اميدواري از حافظ

آموزه هایی از اشعار حافظ برای انسان امروز (2)

دل‌‌بستگی حافظ به دعا و نیایش

نیایش با پروردگار هستی، نیاز روحی هر انسانی است. با قطع شدن این حلقه
ارتباط، روح انسان نیز افسرده و پژمرده می‌شود. سفارش به دعا و نیایش با
آفریدگار، از دیگر ویژگی‌های برجسته اشعار حافظ است. همانند:

حافظ وصال می‌طلبد از رهِ دعا

یا رب دعای خسته‌دلان مستجاب کن

***

حافظا! در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

تا بوَد وردت دعا و درس قرآن غم مخور

***

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

در بند آن مباش که نشنید یا شنید

***

می‌کند حافظ دعایی بشنو، آمینی بگو

روزی ما باد لعل شکر افشان شما

***

حافظا! سجده به ابروی چو محرابش بر

که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی

***

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز

که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

***

ز بخت خفته ملولم، بوَد که بیماری

به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

***

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

***

دلِ بیمار شد از دست رفیقان مددی

تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

بازتاب اعمال در سخنان حافظ

انسان، چه در این دنیا و چه در جهان دیگر در گرو عملکرد خویش است.
ازاین‌رو، باید مراقب رفتار خود باشد. حافظ در این‌باره این‌گونه هشدار
می‌دهد:

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

کای نور چشم من به‌جز از کِشته ندروی

***

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری

***

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

هر که در مزرع دل تخم وفا سبز نکرد

زرد‌رویی کشد از حاصلِ خود گاهِ درو

حافظ منادی مهرورزی و گره‌گشایی

حافظ منادی مهرورزی و گره‌گشایی است و عرفان عاشقانه او با محبت راستین
به بندگان خدا گره خورده است. دغدغه حافظ هنگام بار یافتن به پیشگاه
خورشید، «فیض‌رسانی» به آفاق است:

بعد از این فیض به آفاق دهم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

***

من که ره بردم به گنج حُسن بی‌پایان دوست

صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم

***

تنش دُرست و دلش شاد و خاطر خوش

که دستِ دادْ دِهَش، دادِ ناتوانی داد

***

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان

تو همچو باد بهاری گره‌گشا می‌باش

***

گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل

گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند

***

دائم گُل این بستان شاداب نمی‌ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

***

چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی

ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید

چو در میان مراد، آورید دست امید

ز عَهد صحبت ما در میانه یاد آرید

حافظ و دمیدن روح امید در جامعه

امید موتور محرکه انسان در رسیدن به آرزوها و ناامیدی بزرگ‌ترین مانع در
این مسیر است. امیدواری چه درباره دست‌یابی به آرزوها و چه به رحمت
بی‌پایان خداوند مهم‌ترین عامل ایستادگی در برابر سختی‌ها و مشکلات راه به
شمار می‌رود. بخش در خور توجهی از دیوان حافظ نیز به سفارش به امیدواری و
پرهیز از ناامیدی اختصاص یافته است. نمونه‌هایی از این ابیات عبارتند از:

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

 

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره‌گشا آورد

 

غنچه گو تنگ‌دل از کار فرو بسته مباش

کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم

 

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد

وگرنه، هر دمم از هجر توست‌بیم هَلاک

 

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی، بنوازد آشنا را

 

مکن حافظ از جور دوران شکایت

چه دانی تو ای بنده کار خدایی

 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

 

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که چه خوب است و چه زشت

 

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سرّ غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پـنهان غـم مـخور

حافظ و توصیه به شادمانی و پرهیز از غم‌های بیهوده

شادمانی و شاد بودن از نیازهای روحی هر انسانی است و افسردگی و غم و
اندوه بیهوده یکی از عوامل فرسایش جسم و جان و از موانع پیشرفت‌های مادی و
معنوی. شاعر بزرگی چون حافظ نیز شادابی و شادمانیِ بجا و به اندازه را از
عوامل شکوفایی استعدادهای معنوی و پیشرفت‌های مادی و در مقابل، غم و اندوه
را مانعی اصلی بر سر راه تعالی روحی انسان می‌دانست. ازاین‌رو، به رو آوردن
به شادمانی و پرهیز از غم‌های جان‌فرسا سفارش کرده است:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

 

نقد عمرت ببرد غصّه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصّه مشکل باشی

 

غم دنیای دنی چند خوری، باده بخور

حیف باشد دل دانا که مشوّش باشد

 

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی، که زمان این همه نیست

 

کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد

 

غمِ گیتی گر از پایم درآرد

به جز ساغر که باشد دستگیرم

 

فرصت نگر که فتنه چو در عالََم اوفتاد

عارف به جامِ می‌زد و از غم کران گرفت

حافظ راه درست رسیدن به شادمانی را نیز می‌نمایاند: دل کندن از جهان مادی و وانهادن کام‌جویی‌های بی‌حساب و زیاده‌خواهانه.

