عدالت پیش شرط ظهور منجی!
حتماً
تاکنون شده است که از خود پرسیده باشید خداوند چه نیازی به خلقت داشت و
هدف از آفرینش چیست؟ این سؤال همیشگی سالهای نه چندان دور من است که در
هر مراسم پرسش و پاسخ مذهبیای بر کاغذ نوشته و به دست سخنرانان میدادم تا
پاسخ دهند و آنها هم به دلایل مختلف از جمله تشخیص مدیر جلسه! پشت گوش
میانداختند. اما اجازه دهید اینگونه به این موضوع بپردازیم: انسانی را در
نظر بگیرید که دارای تواناییهای بسیاری است اما از آنها استفاده نمیکند
او میتواند خودش غذا بخورد ولی دیگری در دهانش میگذارد، میتواند خودش
درب خودرو را باز کند ولی منتظر دیگری میماند، و یا حتی میتواند نفس بکشد
ولی خود را محتاج دستگاه کمکتنفسی کرده است! اینچنین انسانی از نظر شما
چگونه است؟ ضعیف است یا قوی؟ ناقص است یا کامل؟ آیا مورد نکوهش نخواهد بود؟
خداوند
وجود قادر مطلق و متعال است که نشدن و نتوانستن در قاموس حضرتش معنا و
جایگاهی ندارد؛ براستی وقتی کسی بتواند اثری خلق کند و نکند نشانهی ضعف و
نقص او نیست؟ پس خداوند خلق میکند چون میتواند و بیشک آفرینش او بیحد و
حصر و با هدفی بس بزرگ است چنانکه از وجود بزرگ و بیانتهای او جز این
نمیتوان انتظار داشت.
چون باریتعالی ناقص و ناتوان نیست انسان را آفرید و اشرف مخلوقاتش کرد و هدف از خلقت او را جانشینی خود در زمین قرار داد آن هم انسانی که اگر اراده کند به راحتی میتواند حتی از چارپایان پستتر شود!
همانگونه که اشاره شد، خلافت و جانشینی خدا در زمین هدف آفرینش انسان است هدفی که البته نیل بدان چندان هم کار سادهای نیست. در واقع لازمهی این خلافت همانا کمال اوست. کمال، یعنی توانایی بروز تمامی خصایص و ویژگیهای انسانی چه در بعد مادی و چه معنوی،
یعنی اینکه انسان به مقامی برسد که بتواند به نمایندگی از خدا در همهی
امور مادی و معنوی زمین مدیریت و حتی خلقت کند و این توانایی محدود به هیچ
چیز و هیچ کس نباشد مگر ارادهی خدا.
امام
معصوم، انسان کامل است البته کاملترین ایشان و الگویی برای رسیدن به
کمال؛ اما لازمهی الگو بودن در دسترس بودن است یعنی آنکه همگان بتوانند
خود را با آن الگو تطبیق داده و به راحتی مثل او رفتار کنند. پس بیشک در
جهانی که انسانهای آن ناقصاند و معنای کمال را درک نکرده و ظرفیت بروز آن
را ندارند الگو بودن چیزی جز بهترین رفتار به عنوان انسان ناقص نیست. از
این روست که در بسیاری از مواقع شاهدیم معصومان در زندگی مادی و اجتماعی
خود هرگز ویژگیها و کمال خود را آنگونه که مثلاً در حضرت سلیمان
علیهالسلام سراغ داریم بروز ندادهاند؛ بروز علنی کمال و ویژگیهایش در حد
حکومت سلیمانی در شرایطی باید باشد که انسانها با درک صحیح از کمال،
خواهان آن هستند و هم از بین خود، عاصفان کامل شده را سراغ دارند و به
عبارت دیگر پلهای به سمت کمال بالاتر رفته و به آن میزان رشد و تعالی
رسیدهاند و ظرفیت آن را یافتهاند که امام یا همان الگو بتواند بهترین
رفتار را به عنوان انسان کامل بروز دهد. فراموش نکنیم بنیاسرائیل تا پیش
از حضرت سلیمان «ع» سالها تحت حکومت طالوت و حضرت داوود «ع» تربیت و آماده
شده بودند.
اما
این سطح از کمال یا دست کم میل بدان چگونه ایجاد میشود؟ لازمهی کمال
ابتدا شناخت و فهم و درک عمیق است. انسان لازم است هدف خلقت، بزرگی خالق،
تواناییهای خود و راههای دستیابی و بروز آنها را بشناسد و از سوی دیگر
با باطل و نقصان و نتایج و عواقب آن آشنا شود و در نهایت با تمام وجود و
ایمان کامل، خواهان رشد و تعالی خود و جامعهی خود گردد.
اما
خود این آگاهی چگونه ممکن است؟ مگر نه اینکه حتی با وجود ظهور جسمانی و
حضور مستقیم امام معصوم باز هم اکثریت جامعه حتی در میان محبان امامان در
مسیر باطل قدم میگذاشتند؟ چه چیز باعث شد حتی حضور مستقیم امام هم نتواند
آگاهی و ایمان لازم را به جامعه داده و آن را به سمت کمال پیش براند؟ چه
چیز باعث شد پس از سلیمان بنی اسرائیل سقوط کند؟
نگارنده علت آن را فقط بیعدالتی میداند. عدالت
یعنی فرصت برابر برای رشد، تعالی، آگاهی و بروز تواناییهای همهی مردم در
یک سطح بدون کوچکترین تبعیض میان اقشار و افراد مختلف. در
سایهی عدالت فرصت شناخت کافی و قیاس منصفانه میان حق و باطل فراهم شده و
از آنجایی که فطرت انسان در پی حق است و خداجوست بیشک این فهم و قیاس به
انتخاب حق و طرد باطل خواهد انجامید؛ و این خود نخستین گام برای کمال خواهد
بود.
ظبیعی
است در شرایطی که حکومت دست نااهلان باشد و عدالت برقرار نباشد فرصت بیان،
تفهیم و نشر دقیق معارف و حقایق و قیاس منصفانه و بدور از رنگ و لعاب،
میان حق و باطل هم برقرار نخواهد بود. و وقتی انسانها خود را نشناخته
باشند و ظرفیت لازم را در خود ایجاد نکرده باشند چه بسا با همهی انتظار و
دعایشان برای ظهور حضرت عیسی پس از ظهورش با صلیب قصد جانش کنند و با وجود
همهی اشتیاقشان در دعوت امام حسین علیهالسلام خود قاتلانش شوند!
