آیه برای شروع سخنرانی

متن سخنرانی پیرامون رابطه قـرآن با علوم مختلف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربَّ العالمین و صلّی الله علی محمّدٍ و آله الطاهرین

 

اوّلاً عید سعید مبعث را خدمت حضار محترم، اساتید گرامی، دانشجویان
محترم، خواهران و برادران، تبریک عرض می‌کنیم و خوش آمد می‌گوییم و
خوشحالیم که در محضر شما بزرگواران هستیم.

سؤال اساسی که مطرح است
این است که وحی چه رابطه‌ای با علم دارد؟ به عبارت دیگر قرآن چه رابطه‌ای
با علم دارد؟ اگر بخواهیم بی هیچ مقدمه‌ای وارد بحث شویم و مفهوم شناسی بحث
را کنار بگذاریم که مقصود از واژه علم، «سایِنْس» اعم از علوم طبیعی یا
انسانی است، یک مطلب دو گزینه ا ی در مقابل ما هست، که هیچکدام ارتباطی با
هم ندارند. و دوم اینکه فرض کنیم ارتباط دارند. آن وقت اگر ارتباط داشته
باشند باز دو شاخه ممکن است به وجود بیاید، این ارتباط ممکن است به صورت
سازگارانه محسوب شود یا به صورت ناسازگارانه و خصمانه.

در مجموع سه احتمال اساسی به وجود آمد: 1- ارتباطی ندارند 2- ارتباط سازگارانه دارند 3- ارتباط خصمانه دارند 4- چون اصلش هم عقلی است، تصور نمی‌شود.

وقتی که ما آیات قرآن را بررسی می‌کنیم مشاهده می‌کنیم این مسأله
درون قرآنی است و می‌بینیم که قرآن کریم براساس آخرین محاسباتی که در
حوزه‌های پژوهشی این بحث انجام شده، در بیش از دوهزار آیه به انحاء مختلف
به علوم طبیعی و انسانی، اشاره دارد یعنی یک سوم قرآن. قرآن براساس شمارش
فعلی، شش هزار و دویست و سی و شش آیه دارد. که حدود یک سوم از آیات می‌شود.
گاهی به مسائل کیهان شناسی اشاره کرده است، بیش از صد و پنجاه آیه قرآنی
به مسائل کیهان شناسی اشاره دارد. البته اشارات متفاوت است. آیاتی به مسائل
پزشکی اشاره دارد، (اوایل سوره حج و مؤمنون). آیاتی به مباحث علوم انسانی
خیلی توجه دارد، مسائل اقتصادی را مطرح می‌کند، مباحث حقوقی را مطرح
می‌کند. و آیاتی به مباحث مدیریتی اشاره می‌کند، حدود سیصد آیه قرآنی دارای
پیام مدیریتی است.

چیزی حدود دوهزار آیه قرآنی را اینچنین دسته بندی کرده‌اند،
می‌توانید مراجعه کنید به کتاب‌های: « قرآن و طبیعت» تألیف آقای گلشنی،
کتاب «‌العلوم فی القرآن‌« تألیف «آقای جَمّاد» به زبان عربی. کتاب‌هایی که
بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه مشهد چاپ کرده، که هر کدام مجلّد
مجلّد علوم را بحث کرده است. قرآن و سیاست، قرآن و طب و نظرات مفسرین را هم
ذیلش جمع کرده است.
این آیات می‌تواند به چهار صورت تقسیم‌بندی شود، گاهی قرآن تشویق به علم کرده است مانند: «‌هل یستوی الَّذینَ یعلمون و الَّذین لایعلمون‌» به سراغ علم بروید، کسی که نمی‌داند با کسی که می‌داند برابر نیست و «‌یَرفَعِ اللهُ الَّذینَ آمنوا و الَّذینَ اوتوا العِلمَ درجات‌». گاهی عالمان و دانشمندان را تشویق کرده است: «‌انَّما یَخْشَی اللهَ من عبادِهِ العُلماءُ‌»
ستایش کرده دانشمندانی را که ترس آنها نسبت به خدا بیشتر است. اتفاقاً ما
بررسی می‌کردیم سیاق این آیه را، در مورد علوم طبیعی است یعنی دانشمندان
علوم طبیعی را ابتدا می‌فرماید، بعد دانشمندان دیگر به آنها ملحق می‌شوند.

یک دسته آیات هم به طبیعت اشاره می‌کند: «‌أفلا یَنْظُرونَ إلی الإِبلِ کیفَ خُلِقَت » ، «‌إلی السماءِ کیف رُفعت، إلی الجبال
…» آیا نگاه به کوه‌ها نمی‌کنید، به آسمان و زمین نگاه نمی‌کنید، به شتر
و ساختمان بدن شتر نگاه نمی‌کنید؟ مطالعات طبیعی را در برابر انسان
می‌گذارد، گاهی توجه به آسمان، گاهی به زمین و اطراف، حیوانات، وجود خود
انسان جلب می‌کند. حس کنجکاوی بشر را برای مطالعه و دقت و پژوهش، تحریک
می‌کند.
برخی از آیات از این هم بالاتر رفته، یک سری شگفتی های علمی را بیان می‌کند. مثلاً: «و تَرَی الجبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً و هی تَمرُّ مَرَّ السحاب » شما به کوه ها نگاه می‌کنید، فکر می‌کنید جامد است، ایستا است، اما «فتمُرُّ مَرّ السحاب»
مثل ابر در حال حرکت است. این سخن را قرآن در محیطی بیان کرده است که
مسألة زمین مرکزی و ستون مرکزی، تفکر حاکم بوده است. گالیله را به خاطر
مخالفت با این مسأله به محاکمه کشیدند، اما قرآن به صراحت مخالفت می‌کند و
جالب این است که مخالف حسِّ بشر سخن می‌گوید. الآن هنوز هم برای ما باورش
مشکل است که کوه به این عظمت مثل ابر در حال حرکت است. گاهی خلاف حسِّ بشر،
مطالب شگفتی را بیان کرده که ما این‌ها را شگفتی می‌گوییم نه اعجاز. چون
برخی مسائل در قرآن بیان شده و از این نمونه‌ها هم در علوم طبیعی زیاد
داریم، که قرآن مطلبی را گفته اما قبلش هر چند نظریه حاکم خلاف این بوده
اما در یونان و ایران قول‌ها و نظرات ضعیفی مطابق نظر قرآن وجود داشته است.
هرچند نمی‌شود اثبات کرد که قرآن از یونان گرفته چون پیغمبر با یونان
ارتباط نداشته، ولی چون همین احتمال هست که قبل از اسلام هرچیز به صورت
دیدگاه ضعیف، مسأله حرکت زمین در یونان مطرح بوده، ما می‌گوییم این اعجاز
نیست. اعجاز آن است که کسی نتواند مثلش را بیاورد و لذا مطالب شگفت اینگونه
مثل حرکت زمین و کوه ها و … را شگفتی های علمی قرآن می‌گوییم.

دسته چهارمی ازآیات هست که اعجازهای علمی قرآن را بیان می‌کند و از
شگفتی فراتر می‌رود. 4-3 مورد آن را که در کتاب «پژوهشی در اعجاز علمی
قرآن» پذیرفته‌‌ام، عرض می‌کنم: یکی مسأله زوجیت عام موجودات: «و خلقنا من کل شیءٍ زوجین»، دوم مسأله حرکت‌های مختلف خورشید است: «الشَّمسُ تَجْری لِمُستَقَرٍّ لها». سوم لقاح و باروری ابرها و گیاهان: «وَ أَرْسَلْنْا الرِّیاحَ لَواقِحٌ»
و چهارم مراحل خلقت انسان از نطفه، علقه، مضغه تا 14 مرحله که این مورد
اخیر را آقای دکتر «موریس بوکای» ادعا کرده، من بررسی کردم و پذیرفتم. این
آقا کتابی دارد به نام «مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم»؛ که این
کتاب چند بار به عربی و فارسی ترجمه شده و نشر فرهنگ اسلامی آن را چاپ کرده
است. او مطالب علمی قرآن و تورات و انجیل را با مباحث علمی روز مقایسه
کرده، و یکی از جاهایی که ادعا کرده قرآن از علم پیش افتاده، بحث مراحل
خلقت است. ایشان می‌گوید این چینش مراحل خلقت تا قرن 17 سابقه نداشته،
بنابراین قرآن پیشتاز بوده پس اعجاز علمی است. اعجاز یعنی خبرهایی که قرآن
بیان کرده، صدها سال بعد بشر توانسته آن را کشف کند. اگر دسته اول را مقدمه
فرض کنیم، دسته پنجمی از آیات داریم که در یکی دو دهه اخیر در محافل علمی
بسیار مورد توجه قرار گرفته که از آن تحت عنوان نظریه پردازی های علمی قرآن
یاد می‌کنیم. البته در این تعبیر، تسامح وجود دارد چرا که اصولاً کلمه
نظریه در مورد قرآن تسامح است، شاید بهتر بود بگوییم: حقایق علمی قرآن.
مثالی برایتان از علوم طبیعی می‌زنم و مثالی هم از علوم انسانی. مثال علوم
طبیعی، مسأله وجود موجودات زنده در آسمان‌ها است. قرآن می‌فرماید: از
نشانه‌های خدا این است که آسمان‌ها و زمین را آفریده و «دابِّه» را بینشان
پراکنده کرد. دابّه به جن و ملک نمی‌گویند بلکه منظور موجودات زنده‌ای مثل
انسان، حیوانات و … است.

