خداشناسى و عبوديت
غير حق تعالى نور نيست ، همه ظلمتند .
ما از خدا هستيم همه. همه عالم از خداست ، جلوه خداست ، و همه عالم بهسوى او
برخواهد گشت .
تمام مقاصد انبيا برگشتش به يك كلمه است و آن ، معرفت الله .
آرمان اصلى وحى اين بوده است كه براى بشر معرفت ايجاد كند .
بيشتر ناله اوليا ، از درد فراق و جدايى از محبوب است و كرامت او .
تمام كمالاتى كه براى اولياى خدا و انبياى خدا حاصل شده است از اين دل كندناز
غير ، و بستن به اوست .
آن چيزى كه انسان را به ضيافتگاه خدا راه مىدهد اين است كه غير خدا را
كناربگذارد ، و اين براى هر كس ميسور نيست .
خودتان را متصل كنيد به اين دريا ، درياى الوهيت ، درياى نبوت ، درياىقرآن كريم .
بدان كه شكر نعمتهاى ظاهره و باطنه حق تعالى ، يكى از وظايف لازمه عبوديت
وبندگى است كه هر كسى به قدر مقدور بايد قيام به آن نمايد ، گرچه از عهده
شكرحق تعالى ، احدى از مخلوقات برنمىآيد .
پر واضح است كه تسبيح و تقديس و ثناى حق تعالى ، مستلزم علم و معرفت بهمقام
مقدس حق ، و صفات جلال و جمال است ، و بدون هيچ گونه معرفتى و
علمىمتحقق نشود .
از آداب عبوديت اين است كه جز قدرت حق ، قدرتى را نپذيرند ، و جز ثناىحق، و
آن كه از اولياى حق است ، ثناى كسى را نگويند .
اصل تمجيد ، براى غير خدا واقع نمىشود ، حتى شما كه از يك گل تعريف
مىكنيد ،از يك سيب تمجيد مىكنيد ، اين تمجيد خداست .
مطمئن باشيد كه اگر كارهايتان از الوهيتسرچشمه نگيرد ، و از وحدت
اسلامىبيرون برويد ، مخذول مىشويد .
اگر اغراض الهى داشتيد ، مادى هم دنبالش هست ، اما اين مادى ، ديگرالهى شده
است .
تشخيص معيار الهى از شيطانى آن است كه پس از مراجعه به خود ، بيابد كهآنچه
كه او مىخواهد، نفس عمل است ، گرچه اين كار را ديگرى انجام دهد .
توجه به خدا و هجرت از خود به خدا – كه بزرگترين هجرتهاست – ، هجرت ازنفس
به حق ، و از دنيا به عالم غيب شما را تقويت كرد .
پس از اتكال به خداوند، به قدرت خود كه از اوست اعتماد و اتكال داشتهباشيد .
به شما مىگويم كه از هيچ كس نترسيد الاّ خدا ؛ و به هيچكس اميد نبنديد
الاخداى تبارك و تعالى .
توجه به غير خدا ، انسان را به حجابهاى ظلمانى و نورانى محجوب مىنمايد .
غفلت از حق كدورت قلب را زياد كند ، و نفس و شيطان را بر انسان چيرهكند ، و
مفاسد را روزافزون كند . و تذكر و يادآورى از حق دل را صفا دهد ، وقلب را صيقلى
نمايد و جلوهگاه محبوب كند ، و روح را تصفيه نمايد و خالصكند ، و از قيد اسارت
نفس ، انسان را براند .
و بدان كه هيچ آتشى از آتش غضب الهى دردناكتر نيست .
همانطور كه مكلفيم كه خودمان را حفظ كنيم و خارج كنيم از ظلمات به نور ،
مكلف هستيم ديگران را همين طور دعوت كنيم .
ما بايد دعوت بكنيم و دعوت ما به خود نباشد ، دعوت به دنيا نباشد ، دعوتبه خدا
باشد .
درس را براى خدا بخوانيد .
اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند ، و براى خدا نباشد ، اين كارش ،،
بهجايى نمىرسد اين كارش، بالاخره فشل مىشود .چيزى كه براى خدا نيست ،
دوام نمىتواند داشته باشد .
خدا هست ؛ غفلت نكنيد از او ! خدا حاضر است ، همه ما تحت مراقبتهستيم .
