شرایط نامه نگاری اداری

نحوه نوشتن انگیزه نامه

انگیزه نامه که به نام های:

        Statement of Purpose

        Letter of Intent

        Autobiographical Statement

نیز شناخته می شود یکی از مهم ترین مدارک شما در روند درخواست ادامه تحصیل می باشد. این نوشتار 5 قسمت اطلاعات را دربرمی گیرند:

        چه رشته ای می خواهید بخوانید و تمرکز شما روی چه زمینه ای است؟

        چرا این رشته را انتخاب کرده اید؟

        در این زمینه چه سابقه ای دارید؟

        چرا این دانشگاه خاص را برگزیده اید؟

        پس از اتمام تحصیلات چه برنامه ای دارید؟

این
5 مورد مقدمه جامعی را درباره شما به هیات پذیرش می دهد. با این دانسته
ها، این هیات قادر است تشخیص دهد که شما به طور جدی به این رشته علاقه
مندید و تجربه مناسب را در این زمینه به دست آورده اید. هم چنین سازگاری
شما با دانشگاه مربوطه را نیز می سنجد.

چگونه این متن را جمع بندی نماییم؟

گنجاندن
تنها این 5 نکته بسیار ناچیز است. برای پذیرفته شدن؛ شما باید انگیزه نامه
خود را به شکل منحصر به فردی درآورید. بسیاری از متقاضیان ادامه تحصیل از
موضوعات دوره تحصیل، اهداف و دلایل انتخاب خود می گویند تا به سوالات اصلی
پاسخ داده باشند.

برای
این که انگیزه نامه خود را متمایز از دیگران کنید، بد نیست با بیان یک
ایده یا نقل داستانی مربوط به رشته خود کار خود را آغاز کنید تا ذکاوت خود
را به رخ بکشید. این یک فتح باب ساده است و به شما امکان می دهد که درباره
چیزی مربوط به خود بنویسید که برایتان سودمند خواهد بود. ایده ای که درباره
آن سخن می گویید و توضیحاتی که در این زمینه می دهید اغلب به هیات پذیرش
مطالبی فراتر از معرفی خودتان می گوید.

بایدها:

·       شایستگی خود برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد یا حتی دکترا را نشان دهید.

·       به طور آشکار دلیل انتخاب دانشگاه را بیان نمایید.

·       حتما از فرد دیگری برای بازخوانی متنی که اماده کرده اید کمک بگیرید.

نبایدها:

·       مطلبی که برای هیات پذیرش اهمیتی ندارد را نیاورید.

·       کلمات اضافی یا فعالیت های نامرتبط خود را بیان نکنید.

·       از یک انگیزه نامه برای چند دانشگاه استفاده نکنید.

ساختار:

پاراگراف اول انگیزه
نامه که یک یا دو جمله است باید هدف نوشتن شما را نشان دهد؛ سابقه و
مختصری را درباره شما ارایه دهد و علایق علمی و اهداف آینده تان را در خصوص
تحصیلات تکمیلی تشریح نماید.

پاراگراف دوم انگیزه
نامه بیان کننده سوابق تحصیلی شما برای هیات پذیرش می باشد. این بند نشان
دهنده آمادگی شما باری این رشته و مقطع بوده و اگر در طول تحصیلات گذشته
دانشجویی قوی بوده باشید، توجه هیات را به شما جلب می کند. اگر در دوره
کارشناسی فراز و نشیب های فراوان داشته اید، می توانید توجه هیات را به
حرکت رو به رشد خود، تفاوت بین معدل ابتدا و انتهای دوره تحصیل و مسایلی
دیگر جلب کنید. اگر در آزمونی که برای دوره کارشناسی ارشد اهمیت دارد نمره
خوبی گرفته اید آن را ذکر کنید. به یاد داشته باشید که هیات پذیرش به دنبال
این تضمین است که شما دانشجوی موفقی خواهید بود. اگر تجربیات مرتبطی داشته
اید آنها را در اینجا نقل نمایید. برخی رشته ها مانند جماعه شناسی کاربردی
یا توسعه منابع به دنبال شواهدی هستند مبنی بر این که شما می توانید سوابق
علمی خود را به عمل درآورید. به طور خلاصه، این بند باید این اطمینان را
بدهد که در سال های کارشناسی شما به پختگی رسیده اید و علایق تخصصی و عقلی
شما شکل گرفته است و شما شروع به رشد پیوسته در راستای تخصص خود نموده اید.