طبیعتاً
کمال واقعی و همهجانبهی انسانها آنگونه که مد نظر خلقت است بدون حضور
مستقیم یک الگوی کامل یا همان امام معصوم محقق نخواهد شد و این ظهور بدون
مقدماتش نتیجهای بهتر از ظهور حضرت عیسی میان بنیاسرائیل و ماجرای دعوت
کوفه از امام حسین نخواهد داشت. و این مقدمات هم فراهم نخواهد شد مگر اینکه
دست کم اکثریت مردم دنیا و تأکید میکنم مردم دنیا به بالاترین سطح از
آگاهی، کمالخواهی یا به معنای دیگر به بالاترین سطح از ایمان رسیده باشند؛
و این نیز محقق نخواهد شد مگر در پرتو عدالت جهانی.
برای
آنکه عدالت جهانی محقق شود و در پرتو آن نیروهای خیر جهان بتوانند همچون
نیروهای شر آن در حال حاضر متحد، منسجم و آمادهی قیام و پرداخت هزینههای
آن تحت رهبری منجی موعود شوند همه چیز را ابتدا باید از خود آغاز کنیم!
باید در قدم اول خود عادل باشیم و در بسط آن بکوشیم. باور کنیم که حکومت با
کفر خواهد ماند ولی با ظلم هرگز که إنّالله یأمر بالعدل و الإحسان.
اما چه کنیم که عادل باشیم و راه بسط عدالت چیست؟
آسيبشناسي باور به ظهور منجي
اشاره:
باور مهدوي و فرهنگ انتظار در طول تاريخ با انديشهها و برداشتهاي نادرست
بسياري در آميخته شده است. انديشهها و برداشتهايي كه به تدريج تبديل به
آسيبها و آفتهاي جدي براي اساس و بنياد اعتقاد به ظهور منجي در فرهنگ شيعه
شدهاند.
در عصر حاضر كه جامعه ما به شكل روزافزوني، به موضوع انتظار و ظهور روي آورده
است، ضرورت شناسايي اين آسيبها و آفتها، بيش از هر زمان ديگر احساس ميشود و
لازم است كه ضمن ترويج و توسعه فرهنگ انتظار، اين موضوع نيز مورد توجه جدي قرار
گيرد.
با توجه به آنچه گفته شد، در نيمه شعبان سال گذشته، مؤسسه فرهنگي موعود اقدام
به برپايي همايشي با عنوان باور مهدوي؛ تهديدها و آسيبها نمود. كه طي دو روز
برگزاري آن، اساتيد و محققان ارجمند حوزه و دانشگاه ديدگاههاي خود را در اين
زمينه ابراز داشتند. آنچه در پيخواهد آمد، حاصل يكي از سخنرانيهاي ارائه شده
در اين همايش است كه اميدواريم مورد توجه شما عزيزان قرار گيرد.
شيعه معتقد است كه در آينده، مردي از نسل حضرت
زهرا(س) ظهور خواهد كرد و با تشكيل آخرين دولت، پايان تاريخ را رقم خواهد زد.
اين از اصول راهبردي باورهاي شيعه است. اصلي كه آينده را روشن ميسازد و
جهتگيري حركت شيعه را مشخص ميكند.
ظهور حضرت مهدي(ع) همچون فانوسي است كه در اقيانوس متلاطم و ظلماني دوران غيبت،
ساحل امن و نجات را براي كشتيهاي طوفانزده مشخص ميسازد و از اينرو شيعه
بايد پيوسته از اين فانوس الهي حفاظت كند و آنرا از آسيبها و آفتها ايمن
سازد؛ چرا كه در غير اين صورت فانوسهاي بدلي، جاي فانوس حقيقي را خواهند گرفت
و مردم به جاي اينكه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهي و سرگرداني
ميگردند و نتيجه اين امر چيزي جز تأخير ظهور نخواهد بود.
ايمنسازي و مصونيت بخشي به اصل ظهور متوقف بر آفتزدايي است و آفتزدايي متوقف
بر آفتشناسي و آسيبشناسي است. بدون شناخت آسيبها نميتوان عمليات ايمنسازي
و حفاظت را اجرا نمود. در اين مقاله برآنيم تا به برخي از اين موارد اشاره كنيم
و لذا مسئله آسيبشناسي ظهور را در سه قلمرو بررسي خواهيم كرد.
قلمرو اول هنگامه ظهور است؛ يعني چه زماني و در چه شرايطي پديده ظهور اتفاق
خواهد افتاد. قلمرو دوم شيوه ظهور است كه به مسئله حوادث پس از ظهور ميپردازد
و به اين سؤال كه دولت مهدوي چگونه حاكميت يافته و تشكيل ميشود؛ پاسخ ميدهد و
قلمرو سوم دولت ظهور است كه موضوع مأموريت دولت مهدوي را بررسي كرده و بيان
ميكند كه دولت ظهور براي چه ميآيد و چه خواهد كرد؟
1. هنگامه ظهور
برخي از آسيبهاي موضوع ظهور مربوط به هنگامه ظهور است. هنگامه ظهور، يعني
زماني كه ظهور اتفاق خواهد افتاد. بديهي است كه مراد از زمان، زمان تقويمي
نيست. زمان تقويمي را كسي جز خداوند متعال نميداند. بلكه مراد از زمان ظهور،
زمان پيششرطي و زمان زمينهاي است. بنابراين وقتي از هنگامه ظهور پرسش ميشود،
مقصود اين است كه پيششرط ظهور چيست؟ زمينه ظهور حضرت كدام است؟ و در چه شرايطي
حضرت مهدي(ع) ظهور خواهد كرد؟
1ـ1. اهميت و ثمره بحث: مسئله هنگامه ظهور از آن جهت اهميت دارد كه مشخص
ميسازد براي ظهور چه مقدماتي لازم است (مقدمات ظهور) و براي تحقق مقدمات و
زمينهها، چه وظايفي بر عهده شيعه است (وظايف منتظران). پاسخ به پرسشِ هنگامه
ظهور، جهت حركت شيعه را مشخص ميسازد. پاسخ درست، مسير درست را مشخص ميكند و
پاسخ نادرست، شيعه را به بيراهه كشانده و ظهور را به تأخير مياندازد.
