تأثير دين و باورهاي ديني در سلامت رواني فرد و جامعه
چکيده
سلامت
رواني و رضايت از زندگي يکي از ويژگي هاي فرد سالم است. بنابراين تلاش
جهاني در جهت فراهم کردن يک بستر مناسب براي زندگي عاري از بيماري تنها
معطوف به پيشگيري و درمان بيماري هايي همچون قلبي، و عفوني و … نمي شود،
بلکه علاوه بر سلامت جسماني، توجه ويژه اي به فراهم کردن محيطي آرام جهت
آرامش دروني و سلامت رواني افراد معطوف داشته است.
با
وجود پيشرفت هاي سريع در جهت حل مشکلات جسمي انسان ها، علم پزشکي هنوز
گامي موثر در جهت حل مشکلات روحي- رواني انسان ها برنداشته است، اين در
حالي است که مشکلات رواني نقش مهمي را در ايجاد بيماري هاي جسمي نيز ايفا
مي کند.
دين با مکانيسم هاي گوناگون
موجب سلامت رواني فرد و جامعه مي شود. نمونه هايي از سلامت رواني ناشي از
دين، وجود اميد، انگيزه و مثبت نگري در دين، ايجاد شبکه حمايتي عاطفي و
اجتماعي، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگي، تبيين و
تعريف لذت بخش و معقول از رنج، درد و محروميت و مکانيسم هاي بسيارِ ديگر.
به
طورکلي تاثير دين و باورهاي ديني در سلامت فرد و جامعه بسيار پراهميت است.
مطالعات انجام شده حاکي از آن است که مي توان در گرو اعتقادات و اعمال
صالح و اخلاقي پسنديده به يک آرامش رواني دست يافت و انسان معتقد را به يک
انسان سرزنده و بشّاش که هميشه در حال تلاش و تکاپوست در مي آورد، در
ارتباط با جامعه خود است و در هر زمينه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي سعي بر
آن دارد که با توجه به توانايي هاي خودش بهترين باشد.
مقدمه
ارتقاي
سلامتي افراد جامعه يکي از مهمترين مسائل اساسي هر کشور، ارتقاي سلامتي
افراد آن جامعه است که بايد از ابعاد مختلف از جمله رواني مورد توجه قرار
گيرد. وظيفه اصلي بهداشت رواني تأمين سلامت فکر و روان افراد جامعه است.
طبق
تعريف سازمان جهاني بهداشت بهداشت رواني در مفهوم کلي بهداشت جاي مي گيرد و
بهداشت يعني توانايي کامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي،
بهداشت تنها نبود بيماري نيست. (گنجي- حمزه، ص 10)
بنابراين
بهداشت رواني علمي است براي بهزيستي، رفاه جتماعي و سازش منطقي يا
پيشامدهاي زندگي که تمام زواياي زندگي از محيط خانه تا مدرسه، دانشگاه،
محيط کار و نظاير آن را مي گيرد.
امروزه
با وجود پيشرفت هاي علمي چشمگير که در زمينه هاي روانپزشکي و روان درماني
به وجود آمده است ملاحظه مي گردد که بعضي از صاحب نظران برجسته نياز به
نقش، اهميت و ضرورت دين نيز در بهداشت رواني و روان درماني تأکيد فراوان
داشته اند و عقيده دارند که اعتقادات مذهبي و توکل به خدا موجب تسکين و
بهبودي سريعتر آلام و مشکلات رواني مي شود.
در
قرآن در سوره مباركه فتح مي خوانيم: «هوالذي انزل السكينه في قلوب
المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم..؛ اوكسي است كه آرامش را در دل هاي
مؤمنان نازل كرد تا ايماني به ايمانشان بيفزايند…» اولين برداشتي كه صورت
مي گيرد اين است كه بدون ايمان، آرامش روحي و رواني وجود ندارد.
يا
حداقل اينگونه مي توان گفت كه يكي از عوامل ايجاد آرامش دارا بودن ايمان
به خدا مي باشد. به تعبير علامه طباطبايي «ظاهراً مراد از سكينت در اين آيه
آرامش و سكون نفس و اطمينان آن، به عقائدي است كه به آن ايمان آورده و لذا
نزول سكينت را اين دانسته كه «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم» تا ايماني بر
ايمان سابق بيفزايند. پس معناي آيه اين است كه: خدا كسي است كه ثبات و
اطمينان را لازمه مرتبه اي از مراتب روح است در قلب مؤمن جاي داد تا ايماني
كه قبل از نزول سكينت داشته بيشتر و كاملتر شود.» (عسگري، حسن – 1386 )
در
آيه شريفه 28 سوره رعد در قرآن کريم، آمده است که :« َالا بذکر الله تطمئن
القلوب؛ آگاه باشيد که تنها با ياد خدا دلها آرام مي گيرد.»
هنگامي
که انسان دردمند و تنها، نااميد از ديگران در کاهش دردهاي جسمي، يا رواني
خود راهي به جايي نمي يابد، هنگامي که اميد بهبودي از بيمار مبتلا به
اختلال رواني، يا جسماني با سيري مزمن و پيشرونده سلب مي شود و درمان هاي
کلاسيک کمکي به او نمي کند، تنها راهي که براي نجات از اضطراب، افسردگي و
دردهاي جانکاه او باقي مي ماند، ياري جستن از ايمان و باور ديني است.
(کالابراس،1987 – به نقل از دادفر، محبوبه )
پيرامون
اهميت مذهب بر سلامت رواني مي توان به سخن بنيامين راش به عنوان پدر علم
روانپزشکي اشاره کرد. او اظهار مي دارد که نقش مذهب در سلامت رواني انسان
همانند اکسيژن براي تنفس است. (کرمي و همکاران، 1385، ص34)
افراد
متديّن به هر نسبت که ايمان قوي و محکم داشته باشد از بيماري رواني مصون
تر هستند. از جمله آثار ايمان ديني آرامش خاطر است. ايمان ديني به حکم
اينکه به انسان که يک طرف معامله است، نسبت هيجان که طرف ديگر معامله است،
نسبت به هيجان که طرف ديگر معامله است، اعتماد و اطمينان مي بخشد. دلهره و
نگراني نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان از ميان مي برد و بجاي آن به
او آرامش خاطر مي دهد.(مطهري – 1375)
تاثير دين و باورهاي مذهبي در بهداشت رواني
امروزه
بيش از هر زمان ديگر نيازمند تفکر و انديشه در باب تأثيرگذاري تقيّدات
ديني بر تمامي امور انساني به ويژه مسايل عاطفي و روحي هستيم. امرزه بسياري
از انديشمندان و صاحبنظران بر اين باورند که مذهب تاثير انکارناپذيري بر
سلامت روح و جسم و ديگر ابعاد زندگي بشر دارد.
کارل
گوستاو يونگمي گويد: «من صدها تن از بيماران را معالجه و درمان کرده ام.
