عنوان : ماهيت روان شناسي تربيتي Educational psychology
واژه روانشناسی، ترجمه psychology است. این كلمه مشتق از دو كلمه یونانی و
به معنای علم روح یا علم نفس است. روانشناسی یكی از اركان مهم تعلیم و
تربیت است كه به مطالعه علمی رفتار و فرایندهای ذهنی میپردازد و
روانشناسی تربیتی امروزه به عنوان تعلیم و تربیت تجربی و یا شاخهای از
روانشناسی كاربردی شناخته شده است.
تعریف روانشناسی تربیتی
روانشناسی تربیتی، علمی است كه به ماهیت و چگونگی یادگیری، روشهای آموزشی، سنجش و ارزشیابی آموختههای یادگیرندگان میپردازد.[1]
میتوان بیان كرد این علم با بهكارگیری معلومات حاصل از موضوعات و
میدانهای مورد مطالعه علوم دیگر، معلومات دیگری به وجود میآورد كه در
زمینه آموزش و مسائل آموزشی مورد استفاده قرار گیرد.
روانشناسی تربیتی، هنر یا علم!؟
از آنجا كه روانشناسی تربیتی به آموزش و یادگیری در موقعیت تعلیم و تربیت
اختصاص یافته است و علم و تمرین در آن نقش مهمی دارد، دانش مربوط به
حوزههای علمی این رشته از نظریه و پژوهش ناشی از كار روانشناسان تربیتی و
همچنین تجارب علمی معلمان استخراج شده است و بحثهای جدی در رابطه با این
موضوع كه تا چه میزان آموزش بر پایه علم استوار است، در برابر این موضوع كه
چه حد بر اساس هنر است، مطرح میگردد.
به عنوان یك علم، هدف روانشناسی تربیتی فراهم آوردن دانشهای پژوهشی است
كه شما بتوانید به صورت مؤثر از آنها در كلاس استفاده نمایید. اما دانش
ناشی از علم به تنهایی نمیتواند تمام موفقیتهایی را كه در تدریس با آن
مواجه هستید را تضمین نماید و این جایی است كه تدریس، یك هنر در نظر گرفته
میشود.[2]
پیشینه تاریخی
آغاز روانشناسی تربیتی را باید بین سالهای 1880 و 1900 دانست. در این دو
دهه است كه تحقیقات تجربی در مورد خصوصیات انسان و قدرتهای ذهنی او شروع
گردید. این تحقیقات به سه دسته اندازهگیری، روانشناسی كودك و یادگیری
تقسیم میشوند.[3]
شاخه روانشناسی تربیتی را چندین نفر از پیشگامان روانشناسی، قبل از شروع
قرن بیستم بنیان نهادند. سه تن از این پیشگامان كه نقش بیشتری داشتند،
عبارتند از:
الف. ویلیام جیمز[4]
بعد از تدوین اولین درسنامه روانشناسی با عنوان “اصول روانشناسی” به
ارائه چندین سخنرانی با موضوع گفتگو با معلمان پرداخت. جیمز، خاطرنشان ساخت
كه روانشناسی آزمایشگاهی اغلب نمیتواند به ما بگوید كه چگونه بهطور
اثربخش به كودكان آموزش دهیم. او بر اهمیت مشاهده تدریس و یادگیری در
كلاسها به منظور بهبود آموزش تأكید داشت. یكی از توصیههای وی این بود كه
معلمان برای كمك به رشد ذهنی كودكان باید درس را از نقطهای شروع كنند كه
كمی فراتر از سطح دانش و فهم كودك باشد.
ب. جان دیویی[5]
دومین پیشگام در شكلگیری روانشناسی تربیتی، جان دیویی است كه نقش بسزایی
در كاربرد علمی روانشناسی داشت. دیویی، اولین آزمایشگاه روانشناسی
تربیتی را در سال 1894 در دانشگاه شیكاكو در ایالات متحده امریكا
راهاندازی كرد. نخستین ایده او این بود كه به كودك به عنوان یادگیرندهای
فعال بنگریم، قبل از دیویی، اعتقاد بر این بود كه كودكان باید ساكت در
صندلیهای خود بنشینند و منفعلانه و طوطیوار مطالب را یاد بگیرند. در حالی
كه او معتقد بود كه كودكان از طریق عمل كردن به بهترین شكل یاد میگیرند.
