اوقات فراقت
مقدمه
اوقات فراغت در بین مردم نقش عمده دارد همینکه تابستان فرا می رسد در ذهن تمام مسئولان و والدین را به خود مشغول کرده است . فرا رسیدن اوقات فراغت بسیاری از مشکلات را بوجود می آورد زیرا دارای زمان طولانی است و این زمان طولانی اگر با مراقبتاً همراه نباشد باعث می شود که انواع بزهکاری در بین قشر دانش آموزان رواج پیدا کند و چون خود والدین نیز از معنی و مفهوم اصلی اوقات فراغت چیزی نمی داند و فرزندان خود را دوباره به جامعه مسئولان می سپارند تا آنها به فکر فرزندان آنان باشند اما اگر پدر و مادر در مورد فراغت چیزی بدانیم لازم نیست فرزندان خود را در کوچه ول کنیم و خود مشغول به کارهای روزانه بپردازد. پس اوقات فراغت دانش آموزان اول به خود خانواده بر می گردد که چگونه از اوقات فراغت خود استفاده می کند.
بیان مسئله
علت اینکه من این موضوع را انتخاب کردم چون فصل تابستان نزدیک است من نیز فرزندی دارم باید به فکر آن باشم که چگونه اوقات فراغت او را پر کنم و همیشه به این فکر بودم 1ـ چگونه می توان از توان بالقوه فراغت برای ارضاء نیازهای انسانی استفاده کرد . 2ـ قلمروه فراغت در اجتماعی معاصر ما کجاست 3ـ چرا فرزندان ما در تابستان دچار سردرگمی می شوند. 4ـ چه راههای وجود دارد تا استعدادهای بالقوه فرزندان به استعدادهای بالفعل در آوریم و آن را شکوفه کنیم . 5ـ معنای فراغت چیست 6ـ آیا فراغت می توان مجموعه ای از فعالیت خاص باشد که هم زمان انجام می گردد. 7ـ فراغت در بهداشت روان انسان چه تاثیری دارد . 8ـ نیازهایی که از طریق گذران اوقات فراغت تامین می شود کدام است .
سئوالات هم ساده و هم پیچیده است . فراغت به خاطر کیفیتهای رضایت بخش آن به عنوان فعالیتی همراه با آزادی نسبی در نظر گرفته است بنابراین گیچ کننده است . حتی ما می توانیم از هزاران فعالیتی که برای خودمان و فرزندان مان در نظر گرفته ایم فهرستی تهیه کنیم که همه فراغتها را شامل می شود این به این معناست که زمانی و مکانی وجود ندارد که فراغت در آن وجود نداشته باشد . بنابراین ممکن است فراغت در هر زمانی و مکانی وجود داشته باشد .
فراغت ممکن است پیش از پیش در زندگی ما جلوه کند اما چون مفهوم درستی از فراغت را نمی دانیم برای ما بی معنی می باشد از سوی دیگر قلمرو فراغت به لحاظ استفاده از زمان و منابع مالی و ارتباط آن با خانه، اجتماع و مدرسه نیز وسیع است اما آنچه که برای ما اهمیت دارد فراغت فرزندان این مرزو بوم است که برای این نیز لازم است والدین ما همان طور که قبلاً گفتیم گاهی لازم را داشته باشند که نیازهای که از طریق گذران اوقات فراغت تامین می شود. که در فصل دوم اشاره می شود.
این موضوع براساس روش کتابخوانی انجام گرفت از کتابهای از اندیشمندان و روان شناسان ایرانی و غیر ایرانی توجه استاد ارجمند دکتر بیانی قرار بگیرد.
چکیده
معنی اوقات فراغت چیست ما از اوقات فراغت خود چگونه استفاده می کنیم و چه عواملی باعث متنوع شدن اوقات فراغت می شود و آیا اوقات فراغت ما بر خلاقیت نیز تاثیر دارد. و یا اوقات فراغت از نظر نویسندگان و علمای اسلامی چیست و گذراندن اوقات فراغت تامین می شود چیست . در این تحقیق این نیازهای که از طریق مسئولان در مورد اوقات فراغت چه تدابیری اندیشیده اند مورد بررسی قرار گرفته تا بتوان اوقات فراغت جوانان و نوجوانان خود را پربار تر کنیم.
اهمیت موضوع
با فرارسیدن تابستان، فرزندان ما پس از پشت سرگذاشتن یک سال تحصیلی توام با تلاش در پی آن اند که از زمان فراغت تابستانی خود بیش ترین بهره را ببرند پدران ومادران و مسئولان نیز با دغدغه چگونگی گذراندن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان به دنبال برنامه ریزی صحیح در این زمینه اند. اوقات فراغت پدیده ای است که از یک سو مناسب ترین بستر برای رشد و شکوفایی استعدادهای گوناگون و ابعاد مختلف وجود نوجوانان و جوانان به شمار می آید و از سوی دیگر زمینه ساز بسیاری از مشکلات اجتماعی و بزه کارهای فردی و اجتماعی است . بنابراین اگر با دانش و آگاهی با آن روبرو نشویم و برنامه ای سنجیده و منظم برای رویارویی با آن نداشته باشیم دچار صدمات و زیانهای جبران ناپذیری خواهیم شد .
مطالعه ادبیات
اوقات فراغت یکی از مسائلی است که در جامعه امروزی ما نقش مهمی دارد اگر به اوقات فراغت نگاهی کنیم می بینیم که چقدر اوقات فراغت برای خانواده ها اهمیت دارد و حتی نویسندگان بی شماری درباره آن کتابهای ارزنده می شوند و حتی روانشناسی و جامعه شناسان نیز آن را مورد تحقیق قرار دادند و هر کدام از آنها خواستند راه حلهای مناسبی را برای اوقات فراغت نشان داده اند. من نیز به عنوان یک معلم وقتی دانش آموزان خود را دیدم که چگونه با تلاشی بی وقفه تحصیل می کنند و به این امید هستند که بعد از نتیجه کار بتوانند استراحتی کنند و برای اوقات فراغت خود نیز برنامه هایی دارند به نوبه خودم و با الهام گرفتن از نویسندگان،محققان و جامعه شناسان مختلف در مطالعه نوشته های آنان خواستم من نیز سهم کوچکی داشته باشم تا بتوانم خدمت کوچکی به جامعه خود کنم امید است که مورد توجه خداوند متعال قرار گیرد .
فصل اول
اوقات فراغت چیست؟
معنای فراغت چیست؟
اول چیزی که به آن می پردازیم معنای اوقات فراغت است . 1ـ فراغت به معنی اینکه اشتغال نبودن چیزی را فراغت می گویند. 2ـ یعنی نازع شدن از چیزی و یا اینکه چیزی را به میل خود انجام دادن . 3ـ اوقات فراغت یعنی اوقات « خود بودن» اوقات فراغت می تواند به معنی یک سرگرمی و بازی نیز باشد. بازی که خود بوجود می آورد و از آن لذت می برد اما این بازی با بازی های دیگر متفاوت است .
(1ـ فلسفه آموزش و پرورش،دکتر شعاری نژاد،علی اکبر،ص196)
وجه مشترک بازی با اوقات فراغت
1ـ هر دو آزاد و بدون برنامه ریزی است . 2ـ در هر آنها تنوع و همراه با فعالیت با لذت رضایتمندی درونی همراه است . 3ـ هر دو آنها در محیطی انجام می گیرد که ضرورت یا اجباری وجود ندارد و می تواند آزادانه فرد انتخاب کند . 4ـ هم خانواده و هم فرزندان در آن تنوع هایی را می بینند که ممکن است آتی و زودگذر باشد . و بعد از لحظه ای دیگر آن رضایتمندی وجود نداشته باشد.
تنوع اوقات فراغت
اما تنوع اوقات فراغت برای خانواده و فرزندان ما چقدر اهمیت دارد. مطالعات متعددی در خصوص
طبقه بندی انواع فعالیتهایی که برای زندگی سه قشر کودک،نوجوان و جوانان اهمیت دارد انجام شده است و این فعالیتها بر دو دسته هستند. 1ـ فعالیتهایی هستند که زیاد طولانی نباشد زیرا طولانی بودن باعث می شود که آنها زود خسته بشوند مانند بازیهایی که از جنب و جوش خاصی برقرار نمی باشد . یا نگاه کردن به تلویزیون یا به خانه یک دوست به طور دائم رفتن یا مطالعات غیر درسی را بطور متناوب انجام دادند.
2ـ فعالیتهایی که کوتاه و زود گذر است زیرا هنوز معنی اوقات فراغت خود را فهمیده اند که می بینید اوقات فراغت آنها تمام شده است . بعضی ها برای اوقات فراغت خود نخواهند هزینه ای را صرف کنند مانند تماشای یک برنامه تلویزیونی و بعضی ها هزینه های زیادی را صرف کنند و این هزینه ها نیز برای برقراری روابط یا بقول و رشد فردی، بسیاری حیاتی و مهم باشند. اگر چه ممکن است سالی یک بار هم اتفاق بیفتند مانند مسافرت خاص در تعطیلات اما در نهایت بسیار مهم و ارزشمند بوده است و از جایگاه مهمی در طرح کلی او در شما برخورداراست .
2ـ مجله رشد و تکنولوژی تابستان 81ص 2 تا 4)
فراغت از دیدگاه مختلف یا چگونه فراغت را تشخیص می دهیم .
از دانش آموزان پرسیده شد: آیا فعالیتی وجود دارد که همیشه به عنوان فراغت مطرح باشد . از آن جا که هر کس ممکن است به این سئوال با توجه به انتظاراتی که از فراغت دارد پاسخ دهد معمولاً نمی توان به طور صریح به این سئوال پاسخ داد . به نظر می رسد یکی از مواردی که به سختی می توان از ذکر آن صرف نظر کرد کارهایی که با هدف خاصی انجام نگیرد.