از ميان بيماراني که در نيمه عمر خود (35 سالگي به بعد) به سر مي برند حتي
يک بيمار را نيز نديدم که اساساً مشکلش نياز به يک گرايش ديني در زندگي
نباشد. به جرأت مي توانم بگويم که تک تک آنها به اين دليل قرباني بيماري
رواني شده بودند که آن چيزي را که اديان موجود در هر زماني به پيروان خود
مي دهند، نداشتند و فرد فرد آنها، تنها وقتي که به دين و ديدگاه هاي ديني
بازگشته بودند به طور کامل درمان شدند.» (بوترابي، خديجه- 206 )
اما
برخي از نظريه پردازان روانشناسي نظر ديگري دارند. فرويد در نامه اي به
يونگ در سال 1910مي نويسد: من از اعماق وجود خود تنها به يک چيز مي توانم
اطمينان کنم، عميقاً بر اين باورم که تمامي شالوده نياز انسان به دين، بر
درماندگي خردسالانه او قرار دارد. نوع بشر پس از تولد دنياي بدون پدر و
مادر را نمي تواند تحمل کند و براي خود، خداي عادل و طبيعت دلپذير، اين دو
بدترين دروغ انساني را که مي توانست تصور کند، بنا مي نهد… ( پالمر، ص15)
فرويد
به شدت معتقد بود که نيروي مخالفت هاي او در برابر دين، در ويژگي علمي
آنها نهفته است و مجادلات او در برابر دين، بدان جهت نيرومندند که دين
دقيقاً همان علائم بيماري روان آزردگي را از خود نشان مي دهد که علم روان
تحليل گري از طريق فرآيند پژوهش تجربي به دست آورده است. (همان ص25)
در
پژوهشي که اخيراً توسط محمدي و مهرابي زاده انجام گرفته ارتباط بين نگرش
مذهبي با مکان کنترل بررسي شده است. مکان کنترل، بيانگر آن است که فرد
حوادث زندگي خود را به تا چه حد به عوامل بيروني ( مانند شانس، تصادف افراد
ديگر، سرنوشت، قضا و قدر و ديگر نيروهاي بيروني ) يا عوامل دروني ( مانند
گرايش هاي شخصي، توانمندي يا کوشش دروني ) نسبت مي دهد. در حالت اول به
مکان کنترل بيروني و در مورد دوم دروني اطلاق مي شود.( محمدي، مهرابي زاده،
85، ص 50)
مقابله هاي ديني و سلامت رواني
شيوه
هاى مقابله، توانايى هاى شناختى و رفتارى هستند كه توسط فرد در معرض استرس
به منظور كنترل نيازهاى خاص درونى و بيرونى كه فشارآور بوده و فراتر از
منابع فردى مى باشند، به كار گرفته مى شوند. (هينز و همكاران، 1991)
در
همين راستا مقابله دينى به عنوان روشى كه از منابع دينى مانند دعا، نيايش،
توكل و توسل به خداوند و… براى مقابله استفاده مى كند، تعريف شده است.
يافته هاى اخير نشان داده اند، از آن جا كه اين نوع مقابله ها هم به عنوان
منبع حمايت عاطفى و هم وسيله اى براى تفسير مثبت حوادث زندگى هستند و مى
توانند به كارگيرى مقابله هاى بعدى را تسهيل نمايند، از اين رو به كارگيرى
آنها براى بيشتر افراد مفيد است. (كارور و همكاران، 1989به نقل از دادفر)
دين
به طور اعم ارتباط انسان با خالق هستي و اعتقاد به حضور دائم او، مي تواند
در ايجاد بهداشت رواني و درمان بيماري هاي رواني تأثير بسزايي داشته
باشد.( يونگ، به نقل از کرمي و همکاران)
داشتن
معني و هدف در زندگي، احساس تعلق داشتن در زندگي به منبعي والا و اميدواري
به کمک و ياري خداوند در شرايط مشکل زاي، برخورداري از حمايت هاي اجتماعي و
… همگي از جمله منابعي هستند که افراد متدين با برخورداري از آنها مي
توانند در مواجهه با حوادث فشارزاي زندگي آسيب کمتري را متحمل شوند. (همان)
بي
پناهي، احساس بي کسي و پوچي که در بيشتر اختلال هاي رواني به چشم مي خورد،
در اعتقاد به وجود يک، حامي مقتدر و پناه دهندده که مصدر نيکي ها و کارهاي
خير است رگ مي بازد و در بالا بردن بهداشت رواني او موثر است. ( قريشي
راد، فخرالسادات، 85)
در تحقيق ديگري
که توسط پالوما و پندلتون در مورد نقش مذهب در سلامت روان انجام شد، مشاهده
گرديد که اعتقادات مذهبي و نماز خواندن ارتباط قوي و مستقيمي با احساس
رضايت کامل از زندگي دارند. (کرمي و همکاران، 1385، ص36)
دين و بيماري رواني
تأثير
استرس در اختلالات رواني موضوع پژوهش هاي متعددي در نيم قرن گذشه است و
روانشناسان بر اين باورند که زندگي در قرن بيست و يکم همراه با استرس و
تنيدگي رواني و بحران هايي است که باعث بيماري هاي جسماني، و حتي مرگ مي
شود.
بيماران روان درمانى حمايتى هفتگى
به مدت 45 دقيقه يك بار در هفته به مدت 20 جلسه و روان درمانى كه شامل
قرائت قرآن، نقل حديث، روايات و آموزش باز مسائل دينى و ترغيب به نماز و
دعا به عنوان يك نوع مراقبه را دريافت داشتند. روش آنها مثل پژوهش قبلى بود
كه توضيح داده شد. تكنيك شناخت درمانى با تأكيد بر مضمون دينى و با
استفاده از آموزش هاى دينى بود.
نتيجه
اى كه از اين پژوهش به دست آمده نشان مى دهد كه آزمون t يك ماهه و سه ماهه
تفاوت معنى دارى نشان داد، ولى در پايان 6 ماه تفاوت معنى دار نبود. سرعت
بهبود در بين افرادى كه از اين روش استفاده مى كنند به طور چشمگيرى زياد
است. آنها توصيه كردند كه مطالعات بيشترى روى نحوه ارائه اين نوع روان
درمانى و به ويژه از نظر اجزاء و ريز محتوى برنامه روان درمانى صورت گيرد.
كن
وى ضمن تحقيقى كه در زمينه تأثير دين بر سلامت روان در سال 6 ـ 1985 روى
اشخاص سالمند انجام داد دريافت كه شرايط طبى استرس زا در بين اشخاص سالمند
شايع تر بوده ولى اعتقادات و اعمال دينى شامل نماز خواندن، فكر كردن در
مورد خداوند و عقايد درونى فرد به عنوان مكانيزم هاى مهم براى كم كردن
استرس و بهتر كردن توانايى سازش با اينها در بين بيماران سالمند به ويژه
سياه پوستان به كار مى روند. (به نقل از طهماسبى پور و كمانگرى، 1376)، (
دادفر، 86 )
همچنين افسردگي بسيار
پايين را در بين سالمندان عامل به مذهب نشان داده شده. مورفي و
همکاران(2000) نيز نشان دادند که اعتقادات ديني و عامل بودن يا نبودن به
آن، با نبود افسردگي همبسنگي داشته است.