به بيان ديگر پاسخي كه به پرسش هنگامه ظهور داده ميشود، تأثير مستقيم و
غيرقابل انكاري در بحث انتظار خواهد داشت. انتظار و چگونگي آن از مسايل بنيادين
در دوران غيبت است كه نميتوان به سادگي از كنار آن گذشت. تعريف دقيق انتظار،
فرهنگ انتظار و وظايف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخي صحيح، منطقي و متين براي
پرسش هنگامه ظهور است. از اينرو مسئله آسيبشناسي و آسيبزدايي در قلمرو
هنگامه ظهور، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است.
1ـ2. آسيبشناسي هنگامه ظهور: يكي از آسيبهاي مرتبط با هنگامه ظهور اين
است كه گمان ميشود فراگيري و جهان شمولي فساد پيش شرط ظهور است. برخي معتقدند
تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدي(ع) ظهور نخواهد كرد. و شايد پاسخ اين
گروه به اين پرسش كه چرا حضرت مهدي(ع) در غيبت است؟ اين باشد كه: چون هنوز
مناطقي از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اينجا براي آشنايي بيشتر با اين
ديدگاه، دلايل معتقدان آن و آثاري را كه اين ديدگاه بر انديشه انتظار دارد،
بررسي ميكنيم.
الف) دليل:
دليل كساني كه معتقدند جهانشمولي فساد پيششرط ظهور است، رواياتي است كه
ميگويند حضرت مهدي(ع) زماني ظهور ميكند كه جهان پر از ستم شده است.
روايات فراواني وجود دارند كه درباره جهان پيش از ظهور، از تعبير كما ملئت
ظلماً و جوراً استفاده كردهاند. مثلاً رسول خدا(ص) ميفرمايد:
لاتقوم الساعه حتي تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ يخرج رجل من عترتي
فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً.1
قيامت برپا نميشود تا زماني كه زمين از ستم و دشمني آكنده شود، آنگاه مردي از
خاندان من قيام كند و زمين را همچنان كه از ظلم و جور آكنده شده، از عدل و داد
پر كند.
و يا در كلام ديگري ميفرمايد:
لولم يبق من الدّهر إلاّيوم لبعث الله تعالي رجلاً من أهل بيتي يملؤها عدلاً
كما ملئت جوراً.2
اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند مردي از خاندان مرا
برميانگيزد كه دنيا را پر از داد ميكند همچنان كه پر از ستم شده است.
از چنين رواياتي اين برداشت را كردهاند كه فراگيري فساد، پيششرط ظهور است. در
بحثهاي بعدي به تحليل اين بُعد از روايات مهدويت خواهيم پرداخت و مشخص خواهيم
ساخت كه مراد از اين تعبيرها چيست.
ب) تأثير اين نظريه بر فرهنگ انتظار:
اين نظريه تأثير مستقيمي بر فرهنگ انتظار و تعيين وظايف منتظران دارد.
انگارهاي كه از دل نظريه فوق در باب انتظار بيرون ميآيد، نفي امر به معروف و
نهي از منكر و تعطيلي هرگونه حركت اصلاحطلبي است. گروهي از كساني كه پيششرط
ظهور را فراگيري فساد ميدانند، بر اين باورند كه نبايد جلوي فساد را گرفت. از
ديدگاه اينان، هرگونه مانعتراشي در راه انجام فساد و منكرات، منجر به تأخير در
ظهور ميشود. امام خميني(ره) درباره اين گروه ميفرمايد:
يك دستهاي ميگفتند كه خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايند، ما
بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هركاري ميخواهند
بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.3
كساني كه اين انگاره را پذيرفتهاند، بر اين باورند كه چون راه ظهور، گسترش
فساد است، وظيفه منتظران، سكوت در برابر منكرات و اجازه گسترش فساد است و بر
اين اساس معتقدند هر نوع تلاش براي جلوگيري از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حركت
ضدانتظار است كه موجب به تأخير افتادن ظهور ميشود.
1ـ3. نقد: در نقد اين ديدگاه بايد گفت كه اگرچه روايات مورد استناد
صحيحاند، اما استنباطي كه از آنها شده درست نيست. سؤال اين است كه رواياتِ
مورد استناد، بيانگر توصيف زمان ظهور ند يا بيانگر پيششرط ظهور؟ فرق است
ميان اينكه گفته شود ويژگيهاي اجتماعي هنگامه ظهور چيست و اينكه گفته شود
پيششرط ظهور حضرت مهدي (ع) چيست. مورد اول ويژگيهاي جامعه جهاني را به هنگام
ظهور توصيف و پيشبيني ميكند، ولي مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را توضيح
ميدهد. بديهي است كه ميان اين دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته
شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد ميشود؛ آيا بدين معناست كه فصل بهار
علت ولادت است يا فصل بهار توصيف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نيز همين مسئله
صادق است. خيلي فرق است ميان اينكه بگوييم حضرت مهدي(ع) چون فساد فراگير شود
ظهور ميكند يا اينكه بگوييم حضرت مهدي (ع) در زماني كه فساد فراگير است ظهور
خواهد كرد. ميان اين دو تفاوت ظريفي وجود دارد.
فهم متون ديني نيازمند كار كارشناسي است. بايد مجموعه متون ديني را مورد توجه
قرار داد تا به نتيجه منطقي رسيد. در متون ديني هيچگاه از فراگيري ستم به
عنوان علت ظهور ياد نشده تا در نتيجه گفته شود كه راه تعجيل در فرج حضرت، توسعه
فساد است! بلكه در متون حديثي تصريح شده كه پيششرط ظهور، تغيير جامعه و حركت
آن به سمت صلاح و فلاح است. اينكه در بحث روششناسي فهم متون ديني گفته
ميشود بايد مجموعه روايات را مورد توجه قرار داد تا بتوان ديدگاه دين را
استخراج نمود، به همين دليل است.
مطالعه ديگر روايات نشانگر اين حقيقت است كه تمركز بر بخشي از احاديث و ناديده
گرفتن برخي ديگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحريف در ديدگاه دين ميگردد.
در ادامه به روايتي در زمينه پيش شرط ظهور اشاره ميكنيم تا اين بحث روشنتر
گردد:
كسي از امام باقر(ع) ميپرسد كه چه وقت ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق ميافتد تا دل
ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بيان يك حكايت آموزنده، تاريخ را به سه دوره؛ زمان
گرگصفتي، زمان ميشصفتي و زمان ترازو تقسيم كرده و روشن ميسازد كه در كداميك
از اين دورهها، امكان ظهور وجود دارد. حكايت اين است كه عالم فرزانهاي،
فرزندي داشت كه نسبت به دانش و فضل او بيرغبت بود و لذا بهرهاي از دانش پدر
نبرده بود. در مقابل همسايهاي داشت كه از دانش او بهرههاي فراوان برده بود.
عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع كردند و با
مشكل روبهرو شدي از اين مرد همسايه كمك بخواه. پس از مدتي، پادشاه خوابي ديد و
براي تعبير خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار كرد. او به همسايه مراجعه كرد
و از وي نظرخواهي نمود. همسايه فرزانه گفت: در تعبير خواب پادشاه بگو كه اكنون
زمان گرگ است، ولي وقتي پاداش را گرفتي سهم مرا نيز بده. فرزند عالم نزد پادشاه
رفت و پس از تعبير خواب او، پاداش خوبي گرفت، اما با كمال شهامت به وعده خود با
همسايه عمل نكرد.
پس از مدتي دوباره جريان تكرار شد. فرزند عالم با عذرخواهي و خجالت نزد همسايه
رفت. همسايه به او گفت: بگو اكنون زمان ميش است. ولي اينبار سهم مرا از پاداش
فراموش نكن… . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به ترديد افتاد كه چه كند آيا
سهم همسايه را بدهد يا نه؟ ولي بالاخره از اين كار چشمپوشي نمود. وقتي براي
بار سوم قضيه تكرار شد، فرزند عالم قول داد كه اينبار به وعده خود عمل كند.
همسايه فرزانه نيز به او گفت: به پادشاه بگو اكنون زمان ترازو است. فرزند عالم
پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسايه رفت و سهم او را تقديم كرد. همسايه فرزانه
در اينجا كلام بسيار مهمي دارد. به او گفت:من از آغاز نيز چشمداشتي به اين مال
نداشتم ولي تو فرزند زمان خود هستي. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا
غارت كردي. زمان دوم زمان ميش بود كه دلش ميخواهد ولي عمل نميكند، تو هم دلت
ميخواست كه حق مرا بدهي ولي عمل نكردي. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به
وعده خودت عمل كردي. همه پاداش از آنِ تو.4
امام باقر (ع) با بيان اين حكايت ميخواهد بفرمايد كه در دوره گرگصفتي حق
امامت غصب شد، در دوره ميشصفتي مردم ميخواهند حق ما را بدهند ولي حال آن را
ندارند و در دوره سوم كه دوره عدالت است مردم حق ما را خواهند داد! اينها
دورههاي سهگانه تاريخ امامتاند. مدار و محور اين دورههاي سهگانه،
مردماند. اگر مردم تغيير كنند، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. براساس اين حديث
شريف، پيششرط ظهور عدالتخواهي مردم است. امامِ عدالت، امت عدالتخواه
ميخواهد. دولت عدالت، جامعه عدالتپذير ميخواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را
نميپذيرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نميكنند؛ همانگونه كه امام علي(ع)
را تحمل نكردند.
اگر ظهور در جامعه فاسد روي دهد، امام مهدي(ع) نيز فرجامي چون ديگر امامان
خواهد داشت. بنابراين پيششرط ظهور، توسعه عدالتخواهي است. گفتمان جامعه بشري
بايد به گفتمان عدالت تبديل شود تا زمنيه ظهور حضرت مهدي(ع) فراهم گردد. البته
حركت به سوي عدالت، حركتي مردمي و تودهاي است كه در بدنه جامعه جهاني بايد
صورت بگيرد. اگر چنين اتفاقي بيفتد، طبيعي است كه سران كفر و الحاد ساكت
نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنهدارتر خواهند كرد؛ همانگونه كه هم
اكنون كفر جهاني براي مقابله با نهضت مهدويت برنامههاي شيطاني طراحي و اجراي
آنها را آغاز كرده است و بدون ترديد اين روند موجب توسعه فساد ميگردد، هرچند
از سوي ديگر موج عدالتخواهي و حركت به سوي منجي عدالتگستر نيز روبه افزايش
است.
بنابراين، اين تصور كه پيششرط ظهور، توسعه فساد است، با متون ديني و عقل سليم
ناسازگار است. فراگيري فساد، توصيف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمين اساس
مفهوم انتظار يعني تلاش براي غالب كردن گفتمان عدالت و ترويج عدالتخواهي در
مردم و جامعه منتظر جامعهاي است كه در راه توسعه عدالتخواهي و عدالتپذيري
تلاش ميكند.5
2. شيوه ظهور
برخي ديگر از آسيبهاي ظهور، مربوط به شيوه ظهور و به قدرت رسيدن حضرت مهدي(ع)
است. ميدانيم كه در دوران ظهور، حكومت واحدي در سراسر جهان شكل ميگيرد و حضرت
مهدي(ع) در رأس اين حكومت قرار ميگيرد، حال اين سؤال مطرح است كه چگونه آن
حضرت به اين قدرت ميرسد. يكي از مباحث مهم در هر حاكميتي، مكانيسم كسب قدرت
است. اينكه ساز و كار كسب قدرت چيست از مباحث مهم فلسفه سياسي است. سؤال اين
است كه ساز و كار كسب قدرت در دولت مهدوي ـكه نمونه كامل دولت امامت و ولايت
استـ چيست؟ و حضرت مهدي(ع) از چه شيوهاي براي رسيدن به قدرت استفاده خواهد
كرد؟6
2ـ1. اهميت و فايده بحث: در بحث ظهور نميتوان مسئله شيوه كسب قدرت را
ناديده گرفت و از آن چشمپوشي كرد. امروز دنيا نسبت به اين مسئله حساس است و
سؤالها و شبهههاي فراواني در اين زمينه دارد. ما نميتوانيم افكار عمومي را
ناديده بگيريم. ظهور ميان زمين و آسمان و در خلأ اتفاق نميافتد. ظهور در اين
دنيا و در ميان همين مردمي اتفاق ميافتد كه سؤالها و شبهههاي فراواني دارند.