ما مدیون این ایده او هستیم كه در آموزش باید كودك را به صورت كلی در نظر
گرفت و بر انطباق او با محیط تأكید كرد. او اعتقاد داشت كه كودكان را نباید
تنها با موضوعهای تحصیلی مورد آموزش قرار داد بلكه باید آنها یاد بگیرند
كه چگونه فكر كنند و با دنیای بیرون از مدرسه انطباق یابند. بهویژه وی فكر
میكرد كه كودكان باید یاد بگیرند كه چگونه مسائل را حل كنند.
دیویی، این ایده آزادمنشانه را زمانی مطرح كرد كه كیفیت آموزش تنها برای
عده كمی از كودكان، بهویژه پسران خانوادههای مرفه، مطرح بود. وی یكی از
روانشناسان و مربیان بانفوذ بود كه بر آموزش مناسب برای همه كودكان
گروههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و قومی اصرار داشت.
پ. ادوارد ثرندایك[6]
سومین پیشگام این عرصه از علم كه میتوان او را آغازگر تأكید بر سنجش و
اندازهگیری و ارتقای شالوده علمی یادگیرندگان دانست. ثرندایك، عنوان كرد
كه یكی از مهمترین تكالیف مدرسه، پرورش مهارتهای استدلال كردن در كودكان
است. او مطالعه علمی آموزش و یادگیری را بنیان نهاد. بهویژه این باور را
تقویت كرد كه روانشناسی تربیتی باید بنیان علمی داشته و به شدت بر
اندازهگیری مبتنی باشد.
روش او برای مطالعه یادگیری، هدایتكننده روانشناسی تربیتی در طول نیمه
اول قرن بیستم بود. در روانشناسی امریكایی، رویكرد بی.اف.اسكینر كه بر
اساس باورهای ثرندایك بنا نهاده شده بود، تأثیر شگرفی بر روانشناسی تربیتی
در دهههای میانی قرن بیستم گذاشت. دیدگاه رفتاری او، دربرگیرنده تلاشهای
وی برای تعیین دقیق بهترین شرایط یادگیری بود.[7]
روانشناسی پرورشی یا تربیتی، یكی از درسهای باسابقه دانشگاههای ایران
است. پیشینه تألیف كتاب درسی برای این درس در سطح دانشگاه به سال 1317 باز
میگردد و نخستین مؤلف و بانی تدوین كتاب برای درس روانشناسی پرورشی در
سطح دانشگاه، دكتر علیاكبر سیاسی استاد سابق دانشگاه تهران است.[8]
اهداف روانشناسی تربیتی
روانشناسی تربیتی، بیشتر حاصل جمع دو علم روانشناسی و تربیت است. شناختی
كه از روانشناسی به دست میآید در فعالیتهای كلاس درس و مدرسه مورد
استفاده قرار میگیرد. این علم، یك علم پیچیده است و در دین، فلسفه و
روانشناسی محض كه شامل مطالعات آزمایشگاهی روی حیوانات است، ریشه دارد. از
آنچه ذكر شد، میتوان هدفهای ویژه روانشناسی تربیتی را به اختصار
اینگونه بیان نمود:
الف. فراهم کردن اطلاعات و شناختهای عملی یا كاربردی
بینش در معنای کامل اصول روانشناسی تربیتی(شناخت، آگاهی و فهمیدن)، نه
برای حفظ کردن یا بهخاطرسپردن، بلکه به عنوان ابزاری که در آموزش و پرورش
موثر، مورد استفاده قرار میگیرد. شناخت جنبههای مختلف رشد و تكامل و
اثرهای محیطی آن. آشنایی با مفاهیم فنی برای كسب توانایی شناخت ادبیات
شغلی، به منظور برقراری ارتباط با همكاران و درك بهتر مسائل حرفهای در
معلمی.
ب. مهارتها و توانشها
مهارت در انتخاب، ساختن و كاربرد وسایل و فنون خاص ارزشیابی درسی و رشدی
محصلان. توانایی هماهنگ ساختن كوششهای مدرسه با اصول رشد و تكامل محصلان.
توانایی برانگیختن محصلان به حداكثر تلاش در رسیدن به هدفهای مطلوب.
