پنج رمان معروف برای عاشقان فلسفه
درست یا غلط،
رمان را بیشتر به عنوان گونهی سرگرمکننده ادبی میشناسند و فلسفه را
میدان مردان پیلافکن دنیای تفکر و اندیشه. رمانهای فلسفی اما نقش پُلی را
ایفا میکنند که این دو دنیای جذاب را به هم متصل میکنند.
در گزارش پیشرو به پنج اثر برجسته ادبی که در فضای میانی دو حوزه رمان و فلسفه شناور هستند، میپردازیم:
1- «چنین گفت زرتشت» نوشته «فردریش نیچه»
«اسپینوزا»
قصد داشت زبان فلسفه را به لاتین خالص و بیآلایش بیان کند، اما نیچه با
به کارگیری عناصر پویا تمام ابزار زبانی معمولی و ادبی را به دست گرفت.
«چنین گفت زرتشت» علیرغم قالب ادبی و شاعرانهاش، اثری کاملا فلسفی است.
«کارل
جسپرز» در جملهی متناقض و گیجکننده آثار نیچه را اینگونه توصیف کرده
است: اگر میخواهید نیچه را خوب بفهمید، باید آنچه که در اولین خوانش با
گمراهی دستگیرتان شده را برعکس کنید!
جمله معروف دیگری هم هست که میگوید: یا نیچه را یکبار بخوان یا اصلا نخوان.
2- «صمیمیت» نوشتهی «ژان پل سارتر»
موضوع
این کتاب چیست؟ گفتهها و رویدادهای معمولی زندگی «لولو»، «ریرت»،
«هِنری» و «پیِر». هیچ خبری از زرتشت پیامبر نیست! در اذهان این چهار شخصیت
هیچ نوع آگاهی از تفکر فیلسوفانه دیده نمیشود. شخصیتهای کتاب درگیر
مباحث روشنفکرانه نمیشوند.
سارتر پدیدهشناسیاش را در این اثر به
منصهی ظهور رسانده است. ایدهی «صمیمت» تماما «من استعلایی»
(Transcendental Ego) را رد میکند و التفات (Intentionality) که مورد
تهاجم «من مستقل» (Detached Ego) قرار میگیرد را تایید میکند. صمیمیت در
جریان تعامل شکل میگیرد؛ رابطهای که ارتباط با «دیگری» را ضرورت میبخشد.
صمیمیت جایگاه برملا شدن معناست، اما لازمهی آن فدا کردن آزادی و سرسپردن
به تعهد و مشارکت است.
3- «سادهدل» نوشته «ولتر»
ولتر
که ذهنش انباشته از ایدههای غلط مذهبی بود، با کتاب کاریکاتورمانندش به
یک منحرف در ذهن جامعه بدل شد. در تاریخ فلسفه خط سیر «فلسفه عقل عرفی»
(Common sense Philosophy) مستقیما از ولتر شروع میشود و به پیروان مدرن
او میرسد. «ریچارد داوکینز» یکی از وارثین ایدههای ولتر است.
این
نظریهپرداز فرانسوی به نام روشنگری، بحثی ادبی را مقابل متافیزیک
روشنفکرانه علم کرد. کُمِیت ادبی «سادهدل» لنگ است و بیشتر به سمت متون
ژورنالیستی تمایل دارد. ولتر موفق به درک ماوراءالطبیعه عقلگرایانه نشد،
به همین دلیل انحرافی را به نام «عقل سلیم» (یا عقل عرفی) به فلسفه جهان
وارد کرد.
4- «بیگانه» نوشته «آلبر کامو»
«بیگانه»
کامو به طرز شگفتآوری با «عصر عقل» سارتر کامل میشود. در اثر سارتر،
«متیو» معلم فلسفهای است که سعی دارد خود را از تمام قید و بندهای زندگی
انسانی برهاند. وی که در عطش آزادی مطلق خطر میکند، در راهی قدم برمیدارد
که خود، قاضی و قربانی خود باشد، اما در پایان میشود نتیجه گرفت که آزادی
بیقید و شرط، پوچ و فاقد معناست.