مقصد را مقصد الهى كنيد ، براى خدا قدم برداريد .
همه عالم محضر خداست ؛ هر چه واقع مىشود در حضور خداست .
هميشه توجه داشته باشيد كه كارهايتان در محضر خداست ، همه كارها !
چشمهايىكه بهممىخورد ، در محضر خداست؛ زبانهايى كه گفتگو مىكند ، در
محضر خداست ؛و دستهايى كه عمل مىكند، در محضر خداست ؛ و فردا ما جواب
بايد بدهيم .
همه ما در محضر خدا هستيم ، و همه ما خواهيم مرد .
بايد به قلبتان برسانيد كه هر كارى انجام مىدهيد در محضر خدا هستيد .
به قلوب محجوت و منكوس خود برسانيد كه عالم ، از اعلى عليين تااسفل السافلين
، جلوه حق – جل و علا – و در قبضه قدرت اوست .
نعمتهاى خدا امتحان است براى بندگان خدا .
آنى كه انسان را از تزلزل بيرون مىآورد ، آن ، ذكر خداست .
به خدا متوجه شو ، تا دلها به تو متوجه شود .
صورت عمل ميزان نيست ، آن چيزى كه ميزان است انگيزه عمل است .
مكلفى نيست در عالم ، كه تحت آزمايش خدا و امتحان او نباشد .
هر كس در هر مقامى كه هست و هر مسئوليتى كه دارد ، همان مقام و مسئوليت ،
امتحان اوست .
در اسلام معيار ، رضايتخداست ، و نه شخصيتها . ما شخصيتها را با حقمىسنجيم ،
و نه حق را با شخصيتها . معيار ، حق و حقيقت است .
ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم .
بيدار بشويد ملت ! بيداربشويد دولت ! همه بيدار باشيد ! همهتان در محضرخدا
هستيد . فردا همه بايد حساب پس بدهيد .
از روى خون شهداى ما نگذريد
بدوننظر . و براى مقام دعوا نكنيد با هم .
عالم محضر خداست ؛ در محضر خدا معصيتخدا نكنيد . در محضر خدا ، با هم
دعوا نكنيد سر امور باطل و فانى.
براى خدا كار بكنيد و براى خدا به پيش برويد .
الآن ما همه در حيطه امتحان گذاشته شديم .
انسان ممكن است چيزى را از چشم همه مخفى كند ، ولى همه چيز ما در نزد
خداحفظ مىشود ، و اعمال ما را به خود ما برمىگرداند .
استناد به خدا بكنيد .و اين استناد به خدا ، تمام مشكلات را – ان شاء الله حل
خواهد كرد .
تمام تكاليف الهيه الطافى است الهى ، و ما خيال مىكنيم تكليف است .
ما بايد بنده باشيم و همه چيز را از خدا بدانيم .
خداى تبارك و تعالى همه نعمتها را به ما عطا فرموده است ، و آن چيزهايى كهعطا
كرده در راه او بايد صرف بكنيم .
ما همه از خداييم و بايد در راه خدمت به او باشيم .
آن چيزى كه آسان مىكند مصيبتها را ، اين است كه همه انسانها رفتنى هستند
وهمه ماها رفتنى هستيم ، و چه بهتر كه در راه خدا فدا بشويم .
ما و شما و همه ، هر چه داريم از خداست ، و هر چه توان داريم براى خدا بايدخرج
كنيم .
جملات قصار
آنچه كه اين كشور را نجات
مىدهد، اسلام است؛ همچنان كه در دوران دفاع مقدس، آنچه كه اين ملت را نجات داد،
اسلام بود.
اتحاد مسلمين و صفاى دل
آنان، شرط اصلى اعلاى كلمهى اسلام است.
اسلام اين مردم را به
خيابانها آورد؛ شاه را سرنگون كرد و حكومت را به آنها داد.
انقلاب بزرگ اسلامى ما،
تمام مسلمانان دنيا را اميدوار كرده است.
ايستادگى و مقاومت، تنها
راه دفاع از اسلام و انقلاب است.
با تمام وجود از اسلام و
انقلاب و نظام دفاع كنيد.
براى تداوم انقلاب و خط
امام به مجاهدت سختترى نيازمنديم.
حفظ نظام از واجبترين
فرائض است.
ملت ايران قدرت دارد
اسلام و جمهورى اسلامى را حفظ كند.
ميراث حضرت امام، نظام
جمهورى اسلامى است.
نظام جمهورى اسلامى محصول
تلاش عظيم امام و امت است.
همهى مسلمين در مقابل
اسلام بدهكار و مسئولند.
آزادى فكر و بيان يكى از
ارزشهاى انقلاب بود.
اساس مسئله براى يك ملت،
استقلال و آزادى است.
استقلال و آزادى به
بهترين وجه در كشور ما وجود دارد.
امروز خوشبختانه در
ايران، آزادىِ فكر كردن و فكر را بيان كردن، در دنيا كمنظير است.
عقيدهى ما بر اين است كه
رشد و تكامل انسانها بدون فضاى آزاد امكان ندارد؛ در فضاى استبدادى امكانپذير
نيست كه افراد و جامعه رشد كنند؛ استعداد انسانها بايد در فضاى آزاد رشد كند؛
انسانها هم در اين فضا تعالى و تكامل پيدا مىكنند.
كجرويها و انحرافها ديده
شود تا به نام آزادى دچار بىبندوبارى نشويم؛ چون آزادى مرز بسيار ظريف و دقيقى با
بىبندوبارى دارد؛ بايد مراقب بود كه به عنوان و نام آزادى در گرداب بىبندوبارى
نيفتيم؛ زيرا بىبندوبارى در نهايت منتهى خواهد شد به نفى آزادى و هرج و مرج؛ وجود
استبداد، تحميل و فشار را توجيه و زمينه را براى استبداد فراهم مىكند.
ما براى آزادى خيلى
احترام و ارزش قائليم و به صورت مبنايى هم معتقديم كه آزادى بايد در جامعه باشد؛
آزادى فكر، عقيده و رفتار.
ما به معناى حقيقى كلمه
به آزادى و وجود آن معتقديم؛ منتها آزادى يك مسئله است؛ عدم مديريت، عدم نظارت و
عدم دقت در آنچه مىگذرد، مسئلهى ديگرى است.
مراد از آزادى همان آزادى
بيان و آزادى فكر است.
ملت ايران مزهى استقلال
و طعم آزادى و عزت را چشيده است.
آدم مستقل وابسته به خدا
است.
اساس مسئله براى يك ملت،
استقلال و آزادى است.
استقلال فرهنگى، مهمتر از
استقلال سياسى و اقتصادى است.
استقلال ملت و كشور، به
تلاش و زحمت كارگران بستگى دارد.
استقلال و آزادى به
بهترين وجه در كشور ما وجود دارد.
استقلال يك ملت جز با
استقلال فرهنگى تأمين نمىشود.
بايد بتدريج به سمت
استقلال كامل اقتصادى برويم.
تا رسيدن به يك استقلال
اقتصادى كامل، هنوز فاصله داريم.
ملت ايران مزهى استقلال
و طعم آزادى و عزت را چشيده است.
هدف جمهورى اسلامى، تضمين
استقلال كامل ملت است.
هر ملتى كه دم از استقلال
بزند، دشمن استكبار به حساب مىآيد.
اصلاحات، يا اصلاحات
انقلابى و اسلامى و ايمان است و همهى مسئولان كشور، همهى مردم مؤمن و همهى
صاحبنظران با اين اصلاحات موافقند؛ يا اصلاحات، اصلاحات امريكايى است و همهى
مسئولان كشور، همهى مردم مؤمن و همهى آحاد هوشيار ملت با آن مخالفند.
اصلاح اين است كه
هر نقطهى خرابى، هر نقطهى نارسايى، هر نقطهى فاسدى، به يك نقطهى صحيح تبديل
شود.
اگر اصلاحات، پيشرفت و
نوآورى براساس ارزشهاى انقلاب نباشد، جامعه دچار ناكامى خواهد شد.
انقلاب، خودش يك اصلاح
بزرگ است.
تداوم اصلاحات، در ذات و
هويت انقلاب نهفته است.
همهى انسانهايى كه از هر
فسادى رنج مىبرند، دلشان با اين شعار مىتپد و طرفدار اصلاحاتند.
