شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری
من سکوت خویش را گم کردهام!
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من، که خود افسانه میپرداختم،
عاقبت، افسانهی مردم شدم!
ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،
تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!
گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من!
جملات زیبا در باره سکوت
سینمای
صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود
آزار
دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی ومخاطبت در سکوتی
سنگین، فقط نگاه می کند.
تابلوهای
جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.
زیر
زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر،انار
خشکیده،
سرکه ی انگور، عروسک ها ودوچرخه دوران بچگی است.
کرو
لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.
در
آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند،ولی سکوتِ بی
جایت
را، هرگز نمی بخشایند.
آدم
های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند
سکوت؛
در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید.در او می توان نشست
و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توانفاصله
ها را با گوهرخیال، پیوند داد.
بعضی
سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار،به اسم حق السکوت،
می فروشانند. راستی
چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد …