نظرات هربارت در باب تعلیـــم و تربیــت

آموزش و پرورش از نگاه هربارت

اشاره

هربارت از مشهورترین مربیان آلمان در اواخر قرن 18
و اوایل قرن 19 است که او را به درستی بنیان گذار «علم پرورش» در تاریخ
نظریه پردازی آموزشی می دانند و جنبه های نسبتاً تازه ای از افکارش در سال
های اخیر مورد توجه قرار گرفته است.تمرکز هربارت بر روش شناسی در تعلیم و
تربیت و توجه وی به ارتباط نزدیک میان تربیت و اخلاق از نکات قابل تأمل
کارهای اوست.

 

تاریخچه ی زندگی

یوهان فردریش
هربارت در سال 1776 میلادی در اولدنبورگ المان به دنیا امد. پدرش وکیل
دادگستری و فردی باوقار و متین بود. مادرش زنی باهوش و جدی بود که به تربیت
فرزندش توجه بسیار زیادی داشت. هربارت تا دوازده سالگی از سوی آموزگاران
خصوصی در خانه و تحت مراقبت های مادرش آموزش دید. یوهان بیش تر اوقات خود
را با بزرگسالان به سر می برد تا با کودکان هم سال خود. وی بالاخره پس از
12 سالگی در حالی که از نظر آموزشی از هم سالان خود بسی پیش تر و برتر بود
به دبیرستان، و در 18 سالگی برای فراگیری فلسفه به دانشگاه «ینا» رفت و سه
سال تحصیل کرد. ان گاه به سوئیس دعوت شد تا به آموزش فرزندان یک خانواده ی
سوئیسی بپردازد. در سوئیس در شهر بورگ دورف از آموزشگاه پستالوزی بازدید
کرد که روش کار پستالوزی مورد توجه او قرار گرفت، از این رو بعدها در کارش
روش پستالوزی را مورد مطالعه و بررسی قرار داد تا علت علاقه ی کودکان را به
یادگیری مطالب درسی در آموزشگاه او دریابد.

 

فلسفه ی هربارت

فلسفه
ی هربارت بسیار پیچیده است اما چون مبنای روان شناسی تربیتی اش است، 
دانستن آن ضروری است. از نظر هربارت «اغاز هر معرفتی تجربه است و البته
تجربه بی درنگ به صورت معرفت درنمی آید بلکه ذهن باید به مدد «روابط» روی
آن کار و آن را تنظیم کند. این روش مستلزم آن است که ما تصورات و اعداد را
مطلق نپنداریم. روی هم رفته می توان معرفت شناسی هربارت را معرفت شناسی
مبتنی بر روابط تعریف کرد. این معرفت شناسی در حقیقت برای ایجاد علم مساعد
است و انسان را به یاد پدیدارشناسان معاصر می اندازد». از هربارت به عنوان
فردی علم گرا نیز یاد کرده اند.

 

انسان شناسی، روان شناسی

از
نظر هربارت طبیعت آدمی، نه نیک است و نه بد؛ و این نظر برخلاف نظر روسو
است که انسان را فطرتاً نیک می پندارد. از نظر هربارت روح انسان در اصل هیچ
گونه تمایل، احساس و اندیشه ای ندارد و کودک در آغاز تولد، فاقد اراده،
میل به عمل، و مکاشفه ی ذهنی است و شخصیت او از طریق آموزش ساخته می شود.
او ذهن بشر را سفید و خالی می داند و کار معلم را پر کردن آن. وی دانستن،
احساس کردن و خواستن را از وظایف ذهن بیان می کند و حوزه های ذهن را احساس،
حافظه، تخیل و تفکر می داند و تفکر را عالی ترین این حوزه ها می شمرد.
هربارت می گوید کسانی که روح بشر را امری ثابت و محسوس می شمارند، هرگز
ناپایداری منش آدمی را درک نمی کنند و به آسانی به علاج های نادرستی پناه
می برند که فقط مصیبت را شدیدتر می کنند. از نظر او روح و منش آدمی
ناپایدار و در حال تغییر است. از این رو رفتار انسانی هم تحت تأثیر چیزهای
مختلفی شکل می پذیرد و تغییر می کند.

