متن هاي زيبا در مورد برادر

داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــی

همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه ، بزرگ شدیم…

 

تمام جهان به کنار …!بازی هایی که در بچگی با داداشم کردم کنار…!

کسی که از اون بچگی مراقب آبجیش هست…

نمیذاره کسی به آبجیش زور بگه…

غیرت داره رو آبجیش ولی تعصبی نیست…

داداش یادش بخیر شوخی های بچگی…

دعواهای بچه گونه،آرامش بچگی…

یادش بخیر تو مسافرت همیشه سرت رو پاهای آبجیت بود…

یادش بخیر شیطونی هات تو مدرسه و اومدن منو مامان به مدرست…

هیچی مثه این مزه نمیده که یه داداش داشته باشی که پشتته،حامیته

هیچی مثه گفتن داداشــــی و آجی تو یه خونه لذت بخش نیست…!

داداش تو خودت یه دنیایی واسه من…حتی اگه من دوست داشتنت رو به زبون نیاوردم

ولی بدون که واقعا دوستت دارم داداشی…

 به قلم ریحانه.ج

کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!!

بچه که بودیم دعوامون که میشد میگفتیم قهر قهر تا قیامت و چند ساعت بعد قیامت میشد!

داداش نوشت



اس ام اس برای داداشا (پیامک برادر)

آقا ما یک فروند برادر داریم که با بالش کشتی میگیره شکست میخوره ، تازه
بعضی وقتا مصدومم میشه … تازه بعد شکست خوردنشم باید یه دوره ریکاوری براش
بزاری !

در این حد حرفه ایه !!!

 

 

پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :

 

خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت

 

نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید 

 

زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟

 

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !

تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…

 

 

لبخند که می‌زنی

یوسفی می‌شوم

که بی‌هیچ برادری

در چال گونه‌ات

گم می‌شوم .

 

 

 

در یکی از شب های سرد زمستان، یک نفر با مرد فقیری برخورد کرد، مرد فقیر به سوی او دست دراز کردو صدقه خواست.

ولی آن شخص بعد از کمی جستجو در جیب هایش پولی نیافت.

فقیر همچنان خیره به او بود و انتظار می کشید و خوشحال از اینکه قرار است به او کمک شود.

آن شخص ناراحت و پریشان شد از اینکه پولی نیافته تا به او کمک کند،

در همین حال دستان سرما زده مرد فقیر را گرفت و رو به او گفت: ” برادر عزیزم پولی ندارم که به تو کمک کنم، مرا ببخش ”

فقیر در حالی که به او خیره شده بود، بغض کرد و گفت:

” تو بزرگترین هدیه را به من داده ای، تو مرا برادر خطاب کردی و این از همه چیز برای من با ارزشتر است ”

 

 

وقتی می‌خواستند یوسف را به چاه بیفکنند

یوسف لبخندی زد

یهودا پرسید: چرا خندیدی؟

یوسف گفت: روزی فکر میکردم چه کسی می تواند با من دشمنی کند

با این که برادران نیرومندی دارم؟

اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد

تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست

 

نه اینکه نخواما !

 

.

 

.

 

.

 

.

.

 

ولی واقعا در توانم نیست بعضیارو به چشم برادری نگاه کنم…!

 

 

.

 

.

 

.

 

.

 

 

 

البته فکر بد بد نکنید!

 

اون دسته پسرا رو به چشم خواهری می‌بینم!

 

 

دختری از برادرش پرسید عشق یعنی چی ؟

 

برادرش گفت : عشق یعنی تو هر روز شکلات مرا از کیفم بر میداری

 

 

و من هر روز باز هم شکلاتم رو همونجا میزارم

 

 

اونی که داداش نداره مثل کسیه که بدون سلاح به جنگ میره!

سلامتی همه ی داداش ها که تا هستن مثل کوه پُشت مونن : )


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top