خانوادههای بزرگسال; از یاد رفتگان جامعه
پیری
را میتوان دورهء سوم زندگی دانست. امروزه تعداد این خانوادهها روز به
روز در حال افزایش است. با رشد شهرنشینی و تحولات اجتماعی و اقتصادی در
کشور، خانوادهها نیز کوچکتر شدهاند. این کوچکی از یک سو، به کم شدن
تعداد متوسط فرزندان خانوادهها مربوط میشود و از سوی دیگر به
جداییگزینیهای مکانی خانوادههای تازه تشکیلشده. به این خانوادهها که
با ازدواج از والدین خود جدا میشوند و در خانهای دیگر مستقر میشوند،
خانوادهء نومکان نیز میگویند; مکانی که یا خود مالک آن هستند یا با اجاره
در آن زندگی خانوادگی خود را دنبال میکنند. موضوع بحث این گروه از افراد
نیستند. بلکه خانوادههایی هستند که فرزند یا فرزندان خود را به خانهء بخت
فرستادهاند و اکنون زن و مرد یا یکی از آنها در دورهء پیری عمر را سپری
میکنند. به این خانوادهها میتوان خانوادهء کهنسالان یا بزرگسالان نامید.
برای بسیاری از بزرگسالان ما این دوره، دورهء پر دردسری است. چرا چنین
تصوری کم و بیش بین خانوادههای بزرگسال وجود دارد؟
قبل از پاسخ به این پرسش چند تصویر را با یکدیگر مرور کنیم:
الف) احتمالا در محله خود وقتی صبح از خانه بیرون میآیید، مردان و زنان
پیر را میبینید که برای خرید از خانه بیرون زدهاند. در صف نان و شیر
دولتی که با کلی اتلاف وقت و خستگی به دست میآید ایستادهاند. بعدازظهر
نیز مردان در پارک محل یا سر کوچه و گذری کنار یکدیگر نشستهاند و به
مثابهء کانون بازنشستگان و پیران از وضعیت روزگار و زندگی خود و گاه اخبار
محله و خبرهای سیاسی و خاطرات تعریف میکنند. کمتر میشود از جمعشان کسی
نباشد. اگر هم مسافرتی پیش بیاید، چند روزه است; به زیارتی یا دیدار
اقوامی، و بار دیگر در همان کانون بازنشستگان محله در گذر یا پارک محل،
میپیوندند. در این روزگار که زندگی برای همه به سختی میگذرد این
مسافرتها نیز به حداقل رسیده است. میگوید: «هم برای ما مشکل است که
هزینهء سفر را بپردازیم و هم برای آن بندهء خدایی که میخواهیم یک هفته
مهمانش باشیم.» راست میگوید مگر حقوق بازنشستگیاش چه میزان است که کفاف
سفر را هم بدهد(بگذریم از این که بیشتر آنان از حقوق بازنشستگی نیز
برخوردار نیستند و با کمک فرزندانشان زندگی میگذرانند.) تمام دلخوشیشان
شده است همین پارک و سر کوچه و دور هم نشستن و گپزدن. ساعتی و لختی فارغ
از مشکلات جاری گفتن و خندیدن، که البته همیشه این طور نیست. گاه وقتی دور
یکدیگر مینشینند از مشکلاتشان و درد پا و مشکل قلبی و نفس تنگی و سر درد
خودشان و همسرشان و وضعیت درمانگاهها و بیمه و مشکلات آمد و شد در
خیابانها میگویند و مینالند که دیگر زمانی برای خندیدن و دور شدن از
فشار ناشی از زندگی پر مصیبتباقی نمیگذارد.
ب) احتمالا پیرانی را دیدهاید که هنوز مشغول فعالیت اقتصادی هستند. آنان
تا آخرین لحظهء حیات خود کار میکنند. این گروه کسانی هستند که بیمه نیستند
و حقوق بازنشستگی ندارند یا حقوق بازنشستگی کفاف زندگی را در سطح معمولی
نمیدهد. بخش عمدهء کشاورزان ما چنین هستند. دریغ از لحظهای استراحت و
فراغت از دغدغهء کار و مسایل و مشکلات آن. این گروه از خانوادههای
بزرگسال، اگر لحظهای از کار کردن بازایستند، باید کاسهء چه کنم دست گیرند.