پاراگراف سوم توصیفی از اهداف حرفه ای شماست.هر
چند این نامه خلاصه ای از اهداف و سوابقتان را ارایه می دهد، می تواند
تاییدی بر صلاحیت شما برای پذیرفته شدن در یک رشته تحصیلی خاص نیز باشد.
منطق در پس این امر بدین صورت است: من می دانم به چه چیز علاقه دارم، می
دانم به عنوان حرفه باید درگیر چه مسایلی بشوم و معتقدم منطقی ترین راه
برای موفقیت در حرفه ام اخذ مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا در این زمینه است.
این بند بیان کننده دانسته های شما در زمینه وظایف حرفه ای و آن چیزی است
که این تحصیلات برای شما در بر دارد. معمولا افرادی که به دنبال تحصیلات
تکمیلی هستند به دنبال 4 زمینه شغلی می باشند: تدریس، خدمات عمومی، صنایع
خصوصی و خوداشتغالی. هرچند شما نیازی به اثبات شایستگی خود در یک زمینه
شغلی ندارید، ولی می توانید با این نوشتار دلایل خود برای اخذ مدرک را
تشریح نمایید. چنین انگیزه نامه ای نشان می دهد که شما هدف محور هستید و می
توانید مشخص کنید که چه می خواهید و ابزارهای رسیدن به آن را ایجاد کنید.
این بند به همراه بند قبلی به هیات پذیرش تضمین می دهد که شما دانشجویی
هدفمند می باشید.

پاراگراف چهارم که
تشریح کننده موضوع مورد علاقه شما برای ادامه تحصیل است باید بیان شما را
متمرکزتر کند. حال که شما علایق خود را مشخص تر کرده اید، سوابق و اهداف
حرفه ای خود را نشان داده اید، باید این مورد را در نظر داشته باشید که
بهترین راه برای ارتباط بین سال های کارشناسی و موفقیت شما در حرفه تان
مطالعه رشته خاصی است که درخواست ادامه تحصیل در آن را داده اید. تا جایی
که می توانید دقیق باشید. از واحدهای درسی این رشته مطلع باشید؛ اعضای هیات
علمی و زمینه های پژوهشی آنها را بشناسید و از اهمیت دوره و نقط قوت و ضعف
آن آگاه باشید. استید دوره کارشناسی در این زمینه بسیار می توانند به شما
کمک کنند. اگر دلایل خود برای انتخاب رشته ای خاص را بیان می کنید، علایق
خود را به آن چه که در برنامه وجود دارد مرتبط نمایید. بنابراین، این بند
دو نکته پایانی دارد؛ شما این رشته تحصیلی را به صورت پیوسته با پیشرفت
حرفه ای خود قرار می دهید و نشان می دهید که به دلیلی مشخص و هدفمند این
انتخاب را انجام داده اید.

انگیزه
نامه شما با خلاصه ای مختصر از سوابق و اهداف شما با تنها یک یا دو جمله
به پایان برسد. این آمادگی و اطمینان شما را از انتخاب رشته تحصیلی به
اثبات می رساند.

ویژگی های یک انگیزه نامه تاثیرگذار

انگیزه
نامه شاید سخت ترین چیزی باشد که شما برای پذیرفته شدن در تحصیلات تکمیلی
آن را می نویسید. می توان حدس زد که تقریبا همه متقاضیان ادامه تحصیل وقتی
شروع به نوشتن پیش نویس اول خود برای این کار می کنند، آن را نادرست می
یابند. هر آن چه که درباره نوشتن و معرفی خود آموخته اید در این جا به کار
شما خواهد آمد. برای نمونه، این یک سرآغاز یک پیش نویس می باشد:

“من
متقاضی ادامه تحصیل در رشته هنرهای زیبای دانشگاه اوکوبوجی هستم زیرا
نوشته های من در دوره تحصیلی شما پیشرفت خواهد کرد چرا که این جا جایی است
که در آن به چالش کشیده شده و می توانم مهارت های نوشتاری خود را تقویت
کنم.”

چطور است؟ آشکار است که این نوشته صریح، واضح و مرتبط با رشته تحصیلی است. این طور است؟ نخیر! اشتباه است.

هیات
پذیرش می داند که شما برای ادامه تحصیل در این رشته اقدام کرده اید چون
همه متقاضیان همین کار را کرده است. هم چنین می داند که فن نوشتن شما رش
خواهد کرد چون به نظر آنها این یک رشته قوی می باشد. هم چنین می دانند که
شما در این دوره تحصیلی به چالش کشیده می شوید و نیز هر دانشجویی مهارت های
نوشتاری خود را رشد خواهد داد.

در
واقع, این نه تنها در پاراگراف اول آشکار و جاگیر است بلکه بسیار می تواند
خسته کننده باشد. تصور کنید چه کسانی متن شما را می خوانند و کجا این کار
را انجام می دهند. 5 استاد در اتاقی بسته و با حدودا نوشته های حدودا 500
نفر متقاضی ادامه تحصیل. آیا فکر می کنید این سرآغاز توجه آنها را جلب
خواهد کرد؟ شما قضاوت کنید. آیا در آینده آنها این متقاضی را به خاطر می
آورند؟

        شما نیاز به یک گیره برای جمع بندی نوشته های خود دارید.

