ابراهیم بن مالک اشتر ویاری نکردن مختار
ابراهیم بن مالک اشتر ویاری نکردن مختار
ابراهیم بن مالک اشتر یکی از سردارانی
بود که در تقویت نیروهای مختار و منتقمان کربلا نقش اساسی ایفا نمود اما
عملکرد او در ادامه قیام به شدت مورد سوال واقع شده است در این نوشته طی دو
مقاله بر آنیم که به این مطلب بپردازیم
مقاله اول
نگاهی به نقش ابراهیم بن مالک اشتر در قیام مختار
اینروزها
یکی از پر بیننده ترین سریالهای تلویزیونی که مورد اقبال عموم علاقمندان
به برنامه های تلویزیونی قرار گرفته و شامگاه جمعه ها ، بینندگان بیشماری
را به پای این جعبه ی جادویی می کشاند سریال فاخر مختار می باشد . با توجه
به اهمیت نقش مختار و فرمانده مقتدر سپاهش یعنی ابراهیم بن مالک اشتر نخعی
در انتقام از قاتلین امام حسین (ع) ، صاحب این قلم تصمیم گرفت تا نگاهی
مروری به نقش ابراهیم در قیام مختار و سر نوشت این مرد سیاس و کیاس و بنوعی
منتقم خون شهدای کربلا بیاندازد . ابراهیم پسر مالک بن حارث اشتر نخعی
سردار نامی و فرمانده کل قوای امیر المومنین علی (ع) بوده و در جنگ صفین
علیرغم نوجوانی به همراه پدر شرکت داشته و شجاعت ها از خود نشان داده بود .
هنگامیکه مختار آماده ی قیام گردید اطرافیانش به وی توصیه کردند که با
توجه به قدرت و شجاعت و کثرت افراد قبیله ی ابراهیم ، در صورت پیوستن وی به
مختار ، موقعیت مختار تقویت خواهد شد . لذا مختار گروهی را جهت دعوت از
ابراهیم به منزل وی فرستاد که پس از مذاکرات لازم به وی متذکر شدند که پدرت
(مالک) از دوستان علی (ع) و اهل بیت (ع) بوده تو نیز برای خونخواهی امام
حسین (ع) با ما یار و همراه باش ، ابراهیم پاسخ داد که قبول میکنم به شرطی
که ریاست و اختیار کار را به من بسپارید ، گفتند البته شما شایستگی و لیاقت
و صلاحیت این کار را دارید ولی متاسفانه این راه مسدود گردیده زیرا مختار
از جانب محمد بن حنفیه مامور اینکار شده است . ابراهیم ساکت شد و دیگر سخنی
نگفت ، بناچار گروه اعزامی مراجعت و جریان را به مختار گزارش کردند . که
مختار پس از سه روز گروهی از یاران خود را به همراه بر داشته و بی آنکه
مقصد را به آنان اطلاع بدهد راهی گردید تا اینکه به منزل ابراهیم وارد شده و
خطاب به وی نامه ای ارائه کرده و گفت : این نامه اای است از مهدی محمد بن
علی امیر المومنین (ع) و او بهترین انسانهای روی زمین در این زمان است و
پسر بهترین انسانها بعد از انبیا و رسولان می باشد . وقتی ابراهیم نامه را
گشود دید که نوشته : از محمد ، مهدی به ابراهیم پسر مالک اشتر ، بدرستیکه
وزیر و امین خودم را بسوی شما بر انگیختم و به او دستور دادم که به
خونخواهی اهل بیت (ع) من بر خیزد پس تو با قبیله ات با او باش و همراه او
بجنگید که اگر چنین کنی ترا به فرماندهی کل سپاه انتخاب می کنم و در فاصله ی
کوفه تا دور ترین نقطه ی شام هر شهری که به تصرف ما در آید تو را بر آن
حکومت خواهم داد . ابراهیم پس از قرائت نامه گفت : قبلا محمد بن حنفیه برای
من نامه می نوشت و هیچیک از نامه هایش جز نام او و نام پدرش چیز دیگری به
آن افزوده نگردیده ، یعنی ادعای مهدویت نداشت ) مختار گفت : آنروز روزی بود
و امروز روز دیگر ، ابراهیم در ادامه گفت : آیا کسی هست که تصدیق کند این
نامه محمد بن حنفیه است ؟ همه ی کسانی که با مختار آمده بودند جز دو نفر
گواهی دادند که نامه از محمد حنفیه است ، لذا ابراهیم از جای خود بر خاست و
با مختار بیعت نمود . چنانکه از متون تاریخی مستفاد می گردد این نامه از
سوی محمد حنفیه صادر و ارسال نگردیده ، بلکه مختار برای نیل به اهداف
متعالی خود به جعل نامه مبادرت جسته بوده و صاحب کتاب « طبقات » هم در این