توبه و نقش آن در سلامت روان
«توبه»
در لغت، به معناي رجوع است. وقتي بنده به مولاي خود برميگردد، ميگويند
توبه كرده است. خداوند در قرآن كريم به همه مؤمنان دستور توبه ميدهد. «و
توبوا الي الله جميعا ايّها المؤمنون لعلكم تفلحون» (سوره نور،آيه31)
(صفورايي پاريزي، محمد مهدي – 1386)
توبه
و باز گشت از گناه و حركت به سوي خدا، تنها راه نجات گناهكاران، وسيله
تقرّب و دوستي با خدا، تبديل كننده سيئات به حسنات و ماية اميد نااميدان و
نخستين مقام عارفان و اوّلين منزل سالكان كوي دوست است. توبه با همه خواصي
كه دارد يك خاصيت ويژه و ممتاز، براي توبه كننده دارد، و آن ايجاد آرامش
واطمينان روحي و رواني است. چرا كه كسي كه خود را گنهكار مي داند در يك
بحران روحي به سر مي بردكه با توبه اين بحران روحي تبديل به آرامش و سكون
خاطر فرد مي شود. (عسگري، حسن – 1386 )
توبه
يا اقرار به گناه در تمام اديان توحيدي يهوديت و مسيحيت و اسلام وجود دارد
و يکي از مشترکات اين اديان است. احساس گناه، سبب احساس کمبود و اضطراب در
انسان مي شود و اين احساس به بروز عوارض بيماري هاي رواني منجر مي شود.
روان درماني در چنين مواردي بر موضوع تغيير ديدگاه هاي بيمار درباره ي اعمال گذشته وي که سبب احساس گناه هستند توجه مي کند.
بيمار
در اين حالت از ديدگاه جديدي به اعمال خود مي نگرد به طوري که ديگر دليلي
براي احساس گناه در خود نمي بيند در نتيجه سرزنش وجدانش تخفيف مي يابد و
براي پذيرش « خود » آماده تر مي شود و سرانجام اضطراب و عوارض بيماري رواني
اش از بين مي رود.(بوترابي، خديجه،1382، 207)
با
توجه به اينکه ارتکاب گناه با احساس گناه همراه است انسان داراي دستگاه
فطري الهام خير و شر است، در اين صورت بايد نوعي در رفتار ظاهر شود، و اين
تنش بر خلاف ساير اشکال تنش که از مظاهر اضطراب به حساب مي آيند، خصوصيت
بهداشتي و بهنجاري رواني دارد. مطابق اين احساس، در صورت ارتکاب خلاف، يا
برخورد با هرنوع خلاف، بايستي در فرد تنش ايجاد شود که علت آن به احساس
مسئوليت بر مي گردد و در غير اين صورت، در حالت بي توجهي به خلافکاري، فرد
فاقد احساس مسئوليت خواهد بود.( بستاني، محمود، 1372)
در
قرآن روش توبه را که روشي بي نظير و موفق براي احساس گناه است، به ما
ارائه مي شود…زيرا توبه يا بازگشت به سوي خداوند متعال سبب آمرزش گناهان و
تقويت اميد انسان به جلب رضايت الهي است و همين دليل موجب کاهش شدت اضطراب
انسان مي شود (بوترابي و نجاتي- قرآن و روانشناسي ص 366) .
«لاتقنطوا
من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعاً ؛ از رحمت خداوند نوميد نباشيد
که همانا خدواند همه گناهان را مي آمرزد.» (زمر ، آيه 52)
از
نظر رواني، بخشودگي ناپذير بودن جرم و گناه تبهکار، سبب تثبيت تبهکاري اش
مي شود. مثلاً اگر به کسي بگويند تو با اين اعمالي که انجام داده اي، هيچ
گاه به رستگاري نمي رسي و مورد لطف و مرحمت خداوند قرار نمي گيري، او با
خود مي گويد: در اين صورت معنا ندارد که مراقب خودم باشم که از اعمال ناروا
خودداري کنم، چون فايده اي ندارد و نمي توانم سعادتمند باشم. بدين سبب
خداوند رئوف و مهربان مقرر داشته که در صورت تحقق انقلاب دروني توبه و
انابه، همه گناهان به گونه اي آمرزيده مي شود که گويي گناهي نکرده است. (
همان، ص 226)
برخي از آثار توبه در پيشگيري از آسيبهاي رواني:
*توبه انسان را محبوب خدا ميكند.
«انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهرين» (بقره: 222)
و
پيامبر گرامي(لي الله عليه و آله) ميفرمايد: «ليس شيءٌ احبُّ الي الله
من مؤمنٍ تائبٍ او مؤمنةٍ تائبةٍ» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص
21)
*توبه سبب توقّف آسيب ميشود.
*توبه آسيبها و ناملايمات روحي و رواني را ترميم ميكند.
*توبه آسيبها و ناملايمات روحي و رواني را درمان مينمايد.
*توبه از عوارض جانبي آسيب جلوگيري ميكند.
*توبه اثرات مخرب آسيب را از روح و روان ميزدايد.
*توبه روح و جان آدمي را شست وشو و تطهير ميكند.
*توبه انسان را از حالت سكون و ركود بازميدارد.
*توبه انسان را به كار و تلاش سازنده واميدارد.
دعا و سلامت رواني
دعا
در اصطلاح عبارتست از توجه به خداوند، راز و نياز کردن و ارتباط با او
اعراض از غير و استمداد از او، به سخن ديگر دعا ارتباط روحي و معنوي، روي
آوردن به آفريدگار عالم و ماوراي ظواهر، اظهار عجز و عبوديت و درخواست نياز
از پيشگاه بي نياز است.(صانعي، 1382، ص 235)
دعا
و نيايش تسلي بخش دل هاي خسته و مايه روشني و صفاي جان و نيروبخش انسان در
برابر مشكلات و فراز و نشيب هاي زندگي است. انسان موجودي است بي نهايت
كوچك، وقتي در برابر آفريدگارش كه بي نهايت بزرگ است قرار مي گيرد و خود
را، حتي كمتر از قطره اي در برابر اقيانوس و ذره اي در مقايسه با كهكشان ها
مي يابد، احساس كوچكي در برابر آن عظمت، او را به كرنش و نيايش وا مي دارد
و همه عظمت در همين احساس نيازمندي است.
آنچه
كه اين «هيچ» را به آن «همه» پيوند مي زند دعاست. كم نيستند كساني كه
دلهره، نگراني، ترس، اضطراب و تشويش خاطر را در مقاطع خطر وسختي ها و
بحرانها، با داروي«دعا» درمان مي كنند.