طبق سومین لغت نامه بین المللی و بستر Webster لغت فراغت leisure از ریشه لاتین licere به معنای آزاد بودن T. befree مشتق شده است . فراغت در میحطی انجام می شود که در آن به طور نسبی ضرورت یا اجباری وجود نداشته باشد . فراغت آزادانه freecy انجام می شود. و آزادانه انتخاب می شود، چرا که فعالیت با همکاری یا ترکیب آن دو رضایتمندی شخصی (فردی) را تضمین می کند (پیوند سال 81)
بعضی ،فراغت را کاملاً انحصاری تعریف می کنند به نظر « سباستین دی گزاریا Sebastian iv degrazia» فراغت یک حرکت ـ مقوله کمیاب و غریب است که ممکن است بیش تر مردم نتوانند هرگز به آن دست یابند و هر نشانه ای از کنترل اجتماعی یا فقدان آزادی بیان،مانع از تعریف درست تجربه فوق به عنوان فراغت می شود در نتیجه ای که حاصل می گردد بسیار اندک است و روی هم رفته هر کاری که ما انجام می دهیم عناصری دارد که آزادی ما را محدود می کند. (پیوند سال 80 تابستان).
تعریف های کلی این خطر را دارد که نتوانیم به طور کلی فراغت را تشخیص دهیم اگر فراغت به عنوان هر آن چه خارج از اشتغال (محل کار انجام می گیرد : ممکن است برخی از کم ترین وقایع آزاد زندگی مان را نیز فراغت بگویم مانند ورود به یک بیمارستان برای معالجه . اما جان کلی می گوید« فراغت فعالیتی است که از روی آزادی نسبی آن هم به خاطر یک نیس ارضا کننده آن فعالیت (رضایت بخش بودن آن ) انتخاب می شود.
معنی فراغت از دیدگاه روان شناسان و علمای دینی
دکتر فردوس در مورد فراغت می گوید: فراغت معلم است . زیرا ما به مقداری از آزادی نیازمندیم تا خودمان را درک کنیم و برای خودمان باشیم. فراغت مهم است چرا که ما به تحول و حفظ روابط با دیگران بر پایه ای فراتر از « اجبار نیاز داریم . ( 3ـ پیوند سال 81 ص 9 تا 10 )
و دکتر ملکی : در مورد فراغت می گوید : اوقات فراغت یک خاصیت را دارد که آدمی را در فضایی آزاد، سیال و خارج از نقاب ها و قالب های تحمیلی قرار می دهد تا خود شخصاً به فعالیت خلاق بپردازد.
فراغت از دیدگاه اسلام:
آیت الله بهشتی می گوید: فراغت با عبارت همخوان و همراه است . عبادت،متعالی ترین لحظه خلوت و فراغت آدمی است که امکان راز و نیاز با خدای خویش را فراهم می سازد در این فراغت، غنی ترین اشتغال که همان عبادت و پرستش الهی است رخ می دهد. چه فراغت بستر از این که نقطه اتصال آدمی با خالق هستی است سراغ داشت ما به همین سبب است که قرآن خطاب به پیامبر اکرم (ص) آمده است . فاذافرغت فانصب . یعنی به محض آن که فراغتی حاصل کردی پس بکوش ،در این جا مرز میان فراغت و کوشش ومرز میان اشتغال و عدم اشتغال مشخص است برای بنده مومن،فراغت همان عبادت و عبادت همان فراغت است فراغتی که با مراقبه ،تزکیه وتخلیه همراه است خود زمینه ساز شکوفایی فطرت و تحقق تمامیت خود است .
مهم ترین دشوار ترین و در عین حال لذت بخش ترین لحظات زندگی،لحظه ای است که آدمی از دامهای اسارت بخشی و فعالیتهای کاهنده آزاد می شود . لحظه هایی که انسان فرصت خودیابی و خودسازی را به دست می آورد بهترین زمینه برای ترکیه روح و روان خویشتن است . گویا به همین سبب است که خداوند درباب مراحل تزکیه از کنش های چهارگانه و سلبی آن سخن می گوید و ما را در درک عارفانه اوقات فراغت یاری می رساند. (4ـ رک کتاب دفتر آیت عشق ص167 دکتر دنیامن )
اوقات فراغت از نظر ابن سینا
ابن سینا در باب تزکیه از یک منظر عارفانه نفس را در چهار مرحله یا مرتبه خلاصه کرده است که به ترتیب عبارت است از
1ـ تفریق 2ـ نقص 3ـ ترک 4ـ رفض
منظور از کلمه تفریق این است که میان عارف و آنچه او را به غیر حق مشغول می سازد فاصله و جدایی پیدا شود منظور از کلمه نقض نیز این است که عارف بتواند دامان خود را از آلودگی اشتغال به غیر حق پاک کرده گرد و غبار حاصل شده از این گونه اشتغالات را که می تواند التفات و توجه به غیر حق باشد از خود دور سازد.
دو کلمه ترک و رفض نیز به معنی این است که عارف تحصیل کمال را به ظاهر خود نخواهد و ذات خویش را به طور کلی رفض و رها کند.
در حقیقت همه این مراحل نشان از جنبه سلبی مراحل کمال نفس است که با خالی کردن،جدا کردن، نهی کردن و ترک کردن همراه است . اوقات فراغت، اوقات آزاد سازی انسان از قید و بندهایی است که مانع رشد و کمال او می شود آزاد سازی او از انگیزه ها ونیازها و کنش های فرو کاهنده و فرساینده آزاد سازی انسان از اشتغال به غیر حق . (5ـ روان شناسی محمود منصورص171)
اوقات فراغت از نظر ازنست دیمنه و کریشنامورتی
« ارنست دیمنه» تعبیر جالبی در باره « بینش درونی » دارد که در این جا می تواند ضرورت رستگاری نکردن اوقات فراغت را آشکار سازد او می گوید« بینش درونی » همچون یک پروانه است که وقتی او را گرفتید دیگر آن پروانه گذشت نیست،پس نباید آن را گرفت . اگر شما پروانه را بگیرید در واقع آن را کشته اید .
پر کردن اوقات فراغت یک واکنش غلط در برابر یک کنش غلط در برابر یک کنش درست است. هم میان که کریشنامورتی در باره ترس و شهامت می گوید::« سعی نکنید دلیر و با جرئیت باشید. زیرا این صرفاً واکنش است علیه ترس بدون ترس بودن مستلزم بصیرت و درکی به حد و حصر نسبت به کل فرایند ترس و علت آن است.
( 6ـ ر. ک . کتاب دفتر عقل و آیت عشق)
تفسیر اوقات فراغت ارنست دیمنه
همین تعابیر را می توان در مورد اوقات فراغت با سخنان ارنست دیمنه تعمیم داد اگر لحظه فراغت را که از لحظه ای سیال ،آزاد فی البراهه طبیعی و درون زا است بخواهیم در قالب اهداف بیرونی و برنامه ریزی های یک سویه و تحمیلی رستکاری گرنیم . آن را از کنش اصلی خود خارج کرده ایم و دیگر آن لحظات، اوقات فراغت نیست بلکه مانند سایر اوقات شکل رسمی وتضعی به خود می گیرد در حقیقت اوقات فراغت به بطالت تبدیل می شود . شاید بتوان گفت اغلب دخالت هایی که بزرگ سالان برای سازمان دهی فعالیتهای کودکان و نوجوانان تحت عنوان های مختلف چون « پرکردن » ،« برنامه ریزی » شکل دهی و به اصطلاح غنی سازی اوقات فراغت انجام می دهند. نتیجه ای جز کشش این اوقات واحثه کردن آثار اخلاق آن ندارد. پر کردن اوقات فراغت یک واکنش غلط در برابر یک کنش درست است .
تعابیر کریشنا مورتی درباره اوقات فراغت
در مورد اوقات فراغت نیز می توان گفت که هر زمان که بخواهیم اوقات را پرستیم . کنش مستقل و خلاق فراغت را از دست می رود از آن جا که فراغت او درک لحظات « آن » یک حس درونی ، فاطی خود انگیخته،و خود جوش می باشد به منزله احساس شگفتی و تعقیب است که اگر برای آن برنامه ریزی و مکانیکی و تصغی صورت می گیرد از اصالت درونی خارج می شود اوقات فراغت در عمیق ترین وسیال ترین شکل آن همین معنا را دارد که باید در اختیار فرد باشد تا به شکل آزاد،طبیعی و درون زا از آن بهره گیرد.
در واقع، ما بزرگ سالان عادت داریم همه چیز را براساس میزان های « من سالانه » و مبتنی بر معیارهای ( خود ساخته ) خویش طبقه بندی و نظم دهی کنیم از اوقات فراغت که آزادترین و خصوصی ترین اوقات کودکان و نوجوانان است . سعی کنیم اوقات را نیز مانند سایر موارد دو قالب برنامه ریز های یک سویه و تحمیل شکل دهیم .
(هنر فکرکردن ترجمه محمدرفیعی ص272)
اوقات فراغت نیز به یک معنا واجد چنین خصیصه مرموز و از آلودی است که اگر برای آن برنامه ریزی سویه و از پیش تعیین شده انجام می گیرد خاصیت اصلی خود راکه معطوف به خلاقیت و باروری و متنوع فعالیت های خود انگیخته و لذت بخش است از دست می دهد.
فراغت و اجتماع
بدیهی است که اگر فراغت برای سلامت شهروندان یک جامعه ( اجتماع) مفید باشد . به طور کلی برای جامعه نیز سودمند است . این موضوع یکی از عمومی ترین موضوعات بحث وحمایت از برنامه های فراغت به شمار می رود. حداقل می توان چهار موضوع مهم را درباره برنامه ها و تدارک اوقات فراغت به شرح ذیل خلاصه کرد:
1ـ همان گونه که قبلاً اشاره شد اوقات فراغت به عنوان بخشی از نظم زندگی، آزادی و تحول خود ( خود انسانی) در همه جوانب زندگی انسان حائز اهمیت است وبرای مردم سودمندی باشد.
2ـ هنوز چندین نوع فرصت مهم برای فراغت وجود دارند که به وضع مقررات عمومی نیازمندند.
3ـ در عصر فراصنعتی برگشت از تاکید روی تولید و فشار برروی کالاهای مادی، وروی آوردن به رشد و تحول خود و جامعه از افزایش اهمیت اوقات فراغت حمایت میکند.
4ـ در نهایت، بارویکرد جامعه شناختی، ماهیت اجتماعی بسیاری از فراغت ها نشان خواهد داد که اوقات فراغت کارکردهای ویژه ای دارد و آن ساختن اجتماعی و درون یک جامعه است . در فعالیتهای انتخاب شده و روابط فراغت، تقلید و پیوستگی گروههای صمیمی، مثل : اعضای خانواده وگروههای بزرگتر اجتماع شکل می گیرد. خلاصه مطلب این که جامعه به فراغت نیاز دارد تا مردم بتوانند با یکدیگر را یاد بگیرند. ( 8ـ برگرفته از دو ماهانه دینی و فرهنگی شماره 51 مرداد 79 ص 181 تا 183)
فراغت و بهداشت روانی .