اگر حكومت حضرت يك حكومت جهاني است، نميتوان به جز شيعه، بقيه مردم را ناديده
گرفت. جهانِ امروز، نزديك به شش ميليارد نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان، قدري
بيش از يك ميليارد نفر آن مسلماناند و در ميان مسلمانان، جمعيت شيعه حدود
صدميليون نفر است. شيعه اگر معتقد است دولتي كه او معرفي ميكند، دولت پايان
تاريخ است، بايد بتواند پاسخ قانعكنندهاي براي خيل مردمي داشته باشد كه شيعه
نيستند و سؤالات فراواني دارند. البته هميشه انسانهاي مغرض وجود خواهند داشت،
اما اكثريت را كساني تشكيل ميدهند كه اگر پاسخ قانع كنندهاي بيابند، خواهند
پذيرفت و اين جمعيت تشنه، يكي از نگرانيهايش، شيوه به قدرت رسيدن دولت پايان
تاريخ در انديشه شيعي است. اينجاست كه بحث شيوه ظهور اهميت مييابد. يافتن پاسخ
صحيح و منطقي براي اين پرسش، اولاً به ما كمك خواهد كرد كه حوادث پس از ظهور را
تبيين و تبليغ كنيم و ثانياً وظيفه منتظران را در تهيه ابزار قدرت، مشخص
ميسازد. اگر بناست حضرت مهدي(ع) قدرت جهان را در دست بگيرد، بايد در دوران
غيبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخي كه به پرسش دوم داده شود،
در وظيفه منتظران تأثير مستقيم خواهد داشت و مسير حركت در اين زمينه را تعيين
خواهد كرد.
2ـ 2. آسيبشناسي شيوه ظهور: برخي ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونين
ميدانند و بر اين باورند كه ايشان در اثر جنگ و خونريزيهاي فراوان، حاكميت
مييابد. اين مسئله دستاويزي براي مخالفان مهدويت شيعي شده تا براي مردم دنيا
اينگونه جا بيندازند كه فرجام تاريخ از نظر شيعه، فرجامي است خونين و دردناك
كه در آن با زور شمشير و سرنيزه حكومتي به مردم جهان تحميل ميگردد. دوران
معاصر، دوره نبرد الگوهاي فرجام تاريخ و نظريههاي پايان تاريخ است. در اين
نبرد كسي پيروز است كه الگوي بهتري ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر رويكرد
جامعه بشري به عدالت مهدوي است، راه رسيدن به آن ارائه تصويري روشن و منطقي از
آن است. اگر بناست بشريت در ظهور حضرت به خاك و خون كشيده شود، آيا ميتوان
انتظار همراهي از آنان داشت؟ آيا ميتوان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصوير
خشونتباري كه اردوگاه ليبرال دموكراسي از مهدويت شيعي ارائه ميدهد، مبتني بر
برخي سخناني است كه شيعه خود در اينباره گفته است؛ بدون اينكه به حساسيت
مسئله توجه داشته باشد و تحليل منطقي از اين بحث ارائه دهد. از اينرو بررسي
دوباره موضوع اهميت دارد.
2ـ3. دليل: بخشي از روايات مهدويت، اختصاص به درگيريهاي هنگام ظهور
دارد. در اين دسته، رواياتي وجود دارند كه دامنه درگيريها را بسيار گسترده و
آمار كشتهشدگان را بسيار زياد نقل ميكند. در اين بحث در پي نقل اين متون
نيستم، شما كم و بيش از اين متون خبر داشته و گوشههايي از آن را شنيده و يا
خواندهايد.
2ـ4. نقد: همانگونه كه اشاره شد، روايات فوق مبناي نظريه جنگ براي
تحميل شده است. در اين نظريه حضرت مهدي(ع) ظهور ميكند و پس از درگيريها و
خونريزيهاي بسيار فراوان، حاكميت خود را بر پهنه گيتي ميگستراند. اما اين
نظريه با اشكالات فراواني روبهروست؛ چرا كه يك نظريه اگر مخصوص بخشي از يك
حقيقت باشد بايد با ديگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگي ميان اجزاي يك مجموعه،
ضرورت نظريهپردازي است و ناهماهنگي نشانه نادرستي يك يا چند نظريه دروني
ميباشد. نظريه جنگ براي تحميل نيز با ديگر بخشهاي نظريه مهدويت و دولت امامت
ناهماهنگ است. اين ناهماهنگي در سه حوزه است كه بدان ميپردازيم:
الف) نظريه جنگ براي تحميل نميتواند پديده غيبت را تحليل كند.
غيبت يكي از
عناصر مهم در فرهنگ مهدوي است. اگر بناست كه براي حاكميت امام زمان (ع) نبردهاي
تحميل كننده انجام شود، ديگر نيازي به اين غيبت طولاني نميبود؛ از همان آغاز
اين نبردها ميتوانست آغاز شود و حكومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده
قرن غيبت چيست؟ شايد گفته شود حضرت مهدي(ع) در آغاز امامت بيش از پنج سال سن
نداشته است و به همين دليل غايب شده است. اما روشن است كه كمي سن نميتواند
توجيه عقلاني براي دوازده قرن غيبت باشد.7 اگر كمي سن دليل غيبت است و اگر
بناست به وسيله جنگ حكومت حضرت برپا گردد، چند دهه غيبت براي تكميل سن كافي
بود. اين نشانگر ناكارآمدي نظريه جنگ براي تحميل در تحليل پديده غيبت است.
ب) همانگونه كه در بحث آسيبشناسي هنگامهظهور گذشت، روايات معصومين(ع) و
تحليلهاي عقلاني، پيششرط ظهور حضرت مهدي(ع) را آمادگي اجتماعي ميدانند؛
اگر
چنين است، نظريه جنگ براي تحميل با اين بخش از فرهنگ مهدويت نيز در تضاد است.
اگر ظهور نيازمند آمادگي اجتماعي است؛ اگر غيبت، فرصتي براي كسب آمادگي است و
اگر انتظار تلاش براي آمادهسازي است، جنگ براي تحميل چه معنايي خواهد داشت؟
اين نظريه با هيچ يك از آن مفاهيم سهگانه نيز همخواني ندارد.
ج) برخي از رواياتي كه به موضوع نبردهاي پس از ظهور پرداختهاند، تأكيد
كردهاند كه هدف اين نبردها منافقان و معاندان هستند و بر اين اساس عموم مردم
در صف مقابل قرار نميگيرند. نظريه جنگ براي تحميل با اين دسته از روايات هم
ناسازگار است. در انديشه ديني حتي منافق تا وقتي يك شهروند باشد، در امان است و
تنها زماني كه قصد براندازي داشته باشد، با او برخورد ميشود. در عصر ظهور، اگر
معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوي شوند، با آنان ستيز خواهد
شد. دولت امامت، هيچگاه خود را با خشونت و تهديد بر مردم تحميل نكرده است.
خانهنشيني حضرت علي(ع) و انزواي معصومان (ع) دليل روشن اين حقيقت است. ستيز
امام زمان(ع) با كساني است كه در برابر اين جريان حق (كه خواست عمومي است) سد
ايجاد ميكنند.