آزادانهترين انتخابات،
مستقلترين مجلس، مردمىترين حكومت، در جمهورى اسلامى است.
انتخابات مجلس مظهر دخالت
مردم در سرنوشت خود و كشورشان است؛ چون مجلس مركز قانونگذارى است.
انتخابات و مجلس شوراى
اسلامى مهم است.
اهميت انتخابات مجلس اين
است كه شما با انتخاب نمايندهى مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آينده
رقم مىزنيد.
حضور مردم در صحنهى
انتخابات و رأى دادن، خود يك كار سياسى است كه مردم بايد انجام بدهند.
دشمن مىخواهد مجلس ضعيف
باشد و انتخابات شور و شوق نداشته باشد و رأىدهندگان كم باشند.
شركت در انتخابات يك
وظيفه است.
قشرهاى مختلف مردم كوشش
كنند كه امر انتخابات و مجلس را هميشه مهم بشمارند.
همچنانى كه اصل انتخابات
يك تكليف الهى است، انتخاب اصلح هم تكليف الهى است.
1-1-6- تشكلها، احزاب، مسائلجناحى
امام، اهل تشكيلات و حزب
و امثال آن نبود؛ اما تدبير زيادى داشت.
خصوصيت و فرق يك تشكيلات
انسانى با ماشين اين است كه ماشين ارادهيى از خود ندارد. … ولى دستگاه انسانى و
بشرى اينگونه نيست. در هر بخشى يك اراده وجود دارد. … همهى اين ارادهها بايد
كار كنند. … آقايانى كه در بخشهاى مختلف مشغول هستيد، كمال جد و جهد را بكنيد، تا
آن كارى كه به عهدهى شماست، به بهترين وجهى انجام بگيرد.
سه وظيفهى اساسى بر دوش
تشكلها [ى دانشجويى] است: يكى اينكه مجموعهى دانشجويى را از لحاظ روحى و معنوى
تغذيه كنند. … مسئوليت دوم، مسئوليت سياسى است. … مسئلهى سوم … رابطهى
شماها با خودهايتان.
مسايل جناحى و گروهى را
كنار بگذاريد.
هيچ گروهى نبايد به فكر
باشد كه آن گروه ديگر را نفى بكند. من هميشه گفتهام كه تشكلها، گروهها و
مجموعهها، حق اثبات خود را دارند؛ اما حق نفى ديگران را ندارند.
آفت جوامع بشرى اين
است كه كسانى با داشتن پول، با داشتن پشتيبان، با داشتن قوم و عشيره – چه قوم و
عشيره به شكل قديمى آن، چه قوم و عشيره به شكل مدرن و امروزى آن؛ يعنى حزب بازى و
گروه بازى – حقوق عمومى را نديده بگيرند؛ حق مردم را تضييع كنند؛ فرصتها را
منحصراً به اشغال خود در بياورند و جلوى عدالت را بگيرند.
متأسفانه حرف جناح و خط و خطوط، بيش از اندازه همهگير شده است. البته يك مقدارش
بد نيست؛ نمكى است در مجموعهى نظام! به قول خودشان، جناح راست، جناح چپ؛ افتخار
هم مىكنند. بنده از اين اسمها – راست و چپ و امثال اينها – هيچ خوشم نمىآيد.
وقتى خيلى همهى شئون زندگى را بگيرد، حقيقتاً ديگر كسل كننده و زننده مىشود.
نبايستى روى اين جناح و اينطور چيزها خيلى تكيه كرد.
اگر ما بيدار باشيم، غفلت
و يااشتباهى نكنيم، دشمن نمىتواند كارى بكند.
امروز روز بيدارى
ذهنهاست.
امروز كشور و ملت احتياج
دارد به اين كه مردم، تيزبين ، هوشيار، بيدار و دشمنشناس باشند؛ بفهمند دشمن چه
مىكند.
امروز نياز زمانه در درجهى
اول، هوشيارى و بيدارى و آگاهى و حفظ جرأت و قدرت اقدام است.
بيدارى و آمادگى ملت،
دستور اسلام است.
دشمن بيدار است، شماها هم
بايد بيدار باشيد.
وقتى دشمنِ معاندِ بيدارى
در مقابل ماست، ما بايد لحظه به لحظه بيدارى خود را حفظ كنيم.