قرآن به صراحت سخن از وجود موجودات زنده در آسمان‌ها می‌گوید، چیزی که
بشر امروزه به شدت دنبالش است. برخی گفته‌اند اگر این مسأله اثبات شود،
بزرگترین کشف بشر از ابتدا تا کنون است. ولی ما مشکلمان این است که صبر
می‌کنیم تا دانشمندان علوم طبیعی مطلبی را کشف کنند، بعد می‌گوییم این مطلب
را قرآن هزار سال پیش گفته بود. اتفاقاً در روایات هم این مسأله تأکید
شده. در حوزه علوم انسانی هم مثلاً قرآن سخن از اقتصاد و نظام اقتصادی بدون
ربا می‌گوید. وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم قرآن در بحث اقتصاد
حرف و دیدگاه و نظریه خاص دارد. در بحث سیاست هم همینطور. مثلاً در قرآن
می‌گوید: « اطیعوا الله و اطیعوا الرَّسول و اولیِ الامرَ منکم »،
مقبولیت از پایین است و مشروعیت از بالا. مردم به نظام مشروعیت نمی‌دهند.
در بحث مدیریت قرآن در سوره بقره در داستان طالوت و جالوت شرایط مدیر را،
تخصص و قوَّت جسمانی می‌داند. یا در سوره‌های دیگر مثل یوسف، نکته‌های
مدیریتی خاصی رابیان می‌کند. پس قرآن یکسری نظریه‌پردازی‌ها هم در مباحث
علمی دارد. پس یک دسته مقدماتی شامل تشویق به علم، اشارات علمی؛ بعد شگفتی
های علمی و بعد اعجازهای علمی است و یکی هم نظریه پردازی های علمی در حوزه
های مختلف و، جهت‌دهی به علوم انسانی است. از مجموع این آیات اینطور به دست
می‌آید که نمی‌توانیم در مورد قرآن بگوییم قرآن به علم ربطی ندارد. پس
نظریة «جدا انگاری قرآن از علم» مردود است. نظریه دوم این بود که بگوییم
قرآن با علم ارتباط دارد اما با سازگاری. از تشویق‌های قرآن به علم و
پیشگامی قرآن در مباحث علمی همین مطلب استفاده می‌شود که قرآن با علم
سازگاری دارد بلکه مؤید علم است. برخی می‌گویند علت پیشرفت نجوم و کیهان
شناسی در کشورهای اسلامی، یکی از عللش این بود که قرآن مکرر توجه انسان را
به آسمان جلب کرد. در قرن دوم در جامعه‌ای که در روز مبعث 17 مرد باسواد و 4
زن باسواد در کلّ جزیرة العرب داشت، همین جامعه بعد از 80-70 سال چنان
متحوِّل شد که غربی‌ها مثل (پیر روسو) در کتاب «تاریخ علم» نوشت: هارون
الرشید وقتی خواست هدیه‌ای برای پادشاه فرانسه بفرستد، ساعت زنگداری را
فرستاد که پادشاه فرانسه ترسید و جعبه را شکاند که جن داخل آن از بین برود.
برخی معتقدند یکی از ابعاد اعجاز قرآن، این است که در هر جامعه‌ای پیاده
شود، آن جامعه جهش علمی می‌یابد.

احتمال چهارم این است که تعارضی بین برخی آموزه ها و آیات قرآن با مباحث
علمی باشد. آیا اصلاً تعارض بین قرآن و علم متصور هست؟ من عرض می‌کنم که
تعارض حقیقی بین قرآن و علم وجود ندارد ولی تعارض ظاهری بدین معنا که برخی
از آیات، ظاهرش با برخی یافته‌های علم به نظر متعارض می‌رسد اما بعد از
تأمل و دقت در تفسیر آیات، تعارض برطرف می‌شود، این تعارض را پنداری یا
ظاهری می‌گویند. بله! این وجود دارد. در خیلی کتاب‌های دیگر هم اینطوری
است. مثلاً شما در کتاب ابوعلی سینا، مباحث پزشکی را مطالعه کنید اما
می‌بینید که با یک مطلب علمی ناسازگار است. خوب که دقت و مطالعه می‌کنید،
تعارض برطرف می‌شود. در مورد قرآن هم همین مطلب وجود دارد. کسی فکر کند که
هفت آسمان با یافته های کیهان شناسی امروز ناسازگار است، وقتی مطالعه
می‌کند می‌بیند علم تجربی در مباحث کیهانی، ادعایش اثبات است نه نفی.
می‌گوید یک آسمان را من با تلسکوپ «هابل» دیده‌ام اما نفی آسمان‌های دیگر
نمی‌کند. اما قرآن اثبات هفت آسمان می‌کند. به علاوه که واژه‌های هفت،
هفتاد و هزار ممکن است برای کثرت و مبالغه به کار رود. سماوات هم معانی
مختلفی دارد. پس تعارض‌های پنداری ممکن است وجود داشته باشد اما قابل رفع
است. نمونه‌هایی از تعارض‌های پنداری را در مباحث جنون، بهشت، احکام و
تأثیرپذیری قرآن از برخی آموزه های زمان خودش، عده‌ای مثل دکتر سروش مطرح
کرده بودند.

حجة‌الاسلام دکتر علی نصیری:

خدایا! تو را به خاطر تمام عنایاتت شاکریم و از تو عذرخواهیم به خاطر
غفلت‌هایمان. خدایا! ما را به آنچه خیرمان است، رهنمون باش. من هم مبعث را
تبریک می‌گویم و امیدوارم خدا ما را یاری کند که مطالب مفیدی را برای شما
ارائه کنم.

من بحثم را در سه محور آماده کرده‌ام. بحث اول: «مفهوم و ماهیت وحی»،
بحث دوم: «ارکان وحی» و بحث سوم: «نقد شبهات در زمینه نقش پیامبر در وحی
قرآنی».

در بین مسائل قرآنی شاید یکی از پیچیده‌ترین مباحث، مبحث وحی باشد.
واقعاً میان خدا و جبرائیل و پیامبر چه چیزی و چگونه رد و بدل شد؟! اینکه
در روایات داریم که گاهی وحی بر پیامبر فرود می‌آمد و حال ایشان چنان منقلب
می‌شد که نیمه مدهوش می‌شد و بعد تأکید می‌کرد: آنچه را که می‌گویم در
‌می‌یابم و حافظه من سرجایش است. عایشه می‌گوید وقتی در هوای سرد زمستان
وحی بر ایشان فرود می‌آمد، از پیشانی مبارک ایشان عرق جاری می‌شد و اینکه
جبرئیل به صورت دحیة، کلبی نزد ایشان می‌آمد، این‌ها مسائلی نیست که
بتوانیم به راحتی بفهمیم بحث نزول دفعی قرآن یعنی چه؟ بعضی گفته‌اند آسمان
چهارم، بیت المعمور، آسمان دنیا و قلب پیامبر، این‌ها مسائل بسیار
پیچیده‌ای است. در این 1400 سال بسیار تلاش شده تا بتوانند ماهیت و حقیقت
وحی را بنمایانند ولی چندان موفق  نبوده‌اند. در لغت وحی دو جور تفسیر شده،
یکی هرآنچه به دیگری ابلاغ می‌شود اعم از اینکه آشکار یا پنهان باشد، بعضی
از لغویان این‌ را گفته‌اند. بعضی دیگر گفته‌اند: مطلب اگر به صورت مخفی
ابلاغ شود، می‌شود وحی. اما کارکرد وحی در قرآن، القای مطلب به مخاطب به
طور پنهانی است. به هر حال بیشتر لغویان بر پنهانی بودنش توافق دارند. اما
در مفهوم اصطلاحی، معرکة آراست. مثلاً طبرسی بحث واسطه بودن فرشته را مطرح
کرده، اینکه از ناحیه خدا به بشر برسد در برابر نظراتی است که وحی را با
الهام یا دریافت‌های عرفانی قاطی می‌کنند. یا علّامة طباطبایی می‌فرماید:
یک نوع تکلم آسمانی است که از راه حس و تفکر و عقل قابل درک نیست. به نظر
می‌رسد که وحی را باید پیام پنهان الهی دانست که به صورت مستقیم یا با
واسطه فرشته به پیامبران القاء می‌شده. در قرآن وحی کارکردهای مختلفی دارد:
تدبیر عالم، الهام، غریزه و وسوسه. در واقع به آنچه را که شیاطین از راه
وسوسه به دل‌ها می‌افکنند، وحی اطلاق شده و عمده ترین مسألة بحث ما، وحی
رسالی است.

در سوره مبارکه نساء فرموده: «اِنّا اَوْحَیْنا إلَیْکَ» (ما به تو وحی
کردیم) «کما أَوحَینا الی نوحٍ والنَّبیینَ من بعده» (اختصاص به تو نداشته و
سنت جاری ما بوده) درباره کتب مقدس، عهد جدید عهد عتیق، نگاه مسیحیان این
است که در طول 1500 سال توسط نویسندگان گمنام، از رهگذر الهام پدید آمده
است. بعد می‌پرسیم که آیا آنچه خداوند به این افراد القاء کرد، آیا محتوا و
مضمون بود یا لفظ؟ گفته‌اند: نص به این‌ها القاء نشد، اصلاٌ ما در مورد
عبارت تورات و انجیل نمی‌توانیم رویشان قسم بخوریم. ما در مورد کتب آسمانی
می‌گوییم مبدأ و مقصد کاملاً مشخص است که نحوه‌اش هم الهام نیست چون الهام
مرتبه ضعیفی از وحی است.

اقسام وحی رسالی: در سورة مبارکة «شوری»، دسته بندی اعلام شده: « و ما کان لِبَشَرٍ ان یُکلّمه الله»
این پاسخ به هر شبهه‌ای است که فکر می‌کنند کتب آسمانی براساس نوعی تماس
خداوند با کسی است. اینجا خداوند اعلام کرده که ما با کسی صحبت نمی‌کنیم.
در این آیه نفی شأن می‌کند. یعنی در شأن کسی نیست که خدا با او سخن بگوید
مگر از سه راه: یکی «وحی» که همان ارتباط مستقیم و افکندن مطلب از سوی خدا
در قلب پیامبر است که بسیاری گفته‌اند سهم پیامبر ما این بوده. یا «مِن
وراءِ حجاب» که ایجاد صوت بود در مورد حضرت موسی(ع)، یا فرستادن فرشته
(جبرئیل) بوده. بعد فرمود: «کذلک أوحَیْنا إلَیکَ رُوحاً مِنْ أمْرِنا»،
که اینجا بحث تفصیلی فراوان هست که آیا صرفاً از طریق جبرئیل با او صحبت
کردیم یا از طریق وحی و جبرئیل؟ اینجا اختلافاتی وجود دارد. اما عموماً
می‌گویند، بیشتر وحی قرآن به صورت مستقیم بوده و محدودتر از ورود جبرئیل
بوده است. لذا راوی از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: حالات پیامبر که عرق
کرده و نیمه مدهوش می‌شدند چه حالتی است؟ فرمود: زمانی که وحی مستقیم
بیاید. چنانچه انس بن مالک می‌گوید: پیامبر در میان ما نشسته بود، حالت
مدهوشی و غشیان به او دست داد، بعد که حالت وحی از او دور شد، فرمود:
«نُزِلَتْ عَلَیَّ آنفاً سورةَ الکَوثَرِ». سپس سورة کوثر را خواند. اینجا
به یکی دو نکته اشاره می‌کنم. اساساً مشکلی که اینجا پیدا شده این است که
وقتی قرآن وحی را در کارکرد خودش از حیوان شروع کرده تا به مرحله انسانی
می‌رسد طوری که حتی مادر موسی(ع) از وحی سهم دارد، همچنین فرشتگان و انبیا
که وحی به آنها می‌شود. ما چگونه این مشکل را باید حل کنیم؟ آیا وحی اشتراک
معنوی دارد؟ آیا وحی مثل مفهوم وجود که فلاسفه وحدت برایش قائلند؟ یک
مفهوم ثابت است یا مثل مفهوم نور است که هم یک شمع از نور سهم دارد و هم
خورشید؟ بعد هم از مرتبه ضعیفش مثل وحی به زنبور عسل و غریزه‌ای که در
حیوانات گذاشته شده تا به عالی ترین سطح که به پیامبر اکرم(ص) می‌رسد به یک
مفهوم است. آیا وحی مشترک لفظی است؟ یعنی اساساً اینجا کارکرد لغت است و
اینطور نیست که یک مقوله باشد. اینجا یک اختلاف دامنه داری باز وجود دارد.
مرحوم شیخ مفید در تصحیح الاعتقادش باور دارد که: «وحی در تمام این‌ها
مشترک معنوی است، اما مرتبه فرق می‌کند»، و فکر می‌کنم باور درستی است.
نکته‌ای که اینجا از صدرالمتألهین آوردم این مطلب را تأیید می‌کند.
مُلّاصدرا وقتی مسأله وحی را مطرح کرد، بسیار دقیق بیان کرد. بعضی از
آدم‌ها سهمی از الهام دارند، خواب‌های راستین دارند. وقتی وجود مقدس
پیامبر(ص) ، هر روز صبح که یاران خود را می‌دیدند می‌پرسیدند: (هل مِن
مُبَشِّرات؟) یعنی آیا بشارت دارید؟ یعنی در شب، روح‌های نظیف و پاک از
طریق خواب‌های راستین، با عالم قدس ارتباط دارند و اسراری را دریافت
می‌کنند. شهید مطهری(ره) می‌گفت: خواب ها از مواردی است که انسان‌ها
می‌توانند حقیقت خود را بروز دهند.