2ـ5. ماهيت نبردهاي ظهور: اگر سؤال شود كه آيا هيچ جنگي در آستانه تشكيل
دولت مهدوي رخ نميدهد؟ پاسخ آن منفي است. روايتهاي زيادي، اصل مسئله درگيري
را تأييد و حتي برخي ويژگيهاي آنرا نيز مشخص كردهاند. اما اگر سؤال شود كه
آيا پايههاي حكومت مهدوي بر كشتار و خونريزي توده مردم (همانها كه دولت
مهدوي ميخواهد بر ايشان حكومت كند) استوار است؟ پاسخ منفي است. بدون ترديد
نبرد و درگيريهاي نظامي سختي در خواهد گرفت اما سؤال اين است كه آيا اين
درگيريها به خاطر تحميل يك ايده به مردم است؟ يا دليل ديگري دارد؟ آيا شمشير
حضرت مهدي(ع) شمشير تحميل حكومت به مردم است يا شمشير مبارزه با كساني است كه
در برابر خواست عمومي بشريت براي تحقق عدالت صفآرايي ميكنند؟ ميان اين دو
تفاوت وجود دارد. گاهي يك نفر يا يك گروه با تكيه بر سرنيزه حاكميت خود را به
مردم تحميل ميكند و گاهي جامعهاي به پاميخيزد و عليه ستم قيام ميكند ولي
زورگويان در برابر آنان مقاومت ميكنند و لذا مردم نيز با آنان ميجنگند. نمونه
بارز آن در انقلاب اسلامي ايران اتفاق افتاد. حضرت امام خميني(ره) و ياران او
جنگيدند و شهداي زيادي تقديم انقلاب كردند. سؤال اين است كه اين جنگ و كشتار به
خاطر چه بود؟ آيا به زور سرنيزه به مردم ميگفتند كه بايد انقلاب كنيد و لذا
نبرد آغاز شد؟ يا اينكه مردم قيام كردند تا حكومت اسلامي تشكيل دهند ولي
صاحبان زر و زور و تزوير در برابر اين خواست عمومي ايستادند و لذا مردم هم تا
اندازهاي كه لازم بود با آنان درگير شدند؟ داستان نبردهاي ظهور نيز همينگونه
است؛ نبردي است براي برچيدن سدهايي كه ظالمان در راه تحقق عدالت ايجاد
كردهاند. اگر به بحث پيشين نگاهي بيندازيم، مسئله روشنتر ميگردد. پيش شرط
ظهور، خواست عمومي بشر است. صورت مسئله اين است كه ابتدا بشر آماده پذيرش دولت
مهدوي شده و آنگاه او ظهور ميكند. اما ابرقدرتهايي كه منافع ظالمانه خود را
در خظر ميبينند، در برابر اين حركت با تمام قوا ميايستند و اينجاست كه
نبردهاي ظهور آغاز ميشود. حتي ميتوان ادعا كرد كه استكبار جهاني پيش از ظهور
و از هم اكنون در مقابل دولت مهدوي صفآرايي كرده و بلكه نبرد خود را آغاز
نموده است.
بنابراين نظريه جنگ براي تحميل نميتواند تحليلكننده درگيريهاي زمان ظهور
باشد.
3 . مأموريت دولت ظهور
هر دولتي برنامهها و اهدافي دارد كه براي تحقق آنها تلاش ميكند. براي تبليغ
هر دولتي نيز بايد اينرا مشخص ساخت كه براي چه ميآيد؛ چه برنامهاي دارد و
ميآيد كه چه كند؟ اينها پرسشهايي هستند كه نميتوان آنها را ناديده گرفت. اگر
به دنيا اعلام ميكنيم كه دولت پايان تاريخ، دولت امامت با محوريت حضرت مهدي
(ع) است، بايد به اين پرسشها نيز پاسخ دهيم كه هدف دولت ظهور چيست؟ و دولت
مهدوي براي چه ميآيد؟
3ـ1. اهميت و فايده بحث: امروز روز نبرد ايدهها و انديشهها است. دنيا
را نميتوان ساكت كرد. نه ديروز چنين بوده است و نه امروز چنين است. همه، الگوي
حكومتي و مدل دولت موردنظر خويش را ارائه ميدهند. شيعه نيز بايد در اين زمينه
ايده خويش را ارائه كند. امروز ليبراليسم كه خود را نقطه پايان تاريخ ميداند،
مدل دولت خويش را مشخص كرده و از مفاهيمي مثل آزادي، دموكراسي، رفاه و امنيت
براي تبيين اهداف و برنامههاي دولت خويش استفاده ميكند. هدف يا مأموريت دولت
مهدوي چيست؟ ما نميتوانيم اين عرصه را خالي بگذاريم. خاليگذاري عرصه و يا
عرضه نادرست، هر دو موجب رونق ايده ليبراليسم و تأخير در ظهور خواهد شد. عرضه
درست و منطقي مدل دولت مهدوي، تكتازي تفكر ليبراليسم و تفكرهاي مادي را محدود
ميكند و رقيبي جدي براي آنان به وجود ميآورد. با عرضه اين مدل، براي مردم
جهان امكان انتخاب بهوجود خواهد آمد. اينجاست كه پيدا كردن شناخت درست از
برنامه دولت مهدوي و تبيين منطقي آن اهميت مييابد. مخاطبان ما در سراسر جهان
ميخواهند بدانند جهان پس از ظهور، چگونه جهاني خواهد بود؟ و دولت ظهور چه
ارمغاني براي آنان خواهد داشت؟ تبيين نادرست اين موضوع ميتواند ذائقه اجتماعي
را تغيير دهد و انتظارات نادرستي را شكل دهد. اين امر، يا به تأخير در ظهور
منجر ميشود و يا پس از ظهور موجب تضاد ميان انتظارات و واقعيتها ميگردد. در
تبيين برنامه دولت ظهور، مهم اين نيست كه مردم چه ميپسندند، مهم اين است كه
حقيقت چيست. اگر پس از تشخيص برنامه دولت ظهور، به اين نتيجه رسيديم كه ميان
خواست مردم عصر حاضر و ماهيت دولت مهدوي، همخواني وجود ندارد، آنگاه است كه
وظيفه منتظران و تكاليف انتظار مشخص ميشود؛ يعني بايد براي هماهنگ ساختن خواست
مردم با ماهيت دولت مهدوي، با برنامهريزي و تدوين طرحهايي به فرهنگسازي
اقدام نمود.