قرآن
هم به اثر آرامش بخشي دعا اشاره مي كند. آنجا كه مي فرمايد:«خذ من اموالهم
صرقه تطهرهم و تزكيهم بها وصلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم والله سميع عليم؛
از اموال آنها صدقه اي (زكات) بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازي و
پرورش دهي، و به آنها (هنگام گرفتن زكات) دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش
آنهاست و خداوند شنوا و داناست» (عسگري، حسن – 1386 )
براي
همين مي توان اين برداشت را از اين آيه كرد كه: دعاي خير در حق يكديگر
موجب تسكين و آرامش روحي و دعا كننده و دعا شونده، مي شود. (عسگري، حسن –
1386 )
برخي از پزشکان بر اين باورند
که در بسياري از موارد دعا در بهبودي حال بيماري موثر بوده است. بنابراين
بايد دعا را در معالجه بيماران يکي از شيوه هاي موثر دانست.
در
مورد بسياري از مردم دعا براي درمان بيماري هاي رواني بسيار موثر بوده و
در نتيجه صحت بدني و جسمي آنها را در پي خواهد داشت. افراد مذهبي مي پذيرند
که هر واقعه و امري در زندگي آنها رخ مي دهد انعکاسي از مشيت الهي است و
اين مشيّت الهي که از نظر آنها پنهان است در نمازها و دعاها مشهود مي گرد.
اگر نيرويي براي تحمل پيش آمدها لازم باشد در اثر دعا و نماز به دست مي
آيد. (بوترابي، 207)
آرام سازي يکي از
شيوه هاي مورد استفاده برخي از روان درمانگران براي درمان بيماري هاي رواني
است و انسان مي تواند آنرا از راه تمرين بياموزد. خواندن نماز آن هم پنج
بار در شبانه روز، خود بهترين برنامه آرام سازي مي تواند باشد.
پيامبر
اکرم (ص) به هنگام فرا رسيدن اقامه نماز مي فرمود:« اي بلال ما را با نماز
به آرامش وادار» و در در حديث آمده است هرگاه امري بر رسول خدا سخت مي
آمد، به نماز مي ايستاد. حالت تمدد اعصاب و آرامش رواني ناشي از نماز،
انسان را از اضطرابي که بيمار رواني همواره از آن رنج مي برد، مي رهاند.
دعا
و تضرع در درگاه خداوند باعث کاهش احساس اضطراب مي شود، زيرا مومن مي داند
که خداوند متعال در قرآن« کريم فرموده است « و قال ربُکم ادعوني استجب
لکم؛ پروردگار شما فرمود مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت کنم.» (سوره
غافر، آيه60 ) (بوترابي، ص208 )
در
انجيل باب 5 نامه يعقوب آمده است : « نزد يکديگر به گناهان اعتراف نماييد و
براي هم دعا کنيد تا شفا يابيد. دعاي صادقانه فرد درستکار قدرت و تأثير
شگفت انگيزي دارد. (ترجمه عهد عتيق، باب 5 ص 1898 – به نقل از بوترابي، ص
209)
گاندي نيز در مورد دعا اظهار مي دارد، اگر دعا و نماز نبود من مدتها قبل ديوانه شده بودم.
غزالي
مي گويد، از طريق ذکر، تمامي ترس ها از بين مي رود و همه ناراحتي ها از
آدم سترده مي شود. آنگاه که فرد به ياد خدا مي افتد، قلبش مالامال از رضا
مي شود، قلبي که آکنده از ترس و ياس بوده است. لطف و توجه پروردگار قلب
ذاکر را زير سايه خود قرار مي دهد و انسان را به يقين و قاطعيت مي رسد که
رهايي از ناراحتي هاي دروني سهل و هموار است و مي توان وسوسه ها را در هم
کوبيده و تخيلات باطل را از خود دور ساخت. ( قريشي راد، فخرالسادات، ص257)
ذکر خدا و ياد خدا در جهت سلامت روح و بهداشت رواني بسيار موثر است و موجب پيوند محکم و استوار انسان با خدا مي شود.
آدمي
مي تواند از ايجاد خصايل زشت و ناپسند اخلاقي در دل و قلب خود جلوگيري کند
و زمينه را براي ايجاد بيماري هاي دل و قلب و روح از بين ببرد.
دل
سپردن به پروردگار و مکتبي که خدا برايش فرستاده موجب مي شود که انسن از
رهگذر آن بتواند از ميان تند باد حوادث روزگار و فراز و نشيب هاي مداوم
زندگي و علل و عوامل مشکل ساز با حالتي استوار و با آرامش دروني و توام با
اطمينان و يقين عبور کند. ( چکيده مقالات همايش مشاوره از ديدگاه اسلام،
همان، ص11 و 12)
برخي مهارت هاي سلامت رواني در پرتو دين
براي
رسيدن به زندگي آرام و توأم با آرامش و رضايت بخش قبل از هر چيز بايد
تفکرمان را اصلاح کنيم. آنگاه زندگي خود به خود تغيير خواهد کرد. چرا که
زندگي ما بر پايه انديشه ماست.
يافتن
معنا در زندگي يکي از مهارت هاي آرامش و سلامت رواني است که اين مهارت در
گرو شناخت هستي و خالق و شناخت خود به عنوان جزئي از اين مجموعه هستي است.
معنا در زندگي يعني چيزي که به خاطر آن زندگي مي کنيم و زندگي براي يک ايده
و تفکر و براي خدمت صادقانه به خلق بهترين معنا و مفهومي است که دين به
انسان مي دهد. بهتر است آرزوهايمان را معقولانه و کم در نظر بگيريم چرا که
آرزوهاي طولاني که از دايره عمر انسان خارج باشد، سبب تنش و فشار رواني مي
شود.
بايد توانايي هاي خود را بشناسيم و
به دانسته هاي خود ارزش بدهيم. انسان هاي شاد و سالم کساني هستند که از
آنچه دارند به بهترين شيوه استفاده مي کنند و کمتر در افسوس آنچه ندارند
وقت خود را تلف مي کنند.
يکي ديگر از مهارت هاي آرامش دروني اين است که؛ تلاش کنيم ولي نگران نتيجه نباشيم.
البته
وجود اندکي استرس و نگراني براي فرد لازم است؛ چون به عنوان جرقه اي در
شروع فعاليت موثرند، ولي نبايد اجازه دهيم اين استرس و نگراني سراسر وجود
ما را دربرگيرد و دين توکّل را سفارش کرده است، تا با ديدن قدرت برتر به
عنوان ياري رسان و شاهد بر فعاليت هاي خود به آرامش رواني بيشتري برسيم.
لازم
نيست تمام پله هاي ترقي را يک شبه طي کنيم، پيوسته و آهسته حرکت کنيم، که
اگر در مسير صحيح تلاش و تکاپو باشيم طبق سنت الهي در زمين نتيجه عايد ما
خواهد شد.
