بیوگرافی سحر قریشی
نام: سحر
نام خانوادگی: قریشی
تاریخ تولد: ۱۳۶۶/۱۰/۶
محل تولد : تهران
————————-
سحر قریشی در ششمین روز از دی ماه سال ۱۳۶۶ در تهران متولد شد. او بازیگر سینما و تلویزیون است و بازیگری را با فیلم سینمایی لج و لج بازی آغاز کرد.
سحر قریشی تنها یک برادر دارد و رنگ های مورد علاقه اش مشکی ، آبی و قرمز است طرفدار دو آتیشه استقلال است.
سحر قریشی دوست دارد هر چه زود تر به اوج برسد و این آینده را برای خود پیش بینی میکند. برای قریشی نوع پوشش و لباس خیلی اهمیت دارد . او حسین سهیلی زاده را مانند پدرش دوست دارد.
او در سال ۱۳۸۸ با بازی در فیلم لج و لجبازی به تهیه کنندگی آقای زبر دست و کارگردانی سیدمهدی برقعی وارد عرصه سینما شد. سحر قریشی توسط سارا خوئینی ها برای بازی در این فیلم انتخاب شد که سرآغاز ورود سحر قریشی به سینما و تلویزیون شد.
این فیلم داستان مرد و زنی را روایت میکند که از هم جدا میشوند و پس از این جدایی سر و کلهٔ جوانی پیدا میشود که عاشق زن است و …
سحر قریشی پس از آن از طریق سیاوش خیرابی به سهیلیزاده معرفی شد و آقای سهیلی زاده برای نقش یلدا او را انتخاب کرد. او بعد از ایفای نقش یلدا در سریال دلنوازان به شهرت رسید.
دردسر بزرگ دومین کار سینمایی سحر قریشی بود، فیلمی به کارگردانی مهدی گلستانه و نویسندگی قربان محمدپور که در سال ۱۳۸۹ تولید شد.
سحر قریشی در این فیلم در کنار بازیگرانی همچون حامد کمیلی ، بهاره افشاری و فتحعلی اویسی به ایفای نقش پرداخت.
سحر قریشی دومین سریال خودش را با بازی در مجموعه شاید برای شما هم اتفاق بیافتد در سال ۱۳۸۹ روی آنتن شبکه تهران داشت.
راما قویدل، احمد معظمی، محمود معظمی، سید محسن یوسفی، نوید میهن دوست، رضا ابوفاضلی، داریوش یاری، امیر مسعود آقابابائیان کارگردانانی هستند که قسمتهای این سریال را ساختهاند.
گشت ارشاد با بازی سحر قریشی و با ژانر کمدی و اجتماعی ساختهٔ سعید سهیلی در سال ۱۳۹۰ ساخته شد.
ابتدا گشت ارشاد و زندگی خصوصی پس از ۶ روز اکران به دلیل مخالفت انصار حزبالله توقیف شد. اما پس از مدتی علیرضا سجادپور مدیر نظارت وارزشیابی وزارت ارشاد از اکران محدود این فیلم خبر داد و پس از این اظهار نظر نمایش فیلم در شهرستانها متوقف شد ونمایش آن در تهران هم پس از چند هفته متوقف شد.
قسمتی از مصاحبه های سحر قریشی :
شیفته آراستگی هستم
از اینکه برای زیبایی و آراستگی ام زمان صرف کنم بسیار لذت می برم و زمانی که درگیر آن می شوم، روحیه ام تغییر می کند و انرژی از دست رفته ام را پیدا می کنم. به همین خاطر در زمانی که حالم خوب نیست سعی می کنم برای ظاهرم وقت بیشتری را صرف کنم.
دلبستگی من به محیط آرایشگاه
من عاشق محیط آرایشگاه هستم و آرامش زیادی را از این محیط می گیرم، گاهی که بی دلیل دلشوره دارم به آرایشگاه می روم و با یک مانیکور یا براشینگ ساده یا تغییر رنگ مو حالم را عوض می کنم. آراستگی جزوی از یک زن است و خانم ها باید همیشه به این موضوع اهمیت دهند. با وجود اینکه گاه پیش می آمد به لحاظ مالی هم در شرایط خوبی به سر نمی بردم اما از رفتن به آرایشگاه دریغ نمی کردم چون می دانستم که رفتن به آنجا باعث تقویت روحیه ام می شود.