حسن گذران اوقات فراغت تضمین کننده سلامت و بهداشت روانی انسان است اشتغال مستمر وبدون وقفه نگری و عملی موجب خستگی جسمی وذهنی می گردد به گونه ای که فرد به تدریج نشاط و سرزندگی خود را از دست می دهد. در واقع فشارهای ناشی از اشتغال ممتدذهنی و جسمی به خصوص ذهنی به تنها ممکن است با از دست رفتن نشاط و تعادل حیاتی فرد همراهانند بلکه در مواقعی عامل مهمی برای بروز بسیاری از اختلالاات روانی همچون نوروزها افسردگی ها و نارسایی های از جسمی به ویژه از نوع بیماریهای روانی تنی 1 سایکوسدماتیک2) محسوب می شود.
در این شرایط برخورداری از یک برنامه جامعه و پیش بینی فرصتی آزاد و فارغ از کار موظف و بهره روی از آن اولین ومهم ترین گام در پیش گیری از آسیب های ذهنی وحفظ بهداشت روانی است . فقدان حداقلی از اوقات فراغت در زندگی روزمره و لو ساعتی یا کم تر از آن باعث افزایش اضطراب و فشار روانی شده،زمینه اختلال در قوای حسی و ادراکی را فراهم می کند و فرد در تفکر مولد و خلاق با مشکل جدی مواجه می گردد. ( 9ـ فراغت کودکان و نوجوانان آذرماه 72 ص15)
فراغت و خلاقیت
مطالعات و بررسی های انجام شده (3) حاکی از آن است که اوقات فراغت همواره بستر مناسبی برای خلاقیت ها نو آوری ها بوده است . از آن جا که ذهن انسان در اوقات فراغت به فعالیت موظفی مشغول نیست . انسان می تواند فارغ از قالب های از پیش طراحی شده درزمینه مسائل مورد علاقه فعالیت داشته است.
انسان در اوقات می تواند با طیب ناظر و آزادانه اندیشه کرده در حل مسائلی که حوزه شناختی او
مطرح اند از تفکر و اگر(ع) یا خلاق خمیر مایه نو آوری ها و اختراعات بشری است .
تحقیقات انجام شده در زمینه ویژگیهای افراد خلاق نشان می دهد که آنان علاوه بر این که از هوشی سرشار صداقت و صراحت و انعطاف پذیری برخوردارند از اوقات فراغت خود حداکثر بهره را گرفته با آزاد اندیشی و تفکر و اگرا مسائل مختلف را بررسی می کنند و به راه حل های نو دست می یابند در واقع وجود فشار زمان در زندگی روزمره خود زمینه ساز تنش و اضطراب فزاینده است بدیهی است وجود اضطراب شدید نیز همان طوری که اشاره کردیم از آهات تفکر مولد و خلاق است . بنابراین بهره گیری از ساعات و ایام فراغت ، عامل مهم در پیشگیری از تاثیرات نامطلوب « فشار زمان» همچون اضطراب و هیجان زدگی است و نقش بسزایی در تامین بهداشت روانی و تبلور اندیشه های آزاد خواهد داشت . محسن ایمانی 215 فراغت چیست)
اوقات فراغت و اصلاح رفتارو تعالی شخصیت
یکی از باارزش ترین ثمرات اوقات فراغت پرداختن به چگونگی رفتار شخصی و اجتماعی خود است باید توجه داشت که انحرافات اخلاقی و رفتاری به صورت ناگهانی ظاهر نمی شوند بلکه همواره به تدریج پدیدار می گردند. در واقع به دلیل همین طبیعت تدریجی بودن رفتارهای نامطلوب غالباً در صد قابل توجهی از مردم در طول سال فرصت ارزیابی دقیق رفتار خود ندارد اما در اوقات فراغت پرداختن به اصلاح عادات، رفتارهای نامطلوب با سازش نایافته امری است فوق العاده حائزه اهمیت به عبارت دیگر از اوقات فراغت می توان به عنوان مناسب ترین زمینه برای اصلاح بسیاری از اختلافات رفتاری نظیر پرخاشگری افسردگی، اضطراب، کمرویی و… بهره گرفت . تذکر لازم اینست که هر رفتاری قابل اصلاح است که هر روشی و توسط هر کسی و در هر شرایطی ممکن است موثر واقع گردد اوقات فراغت به جهت اینکه عاری از تکالیف موظف تنش ها و فشارهای ذهنی و روانی است از بهترین شرایط اصلاح عادات ناپسند و رفتارهای نامطلوب است . ( 10ـ زهرایی ،محمدرضا (67) پژوهشی در مورد پیرامون اوقات فراغت در اجتماع)
اوقات فراغت و آسیب پذیرهای اجتماعی
همان گونه که بیشتر اشاره شد،در کنار همه ارزشمندی ها تاثیرات حیات بخش و آفریننندگی هایی که از اوقات فراغت انتظار می رود باید واقعیت ناخوشایندی را نیز در مورد امعان نظر قرار داد متاسفانه به دلایل متعدد از جمله عدم نگرشی مثبت در بین عدم آگاهی و نبودن برنامه ریزیهای آموزشی حاکی از این است که غالباً انحرافات اخلاقی و آسیب پذیری اجتماعی از اوقات فراغت ارتباط مستقیم ندارد و کنترل نداشتن والدین برروی فرزندان خود این آسیب ها روز به روز بیشتر می شود اما اگر یک روش مثبت درباره اوقات فراغت در نظر بگیریم و آن برانگیختن رغبت و انگیز در حسن بهره وری و با روسای این فرصت ها در زمینه پیشگیری از هر گونه آسیب پذیری در ایام فراغت ،تدابیر لازم را اندیشید.
فصل دوم
نیازهایی که از طریق گذران
اوقات فراغت تامین می شود.
گذران اوقات فراغت تامین نیازهایی را دارد که به اختصار بیان می کنیم . 1ـ نیاز به تفریح : پس از انجام کار در طی ایامی خاص، آدمی نیاز دارد تا اوقاتی را صرف تفریح کند تا بهتر بگویم نیاز به استراحت و رفع خستگی دارد.
نقل می کنند که علی (ع) در روزهای جمعه به بیرون شهر مدینه به قصد تفریح می رفتند پس الگوهای دینی جایگاهی برای تفریحات در زندگی پربار خود در نظر گرفته بودند گاه در ایام فراغت خود در نظر گرفته بودند گاه در ایام فراغت به سفر نیز می توان رفت و پیامبر(ص) فرموده اند که سامزوا تصحوا(1) مسافرت کنید تا سلامت بمانید حتی سفرهای کوتاه به بیرون شهر در روزهای جمعه و خوردن ناهار در کنار رودخانه و سبزه زار می تواند تفریحی دل انگیز محسوب شود . به هر حال باید ترتیبی اتخاذ نمود که در ایام سال کودکان و نوجوانان از تفریحات سالم برخوردار بشوند یکی از مشکلاتی که نوجوانان ما آن را مطرح می کنند اینست که پدر با اینکه دارای امکانات مالی مناسب برخوردار است اما از بردن آنها به سفر و تفریح امتناع می کند باید دانست که تفریحات موجب انبساط خاطر و سلامت روانی می شود .
(11ـ کودکان و سرگرمی های لازم اثر سئوال،چارلزاس،ترجمه سجادی سید مجتبی سال چاپ 75)
نیاز به سرگرمی و ایجاد تنوع
نیاز دیگری که در اوقات فراغت باید رفع شود. نیاز کودکان ونوجوانان به سرگرمی و تنوع داشتن است بخشی از درگیری های که در درون منزل که میان کودکان رخ می دهد. به این دلیل است که آنها بیکارند و هیچ سرگرمی ندارند لذا یکی برای دیگری ادا در می آورد و او را مجبور می کند که او را بزند. اما وقتی هر دو آنها دارای سرگرمی خاصی باشند فرصت کمتری برای ایجاد مزاحمت و درگیری با یکدیگر دارند.
مسئله تنوع نیز امری مهم است و زندگی بدون تنوع خسته کننده است پس تنوع در گذران اوقات فراغت باعث ایجاد تنوع در زندگی می گردد و تنوع مانع پدید آیی افسردگی است آن چه افسرده ها از آن گله مندند، نداشتن تنوع در زندگی و یکنواخت شدن آن است . پس باید فرزندان را به فعالیتهای متنوع علاقمند کنیم .
شکوفایی استعدادهای شخصی
هر یک از فرزندان ما دارای استعدادهایی است . در تعریف استعداد گفته اند که آن توانایی بالقوه ای است که اگر در محیط مساعدی قرار بگیرد شکوفایی می انجامد. (روث فنون راهنمایی ص 9)
فردی که از استعدادهیش به نحو مطلوبی به شکوفایی رسیده باشد به تعبیر مازلو به خود شکوفایی دست یافته است یکی از زمینه هایی که موجبات رشد و استعدادها را فراهم می آورد پرداختن به فعالیتهایی است که فرزندان در اوقات فراغت انجام می دهد و از جمله راههایی که می توان از طریق آن ها مبادرت به شفاعت استعدادهای کودکان و نوجوانان نمود . ملاحظه کردن کارهایی است که آنها را با علاقه انجام می دهد . و نیز به تکرار آن ها می پردازند. پس در لحظه های آزاد که نوجوانان خود مایلیند به فعالیتی رو آورند بهتر می توان به شناخت استعدادها و علایق آنان پی برد و تمهیدات و امکانات لازم را برای رشد و بالندگی استعدادهایش فراهم کرد.
نیاز به رشد فرهنگ
امروزه توجه به فرهنگ و تغییرات اجتماعی امری حائز اهمیت است و با توجه به توسعه و پیش رفتن فناوری اطلاعات می توان در جهت تامین چنین نیازی اقدامات موثر به عمل آورد. پس غنی کردن اوقات فراغت از طریق تماشای فیلم های فرهنگی می تواند پاسخ گری نیازهای مزبور باشد. شایان ذکر است که بازدید از آثار تاریخی که معمولاً در اوقات فراغت صورت می گیرد زمینه آشنایی بیشتر با سوابق دیرینه فرهنگی را فراهم می آورد.