ج) احتمالا گروههای گردشگر خارجی را در برخی از خیابانها و محلههای
تهران یا برخی از شهرهای دارای گنجینههای باستانیمان دیدهاید. هر چند
تعداد این گروهها کم شده است ولی با این حال میتوان هر از گاهی از آنان
سراغ گرفت. فکر نمیکنم میانگین سن این گروهها زیر ۵۵ سال باشد. بیشترشان
پیر هستند. پیرانی که آردهای خود را الک کردهاند و الکشان را آویختهاند و
سهمشان را در قبال جامعه به انجام رساندهاند و اکنون جامعه به قدرشناسی
از تلاش ۳۰ ساله یا بیشترشان، شرایطی را مهیا کرده است که آنان بتوانند در
این دوران پیری و استراحت، سر کوچه و داخل پارک ننشینند و غصهء روزگار را
با یکدیگر در میان نگذارند. جامعه، آنها را به سفر میفرستد، سفری فرهنگی
که سیری در آفاق و انفس است و تجربتی در روزگار پیری. حظی از زندگی دیگر
ملل و آشنایی با تاریخ گذشتگانشان. چه لذتی میبرند آنها و چه جامعهای
دارند که این گونه پاسشان داشته است. اینگونه نیست که آنها از مال دنیا
آنقدر داشته باشند که بتوانند به این سفرهای پرهزینه بیایند.
بلکه زندگیشان عمدتا از محل بیمههای تامین اجتماعی و بیمههای تکمیلی
تامین میشود. هزینهء این سفرها که برای بسیاری از آنها هر ساله اتفاق
میافتد، از ناحیهء پسانداز بیمهای تامین میشود که در روزگار جوانی و
دوران میانسالی کار و تلاش گرد آمده است; پساندازی که با طرحهای شرکتهای
بیمه، صندوقهای بازنشستگی و سازمانهای محل فعالیت آنان و نیز تلاش
خودشان در بانکها و انواع سرمایهگذاریهای جاری در جامعهشان به دست آمده
است. این همه از یک سو، به جایگاهی است که بزرگسالان در جامعهء آنان
یافتهاند و از سوی دیگر به اعتماد اجتماعیای است که در فضای جامعهشان
جاری و ساری است; اعتمادی که آنان را به سرمایهگذاری در شرکتهای بیمهای و
پساندازهای سرمایهگذاری سوق میدهد.
بگذریم، به پرسش ابتدای یادداشت بازگردیم: چرا دوره پیری برای بیشتر
خانوادههای بزرگسال ما دورهء پر دردسری است. راستش فکر میکنم با تصاویری
که ساختم، پاسخ را گفته باشم. ما در حرف از بزرگانمان و کهنسالانمان بیش از
آن چه برایشان انجام میدهیم تعریف میکنیم. ما در تعریف و تمجید از آنان
در سطح حرف و سخن ماندهایم. جامعهء ما هنوز نتوانستهاست، برنامهء اجتماعی
مشخصی در حمایتهای بیمهای آن گونه که حق دوران پیری ماست تدوین کند.
خانوادهء بزرگسال همچنان چوب بیبرنامگی جامعه را برای دوران میانسالی و
جوانیاش میخورد. برنامهء دوران بزرگسالی پیشکش.
چگونه با ناامیدی در کسبوکار مبارزه کنیم؟
یکی از بهترین مشتریان خود را از دست دادهاید؟ این ضرورتا یک شکست
نیست. سعی کنید دریابید که چرا آنها سفارشهای خود را به دیگران میدهند.
اگر دستپاچه شدهاید، کاری را انجام دهید که بتواند مشکل را حل کند تا
دوباره آن اشتباه را مرتکب نشوید. اگر مدیر خرید یک فامیل جدید دارد که در
رقابت با شما به او میفروشد، خب این به هیچ وجه ناامیدکننده نیست. این
برای شما یک چالش جدید است. فقط سعی کنید تا انتظارات خود را پایینتر
نیاورید. اگر در انتظار هیچ باشید، هیچ هم نصیب شما خواهد شد.کارآفرینی
بهخصوص برای موسسان، مانند راندن یک ترن هوایی خلاف جهت دیگران است. زمانی
که در مورد یک کسب و کار فکر میکنید، ۲ نوع سرمایه، پول و سرمایهگذاری
عاطفی وجود دارد. موسسان معمولا بالاترین سرمایهگذاری عاطفی را نسبت به
هرکس دیگر در سازمان دارند. با این وجود، کسبوکار مانند کودک آنها است.
برای کارآفرینان، زندگی یعنی کار و کار یعنی زندگی.
زمانی که ناامیدی بهوجود میآید و همیشگی میشود آسان است که به آن
اجازه بدهید تا شما را زمین بزند. گرچه به خاطر شرکت، تیم و سلامت روانی
خودتان، کارآفرینان باید بیاموزند که چگونه با این موقعیتها با رفتار مثبت
برخورد کنند. من کارشناس همه مسائل نیستم، اما حوزهای که در آن تجربیات
فراوانی دارم کنترل ناامیدی است. در اینجا آنچه که سالها آموختهام و باعث
شدهاند تا کارآفرینان من بهتر بتوانند با چالشهای زندگیشان مواجه شوند
را با شما به اشتراک میگذارم.