از سوی دیگر، «مورسو» شخصیت
اصلی رمان کامو، اصلا چنین آرزویی را در سر ندارد. او از هر جنبهای شرطی
شده و به هیچ عنوان نمیتواند مثل خود واقعیاش عمل کند. «مورسو» مثال بارز
جملهی معروف نیچه است: «مثل مادری که در درون کودک زندگی میکند».
«مورسو»
به جای فاعل، مفعولی تمامعیار است و جالب است که زندگی او هم، مانند
«میتو» بیمعنی و پوچ است؛ هیچ «من»ی برای «مورسو» وجود ندارد.
5- «نام گل سرخ» نوشتهی «اومبرتو اکو»
اکو
در سبک ادبی، بسیار تحت تاثیر کارهای «جیمز جویس» به ویژه «بیداری
فینگانها» و «اولیس» قلم میزد. رمان اومبرتو اکو هم مانند شاهکارهای
جویس، کران و بیکران را از طریق موضوع و معنا بسط میدهد، اما به خاطر
طبقهبندی زیر عنوان داستانی کارآگاهی در قرون وسطی، چند پله پایینتر دیده
میشود.
این کتاب علیرغم قالب سادهاش، به خاطر اشارات و
تلمیحهایی که به درون و بیرون متن دارد، سرشار از رازها و معماهایی است
که خواننده را مدتها سرگرم و سردرگم میکند.
«ویلیام سکرویل» شخصیت
اصلی کتاب «شرلوک هلمز»ی قرون وسطایی است که طی بررسیهای حرفهایاش،
خواننده را وارد هزارتوی از ایدهها میکند و مخاطب با شبکهی ارتباطاتی
نامحدود در فضایی گسترده روبرو میشود. وظیفهی فیلسوف، قابل درک کردن
واقعیت تعریف شده، اما جنبهی فلسفی کتاب اکو این است که وی نشان داده
واقعیت، همچون متن، فضایی بیکران و سرشار از معناست.
آلبر کامو، «بیگانه» ای آشنا
دهه ها ست که نام آلبر کامو برای اهل کتاب ایرانی بیگانه نیست. فقط کافی
است به تعداد ترجمه ها ی یک اثر او «بیگانه» و تجدید چاپ های آن نگاه کنیم
تا به میزان محبوبیت او پی ببریم.
آلبر کامو، از پدری آلزاسی تبار و
مادری با تبار اسپانیایی در سال 1913 در زیر آفتاب سوزان الجزیره متولد
شد. پدرش، در جنگ جهانی اول، وقتی که آلبر یک سال بود، کشته شد. مادرش که
زنی کر و لال و بی سواد بود او را با پولی که از رختشویی و نظافت خانه ها
به دست می آورد بزرگ کرد.
او
بعدها از خانواده اش با احترام یاد می کرد: « با سکوتشان، با خودداری شان،
و با غرور طبیعی و محدودشان، این افراد، که حتی سواد خواندن و نوشتن
نداشتند، بزرگ ترین درسها را به من دادند.»
آلبر در نوجوانی توجه
معلم هایش را به استعدادش جلب کرده بود. او توانست با گرفتن بورس به تحصیل
در دبیرستان بپردازد و سپس با کمک یکی از استادنش وارد دانشگاه الجزایر
شود. او در دانشگاه فلسفه آموخت.
در بیست سالگی تجربه ی ناموفقی در ازدواج داشت. در سال 1934 به حزب کمونیست پیوست و این عضویت تا شروع جنگ جهانی دوم ادامه داشت.
اولین
فعالیت های فرهنگی کامو با روزنامه نگاری و تشکیل گروه تئاتر شروع شد. در
این مدت نمایش نامه های متعددی را روی صحنه برد از اجرای تراژدی های یونانی
گرفته تا اقتباس از آثار آندره ژید و آندرو مالرو.
از 1935 تصمیم گرفت که نویسنده شود در همان دوران دو کتاب کوچک از او در الجزایر منتشر شد: «پشت و رو» و «عیش»
در
سال 1938 مقامات الجزایری روزنامه ی او را به اتهام هواداری از صلح و
طرفداری از اعراب تعطیل کردند و از او خواستند که الجزایر را ترک کند.
در دوران اشغال فرانسه به «نهضت مقاومت» پیوست و از مشهورترین روزنامه نگاران آن دوره شد.
انتشار «بیگانه» و «افسانه سیزیف» در سال 1942 یک شبه او را به شهرت رساند.