در جمع بودن و با جمع بودن
يکي ديگر از مهارت هاي اساسي آرامش روان است. جمع دوستان خوب و مطمئن
بهترين نعمت دنيوي است، دوستاني که مايه خير و برکت اند و با دين آنها به
ياد خدا مي افتيم و بهترين آرامش بخش دلها، ياد خداست.
صبر
و تحمل و بردباري مهارت ديگري است در حفظ آرامش و سلامت روان. صبر در
مقابل عبادت، در مقابل معصيت و همچنين در مقابل ناملايمات زندگي. انسان
صبور هميشه قدرت برتر و حکمت الهي را بالاي سرخود مي بيند و از ديدگاه او
زندگي يعني طي يکسري موانع که بايد سعي کند با تلاش و کوشش آنها را طي کند و
نه اينکه موانع سد راه زندگي باشند. يعني انسان فکر نکند براي تن آسايي
روي زمين آمده است بلکه او آفريده شده است تا در آباداني زمين بکوشد .
نتيجه گيري
در مجموع، احتمالاً تأثير مثبت دين بر بهداشت روانى به دلايل زير است:
دين
مى تواند موجب ايجاد معنى شود. بنابراين، دين به زيستن و مردن انسان معني
مى بخشد. (اسپيلكا، شارر و كيرك پاتريك، 1985) آنها 36 مطالعه تجربى در
مورد مرگ و درگيرى دينى را مرور كردند و نتيجه گرفتند كه ايمان قوى تر يا
معتقد بودن به زندگى پس از مرگ با ترس كمتر از مرگ هم بستگى دارد. هم چنين
افرادى كه نمره بالاترى در شاخص دين دار بودن درونى داشتند، ترس كمترى را
از مرگ گزارش كردند.
دين به افراد
متدين نوعى احساس كنترل و كارآمدى مى بخشد كه ريشه خدايى دارد و مى تواند
كاهش يافتگى كنترل شخصى را جبران كند. (پارگامنت و همكاران، 1987)
دين نوعى سبك زندگى سالم تر براى افراد تجويز مى كند كه بر سلامت و بهداشت روانى تأثير مثبت دارد.
دين مجموعه اى از هنجارهاى اجتماعى مثبت است كه اطاعت از آن موجب تأييد، پشتيبانى و پذيرش از سوى ديگران مى شود.
بررسى نقش دين در بهداشت روانى و فرآيندهاى روان درمانى
مقدمه
به هستى يزدان گواهى دهيم
روان را به دين آشنايى دهيم
هنگامى كه انسان دردمند و تنها، نااميد از كمك ديگران
در كاهش دردهاى جسمى يا روانى خود راهى به جايى نمى يابد, هنگامى كه اميد
بهبودى از بيمار مبتلا به اختلال روانى يا جسمانى با سيرى مزمن و پيش رونده سلب
مى شود و درمان هاى كلاسيك كمكى به او نمى كنند, تنها راهى كه براى نجات از
اضطراب, افسردگى و دردهاى جان كاه او باقى مى ماند يارى جستن از ايمان و باور
دينى است (كالابرس, 1987). باور به قدرت خداوند و نيايش او و سر نهادن به خواست
و اراده الهى, در تسكين دردها به انسان توان تحمل مى دهد. در اين حال است كه
نيازهاى روحى تأمين مى شوند, سرمايه هاى اخلاقى تبلور مى يابند و انسان توان آن
را مى يابد كه از جسم خود دور گردد و درد را حس نكند, يا آن چنان آرامش يابد كه
تنش را تجربه ننمايد (گالانتر, 1982).
رفتارهايى از قبيل، توكل به خداوند، صبر, دعا, زيارت و غيره مى توانند از طريق
ايجاد اميد به نگرش هاى مثبت باعث آرامش درونى فرد شوند. باور به اين كه خدايى
هست كه موقعيت ها را كنترل مى كند و مسئول عبادت كننده هاست, تا حد زيادى
اضطراب مرتبط با موقعيت را كاهش مى دهد, به طورى كه اغلب افراد مؤمن, ارتباط
خود را با خداوند مانند ارتباط با يك دوست بسيار صميمى توصيف مى كنند و معتقدند
كه مى توان از طريق اتكاء و توسل به خداوند, اثر موقعيت هاى غير قابل كنترل را
به طريقى كنترل كرد (كرال و شيهان, 1989).
افراد متدين به هر نسبت كه ايمان قوى و محكم داشته
باشند از بيمارى هاى روانى مصون تر هستند. از جمله آثار ايمان دينى آرامش خاطر
است. ايمان دينى به حكم اين كه به انسان كه يك طرف معامله است, نسبت به هيجان
كه طرف ديگر معامله است, اعتماد و اطمينان مى بخشد, دلهره و نگرانى نسبت به
رفتار جهان را در برابر انسان از ميان مى برد و به جاى آن به او آرامش خاطر
مىدهد (مطهرى, 1375).
به عقيده بوالهرى (1376) دين, روان شناسى و روان پزشكى
از بدو ظهور و گسترش فعاليت هاى خود, اهداف مشتركى چون اصلاح احساسات, تفكرات و
رفتارهاى فردى و گروهى داشته اند.
از نظر داويديان (1376) ايمان, معتقدات مذهبى, دستورات دينى, مراسم و آيين هاى
مذهبى همه عواملى هستند كه مى توانند در امر درمان و پيش گيرى از اختلالات
روانى به نحو مؤثرى به كار برده شوند به شرط آن كه, روش بكارگيرى آنها آموخته
شود و موارد استفاده از آنها شناخته شود, مخصوصاً اين كه افراد, چه سالم و چه
بيمار, و چه درمان گر و درمان شونده, از لحاظ درجه ايمان و ميزان دين دارى
تفاوت هاى فاحشى با يك ديگر دارند. برخورد آنها با مسايل دينى متفاوت است و
انتظارات آنان از دين يكسان نيست.
از آن جا كه در بسيارى از رويكردهاى مشاوره به ويژه
رويكردهاى انسان گرايانه توجه به خواسته ها, ارزش ها, تمايلات و اعتقادات مراجع
مورد تأكيد مى باشد, در استفاده از رويكرد درمانى در جامعه اسلامى نگرش اسلام
به انسان, آفرينش هدف مند وى كه در جهان بينى افراد مسلمانان و نگرش آنان به
زندگى نمودار مى گردد, در درمان بسيارى از اختلالات نوروتيك نظير اضطراب,
افسردگى و وسواس مى بايست مورد توجه درمان گر قرار گيرند. به استناد اين مطلب
كه استفاده از نگرش, آموزش ها, آداب و عبادات دينى در قالب رويكردهاى شناخت
درمانى و رفتار درمانى نتايج مطلوب تر درمانى را در درمان افراد معتقد به دين
دربردارد, بديهى است به عنوان يك اصل در هر برنامه ريزى درمانى علاوه بر
ارزيابى آسيب شناختى, ديدگاه ها, ارزش ها و اعتقادات فرد مراجع در كنار ويژگى
هاى جمعيت شناختى و ساير اطلاعاتى كه در يك مصاحبه تشخيصى گردآورى مى گردد, مى
بايستى مورد توجه و ارزيابى قرار داده شود تا به عنوان خزانه فكرى مراجعه كننده
در فرايند درمان مورد بهره بردارى قرار گيرد. امر خطيرى كه متقدمين علم روان
شناسى بدان توجه زيادى نشان مى دادند و پس از يك دوره انكار اين وجه مهم انسانى
توسط درمانگران, اخيراً نيز توسط بسيارى از نويسندگان مورد تأكيد قرار گرفته و
براى چاپ تجديدنظر شده DSM1نيز توصيه شده است (بيان زاده, 1376).