بورد یوجامعه شناسی که به مفاد آموزشی و پرورشی و تحولات آن پرداخته است می نویسد عوامل فرهنگی خانواده برفرایند پیش رفت تحصیلی فرزندان موثر است. (فرهنگ جامعه شناسی ص 14 چاپ باقری )
وی غنای فرهنگی خانواده را موجب پیش رفت تحصیلی بیش تر فرزندان آنان شده حاصل تحقیقات او این است که خانواده فرزندان خود را به جاهای مختلف ببرند تا آنها آنجاها را ببینند و آن را به خاطر بسپارند که موجبات پیشرفت تحصیلی فرزندان خود را فراهم می آورند او هم چنین متذکر می شوند که وقتی فرزندان از خانواده هایی به مدرسه می آیند که از غنای فرهنگی بیشتری برخوردارند.
شکوفایی فردی واجتماعی
گذران اوقات فراغت باید به نحوی باشد که زمینه های لازم برای شکوفایی فردی و اجتماعی را فراهم نماید. در حین گذران اوقات فراغت که فعالیتی آزاد و اختیاری است فرد به دلخواه خود به فعالیتی می پردازد که استعداد انجام آن را دارد و به آن فعالیت علاقمند نیز می باشد هر گاه آدمی به فعالیتی بپردازد که هم استعداد آن را دارد و هم بدان علاقمنداست قطعاً به شکوفایی در بعد فردی می رسد. (13ـ پتروفسکی ودیگران،آموختن برای زیستن ص262)
انواع فعالیتهای مربوط به اوقات فراغت
در اوقات فراغت انسان ها هر یک به فعالیتی روی می آورد که برای آنان رضایت بخشش و لذت آفرین باشد با توجه به تفاوتهای فردی از طرفی نیز تنوع فعالیتها و سرگرمی ها از سوی دیگر هر کسی به فراخور خود به کار و فعالیتی دلخواه مشغول می شوند به تعبیر مولوی
هر کس را بهر کاری ساختند مهر آن را در دلش انداختند
هم چنان که خوش بود ما را سفر دیگری را خوش بوده اند حضر
این است که ما در مقام والدین چه نوع سرگرمی ها ،هنرها یا فعالیتها را باید برای فرزندان خود تدارک نماییم که برای آنان لذت بخش و رضایت آمیز باشد. این فعالیتها را میتوان به اختصار نام برد . 1ـ پرداختن به هنرها 2ـ آموختن نقاشی 3ـ ورزش و فعالیتهای بدنی 4ـ استفاده از رایانه و بازهای آن که هر کدام بنا به نیاز جوان ونوجوان ما انتخاب می شود تا بدین وسیله هم نیازهای جوان و نوجوانان برطرف شود و جوانان ما بتواند راه صحیح را انتخاب کنند.
(14ـ دانیل مک: راهنمایی در مدارس امروز،ترجمه شکوه نوابی نژاد)
نتیجه گیری :
در این مقاله تلاش بر آن بود که به اختصار به پدیده اوقات فراغت و نحوه استفاده بهینه از آن مورد بحث و بررسی
انسانشناسى دينى ـ تربيتى از منظر شهيد مطهري
چكيده
اگر تحليل مسائل انسانى را نقطه مشترك تمامى مكاتب و ديدگاههاى بزرگ و
كوچك مطرح در دنياى قديم و جديد بدانيم، در اين ميان، بحث پيرامون هستى و
چيستى انسان در مدار توجه ويژه قرار دارد. هم از آن حيث كه انسانشناسى،
نقشمحورى و مبنايى در تحليل همه مباحث و مسائل پسينى دارد و هم به دليل
آنكه هر فيلسوف و انديشمندى در اينباره به اظهارنظر پرداخته است. ترديدى
نيست كه اديان توحيدى و ديدگاههاى الهى نيز نمىتوانند از توجه به اين
موضوع مهم دورى گزينند.
بدينسان، «انسانشناسى» در دايره بزرگ علوم انسانى، از اهميت
فوقالعاده برخوردار شده و در اين زمينه، در مجموعه علوم تربيتى سخن از
«انسانشناسى تربيتى» رفته است. و اين، نه فقط به دليل آن است كه «انسان»،
موضوع تربيت است، بلكه تجزيه و تحليل قوا و نيروهاى انسانى نيز كليد اساسى
تمامى حوزههاى گوناگون تعليم و تربيت به شمار مىآيد.
آنچه در اين نوشتار مورد توجه قرار گرفته، تحليل اين موضوع از زاويه
نگاه و ديدگاههاى دينى و اسلامى است و بر همين بنيان، در «انسانشناسى
دينى ـ تربيتى»، عوامل و پايههاى رشد و تربيت انسان موردنظر و بررسى قرار
مىگيرد.
اين مقاله به بررسى پايههاى موردنظر با توجه به برخى ديدگاههاى شهيد
مطهّرى پرداخته و از اين منظر، به سوى مقايسهاى تطبيقى روى آورده است.
كليدواژهها : انسانشناسى دينى، انسانشناسى تربيتى، تحليل قواى انسانى، مرتضى مطهّرى، مقايسه تطبيقى.
مقدّمه
اگر بپذيريم كه «انسانشناسى» در دنياى بزرگ «علوم انسانى» و مسائل و
موضوعات گوناگون آن، داراى نقش و اهميت بسيارى است، به همين نسبت بايد از
كاربرد محورى «انسانشناسى تربيتى» در ابعاد و جوانب گسترده و گرايشهاى
مختلف «علوم تربيتى» نيز ياد كرد.
و اگر «انسان»، خود، موضوع و مبناى تربيت است، بنابراين، تجزيه و تحليل
ساختار وجودى و نيز قوا و نيروهاى درونى وى، كليد اساسى و راهگشاى تحليل
تمامى حوزههاى تعليم و تربيت به حساب مىآيد.
بر همين بنيان، يكى از مسائل بسيار مهمى كه در انسانشناسى تربيتى بايد
موردنظر قرار گيرد، بررسى عوامل و پايههاى رشد و تربيت انسان است؛ يعنى
پىجويى اين پرسش اصولى كه انسان براى حركت در مسير تربيت حقيقى خويش به چه
امورى نيازمند است و مؤلفههاى بايسته براى تحقق حركت تربيتى انسان
چيستند؟
بدون ترديد، «انسان» در مكتب اسلام، از جايگاه و منزلت ويژهاى برخوردار شده2 و در نظام تربيتى آن نيز، «انسانشناسى تربيتى اسلام» متناسب با مبانى و بنيادهاى خاص آن قرار گرفته است.
اكنون پرسش شايسته اين است كه در نظام تربيتى اسلام، چگونه به عناصر و
عوامل تربيت الهى انسان توجه شده و آيا تمامى گزارههاى ضرورى در حركت
متعالى انسان، در آموزههاى تربيتى آيين اسلام وجود دارند؟
برخى از اين اصول و بُنمايهها كه در مدار حركت تربيت انسان داراى نقش بوده و در اين مقاله از آنها
سخن به ميان آمده عبارتند از :
1. استعداد و امكان تربيتى؛
2. ضرورت و حسّ نيازهاى تربيتى؛
3. خواست و آهنگ و اراده تربيتى؛
4. درخشش اهداف و آرمانهاى متعالى تربيتى؛
5. حضور و وجود الگو و اسوههاى تربيتى؛
6. شيوه و روشهاى تربيتى؛
7. روشنى و آشكارى مسير تربيتى؛
8. كشش راه و بىانتهايى در رشد تربيتى.
اين نوشتار براساس پايههاى هشتگانه مزبور به جستوجوى كوتاهى در آيات و
روايات دينى دست زده و سپس بر مبناى طرح و الگوى به دست آمده،3 آراء و ديدگاههاى شهيد مطهّرى را به صورت بررسى تطبيقى پى مىگيرد و البته در اين نوع مقابله، به موارد نقص و اختلاف نيز اشاره خواهد شد.
يادآورى اين نكته ضرورى است كه مقصود از «انسانشناسى تربيتى» در اين
مقاله به معناى خاص «رشتهاى كه محور گفتوگوى آن، چرايى و چگونگى تربيت
انسان در فرهنگهاى گوناگون است»،4
نمىباشد. در آن ديدگاه خاص، انسانشناسى تربيتى (در زيرمجموعه علوم
اجتماعى) به عنوان يكى از شاخههاى جنبى انسانشناسى فرهنگى بوده و در
دستهبندى هاى رايج رشتههاى اصلى انسانشناسى به سه دسته فلسفى، فيزيكى و
فرهنگى قرار مىگيرد؛ اما «انسانشناسى تربيتى» در اينجا، تحليل مبانى و
اصول انسانشناختى برآمده از نيازهاى انسانى بوده كه هر انسانى براى حركت
در مسير تربيتى بدان نيازمند است؛ يعنى انسانشناسى تربيتى در مَنظر فلسفى و
البته از زاويه نگاه اسلامى. از اينرو، اين نوع انسانشناسى تربيتى منطقآ
مقدَّم بر «انسانشناسى تربيتى ـ فرهنگى» به معناى «مطالعه منظم درباره
فعاليت آموزش و پرورش از منظر فرهنگى»،5 قرار مىگيرد و طبيعتآ بيشتر، جنبه كليت و شمول دارد.
علاوه بر اينكه در مقاله حاضر، تحليل و بررسى عوامل و عناصر مطرح، در
امكان و تحقق روند تربيت انسان بر اساس چشماندازهاى دينى و اسلامى دنبال
مىشود و اين نيز، مرز ديگرى با انسانشناسى تربيتى مصطلح خواهد بود. از
اينرو، عنوان «انسانشناسى دينى ـ تربيتى» را براى اين نوشته برگزيدهايم.
1. استعداد و امكان تربيتى
از آغازين قدمهاى حتمى حركت تربيتى انسان، وجود استعداد و آمادگى تربيت
است؛ چراكه بايد اين ميل به صورت يك علاقه ذاتى و درونى، در نهاد انسان به
وديعه گذاشته شده باشد تا رشد و تعالى آن ممكن و شدنى گردد. اگر در سرشت و
نهان بشر، كشش ذاتى براى تربيت الوهى نمىبود، هرگونه كوشش بيرونى و به
كارگيرى شرايط و زمينههاى خارجى6 نيز، نمىتوانست تغييرى راستين در انسان به بار آورد.
