شعر های آسان

ای کاش…

ای کاش…
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست


غزل عروسی

بانو! عروسی من و او جز عزا نبود

حتـی عروس با غم من آشنا نبود

او با تمام عشوه گری ها برای من

يک تار گيسوان بلند شمــــــا نبود

آن شب به گريه نام تو را داد می زدم

امــا بـــرای پاســــخ من يک خدا نبود

هر چند شاعری كه چنين بی صدا شده ست

نسبت بــــه چشمهــــای تـــو بـــی اعتنا نبود،

هرچند مرد خسته ی اين سالهای دور

راضی بــــه سر گرفتن اين ماجـرا نبود،

طوفان سر نوشت مـــــرا از تــو دور كرد

باور نمی كنی گل من! دست ما  نبود؟

شايد خدا نخواست و شايسته ی تو آه

زيبـــــای پـــر تغـــــزل من  ايـن گدا نبود

اين بود سرگذشت من و آن شب سياه

اين حرف ها بــــه جــان خودت ادعا نبود

حالا بيا و در دم مرگم قبول كن

مرد جنوبی غزلت بی وفا نبود

 

جواد ضمیری

 

دارندمی بَرندهمان قد بلند را

 

از ريشـــه مـــی كَنَند درخت بلنـــد را

آن نخل بی شكوفه ی گيسو كمند را

مادر!صدا ،صدای عروسی ست گوش كن

دارند  مــــی بَرند  همـــــان  قد بلنـــد را

مادر! ببين زنان چه جسورانه بسته اند

برجای جای بوســـه ی من دستبند را

مادر مراببخش كـه هنگام رفتن است

وقت است تا رهاكنم اين قيد و بند را

اينك وصيتی ست مرا:«روز مرگ من

آنان كــه تا كنار جسد می رسند را،

-تأكيد كن بگو  كه بخوانند جای «حمد»

اين شعرهـای ساده ی مردم پسند را»



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top