3ـ2. آسيبشناسي: بسياري از افراد در تبيين رهآورد دولت مهدوي از دو
عنصر به نام رفاه و امنيت ياد ميكنند. روايتهاي متعددي نيز در اين رابطه وجود
دارد. در اين روايات آمده است كه به هنگام ظهور، زمين، گنجينههايش را بيرون
مياندازد؛ آسمان، بركاتش را فروميفرستد؛ زمين، يكپارچه سبز و خرم و نعمت
فراوان ميگردد؛ براي مصرف زكات فقيري يافت نميشود و… . درباره امنيت نيز
آمده كه حتي يك دختر جوان ميتواند بدون هيچ خطري از شرق به غرب تنها سفر كند و
… .
براساس اين متون از رفاه و امنيت به عنوان اساسيترين رهآورد دولت ظهور ياد
ميشود. به گونهاي كه گويا اين دولت هيچ برنامه ديگري به جز تأمين رفاه و
امنيت ندارد! اين ايده، سطح دولت مهدوي را به يك دولت دنيوي كه به چيزي جز حيات
مادي نميانديشد، تنزل ميدهد و در رديف ديگر ايدههاي مدعي تأمين زندگي بهتر
قرار ميدهد. ناظراني هم كه نظريههاي مختلف پايان تاريخ را مطالعه ميكنند،
تفاوت جدّي ميان ايده اسلام و ايدههاي مادي نميبينند.
از سوي ديگر بشر تشنه معنويت، گمشده خود را در ميان اين ايدهها نمييابد.
هرچند بشر هيچگاه از نيازهاي مادي بينياز نبوده و نخواهد بود، اما در هياهوي
تمدني كه بر پايه بهرههاي مادي استوار است، بشريت، تشنه معنويت و در جستجوي
هويت گمشده خويش است. در برخي روايات آمدهاست هنگامي حضرت مهدي(ع) ظهور ميكند
كه ايدههاي بشري ناكارآمدي خود را نشان داده باشند؛ حال اگر بشر سرخورده از
ايدههاي مادي، در مهدويت شيعي نيز همان تمدن مادي را ببيند، گمشده و هويت
انساني خود را در كجا جستجو كند؟
سؤال اين است كه واقعاً برنامه دولت مهدوي چيست و چه رهآوردي براي بشريت دارد؟
3ـ3. نقد: در اينكه گسترش رفاه و امنيت، از جمله ويژگيهاي حكومت حضرت
مهدي(ع) ميباشند، ترديدي نيست. اما سؤال اين است كه آيا ايندو، تنها برنامه
دولت مهدوي است؟ آيا ارمغان ظهور فقط در رفاه و امنيت خلاصه ميگردد؟ اكنون در
تمدن مادي غرب، از رفاه و امنيت بهعنوان مهمترين ويژگيهاي حيات انساني ياد
ميشود. به نظر ميرسد در اين هياهو، برخي از شيعيان براي اينكه نشان دهند
دولت ديني با زندگي در تضاد نيست، بر مفاهيمي از دولت ظهور تمركز كردهاند كه
با معيارهاي قابل قبول براي جهان مادي سازگار باشد. در متون ديني ويژگيهاي
متعددي از دولت مهدوي برشمرده شده و به تناسب هركدام، نامي بر آن نهاده شده كه
در ادامه به بررسي آنها ميپردازيم تا بدانيم برنامه دولت ظهور كدام است و
رهآورد آن چيست. اما مهم اين است كه بدانيم اگر برنامه دولت ظهور را در رفاه و
امنيت خلاصه كنيم، چه تفاوتي ميان اين دولت و ديگر دولتها خواهد بود؟ و چه
دليلي دارد كه بشر از ديگر ايدهها روي برتابد و به اين ايده روي آورد؟
4ـ3. ويژگيهاي دولت ظهور: اگر بخواهيم مهمترين ويژگيهاي دولت مهدوي
را برشماريم، موارد زير از جمله آنهاست:
الف) دولت عدالت:
عدالت، شايعترين و مشهورترين ويژگي دولت ظهور است. اين چيزي است كه روايات
متعددي هم برآن دلالت دارد. كساني كه رفاه و امنيت را رهآورد دولت ظهور
ميدانند، دليل آن را عدالت محوري آن دولت ميدانند. اما سؤال اين است كه آيا
عدالت فقط به معناي عدالت اقتصادي است؟ آيا عدالت فقط در قلمرو امور مادي زندگي
معنا ميشود يا عدالت معناي ديگر و قلمرو گستردهتري نيز دارد؟
عدالت يعني هرچيزي را در جاي خود قراردادن؛ و اين اختصاص به قلمرو اقتصاد و
معيشت مردم ندارد. هرچند يكي از قلمروهاي آن همين است. پرسش اين است كه آيا در
حال حاضر در حوزه معارف بشري عدالت برقرار است؟ آيا در نظام معرفتي و فكري بشر،
هرچيز در جاي خود قرار دارد؛ يا در جايي قرار دارد كه ما ميخواهيم نه آنجايي
كه بايد باشد؟ آيا تئوريهاي بشري مطابق با واقعيتهاي نظام هستي پردازش
ميشوند يا مطابق خواستههاي صاحبان زر و زور و تزوير ساخته و پرداخته
ميگردند؟
متأسفانه بشريت امروز در حال تئوريزه كردن هواي نفس است. بشر امروز هرآنچه را
بخواهد عمل كند، درباره آن تئوريپردازي كرده و آنرا توجيهپذير و گاه
اجتنابناپذير جلوه ميدهد. دليل روشن آن ايدهها و نظريههاي غيرديني و
غيرالهي است كه توسط به اصطلاح انديشمندان و روشنفكران پردازش و توليد شده است.
بنابراين به وضوح روشن است كه امروز در نظام معرفتي بشر عدالت وجود ندارد و يكي
از ابعاد عدالت در دولت ظهور، حاكميت عدالت در نظام معرفتي بشر است.
