شعری در باره امام سجاد

امام سجّاد(ع) از دیدگاه اهل ‏سنّت

یکی
از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می‏باشد. در
یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل
تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل
سنّت گوشه‏ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه‏السلام به پیشگاه شما
سروران گرامی تقدیم شود؛
در یک نگاه …

«ذهبی»
دودمان آن حضرت را این گونه می‏نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی
طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می‏باشد.1
کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.2
لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر3 و برخی ایشان را علی اصغر4 دانسته‏اند.
به
ایشان «ابن الخیرتین» نیز می‏گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند
متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از
عجم، فارس را برگزید.5 پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از
ایران می‏باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می‏گویند.
«ذوالثَّفنات» لقب
دیگری است که به آن حضرت داده‏اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز
بسیار، جایگاه‏های سجده‏اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.6
پدر
بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می‏باشد. در نام مادرش
اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده‏اند.7
آن
حضرت در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن
عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی
گرامی‏اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.8 در سال شهادت وی میان مورّخان
اختلاف است؛ برخی سال شهادت را 929، 9310، 9411، 9512، 9913 و 10014 هجری
می‏دانند.
سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَةُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.15
امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده16 و از طبقه دوم17 می‏باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می‏دانند.18
جایگاه
علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح
مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید
اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده‏اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد،
نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی19 و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث
صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد
علیه‏السلام حدیث نقل کرده‏اند.20
ذهبی می‏نویسد: ایشان از بسیاری از
بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل،
از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه
(امّ‏المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی
(امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری،
زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده‏اند.21

امام سجّاد علیه‏السلام در کلام بزرگان

1. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می‏دید، چنین می‏گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»22
2.
سعید بن مسیّب (م 93 هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما
رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»23 در جای دیگر می‏گوید: «ما رأیتُ اورع منه».24
3.
نافع بن جُبیر (م 99 ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»25 و
در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه‏السلام می‏گوید: «انت سیّد النّاس و
افضلهم».26
4. عمر بن عبدالعزیز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».27
5. طاووس (م 106 ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».28
6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.)
در
یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده
و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب
رانده شد و با همراهان خود به گوشه‏ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل
جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین‏العابدین علیه‏السلام به طرف حجر
الاسود می‏رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر
الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص
را نمی‏شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می‏شناخت
اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می‏شناسم و در وصف
امام چنین سرود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم
هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم…29
عبدالرّحمن جامی (898 ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
پور عبدالملک بنام هشام
در حرم بود با اهالی شام
می‏زد اندر طواف کعبه قدم
لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست
بهر نظاره گوشه‏ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی
زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور
بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می‏گذشت بهر طواف
در صف خلق می‏فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر
گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال
کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد
وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست
مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر
بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می‏شناسمش نیکو
زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات
طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف
بر علوّ مقام او واقف…30
7.
ابن شهاب زُهَری (م 123 یا 124 ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد
علیه‏السلام می‏باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می‏کند؛ از
جمله:
«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،31 «ما رأیت
قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،32 «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و
ما رأیت احداً کان افقه منه»،33 «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و
احسنهم طاعة»،34 «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،35 «ما رأیت قرشیّاً
اورع منه ولا افضل»،36 «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،37 «ما رأیت
هاشمیّاً اعبد منه»،38 «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»39 و
«علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».40
8. زید بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».41
9. ابو حازم مدنی (م 140 ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»42 «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».43
10.
یحیی بن سعید (م 143 ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می‏دانست44
و درباره آن حضرت می‏گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،45 «ما رأیت
هاشمیّاً قطّ افضل منه»46 و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».47
11. مالک بن
انس (م 179 ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»48 و در جای دیگر
می‏گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».49
12. محمد بن عمر واقدی (م 207 ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».50
13. عتبی (228 ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».51
14. علی بن مدینی (م 230 ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»52
15. محمد بن سعد بصری (م 230 ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».53
16.
ابوبکر بن برقی (م 249 ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ
الاصغر و کان افضل اهل زمانه…ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».54
17. عجلی (م 261 ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».55
18. ابن قتیبه دینوری (م 276 ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».56
19.
ابن واضح یعقوبی (م 284 ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان
یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر
السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه
جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی
اللیل یدور به علی منازل الفقراء».57
20. ابن عبد ربّه اندلسی (م 327
ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»58 و در جای دیگر، امام را به
فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می‏کند.59
21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و
کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی
ذلک الزّمان»60 و در جای دیگر می‏گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی
هاشم و عبّاد المدینة».61
22. ابن شاهین (م 385 ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می‏باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»62
23. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م 428 ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».63
24. ابو نعیم اصفهانی (م 430 ه.): «زین‏العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».64
25.
ابن ابی الحدید معتزلی (م 656 ه.): «کان الغایة فی العبادة»65 و در جای
دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی‏شمارد.66
26. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م 676 ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی‏ء»67
27.
ابن خلّکان (م 681 ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات
التابعین…و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».68
28. شهاب الدّین نویری (733 ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».69
29.
شمس الدّین ذهبی (م748 ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و
فضله»70 و در جای دیگر می‏گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه
ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال
عقله».71
30. علاء الدّین مُغْلَطای (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».72
31. یافعی (م 768 ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».73
32. ابن کثیر دمشقی (م 774 ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».74
33.
شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م 953 ه.): «و هو من سادات
التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر
من أنْ تحصی».75
34. ابن حجر عسقلانی (م 852 ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».76
35. ابن عماد حنبلی (م 1089 ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».77
36. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».78