روان درمانى دينى رويكردى نوين در درمان بيمارى هاى
روانى و اختلالات عاطفى است كه به تحقيق مى توان ريشه آن را در كارهاى يونگ
پيدا كرد. دين و سلامت روان هر دو به منزله يك سيستم با عوامل بى شمارى در
ارتباط هستند. آن طور كه واندرزاندن (1993) مى گويد در گذشته هاى دور و حتى در
حال حاضر در بعضى از نقاط, مسئوليت درمان بيماران با افرادى است كه با نيروى
مافوق طبيعى كار مى كنند (رمضانى, نوباى نژاد و بوالهرى, 1376).
استفاده از روشهاى دينى در درمان بيمارى هاى روانى در دو دهه اخير مورد توجه و
بررسى پژوهشگران و رواندرمانگران قرار گرفته است و گزارشهاى چندى در خصوص
اثربخشى اين روش انتشار يافته است (اظهر, وارمه و داراپ, 1994; اظهر و وارمه,
1995; پريستر, 2001). براساس يافته هاى اكثر پژوهش ها به نظر مى رسد كه بيماران
داراى مشكلات روان شناختى با توجه به داشتن زمينه هاى دينى, از روان درمانى
هايى كه محتواى دينى نيز دارد, بيشتر بهره خواهند گرفت. به عبارتى, به نظر مى
رسد كه اضافه كردن يك برنامه بر پايه قواعد دينى در بهبود علائم بيمارى نقش
مؤثرى داشته باشد (بيان زاده, 1376; دادفر, 1376).
اعتقادات و اعمال دينى, نياز انسان در جهان هستى است. نياز به فهميدن مبدأ
وجود, هدف زندگى و نقش انسان در زندگى, نحوه ارتباط انسان با ديگران و پاسخ
انسان به جهان هستى از جمله اين نيازهاى دينى است. اين نياز بشر در تمام دوران
و در تمام جوامع مطرح بوده است (ساچمن و ماتيوز, 1988).
نقش دين در رابطه با بهداشت و شفا از قرون بسيار دور
شناخته شده بود. در طول هزاران سال, دين و پزشكى در مداوا و كاهش رنج هاى انسان
شريك يك ديگر بوده اند (همان منبع). اما نقش دين در مورد اساس وجودى انسان و
شفاى انسان موضوع پژوهش هاى چندانى قرار نگرفته است (لارسون و همكاران, 1986).
شايد فقدان بررسى هاى دقيق علمى ناشى از اثرات باقيمانده انقلاب علمى رنسانس
باشد. رشد و اوج گيرى موفقيت هاى علمى در اين دوران تنش جديدى ايجاد نمود و
نهايتاً پزشكى و دين را جدا نمود و بدين امر منجر گرديد كه دين به مراقبت از
روح و پزشكى به مراقبت از بدن و سپس روان محدود گرديد. به اين ترتيب, مذهب فقط
و فقط به ايمان محدود گرديد كه بنا به ماهيتش قابل تصديق و اثبات نبود و از اين
رو پژوهش هاى غير علمى و پژوهش هايى كه متكى بر داده ها نبود, اجرا گرديد. در
نتيجه بررسى هاى علمى اندكى در مورد تأثير دين بر سلامتى صورت گرفت. اين در
حالى است كه دين هم چنان عاملى اصلى در زندگى بسيارى از انسان هاست و اعمال
مذهبى به طور رايجى در جمعيت عادى وجود دارد. با وجود آمارهاى چشم گير در مورد
تأثير دين بر زندگى مردم, پژوهش گران به اثر اين متغير در بهداشت و سلامت
جسمانى و روانى غفلت كرده اند و فقط در سال هاى اخير است كه باور و اعتقادات
دينى مورد پژوهش علمى قرار گرفته اند (همان منبع).
امروز بيش از هر زمان ديگر نيازمند تفكر و انديشه در
باب تأثيرگذارى تقيدات دينى بر تمامى امور انسانى به ويژه مسائل عاطفى و روحى
هستيم. امروزه بسيارى از انديشمندان و صاحب نظران بر اين باورند كه مذهب تأثير
انكارناپذيرى بر سلامت روح و جسم و ديگر ابعاد زندگى بشر دارد, و در ميان اديان
الهى, دستورات اسلام پيرامون بهداشت جسم, روان و ساير امور… كامل ترين فرامين
است, به ترتيبى كه طبقه بندى رفتار از نظر اسلام متأثر از مفاهيم بهنجار و
نابهنجار است. افزون بر آن, رفتار داراى دو بعد ديگر شامل: (1) بعد اعتقادى;
يعنى موضع گيرى فلسفى در قبال هستى و (2) بعد روانى است. تا زمانى كه سلامت و
بهنجارى اعتقادى حاصل نشود, سلامت روانى هم حاصل نمى شود. بايد گفت كه اين دو
صفت به طور اجمالى رفتار اسلامى فرد مقيد و پايبند را نشان مى دهند, يعنى رفتار
سالم و بهنجار را در تمامى معانى آن (مطهرى, 1375).
بسيارى از فرهنگ ها افزون بر درمان هاى پزشكى كلاسيك, روش هاى سازمان يافته اى
براى مقابله با بيمارى هاى بدنى و روانى در خود دارند. در اين راستا همواره
ايمان و اعتقاد دينى داراى اهميت بوده و درمان مبتنى بر ايمان به خداوند به
عنوان نيروى مافوق طبيعت, سابقه اى ديرينه در بين پيروان اديان گوناگون داشته
است (نس و وينتروب, 1981). گرچه امروزه درمان بيمارى هاى بدنى و روانى در پزشكى
مبتنى بر استفاده از روش هاى مرسوم پزشكى, فيزيكى و شيوه هاى متداول روان
درمانى است و بيشترين تأكيد در اين روش ها در كتب آموزشى مشاهده مى شود, بررسى
هاى بين فرهنگى كه توسط روان پزشكان, روان شناسان و متخصصين مردم شناسى انجام
شده نشان مى دهد كه رابطه ايمان و اعتقاد دينى با بهبودى نه تنها در جوامع شرقى
بلكه در پيروان اديان سراسر جهان موضوعى ثابت شده است. بنابراين, استفاده از
اين نيروى بالقوه در بهبودى بيمارى هاى بدنى و اختلالات هيجانى و رفتارى آثار
مؤثر درمانى را دربر دارد (فاوازا, 1982).