سهمی داریم از خواب راستین و الهام و مراتب دیگر. این را چه طوری حل
کنیم تا حوزه انسانی وحی به پیامبر؟ صدرالمتأهلین معتقد است چون ارتباط با
متافیزیک مخصوص عالم مجردات است و سنخیت هم لازم دارد، هرچه اشتغالات و
علائق‌ ما به امور مادی و این دنیا عمیق‌تر باشد، سهممان کمتر است، اما
هرچه تجرُّد و عاری شدن از علایق دنیوی قوی‌تر شود، بهرة ما بیشتر است. او
می‌گوید ما شش مرحله تجرّد روح داریم. مرحله اول که عالی‌ترین مرحله تجرّد
روح است، مرحله‌ای است که روحِ شخص آنقدر نظیف و رقیق و پاک شده که
می‌تواند با خدا ارتباط مستقیم برقرار کند. که می‌گوید آنجا وحی مستقیم
است، می‌گوید مخصوص مقام رسالت است. منتها رسالت در اوج که سهم پیامبر ما
است و هیچ پیامبری این سهم را نداشته. در مرحله دوم تجرُّدِ، روح کار به
جایی می‌رسد که نمی‌تواند با خود خداوند گفتگویی کند. جبرئیل فرشته را
می‌بیند، نه فرشته دیگر، جبرئیل که فرشته اعظم است آن هم به شکل اصلی‌اش نه
تمثیلی‌اش. این هم مقام دوم رسالت است که بقیه انبیا هم سهم داشتند. مرحله
سوم، رؤیت فرشته در خواب و شنیدن صوت او، که این مقام نبوت است. مرحله
چهارم شنیدن صدای فرشته در بیداری بدون رؤیت. یعنی دیگر فرشته، جبرئیل
نیست. در کافی هم همین است. فرق رسول و نبی در کافی همین است. مرحله پنجم،
شنیدن صدای فرشته در بیداری بدون رؤیت که مقام تحدیث نام دارد. مرحله ششم:
نازل‌ترین مرحله تجرد روح ارتباط با عالم ملکوت در خواب های راستین است که
این سهمی است که اولیا و صالحان دارند.

مسئله ارکان وحی، بحث بسیار مهمی است. وحی قرآنی چهار رکن اصلی دارد: 1- خداوند به عنوان صاحب و منشأ وحی 2- ماهیت و حقیقت وحی 3- جبرئیل به عنوان حامل و واسط وحی 4- پیامبر(ص)، به عنوان دریافت کننده وحی.

خداوند به عنوان صاحب وحی، در وحی قرآنی چه نقشی دارد؟:

1- تولید وحی:، وقتی کتابی در دست ماست، می‌گوید: «‌وَلَقَدْ اَنْزَلنا إلیکَ آیاتٌ بَیِّنات، انَّهُ لَتنزیلُ ربِّ العالمین نَزَّلَ بِهِ الرُّوح الأَمین»، واسطی هم اگر هست ماییم و در سوره توبه می‌فرماید: «‌و اِنْ اَحدٌ من المشرکین إِستِجارکَ فَأَجِرْهُ حتی یَسمعَ کلام الله ثُمَّ أبلِغْهُ مَأمَنَهُ».
دشمنان اسلام در تبلیغاتشان می‌گویند دین اسلام مخالف آزادی و دین خشونت
است، دینی است که با شمشیر پیش رفته! در حالیکه در سوره توبه آمده:‌ ای
رسول ما! هنگامی که تنور جنگ داغ است، اگر کسی از لشکر دشمن اعلام کند که
چند دقیقه آتش را بخوابانید تا ببینیم حرف حسابتان چیست، آیه آمده: « لَئن اَحَدٌ من المشرکین إستجارَکَ حتیّ یسمَعَ کلام اللهِ فَأَجِرْهُ ثُمَّ أبلِغْهُ مَأمَنَهُ»:
اگر یکی از کفَّار از تو پناه خواست، او را پناه بده تا کلام خدا را بشنود
سپس او را برگردان به لشکر دشمن، این همه انصاف و عدالت از خدای این دین.

2- انزال وحی

3- مراقبت از وحی تا ابلاغ کامل آن به مردم، قرآن
می‌فرماید: من غیب را به رسول و فرشته می‌دهم. پس آن رسول (جبرئیل)، چه
اکنون که وحی نازل می‌شود و چه پس از آن، ما با وحی نگهبان می‌فرستیم تا
بداند آیا پیام های خدا به طور کامل ابلاغ شده یا نه؟ خدا از نظر
قانونگذاری و مراقبت در اوج مقایسه و حساب و کتاب است.

4- مراقبت از وحی تا روز قیامت. حالا که به دست مردم رسید، «اِنَّا نحن نَزَّلنا الذِّکْرَ و انَّا لَهُ لحافظون»، جمع، اقراء، تبیین و تفسیر قرآن با ماست.

اما نقش پیامبر نقش اصلی است: 1) دریافت وحی از خداوند به طور مستقیم یا باواسطه جبرئیل 2) ابلاغ وحی به جهانیان 3) تبیین وحی

دانشجو: به
نظر شما روان درمانی معنوی براساس فرامین قرآن می‌تواند تدوین شود و به
عنوان یک الگوی عملی و پذیرفته شده در زمینه روان شناسی به عنوان یک رویکرد
در دنیا مطرح شود؟

دکتر رضایی اصفهانی:

یکی از مباحثی که در دهه اخیر به شدت در حوزه قرآن پژوهی مورد توجه واقع
شده بحث قرآن و بهداشت روانی است. در این مورد چند کتاب هم تا به حال
نوشته شده. یکی از دکتر احمد صادقیان به نام: « قرآن و بهداشت روانی »
کتابی دیگر در مشهد نوشته شده. مقاله‌ای هم در کتاب تفسیر موضوعی قرآن با
عنوان قرآن و بهداشت روان ما تدوین کرده‌ایم که در آنجا منابع، موضوعات و
مسائل این بحث را مطرح کرده‌ایم. برخی از آیات قرآن، مسأله آرامش روانی و
دفع استرس را مبنا قرار داده‌اند: «اَلا بِذِکرِ الله تَطْمَئنُّ القلوبَ».
بحث آرامش در هنگام ذکر هم عنوان شده: « أَقِمِ الصلوةَ لذکری» ذکر موجب آرامش می‌شود. بحث‌های دیگری هم هست مثل صله رحم، حجاب و تأثیرات آن در آرامش روانی خانم‌ها .

قرآن در سوره احزاب در مورد حجاب می‌فرماید: «ذلِکَ أَدنی اَنْ لّایُؤْذَینَ»،
این حجاب نزدیک‌تر است که طوری شود که خانم‌ها کمتر مورد اذیت قرار گیرند،
امنیت اجتماعی آنها تأمین شود. در زمینه ممنوعیت‌هایی که در قرآن هست، بحث
بهداشت جنسی که مطرح می‌کند، و بحث تجسس را که ممنوع کرده، غیبت را که
حرام کرده تا طرف مقابل آرامش داشته باشد مرتبط به بحث بهداشت و روان
هستند.

ابعاد مختلفی از این بحث امروز مورد توجه است. روانشناسان در این زمینه
کار میدانی کرده‌اند. کنگره‌ای هم بود تحت عنوان «دین و بهداشت روان» که در
دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار شد. مجموعه مقالات این کنگره را نهاد در 2
مجلّد چاپ کرد. نکته تکمیلی را هم عرض می‌کنم راجع به مباحث قرآن و علم چه
در بحث شگفتی‌ها، اعجازها، نظریه پردازی‌ها یا این مباحث میان رشته‌ای که
الآن مطرح است و به پژوهش زیاد نیاز دارد. در قم یک گرایشی در رشته دکتری
قرآن تأسیس شد تحت عنوان «قرآن و علوم» که با ده گرایش در وزارت علوم تصویب
شد و در جامعة المصطفی یکی از این‌ها همین «قرآن و بهداشت» است که یکی دو
گرایش آن مثل «قرآن و علوم تربیتی» در حال اجراست. نکته دوم معیارمند شدن
این بحث است. چون این جای لغزش دارد، تحمیل نظر بر قرآن، تفسیر به رأی در
این زمینه ها، این‌ها لغزشگاه هاست که تحت عنوان روش تفسیر علمی قرآن مطرح
است که نیازمند دقت است.

 

دانشجو:
سؤال بعدی که مطرح شده این است که امروز برخی ایراد می‌گیرند که چرا باید
قرآن را تفسیر کرد؟ متن آن واضح است. مثلاً در سوره نساء مطالبی مثل مطلب
زنانی که از شوهرانشان فرمانبرداری ندارند، ما آنها را تفسیر می‌کنیم به
گونه‌ای که اصل مطلب را رقیق و پنهان کنیم.

 

 دکتر رضایی:

من شما را به کتاب «‌مبانی و قواعد تفسیر قرآن» تحت عنوان «منطق تفسیر1»
و کتاب‌های دیگری مثل «روان شناسی تفسیر قرآنِ» آقای بابایی و دوستانشان
ارجاع می‌دهم. خلاصه بحث این است که قرآن نور و مبین است. اما گاهی اوقات،
نور را من نمی‌بینم چون نیاز به عینک دارم، دید من مشکل دارد. من لغت عرب،
ادبیات عرب و صرف و نحو و شأن نزول آیه را نمی‌دانم. گاهی اوقات چون این‌ها
را نمی‌دانم و قرائن عقلی و نقلی را که در آیه استفاده کرده، لذا نیاز است
که تفسیر شود و در فضای آیه قرار بگیرم و کلام خدا را آنچنان که خدا قصد
کرده بفهمم. گاهی ظاهر آیه چیزی را نشان می‌دهد، اما وقتی مراجعه می‌کنی به
قرائن و روایات و آیات معنی دیگری فهمیده می‌شود. گاهی یک آیه چند ترکیب
دارد. این‌ها را باید یک متخصص فن تشخیص دهد و بعد می‌گوید براساس قرائن،
مفهوم آیه این است. همانطور که فهمیدن جمهور افلاطون هم مقدماتی می‌خواهد.