گوشه‏ای از فضایل و احوالات

احترام به مادر
ابن
خلّکان می‏نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به
ایشان محبت و نیکی می‏کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی
که به مادرت نیکی می‏کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی‏نشینی؟ وی در پاسخ
گفت: «از آن می‏هراسم که لقمه‏ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته
باشد.»79
عبادت وی
مالک
بن انس می‏گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می‏خواند تا این
که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین‏العابدین» می‏گویند.80
ابن عبد
ربّه می‏نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می‏شد، لرزه عجیبی وجودش
را فرا می‏گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا
می‏دانید که من در برابر چه کسی می‏خواهم بایستم و در برابر چه کسی
می‏خواهم مناجات کنم؟!»81
ابی نوح انصاری می‏گوید: روزی منزل علی بن
حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می‏گفتند: یابن
رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به
وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار
بازداشت.»82
ابن سعد می‏نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره‏اش زرد می‏شد.
علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می‏دانید در برابر چه کسی می‏خواهم
بایستم؟!»83
مالک بن انس می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می‏بست،
لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود
به زمین افتاد.84
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم در شبانه روز
هزار رکعت نماز می‏خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه
می‏کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ
مرسلی باقی نمی‏ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛
اگر بخواهد، عذاب می‏کند و اگر بخواهد، می‏بخشد.»85
همچنین امام باقر
علیه‏السلام می‏فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می‏آمد، پدرم
آنقدر گریه می‏کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می‏گریستند.86
طاووس می‏گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می‏گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.
طاووس می‏گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می‏خوردم و این دعا را می‏خواندم، مشکلم حل می‏شد.87
زید
بن اسلم می‏گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به
خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می‏کنند.»88
کمک به فقرا
ابو
حمزه ثمالی می‏گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در
تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می‏رساند و می‏فرمود: «صدقه‏ای که در
تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می‏کند.»89
امام باقر
علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و
می‏فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»90
محمد بن
اسحاق می‏گوید: مردم مدینه زندگی می‏کردند و نمی‏دانستند معاش آنها از کجا
تأمین می‏شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.91
شیبة
بن نعامة می‏گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد 100 خانوار را در
مدینه اداره می‏کرد.92 با این حال، امام سجاد علیه‏السلام یک درهم نیز از
بیت المال برای خود استفاده نمی‏کرد.93
عمر بن ثابت می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه‏های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.94
حلم و کرم
عبدالرّزاق
می‏گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش
به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت:
خداوند متعال می‏فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو
بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را
ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد
هستی.95
به یاد کربلا
امام
باقر علیه‏السلام می‏فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد،
فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه‏السلام یکی از فرزندانش از او دور شد،
آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی‏دانست
زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا
ذبح می‏کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»96

نتیجه

آنچه
که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد
علیه‏السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت‏های بی‏نظیر و برجسته فقهی،
اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس‏الدّین ذهبی کاملاً
مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و
دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می‏داند: «و کان له جلالة
عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و
علمه و تألّهه و کمال عقله.»