تربيت به طور كلى با صنعت يك فرق دارد كه از همين فرق، انسان مىتواند
جهت تربيت را بشناسد. صنعت عبارت است از «ساختن» به معنى اينكه شىء يا
اشيايى را تحت يك نوع پيراستها و آراستها قرار مىدهند، ميان اشيا و ميان
قواى اشيا ارتباط برقرار مىكنند، قطع و وصلهايى صورت مىگيرد در جهت
مطلوب انسان و آنگاه اين شىء مىشود مصنوعى از مصنوعهاى انسان… ولى
تربيت عبارت است از پرورش دادن؛ يعنى استعدادهاى درونىاى را كه بالقوه در
يك شىء موجود است به فعليت در آوردن و پروردن… اين پرورش دادنها به معنى
شكوفا كردن استعدادهاى درونى آن موجودهاست كه فقط در مورد موجودهاى زنده
صادق است. و از همين جا معلوم مىشود كه تربيت بايد تابع و پيرو فطرت، يعنى
تابع و پيرو طبيعت و سرشت شىء باشد. اگر بنا باشد يك شىء شكوفا بشود بايد
كوشش كرد همان استعدادهايى كه در آن هست بروز و ظهور بكند. اما اگر
استعدادى در يك شىء نيست، بديهى است آن چيزى كه نيست و وجود ندارد، نمىشود
آن را پرورش داد… .7
بر پايه ديدگاههاى شهيد مطهّرى، در مكتب تربيتى اسلام به مسئله
استعدادهاى انسانى و شناسايى آنها توجه خاص شده و اسلام، به وسيله تنظيماتى
به پرورش آن استعدادها اعمّ از جسمى، روحى، عقلانى و غيره مىپردازد. اما
نكته قابل توجه كه ايشان نيز به راستى به آن اهميت داده، نگاه جامع مكتب
تربيتى اسلام در پرورش همهجانبه استعدادها به صورت يك «نظام» است و نه
نگاه انحصارى به بعضى ويژگىها بدون در نظر داشتن ساير عوامل. به همين دليل
است كه وى در اين بحث، از «اسلام» به عنوان يك «مكتب تربيتى انسانى» ياد
مىكند :
… به طور كلى، در تربيت روحى انسانها هم عين اين مطلب هست. يك وقت
مكتبى، منظورى را درنظر مىگيرد و مىخواهد انسان را طورى بسازد كه آن
منظور تأمين شود، ولو اينكه در انسان يك كاستىهايى به وجود آورد، يك
احساسات طبيعى را از انسان بگيرد و نقص روحى يا جسمى در او ايجاد كند؛ ولى
بالاخره انسان براى آن منظور خوب ساخته مىشود. اما يك وقت هست كه مكتب در
خدمت انسان است؛ يعنى منظورى بيرون از انسان ندارد، هدف او به سعادت رساندن
و تكميل انسان است نه اينكه منظور ديگرى داشته باشد و انسان را براى آن
منظور بخواهد بسازد. به اصطلاح، مكتبى مىشود انسانى. «مكتب تربيتى
انسانى»، مكتبى است كه هدف آن، بيرون از خود انسان نيست؛ يعنى بر اساس به
كمال رساندن انسان است. اين مكتب بايد بر اساس پرورش استعدادها و نيروهاى
انسانى و براساس تنظيم آنها باشد؛ يعنى حداكثر كارى كه اين مكتب مىتواند
انجام دهد دو چيز بيشتر نيست: يكى اينكه در راه شناخت استعدادهاى انسانى
انسان و پرورش دادن آنها ـ و نه ضعيف كردن آنها ـ كوشش بكند؛ و دوم اينكه
نظامى ميان استعدادهاى انسانى برقرار نمايد كه چون انسان از يك نوع آزادى
خاصى در طبيعت برخوردار است، در اثر اين نظام هيچگونه افراط و تفريطى
حكمفرما نباشد؛ يعنى هر نيرويى، هر استعدادى حَظّ خودش را ببرد و به بقيه
تجاوز نكند… . 8
بنابراين، در ديدگاه تربيت دينى، همه حركتها در درون نهاد و جريان و
جانِ انسان وجود دارد و انسان با سير در نَفس خود مىتواند حركت تربيتى
خويش را آغاز كند؛ چه اينكه فرمود: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ
عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مِن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ…
.) (مائده: 105)9
استاد مطهّرى نيز وجود چنين استعدادهاى درونى در انسان را
پذيرفته و اصولا مرز بين فطريات قرآنى با فطريات افلاطونى را هم به مفهوم
استعدادهاى نهفته بشرى تحليل كرده است :
… پس فطرياتى كه قرآن قايل است از نوع فطريات افلاطونى نيست كه بچّه
قبل از اينكه متولد شود اينها را مىدانسته و مجهّز به اينها به دنيا
مىآيد، بلكه به معناى اين است كه استعداد اينها در هر كسى هست به طورى كه
همين قدر كه بچه به مرحلهاى رسيد كه بتواند اينها را تصوّر كند تصديق
اينها برايش فطرى است. پس آيه (وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِن بُطُونِ
أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئآ وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ
وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) با اين مسئله كه
توحيد، فطرى است و با اين مسئله كه قرآن بسيارى از مسائل را به عنوان
«تذكّر» ذكر مىكند منافات ندارد؛ چون «فطرى است» به معنى اين است كه
احتياج به آموزش و استدلال ندارد، نه به اين معنا كه قبل از آمدن اين دنيا
آنها را مىدانسته تا در اين صورت اين دو آيه با يكديگر منافات داشته
باشند. اين در باب فطريات علمى… .10
پس انسان بايد بخواهد و اين خواست، محقّق نيست، مگر آنكه در درونش،
انگيزهاى براى اراده وجود داشته باشد: (وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (شمس: 7و8) و به بيان شهيد مطهّرى، اين كانون در درون وجود انسان هست.11
بنابراين، مىتوان گفت: چنين كانونى، يا به بيان مولوى «گنج پنهانى»،12
به بهترين شكل در خوى فطرى انسان نمايان است؛ آنجا كه فرمود: (فَأَقِمْ
وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفآ فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ
عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ
وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ) (روم: 30) در اينباره شهيد مطهّرى در آثار خود به وجود يك دسته امور فطرى درونى در انسان كه مبدأ حركت و تحرّك اوست اشاره دارد؛13
همان فطرتى كه به بيان قرآن، رنگ و صبغه باقى دادارى اوست؛ يعنى (صِبْغَةَ
اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ.)
(بقره: 138)
در قرآن سه لغت آمده است كه اين سه لغت با توجه به معنا و مفهومى كه
قرآن درباره دين دارد (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ
عَلَيْهَا) در مورد يك معنا به كار برده شدهاند؛ يعنى مفهومهاى مختلفى
هستند كه مصداق واحد دارند. يكى همين لغت «فطره» است و دوم لغت «صبغه» و
سوم لغت «حنيف»؛ يعنى در مورد دين، هم «فطرة اللّه» گفته شده است، هم «صبغة
اللّه» و هم «للدّين حنيفآ». حال راجع به «صبغه» و «حنيف» مقدارى بحث
مىكنيم.
در قرآن آمده است: (صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ
صِبْغَةً) اين لغت نيز بر وزن «فِعلَه» است. «صبغه» از همان ماده كلماتى
مثل «صبغ» و «صبّاغ» است. «صبغ» يعنى رنگ كردن، «صبّاغ» يعنى رنگرز و
«صبغه» يعنى رنگ زدن، نوعى رنگ كردن. (رنگ كردن به معناى رنگ زدن نه به
معناى فريب دادن). «صبغةاللّه» يعنى نوع رنگى كه خدا در متن تكوين زده
است؛ يعنى رنگ خدايى. درباره دين آمده است كه دين رنگ خدايى است، رنگى است
كه دست حق در متن تكوين و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن كرده
است… قرآن مىگويد رنگ، آن رنگى است كه خدا در متن خلقت زده است… .14
بنابراين، مىتوان گفت: در حقيقت، چنين رنگى از پيش، بر انسان زده شده و
انسان نيز با آن آشنايى ديرينه دارد؛ چراكه: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن
بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى
أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ
يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ) (اعراف: 172).15
2. ضرورت و حسّ نيازهاى تربيتى
اما سخن از انگيزه و استعداد يا كشش درونى به تربيت، بدون يك ضرورت و يا
احساس نياز تربيتى، به مرحله تحقق و ظهور و بروز بيرونى نخواهد رسيد و
بدينسان، دوّمين عنصر حركت در شاهراه تربيت دينى انسان، حسّ نياز به تعالى
و حالتِ قبول و پذيرش كاهش و كاستى در وجود خود و دستيابى به مطلوبيت يك
انسان آرمانى و تربيتى است؛ چه اينكه در ديدگاه دينى، «انسان» به تمام وجود
و هستىاش، فقير حقيقى است: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء
إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ) (فاطر: 15).16
يعنى پس از وجود استعدادى ذاتى در انسان به عنوان عامل اول، اكنون بايد
يك نوع تقاضا و نياز نيز در وجود انسان باشد تا در او رغبت و حركت ايجاد
كند؛ يعنى نوعى تقاضاى حركت تربيتى.
شهيد مطهّرى در بحث «فطرت»، اما به مفهومى عام و گستردهتر از موضوع حركت تربيتى (كه در اين مقاله پىگيرى مىشود)، اشاره كردهاند :
… ولى نظريه ديگر اين است كه نه، آنچه كه پيغمبران عرضه داشتهاند نه
چيزى است كه انسان به آن يك بىتفاوتى و يك حالت تساوى داشته است، بلكه يك
چيزى است كه اقتضاى آن در سرشت و ذات انسان هست؛ يعنى طلب او، خواست او و
جستوجوى او در طبيعت و سرشت انسان هست. در اين صورت، حالت پيغمبران حالت
باغبانى مىشود كه گلى يا درختى را پرورش مىدهد، كه در خود اين درخت يا گل
يا استعدادى، يعنى يك طلبى براى يك شىء خاص هست. اگر هسته زردآلو را در
زمين مىكارد، اين جور نيست كه هسته زردآلو بىتفاوت باشد براى خرما شدن يا
زردآلو يا آلبالو شدن؛ اختيار با باغبان است كه بيايد اين را زردآلو بكند
يا خرما و يا آلبالو! در انسان نيز يك امرى فطرى ـ به معناى يك تقاضايى ـ
وجود دارد. بعثت پيغمبران، پاسخگويى به تقاضايى است كه اين تقاضا در سرشت
بشر وجود دارد. در واقع، آنچه كه بشر به حسب سرشت خودش در جستوجوى آن بوده
است و خواهد بود، پيغمبران آن را بر او عرضه داشتهاند و عرضه مىدارند.