یکی
از دانشجویان متقاضی ادامه تحصیل در رشته علوم کتابداری گیره بسیار خوبی
داشت. کلمات دقیق او به یادم نیست ولی بند آغازین نوشتار او چیزی مانند این
بود:

“وقتی
11 ساله بودم، عمه بزرگم درگذشت و به من چیزی داد که زندگیم را عوض کرد:
کتابخانه ای با حدود 500 کتاب که بهترین روزهای عمر من صرف مرتب کردن و
خواندن کتاب های آن شد. از آن به بعد، من همیشه می خواستم کتابدار باشم.”

بسیار
خوب این واضح، صریح و از آن مهم تر، حاوی این مطبل برای هیات پذیرش است که
دانشجو عمری را نه تنها به دنبال کتاب بلکه به دنبال نگهداری از آنها بوده
است. وقتی هیات در حال حبث درباره متقاضیان هستند آیا به نظر شما به یاد
دختری که کتابخانه شخصی خود را به دقت مراقب می کرد نمی افتند؟ البته که
این کار را می کنند چرا که داشتن یک کتابخانه شخصی به این شکل در 11 سالگی
برای همه آنها رویا بوده است.

فرض کنید آن دانشجو بند آغازین خود را به این صورت می نوشت:

“من
مفتخرم که متقاضی ادامه تحصیل در رشته علوم کتابداری دانشگاه اوکوبوجی
باشم زیرا تا جایی که به خاطر می آورم، با کتاب ها سروکار داشته ام. از 11
سالگی دوست داشتم کتابدار باشم.”

این
مطلب حجمی برابر نوشته قبلی داشت ولی آیا فکر می کنید هیات پذیرش این
متقاضی را در آینده به یاد می آورند؟ شاید بیش از نیمی از متقاضیان این
گونه نوشته خود را آغاز می کنند.

همه
ما تجربه ای مشابه این دانشجو داشته ایم که ما را به سمت رشته تحصیلی فعلی
مان رهنمون کرده است. من در این مورد با چند دانشجو صحبت کردم. یکی می گفت
می خواستم در گفتار درمانی ادامه تحصیل دهم و وقتی از او دلیلش را پرسیدم
او گفت یک بار در یکی از جلسات آن شرکت کرده و بسیار لذت برده است. سپس از
او پرسیدم آیا دلیل شخصی برای این کار داشته که عمر خود را صرف این کار کند
در ابتدا گفت نه ولی بعدا گفت که برادرش مشکلات گفتاری دارد. این نشان می
داد که او به طور ناخودآگاه به دلیل مسایل شخصی خود وارد این رشته شده است.
ولی این طور بود و این دانشجو نیز گیره خاص خود را داشت. موشکاف باشید و
توضیح دهید دقیقا چرا به این رشته گرایش دارید.

حال
به صحنه استادان محصور در میان نوشته های متقاضیان برگردیم. ایا می دانید
آنها چه کسانی هستند؟ چه می خواهند و چه علایقی دارند؟ البته که نه. از
سویی دیرگ آیا آنها شما را می شناسند؟ معلوم است که نه. ولی انگیزه نامه به
شما این شانس را می دهد که خود را به آنها بشناسانید. انگیزه نامه می
تواند شما را فردی نشان دهد که با دیگر متقاضیان متفاوت است.

این
یک راه برای این کار است. قبلا من یک دانشجوی کارشناسی ارشد را می شناختم
که به من می گفت انگیزه نامه ای با سه جمله نوشته و به استنفورد رفته است!

“من
می خواهم در سطح دانشگاهی انگلیسی تدریس کنم و برای این نیاز به یک مدرک
دکترا دارم. به همین دلیل متقاضی ادامه تحصیل در این رشته هستم.”

ایبن
کل مطلب بود که از 45 کلمه بیشتر نبود. این چند جمله دانشجو را فردی ریسک
پذیر, صریح و حسور نشان می داد. اگر می خواهید خو را این گونه نشان دهید،
این کار را انجام دهید. ولی به یاد داشته باشید که دانشجوی فوق از رویکرد همه یا هیچ
استفاده کرده است. مطمئنا کسانی در هیات بوده اند که این نوشته را زننده و
غیرمحترمانه یافته باشند و نخواهند این فرد به دانشگاه آنها راه پیدا کند.
از طرفی ممکن است او نیز نخواسته باشد به آن دانشگاه برود.

تلاش کنید کاغذ و قلم خود را زنده کنید. فقط نگویید:

“من
قبلا در خط مونتاژ یک کارخانه تلویزیون کار می کردم و یک روز تصمیم گرفتم
از آن جا بروم. بنابراین به کالج رفتم تا زندگی خود را نجات دهم.”

این چطور است؟

“یک
روز پنج شنبه، صدودوازدهمین سیم سبز را در صدودوازدهمین تلویزیون لحیم می
کردم که احساس کردم بخار قلع مغز مرا فاسد می کند. فکر کردم کالج می تواند
نجات دهنده من باشد.”

از زبان زنده استفاده کنید. پویا باشید و خاص سخن بگویید.