بايد به ياد داشت كه بروز بيمارى صرفاً تحت تأثير عوامل فيزيكى و زيستى نبوده و
جسم و روان هر دو در بروز بيمارى مؤثرند. ترديدى نيست كه پزشكى نوين پيش رفت
هاى زيادى نموده و سير شتابانى نيز در دست يابى به دقيق ترين روش ها براى درمان
بيماران دارد. تكنولوژى جديد پزشكى با پيچيده ترين ابزارها به كمك پزشكان آمده
و آخرين روش هاى تشخيصى جراحى و طبى از يك سو; و شيوه هاى دقيق روان درمانى
مبتنى بر تازه ترين يافته هاى روان شناختى از سوى ديگر براى درمان و كاستن
دردهاى جسمى ـ روانى انسان به كار گرفته مى شود, با اين حال انسان دردمند در
چنگال بسيارى از بيمارى ها اسير مانده و اين پيش رفت ها گره گشاى مشكلات نمى
گردد. از آن جا كه بينش و ارتقاء انسان به دين و ايمان به اصول الهى در بهبود
سير بيمارى, كاستن از درد و رنج و افزايش تحمل عوارض بيمارى نقش تعيين كننده
دارد, به كارگيرى اين نيروهاى بالقوه و ارزش مند, داراى اهميت است.
بهترين شيوه براى بررسى نقش دين در سلامت روان و
فرآيندهاى روان درمانى اين است كه كنش دين را از لحاظ روان شناختى به چند جنبه
تقسيم نماييم. آن گاه در هر جنبه به بررسى شواهد پژوهشى موجود بپردازيم تا
نتيجه گيرى آسان شود. مى توان شواهد پژوهشى و تجربى نقش دين از لحاظ روان
شناختى را در شش محور زير طبقه بندى كرد:
1. دين و بهداشت روانى;
2. دين و مقابله با فشار روانى;
3. مقابله هاى دينى و سلامت روان;
4. ديدگاه افراد دينى در مورد جهان;
5. چگونگى پاسخ افراد متدين به مداخله هاى روان درمانى و مشاوره اى;
6. فنون دينى مورد استفاده در روان درمانى.
ا . دين و بهداشت روانى
همان طور كه قبلاً ذكر گرديد اليس (1981) معتقد بود كه دين با غير منطقى
بودن در ارتباط است. اين اعتقاد اليس, برخى از انديشمندان را بر آن داشت تا به
كنكاش در مورد درستى يا نادرستى اين فرضيه بپردازند. برگين, رينولدز و ساليوان
(1991) با فرا تحليل, 24 مقاله پژوهشى, به بررسى رابطه بين دين و بهداشت روانى
پرداختند و نتيجه گرفتند كه پژوهش هاى انجام شده در اين مورد به طور كلى نشان
داده اند كه مذهب تأثير منفى بر بهداشت روانى ندارد. در مجموع, رابطه بين دين و
بهداشت روانى مثبت است. با اين وجود, افرادى كه داراى دين درونى هستند; يعنى
معتقدند كه دين در ذات آنها ريشه دارد, در مقايسه با افرادى كه دين بيرونى
دارند; يعنى دين را وسيله اى براى دست يابى به چيز ديگرى مى دانند, بهداشت
روانى مثبت ترى دارند. افراد داراى مذهب درونى, سلامت روان بالاترى دارند و
افراد داراى دين بيرونى احتمالاً پى آمدهاى منفى ترى را تجربه مى كنند (دوناهو,
1985). ليكن آن چه در اين پژوهش ها مبهم است عدم صراحت در تعريف بهداشت روانى
است. پژوهش ها درابتدا, بهداشت روانى را يا به صورت فقدان مشكلات روان شناختى و
يا به صورت وجود رفتار جامعه گرايانه (يا هر دو) در نظر مى گرفتند. يافته عمده
چنين پژوهش هايى اين است كه مفهوم بهداشت روانى مقوله اى پيچيده بوده و ارتباط
آن با دين به تعريف بهداشت روانى يا دين هر دو بستگى دارد. برگين, بهداشت روانى
مثبت را با جايگاه مهار درونى, صفات انگيزشى ذاتى, جامعه گرايى, احساس بهزيستى,
مسئوليت, كنترل خويشتن, توانايى تحمل, ميل به برداشت و تفسير خوب و مثبت,
پيشرفت از طريق هم رنگى و كارآمدى عقلانى برابر مى داند. به نظر مى رسد كه اين
ويژگى هاى بهداشت روانى مثبت مورد توافق اغلب متخصصان بهداشت روانى است (جنسن و
برگين, 1988). برگين (1991) به اين نتيجه رسيده است كه دين گرايى درون زاد با
ويژگى هاى فوق در ارتباط است. به همين دليل نيز تجربه افراد داراى دين درونى و
بيرونى از رويدادهاى زندگى متفاوت است. طبيعى است كه افراد داراى دين درونى سعى
دارند رويدادها را به شكل مثبت تر و به شكل آزمايش هاى الهى در نظر بگيرند و در
نتيجه آنها را فرصتى براى رشد و پيش رفت به شمار آورند. اين افراد به دليل
قابليت هايى كه دارند سعى مى كنند تا از الگوهاى شخصيتى مشابه به سخت كوشى روان
شناختى براى مبارزه با بحران هاى زندگى استفاده كنند. مى دانيم كه سخت كوشى
روان شناختى داراى سه مؤلفه مشاركت, كنترل و مبارزه است. به همين دليل نيز با
توجه به ويژگى هاى سخت كوشى روان شناختى و صفات مطرح شده فوق در خصوص افراد
داراى دين درونى, اين افراد توانايى بهترى براى مقابله با فشار روانى و
رويدادهاى زندگى دارند.
افزون بر اين, پژوهش ديگرى نشان داده است كه افراد داراى دين درون زاد موقعيت
آزمايشى را به صورت دينى توصيف مى كنند. در حالى كه افراد غير دينى چنين
موقعيتى را به شكل غير دينى توصيف مى نمايند (هودا و همكاران, 1990). هم چنين
افراد داراى گرايش بالاى دينى, خشنودى بيشترى از زندگى دارند, شادمانى بيشترى
دارند و در مواجهه با رويدادهاى رنج زاى زندگى پى آمدهاى روانى ـ اجتماعى منفى
كمترى را نشان مى دهند (اليسون, 1991).
گارتنر و همكاران (1991) در زمينه سلامت روانى و اعتقادات مذهبى شش مقاله را
بررسى كرده و دريافتند كه در تمام اين مطالعات بين اعتقادات دينى و سلامت روانى
رابطه مثبتى وجود دارد (به نقل از پهلوانى و همكاران, 1376).