آموزش و پرورش از نگاه هربارت

 

آموزش و پرورش و اهداف آن

آراء
تربیتی کمینیوس، روسو و کانت و از همه بیشتر پستالوزی و روان شناسی اش بر
نظریه ی تربیتی هربارت تأثیر گذاشته است، از نظر او انسان تربیت پذیر است و
تربیت برایش ضروری است، و اولین وظیفه ی تربیت هم صیانت و حفظ حیات فرد
است.

از دیدگاه او هدف عالی آموزش و پرورش در دو چیز خلاصه می شود:
1. هدایت نمودن، تشکیل نگرش و ترکیب نمودن تضادها در یک مجموعه ی هماهنگ،
2. انضباط و نظم درونی، که پایه و مایه ی شخصیت اخلاقی فرد به شمار می رود.

هربارت
می گوید: «آموزش محتوای ذهن را می سازد و تربیت، منش فرد را، اما اگر اولی
نباشد، دومی هم نخواهد بود. این اصل بنیادی آموزش و پرورش من است.» در
حقیقت او تربیت را رشد منش فرد می داند که لازمه ی آن آمیختگی آزادی و قدرت
با هم است. او آموزش را نیز جمع آوری و ذخیره سازی اطلاعات و معلومات در
ذهن کودک معرفی می کند و البته می گوید: «برای این که تربیت اثر همیشگی
داشته باشد باید تعلیم منحصر به اطلاعات نباشد بلکه باعث تشکیل منش شود.»

هربارت
پیش از پرداختن به آموزش، به بررسی چگونگی فهمیدن پرداخت. او فهمیدن را به
هم اضافه شدن تصورات تازه به تصورات ادراک شده ی قبلی می داند و دانستنی
های هر کس را زمینه ای برای درک نکته های تازه می گوید فرد وقتی می تواند
چیزی را بفهمد که میان آن چیز و دانستنی های قبلی اش ارتباط برقرار گردد.
پس آموزش، مهیا ساختن زمینه برای ایجاد ایده های تازه و پیوند آن به ایده
های پیشین می باشد.

 

روش تربیتی

«هربارت برای
تعلیم روشی را مطرح ساخت که پشتوانه اش روان شناسی تداعی گرایانه بود. روش
او فرآیندی را که آموزگاران از طریق آن شاگردان خود را تشویق می کردند که
تأثیرات و مشاهدات خویش را در قالب سازمانی از مفاهیم بریزند، ساده می
کرد.»

از نظر او با وجود آن که روش پستالوزی در فراهم آوردن زمینه ی
حسی و تجربی برای آموزش قابل توجه و مفید است اما این تنها نخستین گام است و
کافی نیست، باید روشی اتخاذ نمود که از یک سو نظامی فهمیدنی از این یافته
های تجربی پدید آورد و از دیگر سو از حد آموزش های حسی و تجربی فراتر برود.
لذا به ارائه ی روش تربیتی اش که مبتنی بر آموزش از روی برنامه و با طرح
از پیش تعیین شده ای با گام های مشخص است می پردازد. این گام ها باید با در
نظر داشتن چگونگی فهمیدن برداشته شود. پس می توان گفت روش هربارت، در
حقیقت، روش استقرایی در تدریس است که البته در سطح کلاس های بالاتر و در
دانشگاه می توان از طریق قیاسی نیز سود جست روش پنج مرحله ای هربارت به
صورت زیر است:

مرحله ی اول: آمادگی

در این مرحله،
معلم شاگردان را برای فهمیدن درس تازه آماده می کند؛ با کارهایی مثل
بازگویی یا پرسش درس های گذشته که با درس کنونی مرتبط است. این نخستین گام
تدریس سه عامل روان شناسی یادگیری را دربر دارد. 1. رغبت؛ که باید بیدار
شود. 2. هدف؛ که باید مشخص شود. 3. موضوع؛ که باید با معلومات قبلی ارتباط
داشته باشد. موفقیت معلم در گام های بعدی تدریس به چگونگی برگزاری همین
مرحله وابسته است.

مرحله ی دوم: عرضه

در این گام معلم
موضوع یا درس تازه را عرضه می کند. روش عرضه ی درس تازه، برحسب اختلاف
دروس، فرق می کند. اما به طور کلی درس باید به کمک تصاویر به دانش آموزان
عرضه شود که تا حد امکان محسوس باشد.