پ. ایجاد گرایشها، رغبتها و درك(ارجگذاری)
شناخت محصل به عنوان یك ارگانیزم در حال رشد و تكامل، شناختن و درك ارزش و
مقام او و اعتقاد نامحدود به اینكه محصل میتواند، رشد كند. یك ذهن باز و
انتقادی نسبت به روششناسی و درك نقش تحقیق در اصلاح آموزش و پرورش. رغبت
فزاینده در روانشناسی یادگیرنده و كاربرد آن در كلاس. هدف غایی روانشناسی
تربیتی عبارت است از، توانا ساختن معلم در كاربرد مفاهیم و اصول
روانشناختی در اصلاح عمل آموزش و پرورش.[9]
محتوای روانشناسی تربیتی
دانش روانشناسی تربیتی، دارای اهمیت اساسی در حل مسائل تدریس و تربیت
است. این علم یك رشته علمی مشخصی است كه دارای نظریههای مخصوص به خود،
روشهای پژوهش، مسائل و فنون خاص خویش است. این علم دارای پنج وظیفه اساسی
است كه عبارتند از: انتخاب هدفهای تدریس و تربیت، شناخت ویژگیهای شاگرد،
شناختن و بهكار بردن نظریههای مربوط به فرایند یادگیری و رشد، انتخاب و
بهكارگیری روشهای تدریس و تربیت و ارزشیابی یادگیری و رشد شاگردان.[10]
كاربرد روانشناسی تربیتی
روانشناسی تربیتی میتواند در شناخت تفاوتهای موجود میان یادگیرندهها
به یاری ما بشتابد. از آنجا كه هر یادگیرنده، شخصی منحصر به فرد و یگانه
است، آگاهی داشتن از تفاوتهای فردی یادگیرندگان برای آموزش اثربخش و
كارآمد ضروری است. روانشناسی تربیتی در شناخت و درك فرایندهای یادگیری و
ماهیت دانشها و مهارتهایی كه انتظار داریم یادگیرندگان كسب كنند، به ما
كمك میكند. روانشناسی تربیتی میتواند در بخش آموختههای یادگیرندگان و
روشهای تهیه ابزارهای سنجش كارآمد به ما كمك كند.[11]
پژوهش در روانشناسی تربیتی
پژوهش در این رشته علمی روی فرایندهایی كه اطلاعات، مهارتها، ارزشها و
نگرشها به وسیله آنها بین آموزگاران و دانشآموزان در كلاس انتقال
مییابند و بر كاربردهای اصول روانشناسی در كاربستهای آموزشی تأكید دارد.
این پژوهشها، به خط مشیهای آموزشی، برنامههای توسعه حرفهای و مواد
آموزشی شكل میدهد.[12]
تحقیق علمی، عینی، منظم و آزمونپذیر است. این ویژگیها احتمال اینكه
تحقیق براساس باورها، عقاید و احساسات شخصی مبتنی باشد را كاهش میدهد. روش
علمی، شامل مراحلی از قبیل مفهومسازی مساله، جمعآوری دادهها، استخراج
نتایج و بازبینی پژوهش و نظریه میباشد.[13]
روشهای پژوهش در روانشناسی پرورشی شامل دو دسته پژوهشهای كمی و كیفی
میباشند. عمدهترین روشهای پژوهش كمی، روش همبستگی و روش آزمایشی هستند.
از آنجا به این دو روش كمی میگویند كه در آنها به متغیرهای مورد مطالعه
ارزش عددی داده میشود تا از لحاظ آماری تحلیلپذیر شوند، فلسفه زیربنای
روشهای پژوهش كمی، اثباتگرایی است.
اما عمدهترین روشهای پژوهش كیفی از این قرارند: موردپژوهشی، بررسی
میدانی، قومنگاری(مردمشناسی) و زمینهیابی. در پژوهشهای كیفی معمولا از
فنون مشاهده، مصاحبه و بررسی خاطرات استفاده میگردد. اطلاعات بهدست آمده
با این روشها، عمدتا جنبه كلامی دارند نه عددی. همچنین در این روشها، به
جای تأكید بر نتایج یا فرآوردههای یك فعالیت، بیشتر فرآیندهای آن فعالیت
مورد مطالعه قرار میگیرد، فلسفه زیربنای روشهای پژوهش كیفی،
پساثباتگرایی است.