خصوص آورده که : مختار از زبان محمد حنفیه این نامه را نوشت . پس از بیعت
ابراهیم با مختار و طرح نقشه ی قیام، تصمیم گرفته شد که در شب پنج شنبه
چهاردهم ربیع الا ول سال 66 هجری قیام کنند و هر شب ابراهیم به خانه ی
مختار جهت بررسی اوضاع رفت و آمد داشت تا اینکه در شب سه شنبه دوازدهم ربیع
الا ول پس از نماز مغرب به همراه یکصد نفر از همراهانش در حالیکه زره از
زیر لباس پوشیده بودند به سمت خانه ی مختار حرکت نمودند . در این هنگام
ایاس پسر مضارب فرمانده سپاه ابن مطیع فرماندار کوفه بود و از قیام قریب
الوقوع مختار اطلاع یافته و لذا میادین کوفه را از سپاه پر کرده و راهها و
کوچه های بزرگ را تحت کنترل قرار داده بود که در همین هنگام با ابراهیم
روبرو و در طی در گیری ایاس فرمانده سپاه کوفه بدست ابراهیم کشته شده و
افرادش رو به هزیمت نهادند . ابراهیم با سر بریده ی ایاس وارد منزل مختار
شده و پس از ارائه ی گزارش تاکید نمود که می بایست همین امشب قیام را آغاز
نمائیم که مختار با خوشحالی پذیرفت و دستور حمله را صادر کرد . در پی ایجاد
درگیری ها ابراهیم یکی بعد از دیگری دشمنان را مغلوب و در نهایت با
رهانیدن مختار از محاصره ی دشمن اقدام به محاصره ی قصر حکومتی کوفه کرد .
ابن مطیع فرماندار کوفه پس از سه روز محاصره ، شبانه فرار کرده و نهایتا
قصر حکومتی کوفه بدست مختار و عواملش افتاد . در همین هنگام با تکیه زدن
مروان حکم بر تخت خلافت در دمشق دو سپاه عظیم جهت مقابله با دشمنان خود یکی
به سمت حجاز برای جنگ با عبدالله بن زبیر و دیگری را به فرماندهی ابن زیاد
به عراق گسیل داشت . مختار هم یزید ابن انس را به مقابله با ابن زیاد
فرستاد که سپاه ابن زیاد دو بار از یزید ابن انس شکست خورد ولی یزید بن انس
بدلیل بیماری در گذشت و ورقائ بن غارب اسدی به جای وی فرماندهی را بر عهده
گرفته و با صلاحدید یاران به کوفه عقب نشینی کرد . خبر این واقعه که به
مختار رسید ابراهیم را با هفت هزار سرباز به موصل روانه نمود . در همین حین
با انتشار خبر مرگ یزید ابن انس در کوفه چند گانگی ایجاد شد و کوفیان صد
چهره مختار را محاصره نمودند که وی نامه ای به ابراهیم نوشته و به ووی
متذکر شد که به محض وصول نامه بدون اندک تاملی خود را بمن برسان و لذا
ابراهیم از نبرد با ابن زیاد منصرف و با سپاهیان تحت فرماندهی خود با سرعت
هر چه تمامتر و بدون توقف در بین راه خود را به کوفه رسانید . مختار به کمک
ابراهیم پس از سر کوبی شورشیان کوفه دستور داد اسیرانی را که در قتل امام
حسین (ع) و یارانش شرکت داشته اند به هلاکت رسانند و چون خیالش از بابت
مخالفین راحت شد ابراهیم را به جنگ ابن زیاد گسیل نمود . ابراهیم با در نظر
گرفتن توصیه های جنگی مختار با سرعت به سمت موصل حرکت و در روستای بارشیائ
از روستاهای موصل کنار نهر خازر به سپاه ابن زیاد رسیده و در طی جنگی که
خود ابراهیم نقشی تاریخی در آن داشته ، ابن زیاد را شکست داده و بخش اعظمی
از سپاه وی را در آب غرق نمود . از وی نقل است که به اطرافیان اشاره نمود
که در کنار نهر یک نفر را کشتم که بوی مشک از او به ممشام می رسید بگمانم
ابن زیاد باشد و نشانی چنین است که ویرا از کمر به دو نیم کردم که جسد را
پیدا کرده و سر از تنش جدا و به همراه سر دیگر سران سپاه شام به نزد مختار
ارسال نمودند . ابراهیم پس از پیروزی وارد موصل شده و زمام امور را بدست
گرفت . در همین زمان باز این کوفیان بد کردار که ابراهیم را در کنار مختار
ندیدند با مصعب بن زبیر که از طرف برادر خود عبدالله بن زبیر استاندار بصره