مرحله ی سوم: هم خوانی (تداعی)

آموزش و پرورش از نگاه هربارت

در
این مرحله بر تشابه ها و تفاوت های بین اندیشه های قبلی و اندیشه های تازه
تأکید می گردد تا موجب رشد نظم و ثبات تفکر شود. در حقیقت در این گام،
مقایسه ای میان اندیشه ها صورت می گیرد و منظور از مقایسه، به دست آوردن یک
عده اصول کلی است که در درس تازه وجود دارد و به همین سبب این مرحله را
گاهی «مرحله ی تجرید» نیز می گویند.

مرحله ی چهارم: تعمیم

وقتی
دانش آموزان تشابه ها و تفاوت های میان حقایق تازه و حقایق پیشین را در
مرحله ی سوم دریافتند حکم کلی را از آن انتزاع می کنند که بر همه شان صادق
باشد. این روشی برای ساده سازی کیفی است تا فهم واقعیت ها در معنای وسیع
خود، بیش از پیش امکان پذیر شود.

مرحله ی پنجم: کاربرد

کاربرد
دانش یا اصل و قانون کشف در زندگی روزمره، آخرین مرحله از مراحل پنج گانه ی
هربارتی است، که البته مرحله ی پنجم توسط پیروان او (هربارتی ها) افزوده
شده است.

روش پنج مرحله ای هربارت مخصوصاً برای معلمان تازه کار در تهیه ی طرح درس بسیار مفید است، با این حال دو نقص مهم دارد:

1.
همه ی مراحل پنج گانه را نمی توان جز در درس هایی که هدف شان کسب معرفت
است به کار برد؛ یعنی در درس هایی چون دستور زبان، حساب و علوم قابل کاربرد
است ولی در درس های مربوط به کسب مهارت نمی توان تمام آن ها را به کار
بست.

2. به کار بستن دقیق این مراحل برای معلم سخت است و به دانش
آموزان فرصت لازم و کافی نمی دهد که بیاندیشند؛ بیش تر فعالیت ها را معلم
شخصاً انجام می دهد.

 

معلم

هربارت برای معلم
اهمیت ویژه ای قائل است. از نظر او معلم نه تنها پیشوا و راهنما و الهام
دهنده ی کودک و جوان می باشد، بلکه یک رهبر معنوی در جامعه خود نیز به شمار
می رود.

بنابراین همان طور که انتظار می رود، روش تربیتی هربارت
آشکارا بر معلم متمرکز است و در هر یک از مراحل پنج گانه ابتکار عمل نیز به
تمامی در دست معلم است. به نظر او مطالعه و تحقیق دائمی از وظایف دائمی
معلم است و این کار او را لایق و آماده ی احراز مقام بزرگ تربیت می نماید.



تفاوت دروغگویی و خالی بندی کودکان

بدون
شک نباید نقش خانواده را در شکل‌گیری شخصیت افراد به خصوص کودکان نادیده
گرفت. کودکی که در هر شرایطی به دروغ گفتن روی می‌آورد، در بزرگسالی  با
مشکلاتی مثل عدم اعتماد به نفس، ناتوانی در ابراز وجود و … تبدیل خواهد
شد. چنین شخصی به دلیل اینکه پایه‌های شخصیتی صحیحی نداشته است، وقتی که به
یک پدر یا مادر تبدیل می‌شود؛ همین خصوصیت را هم به فرزندانش انتقال
می‌دهد.

 روانشناسان دروغگویی را به عنوان یک رفتار نابهنجار بیان
می‌کنند. در حقیقت وقتی می‌گوییم فردی دروغگو است یعنی یک رفتار نابهنجار
دارد. اصولا رفتار‌های ناهنجار دلایل و ریشه‌های مختلفی دارند که از دوران
کودکی اتفاق می‌افتد.

سن دروغگویی بچه‌ها
کودک
در سنین 3 تا 4 سالگی و دوران دبستان دچار خیال‌پردازی و قهرمان پروری
می‌شود که این حالات را نمی‌توان در جرگه دورغگویی قرار داد.

 این
حالت در کودک اصطلاحا خالی‌بندی نام دارد و کودکان برای اینکه خودشان را
بزرگ جلوه دهند این خیال‌پردازی‌ها را در ذهن پرزرش می‌دهند. دلیل دیگری که
سبب بروز این خیالات در کودک می‌شود، برقراری ارتباط میان دنیای خیالی و
دنیای واقعی است که در ذهن او شکل گرفته است.