مراحل
انجام پژوهش در روانشناسی پرورشی شامل طرح سؤال، بیان فرضیه، جمعآوری
دادهها و تحلیل دادهها و وضع قوانین و نظریههاست. بنابراین هدف نهایی
علم، كشف و وضع قوانین و نظریههای علمی است.[14]
پس بهطور خلاصه میتوان موضوعات پایهها یا اركان اصلی روانشناسی تربیتی را در هفت محور زیر مورد توجه قرار داد:
· قوانین و عوامل مؤثر در فرایند یادگیری
· ویژگیهای یادگیرنده یا تربیتشونده
· موضوع یادگیری یا پیام متنی
· موقعیت یادگیری یا شرایط انتقال پیام
· روشهای تعلیم و تربیت
· ویژگیهای مربی
· ارزیابی و ارزشسنجی.[15]
روانشناسی چیست ؟
روانشناسی چیست ؟
تاریخچه :
روانشناسی
از تمام نظامهای علمی موجود قدمت بیشتری دارد. میتوان ریشههای آنرا تا
سده چهارم و پنجم پیش از میلاد با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال
نمود. ولی به قول هرمن ابینگهوس، قرن ۱۹، ”روانشناسی پیشینهای دراز اما
تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸). یک فیلسوف تحصیل کرده
آلمانی بنام رادولف گوسلنیوس ابداع کننده اصطلاح «روانشناسی» است (۱۹۵۰). معنی ریشه کلمه روانشناسی از کلمه (روان) بمعنای “روان در زبان یونانی است. تا حدود اواخر سده نوزدهم، روانشناسی به عنوان شاخهای از علم فلسفه
شناخته میشد. و همچنین به عنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته
میشد که شامل تهاجم افکار و نابودی یگانگی درونی میگردید. در سال ۱۸۷۹ شخصی بنام ویلهلم وندت (که به پدر روانشناسی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن بروی مطالعات روانشناسی قرار داشت. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز درکتاب خود با نام “اصول روانشناسی به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح گردیده بودند، پاسخ داد. از دیگر افراد مطرح در این رشته هرمن ابینگواس (پیشتاز تحقیقات حافظه)، دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرآیند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) میباشند.
در همین حال، شخصی بنام زیگموند فروید که تحصیل کرده رشته اعصابشناسی بوده و آموزش رسمی در خصوص روانشناسی ندیده بود، روش روان درمانی را ابداع و مورد استفاده قرار داد که بنام تجزیه و تحلیل روحی شناخته میشود. شناخت فروید از ذهن به طور گسترده بر پایه روشهای تفسیری و درونگرایی است. ولی تمرکز خاص آن بروی حل مشکلات روانپریشی و آسیبشناسی روانی قرار دارد. تئوریهای فروید بسیار مشهور گردیدند دلیل این معروفیت احتمالاً به خاطر درگیر بودن آن با موضوعاتی از قبیل جنسیت و سرکوب به عنوان جوانب عمومی توسعه روانشناسی میباشد. در آن زمان، این مسائل به صورت عمده به عنوان موضوعات ممنوعه
در نظر گرفته میشدند. و فروید مبدلی فراهم آورد که بتوان راجع به این
مسائل به طور باز در مجامع مبادی آداب بحث و گفتگو نمود. اگرچه در
روانشناسی امروزی، تئوریهای فروید اساسا مورد توجه نیستند ولی کاربرد خاص
او در تبدیل روانشناسی به موضوعی بالینی بسیار تاثیرگذار بود.
به
عنوان بخشی از عکسالعمل نسبت به طبیعت فردی و درون نگر روانشناسی و
وابستگی انحصاری آن به جمع آوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی بمنزله روش راهنمائی تئوری روانشناسی معروف گردید. روانشناسانی از قبیل جان بی. واتسون، ادوارد تورندیک و بی. اف. اسکینر
به عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که
روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن. آنها این نظر را
که وضعیتهای درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات
یا اهداف را میتوان به صورت علمی مورد تحقیق قرار داد را رد نمودند. در
سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگراً
اظهار داشت که روانشناسی» رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است،
“”اشکال درونگرایی از اجزای لازم این روشها محسوب نمیگردند«و
اینکه»رفتارگرایان مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند.”
رفتارگرایی
در تمامی سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی مطرح
بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه بنام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن
به عنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود. بههرحال، کم کم مشخص شد که
علیرغم آنکه رفتارگرایی اکتشافات مهمی صورت داده بود ولی به عنوان یک تئوری
راهنمای رفتار انسان نا کارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب”رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرآیند اکتساب زبان در یک چهار چوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختم کننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی
اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری از طریق شرطی شدن آموخت؛
زیرا مردم قادرند جملاتی بی همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بتنهایی
از طریق تجارب روزمره زندگی قابل تولید نیستند. این مباحث مؤید آنست که
فرآیندهای درونی ذهن که رفتارگرایان آنها را تحت عنوان توهم رد میکردند،
واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند یادگیری از طریق مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابر این بیشتر بروی بازنمائیهای درونی حساب باز نمایند.