حافظا! ترک جهان گفتن طریق‌خوشدلی است

تا نپنداری که احوال جهانداران خوش است

طریق کام‌بخشی چیست، ترک کامِ خود گفتن

کلاه سروری آن است کز این تَرک بردوزی

و اما گونه‌ای دیگر از غم هست که عین شادمانی و بلکه سرچشمه شادمانی‌های
حقیقی است. این غم که باید آن را به جان خرید و طالبش بود، غم حضرت معبود و
خداوند یگانه است:

گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد

ما را غم نگار بوَد مایه سُرور

 

شادم به غمت که در همه حال

سوز غم توست سازگارم

 

حافظ! بد است حال پریشان تو ولی

بر یاد زلف یار، پریشانی‌ات نکوست

 

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم



حافظ، شاعر امیدواری و ایمان

اگر چه فروید بر مفهوم «ناخودآگاه فردی» تأکید داشت، اما این یونگ روانشناس
بزرگ سوئیسی بود که برای نخستین بار تعبیر ناخودآگاه جمعی  را به کار برد.
طبق نظر یونگ، ناخودآگاه جمعی در رویدادهای تاریخی، در افسانه‌ها، در
مراسم و جنگ و صلح و آشتی و مناسبت‌ها و در مجموع در فرهنگ عامه ظاهر
می‌شود. با الهام از این مفهوم ، من معتقدم که «حافظ حافظه ماست» یعنی
سخنگوی ناخودآگاه جمعی ایرانیان است. بنده در کتابی با همین عنوان به شرح
این منظور پرداخته‌ام که حافظ حافظه ملت ایران، اقوام ایرانی و ملل
فارسی‌زبان یا ایران‌شناسان علاقه‌مند به شعر و ادب فارسی است.
در میان
همه غزلسرایان، حافظ پرتنوع‌ترین شعرها را دارد و تنوع شعری او تا حدی است
که در کتاب «جمع پریشان» (طبقه‌بندی شعر حافظ) علی اکبر رزاز در ذیل  ۲۰۳
یا ۲۰۴ موضوع در هر مقوله چندین و چند بیت از حافظ ذکر کرده است؛ از آخرت و
آشتی و آشنایی تا یاد دوستان. این کتاب به خوبی گویای این واقعیت است که
شعر حافظ چقدر تنوع دارد و حتی در مقام مقایسه با غزلیات سعدی از تنوع
بیشتری برخوردار است. به استناد کلیات سعدی مرحوم محمدعلی فروغی که از میان
معاصران همچنان بهترین تصحیح را ارائه داده است غزل‌های سعدی به دو قسمت
تغزل و غزل‌های اخلاقی تقسیم می‌شود. اگر غزلیات بخش اول را با حافظ بسنجیم
می‌بینیم که کثرت مضامین و معانی در شعر حافظ بسیار زیاد است و همین موضوع
مبنایی است بر این اصل که هر خواننده‌ای و هر مخاطبی گمشده خود را در حافظ
پیدا می‌کند؛ حافظی که امیدبخش و شیرین است و امیدوارانه سخن می‌گوید و
شاید یکی از دلایل تفأل به دیوان حافظ و نظر کردن الهی به حافظ همین نکته
است.
باری آنقدر شگفتی‌ها در تفأل به دیوان حافظ بالا گرفته است که
نمی‌توان آن را حمل بر اتفاق و تصادف کرد و این فال گرفتن‌ها هرچند در زمان
حافظ مرسوم نبوده اما بر زبان حافظ بوده است: «از غم هجر مکن ناله و فریاد
که دوش / زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید» موضوعی که در کتاب «فال‌های
شگفت‌انگیز حافظ» با همکاری فانی تبریزی به تفصیل درباره آن سخن گفته‌ام.
مقاله‌
«چرا حافظ همیشه با ماست» که تحت تأثیر جمله انسانی خوش ذوق به نگارش
درآمد پاسخی است بر چرایی این حقیقت که ما وقتی نوجوانیم گویی حافظ نوجوان
است و وقتی جوانیم حافظ هم جوان می‌شود و در هنگامه میانسالی و پیری حافظ
را کهنسالانه می‌فهمیم و بدین ترتیب حافظ همیشه با ماست؛ در همه شئون
زندگی، در شادی و غم به حافظ روی می‌آوریم و یکی از این روی آوردن‌های ما
همین فال گرفتن‌هاست.
دانش‌های گوناگون، تجربه‌های روحی و عرفانی، سخن عشق و اشاره به رویدادهای زمانه از جمله دلایل انس گرفتن مردم به دیوان حافظ است.
حافظ
اولین کسی است که در غزل به رویدادهای زمانه اشاره‌های پوشیده کرده است و
باز حافظ اولین کسی است که مدح و ستایش حکام زمانه را که پیش از این در
قصیده بود در قالب غزل آورده است.
با بررسی روی حدود ۲۰ غزل سعدی و حافظ
به عنوان دو اوج و دو قله غزل فارسی با یک قافیه ثابت و واحد، پی می‌بریم
که کثرت معانی و تنوع مضامین در حافظ چند برابر بیشتر است و بدین ترتیب به
اصطلاح فیزیک می‌توان گفت که چگالی غزل حافظ بالاتر از هر کس دیگری است و
همین شاخصه هست که اجازه می‌دهد هر کسی به حافظ نزدیک شود و کام دل برآرد و
خواسته خودش را در جام جهان‌نمای شعر حافظ ببیند.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top