به یاد داشته باشید که انگیزه نامه باید شما را فردی:

1-   بسیار علاقه مند به رشته

2-   باهوش

3-   به لحاظ شخصیتی و علمی بسیار اماده

4-   آماده برای درگیر تحصیلات

5-   قادر به ایجاد ارتباط با اساتید

6-   قادر به اتمام تحصیلات سر موعد و

7-   فردی با قابلیت درخشش در دوره تحصیلات و آینده کاری

نشان دهد.

اگر سابقه علمی مساله داری داشته اید، از آن یاد کنید تا هیات پذیرش به شما اعتماد کند. برای مثال بگویید همه نمرات C
را در یک ترم گرفته اید. در یک بند کوتاه توضیح دهید که در آن ترم مشکلات
احساسی داشته اید که باعث افت تحصیلی شما در آن ترم شده ولی در کل معدل شما
بالاست. اگر به درستی این کار را انجام دهید هیات پذیرش تصویر خوبی از شما
به عنوان فردی که درگیر چالش ها شده و درس خود را به موقع به پایان می
رساند پیدا می کند.

در پایان، چک لیستی را ارایه می دهم که می تواند ساختار کلی انگیزه نامه شما را تشکیل دهد:


[  ] گیره ای که مطالب شما را جهت دهی کرده و علاقه شما به رشته و دلیل آن را توضیح می دهد.

[  ] رجوع به سابقه تحصیلی در این رشته

[  ] تشریح سابقه تحصیلی در این رشته

      [  ] نام بردن و توضیح کلاس هایی که گذرانده اید.

      [  ] نام بردن از اساتیدی که با آنها کار کرده اید به ویژه اگر صاحب نام باشند.

[  ] فعالیت های فوق برنامه شما در این زمینه

[  ] انتشار مقالات و کتاب ها یا کارهای دیگر در این زمینه

[  ] توضیح در مورد مشکلات به وجود آمده در دوران تحصیل در صورت نیاز

[  ] توضیح دلیل انتخاب این دانشگاه ویژه

       [  ] نام بردن از یک یا دو استاد دانشگاه مقصد و ذکر آن چه که درباره آنها می دانید.

       [  ] جنبه هایی از رشته موردنظر که توجه شما را جلب می کند.

[  ] مشورت گرفتن از استادان قبلی در خصوص رویکرد نوشتار و فن نوشتن

[  ] بازخوانی و ویرایش، خواستن از دوستان برای بازخوانی و ویرایش

 

 



بزرگ‌ترین اشتباهات دوران دانشجویی

برخی کارها هستند که انسان وقتی سال‌ها بعد از اتفاق افتادنشان مرور
می‌کند تازه متوجه می‌شود که «اشتباه» بوده‌اند و کسی نبوده است که گوشزد
کند و یا خودش لجباز بوده است و نخواسته گوش کند…

حالا که مدرس شده‌ام، وقتی اشتباهات دانشجویانم را می‌بینم، یاد
اشتباهات خودم می‌افتم. خیلی دلم می‌خواهد به عقب برگردم و جبران کنم، اما
خوب طبیعتاً نمی‌شود.

به هر حال، لیستی از اشتباهاتم را اینجا می‌آورم، شاید شما دانشجو باشید و این‌ها را تکرار نکنید و بعدها پشیمان نشوید:

– من اکثر اوقات چند دقیقه دیر سر کلاس می‌رفتم!

این یکی از بدترین اشتباهاتم بود! من همیشه ده تا ۲۰ دقیقه تأخیر داشتم!
این تأخیر باعث می‌شد اصلاً متوجه نشوم درس امروز در مورد چیست؟ بنابراین
دائم احساس می‌کردم بحث، سخت است! تا آخر کلاس متوجه نبودم چرا فلان مسأله
فلان طور حل شد!؟
می‌دانید که از همه جلسات و کلاس‌ها و ترم‌ها، دو
لحظه‌اش مهم‌تر است: ابتدا و انتهای آن! هیچ وقت دقایق اول و آخر یا جلسه
اول و آخر را از دست ندهید…

https://ladin.ir/wp-content/uploads/2016/08/im_late-1.jpg

الان هم وقتی یک دانشجو دیر به کلاسم می‌آید، من در ذهنم او را کلاْ
غایب حساب می‌کنم. این نوع دانشجوها معمولاً چون در جریان مباحث اول کلاس
نیستند، دائم سؤال می‌پرسند و من هم معمولاً برای تنبیه‌شان جواب نمی‌دهم
تا دفعه بعد به موقع بیایند. یا مثلاً چون سیستمشان را در کارگاه دیر روشن
کرده‌اند، دستکتاپ من را نمی‌بینند، من هم عمداً با تأخیر سیستمشان را وارد
شبکه می‌کنم که دفعه بعد قبل از من در کلاس باشند.

– من فکر می‌کردم استاد شدن و ارشد و دکترا گرفتن آسان است!