اين همان معنى فطرت است… .17
بنابراين، طبيعى است كه براى تحقق حركت تربيتى، بايد يك نياز و تقاضايى
در وجود انسان باشد و در واقع، آنكه خود را در صفات و ويژگىهاى تربيتى،
تربيت شده بداند و هيچ نقص و كمبودى را در خود نيابد، هرگز به ضرورت جنبش و
حركت، و لزوم تحرك و جنبيدن هم نمىانديشد؛ چراكه اصولا انسانى كه خود را
«رسيده» مىپندارد، نيازى به سير و حركت در خود حس نمىكند.
از اينرو، جداى از وجود توانايى و استعداد بالقوّه، اكنون بايد نوعى
احساس درد و عطش در درون وجود انسان شعله زند تا او را در مسير حركت
تربيتى، به حركت و تحرك وادارد.
البته هرقدر اين احساس نياز، بيشتر و قوىتر باشد، بىگمان تاب و توان
او نيز فزونتر خواهد بود؛ چه اينكه ميزان تحمّل و تمكّن در ترازوى دورى و
مهجورى سنجيده مىشود؛ يعنى هرچه دردِ انسان بيشتر باشد و چنين حسّى در او
قوىتر، اميد او به حركت و تعالى نيز بالاتر است؛ چراكه وقتى انسانِ دردمند
از ديگران اميد بربَست، همان درد عالى سبب مىشود تا دل به تربيت فطرى و
حقيقى خود دهد كه فرمود: (قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيٌ مِّمَّا
تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضَ حَنِيفآ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (انعام: 78ـ79).18
در حقيقت، بايد گفت همين احساس وابستگى و دردمندى است كه اينچنين
انسانهاى دردمندى را دست به دامان اَمرِ رشد و رحمت ربّانى مىسازد كه :
(رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا
رَشَدآ.) (كهف: 10)19
بدينسان، هر انسانى براى تحقق حركت تربيتى خود بايد احساس نياز كند و
مىتوان چنين نتيجه گرفت كه بقا و عدم بقاى حركت تربيتى انسان، تابع حسّ
نيازمندى اوست.20
در اينباره استاد مطهّرى در بحث پرورش استعدادهاى انسانى به مسئله توجه اسلام به نيازهاى گوناگون وى و رعايت حسّ نيازمندى در تربيت انسان نظر مىاندازد.21
3. خواست، آهنگ و اراده تربيتى
«استعداد» به انسان امكان حركت مىدهد و «نياز»، در وجودش نطفه رغبت و
انگيزه مىكارد؛ اما بدون اراده و آهنگِ گام برداشتن، تربيت دينى شكل
نمىگيرد.
انسان بايد علاوه بر توانستن و تشنگى نسبت به چيزى، آن را بخواهد؛ چراكه
يكى از اولين قدمها در حركت تربيتى انسان «اراده» است تا انسان را مُريد
راه سازد و امكان رفتن در گذرگاهها را به او اعطا كند؛ يعنى: (فَإِذَا
عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ
الْمُتَوَكِّلِينَ.) (آلعمران: 159)
شهيد مطهّرى به اين مسئله از زاويه نگاه عرفا در بحث منازل سير و
سلوك اشاره كرده است؛ چراكه در عرفان، اولين منزل سير و سلوك را «اراده»
دانستهاند و همين، نشان از اهميت دو چندان مسئله دارد :
«اول درجات حركات العارفين مايسمونه هم الاراده و هو مايعترى المستبصر
باليقين البرهانى اوالساكن النفس الى العقد الايمانى من الرغبه فى اعتلاق
العروة الوثقى فيتحرك سره الى القدس لينال من روح الاتصال»؛ اولين منزل سير
و سلوك عارفان آن چيزى است كه آنان آن را «اراده» مىنامند و آن عبارت است
از نوعى شوق و رغبت كه در اثر برهان يا تعبّد و ايمان در انسان براى چنگ
زدن به دستگيره با استحكام حقيقت پديد مىآيد. آنگاه روح و ضمير به جنبش
مىآيد تا به اتصال به حقيقت دست يابد.22
در نقش و اهميت «اراده تربيتى»23
همين بَس كه در ديدگاه دينى، مبنا و ملاك ارزش و هويت انسان دانسته شده
است؛ چراكه: «قَدرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدرِ هِمَّتِهِ… .»؛24 يعنى ارزش مرد به اندازه همت اوست.
در حقيقت، ارزش انسان در اين مسير وابسته به يك قدم استوار است و اين
استوارى نيز، ريشه در يك قلب قوى و نيرومند دارد: (وَلِيَرْبِطَ عَلَى
قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ) (انفال: 11)؛ آن هم قلبى و
توانى كه از يك اراده راسخ و پابرجا برخاسته باشد، آنچنانكه، امام صادق †
مىفرمايد: «إِنَّ قُوَّهَ الُمؤمِن فى قَلبِهِ ألا تَرَوَنَ إِنَّكُم
تَجِدُونَهُ ضَعِيفَ البَدَنِ نَحيفَ الجِسمِ وَ هُوَ يقُومُ بِاللَّيلِ وَ
يصُومُ النَّهار»؛25
نيرو و توان مؤمن در قلب او نهفته است؛ آيا نمىبيند با اينكه داراى بدنى
ضعيف و جسمى لاغر است، به شبزندهدارى و روزه گرفتن مىپردازد.
بدينسان، در ديدگاه دينى و براى سير در مسير حركت تربيتى، هم بايد
اراده داشت و هم اينكه از ارادهاى پايدار و نيرومند برخوردار بود و به
همين دليل است كه انسان به وسيله ابزارهايى، مأمور به تقويت و پرورش اراده
خويش شده تا بتواند با مقاومت در برابر شدايد، موانع بازدارنده را كنار
زند؛ چه اينكه: (وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ
عَزْمِ الأُمُورِ.) (آلعمران: 186)
نمونه عالى برخوردارى از چنين اراده قوى و پايدارى در همّت بلند را بايد
از زندگى ائمّه اطهار : و در صدر آنان از پيامبر گرامى ˆ سرمشق گرفت :
… مردهاى برتر خودمان در گذشته چگونه بودهاند؟ اصلا خود پيغمبر ˆ
چگونه انسانى است؟ يكى از مشخصات پيغمبرˆ قوت روحى و قدرت بدنى، هر دو،
است. قوت روحى پيغمبر را تاريخ زندگى ايشان نشان مىدهد.
نويسنده كتاب «محمّد، پيامبرى كه از نو بايد شناخت» دو چيز را خوب پرورش
داده است (البته در اين كتاب نقاط ضعف زيادى هم هست، بالاخره يك خارجى بر
همه مدارك ـ آنچنان كه بايد ـ تسلّط ندارد) يكى از آن دو چيزى را كه خوب
مجسّم كرده، اين است كه پيغمبر ˆ در شرايطى قرار مىگرفت كه از نظر سياسى و
اجتماعى اميدش از همه جا قطع بود؛ تمام شرايط عليه او بود و بين او و
پيروزى به اندازه يك مو هم پيوند نبود، ولى پيغمبر هيچ وقت اراده خودش را
نمىباخت. اراده پيغمبر در همه احوال مانند كوهى بود كه يك ذره تزلزل در آن
پيدا نمىشد. واقعآ قدرت روحى پيغمبر در اين مدت بيست و سه سال عجيب است!
وقتى انسان مطالعه مىكند حيرتانگيز است و شاعر ـ كه ظاهرآ حسّانبن ثابت
است ـ در زمان خود پيغمبر درست گفته است :
لَهُ هِمَمٌ لا مُنتَهى لِكِبارِه
وَ هِمَّتُهُ الصُغرى اَجَلُ مِنَ الدَّهرِ26
بنابراين، در ديدگاه دينى براى حركت در مسير تربيت صحيح بايد قصد قوى و
اراده جدّى داشت تا هم بتوان استعداد ذاتى و حسّ نياز درونى را به فعليت
درآورد و هم قدرت رويارويى با مشكلات و معضلات راه را فراهم كرد؛ چراكه از
دو عامل اول و دوم (كه از آنها سخن به ميان آمد)، نمىتوان انتظار مقابله
با شرايط بيرونى را داشت. ولى اين اراده و همّت عالى است كه مىتواند در
برابر موانع و سختىهاى حركت تربيتى انسان، او را يارى رساند، و در حقيقت،
چون اراده در انسان، در مرز بين قواى درونى و بيرونى وى قرار دارد، قادر
است به انسان نيروى پايدارى و ايستادگى ببخشد و دقيقآ به همين دليل (در اين
ديدگاه) بايد به تقويت و پرورش نيروى اراده خويش همت گمارد.
در كتاب تعليم و تربيت در اسلام و در بحث عوامل تربيت نيز، پس از تفكيك بين «اراده» و «ميل»،27 به مسئله اهميت تقويت اراده در اسلام به عنوان يكى از مسلّمات مباحث اخلاقى اسلامى اشاره مىشود :
… يكى از استعدادهايى كه در انسان قطعآ بايد پرورش پيدا بكند، اراده
است. فرق اراده را با ميل و ميلها بيان كرديم، و عرض كرديم كه اشتباه است
كه بعضىها اراده را از مقوله ميلها دانسته و خيال كردهاند اراده همان
ميل بسيار شديد است. اراده يك قوّه و نيروى ديگرى است در انسان؛ وابسته به
عقل انسان است، برخلاف ميل كه وابسته به طبيعت انسان است. ميل از نوع كشش و
جاذبه است كه اشياى مورد نياز، انسان را به سوى خود مىكشد، و به هر
اندازه كه ميل شديدتر باشد، اختيار از انسان مسلوبتر است؛ يعنى انسان در
اختيار يك قدرت بيرون از خود است؛ برعكس اراده كه يك نيروى درونى است.
انسان، با اراده، خودش را از تأثير نيروهاى بيرونى خارج و مستقل مىكند.