قوی باشید و سعی کنید حفظ ظاهر کنید
روش و رفتار مخصوصا درون سازمانهای کوچک به شدت مسری است. این امر در
بسیاری مواقع درست است، اما زمانی که با رفتار و منش رهبر سازمان سر و کار
دارید، این مساله حادتر میشود. اگر یک تیم سازمانی، رهبرشان را افسرده
ببینند، این افسردگی مانند شعلههای آتش به همه جا زبانه میکشد. برای
رهبران حفظ ظاهر بسیار مهم و ضروری است. من این عمل را به هیچ وجه به عنوان
راهی برای پنهان کردن حقیقت نمیبینم. در عوض این کار یعنی شما به احساسات
زودگذر خود اجازه نمیدهید تا بر روحیه افراد دور و برتان اثر بگذارد.
اغلب رهبران سازمانی خوب از ناله و گله گریزانند.اخیرا با مساله ناامیدی در
شرکتم روبهرو شدم. من فرصت کار با گروهی را داشتم که به آنها اعتماد
داشتم و تحسینشان میکردم و این گروه به علت نیروهایی که خارج از کنترل من
بود، نهایتا دچار کاستی شده بود. هنوز نمیتوانم اجازه دهم تا ناامیدی
پرسنلم بر عملکرد من یا روحیه تیمم تاثیر بگذارد. تنها راه مبارزه با
ناامیدی تشخیص آن، پذیرفتن آن و حرکت به سمت آن چیزی است که بزرگتر و بهتر
است.
شرایط را در دست بگیرید
شنیدن اخبار ناامیدکننده هرگز جذاب نیست. باید به احساسات اجازه دهید که
فرد بهتری از شما بسازد. مهم نیست در لحظه چقدر احساس غمگینی، بیهودگی یا
عصبانیت میکنید، توانایی نشان دادن ظاهر خوب تحت فشار یکی از پسندیدهترین
ویژگیهای است که یک رهبر سازمانی میتواند دارا باشد. گرچه به ندرت این
حفظ ظاهر طبیعی به نظر میآید، اما در طول زمان طبیعی خواهد شد. زمانی که
با ناامیدی روبهرو میشوید، همیشه در جستوجوی مدیریت وضعیت با وقار، درک و
احترام باشید.گرچه همیشه همه چیز طبق آنچه میخواهیم پیش نمیرود، اما
زمانی که با احترام، افتخار و شفافیت وضعیت را مدیریت میکنید، آینده با
فرصتهایی برای کار دوباره بازمیگردد. کنترل ناامیدی در لحظه با آرامش و
صبر، موجب احترام دوطرفه و مداوم میشود.
پیش بروید، مهم نیست چه اتفاقی میافتد
کسبوکار مانند زندگی و فوتبال، بازی لحظهها است. بیشتر کسبوکارهای
موفق توسط مجموعهای از همه تصمیمات و تعاملات کوچک تعریف میشود که هر روز
اتفاق میافتند، نه توسط حرکات استراتژیک بزرگ. این حقیقت ساده مسوولیت
را برعهده هر دوی رهبران و تیمها میگذارد تا هر لحظه را غنیمت بشمارند.
زمان روبهرو شدن با ناامیدی میتوانید در شکستها فروبپاشید یا اینکه به
راهتان ادامه دهید. افراد موفق از خود استحکام نشان میدهند و حتی در
مواجهه با ناامیدی و شکست سانت به سانت و لحظه به لحظه به پیش میروند.
من یک تیم قوی، محصول عالی و حامیان شگفتانگیزی دارم. میخواهم به پیش
بروم و مهم نیست چه اتفاقی بیفتد. آیا این رفتار برای شرکتم و بخشهای دیگر
فوقالعاده بوده است؟ قطعا. آیا من به خودم اجازه خواهم داد تا برای
فرصتهای از دست رفته آه و ناله کنم؟ مطلقا نه. ما در شرکتمان قویتر از هر
زمان دیگر، در حال تلاش برای دو چندان کردن تلاشهایمان و حرکت رو به جلو
هستیم.هیچ شکی نیست که ایجاد یک کسبوکار، پیش رفتن و رشد آن دشوار است. در
این میان ناامیدی اجتنابناپذیر است. این توانایی شما است که قوی باشید،
موقعیت پیش آمده را با صبر و شکیبایی مدیریت کنید و اندک اندک به پیش
بروید؛ این کار شما را از کارآفرینان دیگر متمایز میکند. زمانی که با
ناامیدیهای شخصی روبهرو میشوید، اجازه ندهید آنها شما را زمین بزنند.
تنها بخاطر بسپارید که این یک بازی نفسگیر است؛ باید برای ادامه راه خود را
آماده کنید.