در
سال 1957، در چهل و چهار سالگی برنده جایزه نوبل شد. او جوان ترین نویسنده
ای بود که این جایزه را دریافت کرد. آلبر کامو در سال 1960 در سانحه ای
هنگام رانندگی جان سپرد.
کامو
سالها دوست و همکار ژان پل سارتر بود. آنها در نهضت مقاومت فرانسه با
یکدیگر همکاری می کردند. انتشار «عصیانگر» موجب جدال قلمی بین این دو
نویسنده شد. کامو سرکوبگری و جنایت های رژیم شوروی را محکوم می کرد. اما
سارتر اعمال زور را در راه رسیدن به عدالت ضروری می دانست.
بی تردید
کامو یکی از برترین نویسندگان و روشنفکر فرانسه در قرن بیستم است. او حتی
توانست شهرتی فراتر از سارتر پیدا کند. آثار او هم اکنون نیز پر خواننده
اند و به زبان های بسیاری ترجمه شده اند.
پرومته در دوزخ (برشی از مقاله ای از کامو)
برای
انسان امروز، پرومته مبشر چه پیامی است؟ بی شک می توان گفت که عصیانگر، که
علیه خدایان گردن افراخته، نمونه ی انسان معاصر است. و صدای اعتراضی را که
هزاران سال پیش از این در سرزمین سوزان سکاها برخاست امروز بدل به تشنج
تاریخی بی نظیری گردیده است. اما گویی هنوز آزار این ستمدیده در میان ما
ادامه دارد و ما برای شنیدن فریاد عصیان بشر که او تک ناله ی منزوی آن را
سر می دهد گوش شنوا نداریم.
در حقیقت به روی عرصه ی خاک، انسان
امروز بار درد و رنج به دوش می کشد، از نان و گرمی آتش محروم است و آزادی
برای او در حکم زیوری است که وی برای نیل بدان شتابی ندارد. تازه هر لحظه
غم تازه ای به مبارک باد آدمی می آید، همچنان که آزادی و آخرین مظاهر آن
هر دم اندکی بیشتر ناپدید می شود. پرومته همان قهرمان است که به انسان خدمت
و محبت کرد و آتش و آزادی، فنون و هنرها را به او ارزانی داشت.
بشریت
امروز نیاز و غمی جز فنون ندارد؛ علیه ماشین می شورد، هنر و ملحقات آن
مانع راه او و نشانه ی بردگی او شده است. در حالی که تشخص پرومته، برعکس،
در آن است که ماشین و هنر را از هم جدا نمی تواند ساخت. وی بر سر آن است که
تن ها و روان ها را می توان با هم آزاد ساخت.
انسان امروز تصور می
کند ابتدا باید تن را رها سازد، حتی اگر روان موقتاً ناگزیر به مرگ شود.
ولی مگر روان می تواند موقتاً بمیرد؟ در حقیقت اگر پرومته به میان ما
بازگردد، انسان امروز در حق او همان خواهد کرد که خدایان باستان با او روا
داشتند: انسان ها به دستاویز انسانیت که وی نخستین نشانه ی آن بود او را
باز به همان سنگ خواهند بست. دشنام هایی که نثار مغلوب خواهد شد همان
ناسزایی خواهد بود که در آستانه ی تراژدی آشیل طنین افکن است: دشنام های
زور و ستم……
گزیده ی آثار کامو به فارسی
بیگانه،
ترجمه ی محمدرضا پارسایار، نشر هرمس،1388 (از این رمان ترجمه های متعددی
موجود است از میان آن ها می توان به ترجمه ی لیلی گلستان، نشر مرکز و ترجمه
ی خشایار دیهیمی، نشر ماهی اشاره کرد)
طاعون، ترجمه ی رضا سید حسینی، انتشارات نیلوفر،1375
اسطوره سیزیف، ترجمه ی مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر،1393
یادداشت ها، ترجمه ی خشایار دیهیمی و شهلا خسروشاهی، نشر ماهی،1389
عصیانگر، ترجمه ی مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر، 1387
آلبر کامو، کانر کروز اوبراین، ترجمه ی عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، 1349
فلسفه کامو، ریچارد کمبر، ترجمه ی خشایار دیهیمی، انتشارات طرح نو، 1384