مراجعه به روانشناس در چه مواقعی ضروریست؟
آغاز زندگی مشترک، یکی از موقعیت های دشواری است که لازم است
هر فردی در این زمینه اطلاعات کافی به دست آورد. جدای از مواقعی که هر کدام
از ما دچار مشکل شده و احساس نیاز می کنیم تا با روانشناس یا مشاور تماس
گرفته و از کمک های تخصصی او بهره مند شویم.
موقعیت هایی وجود دارد که بهتر است در راستای پیشگیری از بروز مشکلات،
قرار ملاقاتی با روانشناس داشته یا با شرکت در کارگاه آموزشی سطح اطلاعات
خود را بالا ببریم.
در این مطلب قصد داریم تا ١٠ موقعیتی را که به صورت معمول مراجعه به
روانشناس می تواند از بروز مشکلات تا حد زیادی جلوگیری کند و در رابطه با
این موضوعات کمک کند یا داشتن مسائل را کاهش دهد، به شما معرفی کنیم.
با ذکر این نکته که این موقعیت ها به خودی خود آسیب رسان نیستند و مراجعه
به روانشناس در این شرایط بیش از همه به منظور پیشگیری از بروز مشکلات بعدی
است.
١- بلوغ و دوران نوجوانی
اینکه شما فرزندتان در سن بلوغ باشد یا خودتان در حال طی کردن این دوران
حساس هستید، تفاوتی ندارد، کسب اطلاعات درست و کامل در رابطه با این دوران
می تواند کمک بزرگی برای شما بوده و احتمال بروز مشکل را کاهش دهد.
٢- شکست در روابط صمیمانه
به صورت کلی در زمانی که ما در زندگی در هر زمینه ای دچار شکست می شویم،
نیاز به کمک داریم تا بتوانیم خودمان را پیدا کنیم و به بازسازی دوباره
زندگی خود بپردازیم اما شاید شکست در روابط صمیمانه و به اصطلاح شکست عشقی
حساسیت بیشتری دارد.
نکته مهمی که باید به آن توجه داشته باشیم یادگیری مهارت هایی است که
بتواند احتمال بروز شکست را برای ما کاهش داده یا در صورت بروز چنین
اتفاقاتی آسیب پذیری ما را کم کند.
٣ -انتخاب همسر
خوشبختانه این روزها تعداد افرادی که ترجیح می دهند تا در زمینه انتخاب
همسر از تجربه مشاوران و روانشناسان استفاده کنند، رو به افزایش است. نکته
مهمی که بد نیست بدانید این است که برای شرکت در کارگاه های انتخاب همسر که
توسط برخی متخصصان برگزار می شود، لازم نیست شما نامزد کرده یا موردی خاص
را برای ازدواج در نظر گرفته باشید، بلکه می توانید پیش از ورود جدید به
بحث انتخاب همسر، با شرکت در این برنامه های آموزشی، با معیارهایی که لازم
است در نظر داشته باشید، آشنا شوید.
٤- آغاز زندگی مشترک
آغاز زندگی مشترک، یکی از موقعیت های دشواری است که لازم است هر فردی در
این زمینه اطلاعات کافی به دست آورد. آشنایی زنان از دنیای مردان و نیز
برعکس، از مهم ترین موضوعاتی است که لازم است همسران جوان در آن زمینه
اطلاعاتی به دست آورند.
یادمان باشد ، درصد زیادی از اختلافات زناشویی به خاطر ناآشنایی همسران با
ویژگی های جنس مقابل و البته آشنا نبودن با مهارت های مورد نیاز در زندگی
مشترک است. البته یکی دیگر از ضرورت های آغاز زندگی مشترک، آشنایی با مهارت
های لازم در زمینه روابط جنسی است.
٥- بچه دار شدن و فرزندپروری
تربیت فرزند در این دوران می تواند دشواری های زیادی داشته باشد. از طرفی
بعد از بچه دارشدن رابطه همسران نیز دچار نوسان می شود. آشنایی نداشتن با
مدیریت مسائل پیش آمده در رابطه همسران و البته آگاهی نداشتن از مهارت های
فرزندپروری می تواند تجربه شیرین بچه دار شدن را به تجربه ای استرس زا و
ناراحت کننده تبدیل کند.
یادمان باشد صرف انرژی برای آشنایی با مهارت های فرزندپروری یک سرمایه گذاری است که البته نتیجه آن نیز خیلی زود نمایان خواهد شد.
٦ -انتخاب رشته تحصیلی و شغل
آشناشدن با استعدادها و توانمندی های فردی یکی از اهدافی است که مشاوره
های شغلی می تواند در اختیار فرد بگذارد. البته قدم اول در انتخاب شغل شاید
انتخاب صحیح رشته تحصیلی در دبیرستان و سپس دانشگاه باشد.