آموزه‌هایی نورانی از برگ‌های زرین صحیفه سجادیه

 امام
سجاد(ع)، کتاب ناطق پروردگار و خزانه رازهاست که به روشنی از مقام سرّ ذات
الهی سخن می‌گوید. صحیفه سجادیه آن حضرت، چراغ روشنِ ایوانِ بزرگواری است و
بر تمام کتاب¬های باعظمت برتری دارد و دربردارنده 54 دعاست که در
زمینه¬های گوناگون عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و پاره¬ای از
احکام شرعی و قوانین طبیعی در قالب دعا و مناجات بیان شده است.
صحیفه
سجادیه یکى از اثرهاى گران‏سنگ به جا مانده از امام سجاد علیه‏السلام است.
صحیفه سجادیه که «زبور آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله »، «انجیل اهل بیت» و
«اخت القرآن» لقب گرفته، در بردارنده 54 دعاست که تاکنون بیش از شصت شرح بر
آن نوشته شده است. صحیفه سجادیه تنها دربردارنده راز و نیاز با خدا و بیان
حاجت در پیشگاه وى نیست، بلکه دریاى بى‏کرانى از علوم و معارف اسلامى است
که مسائل گوناگون عقیدتى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و پاره‏اى از قوانین
طبیعى و احکام شرعى در آن آمده است. در سال 1353 هـ . ق مرجع فقید،
آیت‏الله العظمى مرعشى نجفى، نسخه‏اى از صحیفه سجادیه را براى طنطاوى،
دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر معروف الجواهر به قاهره فرستاد. وى پس
از ارج نهادن به این هدیه گران‏بها و ستایش فراوان از آن، در پاسخ چنین
نوشت: «این از بدبختى ماست که تاکنون به این اثر گران‏بهاى جاوید که از
مواریث پیامبر است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن مى‏نگرم، آن را از
گفتار آدمیان، فراتر و از سخن پروردگار فروتر مى‏یابم».
آن صحیفه سرّ سجادى است کاشف
راز عشق آن امام راستان را
زان صحیفه آیت سجاد بیند
دیده اهل صفا راز نهان را
باغ دل‏ها را خوش اوراق کتابش
داد زینت همچو گل باغ جهان را
در دعا راز و نیازش عاشقانه
داد تعلیم حقایق انس و جان را

دعا در حق فرزندان

یکى
از دعاهاى دل‏نشین صحیفه سجادیه، دعاى امام سجاد علیه‏السلام درباره
فرزندانش است که در بخش‏هایى از آن مى‏خوانیم: «پروردگارا! بدن‏ها و دین و
اخلاق آنها را به سلامت دار و به آنان در جان و جسم و هر آنچه برایشان مهم
است، عافیت بخش. روزى آنان را به دست من گسترده ساز و آنان را نیکوکارانى
پرهیزکار و بینا و شنواى حق و فرمان‏بردار خودت قرار ده.
خدایا! آنان را
دوستان من قرار ده و بر من مهربان ساز و فرمان‏پذیر دستورهاى من بگردان و
مرا در تربیتشان و خوبى کردن به آنها یارى فرما. آنان را بر آنچه از تو
مى‏خواهم، یار و یاورم قرار ده و مرا و فرزندانم را از شرّ شیطان مصون
بدار».