وتير و همكاران (1985) نشان دادند كه 20 تا 60 درصد متغيرهاى سلامت روانى افراد
بالغ توسط باورهاى دينى تبيين مى شود (به نقل از نيلمن و پرساد, 1995). در
مطالعه ديگرى ويليتز و كريدر (1988) نشان دادند كه در يك نمونه 1650 نفرى با
ميانگين سنى 50 سال, نگرش هاى دينى با سلامت روانى رابطه مثبتى دارند.
چامبربانيند و همكاران (1987) طى مطالعه اى به اين نتيجه رسيدند كه بين دين دار
بودن, معنى دارى زندگى و سلامت روانى ارتباط معنى دارى وجود دارد (به نقل از
پين و همكاران, 1992).
در يك مطالعه كه در آن 836 بزرگ سال با ميانگين 4/73 سال شركت داشتند روشن شد
كه بين سه شاخص دين دار بودن (فعاليت هاى مذهبى غير سازمان يافته, فعاليت هاى
دينى سازمان يافته و دين دار بودن درونى) و روحيه داشتن و دل گرمى به زندگى هم
بستگى مثبتى وجود دارد. به ويژه ميان دين دار بودن درونى و فعاليت هاى دينى
سازمان يافته با دل گرمى به زندگى هم بستگى مثبتى وجود دارد (كونينگ و همكاران,
1988; به نقل از پين و همكاران, 1992).
نتيجه ساير پژوهش ها نيز حاكى از وجود تأثير مثبت دين بر سازگارى و بهداشت
روانى است. نس و وينتروب (1980); براون, نديبوس و گرى (1990); برگين, ماسترز و
ريچاردز (1988); لويس و ماركيدز (1988); ويليامز, لارسون و هكمان (1991); هانس
برگر (1985); هاندل, بلاكرـ لوپز و مورگن (1989); كامستاك و پارتريگ (1972);
پولوما و پن دلتون (1991) تأثير مثبت دين بر سلامت روانى, كاهش علايم بيمارى,
كاهش ناراحتى و آشفتگى را گزارش داده و از وجود يك رابطه مثبت بين دين و بهداشت
روانى حمايت كردند.
در مجموع احتمالاً تأثير مثبت دين بر بهداشت روانى به دلايل زير است:
1. دين مى تواند موجب ايجاد معنى شود. بنابراين, دين به زيستن و مردن انسان
معنى مى بخشد (اسپيلكا, شارر و كيرك پاتريك, 1985). آنها 36 مطالعه تجربى در
مورد مرگ و درگيرى دينى را مرور كردند و نتيجه گرفتند كه ايمان قوى تر يا معتقد
بودن به زندگى پس از مرگ با ترس كمتر از مرگ هم بستگى دارد. هم چنين افرادى كه
نمره بالاترى در شاخص دين دار بودن درونى داشتند, ترس كمترى را از مرگ گزارش
كردند.
2. دينى موجب اميدوارى مى شود و خوش بينى افراد را افزايش مى دهد (شى ير و
كارور, 1987; سليگمن, 1991).
3. دين به افراد متدين نوعى احساس كنترل و كارآمدى مى بخشد كه ريشه خدايى دارد
و مى تواند كاهش يافتگى كنترل شخصى را جبران كند (پارگامنت و همكاران, 1987).
4. دين نوعى سبك زندگى سالم تر براى افراد تجويز مى كند كه بر سلامت و بهداشت
روانى تأثير مثبت دارد.
5. دين مجموعه اى از هنجارهاى اجتماعى مثبت است كه اطاعت از آن موجب تأييد,
پشتيبانى و پذيرش از سوى ديگران مى شود.
6. دين نوعى احساس فراطبيعى به شخص مى دهد كه بدون ترديد تأثير روان شناختى
دارد (برگين و پين, 1993).
رمضانى, نوابى نژاد و بوالهرى (1376) پژوهشى با هدف بررسى ارتباط جهت گيرى دينى
درونى و برونى با سلامت روانى پيروان سه دين زرتشت, مسيح و اسلام انجام دادند.
وسيله سنجش مقياس جهت گيرى دينى آلپورت و آزمون SCL-90-R بود. نمونه پژوهش شامل
500 مرد و زن 75 ـ 55ساله زرتشتى, مسيحى و مسلمان بود كه با روش نمونه گيرى
خوشه اى تصادفى از نواحى پنج گانه, ناحيه مركزى شهر تهران و از پنج منطقه
(مناطق6, 7 و12) به عنوان خوشه هاى اوليه; و از مناطق فوق واحدهايى از هر منطقه
به عنوان خوشه ثانويه و از هر واحد, نمونه مورد نظر انتخاب شدند. داده ها با
استفاده از ضريب هم بستگى پيرسون, تحليل واريانس يك متغيره و دو متغيره و آزمون
تعقيبى شفه, تجزيه و تحليل شدند. نتايج نشان داد كه: 1 . بين جهت گيرى دينى
درونى با سلامت روانى رابطه وجود دارد و هرچه نمره GSL كم مى شود, نمره AROS
بالا مى رود (درونى مى شود). بنابراين, هرچه فرد, دين دارى درونى شده اى داشته
باشد, سالم تر است. 2 . بين جهت گيرى دينى برونى و سلامت روانى رابطه وجود دارد
و هر چه نمره AROS كم مى شود (برونى), نمره GSL بالا مى رود. آنها نتيجه گرفتند
كه كسانى كه دين را در جهت رفع نيازهاى اجتماعى خود مى خواهند و به اصل آن توجه
ندارند, از سلامت روانى برخوردار نيستند.
جليلوند (1380) پژوهشى با هدف بررسى رابطه سلامت روانى و پاى بندى به تقيدات
دينى (نماز) بر روى 948 دانشجوى پزشكى (447 نفر پسر) و (482 نفر دختر) با
استفاده از پرسش نامه GHQ و پرسش نامه 28سؤالى سنجش ميزان پاى بندى عملى به
تقييدات دينى (نماز) انجام داد. تحليل داده ها با استفاده از ضريب هم بستگى
اسپيرمن انجام گرفت. نتايج نشان داد كه بين سلامت روانى و نماز رابطه وجود
دارد.
2 . دين و مقابله با فشار روانى
رويداد فشارزاى روانى يك رويداد منفرد يا مجموعه اى از رويدادها يا
شرايط زندگى است كه انسان در مقابل آنها نياز به سازگارى دارد. پاسخ انسان به
فشار روانى تحت تأثير برداشت از رويداد فشارزاى روانى قرار مى گيرد. فشار روانى
شبكه اى از محرك, برداشت ها و واكنش هايى است كه مستلزم اين است كه انسان از
منابع سازش خود استفاده كند تا بتواند با اين خواسته هاى درونى و بيرونى انطباق
يابد (مونات و لازاروس, 1985). به نظر مى رسد كه افراد متدين و غيرمتدي