 

دانشجو: سؤال
کرده اند بعضی از غیرمسلمانان در خارج از کشور از ما سؤالاتی در مورد قرآن
می‌پرسند، از جمله اینکه چرا قرآن می‌گوید: کفار را بکشید، مگر شما
نمی‌گویید اسلام دین رأفت است، پس چرا امر به کشتار کفّار آمده است؟

 

 دکتر رضایی اصفهانی:

ما کُفَّار، یعنی کسانی که منکر خدا، نبوت یا اصول ضروری هستند را به
چند دسته تقسیم می‌کنیم: گاهی افرادی هستند که کافرند اما تحت ذِمِّه
اسلامند؛ مثل یهودی‌ها و مسیحیانی که در کشور ما هستند که قواعد کشور
اسلامی را می‌پذیرند و زندگی‌شان را می‌کنند. کسی هم به آنها حق توهین
ندارد و کاملاً از حمایت اسلامی برخوردارند. تعدادی هم کافرانی هستند که
خارج از ممالک اسلامی هستند. آنها دو دسته‌اند: یک عده‌ای کفار معمولی
هستند که با اسلام سر جنگ ندارند. اما عده‌ای دیگر کفاری هستند که اعلان
جنگ کرده‌اند؛ مثل صهیو نیست‌ها، نه یهودیان ساکن در فلسطین. مانند جنگ 33
روزه لبنان. وقتی کافری اعلان جنگ رسمی با کشورهای اسلامی کرد، آن شخص را
قرآن فرموده: «فقاتلوهم»، این حکم عقل و فطرت بشر است که اگر کسی به شما
حمله کرد، باید دفاع کنی. لذا برخی گفته‌اند که جنگ‌های اسلامی، همه اش
دفاع بوده. جنگ «بَدْرْ» و «اُحُد» در مقام دفاع اتفاق افتاده است. پس باید
دقت کرد که 3 دسته کفار از هم مجزا هستند.

دانشجو:

پیامبر اکرم(ص) بعد از 63 سال رحلت فرمودند. آیا اگر عمر ایشان بیشتر
می‌شد، باز هم این اتصال وحی وجود داشت؟! و باز هم آیات دیگری نازل می‌شد؟
اگر ما مبنا را بر این بگذاریم که باز وحی نازل می‌شد، بحث دین حداقلی و
حداکثری پیش می‌آید. چگونه است؟

 

 دکتر نصیری:

سوره مبارکه مائده، سه ماه قبل از رحلت پیامبر(ع) فرود آمد. در همین سوره است که به پیامبر ابلاغ شد: «یا ایُّها الرَّسول، بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیکَ مِنّْ ربَّک».
لذا ما شیعیان همیشه این سؤال را از جهان اسلام داریم که بعد از 23سال
رسالت، چه مانده که می‌گوید: «و اِن لَمْ تَفْعَل فَمَا بَلَّغتَ رسالته»؟!
چه خطری دارد که می‌فرماید: «واللهُ یَعصِمُکَ منَ النَّاسِ».
تاریخ می‌گوید که تا آن روز هیچ نگهبانی برای پیامبر(ص) نبود، اما بعد از
آن تاریخ نگهبان گذاشتند. ما معتقدیم به ماجرای غدیرخم برمی گردد. وقتی
غدیرخم تمام شد، آیه آمد که «‌أَلیَوْم أکْمَلْتُ لَکُمْ دینکم»
من نمی‌خواهم در این بحث به مناقشات فرقه‌ای دامن بزنم اما عجیب اینجاست
که در مهم‌ترین منبع روایی اهل سنت، آخرین سوره که تقریباً بر روی آن وفاق
هست، سوره نصر است. «بسم‌الله‌الرَّحمن‌الرَّحيم.
إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ . وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ
فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا.  فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ
وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا‌
».

اصلاً شما به متن سوره نگاه کنید. وقتی نازل شد پیغمبر(ص) گریست. عباس
(عموی پیامبر) سؤال کرد چرا می‌گریید؟ فرمود: پیام دادند به من کار رسالتت
تمام شده. پیام‌ها رسید، جهان‌گیر شد، نصر آمد و فوج فوج آمدند.‌ای پیامبر!
تو که سراسر پاک بودی، الآن هم به تو توصیه می‌کنیم همانگونه که شروع کار
با یاد خدا بود، پایان هم با تسبیح و استغفار باشد. یعنی پیام را دادی،
استغفار کن! پیامبر (ص) فرمود: «وانَّه لَیُقَانُ عَلی قَلْبی و اِّنی أَستَغْفِرُاللهَ کلَّ یومٍ سبعینَ مَرَّهٍ … » عجیب آن است که همه شیعه و سنی نقل کرده‌اند که: «کان جبرئیل یُنْزَلُ علی رسول الله فیعارِضُهُ القرآنَ مَرَّةً فی کلِّ سَنَه» ولی در سال بیست و سوم رسالت، «‌کان یعارِضُعُه مَرَّتینَ»،
چرا می‌فرمایید اگر پیامبر می‌ماند باز هم وحی می‌آمد؟! پیام تمام شد.
ابلاغ شد و تأثیرش را هم گذاشت. به او پیام داد: ‌ای رسول ما! آنچه بر عهده
تو بود انجام دادی.

مگر ما در اسلام به پیامبر نمی‌گوییم «اشهد اَنَّکَ قَدْ جَاهَدْتَ فی سَبیلهِ و ادَّیتَ الأَمانةَ و بَلَّغْتَ الرّسالَةَ»؟
در حَجَّةُ الوداع هم چندبار فرمود: «اللُّهُمَ هَل بَلَغتُ….و قالوا:
بلی‌»این‌ها همه شعار است که می‌گویند اگر پیامبر می‌ماند، وحی ادامه پیدا
می‌کرد. به قول آیت الله سبحانی، چنین فکر می‌کنند. بیا خودت متن را ببین
که چه چیزی می‌خواسته. اینکه شما می‌گوئید اگر می‌ماند، اضافه می‌شد،
تلویحاً می‌خواهید بگویید که پیام کامل نشده. تلویحاً می‌خواهید بگویید که
هنوز دین برای سؤالاتتان جواب ندارد. این رخنه است. این برای دین، نقص است.
دین بسته است. وحی تمام شده. ارتباط با آسمان قطع است. لذا «‌مُصَدِّقٌ لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ ﭐلکِتبِ و مُهَیْمِناً عَلَیه»، هم کتاب‌ها را تصدیق کرد، هم خطاهایشان را بازسازی کرد، دیگر تا روز قیامت، پیامی در کار نیست. رخنه در این وحی نباید باز شود.

دانشجو: چرا
با زن‌ها درباره دیه، حق رأی در دادگاه، حق طلاق یا در ارث که زنان نصف حق
دارند، و مواردی از این دست اینگونه در اسلام و قرآن برخورد شده است؟!

 

دکتر رضایی اصفهانی:

البته پاسخ به این سؤال یک کتاب است! فرمایش شهید مطهری در کتاب نظام
حقوق زن در اسلام آمده است، و دیگران کتاب‌های زیادی پس از انقلاب
نوشته‌اند مثل «زن در آینه جمال و جلال» اثر آیت الله جوادی آملی و دیگران
که می‌توانید مراجعه کنید. معمولاً هم مفسرین، ذیل آیات مربوط به این
مسائل، دلایل و حکمت‌های آنها را گفته‌اند که می‌توانید به تفسیر نمونه،
تفسیر قرآن نور و … مراجعه کنید. منتها من یک پاسخ کلی عرض می‌کنم تا در
حقیقت کلیدی باشد برای حل اینگونه مسائل.

وقتی اسلام و قرآن را بررسی می‌کنیم، یک نظام کلی خانواده ترسیم می‌شود،
که اگر یک جزء از آن را بگیریم و زیر میکروسکوپ بررسی کنیم، ممکن است
سؤالاتی برایمان ایجاد شود، که اگر این پازل را به صورت کامل ببینیم، اصلاً
تصور قبلمان عوض می‌شود. همانطوری که در غرب هم نظام خانواده مثل یک پازل
است. یعنی تمام اجزایش را کنار هم می‌گذارند و با هم‌دیگر و یکجا می‌بینند.
معمولاً می‌گویند که چرا ارث خانم‌ها، نصف آقایان است؟ من می‌خواهم امروز
بگویم که اتفاقاً در اسلام، خانم‌ها بیشتر ارث می‌برند. برای این گفته هم
دلیل عینی در جامعه دارم. دوستانی که به حج مشرف شده اند می‌دانند که در
کاروان‌هایی که از ایران اعزام می‌شوند، بیش از هفتاد درصدشان را خانم‌ها
تشکیل می‌دهند و سی درصد بقیه هم آقایان هستند. یکی از علت‌های عمده‌اش هم
این است که بهره مالی و اقتصادی خانم‌ها در نظام اقتصادی خانواده اسلام
بیشتر است. درست است که خانم‌ها از نصف ارث بهره‌مندند اما در مقابل در
نظام خانواده اسلامی، وظیفه مالی بر عهده‌شان گذاشته نشده. مرد، دو برابر
می‌گیرد ولی هزینه خانواده اعم از نفقه خانم و بچه‌ها بر عهده مرد است. اما
خانم‌ها هیچ هزینه‌ای ندارند لذا همین نصفی را که می‌گیرند، می‌ماند و در
بانک ذخیره می‌شود. مهریه را هم که می‌گیرند، کنار آن قرار می‌گیرد. لذا
معمولاً خانم‌ها ثروتمندتر می‌شوند. به همین خاطر زودتر واجب الحج می‌شوند و
به همین سبب، اکثریت حجاج را خانم‌ها تشکیل می‌دهند. این یک نمونه عملی
است برای اثبات حرف‌هایی که گفتم.

لذا باید کل نظام خانواده را باهم و یکجا دید. حقوقی که خانم‌ها دارند
اعم از مهریه، ارث، مبالغی که می‌توانند برای شیردادن به بچه بگیرند و …
باید یکجا دیده شود. حتی اگر خانمی در خانه کار نکند، مرد نمی‌تواند به او
تحمیل کند و برای این کار می‌تواند دستمزد طلب کند.