اراده هر مقدار كه قوىتر باشد، بر اختيار انسان افزوده مىشود و انسان
بيشتر مالك خود و كار خود و سرنوشت خود مىگردد…
و هيچ مكتب تربيتى در دنيا اعم از مادّى يا الهى پيدا نشده است كه بگويد
خير، تقويت اراده يعنى چه؟! انسان بايد صددرصد تسليم ميلهاى خودش باشد و
هر طور كه خواهش نفسانى او حكومت كرد، همانطور عمل كند. بله، مردم اين
جورى در دنيا زيادند؛ اما يك مكتبى كه مدعى تربيت انسان باشد و از اين اصل
طرفدارى بكند وجود ندارد.28
به هر حال، مىتوان چنين برداشت كرد كه در ديدگاه دينى اولا، نقطه شروع
حركت تربيتى انسان خود اوست و نه ديگرى و ثانيآ، در اين ميان، نقشِ قصد و
اراده حقيقى نيز، كاملا محورى و اصولى است كه فرمود: «… أَيهَا النَّاسُ
تَوَلَّوا مِن أَنفُسِكُم تَأدِيبَها وَ اعدِلُوا عَن ضَرَاوَهِ
عَادَاتَها»؛29 اى مردم، كار تربيت خود را خود بر عهده گيريد و نفس را از عادتهايى كه به آن حرص دارد بازگردانيد.
4. درخشش اهداف و آرمانهاى متعالى تربيتى
از قدمهاى ضرورى ديگر در مسير امكان و پيدايى تربيت دينى، روشنى و
آشكارى اهداف نهايى تربيتى است. انسانى كه «استعداد»، «نياز» و «اراده
حركت» دارد، اما آينده درخشانى را پيشروى خود نمىبيند، ضرورتآ انگيزهاى
هم براى پيمودن راه نخواهد داشت. و البته در ديدگاه دينى چنين مقصد نورانى
با گوياترين زبانها تبيين شده است؛ چه اينكه فرمود : (يَا أَيُّهَا
النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِمَا
فِيالصُدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.) (يونس: 57)30
از اينرو، هويدا كردن اهداف تربيتى يكى از آن دسته عواملِ بايسته و شايسته نظر و توجه به حساب مىآيد؛31 چراكه هر چه اين اهداف، روشنتر و برجستهتر باشند، قطعآ جنبه اميدبخشى آنها نيز فزونتر و بهتر خواهد بود.
اين تعالىگرى در تعاليم تربيتى دينى ]كه فرمود : (إِنَّ عَلَيْنَا
لَلْهُدَى) (ليل: 12)[ به زيبايى هرچه تمام به چشم مىآيد؛ مانند آنكه
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات: 56) و
از آنجا تا شهود يقين: (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ)
(حجر: 99)32
و چون اينچنين يقينى جز با «او» به اوج تعالى نهايى خود نمىرسد، پس در
نهايت، جز ذاتِ پاك الهى، هدف والاتر و سرافرازتر براى عبوديت انسان متصوّر
نيست: (قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ
رَبِّ الْعَالَمِينَ.) (انعام: 162)
و اين آرمان بلند همان مقصد حيات طيبه است كه فرمود: (مَنْ عَمِلَ
صَالِحآ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً
طَيِّبَةً…) (نحل: 97) آيا براى انسان خاكى، آرمانى برجستهتر و زيباتر
از اين، پنداشتنى است؟ آرمانى كه از پرستش ذات، آغاز و تا «قرب الهى»
امتداد يابد: (فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ
وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ.) (واقعه: 88و89)
بر اساس تفسير و تحليلى كه شهيد مطهّرى نيز در بحث از معانى
«ولايت تكوينى» ارائه دادهاند، مىتوان چنين برداشت كرد كه مقام قرب الهى،
عالىترين درجه و هدفى است كه براى حركت انسان در مسير حقيقى خود و البته
در جهت تحقق حركت تربيتى، قابل تصوّر مىباشد :
… نظريه ولايت تكوينى از يك طرف مربوط است به استعدادهاى نهفته در اين
موجودى كه به نام «انسان» در روى زمين پديد آمده است و كمالاتى كه اين
موجود شگفت بالقوه دارد و قابلِ به فعليت رسيدن است، و از طرف ديگر مربوط
است به رابطه اين موجود با خدا. مقصود از ولايت تكوينى اين است كه انسان در
اثر پيمودن صراط عبوديت به مقام قرب الهى نايل مىگردد و اثر وصول به مقام
قرب ـ البته در مراحل عالى آن ـ اين است كه معنويت انسانى كه خود حقيقت و
واقعيتى است، در وى متمركز مىشود و با داشتن آن معنويت، قافلهسالار
معنويات، مسلّط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان مىشود. زمين هيچگاه
از وليى كه حامل چنين معنويتى باشد، و به عبارت ديگر، از «انسان كامل»
خالى نيست.33
ايشان در ادامه، مفهوم قرب و تقرّب الىاللّه را يكى از مهمترين مسائل
دانسته كه مىتواند روشنگر اين نظريه باشد و ضمن توضيحاتى كه درباره معناى
تقرّب به خدا و تحليل كيفيت آن آورده، بيان مىدارد :
… مهمترين مسئلهاى كه در اين زمينه بايد مطرح شود، مسئله «قرب» و
«تقرب الىاللّه» است. مىدانيم كه در اسلام، بلكه در هر آيين آسمانى، روح
دستورها كه بايد اجرا شود قصد قربت است و نتيجه نهايى كه از اعمال بايد
گرفته شود، تقرّب به ذات احدّيت است.34
وى سپس درباره مفهوم تقرّب به خدا، از تفاوت استعمال مجازى و حقيقى در
معناى قرب سخن گفته و درباره معناى قرب به ذات حق از يك اشتباه ناشى از
تفكر مادّىگرى پرده برمىدارد.35
به هر ترتيب، اينچنين اهداف بلندى بايد كاملا درخشان بوده تا انسان را
شيفته حركت سازد؛ چراكه «اميد»، سرچشمه هر جنبوجوشى است كه فرمود : (فَمَن
كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالحآ) (كهف : 110)؛ و
انسانِ اميدوار مىتواند جستوجوگرى كوشا باشد: «كُلُّ راجٍ طَالِبٌ…»؛36 هر كه اميد داشته باشد
در جستوجو است.
بنابراين، مىتوانيم در كل، اين بند را در راستاى عوامل سهگانه پيشين
قرار دهيم كه: «نياز» به حركت و تحرّك، با وجود «خواست» و «خميرمايه درونى»
مىتواند انسان را در برداشتن نخستين گامها راهبرى و جلودارى كند. اما
اين نياز با «ناز و شيفتگى آرمان نهايى» است كه به شور و شوقى ديگر آمده و
جوشش درونى انسان را، جنبشى بيرونى مىبخشد و بدينسان، انسان را ترغيب و
تشويق به جَولانِ بيشترى مىسازد؛ چراكه : (وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ.)
(فاطر: 18)
و هر آينه اين روشنبينى، بيشتر و فزونتر و با درخشش عالىترى توأم
گردد، بدون ترديد، در حركت تربيتى انسان، اميد و تضمين بهترى را فراهم
مىسازد. شايد مسئله «آخربينى» و تحليل لوازم و عواقب و نتايج هر امرى را
نيز بتوان از زيرمجموعههاى همين ـ يعنى عنصر روشنبينى در اهداف و
آرمانهاى متعالى، به حساب آورد. و بر اين پايه، استاد مطهّرى نيز
اين نوع آيندهنگرى را از خواص مهمّ عقل سليم دانسته و آن را به عنوان يكى
از راهكارهاى تربيت اسلامى در پرورش و تربيت عقل برمىشمرد :
يكى ديگر از خواص عقل كه تربيت عقل افراد بايد بر اين اساس باشد مسئله
آينده را به حساب آوردن است كه روى اين مطلب نيز در تربيتهاى اسلامى زياد
تكيه مىشود كه خودتان را در زمان حال حبس نكنيد، به آينده توجه داشته
باشيد و عواقب و لوازم و نتايج نهايى كار را در نظر بگيريد.
حديث معروفى هست كه ما در «داستان راستان» نقل كردهايم كه شخصى مىآيد
خدمت حضرت رسول ˆ و عرض مىكند: يا رسولاللّه! مرا موعظه بفرماييد. حضرت
به او فرمود: آيا اگر بگويم، به كار مىبندى؟ گفت: بلى. باز حضرت تكرار
كرد: آيا اگر بگويم، به راستى به كار مىبندى؟ گفت: بلى. يك دفعه ديگر هم
حضرت اين جمله را تكرار فرمود. اين سه بار تكرار كردن براى اين بود كه حضرت
مىخواست كاملا او را براى آن حرفى كه مىخواهد بگويد آماده كند. همين كه
سه بار از او اقرار گرفتند و آمادهاش كردند فرمودند: «إِذا هَمَمتَ
بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبَتَهُ»؛ هر كارى را كه به آن تصميم مىگيرى، آن
آخرهايش را نگاه كن. و همين است كه در ادبيات اسلامى تحت عنوان «آخربينى»
آمده است.37
5. حضور و وجود الگو و اسوههاى تربيتى
در كنار عناصر و عوامل چهارگانه قبل، نقش محورى مربيان تربيتى را در تحقق حركت تربيتى انسان نبايد از ياد برد؛38
چه اينكه: (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِاللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ
كَثِيرآ.) (احزاب: 21)
در حقيقت، اين مربيان كمال انسانى، همان انسانهاى كاملىاند كه هر
انسانى براى طى مسير كمال تربيتى خود به پيروى و الگوبردارى از آنان
نيازمند است :
… انسان كامل يعنى: انسان نمونه، انسان اعلى يا انسان والا. انسان
مانند بسيارى از چيزهاى ديگر، كامل و غيركامل دارد و بلكه معيوب و سالم
دارد و انسان سالم هم دو قسم است: انسان سالم كامل و انسان سالم غيركامل.