روانشناسی بشر دوستانه در سال ۱۹۵۰ بوجود آمد و بهعنوان عکسالعملی نسبت به مثبتگرایان و تحقیقات علمی ذهن بکار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدار شناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طریق انجام تحقیقات کیفی بر آمد. ریشههای تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسیالیستها و فلسفه پدیدار شناختی
بوده و بسیاری از روانشناسان بشری روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد
داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری باعث تخلیه
کلیه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از تئوریسینهای این مکتب فکری عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فیتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعاره عملکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه تحقیقات علمی در زمینه مطالعه ذهن و همچنین اعتقاد به وضعیت داخلی ذهن به پیدایش شناختگرایی بهعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.
ارتباطات بین مغز و عملکرد دستگاه عصبی نیز متداول گردید. دلیل این رایج شدن قسمتی به آزمایشات افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد هب و قسمتی به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی اعصاب شناختگرا را ببینید) برمی گشت. با توسعه فناوریهای اندازهگیری عملکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن،
چتری از علوم شناختگرا بهعنوان ابزار تمرکز تلاشها در مسیری سازنده تشکیل گردید.
بههرحال،
بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و
طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. حلقه کامل افراد این دست، میتوان به روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی کارل جانگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند. دیگران مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین
اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در
جستجوی قالب گذاری روانشناسی در قالب وسیعتر مطالعات علوم اجتماعی بودند
که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
روان
شناسی عبارت است از مطالعه و شناخت علمی چگونگی و چرایی ابعاد مختلف رفتار
موجود زنده، به ویژه انسان. در این تعریف بیشترین توجه به رفتار و جنبه
های مختلف آن است. به دیگر سخن، به یک معنا می توان روان شناسی را رفتار
شناسی نامید، چرا که موضوع اصلی روان شناسی به عنوان یک علم رفتاری ،
مطالعه فعالیت ها و واکنش های حیوان وانسان در شرایط و موقیعت های مختلف
است.
و اما منظور از ” رفتار” آن دسته از حالت ها، عادت ها، فعالیت
ها، کنش ها و واکنش های نسبتاً پایداری است که از انسان سر می زند و همواره
قابل مشاهده، اندازه گیری ، ارزیابی و پیش بینی است.
رفتارهای انسانی را می توان به انواع مختلف تقسیم کرد، از جمله:
رفتار شخصی
: رفتاری است که کاملاً جنبه شخصی دارد، مثلاً فردی همواره لباس قهوه ای رنگ می پوشد و یا عادت دارد روزی سه مرتبه مسواک بزند.
رفتار شغلی
:
یعنی رفتار خاص یا عادتی که انسان در کار و حرفه از خود نشان می دهد،
مثلاً همیشه بعد از نماز صبح کارش را شروع می کند ویا همواره با دو انگشت
تایپ می نماید.
رفتار تحصیلی
: عبارت است از رفتار کودک یا
بزرگسال در ارتباط با امور تحصیلی، فی المثل دانش آموزی همیشه قبل از تدریس
معلم درس مورد نظر را مطالعه می کند و یا این که برای یادگیری بهتر خلاصه
نویسی کرده، با صدای بلند درس می خواند.
رفتار اجتماعی:
رفتار فرد در تعاملات بین فردی و معاشرت های اجتماعی است، به عنوان نمونه خوش قول بودن و تقدم درسلام داشتن.
در
ارزیابی رفتار باید توجه کرد که رفتار چه کسی، در چه شرایط و موقعیتی و
با چه فراوانی و شدتی مورد بررسی قرار می گیرد؛ چرا که زمانی می توانیم
برداشت وتفسیر جامعی از رفتار یک فرد داشته باشیم که شرایط زمانی و مکانی،
موقعیت بروز رفتار و ویژگی های زیستی ، ذهنی و روانی وی را مورد توجه کافی
قرار دهیم.
شاخه های مختلف روان شناسی
از زمانی که روان
شناسی به عنوان یک علم مستقل مطرح شده است، روان شناسان در زمینه موضوعات
خاص، پژوهش های فراوانی به عمل آورده اند، به گونه ای که امروزه شاهد شعب و
شاخه های مختلف روان شناسی هستیم.
متداول ترین شاخ های روان شناسی عبارت است از:
1- روان شناسی رشد و کودک
روان شناسی کودک به مطالعه مستمر رشد از زمان تشکیل نطفه تا دوران بلوغ و نوجوانی می پردازد.