با توجه به افزایش و فراوانی رشته ها و البته اهمیتی که تمایل و توانایی
های فردی در این زمینه بر عهده دارد، بهره گرفتن از دانش روانشناسان می
تواند کمک کند تا انتخاب بهتری داشته باشیم.
٧- به سوگ نشستن برای نزدیکان
از دست دادن نزدیکان و تجربه داغدیدگی، یکی دیگر از موقعیت های دشوار
زندگی است. استفاده از تجربه متخصصان در این موقعیت های دشوار می تواند کمک
کند تا بهتر از این مرحله عبور کرده و عوارض کمتری را تجربه کنیم. توجه
داشته باشید که غمگین شدن ولو به صورتی بسیار شدید، به خودی خود از نظر
روانشناختی مشکل تلقی نمی شود، بلکه برای نمونه، طولانی شدن دوره سوگ و
تغییرات نظام باورهاست که می تواند نشان دهنده لزوم مشاوره با روانشناسی
باشد.
٨- تغییرات میانسالی
دوران میانسالی همراه با تغییراتی است که در صورت به کار بستن شیوه های
مدیریتی صحیح، می تواند عوارضی را به دنبال داشته باشد و سلامت روان را با
مخاطراتی روبه رو سازد.
به صورت معمول بسیاری از افراد در این دوره سنی تصور می کنند دیگر به سنی
رسیده اند که باید خودشان از عهده تمامی مسائل برآمده و از دیگران و به
ویژه جوان ترها کمک نگیرند اما خوب است به این نکته توجه داشته باشیم که
آگاهی یافتن از تغییرات این دوران، خود قدم بسیار مهمی در پیشگیری از
مشکلات احتمالی است.
٩- ازدواج فرزندان
اینکه جوانان در زمان انتخاب همسر و ازدواج به روانشناس مراجعه کنند، تا
حد زیادی امر پذیرفته شده ای است اما واقعیت این است که به نظر می رسد برای
تکمیل کار لازم است تا والدین همسران جوان نیز در زمان ازدواج آنها از
خدمات روانشناسی استفاده کنند.
این نیاز را بیش از هر چیزی آمار شکایت از خانواده ها بابت دخالت در زندگی
همسران نشان می دهد. درواقع در کشور ما یکی از دلایل مهم طلاق، دخالت
خانواده ها عنوان می شود و چه بهتر که خانواده ها برای پیشگیری از بروز
مشکل از خدمات تخصصی بهره بگیرند.
١٠- طلاق
یکی از دشوارترین موقعیت ها برای هر فردی می تواند زمانی باشد که زندگی
مشترک او به شکست می انجامد. هر چند خدمات روانشناسی می تواند از بروز
بسیاری از طلاق ها، به شرط استفاده صحیح و بهنگام از این خدمات جلوگیری کند
اما به هر صورت بخشی از طلاق ها اجتناب ناپذیرند.
نکته مهم این است که طلاق اگرچه به معنای پایان یافتن زندگی مشترک است اما
پایان زندگی فردی افراد نبوده و آنها حق دارند بعد از طلاق نیز از زندگی
خود لذت برده و انتخاب های دیگری برای زندگی خود داشته باشند.
تفاوت هوش شناختی (IQ) با هوش هیجانی (EQ)
مفهوم هوش هیجانی نشان میدهد که چرا دو نفر با IQ یکسان، ممکن است به
درجات بسیار متفاوتی از موفقیت در زندگی دست یابند. هوش هیجانی یک عنصر
بنیادین از رفتار انسان است که جدا و متفاوت از هوش شناختی (عقل) عمل
میکند.
بین IQ و EQ هیچ رابطه شناخته شدهای وجود ندارد. شما اصلا نمیتوانید از
روی هوش شناختی یا IQ یک نفر هوش هیجانی او را حدس بزنید. این یک خبر خوب
است زیرا هوش شناختی یا IQ انعطاف پذیر نیست. IQ از همان لحظه تولد ثابت
است یا دستکم ثبات نسبی دارد. مگر اینکه یک تصادف، مثلا آسیب مغزی آن را
تغییر دهد، هیچ کس با یادگیری واقعیتهای جدید یا فرا گرفتن اطلاعات عمومی
بیشتر باهوش نمیشود، هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری. اما برعکس، هوش
هیجانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته میشود، با اینکه بعضی
مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی
بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است باز هم میتواند در خود، EQ بالا به وجود
آورد.
هوش هیجانی یعنی توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و
منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند. هوش هیجانی همان توانایی
شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است.