نکته دوم این است که نظام مدیریتی خانواده در اسلام، نظام تک محوری
نیست. یک وقت می‌گوییم که پدر، سالار است؛ یک وقت می‌گوییم که مادر سالار
است، یک وقت می‌گوییم که مدیریت مشترک است. آن تصویری که ما در اسلام از
نظام خانواده فهمیده ایم، مدیریت مشترک است. حتی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)
هم که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) ازدواج کردند، یک تقسیم کاری بین
آنها توسط پیامبر اسلام صورت گرفت. نکته مهمتر که حلاّل مشکلات هم هست، این
است که گاهی تفسیر ارزشی از مسائل می‌شود. ما یک بحث حقوق داریم و یک بحث
ارزشی. اینکه من ارثم دو برابر خواهرم باشد، یک نظام حقوقی است. اما اینکه
من ارزشمندتر از خواهرم باشم، یک نظام ارزشی است. این دو ملازمه‌ای ندارند.
یعنی لازم نیست که اگر برادری، 2 برابر خواهرش ارث برد، معنی‌اش این باشد
که اسلام گفته همه مردها، دوبرابر خانم‌ها  ارزش دارند! مسلَّماً حضرت زهرا
(سلام الله علیها) از خیلی از مردها ارزششان زیادتر است. حضرت زینب (سلام
الله علیها) همینطور. گاهی اوقات اینگونه تصور می‌شود که گویا نظام تقسیم
ارث یا دیه و امثال آن، مستلزم نظام ارزشی هم هست. در حالی که نظام ارزشی
بر اساس تقوا، جهاد، علم و بصیرت اندازه‌گیری و سنجیده می‌شود. قرآن هیچ‌جا
نفرموده که هرکسی مال بیشتری داشت یا ارث بیشتری برده، ارزشمندتر است.
البته موارد خاصی هم هست که من واردش نمی‌شوم که درباره بعضی از جزئیات
ارث، اتفاقاً برعکس است. این را می‌توانید با مراجعه به کتاب‌های مفصل پیدا
کنید که گاهی اوقات در بعضی فروعات ارث، خانم‌ها بیشتر ارث می‌برند. اما
در آنجا هیچ خانمی اعتراض نمی‌کند که چرا به من بیشتر می‌دهید؟! یکی هم در
مسأله طلاق، می‌توانند در ازدواج شرط کنند که مثلاً اگر آقا، معتاد شد،
فلان بیماری را گرفت یا فلان مشکل را پیدا کرد، خانم حق دارد یک طرفه
تقاضای طلاق را ارائه بدهد و طلاق بگیرد.

مدلی که جناب آقای دکتر سروش در نامه ها و مذاکرات اخیر خود از وحی
ارائه کرده در طول تاریخ ظهور قرآن تاکنون سابقه ندارد. یعنی هیچ مستشرقی
که شمشیر را از رو بسته باشد و درباره اسلام اظهار نظر کرده باشد، تا به
حال چنین حرفی نزده. حتی روشنفکران عرب هم این را نگفته‌اند. ایشان 3 مدل،
ایشان ارائه کرده، مدل اوَّل رقیق تر است. یعنی ایشان 3 مدل حرف متناقض
دارند که اولی آن رقیق‌تر است. نزول محتوای وحی از خداوند و صورت‌بندی از
ناحیه پیامبر، که در این مدل می‌گویند وحی و محتوا مانند احادیث قدسی از
طرف خداوند آمده، و الفاظ را شخص پیامبر ساخته‌اند. بعضی‌ها به صورت محدود
مثل سیوطی اینگونه گفته‌اند که هر چند مخالف اجماع همه مفسران و قرآن
پژوهان است ولی خیلی رقیق است.

مدل دوم، نسبت به اولی قدری تلخ تر و زننده‌تر است. آن هم اینکه وحی به
صورت کشف از درون پیامبر جوشیده و خود پیامبر آن را صورت بندی کرده است.
مثل یک عارف که یک بارِ مقدس عرفانی به این مطالب می‌بخشد. فرضاً ابن عربی
در مقدمه فصوص می‌گوید که آنچه من در این کتاب می‌گویم خدا و پیامبر به من
ابلاغ کرده اند. بالاخره یک منشأ مقدس و پاک برایش قائل شده. این نظریه را
اصطلاحاً «وحی نفسی» می‌گویند که بعضی از مستشرقان آن را مطرح می‌کنند. این
نظریه هم مخالف اجماع مسلمانان است و البته آفت‌های فراوان دارد، اگر چه
قدری قداست در آن دیده می‌شود. یعنی انسان الهی و معنوی از سلوک فراوان چهل
ساله، از درونش محتوا و لفظ جوشش کرده. این می‌شود یک چیز خوب، مثل فصوص
یا دیوان حافظ، هر چند که با بیان قرآن صد درصد مخالف است ولی باز هم قدری
بوی آبادی می‌دهد.

اما مدل سوم، که آقای سروش در نامه اول و دوم تکرار نموده و بر آن اصرار
دارد، فوق‌العاده انسان را متحیر می‌کند که کسی، عمری در پای قرآن و حدیث و
نهج البلاغه باشد و این مدل را عرضه کند. بنده قصدم اهانت به هیچ کس نیست و
نیّتم خدمت به قرآن است و در این 6-5 ماه، شبانه روز مشغول تفکر و پاسخ به
این مسأله هستم. تا سحرها می‌نشینم و وقتم را می‌گذارم که امیدوارم چاپ
شود. بحث شخصی نیست و دعوا هم با کسی نداریم. ولی برای آدم سخت است که چنین
مباحثی مطرح شود. کسی بگوید که رابطه قرآن با خدا مثل «‌میوه – درخت –
خدا» ‌یا زنبور عسل با خداست. یعنی قرآن رابطه‌اش با خدا قطع شده. می‌گوید
که پیامبر آفریده خداست و قرآن آفریده پیامبر. البته با تعابیری تندتر از
آنچه من می‌گویم. می‌گوید، خدا زنبور را می‌آفریند؛ زنبور از گل‌های محیط
تغذیه می‌کند و عسل تولید می‌شود. یا خدا درخت را می‌آفریند و در یک
سرزمینی می‌گذارد و آن هم میوه می‌دهد. هنوز مثل اینکه عیب این کلام، آشکار
نشده است. جلوتر که می‌رویم، می‌گوید، این زنبوری را که خدا فرستاد، که
فقط از گل‌های پاک تغذیه نکرد، بلکه انواع و اقسام مکان ها و گُل ها را
تجربه کرد. هم کشف الهی داشت، و هم کشف غیرالهی و بشری با تعابیری مثل
وسوسه و چیزهای دیگر. با انواع و اقسام گل‌ها نشست و خوب و بد قاطی شد و
نهایتاً عسل قرآن به وجود آمد. (پناه بر خدا) می‌گوید با صراحت اعلام
می‌کنم که در قرآن موجود شما، حرف‌های درست و نادرست هست. تصریح می‌کند که
آیات علمی قرآن، مخالف علم است. (الله‌اکبر- پناه بر خدا) این چه حرفی است؟
کدام مُنکِری چنین جسارتی به قرآن کرده است؟! بنده هم اگر روزی از حرفم
برگردم، باید با من برخورد بکنند. این کتاب آسمانی که دیگران در برابرش
زانو زدند، آنچنان که دیگران را خطاب می‌کند که اگر یک سطر مانند من
بیاورید، تمام حرف‌هایم را به کناری می‌زنم؛ آنوقت شما اصرار می‌کنید که
آن، تولید پیامبر است! آقای سروش می‌گوید و پیامبر چون در سرزمین حجاز بوده
و در آنجا دانش‌ها زمینی بوده و دانش ایشان هم برتر نبوده است. بنابراین
آموزه‌های قرآن را دو دسته کنید، یک دسته آموزه‌ها، دینی محض است، یعنی
آنچه از آسمان آورده مثل مسائل فرشتگان و ملکوت و قیامت، که در مورد این‌ها
من حرفی ندارم. غیر از این، تمام آنچه را که قرآن در حوزه سیاسیات، در
حوزه‌ی اجتماعیات و در حوزه طبیعیات آورده، همه این‌ها می‌تواند آمیخته با
خطا باشد و هست!»، حتی این را هم به سنت نبوی سرایت می‌دهد که مثلاً روایت
نبوی صحیح نیست. چه کسی این حرف را زد که روایت طبی صحت ندارد؟ چه کسی گفت
که پیامبر وارد مدینه می‌شود و جریان تلقیح درختان خرما را مطرح می‌کند؟!
این روایات که در منابع ما نیست و عالمان ما هزار سال است که دارند این
مسائل را محکوم می‌کنند. متأسفانه مدل سوم وحی که از زبان ایشان مطرح شده
است و مدام بر آن پافشاری می‌شود، عوارضی دارد که نفی عصمت قرآن، (قرآنی که
از هر زلل و لغزش و خطایی معصوم است) نفی اعجاز قرآن، نفی جهانی بودن و
جاودانگی و آن است چون وقتی شما می‌گویید عربی و حجازی، یعنی اینکه کتاب
جهانی نیست، و نفی جامعیت قرآن (چون شما می‌گویید پیامبر می‌توانست باشد و
چیزهای دیگری هم بیاورد) از جمله آن‌هاست. پس، از قرآن و اسلام چه مانده
است؟ مسلمانان با کتابی که آمیخته با خطا و لغزش و اشتباه است، چطور
می‌خواهند جهانیان را دعوت به پاکی و زلالی و اسلام بکنند؟ و اساساً تز
مهدویت به چه معنی است؟ همه مبانی و همه زحمت 1400 ساله مسلمانان و حقیقت
این بعثت و آن نگار به  مکتب نرفته، همه بر باد است. می‌خواهید تصدیق بکنید
این سخن بنده را یا نه، بروید دقیقاً ببینید چه چیزی مطرح شده است و چه
آفت بزرگی و چه سخن ناهنجاری است که سابقه ندارد.

دانشجو: آیا
بهتر نیست بگوییم که چون علم خطاپذیر است، بنابراین مهم نیست که تعارضی هم
باشد؟! مثل چیزی که امروز صحیح است و صدسال دیگر معلوم می‌شود که از ریشه
غلط بوده، پس نباید وحی را با علم در تعارض قرار داد.

 دکتر رضایی اصفهانی:
در مباحث فلسفه علم تا قبل از پوپر، مسأله اثبات‌پذیری علم مطرح بود و بعد
از ایشان، عموماً فیلسوفان علم، مسأله ابطال پذیری در علم را قائل هستند.
بدین معنا که چیز اثبات شده و قانون در علم نداریم. آنچه که هست، گزاره‌های
مفید برای زندگی بشر است که کارکرد مفیدی دارد. به تعبیر زیبای آقای
«باربو» فیزیکدان آمریکایی که خودش هم کشیش است در مقدمه علم و دینش، که
می‌گوید: «افسانه‌های مفید». ولی ما فکر می‌کنیم مقام علم را نباید اینقدر
پایین آورد. در علم، گزاره‌ها دو دسته‌اند: یک‌سری گزاره‌هایی است که گاهی
به حدِّ بداهت حسی می‌رسد. مثل خود مسأله نیروی جاذبه، و گاهی اوقات دلایل
عقلی و ریاضی پشتیبانی‌اش می‌کند که اینگونه گزاره‌ها یقین آور و قطع آور
است. اما اگر گزاره های علمی در حد نظریه های علمی است که خود دانشمندان
علوم تجربی هم آنها را به عنوان نظریه مطرح می‌کنند و اخیراً اصرار دارند
که حتی تعبیر قانون به کار برده نشود.