ذات زن و زیبایی
آدم ها، وقت هایی که دل تنگ هستند به یک سمتی پناه می برند و از آنجایی که ذات زن با زیبایی گره خورده است به همین خاطر وقت هایی که به لحاظ روحی دچار خلاء شده است دوست دارد که زیبایی اش را افزون کند. نحوه آفرینش آنها به گونه ای است که به زیبایی گرایش بیشتری دارند و پرداخت به این مقوله روح آنها را آرام می کند و انرژی زیادی را به آنها می دهد، به همین خاطر افرادی که در زمینه هنر و تجارت در تمام دنیا فعالیت می کنند، سعی دارند سلیقه زنانه را در طراحی و تولید محصول شان لحاظ کنند چون می دانند وقتی نظر آنها را تامین کنند و توجه آنها به سمت شان جلب شود، احتمال موفقیت شان بالا می رود.
فکر نمی کنم این موضوع ساده، احتیاجی به پنهان کاری داشته باشد چون شما هر چقدر که با مردم صادق تر باشید، آنها بیشتر حرف هایتان را باور می کنندو متوجه می شوند شما چیزی برای پنهان کردن برای آنها ندارید و ازت اینکه حس واقعی تان را بدون پنهان کاری با آنها در میان می گذارید، خوشحال می شوند.
مردم از صداقت خوشحال می شوند
مردم بیش از هر چیزی از صداقت خوشحال می شوند، از اینکه می بینند جنس زندگی هنرمندشان شبیه به خودشان است با او بیشتر همذات پنداری پیدا می کنند و وقتی شما با این موضوع خوشحال می شوید چه لزومی دارد به دروغ چیزی دیگری را بگویید تا مبادا دیگران شما را به ساده انگاری متهم کنند. حتی اگر چنین اتهامی وجود داشته باشد، باز هم نباید به خاطر ترس، صداقت را پنهان کرد.
از بچگی شیفته بازیگری بودم
علاقه من به بازیگری به قبل از ورودم به مدرسه باز می گردد. از همان دوران، وقتی که کارتون نگاه می کردم، شخصیت های کارتونی را تقلید می کردم، در همان زمان کودکیم، همه می گفتند که سحر تو روزی هنرپیشه می شوی. وقتی به دوران دبیرستان رسیدم وارد حیطه تئاتر شدم و بعد از آن هم که پایم به کارهای تصویری باز شد.
باور نمی کنند عمل زیبایی انجام نداده ام
«بعضی ها به من می گویند در مورد جراحی زیبایی صادقانه رفتار نکردم و اعتراف نمی کنم که دست به عمل جراحی زده ام.» برای من طرز فکر این عده جالب است اما بعید نیست؛ چون در شرایطی که بسیاری از خانم ها دست به جراحی زیبایی می زنند، این طرز فکر وجود دارد که هر کسی که بینی کوچک یا گونه های برجسته ای دارد حتما به جراحی متوسل شده است.
پیش تر هم به این موضوع اشاره کردم که من هیچ جراحی روی صورتم انجام ندادم. تنها یک بار تزریق لب انجام دادم که خیلی زود هم از انجام این کار پشیمان شدم و ژل را از لبم خارج کردم. برای گواه این موضوع حتی عکس های مربوط به دوران کودکی ام را هم منتشر کردم اما خب، برخی ها همچنان اصرار دارندکه بگویند من عمل زیبایی انجام دادم.
از این موضوع ناراحت نمی شوم اما دلم می گیرد از اینکه ما پیرامون موضوعی، بدون اینکه تحقیقات کافی انجام دهیم، قضاوت می کنیم و دوست داریم همه چیز را با زاویه دید خودمان مورد بررسی قرار دهیم و برداشت هایمان هم در این مورد بسیار سطحی است … اما با این حال فکر می کنم آنهایی که مخاطبان جدی هستند و حاشیه برایشان چندان اهمیتی ندارد، حقیقت را بهتر از هر کس دیگری درک کردند.
از عکس خانوادگی می ترسم
متاسفانه برخی از بازیگران زن ایران با مشکلات بسیاری مواجه هستند که عمده ترین آن به عکس های شخصی شان بازمی گردد چرا که متاسفانه برخی از عکس هایی که ما با اعضای خانواده یا اقوام مان که در سال های قبل گرفتیم، بنا بر بی احتیاطی فردی ممکن است سر از فضای مجازی دربیاورد و آن وقت ما در این میان باید پاسخگو باشیم، به همین خاطر در طول مدت اخیر من حتی از گرفتن عکس با اعضای خانواده ام هم پرهیز می کنم. در دوران کودکیم واقعا شیطون و پر جنب و جوش بودم، حتی یک لحظه هم در خانه بند نمی شدم، رفتارم بیشتر شبیه پسرها بود؛ به همین خاطر مدام با ورزش هایی نظیر فوتبال و اسکیت سرم را گرم می کردم. همه دوستان و آشنایان به پدر و مادرم می گفتند سحر اشتباهی دختر شده است! (می خندد)
به من می گفتند خجالت نمی کشی!