شناختن انسان كامل يا انسان نمونه از ديدگاه اسلام، از آن نظر براى ما
مسلمين واجب است كه حكم مدل و الگو و حكم سرمشق را دارد؛ يعنى اگر بخواهيم
يك مسلمان كامل باشيم ـ چون اسلام مىخواهد انسان كامل بسازد ـ و تحت تربيت
و تعليم اسلامى به كمال انسانى خود برسيم، بايد بدانيم كه انسان كامل
چگونه است؛ چهره انسان كامل ـ چهره روحى و معنوىاش را عرض مىكنم ـ چگونه
چهرهاى است، سيماى معنوى انسان كامل چگونه سيمايى است و مشخصات انسان كامل
چگونه مشخصاتى است، تا بتوانيم خود و جامعه خود را آنگونه بسازيم. اگر ما
«انسان كامل» اسلام را نشناسيم، قطعآ نمىتوانيم يك مسلمان تمام و يا كامل
باشيم و به تعبير ديگر، يك انسان ولو كامل نسبى ـ از نظر اسلام ـ باشيم.39
بدون ترديد، تحققِ حقيقى تربيت دينى بدون وجود الگوهاى كامل تربيتى، به
عنوان مظاهر عينى و نمودهاى بيرونى، به فرجام استوارى نخواهد رسيد؛ چراكه
حركت انسان در اين راه مىتواند دستخوش رهزنىهاى گوناگونى شود و آنچه
توانايى يارى رساندن به او را دارد، «دستگيرى تربيتى» از سوى يك وَلى و اله
است.
در كتاب آشنايى با علوم اسلامى نيز به اين مسئله در بحث منازل و مراحل سير و سلوك اشاره شده و درباره نقش و حضور انسان كامل چنين آمده است :
… اين بخش از عرفان، علم «سير و سلوك» ناميده مىشود. در اين بخش از
عرفان، توضيح داده مىشود كه «سالك» براى اينكه به قله منيع انسانيت، يعنى
«توحيد» برسد از كجا بايد آغاز كند و چه منازل و مراحلى را بايد به ترتيب
طى كند و در منازل بين راه چه احوالى براى او رخ دهد و چه وارداتى بر او
وارد مىشود. و البته همه اين منازل و مراحل بايد با اشراف و مراقبت يك
انسان كامل و پخته كه قبلا اين راه را طى كرده و از رسم و راه منزلها،
آگاه است صورت گيرد و اگر همّت انسان كاملى بدرقه راه نباشد خطر گمراهى
است.
عرفا از انسان كاملى كه ضرورتآ بايد همراه «نوسفران» باشد، گاهى به «طاير قدس» و گاهى به «خضر» تعبير مىكنند.40
طبيعتآ چنين انسان كاملى، سرپرست شيدايى است كه طعم شيفتگى و فريفتگى
اُلوهى را به كام تشنگان راه مىنشاند و اينچنين مربيانى به بيان آن مظهر
آسمانى، خود، ربّانى نيز خواهند بود كه: «… فَاستَمِعُوا مِن
رَبَّانِيكُم وَ أَحضِرُوهُ قُلُوبَكُم وَ استَيقِنطُوا إِن هَتَفَ
بِكُم…»؛41 پس حق را از عالم خداشناسى خود بشنويد و دلهايتان را آماده كنيد، اگر شما را خواند بيدار شويد.42
و همين امر، فلسفه امكان، و ضرورت تأسى به چنين مربيانى است كه
محبوبترين بندگان الهى نيز از آنها سرمشق مىگيرند: «… فَتَأَسَّ
بِنَبِيكَ الاَطيبِ الاَطهَرِ ـ صلىاللّه عليه و اله ـ فَإِنَّ فِيهِ
أُسوَةً لِمَن تَأَسَّى، وَ عَزَاءً لِمَن تَعَزَّى وَ أَحَبُّ العِبَادِ
إِلَى اللهِ المُتَأَسى بِنَبِيهِ وَ المُقتَصٌّ لِأَثَرِهِ…»؛43 پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا
كن كه راه و رسم او الگويى است براى الگوطلبان و مايه فخر و بزرگى است
براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد و محبوبترين بنده خدا كسى است كه از
پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد.
بدينسان، وجود نمونههاى اعلاى تربيتى و راستين بشرى اين نويد عالى را
در پى دارد كه اين راه، پيمودنى است و «انسان» مىتواند «حركت»، آغاز كند و
نيك، پيش رود؛ چه اينكه به زيبايى هر چه تمام فرمود: (مَا كَانَ لِبَشَرٍ
أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ
لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادآ لِي مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن كُونُواْ
رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ
تَدْرُسُونَ.) (آلعمران: 79)
و اگر تربيت انسان به دست اين مربيان ربّانى گذارده شده، از اينروست كه ادب و تربيت آنان به دست ربّالعالمين رقم خورده است؛44 يعنى: (قُلْ
إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (انعام: 161)؛ و
دقيقآ به همين دليل است كه رسالت مهم هدايت و سرپرستى تربيتى انسان بر عهده
آنان خواهد بود؛ چراكه: (قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي
إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ.) (ممتحنه: 4)
شهيد مطهّرى نيز در چند اثر خود از حضرت ابراهيم† به عنوان نمونه
انسان كامل نزد قرآن ياد كرده كه قابل تأسّى و الگوبردارى است. ايشان
نشانه كمال را در رشد اعلاى ارزشهاى انسانى به صورت هماهنگ تفسير مىكنند و
در كتاب انسان كامل و زير عنوان «لزوم هماهنگى در رشد ارزشها» مىنويسد :
كمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ يعنى انسان با داشتن اينهمه
استعدادهاى گوناگون ـ هر استعدادى كه مىخواهد باشد ـ آن وقت انسان كامل
است كه فقط به سوى يك استعداد گرايش پيدا نكند و استعدادهاى ديگرش را مهمل و
معطل نگذارد و همه را در يك وضع متعادل و متوازن، همراه هم رشد دهد كه
علما مىگويند: اساسآ حقيقت عدل به «توازن» و «هماهنگى» برمىگردد. مقصود
از هماهنگى در اينجا اين است كه در عين اينكه همه استعدادهاى انسان رشد
مىكند، رشدش رشد هماهنگ باشد… .
انسان كامل آن انسانى است كه همه ارزشهاى انسانى در او رشد كنند و
هيچكدام بىرشد نمانند و ]به علاوه[ همه، هماهنگ با يكديگر رشد كنند؛ رشد
هركدام از اين ارزشها به حدّ اعلى برسد. آن وقت اين انسان مىشود انسان
كامل؛ انسانى كه قرآن از او تعبير به امام مىكند: (وَإِذِ ابْتَلَى
إِبْرَاهِيمَ رَبُهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ
لِلنَّاسِ إِمَامآ). ابراهيم بعد از آنكه از امتحانهاى گوناگون و بزرگ
الهى بيرون آمد و همه را به انتها رسانيد و در همه آن امتحانها نمره عالى و
بيست گرفت، ]به مقام امام يعنى «انسان كامل» رسيد[… .
بعد از آنكه ابراهيم از عهده همه امتحانها ـ از به آتش افتادن تا فرزند
را به قربانگاه بردن ـ برمىآيد و به تنهايى با يك قوم و يك ملت مبارزه
مىكند، آنگاه به او ]خطاب مىشود[: (إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامآ)
تو اكنون به حدّى رسيدهاى كه مىتوانى الگو باشى، امام و پيشوا باشى، مدل
ديگران باشى و به تعبير ديگر، تو انسان كاملى؛ انسانهاى ديگر براى كامل
شدن بايد خود را با تو تطبيق دهند.
على † انسان كامل است؛ براى اينكه «همه ارزشهاى انسانى»، «در حدّ اعلى»
و به طور «هماهنگ» در او رشد كرده است؛ يعنى هر سه شرط ]مذكور[ را داراست.45
نتيجه آنكه در اين ديدگاه چنانچه ترسيم آرمانها و اهداف تربيتى درخشان
بتواند انسان را شيفته تربيت دينى كند، اما حضور چنين الگوهايى او را به
شيدايى تمام وامىدارد تا با نيروى بيشترى به حركت خويش ادامه دهد؛46
الگوهايى كه برترين و بهترين سيرتها نزد آنان است: «… وَ اقتَدُوا
بِهَدى نَبِيكُم فَإِنَّهُ أَفضَلُ الهَدى وَ استَنُّوا بِسُنَّتِهِ
فَإِنَّهَا أَهدَى السُنَنِ»؛47 و البته كه همگان نيز مكلّف به اقتدا از آنان هستند : (أُوْلَـئِکَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ.) (انعام: 90)
بنابراين، در مكتب تربيتى اسلام اين اسوههاى ربّانى، در عالىترين شكل
خود، تنها، پيامبران الهىاند و بس: «… وَ لَقَد كانَ فِى رَسُولِاللّهِ ـ
صلىاللّه واله كَانٍ لَكَ فِى الاُسوَهِ»؛48
براى تو بسنده است كه رسول خدا ˆ را مقتدا گردانى؛ چراكه حضور آنان همواره
و هميشه تاريخ و در هر جاى و جامعهاى، تضمين شده است كه: (وَلَقَدْ
بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ
وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ) (نحل: 36)؛ و به همين دليل هم هست كه :
… از نظر شيعه در هر زمان يك «انسان كامل» كه نفوذ غيبى دارد بر جهان و
انسان، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و داراى نوعى تسلّط تكوينى بر
جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به اين اعتبار، نام او «حجّت» است.
بعيد نيست ـ همچنانكه گفتهاند ـ آيه كريمه (النَّبِيُّ أَوْلَى
بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) ناظر به اين معنى از ولايت نيز بوده
باشد.49
پس در يك كلام، جمع بين عوامل چهارگانه پيش با اين برنهاد آن است كه:
انسانى كه «بتواند» ]اشاره به مفهوم امكان تربيت به عنوان عامل اول[ در اين
مسير قدم نهد، و نيز «ببايد» ]به مفهوم ضرورت[، و همچنين «بخواهد» ]مفهوم
اراده[، و «ببيند» ]مفهوم آرمانطلبى[؛ هم اينك بايستى او را دست گيرند و
«ببرند» كه حجّتِ هدايت نيز بر او تمام و كمال گردد : (رُسُلا مُبَشِّرِينَ
وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ
الرُّسُلِ) (نساء: 165)؛50
و از سوى ديگر، نعمتِ منّت نيز بر او تامّ و كامل گردد كه: (لَقَدْ مَنَّ
اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنفُسِهِمْ
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ
الْكِتَابَوَالْحِكْمَةَ.)(آلعمران: 164)
در اين رديف، نتيجهاى كه استاد مطهّرى در پايان كتاب ولاءها و ولايتها
بدان دست يافته بسيار جالب توجه بوده و گوياى اين نكته كه وجود انسان
كامل، به عنوان الگويى عملى براى بشريت، امرى كاملا ضرورى است و در واقع،
روح ديدگاهِ دينى تشيع به حساب مىآيد :
… حقيق