندارند ممکن است شاهد باشیم. در این شرایط احتمال رفتار پرخطر در اینها
بیشتر میشود.
وی
درخصوص مشاغلی که میتوان به این بیماران سپرد، میگوید: مشاغل دفتری،
خدماتی، صنایع دستی و… ازجمله کارهایی است که این افراد میتوانند بخوبی
از پس آن برآیند. حتی در سرای احسان عدهای از این بیماران که وضع مناسبی
دارند، مراقبت از برخی مددجوها را به عهده دارند و مثل کارمندان عادی حقوق
ماهانه دریافت میکنند.
منصوری تأکید
میکند: این بیماران حمایت بیمهای و حقوقی خاصی به عنوان شهروند ندارند و
آنچه تحت پوشش بیمه قرار میگیرد بسیار جزئی است.
ازدواج با یک بیمار روانی
روانپزشکان همیشه با پرسشهای بیشماری از سوی بیماران در سن ازدواج و
خانواده آنها در مورد ازدواج بیمار مبتلا به مشکلات روحی بخصوص روانپریشی و
اسکیزوفرنی مواجه هستند. معمولا در این گونه موارد، متخصص، متناسب با
تجارب خود و بررسی زمینههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و وضعیت پزشکی
بیمار توصیههای لازم را به عمل میآورد.
منظور از ازدواج، سپردن بیمار به همسر آینده و رفع مسئولیت از خود نیست
چرا
که زندگی مشترک با یک فرد دیگر بخصوص در صورت داشتن فرزند با مسئولیتهایی
همراه است که بیمار از عهده آنها به تنهایی بر نخواهد آمد
و نیاز به کمک بیشتری خواهد داشت
اینکه
واقعا بیمار روانی نباید ازدواج کند و برعکس آیا بیمار روانی حتما باید
ازدواج کند موضوعی است که بسیار جای بحث دارد اما جدا از مسائل پزشکی،
خانوادهها نیز در تصمیمگیری برای این موضوع باید چند مساله اساسی را
مدنظر قرار دهند.
1- نکته اول این است که ازدواج درمان نیست.
برخی از مردم تصور میکنند ازدواج باعث درمان بیمار مبتلا به روانپریشی یا
به عنوان مثال بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا میشود. اما این موضوع نه تنها
درست نیست بلکه اگر همه جوانب رعایت نشود برعکس خواهد شد.
باید
توجه داشت که ازدواج برای هر دختر یا پسر جوانی با استرس و نگرانی توام
است. اگر این نگرانیها از قبل چاره اندیشی نشده باشند برای سلامت روانی
بیمار مضر است. به همین دلیل بسیاری از خانوادهها پس از ازدواج فرزندشان
که دچار بیماری روانی است با نتایج عکس آن چیزی که توقع داشتند مواجه
میشوند.
2- نکته دوم وضعیت مالی فرد است.
مسوولیتپذیری، کسب درآمد بیشتر و اداره خانواده از مواردی هستند که بهتر
است از پیش چارهاندیشی شده باشند. تامین یک زندگی برای کسی که با یک
بیماری روانی دست و پنجه نرم می کند واقعا دشوار و گاهی غیرممکن است.
اطرافیان
فرد بیمار باید بدانند منظور از ازدواج، سپردن بیمار به همسر آینده و رفع
مسئولیت از خود نیست چرا که زندگی مشترک با یک فرد دیگر بخصوص در صورت
داشتن فرزند با مسئولیتهایی همراه است که بیمار از عهده آنها به تنهایی بر
نخواهد آمد و نیاز به کمک بیشتری خواهد داشت.
برخی
از مردم تصور میکنند ازدواج باعث درمان بیمار مبتلا به روانپریشی یا به
عنوان مثال بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا میشود. اما این موضوع نه تنها درست
نیست بلکه اگر همه جوانب رعایت نشود برعکس خواهد شد
3- گفتن واقعیت یکی دیگر از مهمترین مسائل است. متاسفانه در اکثر موارد شاهد هستیم فرد بیمار یا خانواده او موضوع بیماری را از همسر آینده پنهان میکنند.
خوشبختانه
در عصر حاضر با اقدامات درمانی موثر و در دسترس بودن داروهای بهتر، کم
عارضهتر و مؤثرتر بسیاری از بیماران روانگسیخته مانند سایر شهروندان
میتوانند زندگی نسبتا معمولی داشته باشند. خانوادهها این نکته را در نظر
داشته باشند که اگر میخواهند زندگی بر مبنای صحیحی آغاز شود و ادامه یابد
باید از ابتدا به سوالات همسر آینده بیمار با متانت و بدون مخفیکاری پاسخ
داده شود.
در صورت لزوم همسر آینده بیمار میتواند با اجازه بیمار،
نزد پزشک معالج رفته و اطلاعات لازم در حد آگاهیهای لازم برای خود کسب
نماید. هدف از این توضیح ایجاد نگرانی و وحشت در دل خانواده همسر احتمالی
نیست بلکه ایجاد آگاهی لازم و اتخاذ تصمیم آگاهانه است تا پس از ازدواج با
مشکلات و اختلافات کمتری مواجه شوند.
در مواردی که با رعایت شرایط
فوق، پیوند ازدواج بر قرار میشود، زندگی موفقی برپا شده و در سیر درمان و
بهبودی بیمار نیز نقش مؤثر و بسیار مفیدی دارد. در غیر این صورت باید منتظر
بروز اختلافات بعدی و خانوادگی بود که برای بیمار مسمومکننده بوده و
میتواند به عود و یا تشدید بیماری منجر شود.