نمی‌دانم خدا من را می‌بخشد یا نه، اما همیشه اساتیدمان را دست کم
می‌گرفتم! واقعاً نمی‌دانستم چقدر مصیبت کشیده‌اند تا شده‌اند استاد
دانشگاه. حالا که خودم این روال را طی کرده‌ام، می‌بینم انصافاً پدرم در
آمده تا برسم به نیمی از جایگاه آن‌ها! حالا الان که ارشد گرفتن خیلی
ساده‌تر شده! آن بنده‌های خدا در آن زمان که دانشگاه آزاد و این راحتی‌ها
نبود از دانشگاه‌های سطح بالا ارشد گرفته بودند! به هر حال، جوان بودیم و
طعم سختی‌ها را نچشیده بودیم. اما در دوران ارشد انصافاً اساتیدمان را درک
می‌کردم و بیشتر برایم قابل احترام بودند. دیگر واقعاً می‌فهمیدم چه رنجی
کشیده‌اند تا دکترا گرفته‌اند. (آن هم اکثرشان از یک کشور خارجی با آن درد
غربت و هزینه‌های وحشتناک)

– من فکر می‌کردم من بیشتر از استاد می‌فهمم!

این هم شاید از همان اشتباه بالا نشأت می‌گرفت! من طوری سر کلاس
می‌نشستم که انگار خیلی بیشتر از استاد حالی‌م است! این روحیه بد (واقعاً
بد!) باعث می‌شد ترجیح بدهم مثلاً با گوشی‌ام کار کنم تا به صحبت‌های استاد
گوش کنم 🙁 بدترین روحیه در یادگیری این است که انسان نخواهد قبول کند که
سطح پایین‌تری دارد. این باعث می‌شود چیزی یاد نگیرد و یا حتی اگر مجبور
باشد گوش کند، چیزی در ذهنش نماند.https://ladin.ir/wp-content/uploads/2016/08/student_cell_phone.jpg

اعتماد بین استاد و دانشجو اگر از بین برود، یادگیری به سطح صفر می‌رسد.
یعنی دانشجو اعتماد نداشته باشد که منِ مدرس درست می‌گویم یا راست می‌گویم
یا بیشتر از او معلومات دارم…

شاید به همین دلیل است که حالا که خودم مدرس شده‌ام سعی می‌کنم همان
جلسات اول، باد این نوع دانشجوها را خالی کنم چون می‌دانم به نفعش است که
فعلاً ذلیل شود تا چیزی یاد بگیرد. معمولاً با طرح سؤالاتی ساده یا رو کردن
برخی ترفندهایم در تدریس که می‌دانم آن دانشجوی بادکرده را تحریک می‌کند
که جواب بدهد و مطمئن هم هستم که غلط جواب می‌دهد، کاری می‌کنم که بفهمد
فعلاً در این کلاس (حتی اگر واقعاً بیشتر از من می‌داند) باید به خودش
بقبولاند که اطلاعاتش کمتر است تا بتواند چیزی یاد بگیرد…

مثلاً من شاید تمام صحبت‌های استاد قرائتی را حفظ هستم. از خودش بهتر
می‌توانم بگویم الان چه مثالی می‌خواهد بزند اما من همچنان مشتری پر و پا
قرص سخنرانی هفتگی ایشان در ساعت ۷:۳۰ پنج‌شنبه‌ها هستم و Reminder ساعتم
را تنظیم کرده‌ام که هر پنج شنبه یادم بیندازد که گوش کنم.
با اینکه ۹۰
درصد صحبت‌های ایشان برایم تکراری شده اما ممکن است فقط یک جمله جدید در
این نیم ساعت از ایشان بشنوم که زندگی‌ام را متحول کند.
پس دانشجو حتی
اگر مثلاً در یک درس، تخصصی‌تر از استادش کار کرده، اما باید حتی اگر شده
خودش را به نادانی بزند، اما سر کلاس خاضع و مطیع باشد و با اشتیاق به
صحبت‌هایش گوش کند. حداقلش این است که مباحث برایش تکرار می‌شود و بیشتر در
ذهنش می‌ماند.

– من در کلاس‌ها کنار دوستانم می‌نشستم و حواس همدیگر را پرت می‌کردیم!

من اگر تنها باشم، یک انسان بسیار آرام و خوب هستم اما خدا نکند با یکی
از دوستانم همراه شوم!! آنقدر شیطانی می‌کنم که خودم از خودم بیزار
می‌شوم!! (چه کار کنم؟ دست خودم نیست!!) در خیلی از کلاس‌ها من کنار یکی دو
دوستم می‌نشستم و متأسفانه دائم چرت و پرت می‌گفتیم و حواس همدیگر را پرت
می‌کردیم! کلاسی که در آن تنها بودم، به خوبی درس را متوجه می‌شدم اما
کلاس‌هایی که کنار چند تا از پسرها بودیم مثلاً یادم هست که تا استاد سرش
را برمی‌گرداند که روی تخته بنویسد، برای هم «حاجی‌بادوم» پرتاپ می‌کردیم و
ته کلاس یک بخور بخور اساسی داشتیم! (حدس می‌زنم این دو دوست که از قضا هر
سه‌مان الان مدرس شده‌ایم این مطلب را بخوانند و یاد کلاس «پردازش تصویر»
که حاجی‌بادوم می‌انداختیم و اعصاب آن استاد بیچاره را خرد می‌کردیم بیفتند
🙁 هیچ چیز هم از این درس نفهمیدیم! (البته خانم استاد هم مقصر بود!
مدیریت کلاس بلد نبود…) به هر حال، من الان واقعاً شرمنده‌ام!)