دعا در حق پدر و مادر

امام
سجاد علیه‏السلام درباره پدر و مادر خویش این گونه به دعا مى‏نشیند:
«خداوندا! مرا به پاس‏داشت بزرگى پدر و مادر، توفیق ده و به مهربانى و نیکى
به آنان و فرمان‏پذیرى از آنان و خوش رفتارى با آنان، موفق بدار و اطاعت
از آنان را در کام من شیرین و گوارا بگردان.
خداوندا! صدایم را در برابر
آنها آرام و گفتارم را بر آنان خوشایند فرما و خویم را با آنان نرم و قلبم
را بر آنها مهربان ساز. خدایا! یاد آنان را در پس نمازهایم و در وقت‏هاى
شب و روزم، از دلم مزداى و مرا به برکت دعاهایى که براى آنان دارم،
بیامرز».

دعا در طلب آمرزش گناهان

امام
زین العابدین علیه‏السلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه
می‏فرماید: «بارخدایا، ای که گناهکاران به رحمتت فریادرسی می‏کنند، و ای که
بیچارگان به یادآوری احسانت پناه می‏برند، ای که خطاکاران از بیم تو به
شدت گریه می‏کنند، ای همدم هر وحشت زده دور از وطن، ای گشایش هراندوهگین دل
شکسته، ای فریادرس هر درمانده تنها، ای مددکار هر محتاج رانده شده، تویی
که رحمت و دانشت همه چیز را فرا گرفته… تویی که عفوت بر عقابت غلبه دارد،
و تویی که مهرت پیشاپیش غضبت در حرکت است… و تویی که چون نعمت به کسی
مرحمت کنی، چشم پاداش از او نداری… اینک منم ای پروردگارم که در پیشگاهت
به خاکساری در افتاده‏ام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که
گناهان عمرم را به تباهی برده و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی
کرده‏ام، در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم».
گلچینی از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، به همراه دعاهای مربوط[1] در قالب محوریابی، دعا

اهداف تربیتی صحیفه سجادیه[2]

1. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خدا
الف) معرفت به خدا
سپاس
و ستایش خدایی را سزاست که دیده¬های بینندگان از دیدنش ناتوانند و
اندیشه¬های وصف‌کنندگان از عهده وصفش برنیایند. به قدرت و توانایی خود،
آفریدگان را آفرید و آنان را به اراده و خواست خویش پدید آورد، بی‌آنکه از
روی نمونه¬ای باشد.[3]
ب) دست¬یابی به ایمان کامل
بارخدایا! ایمانم
را به پایه کامل¬ترین ایمان برسان، و باورم را بهترین یقین¬ها قرار ده، و
نیت مرا به نیکوترین نیت¬ها پایان ده، و کردارم را به بهترین کردارها
برسان.[4]
ج) تقوا
و دلم را از پرهیزکاری خودت مالامال کن.[5]
بارخدایا! برای ما توشه¬ای از پرهیزکاری قرار ده.[6]
یک- آثار تقوا
و مرا از کسانی قرار ده که با بازداری و نگه¬داری تو، از گناهان و لغزش¬ها و خطا بسته و محفوظ مانده¬اند.[7]
و ما را برای مقابله در برابر گمراهی شیطان از پرهیزکاری، توشه ده و خلاف راه او که راه تباهی است، ما را به راه پرهیزکاری ببر.[8]
دو- صفات پرهیزکاران
و
زیور پرهیزکاران را به من بپوشان در گستردن عدل و داد، و فرو نشاندن خشم، و
خاموش کردن آتش دشمنی، و گردآوردن و الفت دادن پراکندگان، و اصلاح فساد
بین مردم، و فاش کردن خیر و نیکی، و پنهان کردن عیب و زشتی، و نرم¬خویی و
فروتنی و خوش‌رفتاری و آرام‌طبعی و سنگینی و خوش¬خویی و پیش دستی به کمال
اخلاقی، و برگزیدن احسان، بی‌آنکه جزای احسانی باشد، و ترک عیب¬گویی و به
غیر مستحق نیکی نکردن، و گفتن حق اگر‌چه سخت باشد و کم شمردن نیکی در گفتار
و کردارم اگرچه بسیار باشد، و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم
باشد.[9]
د) پرورش روح عبادت و نماز
و شبم را آباد و با برکت گردان، به بیدار کردنم آن برای بندگی¬ات، و تنها بودنم به شب¬خیزی برای مناجات با تو.[10]
و مناجات و راز و نیاز با خودت را در تنهایی و در شب و روز برایم آراسته و خوشایند گردان.[11]
ه) شکرگزاری
پس سپاس‌گزارنده¬ترین بندگانت از سپاس تو ناتوان هستند.[12]
یک- فرهنگ شکرگزاری
– شکرگزاری، تفضل الهی
بارخدایا!
کسی به پایان شکر سپاس تو نمی¬رسد، مگر اینکه از احسان و نیکی تو چیزی
برای او فراهم می¬آید که او را به شکری دیگر وادار می¬گرداند.[13]
– فراوانی نعمت به سبب شکر
و
فرمودی: «هرآینه اگر (مرا بر نعمتی که به شما داده¬ام) سپاس گزارید، شما
را فزونی دهم و اگر ناسپاسی کنید، همانا کیفر من سخت است».[14]
– قرار گرفتن در موضع آزمایش
و نهی کرده تا شکر و سپاس¬گزاری¬مان را آزمایش کند.[15]
– حق‌شناسی، مرز تفکیک انسان از حیوان
سپاس
خدای را که اگر بندگانش را از شناختن سپاس¬گزاری خود بر نعمت¬های پی‌درپی
که به ایشان داده و بخشش¬های پیوسته که برای آنها تمام گردانیده است،
بازمی-داشت، هرآینه، نعمت¬هایش را مصرف می¬کردند و او را سپاس نمی¬گزاردند.
… اگر چنین می¬بود و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی
می-آوردند.[16]
دو- آثار تربیتی شکر؛ رسیدن به مقام رضا
پس نمی¬دانم
ای خدای من! کدام یک از این دو حالت به سپاس¬گزاری تو واجب¬تر و کدام یک
از این دو هنگام، برای ستایش تو سزاوارتر است؛ هنگام تندرستی یا بیماری؟
بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست و آنچه را برایم پسندیده¬ای، محبوب من
گردان.[17]
و) توبه
بارخدایا! به سوی تو بازمی¬گردم و توبه می¬کنم؛
توبه کسی که رجوع به گناهی را در دل نمی¬گذارد و پس از توبه در گناهی
بازنمی¬گردد. توبه خالصی که از شک و دودلی پاکیزه باشد. پس آن را از ما
قبول فرما و از ما خشنود شو و ما را بر آن پابرجا گردان.[18]
2. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خود
الف) پرورش حس خداجویی
به
قدرت و توانایی خود، آفریده¬ها را نیکو و زیبا آفرید و آنان را به خواست
خویش به وجود آورد، بی‌آنکه از روی مثال و نمونه¬ای باشد. سپس آنان را در
راه اراده خویشتن روان گردانید و در راه محبت و دوستی خود برانگیخت.[19]
ب) پرورش حس فضیلت¬جویی
بارخدایا،
عزیز و گرامی¬ام دار و به کبر و خودپسندی و خودبینی دچارم مکن، و مرا به
بندگی خودت توفیق ده، و عبادتم را به خودپسندی تباه مگردان، و خیر و نیکی
برای مردم را به دست من روان ساز، و آن را به منت نهادن باطل مفرما، و