من یک تقسیم کلی خدمت شما ارائه خواهم کرد که اگر موردی، توهم تعارض علم
و قرآن را به وجود بیاورد رفع شود، چرا که تعارض حقیقی به نظر ما ممکن
نیست. تعارض حقیقی وقتی است که کسی بگوید «الف»، «ب» است. و در مقابل کسی
دیگری بگوید «الف»، «ب» نیست، یعنی تناقض بشود. تناقض محال است چون لازم
است که در خارج «الف»، «ب» باشد و هم «الف»، «ب» نباشد، لذا تعارض حقیقی
نداریم چون به تناقض منتهی می‌شود، اما تعارض های ظاهری و توهمی گاهی پیش
می‌آید که مثالش را با توجه به هفت آسمان اشاره کردم.‌ من همین مدل را
دنبال می‌کنم تا ذهنتان پراکنده نشود.

به صورت کلی، وقتی گزاره‌های دینی و قرآنی را در مقابل گزاره‌های علمی
قرار می‌دهیم، هر کدامش را می‌توانیم به 2 دسته تقسیم کنیم. ممکن است که
گزاره دینی و قرآنی قطعی باشد، نص باشد و هیچ احتمال دیگری در آن وجود
نداشته باشد، مثل: «قل هو الله احد»، که به آنها می‌گوییم محکمات و
منصوصات. و ممکن است گزاره قرآنی ظاهر و ظنّی باشد. مثل همین هفت آسمان که
گفتیم چند احتمال در «سبع سماوات» وجود دارد. در مورد علم هم همینطور


شروط سخنرانی

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم، اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ
العالَمين، ثُمَّ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلي سَيِّدِنا و نَبِيِّنا أَبِي
القاسِمِ مُحَمَّد و عَلي أَهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين سِيَّما
بَقِيَّةِ اللّهِ فِي الأَرَضين و لَعنَةُ‏اللّهِ عَلي أَعدآئِهِم أَجمَعين
مِنَ الـءآنَ إِلي قِيامِ يَومِ الدّين.

چگونه سخنراني كنيم

قيصر امين پور.

نكات آغاز سخنراني

59 سخنراني خود را با نام و حمد خدا و درود و سلام بر پيامبر
محبوب خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خاندان او و بويژه امام زمان عليهم‏السلام
و نفرين بر دشمنانِ آنان آغاز كنيد. مثلاً چنين بگوييد: «بِسمِ اللّهِ
الرَّحمنِ الرَّحيم، اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمين، ثُمَّ الصَّلوةُ وَ
السَّلامُ عَلي سَيِّدِنا و نَبِيِّنا أَبِي القاسِمِ مُحَمَّد و عَلي
أَهلِ بَيتِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِي
الأَرَضين و لَعنَةُ‏اللّهِ عَلي أَعدآئِهِم أَجمَعين مِنَ الـءآنَ إِلي
قِيامِ يَومِ الدّين».

60 مي‏توانيد پس از يادكرد نام و ستايش خدا و درود بر پيامبر
صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خاندان او عليهم‏السلام ، آيه و يا حديث و يا شعري
را كه با محتواي سخن شما ارتباط و تناسب دارد، در آغاز سخنراني خود
بخوانيد. مثلاً اگر موضوع و محتواي سخنتان درباره «دعا» است، مي‏توانيد اين
آيه را بخوانيد: «و قالَ رَبُّكُم اُدْعوني أَستَجِب لَكُم… پروردگارتان
گفت: شما بخوانيد مرا، من هم اجابت مي‏كنم شما را».

61 شايسته است كه در آغاز سخنراني‏تان، موضوع و طرح و چارچوب
بحث و سخن خود را براي شنوندگان بيان كنيد. مثلاً چنين بگوييد: «بحث امروز
ما درباره اخلاص است كه عنوانهاي آن عبارتند از: تعريف اخلاص، ارزش و اهميت
اخلاص، آثار و فوايد اخلاص، اقسام اخلاص، مراحل اخلاص، ويژگيهاي مخلصان
و…».

62 گاهي با خواندن يك يا چند بيت زيباي شعر در آغاز سخنراني
تان، مي‏توانيد جذابيت خاصي به سخنراني خود بدهيد. مثلاً اگر در مجلسي براي
«جانبازان» و «خانواده»هاي آنان سخن مي‏گوييد، مي‏توانيد زبان حال آنان را
اين گونه بازگو كنيد:

  • اگر داغ دل بود ما ديده‏ايماگر دلْ دليل است آورده‏ايماگر داغْ شرط است ما بُرده‏ايم1
  • اگر خون دل بود ما خورده‏ايماگر داغْ شرط است ما بُرده‏ايم1اگر داغْ شرط است ما بُرده‏ايم1

63 براي آغاز سخنراني خود، عبارات و جملات مناسب و زيبايي
انتخاب كنيد. مثلاً چنانچه موضوع سخنراني شما درباره «شهادت» است،
مي‏توانيد اين جمله را بگوييد: «خون جامه را ناپاك، اما جامعه را پاك
مي‏كند.»

64 گاهي بيان يك داستان جالب و زيبا در آغاز سخنراني، بسيار
مؤثر خواهد بود و جلب توجه خواهد نمود. به طور نمونه، چنانچه موضوع سخنراني
شما «استفاده از روش غير مستقيم در تعليم و تربيت» است، مي‏توانيد داستان
وضو گرفتن امام حسن و امام حسين عليهما‏السلام را، در حضور پيرمردي كه
اشتباه وضو مي‏گرفت، بيان كنيد.

65 گاهي مي‏توانيد سخنراني خود را با طرح يك سؤال آغاز نماييد
تا هم توجه شنوندگان را به سخنان خود جلب كنيد و هم آنان را در
سخنراني‏تان شريك سازيد. مثلاً چنانچه موضوع سخنراني شما درباره «توبه»
است، مي‏توانيد در آغاز آن، اين سؤال را مطرح نماييد: «توبه و شرايط آن
چيست و آيا توبه در آخر عمر پذيرفته مي‏شود يا نه؟»

66 در ابتداي سخنراني خود، ارزش و اهميت موضوع سخنراني‏تان را
براي شنوندگان خويش بيان كنيد تا به آن علاقه‏مند شوند و به سخنان شما تا
پايان سخنراني‏تان گوش فرا دهند. به طور مثال، چنانچه موضوع سخنراني شما
درباره «تقوا» است، در آغاز سخنراني خود، به ارزش و اهميت «تقوا» از نظر
قرآن، از نظر معصومان عليهم‏السلام ، از ديدگاه حضرت امام خميني رحمه‏الله و
مقام معظّم رهبري ـ مدّظلّه العالي ـ و علماء و دانشمندان بپردازيد.

67 سعي كنيد در همان آغاز، بر مجلس سخنراني‏تان مسلط شويد.
گاه با خواستن يك يا چند صلوات از جمعيت شنوندگان، مي‏توانيد اين كار را
انجام دهيد.

68 گاهي در آغاز برخي از سخنرانيها خوشامدگويي به شنوندگان
لازم است. به طور نمونه، مي‏توانيد چنين بگوييد: «به همه حُضاري كه به اين
مجلس تشريف آورده‏اند، عرض سلام و خوشامدگويي دارم. اميدوارم ثوابي از اين
مجلس، در پرونده اعمال ما و شما ثبت و ضبط شود.»

69 بايد در كيفيت و كميّت مقدمه سخنراني خود دقت نماييد.
مثلاً كميّت مقدمه سخنراني‏تان نبايد آن قدر طولاني شود كه فرصت چنداني
براي بيان اصل سخنراني‏تان باقي نماند.

70 همه قواي خود را در مقدمه سخنراني‏تان به كار نبريد، بلكه
براي بقيه سخنراني خود نيز ذخيره نگاه داريد. از اينرو، در مقدمه سخنراني
خويش بايد از حدّت و حرارت به خرج دادن خودداري كنيد تا براي ادامه سخنراني
تان، با خستگي روبه رو نشويد و حنجره شما توانايي سخن گفتن را نيز داشته
باشد.

71 در آغاز سخنراني، از مطالبي كه مورد قبول و توافق ميان شما
و شنوندگانتان است، استفاده كنيد تا آنان، در همان آغاز، نسبت به شما و
محتواي سخنراني‏تان علاقه‏مند شوند و موضعگيريِ منفي نكنند. مثلاً اگر براي
كساني سخن مي‏گوييد كه «ولايت فقيه» را قبول دارند، اما درباره «حدود و
اختيارات وليّ فقيه» سؤالات و شبهاتي دارند، شما در آغاز سخنان خود، از
«ارزش و اهميت ولايت فقيه» و سپس از «آثار و فوايد ولايت فقيه» و آن گاه از
«شرايط وليّ فقيه» و در پايان سخنانتان، از «حدود و اختيارات وليّ فقيه»
سخن بگوييد.

نكات هنگام سخنراني

72 در جايي بايستيد يا بنشينيد كه شنوندگان، شما را ببينند و
صدايتان را بشنوند تا با استفاده از روش سمعي ـ بصري، بر شنوندگانِ خويش
تأثير بگذاريد. مثلاً مواظب باشيد پشت تابلو يا نوشته و يا دسته گُلي كه
روي ميز و تريبون سخنراني‏تان گذاشته‏اند، قرار نگيريد و پنهان نشويد.

73 در صورت امكان، ميكروفون را به دست نگيريد و آن را در جاي مناسبي ثابت نگه داريد تا با آسودگي خاطر، سخنراني كنيد.

74 مواظب باشيد كه با جيبهاي برآمده و يا پُر از كاغذهاي
يادداشت، سخنراني نكنيد. اين امر ممكن است كه يا توجه شنوندگان را به سوي
خود جلب نمايد و يا مورد تمسخر ذهني آنان شود.

75 مي‏توانيد يادداشتهاي سخنراني‏تان را همراه خود داشته
باشيد، ولي آنها را به گونه‏اي كنار ميز يا تريبونِ سخنراني خود بگذاريد كه
در معرض ديد مخاطبانتان قرار نگيرند.

76 اگر يكي از شخصيتها يا بزرگان، به مجلس سخنراني شما وارد
شدند و توجه شنوندگان را به سوي خود جلب كردند، مواظب باشيد كه اختيار
مديريت مجلس را از دست ندهيد و در صورت لزوم، احترام لازم را به ايشان
بگذاريد. مثلاً مي‏توانيد از شنوندگان خود بخواهيد كه يك صلوات بفرستند.

77 اگر در بين سخنراني‏تان نوشته‏اي به دست شما دادند، سعي
كنيد بدون مكث و وقفه در سخن گفتن، آن را براي خود بخوانيد و چنانچه بايد
درباره آن سخني بگوييد و يا توضيحي بدهيد، در همان هنگام و يا در فرصتي كه
مناسبتر است، اين كار را انجام دهيد.