مردم با نقش هایی که بازی می کنیم حسابی درگیر می شوند و آن را باور می کنند. حس باورپذیری آنها واقعا جالب و خوشایند است. هیچ وقت یادم نمی رود، سال ها قبل وقتی که در سریال دلنوازان بازی می کردم مردم وقتی من را در کوچه و خیابان می دیدند مرا مورد نصیحت قرار می دادند یا به من می گفتند: «خجالت نمی کشی به همسرت نمی رسی!» این حرف ها از سویی خوشایند بود اما از سویی برایم سوال برانگیز بود که چطور مردم تا این حد درگیر نقش یلدا شدند؟
تغییر نگاه خانواده و دیگران
باید بگویم كه نه تنها نگاه اعضای خانواده، بلكه نگاه همه نسبت به من تغییر كرده و توقعشان از من خیلی بالا رفته است؛ حتی در انتخاب نقشها و كارهایی كه بازی میكنم خیلی مرا نقد میكنند و چون شخصیت واقعی ام میشناسند زمانیكه خبر حاشیهای از من منتشر میشود چه در كار چه خارج از آن، واقعا مرا نقد میكنند؛ مثلا اینكه چرا فلان فیلم را بازی كردی كه این بازخورد منفی را داشته باشد و برایت حاشیهسازی شود و البته در مورد كارهای خوب هم تشویق میكنند ولی بیشتر در مورد بدها صحبت میكنند. امروز وقتی با خانوادهام بیرون میروم، مادرم دیگر نسبت به علاقه و واكنش مردم عادی رفتار میكند ولی گاهی اوقات خیلی كلافه و خسته میشود؛ مثلا زمانی که برای صرف شام به رستوران میرویم، آنقدر كه من از جایم بلند میشوم تا با مردم عكس بیندازم یا جواب سلام و احوالپرسی آنها را بدهم، خانوادهام كلافه میشود؛ به همین خاطر ترجیحا زیاد با من بیرون نمیآیند یا مثلا زیاد نمیتوانم به خانه اقوام بروم و معمولا تلفنی با آنها در ارتباط هستم. این قضیه برای خانواده خودم حل شده است ولی همچنان برای خاله و عمو و دایی و. . . جای سوال دارد.
عدم حضور در مراسم خانوادگی!
متاسفانه چند وقت پیش عروسی پسرخالهام بود و من نتوانستم به آن جشن بروم. در این نوع مجالس همیشه با لباسهای پوشیده و ساده حاضر میشوم ولی با تمام این تفاسیر باز هم عكس میاندازند و كافی است این عكس در فضای مجازی منتشر شود که برای من مشكلات زیادی به همراه دارد. به همین خاطر ترجیح میدهم شركت نكنم تا مسئلهای هم نداشته باشم. خانوادهام این موضوع را درك كردهاند ولی برخی از اقوام با تمام توضیحاتی كه به آنها از طرف خود و خانوادهام داده میشود قانع نمیشوند. متاسفانه نگاه برخی از افراد جامعه ما به قشر هنرمند یك نگاه منفی و بدبین است؛ اینكه ما خیلی ثروتمند هستیم و زندگی سالمی نداریم! من به همراه چند تن از دوستان به مكه مشرف شده و آنجا توسط برخی هموطنان خودم مورد فحاشی قرار گرفتیم. ما هم مانند بقیه افراد این جامعه برای پولی كه دریافت میكنیم زحمت میكشیم. برخی خیلی راحت به خودشان اجازه میدهند و بدترین حرفها و تهمتها را در فضای مجازی عنوان میكنند. این دوستان وقتی در شرایط ما قرار بگیرند مطمئن هستم كه نمیتوانند یك روز تحمل كنند، مصداق این است که آواز دهل شنیدن از دور خوش است. . .