خوهای پسندیده را به من ببخش، و مرا از به خود نازیدن نگاه‌درا.[20]
ج) پرورش غرایز و خواست¬های طبیعی آدمی
یک- روزی به اندازه
و
از تو می¬خواهم برای روزی¬ام، راهی آسان فراهم کنی. پس بر محمد و آل او
درود فرست و روزی‌ام را بر من آسان گردان و مرا به اندازه¬ای که برایم
تعیین فرموده-ای، قانع و خشنود ساز و به بهره¬ام در آنچه بهره من
گردانیده¬ای، خشنودم فرما و آنچه از تن و عمرم سپری شده و رفته است، در راه
فرمانبرداری¬ات قرار ده؛ زیرا تو بهترین روزی دهندگانی.[21]
دو- شکر¬گزاری و سرکشی نکردن
و
در رزق و روزی عطا فرموده، فراخی می¬یافتند و شکرش را به جا نمی‌آوردند و
اگر چنین می¬بودند و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی
می-آوردند.[22]
سه- شرکت دادن دیگران در نعمت¬های الهی
و ما را در این روز و این شب و همه روزهای‌مان توفیق عطا فرما برای انجام نیکی و کمک کردن به ناتوان.[23]
چهار- هدایت میل جنسی
و شهوت و خواهشم را از هر حرام و منع¬شده¬ای بشکن.[24]
3. اهداف تربیتی در رابطه انسان با دیگران
الف) اهداف تربیتی در روابط خانوادگی
یک- وظایف فرزند در برابر والدین
و پدر و مادر مرا به بهترین پاداش که به آن، پدران و مادران بندگان باایمانت را اختصاص داده¬ای، امتیاز ده.[25]
بارخدایا!
صدایم را در برابر ایشان پایین¬تر و سخنم را خوشایند و خویم را نرم-ساز، و
دلم را برای آنها مهربان کن و مرا به ایشان مهربان و دل¬سوز گردان.[26]
و مرا به وسیله دعا برای ایشان و ایشان را به سبب مهربانی¬شان به من بیامرز؛ آمرزشی پابرجا.[27]
دو- وظایف والدین در برابر فرزند
بارخدایا! روزی¬هایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، و مرا در پرورش ایشان یاری فرما.[28]
و کیش¬ها و خوهایشان را برای من سالم بدار و مرا در تربیت ایشان یاری فرما.[29]
4. اهداف تربیتی در روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
الف) فراهم کردن زمینه ایجاد برادری
و آنان را توفیق ده برای برپاداشتن طریقه و روش حفظ احکام و فراگرفتن اخلاق نیک خود که بندگان را به آن امر فرموده¬ای.[30]
ب) عمل به وظایف و مسئولیت¬ها در قبال یکدیگر
و
آنان را توفیق ده در فراگرفتن زیبایی¬های فرهنگ خودت در مهرورزی، و کمک به
ناتوانانشان، و بستن شکاف فقر و نیازمند¬ی‌شان، و رفتن نزد بیمارشان، و
راهنمایی کردن راه¬جو و اندرز دادن مشورت کننده¬شان، و دیدار از سفر
آمده‌شان، و پنهان کردن رازهاشان، و پوشاندن عیب¬هاشان، و یاری کردن ستم
دیده¬شان، و سود رساندنشان به بخشش فراوان، و دادن آنچه ایشان را واجب و
لازم است پیش از درخواست.[31]
ج) امر به معروف و نهی از منکر
بارخدایا!
ما را در این روز و این شب و همه روزهامان توفیق عطا فرما برای انجام امر
به معروف و نهی از منکر، و حفظ و نگه¬داری اسلام، و نکوهش باطل و نادرستی، و
خوار شمردن آن، و یاری حق و گرامی داشتن آن.[32]
د) انفاق و صدقه
بارخدایا!
بر محمد و آل او درود فرست و روزی¬های مرا از وسایل حلال روان گردان و
انفاق و خرج کردنم را در راه¬های خیر و نیکی بگردان.[33]
ه) فرهنگ بهینه مصرف
و
مرا از اسراف و زیاده¬روی بازدار و به بخشیدن و میانه¬روی در زندگی،
مستقیم ساز و روش نیکو در زندگی را به من بیاموز و مرا به لطف خود از بی¬جا
خرج کردن باز دار.[34]

فرجام نیک

آن‏گاه
که امام سجاد علیه‏السلام در آستانه شهادت قرار گرفت، هنگام مرگ، دمى
بیهوش شد و چون چشم خود را گشود، سوره واقعه و سوره فتح را خواند. سپس گفت:
الْحَمْدُ
للّه‏ِِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الاْءَرْضَ نَتَبَوَّأُ
مِنْ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ.
سپاس خدایى را که به ما وعده راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جاى گیریم. پس چه نیک است پاداش عمل کننده‏ها.
امام
سجاد علیه‏السلام وصیت کرده بود که در مرگشان، کسى را خبر نکنند و ایشان
را زود به خاک بسپارند، ولى هنگام تشییع و دفن آن حضرت، انبوهى از
دوستداران اهل بیت گرد آمدند که مدینه مانند آن را کمتر به خود دیده بود.
حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم
خوشا دمى که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش‏الحانى است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top