78 چنانچه شخصي در ميان سخنراني، از شما سؤالي كرد، در صورت
امكان و ضرورت و با در اختيارگرفتن مديريت جلسه، آن سؤال را پاسخ دهيد و در
غير اين صورت، به آن شخص بگوييد كه پس از سخنراني، پاسخ سؤالش را خواهيد
داد.

79 اگر هنگام سخنراني، مطلب بعديِ خود را فراموش كرديد، مطلب
قبلي آن را تكرار كنيد و براي شنوندگانتان شرح دهيد و ضمن اين كار، به
جستجوي مطلب بعدي در ذهن خود بپردازيد تا آن را به ياد آوريد. اين امر در
خواندن مصراعها و يا بيتهاي بعديِ يك شعر، فراوان پيش مي‏آيد.

80 اگر در محل سخنراني شما يا بيرون از آن، اتفاقي افتاد، آن
را به گونه‏اي با سخنراني‏تان ارتباط دهيد يا در حل آن بكوشيد و يا حواس
شنوندگان را به سوي سخنان خود جلب كنيد. مثلاً چنانچه صداي رعد و برق، توجه
شنوندگان را به سوي خود جلب كرد، مي‏توانيد چنين بگوييد: «اميدواريم لطف
الهي شامل حال ما شود و اين رعد و برق، به باران رحمت الهي تبديل گردد و
كشاورزان ما را نيز خوشحال كند.»

81 جز در موارد ضرورت، سعي كنيد از كلمه «من» كمتر استفاده
نماييد و به جاي آن، كلمه «ما» را به كار گيريد تا بر تكبر و خود بزرگ بيني
شما حمل نشود و سخنانتان را كم‏تأثير و يا بي‏تأثير نكند. به طور نمونه،
به جاي اينكه بگوييد: «من با فساد اخلاقي در اين منطقه مبارزه خواهم كرد»،
بگوييد: «ما با فساد اخلاقي در اين منطقه مبارزه خواهيم كرد.»

82 گاهي نگاه كردن به ساعت از سوي شنوندگان و جا به جا شدن
آنان در جاي خود و بستن دفتر و كتابهايشان با صداي بلند، نشان دهنده خستگي
آنان است. پس، يا با ايجاد تنوع در سخنانتان، خستگي‏شان را برطرف نماييد و
يا اصلاً بهتر است به سخنان خود ادامه ندهيد و سخنراني‏تان را به پايان
بريد.

مواد سخنراني

83 براي سخنراني خود، مواد و مصالح لازم را تهيه و پي‏ريزي
كنيد تا سخن شما از استحكام بيشتري برخوردار گردد. مواد مورد استفاده در
سخنراني مي‏تواند از اين مواد باشد:

üآيات؛

üروايات؛

üاصول منطقي و قواعد عقلي؛

üقوانين علمي و تجربي؛

üخاطرات و داستانها؛

üاشعار؛

üتمثيلات؛

üضرب المثلها؛

üسخنان بزرگان دين و دانش؛

üلطايف و ظرايف؛

üآمار و اخبار.

84 دقت كنيد آيات، روايات، اصول عقلي، قوانين علمي، اشعار،
داستانها و مانند آن را كه در سخنراني‏تان مورد استفاده قرار مي‏دهيد، با
موضوع و محتواي سخنراني شما موافقت داشته و متناسب باشند.

85 مواظب باشيد اشعاري را كه در سخنراني‏تان مي‏خوانيد، از
نظر محتوا، چينش، وزن، قافيه، تلفظ، سراينده و مانند آن صحيح باشند. مثلاً
شعرِ:

«دلِ من در پي يك واژه بي‏خاتمه بود اولين واژه كه آمد به
نظر، فاطمه بود» گرچه زيباست، صحيح نيست؛ زيرا «واژگان بي‏خاتمه»اي وجود
ندارد تا نخستين آنها حضرت فاطمه عليها‏السلام باشند. يا شعرِ

 

  • «چون كه با كودك سر و كارت فُتادپس زبان كودكي بايد گشاد»
  • پس زبان كودكي بايد گشاد»پس زبان كودكي بايد گشاد»

از «سعدي» نيست، بلكه از «مولوي» و چينش آن بدين صورت است:

 

  • (چون كه با كودك سر و كارم فُتادهم زبان كودكان بايد گشاد)
  • هم زبان كودكان بايد گشاد)هم زبان كودكان بايد گشاد)

يا شعرِ

  • «رُخَش لعل باد و دلش شاد بادهميشه جهان را جهاندار باد»
  • هميشه جهان را جهاندار باد»هميشه جهان را جهاندار باد»

از نظر قافيه، صحيح نيست؛ زيرا پس از ناديده گرفتن «رديف» شعر
كه كلمه «باد» است، دو كلمه «شاد» و «جهاندار» همقافيه نيستند. يا اگر دو
كلمه «صاحبْ خبر» در شعر زيرين را به صورتِ «صاحبِ خبر» تلفظ كنيد، شعر از
نظر وزن با اِشكال رو به رو خواهد شد:

«اي بي‏خبر بكوش كه صاحب خبر شوي تا راهرو نباشي كِي راهبر شوي؟».

86 داستانهاي مطرح شده در سخنراني بايد از نظر محتوا، درست و
از نظر مدرك و مأخذ، معتبر باشند. به طور نمونه، داستان «جزيره خَضراء: محل
زندگاني امام زمان عليه‏السلام » به آن گونه‏اي كه در برخي از كتابها نقل
شده، طبق نظرشماري از بزرگان و محققان، هم از نظر محتوا مخدوش است و هم از
نظر مأخذ نامعتبر است.

87 بكوشيد داستاني را كه در سخنراني‏تان نقل مي‏كنيد، آن قدر
طولاني نباشد تا قسمت عمده سخنانتان را دربر گيرد؛ بلكه داستان نقل شده را
به صورت مختصر و مفيد و به دور از حَشو و زوائد نقل نماييد.

88 از داستانهايي استفاده كنيد كه جالب، تازه، نكته دار و
انگيزه برانگيز باشند، به گونه‏اي كه شنونده همواره در پي آن باشد تا
دنباله داستان را بشنود و فرجام آن را بداند.

89 داستانهايي را كه در سخنراني نقل مي‏كنيد، گاهي از سه
مرحله و قسمت «مقدمه»، «اوج» و «فرود» تشكيل مي‏شود. توجه به اين نكته و
رعايت آن در سخنراني شايسته است.

90 اگر آمار و اخباري را در سخنراني خود مطرح مي‏كنيد، توجه
داشته باشيد كه صحيح و دقيق و معتبر باشند. و چنانچه از لطيفه‏ها و
مطايبه‏هايي در سخنان خويش استفاده مي‏نماييد، مواظب باشيد كه ركيك و سخيف و
مستهجن نباشند.

91 از ضرب المثلهايي استفاده نماييد كه اغلب مخاطبانتان با
معنا و كاربرد آن آشنا باشند. مثلاً مي‏خواهيد بگوييد كه مقصود و مراد ما
در كنارمان است و ما از آن بي‏خبريم، بگوييد: «آب در كوزه و ما تشنه‏لبان
مي‏گرديم»، تا اغلب و يا همه شنوندگان شما از اين ضرب‏المثلي كه به كار
گرفته‏ايد، مقصود و مراد شما را دريابند.

200 نکته; چگونه سخنرانی کنیم؟(2)

پدید آورنده : عبدالرحیم موگِهی ، صفحه 36

در شماره پیشین، سی و هفت نکته از مجموعه «چگونه سخنرانی کنیم » را از نظر گذراندید، اینک ادامه مطلب را پی می گیریم .

چهار . اصول سخنرانی

38 . یکی از اصول مهم سخنوری، شناخت مخاطب است; زیرا رشته
سخنوری، مانند رشته پزشکی، نوعی نسخه پیچی است و نسخه پیچی پیش از شناخت
بیمار، کاری مشکل زا و گاه خطرآفرین است . این شناخت می تواند در ابعاد
گوناگون، مانند بعد فرهنگی، اخلاقی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و
علمی، بررسی شود و مورد تامل قرار گیرد . مثلا در بعد علمی، سخنرانیبرای
استادان حوزه و دانشگاه، با سخنرانیبرای طلاب و دانشجویان متفاوت خواهد بود
.

39 . هنگام مطالعه «مطالب » ، برای تدوین محتوای سخن خود به
دو چیز، خوب بیندیشید: یکی فهم مطالب برای خود و دیگری روش تفهیم مطالب
برای شنوندگان خود که گاه امر دوم از امر اول مهمتر و سخت تر است . فی
المثل، چنانچه برای «بازاریان » و در زمینه «گرانفروشی » می خواهید سخن
بگویید، باید مطالعه و فکر کنید که زشتی گرانفروشی را با روش مستقیم یا با
روش غیر مستقیم به آنان تفهیم نمایید .

40 . در سخنرانی تان – جز در موارد ضروری – فقط از «یک موضوع »
سخن بگویید و همان را برای مخاطبان خود خوب پرورش دهید و از پرداختن به
«موضوعات گوناگون » و با روش «کشکولی » خودداری ورزید; زیرا تبیین خوب و
کامل یک موضوع، ازبیان ناقص چند موضوع گوناگون به مراتب بهتر و مؤثرتر است .

41 . «متنوع » سخنرانی کنید تا شنوندگان متنوع شما همگی جذب
سخنان شما شوند . از راهکارهای آن، ایجاد تنوع در مواد، ابزارها، قالبها و
روشهای سخنوری است . مثلا چون ممکن است در میان شنوندگانتان دانشجویان و
دانشوران نیز حضور داشته باشند، از مطالب علمی نیز استفاده کنید . یا چون
امکان دارد در میان شنوندگان شما کسانی که اهل شعر و ادب هستند، حضور داشته
باشند، از اشعار و قطعات زیبا هم استفاده نمایید . و یا چون احتمال دارد
در میان مخاطبانتان، کودکان و نوجوانان نیز شرکت کرده باشند، داستانها و
خاطرات جالب را نیز بیان کنید .

42 . کیفیت و کمیت سخن خود را بر مبنای حد «متوسط » معلومات و اطلاعات و توان جسمی و فکری و روحی شنوندگان قرار دهید .

43 . موضوع و مطالب سخنرانی خود را با رعایت ویژگیهای زیر برگزینید:

مورد علاقه گوینده; برخوردار از منابع کافی و معتبر; مورد
نیاز شنونده; متناسب با شرایط زمان; متناسب با شرایط مکان; متناسب با شرایط
مخاطبان; برخوردار از تسلط علمی گوینده بر آن; مهم از نظر گوینده و شنونده
.

پنج . نکات پیش از سخنرانی

44 . هر یک ساعت سخنرانی ممکن است چندین ساعت مطالعه لازم
داشته باشد . پس تا می توانید، مطالعه پیش از سخنرانی را فراموش نکنید،
هرچند سخنور ورزیده ای باشید .