حالا، اگر ببینم دو دانشجو کنار هم نشسته‌اند و حواس هم را پرت می‌کنند،
جای یکی‌شان را عوض می‌کنم و عجیب است که می‌بینم حالا چقدر مشتتاق به درس
گوش می‌کنند!

– من فکر می‌کردم استادها خالی می‌بندند!

خدا واقعاً ما را ببخشد! گاهی که دور هم جمع می‌شدیم چقدر پشت سر اساتید
غیبت می‌کردیم! مثلاً یادم هست یک استاد می‌گفت: برای خرید یک سرور از
شرکت Sun برای مخابرات، یک لیست تهیه کرده بودم و از تحریم‌ها می‌گفتند و
غیره… ما پشت سر آن بنده خدا غیبت می‌کردیم که: خالی می‌بندد بابا! سرور
چه می‌فهمد چیست؟ پایش را هم در مخابرات نگذاشته!

باور کنید، همین حالا وقتی برای دانشجوها توضیح می‌دهم که زمانی رفته
بودم به فلان بخش مخابرات که هر کسی را راه نمی‌دهند و درها را آخر ساعت
کاری پلمپ می‌کنند و از شکل و شمایل اتاق سوییچ‌های مخابرات می‌گویم، احساس
می‌کنم بعضی دانشجوها در ذهنشان می‌گویند: خالی می‌بندد بابا! سوئیچ چه
می‌فهمد چیست؟ او را عمراً به بخش اداری مخابرات راه بدهند چه برسد به بخش
حفاظت شده‌اش!! یا وقتی تعریف می‌کنم که حدود دو سال با یک دوست انگلیسی
تقریباً هر روز چت می‌کردم و او باعث اصلی تقویت زبان انگلیسی‌ام شد، احساس
می‌کنم دانشجوهایی مثل خودم در ذهنشان می‌گویند خالی می‌بندد بابا!! و من
به آن‌ها حق می‌دهم! وقتی خودم آنطور بودم، باید همان موضوع در مورد خودم
صدق کند…

به خصوص وقتی چند دوست کنار هم می‌نشستیم، تا استاد یک جمله خارج از درس
می‌گفت، به هم چشمک می‌زدیم که خالی‌بندی شروع شد! (نعوذ بالله. انصافاً
الان که زحمات اساتید را درک می‌کنم چقدر از رفتار خودم خجالت می‌کشم! حتی
به شوخی هم این عمل، زشت بود)

خلاصه پشت سر خیلی از اساتیدمان غیبت‌های از این نوع می‌کردیم که واقعاً
اشتباه بود و باعث می‌شد اعتماد بین ما و استاد از بین برود و کمتر یاد
بگیریم…

– من خوب نمی‌خوابیدم و در نتیجه سر خیلی از کلاس‌ها چرت می‌زدم!

من آن زمان تا نیمه‌های شب بیدار می‌ماندم و معمولاً سر کلاس‌های صبح،
چرت می‌زدم! هیچ کس نبود خواب‌های ۲۰ دقیقه‌ای ظهرها را به من یاد بدهد.
الان که ۲۰ دقیقه ظهرها می‌خوابم تا شب راحت هستم اما آن زمان خواب آلود
بودم…
الان خیلی دلم می‌خواهد مثل مدارس کشور چین،
می‌توانستم زمانی که احساس می‌کنم دانشجوها خسته هستند، آن‌ها را مجبور
کنم که همان روی صندلی‌شان فقط ده دقیقه بخوابند یا حداقل چشمانشان را
ببندند.

https://ladin.ir/wp-content/uploads/2016/08/china_students_sleep.jpg

الان حتی اگر از صبح تا شب کلاس داشته باشم، چند دقیقه می‌روم در
نمازخانه دانشگاه و به صورت سجده، چند دقیقه چرت می‌زنم که خون به مغزم
برسد و انرژی مجدد بگیرم…