بود قرار و مدار گذاشتند تا علیه مختار وارد جنگ شوند و سر انجام پس از
چند روز محاصره قصر حکومتی ، مختاربا نوزده نفر از یارانش از قصر خارج و با
سپاه مصعب وارد جنگ شدند تا اینکه خود و یارانش کشته شده و تسلیم شدگان را
نیز بدستور مصعب بن زبیر از دم تیغ گذرانیده و قائله ی مختار را برای
همیشه به تاریخ واگذاشتند . در این زمان ابراهیم در درگیری ها شرکت نداشت و
به همین دلیل از طرف مصعب در مسئولیت حاکم موصل ابقائ گردید . عبدالملک
ابن مروان از شام برای بزرگان کوفه و موصل و عراق نامه ها نوشته و حتی با
ابراهیم هم مکاتباتی داشته و او را به همکاری با خود فرا خوانده بود که
ابراهیم مخالفت کرده و در نهایت در جنگ مصعب با سپاه شام ، در حالیکه
فرماندهی سپاه عراق با ابراهیم بود ،افرادی همچون عتاب ابن ورقائ به
ابراهیم خیانت کرده و با فرار خود موجبات مرگ ابراهیم و شکست وی را فراهم
آورده و مصعب ابن زبیر نیز در همین جنگ کشته شده (71 یا 72 هجری ) و در
همین زمان نیز حجاج بن یوسف ثقفی در هفدهم جمادی الاخر سال 72 عبدالله بن
زبیر را کشته و سرهای این افراد را به دربار عبدالملک به شام ارسال نموده
بود . گفته می شود که قبر ابراهیم در نزدیکی سامرا و دارای بقعه و بارگاهی
است و محل زیارت مردم می باشد .
سید قاسم موسوی ابهری
منابع :
اعیان الشیعه ،طبقات ، طبری ، کامل ، کتاب صفین
[IMG]file:///C:/DOCUME~1/GIGA/LOCALS~1/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image002.gif[/IMG]
__________________
مقاله دوم
جنگ
نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع
بود. در این جنگ سپاه بیست هزار نفری عراق بر لشکر هشتاد و سه هزار نفری
شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به
تن با ابراهیم کشته شد .[1]
ابراهیم بعد از اتمام کار از موصل به نصیبین رفت و کارگزاران خود را به نواحی مختلف جزیره فرستاد و آنجا را فتح کرد .[2]
دشمن از هر ابزاری برای تفرقه استفاده می کند !
در
میان راه دشمن ، در میان مختار وابراهیم اختلاف افکنده وبه تفرقه افکنی
پرداخت .این حیله دشمن موجب شد که میان ابراهیم ومختار جدایی وفاصله ایجاد
شده و گویا ابراهیم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از این رو
در پی حادثه حمله مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی می
ورزید[3] و حتی گفته شده به نامه های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست
اولیه اش از قوای مصعب ، توجهی نکرده، نزد او باز نگشت .[4]
همین کناره
گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک
سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا ابراهیم را که مردی
پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به
ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد،
امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد .[5] نامه ی مشابهی نیز از سوی
عبدالملک مروان – خلیفه اموی شام – به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران
و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن
زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل
یا نصیبین – مقر حکومت خود – حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد
.[6]
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری در پی شکست لشکر عراق از سپاهیان
عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند،
در 13 جمادی الاولی در سن چهل سالگی کشته شد[7]-[8] و نزدیک سامراء به خاک
سپرده شد ..[9
.
[1]. الکامل، پیشین، ص261 و تاریخ الطبری، پیشین، ص86.