وقتى يك نسل بيدار شد، چه
در ميدان بيايد و پيش برود، و چه سركوبش كنند و توى خانه بنشيند، باز برنده است.
همچنانى كه دشمن در دشمنى
كردن، روشهاى خود را تغيير مىدهد، ما بايد هوشيارى و بيدارى خود را زياد كنيم.
يكى از علامتهاى بيدارى
يك ملت اين است كه لحظهها را بشناسد و بفهمد اهميت اين لحظه چقدر است.
اگر منكر بزرگى باشد،
برخورد حكومت احياناً ممكن است برخورد قانونى و خشن هم باشد. قوّت و اقتدار و
سرپنجهى پولادين با مردم ضعيف بد است؛ دست خشن، هنگام چيدن گلبرگ مضر است؛ اما
هنگام جابهجا كردن صخرهها لازم است. بگذاريد آدمهايى كه متخلفند، احساس ناامنى
كنند.
اتحاد مسلمين و صفاى دل
آنان، شرط اصلى اعلاى كلمهى اسلام است.
اتحاد مسلمين، به
معناى انصراف مسلمين و فِرَق گوناگون از عقايد خاص كلامى و فقهى خودشان نيست؛ بلكه
اتحاد مسلمين به دو معناى ديگر است كه هر دوى آن بايد تأمين بشود: اول اين كه
فِرَق گوناگون اسلامى )فِرَق سنى و فِرَق شيعه( … حقيقتاً در مقابله با دشمنان
اسلام، همدلى و همدستى و همكارى و همفكرى كنند. دوم اين كه فِرَق گوناگون مسلمين
سعى كنند خودشان را به يكديگر نزديك كنند و تفاهم ايجاد نمايند و مذاهب فقهى را
باهم مقايسه و منطبق كنند.
در عين اين كه دولتها و قدرتها و ادارهكنندگان جهان، براى مصالح دولتها و مسايل
سياسى خود، به سمت وحدت پيش مىروند، تمام تلاشهاى استكبار در جهت تضعيف ملتها و
بخصوص ملت اسلام و ايجاد اختلاف بين اينها بهكار مىرود.
مأموريت سلاطين فاسد، ممانعت از اتحاد مسلمانان است.
البته ما از جهات مختلف
هيچ انتظار نداشتيم كه اين ارتدادها و بريده شدنهاى به اين معنا وجود نيايد: اولاً
به خاطر اينكه تبليغات جهانى عليه اين راه زياد است؛ ثانياً به خاطر اينكه
پشتوانهى آن تبليغات جهانى، احساسات درونى خود انسان است؛ انسان ميل به دعت،
راحت، ثروت و عشرت دارد. راهى كه انسان بايد سخت در آن حركت كند، با اين چيزها
نمىسازد؛ بنابراين جنود جهل در وجود انسان به غرايز نفسانى مؤيد است؛ در حالى كه
جنود عقل مؤيد به آن غرايز نيست. بنابراين تعجبى ندارد كه ما به كمك غرايز و ميل
به دعت، آسايش، بىدغدغگى و زندگى راحت خود، مغلوب جنود جهل شويم. جهت سوم اين است
كه ما در تبليغات، آدمهاى خيلى متبحر و ماهرى نبوديم؛ شيوههاى علمى را بلد نبوديم
تا بتوانيم آنچنان فضاى افكار عمومى را در خدمت انقلاب قبضه كنيم تا كسى نتواند
اين فضا را عليه انقلاب و به زيان آن در تصرف بگيرد. بنابراين، اين حالت به وجود
آمده و زاويه زدنها زياد شده است.
ترديد نسبت به آينده،
ترفند تبليغاتى دشمن است.
حقيقتاً الان اين كسانى
كه تبليغات اسلامى مىخواهند بكنند، به نظر من اگر يك دوره آثار مرحوم شهيد مطهرى
را نگاه بكنند، به چيزى احتياج ندارند.
سلامت محيطهاى كارى با
تبليغات اسلامى و فعاليت صحيح انجمنهاى اسلامى تأمين و تضمين خواهد شد.
ما مسلمين، به شيوههاى
تبليغاتى دشمن وقوف پيدا نكردهايم.