تجربه بزرگی كه كسب كردم
در این سالها «نه گفتن» را یاد گرفتهام. در این شش سال از لحاظ كاری خیلی ضربه خوردهام. اوایل كارم بارها شده بود كه سر كاری میرفتم كه از كارگردان تا عوامل همه مبتدی بودند و مشخص بود كه فیلم واقعا بد خواهد شد ولی توان نه گفتن را نداشتم. گاهی فیلمنامه خوب بود و كارگردان اولین كارش بود و كار واقعا بد میشد. گاهی دوستانم به من میگویند كه سحر خواهش میكنم فیلمهای بد بازی نكن. امروز دیگر فیلم بد بازی نمیكنم، گاهی پیش آمده كه فیلم چهار سال پیش ساخته شده و به دلایلی از پخش بازمانده بعد از چهار سال اكران میشود؛ یعنی زمانی ساخته شده بود كه نه گفتن را بلد نبودم و فیلم آبروی این چند سال پیشرفت من را میبرد. امروزه اصلا با كسی تعارف ندارم و خیلی راحت نه میگویم. اوایل خیلی آدم صبوری بودم ولی الان دیگر آن صبوری را هم كنار گذاشتهام. سینما اجتماع خیلی بزرگی است و در این شش سال تجربیات خوب و بدی كسب كردهام كه اگر به عنوان كارمند در جایی مشغول بودم سالهای سال برای كسب این تجربیات زمان لازم داشتم.
یك تغییر بزرگ در زندگی
در گذشته خیلی آسیبپذیر بودم و حرفهایی هم كه پشت سر من میزدند باعث آزار و رنجش من میشد. ولی امروز دیگر حرفهایی كه پشت سر من گفته میشود برایم اهمیتی ندارند و این برای من تغییر بزرگی است؛ به عنوان مثال اوایل كارم در مصاحبهای از من پرسیده بودند كه چه رنگهایی را دوست دارم و من هم جواب دادم. چند سال بعد از آن مصاحبه، در یك مصاحبه دیگر از من در مورد رنگهای مورد علاقهام سوال شد و من رنگهای دیگری را اسم بردم. مصاحبه كننده شروع كرد به نقد كردن كه چقدر شما آدم بیثباتی هستید، چقدر متغیر و. . . اما مصاحبه كننده به این فكر نمیكند كه شاید سحر قریشی چهار سال پیش كه مثلا عاشق رنگ سرخابی بود دیگر دیدگاهش از هر نظر تغییر كرده و الان آن رنگ برایش در اولویت نیست.
چون ما بازیگر هستیم باید. . .
من عاشق غذا و غذا خوردن هستم. غذایی نیست كه شما اسم ببرید و من بگویم از آن بدم میآید، اما یک زمانی من كه عاشق غذا بودم تا غذا جلویم میگذاشتند حالم بد میشد. افسردگی فقط برای همسایه نیست و سراغ همه میآید. شاید كسانی باشند كه به این مشكل دچار باشند و اطلاعی از آن نداشته باشند. افسردگی سراغ من هم آمده بود. بعد از انجام چكاپ كامل، كلسترول خونم هم بالا بود. با پیشنهاد دكتر رژیم غذاییام را تغییر دادم و با تصمیم خودم سراغ گیاهخواری رفتم. در همان زمان برای یك برنامه به همراه چند تا از همكاران به دزفول دعوت شدیم. لطف كرده بودند و مراسم ناهار در هتل برای ما ترتیب داده بودند. من از میز غذا عكس انداختم و غذایی سر میز بود كه اسمش را از میزبان پرسیدم و ایشان گفتند كباب گنجشك، یعنی معروفترین و لذیذترین غذای دزفول. آن زمان من گیاهخوار بودم و این كباب را نخوردم و اگر آن زمان گیاهخوار نبودم شاید كباب گنجشك را میخوردم و به هیچكس هم ربطی نداشت.
من اگر كاری انجام بدهم پای كارم- حتی اگر اشتباه هم باشد- میایستم و اگر نیاز به عذرخواهی هم باشد عذرخواهی میكنم. من آن عكس را در فضای مجازی قرار دادم و ماجرا شروع شد و كار به تشكیل كمپین حمایت از گنجشك رسید كه چه اتفاقی افتاده: سحر قریشی گنجشك خورده! یعنی ما حیوان دیگری نداریم كه احتیاج به حمایت داشته باشد!؟ و مساله تا جایی پیش رفت كه در شبكههای ماهوارهای هم عنوان شد؛ به همین خاطر عكس را از صفحه شخصیام پاك كردم اما آن عكس در روزنامهها و مجلات زرد هم چاپ شد. به همین خاطر از طریق مجله ایدهآل میگویم كه اگر هم كباب گنجشك خوردهام، نوش جانم. یعنی این كار از شكار آهو و خرگوش و. . . بزرگتر بود. نكته دیگر اینكه ما مهمان بودیم و عزیزان لطف كرده بودند این غذا را طبخ كرده بودند كه در شهر دزفول جزو گرانترین غذاها محسوب میشود.