قلمرو ديگر عدالت، عرصه قانون است. آيا قوانين بشري عدالت محورند؟ آيا در
قوانين امروز جهان هر چيز در آنجا كه جاي اوست قرار دارد؟ اگر هر چيز جايي دارد
و براي حفظ كارايي سيستم بايد در جاي خود قرار گيرد، وظيفه قانون آن است كه اين
مهم را تأمين و از آن پاسداري كند. آيا قوانين امروز دينا براي حفظ جايگاه
هرچيز در نظام حيات انساني است يا اينكه قوانين آن نظمي را كه ما ميپسنديم،
ضابطهمند ميسازند؟ متأسفانه در حوزه قانون و قانونگزاري نيز بشريتِ امروز
در حال قانونمند كردن هوسهاي نفساني است. بشر آنچه را كه بخواهد، قانونمند
ميكند تا وجههاي براي آن بتراشد. دليل آن نيز وجود قوانين دموكراتيكي است كه
برخلاف دين و گفته خداوند تنظيم شده و ميشوند. آيا اين را ميتوان عدالت
ناميد؟ آيا عدالت آن چيزي است كه قانون ميگويد يا قانون بايد مطابق عدالت
باشد؟ بنا بر اين ميبينيد كه يكي از قلمروهاي مهم عدالت، حوزه قانون و
قانونگذاري كه متأسفانه بشريت امروز كه متأسفانه بشريت امروز در تحقق عدالت در
اين حوزه نيز ناتوان بوده است.
حوزه ديگر، مجريان قانوناند. قانون اگر عادلانه باشد، براي تحقق آن نيازمند
مردان عدالت است. اگر مجريان قانون عادل نباشند، عدالت اجرا نميگردد. امروز
مجريان قانون در سطح بينالملل چه كساني هستند؟ اجراي عدالت، مردان خاص خود را
لازم دارد كه هركدام بايد در جاي خود باشند تا عدالت اجرا گردد. اگر عليبن
ابيطالب(ع) كه مرد عدالت است، سمت اجرايي نداشته باشد، عدالت الهي چگونه
ميتواند فهم شود و سپس اجرا گردد. عدالت در بعد اجرا يعني اينكه هركس در جاي
خود باشد، نه آنجايي كه ما براي آنها ميپسنديم يا خودشان براي خودشان
قائلاند. امروز دموكراسي غربي در حال حاكم ساختن مجريان هوسهاي جمعي بر
سرنوشت بشر است. به وسيله اين نوع از دموكراسيها، كسي كه مطابق ميل مردم باشد
و به هوسهاي مردم جامه عمل بپوشاند حاكم ميگردد. آيا اين عدالت است؟
بنابراين اگر دولت ظهور، دولت عدالت است، فقط به معناي عدالت اقتصادي و اجتماعي
كه رهآورد آن رفاه و عدالت باشد، نيست. در اين دولت، انديشههاي عدالت محور،
قوانين عادلانه و مجريان عادل حاكميت مييابند.
ب) دولت عقلانيت:
عقلانيت ويژگي ديگر دولت مهدوي است. دولت ظهور، دولت خِرد و عقلانيت است. هرچند
جهان امروز شعار خود را عقلانيت قرار داده است اما عقلانيت واقعي نيست. براساس
آنچه در متون ديني آمده عقل يعني هرچيز را در جاي خود قرار دادن. انسان عاقل
كسي است كه هر چيزي را در جاي خود قرار ميدهد. اينجا است كه پيوند عجيبي ميان
عدالت و عقلانيت مشاهده ميشود و جاي بررسيهاي بيشتري دارد كه مجال بحث آن
نيست. مهم اين است كه براساس تعريف، عقل به معناي سياست بازي نيست. عقل، مايه
عبوديت و بندگي است. روزي امام صادق(ع) در تعريف عقل فرمودند:
[ألعقل] ماعبد به الرّحمن واكتسب به الجنان.
عقل، آن چيزي است كه بهوسيله آن خداوند رحمان عبادت ميشود و بهشت بهدست
ميآيد.
امام(ع) در اين بيان نوراني از بود عقل سخن نگفتهاند بلكه از نمود آن سخن
گفتهاند. پس از اين جمله، كسي خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: اي پسر رسول خدا! پس
آن چيزي كه در معاويه قرار داشت چهبود؟ حضرت فرمود:
تلك النّكراء و تلك الشّيطنه، هي شبيهه بالعقل و ليست بعقل.
آن شيطنت است و شبيه عقل است نه عقل واقعي.
آنچه اكنون در دنيا تحت عنوان عقلانيت حاكم است، عقلانيت اموي است نه عقلانيت
الهي. دولت حضرت مهدي(ع) دولت عقلانيت است. در ادبيات دين، عقلانيت در مقابل
جاهليت قرار دارد (نه در برابر بيسوادي) و جاهليت دو دوره دارد: يكي جاهليت
نخستين كه پيش از اسلام بود و با ظهور اسلام رخت بر بست و ديگري جاهليت واپسين
كه پيش از دولت حضرت مهدي(ع) وجود دارد و با ظهور آن حضرت برچيده خواهد شد.
امروز، جهان غرب، ادعا ميكند كه از جاهليت گذشته و به تمدن و مدنيت رسيده است،
ولي اشتباه ميكند. بشر امروز همچنان در جاهليت به سر ميبرد اما جاهليتي مدرن
و پيشرفته . واقعيت اين است كه گذر بشر از دوره زندگي ابتدايي به دوره زندگي
مدرن بوده است. پيشرفت بشر فقط در سختافزار زندگي بوده نه نرمافزار آن. اين
سختافزار مدرن و پيشرفته همچنان تحت برنامه آن جاهليت است. دولت ظهور خط
بطلاني بر جاهليت كشيده و عقلانيت را براي بشر به ارمغان ميآورد. اين رهآورد
دولت ظهور است كه ارزش باليدن دارد، نه صرف رفاه و امنيت.
ج) دولت هدايت:
تعبير ديگري كه از دولت ظهور شده و نشانگر ماهيت و برنامه آن است، هدايت مردم
است. هدف اساسي امامت، هدايت مردم است نه حكومت بر مردم. در انديشههاي بشري
هدف اصلي كسب قدرت، شهرت و ثروت است. معاويه پس از امضاي قرارداد صلح در يك
سخنراني گفت:
من با شما نجنگيدم تا شما را به نماز و روزه و حج وادارم. من با شما جنگيدم تا
بر شما امير شوم و موفق گشتم.
اين ايده اموي است. اما هدف دولت امامت، هدايت مردم است هدف، تكامل انسانها و
رشد و تعالي آنها است و به همين خاطر خود را بر مردم تحميل نميكند چون هدايت
با اجبار ناسازگار است.
بنابر آنچه بيان شد، معلوم ميگردد كه محدود كردن دولت ظهور به دولت رفاه و
امنيت، نادرست و موجب تنزل شأن آن است.