آنچه كه از مطبوعات
يك جامعه مورد انتظار است، اين است كه معلومات مردم را بالا ببرند.
اين كار و اين مسئوليت به
معناى اثرگذارى مستمر برروى ذهن و فكر يك مجموعهيى از مردم است كه همين داراى
اهميت است؛ هر چند آن مجموعه وسيع نباشد و كوچك باشد.
[روزنامه] وسيلهى بسيار
مؤثر و برّايى است.
كار مطبوعات به خاطر همين
تأثيرى كه بر روى ذهن و به تبع آن عمل و رفتار يك مجموعهيى از مردم دارد؛
نمىتواند به عنوان يك شغل محض و شغل كاسبانه مطرح بشود.
صدا و سيما، بايد استقلال
فكرى و عملى ملت ايران، نظام جمهورى اسلامى و اصل «نه شرقى و نه غربى» را با
ارايه ى فرهنگ و انديشه و هنر خودى و اصيل و غنى، ترويج و تحكيم كند.
صدا و سيما، بايد … در برابر فرهنگ و هنر و انديشهى تحميلى و بيگانه، حالت
تهاجمى داشته باشد.
صدا و سيما، … بايد با انتخاب بهترين شيوهها و بليغترين زبانها، غبار غربت و
انزوا را از چهرهى مفاهيم عميق اسلام و حقايق درخشانِ قرآن بسترد و ارمغانى را كه
ملتهاى مسلمان در سراسر جهان، از نظام جمهورى اسلامى انتظار مىبرند؛ در دسترس
آنان قرار دهد.
در ارايهى تصوير و صدا، لازم است از هر گونه ارايهيى كه متضمّن بدآموزى در
انديشه و رفتار باشد، اجتناب شود تا اين ابزار مهم و همگانى، وسيلهى فساد و افساد
نگردد.
صدا و سيما نه وسيلهيى صرفاً براى سرگرمى يا خبررسانى، كه مدرسهيى عمومى براى
همهى قشرها در سراسر كشور است و برنامههايى كه از آن پخش مىشود چه مثبت و چه
منفى، آثارى عميق در روحيه و فكر و رفتار و فرهنگ و بينش مخاطبان خود بر جاى
مىگذارد.
اطلاعرسانى و خبر، يكى از وظايف عمدهى صدا و سيما است.
تنوع و جذابيت در صدا و بخصوص سيما شرط لازم توفيق آن رسانه است، ولى اين نبايد
موجب گرايش به شيوههاى زيانبخش و مخرب گردد.
خبرنگاران لحظات
نابودشدنى و زواليافتنى را تثبيت و ابدى مىكنند.
گزارشگرى و خبررسانى، يك
حرفهى باارزش است.
خبرنگارى كه در دشوارترين
مناطق وارد عرصهى خبررسانى مىشود و خود را به آب و آتش مىزند، نمىشود فرض كرد
او صرفاً در صدد فرونشاندن آتش كنجكاوى شخصى است، يا براى بهدست آوردن يك
مابهازاى مالى تلاش مىكند.
هر حادثه وقتى در
چارديوارىِ سكوت و بىاعتنايى و غفلت قرار بگيرد، خواهد مرد و فراموش خواهد شد.
پايدار شدن حوادث بستگى دارد به اينكه مبلّغان و خبررسانانى امين، صادق و با
انگيزه داشته باشند.
به مسئلهى خبررسانى بايد
به اين چشم نگاه كرد كه به نيت ترويج خير باشد.
در دعا مىخوانيم: «افضل
زاد الرّاحل اليك عزم ارادة»؛ برترين توشهى رهروان اين راه، عزم و اراده است. اگر
اين اراده و عزم وجود داشته باشد، نيروها در وجود انسان بهكار مىافتند؛
استعدادها شكوفا مىشوند و فكر و جسم – هر دو – كار مىكنند. … كار كسانى كه در
عالم خبر و گزارش و كارهاى ذهنى و فكرى در ارتباط با مردم هستند، از اين جهت بسيار
اهميت پيدا مىكند.
خبرگزاريهاى عمده دنيا،
در دست صهيونيستها و سرمايهداران عمده است.