برخورد با کودک دروغگو

 وقتی می‌گوییم فردی دروغگو است یعنی یک رفتار نابهنجار دارد

 

 ادامه دروغگویی
هنگامی
که کودکان دروغ ‌می‌گویند و خانواده هم به این رفتار ناهنجار دامن می‌زنند
و آن را ادامه می‌دهند باعث تشویق کودک به دروغ‌گویی می‌شوند و این رفتار
را به او می‌آموزند.

 به عنوان مثال، کودک دوستش را کتک می‌زند و
موقعی که آن را برای پدر یا مادر بازگو می‌کند از او به عنوان یک قهرمان
یاد شده و مهر تایید بر کار او زده می‌شود. زمانی که این کودک به یک مرد یا
زن بزرگسال تبدیل شد، بدون دلیل دروغ می‌گوید چون به انجام این عمل عادت
کرده و آن را یاد گرفته است.

همچنین کودکی که الگویی در خانه داشته
یا ترس‌ها و اضطراب‌هایی که قدرت ابراز وجود یا اعتماد به نفس را از او
گرفته است، حالا که به یک فرد بالغ تبدیل شده دروغ می‌گوید.
 
در
واقع چنین فردی جرات پذیرش مسوولیت کاری را که انجام داده؛ ندارد  پس به
دروغ گفتن روی می‌آورد. چنین وضعیتی،  بیشتر در سیستم الگوی رفتاری پدر و
مادر نسبت به فرزندشان نمایان است.

 آنها به کودک می‌گویند دروغ نگو
اما خودشان جلوی بچه دروغ می‌گویند و متوجه نیستند که این انجام رفتار
نابهنجار است. آنها فکر می‌کنند کودکانشان خیلی حساس نیستند و یا اینکه ما
بزرگ هستیم و دروغ گفتن برای ما ایرادی ندارد.

 فرض کنید قرار است
خانواده‌ای مهمان داشته باشند و به خاطر نداشتن حوصله دست به دروغگویی
می‌زنند و بیماری را بهانه می‌کنند در حالی که در چنین شرایطی می‌توان به
جای دروغ گفتن، مهمانی را به روز دیگری موکول کرد.
 
تاثیر دیکتاتوری بر دروغ گویی
بیشتر
خانواده‌هایی که استبدادی عمل می‌کنند به علت شرایط محیطی که کودکان در آن
زندگی می‌کنند به دروغ گویی دست می‌زنند. در واقع آنها به علت ترسی که از
شرایط خانه دارند و از والدین به ویژه پدر حساب می‌برند، دروغ می‌گویند. 

دروغگویی کودکان,خالی‌ بندی در کودکان

 کودک در سنین 3 تا 4 سالگی و دوران دبستان دچار خیال‌پردازی و قهرمان پروری می‌شود

 

 اصلاح یک اشتباه
متاسفانه
کم نیستند افرادی که دروغ را به روی شخص مقابل نمی‌آورند و بر این باورند
که این عمل باعث پررویی او می‌شود و دروغ را انکار یا تکرار می‌کند.

 در
صورتی که از دید روانشناسان بزرگ‌ترین اشتباه همین است و باید به روی فرد
بیاوریم. البته شکل و لحن گفتن کلماتی که بکار می‌بریم و زبان بدن انسان‌ها
در برخورد با این موضوع بسیار مهم است. زمانی که از همسر یا فرزندم
می‌پرسم کجا بودی و می‌گوید تصادف کرده‌ام باید از چگونگی حادثه از او
بپرسیم. نمی‌توانیم بگوییم دروغ گفته حتی اگر دروغ هم باشد.

 مگر
خلاف آن ثابت شود. زمانی که متوجه کار او شدیم باید علت جویی کنیم؛ شاید
رفتار و برخورد خودمان دلیل دروغ گفتن وی باشد. پس ابتدا باید از خود شروع
کنیم نه اینکه او را سرزنش کنیم.
 
وجدان اخلاقی علیه دروغگویی
به‌طور
کلی هر چقدر که در خانواده  بر روی وجدان اخلاقی افراد کار شود و این عامل
پرورش پیدا کند به همان میزان راستگویی بیشتر خواهد شد.

 اگر افراد
روی این مورد کار کرده باشند تحت هر شرایطی دروغ نخواهند گفت. به عنوان
مثال فردی که کار اشتباهی انجام داده است حتی اگر تاوان سنگینی داشته باشد،
وجدان اجازه دروغ گفتن را به او نمی‌دهد.

 



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top