موضوعاتی
از قبیل نقش وراثت و محیط در شکل گیری شخصیت کودک، چگونگی رشد بدنی،
ذهنی،عاطفی، کلامی، اجتماعی ، حسی و حرکتی، همچنین نحوه بازی، خویشتن داری،
تقلید و همانند سازی کودک و نوجوان و تحولات دوران بلوغ در این شاخه از
روان شناسی مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد.
2- روان شناسی شخصیت
در
این شاخه از روان شناسی ابعاد مختلف شخصیت، جنبه های ادراکی، هیجانی،
ارادی و بدنی افراد و چگونگی سازگاری فرد با محیط مورد مطالعه قرار می
گیرد.
3- روان شناسی اجتماعی
روان
شناسی اجتماعی ازتعامل فرد واجتماع، قانون های روانی گروه ها و سازمان های
اجتماعی بحث می کند و در زمینه هایی از قبیل: معیارها و هنجارهای اجتماعی،
مناسبات بین گروهی، باورهای عام، تکوین بازخوردها وتغییرنگرش ها و نقش
رسانه ای جمعی به مطالعه و تحقیق می پردازد.
4- روان شناسی بالینی
این
رشته از روان شناسی ویژگی های شخصیتی، اختلالات عاطفی و مشکلات رفتاری
افراد را با بهره گیری از ابزارهای روان شناختی مورد بررسی ودرمان قرار می
دهد.
5- روان شناسی مرضی
در این شاخه از روان شناسی
اختلالات عاطفی و رفتاری و بیماری های مختلف روانی مورد بررسی قرار گرفته،
روش های درمانی متداول در جهت حفظ بهداشت روانی ارائه می شود.
6- روان شناسی کودکان استثنایی
روان
شناسی کودکان استثنایی به مطالعه ویژگی های جسمی، روانی، حسی، حرکتی،
شناختی و اجتماعی کودکان عقب مانده ذهنی، نابینا و نیمه نابینا، ناشنوا و
نیمه ناشنوا، ناسازگار، مصروع، کودکان معلول جسمی- حرکتی، دانش آموزان
مبتلا به اختلال خاص در یادگیری و کودکان و نوجوانان تیز هوش و خلاق می
پردازد. این شاخه از روان شناسی همچنین در زمینه علل مختلف معلولیت، راه
های پیشگیری از معلولیت و روش های اصلاح و ترمیم نارسایی ها و اختلالات
رفتاری مباحثی را مطرح می کند.
7- روان شناسی تربیتی
این
رشته ازروان شناسی که درواقع مهمترین وکاربردی ترین رشته های روان شناسی
است، تلاش دارد اصول، قوانین و یافته های روان شناسی و شاخه های مختلف آن
را در قلمرو تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار دهد. در روان شناسی تربیتی
موضوعاتی از قبیل: روشهای مختلف یادگیری و قوانین آن، فرایند تفکر و
اندیشیدن، یادآوری و به یادسپاری، حافظه و فراموشی، هوش و انگیزش، سنجش و
اندازه گیری و کاربرد آزمون های روانی، نقش معلم و متعلم در انتقال
یادگیری، شرایط و موقعیت یادگیری، انضباط و پیشرفت تحصیلی مورد توجه و
مطالعه قرار می گیرد.
روان شناسی تربیتی و قلمرو آن
همان
گونه که پیش تر اشاره شد موضوع اصلی روان شناسی تربیتی یا پرورشی به کار
بستن قواعد و یافته های شاخه های مختلف روان شناسی در فرایند تعلیم و تربیت
است. به عبارت دیگر هدف اصلی روان شناسی تربیتی توجه عمیق به امر مهم
آموزش و پرورش و پرداختن به عوامل مؤثر در یادگیری، پیشرفت تحصیلی،
سازگاری، تحول ذهنی و روانی و رشد متعادل انسان است.
ارکان اصلی روان شناسی تربیتی
به طور خلاصه می توان موضوعات، پایه ها یا ارکان اصلی روان شناسی تربیتی را در هفت محور زیر مورد توجه قرار داد:
1- قوانین و عوامل موثر در فرایند یادگیری
2- ویژگی های یادگیرنده یا تربیت شونده
3- موضوع یادگیری یا پیام تربیتی
4- موقیعت یادگیری یا شرایط انتقال پیام تربیتی
5- روش های تعلیم و تربیت یا انتقال پیام
6- ویژگی های مربی یا انتقال دهنده پیام
7- ارزیابی و ارزش سنجی