خبرگزارى بايد درست مثل نبضِ دستگاه عمل كند. … بسيار دقيق و منظم. موارد زايد، اخبار
ضعيف و گزارشهاى غير مربوط به مسائل اصلى كشور، بايد بر كنار باشد. خبرها در جهت
سياستهاى جارى بايد تنظيم و مرتب شود. خبرهاى خارجى يا خبرهاى دنيا را كه
مىگيريد، عين آنچه كه اين چند خبرگزارى صهيونيستى معروف دنيا در كانال خبرىشان
مىريزند، داخل ذهن مردم تلمبه نكنيد! بررسى كنيد ببينيد اين چيزى را كه فلان
خبرگزارىِ فلان جا گفته، صحيح است؟
استكبار، يعنى گردن كلفتى
و قلدرى و آدمكشى و شرم نكردن و ابا نكردن و تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا
گرفتن و سينه را سپر كردن.
امروز كه شما به كل نظام
غربى نگاه مىكنيد، از اين خصوصيت استكبار و سلطه، نشانههايى را مىبينيد. البته،
در دنيا هيچ دولتى پُرروتر و وقيحتر از رژيم امريكا، سلطه و استكبار را آشكار
نمىكند؛ اما اين خصوصيت، مخصوص امريكا هم نيست. در كل نظامهاى غربى و كسانى كه
تابع آنها هستند – مثل دولتهاى ارتجاعى و وابسته و نظامهايى كه براى خودشان قدرتى
هستند – خصوصيات سلطه خودش را نشان مىدهد؛ اگر چه دنيا آنها را بهعنوان ابرقدرت
نپذيرد.
امريكا و استكبار جهانى
همچنان در فكر اين هستند كه سلطهى خودشان را به هر شكلى كه بتوانند، به اين ملت
برگردانند.
اين طبيعت نظامهاى قلدر
است كه با هر ملت استقلالطلب به ستيز برخيزند.
تسخير لانهى توطئه و
جاسوسى … جهادى ابتدايى بود عليه استكبار … و بطلان تلقينات دهها سالهى آنان
براى مرعوب كردن ملتها.
ما در دنيا اعلام
كردهايم كه انقلاب اسلامى، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، يعنى اينكه
دولتها و قدرتهايى زور بگويند و ملتها و گروهها و كشورها و دولتهايى، آن زور را
قبول كنند. طرفين، طرفين نظام سلطهاند و ما نظام سلطه را رد كرديم و رد مىكنيم و
با آن به مبارزه بر مىخيزيم. ما در نظام سلطه، طرفين را مقصر مىدانيم؛ هم
سلطهگر و هم سلطهپذير را. استكبار، به معناى همين نظام سلطه است.
امريكا
و استكبار جهانى همچنان در فكر اين هستند كه سلطهى خودشان را به هر شكلى كه
بتوانند، به اين ملت برگردانند.
دولت امريكا امروز در چشم
ملت ايران، منفورترين دولتها بعد از دولت غاصب صهيونيستى است.
قدرت استكبارى و جهنمى
امريكا ماندنى نيست و از بين خواهد رفت.
مرعوب شدن از توانائيها و
اقتدارات امريكا يك چيز بسيار غلط است.
هرجا كه نشانى از امريكا
داشته باشد، سيهروزى و بدبختى بر مردم آنجا حاكم است.
هيچ ملتى تا به حال مثل
ملت ما، رژيم مستكبر و زورگوى امريكا را تحقير نكرد.
ملت ما بايد در روابط
بينالمللى خوارى نبيند و اهانت نشود. هيچكس حقندارد اهانت به ملت ايران را در
كمترين برخورد با ديگران قبول كند. اگر كسى اهانتپذير است، براى خودش اهانتپذير
است؛ براى ملت ايران نمىشود؛ حقندارد. ملت ايران، ملتى سرافراز و بزرگ و جاندار
است و نشان داده است كه قدرت حضور در صحنههاى دنيا را دارد.
اگر شما ملاحظه مىكنيد
كه امروز جمهورى اسلامى در سطح جهان و سياست بينالملل به عنوان يك نظام پابرجا و تثبيتشده
معرفى گرديده است، و يا اگر امروز كشورهاى غربى … با طرق مختلف سعى مىكنند
رضايت ملت ايران را جلب كنند و سابقهى نامطلوب خودشان در رفتار با ملت ايران را
به دست فراموشى بسپارند، … همهى اين واقعيتها محصول و نتيجهى تلاشهاى گذشته و
مجاهدتهاى امروز شماست.