45 . در آغاز راه، شایسته است که مطالب سخنرانی خود را پیش از
اجرا، در خانه و یا محل دیگری تمرین کنید . این تمرین را یا می توانید در
حضور جمع، یا به صورت فردی انجام دهید و یا می توانید آن را روی نوار، ضبط
نمایید و به آن گوش دهید و سپس نواقص آن را برطرف کنید تا به مرور زمان،
سخنوری موفق شوید .

46 . سخنور باید از نظر ظاهر، مرتب و تمیز باشد . از این رو،
بایسته است که پیش از حضور در جلسه سخنرانی، سر و وضع، چهره، یقه، عمامه و
لباس خود را در آینه ای ببینید و پس از اطمینان، به سخنوری بپردازید; زیرا
گاهی ممکن است موهای سر، شانه نکرده، یا یقه لباس، ورآمده و یا لکه ای
جوهر، یا چربی، روی لباس شما ریخته شده باشد .

47 . پیش از سخنرانی، به خود تلقین کنید که حامل پیامی هستید و
باید آن را بگویید و همه منتظر دریافت پیام شما هستند . از این رو، ترس و
اضطراب کمتری به شما روی خواهد آورد و یا حتی هیچ گونه ترس و اضطرابی به دل
شما راه نخواهد یافت .

48 . پیش از سخنرانی، درباره آن بیندیشید که چگونه آن را آغاز
کنید، چگونه آن را ادامه دهید و چگونه آن را به پایان برید و به طور کلی،
چگونه آن را بیان نمایید . به طور مثال، آیا سخنرانی خود را با آیه ای از
قرآن یا حدیثی ازمعصومان (علیهم السلام) و یا چند بیت شعر آغاز کنید؟ و آیا
این آیه یا حدیث و یا شعر، می تواند کدام آیه یا حدیث و یا شعر باشد؟

49 . برایسخنرانی خود، طرح مناسب و چارچوب کلی داشته باشید و
پیش از سخنرانی، آن را برای خود ترسیم کنید تا در هنگام سخنرانی، مطالب را
فراموش ننمایید .

50 . برای پاسخگویی به پرسشهای احتمالی شنوندگان، قبلا خود را
آماده کنید . این پرسشها را می توانید خودتان با تفکر در موضوع یا با
مشورت با صاحب نظران در آن موضوع یا با مراجعه به کتابها و منابع نوشته شده
در آن موضوع و یا حتی با کمک گرفتن از خود شنوندگان بیابید .

51 . قبل از سخنرانی دقت نمایید که اگر نکته ای مبهم و تاریک در محتوای سخنرانی شما وجود دارد، آن را روشن و یا حذف کنید .

52 . پیش از سخنرانی استراحت نمایید و از خوردن غذا به حد
اشباع بپرهیزید تا با شکمی پر و انباشته از غذا سخنرانی نکنید . همچنین از
خوردن چیزهایی مانند «نوشابه » و . . . خودداری ورزید .

53 . شایسته است که چند دقیقه ای پیش از وقت، به محل سخنرانی
خود بروید و از آنجا دیدن کنید تا از کیفیت و کمیت محل سخنرانی و شنوندگان
خویش مطلع شوید .

54 . پیش از سخنرانی، تاحدی که می توانید، از شرایط فرهنگی،
اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شنوندگان خود آگاه شوید و سخنرانی خود را
باتوجه به آن شرایط ایراد نمایید . به طور نمونه، اگر مخاطبان شما دارای
شرایط اقتصادی ومالی خوبی نیستند، از آنان – برای امور خیریه و مانند آن –
کمکهای مالی و . . . درخواست نکنید .

55 . در صورت لزوم، پیش از سخنرانی، نقشه، لوحه، فیلم،
اسلاید، اورهد و مانند آن را آماده کنید تا زمان سخنرانی شما با انجام دادن
این گونه کارها تلف نشود .

56 . در صورتی که پیش از سخنرانی شما شخص دیگری نیز سخنرانی
می نماید، سعی کنید، چند دقیقه زودتر از موعد مقرر خودتان، در محل سخنرانی
حاضر شوید تا از موضوع و محتوای سخنان او و به ویژه مثلا مرثیه ای که در
پایان سخنرانی اش می خواند، آگاه شوید . با این کار، هم به این سخنران
احترام گذاشته اید، و هم از تکرار موضوع و مرثیه برای شنوندگان خود دوری
جسته اید .

57 . برای آرامش بیشتر در سخنرانی، پیش از سخن گفتن، چند نفس عمیق بکشید .

58 . پیش از سخنرانی، صدای بلندگو را آزمایش و تنظیم نمایید و
فاصله مناسب خود با آن را در نظر بگیرید و تلاش کنید تا صدای نابهنجار و
یا سوت دلخراش از آن تولید نشود، مثلا دهان خود را به میکروفون نچسبانید .

59 . در صورت امکان، از بانیان و برگزارکنندگان مجلس سخنرانی
خود بخواهید که هنگام سخنرانی شما از دادن آب، چای، خرما، حلوا، شیرینی و
مانند آن، به شرکت کنندگان خودداری ورزند تا تمرکز حواس شما و آنان از بین
نرود و کنترل مجلس نیز به هم نخورد .

شش . نکات آغاز سخنرانی

60 . سخنرانی خود را با نام و حمد خدا و درود و سلام بر
پیامبر محبوب خدا (صلی الله علیه وآله) و خاندان او و به ویژه امام زمان
(عج) و نفرین بر دشمنان آنان آغاز کنید . مثلا چنین بگویید: «بسم الله
الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و
نبینا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی
الارضین و لعنة الله علی اعدآئهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین » .

61 . می توانید پس از یادکرد نام و ستایش خدا و درود بر
پیامبر (صلی الله علیه وآله) و خاندان او (علیهم السلام)، آیه و یا حدیث و
یا شعری را که با محتوای سخن شما ارتباط و تناسب دارد، در آغاز سخنرانی خود
بخوانید . مثلا اگر موضوع و محتوای سخنتان درباره «دعا» است، می توانید
این آیه را بخوانید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم . . .» ; پروردگارتان
گفت: شما بخوانید مرا، من هم اجابت می کنم شما را .

62 . شایسته است که در آغاز سخنرانی تان، موضوع و طرح و
چارچوب بحث و سخن خود را برای شنوندگان بیان کنید . مثلا چنین بگویید: «بحث
امروز ما درباره اخلاص است که عنوانهای آن عبارتند از: تعریف اخلاص، ارزش و
اهمیت اخلاص، آثار و فوایداخلاص، اقسام اخلاص، مراحل اخلاص، ویژگیهای
مخلصان و . . . .»

63 . گاهی با خواندن یک یا چند بیت زیبای شعر، در آغاز
سخنرانی تان، می توانید جذابیت خاصی به سخنرانی خود بدهید . مثلا اگر در
مجلسی برای «جانبازان » و «خانواده » های آنان سخن می گویید، می توانید
زبان حال آنان را این گونه بازگو کنید:

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم (1)

64 . برای آغاز سخنرانی خود، عبارات و جملات مناسب و زیبایی
انتخاب کنید . مثلا چنانچه موضوع سخنرانی شما درباره «شهادت » است، می
توانید این جمله را بگویید: «خون جامه را ناپاک، اما جامعه را پاک می کند

65 . گاهی بیان یک داستان جالب و زیبا در آغاز سخنرانی، بسیار
مؤثر خواهد بود و جلب توجه خواهد نمود . به طور نمونه، چنانچه موضوع
سخنرانی شما «استفاده از روش غیر مستقیم در تعلیم و تربیت » است، می توانید
داستان وضوگرفتن امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را، در حضور پیرمردی
که اشتباه وضو می گرفت، بیان کنید .

66 . گاهی می توانید سخنرانی خود را با طرح یک سؤال آغاز
نمایید تا هم توجه شنوندگان را به سخنان خود جلب کنید و هم آنان را در
سخنرانی تان شریک سازید . مثلا چنانچه موضوع سخنرانی شما درباره «توبه »
است، می توانید در آغاز آن، این سؤال را مطرح نمایید: «توبه و شرایط آن
چیست و آیا توبه در آخر عمر پذیرفته می شود یا نه؟»

67 . در ابتدای سخنرانی خود، ارزش و اهمیت موضوع سخنرانی تان
را برای شنوندگان خویش بیان کنید تا به آن علاقه مند شوند و به سخنان شما
تا پایان سخنرانی تان گوش فرا دهند . به طور مثال، چنانچه موضوع سخنرانی
شما درباره «تقوا» است، در آغاز سخنرانی خود، به ارزش و اهمیت «تقوا» ازنظر
قرآن، از نظر معصومان (علیهم السلام)، از دیدگاه حضرت امام خمینی (ره) و
مقام معظم رهبری – مدظله العالی – و علما و دانشمندان بپردازید .

68 . سعی کنید در همان آغاز، بر مجلس سخنرانی تان مسلط شوید .
گاه با خواستن یک یا چند صلوات از جمعیت شنوندگان، می توانید این کار را
انجام دهید .

69 . گاهی در آغاز برخی از سخنرانیها، خوشامدگویی به شنوندگان
لازم است . به طور نمونه، می توانید چنین بگویید: «به همه حضاری که به این
مجلس تشریف آورده اند، عرض سلام و خوشامدگویی دارم . امیدوارم ثوابی از
این مجلس، در پرونده اعمال ما و شما ثبت و ضبط شود .»

70 . باید در کیفیت و کمیت مقدمه سخنرانی خود دقت نمایید .
مثلا کمیت مقدمه سخنرانی تان نباید آن قدر طولانی شود که فرصت چندانی برای
بیان اصل سخنرانی تان باقی نماند .

71 . همه قوای خود را در مقدمه سخنرانی تان به کار نبرید،
بلکه برای بقیه سخنرانی خود نیز ذخیره نگاه دارید . از این رو، در مقدمه
سخنرانی خویش باید از حدت و حرارت به خرج دادن خودداری کنید تا برای ادامه
سخنرانی، با خستگی روبه رو نشوید و حنجره شما توانایی سخن گفتن را نیز
داشته باشد .

72 . در آغاز سخنرانی، از مطالبی که مورد قبول و توافق میان
شما و شنوندگان تان است، استفاده کنید تا آنان، در همان آغاز، نسبت به شما و
محتوای سخنرانی تان علاقه مند شوند و موضعگیری منفی نکنند . مثلا اگر برای
کسانی سخن می گویید که «ولایت فقیه » را قبول دارند، اما درباره «حدود و
اختیارات ولی فقیه » سؤالات و شبهاتی دارند، شما در آغاز سخنان خود، از
«ارزش و اهمیت ولایت فقیه » و سپس از «آثار و فواید ولایت فقیه » و آن گاه
از «شرایط ولی فقیه » و در پایان سخنانتان، از «حدود و اختیارات ولی فقیه »
سخن بگویید .



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top