– من فعالیت جانبی، زیاد داشتم

من به جای متمرکز شدن روی درس‌ها، بیش از حد فعالیت جانبی داشتم. مثلاً
آن زمان بیش از حد روی آفتابگردان وقت می‌گذاشتم. البته ناراضی نیستم اما
خوب، می‌شد کنترل‌شده‌تر باشد.
از طرفی من مجبور بودم در کنار درس
خواندن، کار کنم. پس نمی‌شد کار را رها کرد اما باز هم فرصت برای بیشتر درس
خواندن بود و من درست استفاده نمی‌کردم.
الان هم خیلی از دانشجوها
می‌آیند می‌گویند: استاد!‌ ما باید کار کنیم و نمی‌رسیم تکالیف را ارسال
کنیم و یا مطالعه کنیم… من معمولاً قبول نمی‌کنم و او را تحت فشار قرار
می‌دهم چون معتقدم این‌ها بهانه برای رسیدن به فعالیت‌های جانبی نه چندان
مهم است.
من الان می‌فهمم که هیچ چیز جای درس را نمی‌گیرد! یعنی شما
معمولاً هر فعالیت جانبی که در دوران تحصیل داشته باشید بعداً به اندازه‌ای
که درس به درد شما می‌خورد، به دردتان نخواهد خورد!
یکی از فعالیت‌های جانبی که بسیار خطرناک است، درگیر شدن با احزاب و گروه‌ها و واحدهای فرهنگی و غیرفرهنگی در دانشگاه است.
مثلاً
چند روز پیش دیدم چند دانشجو اواسط کلاس زبان تخصصی وارد شدند! گفتم کجا
بودید؟ گفتند در غرفه‌ی امور فرهنگی که به مناسبت فلان موضوع در دانشگاه
ایجاد شده مشغول بودیم! راهشان ندادم و گفتم: بروید بقیه کلاس را هم در
همان غرفه بمانید! ببینم آخر ترم واحد فرهنگی دانشگاه می‌آید به جای شما
برگه را پر کند؟ بعداً که چهار تا کلمه انگلیسی دیدید و نفهمیدید معنی آن
چیست و کار گیرتان نیامد و از مصاحبه رد شدید، آیا امور فرهنگی دانشگاه
می‌آید حتی با شما گریه کند؟ چه برسد به اینکه دستتان را بگیرد…
باور
کنید می‌توانم ده یا بیست دوست را نام ببرم که گول برخی فعالیت‌های جانبی
در دانشگاه را خورده‌اند و مدت تحصیلشان از ۴ سال به ۷ سال رسیده و هیچ چیز
هم از درس‌ها نفهمیده‌اند و اصلاً معلوم نیست بالاخره آینده‌شان چه
می‌شود؟
متأسفانه بعضی مسؤولین، دانشجویان بدبخت را زیر پایشان
می‌گذارند و بالا می‌روند! دانشجو باید زرنگ باشد که بیش از حد درگیر این
نوع کارها نشود. من با اینکه خودم را از همه آن‌ها فرهنگی‌تر می‌دانم اما
حواسم هست که نکند یک مسؤول که حالا که رئیس یا مسوول شد، فکر می‌کنیم
معصوم شده و هر چه می‌گوید و می‌خواهد به صلاح ماست نتواند من را مشغول
نخود سیاه کند. خیلی دلم می‌خواهد آبروی بعضی از این نوع انسان‌ها را ببرم
که جوانان معصوم و ساده ما را بیچاره کرده‌اند و خودشان به همه چیز
رسیده‌اند. از آن طرف، انجمن‌ها و حزب‌ها و غیره هم شده قاتل عمر جوانان
ما. وقت عزیزشان را در این مراکز که اکثراً مجاز نیستند، تلف می‌کنند و
خیلی‌ها هم همه جوانی و عمرشان را پای این مسائل می‌گذارند… من با اینکه
هر کجا می‌روم  واحد فرهنگی و انجمن اسلامی و غیره التماس می‌کنند که هر
طور شده جذبمان کنند، اما خیلی مراقب بوده‌ام که در حد سلامی و والسلام با
آن‌ها در ارتباط باشم چون وظیفه من چیز دیگری است. (مثلاً چند روز پیش
مسؤول یکی از امور فرهنگی شهر دعوتم کرد که به قول معروف جذبمان کند، به
ایشان گفتم: من و شما یک هدف را دنبال می‌کنیم اما من فکر می‌کنم وظیفه‌ام
چیز دیگری است، خیلی روی من حساب باز نکنید)
کارهای مثبت و منفی نباید
شما را از مطالعه و کسب دانش دور کند. این معنی ندارد که هر شب تا دیر وقت
در جلسات و یا در پارتی‌ها و پارک‌ها و غیره وقتتان را تلف کنید. لذت
مطالعه یک کتاب علمی و مذهبی یا عبادت کجا و هر شب تا نیمه شب در باغ و
جلسات و غیره بودن کجا؟
این جمله از حضرت یحیی را همیشه تکرار کنید:
بچه‌های کوچه وقتی به حضرت یحیی در همان سنین کودکی می‌گفتند: بیا بازی
کنیم، حضرت یحیی می‌فرمود: وَ ما خُلِقنا لِلَّعب: ما برای بازی آفریده
نشده‌ایم! اصلاً این جمله عربی را بزرگ کنید و در اتاقتان بزنید و هر روز
صبح به آن نگاه کنید و همیشه آن‌را تکرار کنید… (البته مشخصاً این به
معنی قطع تفریح نیست)

– من سر کلاس اساتید دیگر نمی‌رفتم!