عزت و حكمت و مصلحت، يك
مثلث الزامى براى چارچوب ارتباطات بينالمللى ماست. … عزت يعنى تحميل هيچكس را
قبولنكردن. … حكمت، يعنى حكيمانه و سنجيده كار كردن. … مصلحت، يعنى مصلحت
انقلاب، و اين مصلحت همهجانبه است.
اگر بخواهيم اصول
سياست خارجى را كه بر پايهى عزت و حكمت و مصلحت استوار است، بر اوضاع و شرايط
پيچيدهى امروز دنيا و وضع خاص خودمان تطبيق كنيم، بلاشك فراست، ابتكار عمل،
پُركارى، دقت و پايبندى شديد به اصول و آرمانها، جزو وظايف عمومى دستگاه ديپلماسى
ماست.
امريكا در همهى جناياتى
كه امروز در فلسطين اتفاق مىافتد شريك جرم است.
انتفاضهى ملت فلسطين،
قيام يك ملت است.
بايد تا مطلعالفجر نجات
ملتهاى مسلمان، مخصوصاً ملت شجاع و مظلوم فلسطين دست از تلاش نكشيم.
رژيم صهيونيستى رژيمى
گستاخ و وحشى و بىاعتنا به قوانين انسانى و مقررات بينالمللى است.
ظلمى كه امروز به ملت
فلسطين مىشود، هيچگاه به مجموعهى يك ملت نشده است.
علاج زخم فلسطين فقط قطع
غدهى سرطانى حكومت صهيونيستى است و اين كاملاً ممكن است.
غده سرطانى اسرائيل را
تنها از طريق همين مبارزات مىتوان ريشهكن ساخت.
فلسطين اكنون صحنه دلاورى
مظلومانه و غريبانه يك نسل و ملت مظلوم است.
فلسطين پارهى تن اسلام
است.
ما اعلام مىكنيم كه حتى
يك روز و يك ساعت با دولت غاصب و غيرقانونى و خبيث اسرائيل دوستى و محبت و
كوچكترين رابطه نداشته و نخواهيم داشت.
ما جهاد با صهيونيستها را
واجب مىدانيم.
ما خود را همواره نسبت به
ملت مقاوم و مظلوم لبنان داراى تكليف دانسته و خواهيم دانست.
مسئلهى فلسطين مسئلهى
اول بينالمللى اسلامى است.
ملت فلسطين فهميده است كه
راه نجات فلسطين آماده شدن براى فداكارى است. شهادت را تجربه كرده و فهميدهاند كه
دشمن در مقابل شهادتطلبى و نترسيدن از مرگ ناتوان است.
ملتهاى مسلمان به عنوان
يك فريضه دينى مكلفند از قيام مردم مظلوم فلسطين حمايت كنند.
هر كجا كه دفاع از فلسطين
باشد، ما در آنجا حضور داريم.
امروز ملت فلسطين – زن و
مرد – در صفآرايى معنوى در درون خود توانستهاند جانب معنويت را غلبه بدهند و
پيروز كنند؛ و اين ملت پيروز خواهد شد.
ماجراى زندان
«ابوغريب» … داغ ننگى بر پيشانى امريكاييها شد؛ و اين داغ به اين آسانيها پاك
نخواهد شد.
صحنه عراق امروز آزمايشگاهى است براى مردم عراق و امت اسلامى. ملتهاى مسلمان امروز
شاهد اتفاقات مهمى هستند كه سرنوشت آنها را رقم خواهد زد و نمىتواند در مقابل اين
حوادث ساكت بنشينند و هيچگونه عكسالعملى نداشته باشند.
اقدام آمريكا در تعيين حاكمى بيگانه بر عراق در واقع بازگشت به همان شيوههاى كهن
استعمارگرى، در عصر حاضر است.
ورود امريكاييها به عراق غلط بود، ماندنِشان غلط بود، رفتارشان با مردم غلط بود،
حاكم امريكايى بر سر مردم گذاشتن غلط بود و آمدنِشان به سمت كربلا و نجف غلط بود.