هیجانها، شامل حالات خوشایند و ناخوشایند احساسات ما هستند مانند:
▪ خشم: تهاجم، اوقات تلخی، پرخاش، خصومت، تند مزاجی
▪ اندوه: غصه، دلتنگی، عبوسی، ناامیدی، دل شکستگی
▪ ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، وحشت، شوک (ترس ناگهانی)
▪ نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، بیزاری، اکراه
▪ شرم: احساس گناه، حسرت، احساس پشیمانی، افسوس
▪عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، پرستش
▪ شادمانی: شادی، لذت، سعادت شوق، تفریح، آسودگی، وجد، خشنودی
▪ شگفتی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب
هوش هیجانی از چهار مهارت اصلی تشکیل میشود:
۱) خودآگاهی: توانایی شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی از آنها به هنگام
تولید. خودآگاهی، کنترل تمایلات خود در نحوه واکنش به اوضاع و افراد مختلف
را نیز شامل میشود. فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، نسبت به
احساسات خود، آگاهی بیواسطه و بدون وقفه دارد. به عبارت دیگر، او در همان
زمان که احساسی را تجربه میکند، نسبت به آن آگاه است و بدان اعتنا دارد.
او میتواند به خود بگوید، وای، من واقعا احساس حسادت، ترس، خودخوری،
قدردانی، غرور، دفاع از خود در برابر انتقاد و … میکنم. در حقیقت اگر با
احساساتمان روراست و سازگار نباشیم مانند قورباغهای خواهیم بود که
نمیداند چه وقت از آبی که آرام به نقطه جوش میرسد بیرون بپرد. قورباغه با
اینکه به راحتی میتواند از آب بیرون بپرد، اگر تغییر درجه حرارت به قدر
کافی تدریجی باشد تا زمانی که پخته شود و بمیرد در آب باقی میماند. اگر
ما بتوانیم احساسات را از قبل پیشبینی کنیم، قادر به اتخاذ تصمیماتی
خواهیم بود که ما را به شادکامی برساند مانند؛ میدانم که پشیمان میشوم،
میدانم احساس گناه خواهم کرد و … احساسات، صدای درونی ما هستند که ما را
راهنمایی میکنند. تنها نیاز به گوش دادن به آنها است.
۲) خود- مدیریتی: توانایی در به کارگیری «آگاهی از هیجانها» به منظور
انعطاف پذیر ماندن و رفتارها را مثبت هدایت کردن، یعنی اینکه بتوانید
واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه مردم و شرایط مختلف کنترل کنید.
کنترل هیجانها سبب:
۱) افزایش تحمل کافی و کنترل خشم
۲) کاهش اهانت، زد و خورد و ایجاد مزاحمت
۳) توانایی ابراز خشم به شیوهای مناسب و بدون زد و خورد
۴) کاهش تعلیق و اخراج
۵) کاهش رفتار پرخاشگرانه یا آسیب رساننده به خود
۶) افزایش احساسات مثبت نسبت به شخص خود و دیگران
۷) بهتر کنار آمدن با فشار روانی و کاهش اضطراب و احساس تنهایی میشود.
۳) آگاهی اجتماعی: توانایی در تشخیص دقیق هیجانات دیگران و درک اینکه دقیقا
چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع اغلب به این معناست که طرز تفکر
و احساسات دیگران را درک میکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا
تفکرات را ندارید و این همان همدلی است. پس همدلی به معنای درک احساسات
دیگران است یعنی خود را جای دیگران گذاشتن، توانایی همدلی، مستقیما وابسته
به توانایی تشخیص احساسات و درک آنهاست.
۴) مدیریت رابطه: توانایی در به کارگیری «آگاهی از هیجانات دیگران» به
منظور موفقیت در کنترل و مدیریت تعاملها، همچنین این توانایی، ارتباط واضح
با شرایط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل میشود.
بیشک همه افراد دوست دارند توسط اطرافیان خود مورد تائید، تقدیر، تشویق،
تحسین و قدردانی قرار بگیرند. با هوش هیجانی بالا شما میتوانید افراد را
جذب کنید و برای خود نگه دارید زیرا، به جای اینکه در مورد آنها قضاوت کنید
آنها را قبول مینمایید، احساساتتان را بیان کرده، آنها را نیز تشویق
میکنید که اینکار را انجام دهند. مسئولیت احساساتتان را به عهده میگیرید و
هیچگاه تقصیر را به گردن دیگران نمیاندازید، نسبت به احساسات آنها همدلی
و مهربانی نشان میدهید و آنها را درک میکنید، در مورد احساسات و نیازهای
آنها حساس هستید ولی خود را مسئول برآورده کردن آنها نمیدانید چون هر شخص
مسئول احساسات خود است و از اینرو هرگز احساس سربار بودن نمیکنید، آنها
را ملامت نمیکنید و به آنها حمله نمینمایید، بنابراین نیازی نیست که آنها
حالت تدافعی یا ضد حمله به خود بگیرند. آنها را نصحیت نمیکنید و به آنها
نمیگویید چه کاری را انجام دهند، چرا که میدانید این کار حس استقلال آنها
را از بین میبرد و خشم آنها را برمیانگیزد. نسبت به آنها صادق هستید حتی
وقتی که مجبورید چیزی را که برای آنها ناخوشایند است بگویید