[2]. انساب الاشراف، پیشین، ص447 و تاریخ الطبری، پیشین، ص92 و اخبار الطوال،پیشین، ص296 و تجارب الامم، پیشین، ص236.
[3]. تاریخ الطبری، پیشین، ص95.
[4]. الفتوح، پیشین، ج6، ص287.
[5].تاریخ الطبری،پیشین،111- 112و الکامل،پیشین،ج4،ص275و الفتوح،پیشین، ص294 وتجارت الامم، پیشین، ص213
[6]. الکامل، پیشین، ص275 و الفتوح، پیشین، ص294 و تجارت الامم، پیشین،ص213.
[7]. انساب الاشراف، پیشین، ج7، ص91 و الکامل، پیشین، ج4، ص326 و تجارب الامم،پیشین، ص236.
.8.].
البته این سن با توجه به روایت منقری و ابن ابی الحدید که او را با وجودسن
کمش، یکی از حاضرین در جنگ صفین می دانند بعید به نظر می رسد. وقعة صفین،
پیشین،ص441 و شرح نهج البلاغه، پیشین، ص81.
[9]. زرکلی، خیرالدین؛ 1986، ج1، ص58.
پس
از دقت در آنچه گذشت تبرئه ابراهیم بن مالک از جرم عدم همکاری با
انقلابیون شیعه امری مشکل به نظر می رسد خصوصا این که او بعدا میان پیوستا
به امویان و زبیریان مردد شد!و نهایتا زبریان را برگزید و طبق برخی نقل ها
این تنها بدان جهت بود که پیشتر در جنگ نهر خازر تلفات سنگینی بر امویان
وارد ساخته بود و الا خود تمایل داشت که به امویان بپیوندد! اگر او یک
نیروی شیعه مخلص و اعتقادی می بود آیا او نباید پیش از مردد شدن میان این
دو گروه فاسد و دشمن اهل بیت با قاطعیت از مختار که منتقم خون شهدای کربلا
بود حمایت می کردئ؟
هرچند که نتوان مختار را یک قدیس دانست ولی یقینا او
نماینمده جریان محبان و دوست داران اهل بیت بود و به هیچ عنوان قابل قیاس
با جنایتکاران اموی و زبیری نبود در این شرایط رها کردن او در برابر دشمنان
اهل بیت و نهایتال پیوستا به آنها چگونه توجیه پذیر خواهد بود؟
آیا پیمان ابراهیم بن مالک اشتر و مختار پا برجا ماند؟
یکی از افرادی که در قیام مختار نقش مهمی داشت ،
ابراهیم ابن مالک اشتر بود که به جرأت می توان گفت که در این قیام نقشی
فعالی ایفا کرده است.
ابراهیم فرزند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس
قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و
تدبیر مشهور بود. بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند. از دیگر
مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با
وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت و در کنار
امیرالمؤمنین(ع) و پدرش مالک اشتر رشادت ها از خود نشان داد.
علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می
ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او
دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح
و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز
دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی
مجسمه چنین پدری باشد .»
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده
بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود. ابراهیم پذیرفت و با مختار
بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس
از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار
انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.
جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این
فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه بیست هزار نفری عراق بر لشکر هشتاد و سه
هزار نفری شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد فائق آمد و ابن زیاد نیز در
نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد . ابراهیم بعد از اتمام کار از موصل به
نصیبین رفت و کارگزاران خود را به نواحی مختلف جزیره فرستاد و آنجا را فتح
کرد .
نقل است که در میان راه، دشمن بین مختار و ابراهیم اختلاف افکنده و به
تفرقه افکنی پرداخت. این حیله دشمن موجب جدایی آن دو شده و گویا ابراهیم در
ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته است، از این رو در پی حادثه حمله
مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی ورزیده و حتی گفته شده به
نامه های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اولیه اش از قوای مصعب، توجهی
نکرده، نزد او باز نگشت .
همین کناره گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب
بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا
ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این
رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن
زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی
نیز از سوی عبدالملک مروان – خلیفه اموی شام – به دست ابراهیم رسید .
ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم
گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از
یاران خود از موصل یا نصیبین – مقر حکومت خود – حرکت کرد و به کوفه آمد و
با مصعب ملاقات کرد.
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری در پی شکست لشکر عراق از سپاهیان
عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند،
در 13 جمادی الاولی کشته شده و نزدیک سامراء به خاک سپرده شد .