جایگاهم را فراموش نكردهام
من آدمی هستم كه هیچ وقت جایگاهی را كه اول داشتهام فراموش نمیكنم. همیشه از خدا میخواهم اگر قرار است جایگاهی در زندگی به من بدهد قبل از آن جنبه آن را به من بدهد.
از زن بودن نمیترسم!
از زن بودن نمیترسم ولی وقتی از پنج صبح سركار میروی و همكاران مرد تو دو برابر همكاران زن هستند ناخودآگاه لحن صحبت كردن، رفتار و. . . آدم تغییر میكند. حس مراقبت از خود خیلی بیشتر میشود و ناخودآگاه یك گاردی اطراف خود به وجود میآوری كه در نهایت باعث میشود كه برای حفاظت از خود، زن بودن خود را پنهان كنی. همكاران خانمی دارم كه متاهل هستند و در كار واقعا برای خود مردی هستند و به هیچ كسی اجازه جسارت نمیدهند و من واقعا این رفتار را میپسندم، چون زنانگی خود را برای خانواده خود گذاشتهاند و آسیبی به زندگی خود وارد نمیكنند. این خانمها الگوی من هستند.
پسر خانوادهام شدهام
امروز من به نوعی پسر خانواده هستم. سپهر، برادرم گاهی اوقات من را به شوخی «داداش سیا» صدا میكند. به نوعی مثل برادرش شدهام. دلیل اصلیاش را هم نمیدانم. شاید چون صبح میروم سر كار و شب برمیگردم یا اینكه خیلی سرم در حساب و كتاب است و. . . البته از همان ابتدا روحیه پسرانهای داشتم. من از بچگی بین ۶ نوه پسری بزرگ شدم. تنها یك دخترعمو داشتم كه آن هم با من اختلاف سنی داشت. یكی از عموهایم اختلاف سنی كمی با ما داشت كه تازه امسال ازدواج كرد. همبازی بودن با آنها باعث شده بود تا روحیه پسرانهای داشته باشم و حتی گاهی به من میگفتند كه جای من و سپهر با هم عوض شده است. (باخنده). از زمانی که وارد این عرصه شدم احساس میكنم روحیهام كاملا مردانه شده است. خیلی از همكارانم بارها به من گفتهاند كه تو فقط ظاهر زنانه داری! هرچند به نظرم خیلی خوب نیست و احساس میكنم از احساسات زنانهام دور شدهام كه این طرز تفكر به وجود آمده است.
عدم علاقه سپهر به بازیگری
سپهر به این عرصه علاقه ندارد. من خیلی دوست دارم كه سپهر هم وارد این عرصه شود و بارها با او در اینباره صحبت كردهام. كارگردانها و تهیهكنندههایی هم هستند كه به من لطف دارند و اگر از آنها بخواهم حتما برای سپهر نقشی دارند ولی خودش علاقهای به این كار ندارد. هرچند تلهفیلمی بود كه سپهر در آن یك سكانس حضور داشت و من آنقدر حواسم به سپهر بود كه خراب نكند یا اشتباه نكند، خودم دوبار اشتباه كردم و باعث شدم تا كات بدهند. این كار را در توان سپهر میبینم.
سحر قریشی و برادرش سپهر
یك خانواده كاملا هنرمند
خانواده مادری من همه هنرمند هستند. مادربزرگم صورتگر بودند، خاله مادرم نقاشی بسیار حرفهای هستند، مادر خودم نقاش هستند و علاوه بر آن كارهای دستی بسیار حرفهای درست میكنند، داییام خطاط بسیار هنرمندی هستند و سپهر هم در نقاشی دستی دارد. همانطور كه گفتم سپهر زیاد به وادی بازیگری علاقهمند نیست و بیشتر به موسیقی گرایش دارد. خیلی دوست دارم به صورت حرفهای به موسیقی نگاه كند و قطعا من هم حمایتش میكنم.
مادر سحر قریشی در کنار محسن افشانی