دکلمه در مورد رفاقت

اس ام اس رفاقت و مرام

تو ناخدای عشقی ، من ساحلی غریبم / لنگر بزن مسافر ، من خاک هر رفیقم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کس نمی داند در این بحر عمیق،سنگ ریزه قرب دارد یا عقیق

من همین دانم که در این کوی و بر، هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

ما زنده به عشقیم ولی عشق تب دوست ، ما طالب مرگیم ولی در طلب دوست

ما تشنه دردیم ولی از غم هجران ، درویش نگاهیم ولی با لب خندان

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هرکه یادش یاد ماست ، سرور و سالارماست/ یاد او درمان ما وجای او در قلب ماست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای کاش محبت اثری داشته باشد / معشوق ز عاشق خبری داشته باشد

کو خنجر تیزی که کنم پاره جگر / قربان رفیقی که وفا داشته باشد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

روز به خورشید مینازد ، شب به ماه / ما به داشتن عزیزی مثل شما

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

مثل ایرانسل خرابتم
مثل ۹۱۹ همراهتم
مثل ۹۱۲ رفیق با کلاستم !

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گرچه ما خوابیده اندر سایه ایم / در رفاقت تا قیامت پایه ایم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دستمال خیس آرزوهایم را فشردم همین ۴ قطره چکید
زنده
باد
رفیق
با معرفت !

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

الهی تا زمین دارد حرارت / به کام دل بماند این رفاقت

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

باز دلم یا دشما میکند ، یادهمان لطف و صفا میکند
این دل بی کینه همیشه تورا ، برسر سجاده دعا میکند
گرچه درون دل ماجای توست ، بازدلم یادشما میکند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

بوی گیسوی تو را نیمه شب آورد نسیم / تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

به کنج سینه منزل کردی ای دوست / دلم را رهن کامل کردی ای دوست
دلم مستغرق دریای غم بود / مرا مهمان ساحل کردی ای دوست

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هر چند که از آینه بی رنگ تر است / از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بی نوای ما را ای رفاقت ! / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

در رفاقت رسم ما جان دادن است / هر قدم را صد قدم پس دادن است
هرکه بر ما تب کند جان میدهیم / ناز او را هرچه باشد میخریم



عاقبت خیانت در رفاقت

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتي
ديرينه داشتن، تا جايي كه مردم فكر ميكردن اين دو نفر باهم برادرند. روزي
روزگاري مسعود نقشه گنجي رو به محمود نشان داد و با هم تصميم گرفتن كه به
دنبال گنج برن. يك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظي كردن و رفتن.
محمود نقشه اي در سر داشت كه وقتي به گنج دست پيدا كرد مسعود رو از سر
راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختي به گنج رسيدند. و محمود طبق
نقشه اي كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.
با
آن گنج زندگي اش از اين رو به آن رو شد. ولي زن مسعود كه فهميده بود مسعود
به دست محمود كشته شد با نا اميدي به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصيل
در يك بيمارستاني به پرستاري مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسياب
افتاد محمود به دليل بيماري به بيمارستان شهر ميره و اونجا بستري ميشه
اتفاقا زن مسعود هم توي همون بيمارستان كار ميكرد كه يكدفعه ديد محمود توي
يكي از اتاقها بستري هست.

رفت توي اتاق و مطمئن شد كه اوني كه بستري
هست همون كسي هست كه شوهرش را كشت. اينجا بود كه زن مسعود به فكر انتقام
افتاد. از اتاق بيرون رفت و يك سرنگ را پر بنزين كرد و آمد خودش را پرستار
كشيك معرفي كرد و سرنگ پر از بنزين را در بدن محمود خالي كرد.
بعد از
چند ثانيه حال محمود بد شد و عرق ميكرد در اين لحظه زن مسعود خودش رو معرفي
كرد و به محمود گفت تو بودي كه همسرم رو كشتي و حالا من انتقام همسرم رو
ازت گرفتم و در بدنت بنزين تزريق كردم. در اين لحظه محمود از روي تخت پايين
اومد زن مسعود فرار كرد و محمود به دنبالش مي دويد و با چاقويي كه در دست
داشت ميخواست زن مسعود رو هم بكشه. زن مسعود بعد از پايين رفتن پله ها به
بمبست رسيد و ديگه راه فرار نداشت، محمود از راه رسيد و با چاقويي كه در
دست داشت زن مسعود رو تهديد به مرگ كرد، زن مسعود كه ديگه راه فرار نداشت
تسليم شد و روي زانو هايش افتاد و به محمود گفت منو بكش!
محمود نامرد هم
دستان خود رو بالا برد و ميخواست چاقو را در قلب زن مسعود فرو كند، زن
مسعود چشمان خود را بست و محمود دستان خود را رها كرد ولي ناگهان در فاصله
بسيار كم از قلب آن زن، محمود از حركت ايستاد. زن مسعود چشمان خود را باز
كرد و ديد كه محمود از حركت ايستاد و چاقو هم در دستانش هست. ازش پرسيد كه
چرا نميزني؟ محمود گفت: بنزينم تموم شد



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top