الان می‌فهمم این اشتباه چقدر برایم گران تمام شده است! معمولاً اساتید
مشکلی با حضور مهمان در کلاس‌ها ندارند (من که واقعاً لذت می‌برم وقتی یک
دانشجو می‌آید می‌گوید می‌خواهم بیایم از کلاس شما به عنوان مهمان استفاده
کنم، فکر می‌کنم اساتید دیگر هم اینطور باشند). من می‌توانستم در دورانی که
ورودم به دانشگاه مشکلی نداشت و دانشجوی آن دانشگاه بودم، اساتید برتر هر
رشته را شناسایی کنم و با اجازه خودشان سر کلاسشان حاضر شوم. (وااااای!
واقعاً الان پشیمانم!)
مثلاً چه ایرادی داشت من زمانی که یک کلاسم کنسل
می‌شد یا مثلاً تا عصر کلاس نداشتم بروم سر کلاس اساتید روانشناسی؟ حتی
می‌توانستم در کلاس‌های دانشجویان ارشد شرکت کنم! (واااای! مجدداً اعلام
پشیمانی می‌کنم! حیف شد! فرصت از دست رفت… بعداً که خواهرم دانشجوی ارشد
همان دانشگاهمان شد و از کلاس‌ها و اساتیدشان صحبت می‌کرد، فهمیدم چه
اساتید نابی در همان کنار کلاس ما کلاس داشته‌اند و من خبر نداشته‌ام!)
حالا
که قرار است چهار سال درگیر درس باشید، حسابی درگیر باشید و از فرصت
استفاده کنید. بعد از پایان تحصیل، شما را به دانشگاه راه هم نخواهند داد
چه برسد رفتن سر کلاس اساتید دیگر!

– من مرور درس‌ها را می‌گذاشتم برای شب امتحان

حقیقتش را بخواهید بزرگ‌ترین اشتباه استادهای ما این بود که ما را مجبور
به درس خواندن نمی‌کردند! من هم تا وقتی مجبور نباشم کاری را انجام
نمی‌دم. آن‌ها ما را مجبور نمی‌کردند که درس‌ها را یک بار در خانه مرور
کنیم، بنابراین همه چیز جمع می‌شد برای شب امتحان و چقدر شب‌های امتحان
برای من شب‌های بدی بود! با استرس بسیار در حالی که هیچ امیدی نداشتم، درس
می‌خواندم و از این وضع بیزار بودم:(
اما الان روش‌های مختلف را به کار
می‌گیرم که دانشجو را مجبور کنم هر طور شده یک بار درس را در خانه مرور کند
تا در شب امتحان راحت‌تر یاد بگیرد.
مثلاً معمولاً از دانشجو می‌خواهم هر چه می‌گویم و می‌نویسد را یک بار در خانه تایپ کند و بفرستد!
سیستم نمرا و جمعا را طراحی کرده‌ام که جمع آوری تکالیف جدی‌تر شود و به طور شگفت‌آوری مؤثر بوده.
معمولاً هر جلسه به صورت شفاهی جلسه قبل را می‌پرسم و حتی اگر یکی نداند می‌گویم از روی جزوه پیدا کن و از رو بخوان…
یا
اگر جزوه تایپی بدهم، هر طور شده و به هر بهانه‌ای باشد کل کلاس را جریمه
می‌کنم که یک بار از روی جزوه به صورت دست‌نویس بنویسند و تحویل بدهند! هر
چند فعلاً دانشجوها داغ هستند و چیزهایی پشت سرم می‌گویند: فکر کرده ما
ابتدایی هستیم!! واقعاً که خنده‌داره! بیایید همه با هم اعتراض کنیم! بریم
بگیم عوضش کنن!
چندین بار شده یک دانشجو توی رویم ایستاده و با صدای
بلند می‌گوید: استاد! در مورد ما چی فکر کردی!؟ یکی‌شان چند روز پیش داد
زد: نمی‌تونیم استاد! زوره!؟
هر چند خیلی برایم سنگین است و تحمل و
توضیحش سخت، اما معمولاً لبخندی می‌زنم و بدون توجه به اهانت‌ها، درس را
ادامه می‌دهم و منتظر می‌مانم که سال‌ها بعد ایمیل بزند و بگوید که:

با سلام و خسته نباشید
امیدوارم شاگرد حقیرتان را فراموش نکرده باشید
دلم برایتان تنگ شده است واقعاً دلم برای روزهایی که از ما کارهای سنگین و
سخت می خواستید تنگ شده و مدیون آن سختگیری های سخت شما هستم زیرا باعث شد
تا من با تلاش و زحمات شما در دانشگاه *** تهران و در رشته ی *** قبول شوم
و این ایمیل را برای تشکر از شما ارسال می کنم . و مدیون زحمات و سختگیری
های شما هستم .

(می‌دانم که این دانشجو هر چند سه چهار سال پیش با من درس داشته اما
همچنان یکی از مخاطبان سایت است و این متن را می‌خواند. از او به خاطر
انتشار مطلبش عذرخواهی می‌کنم. دانشگاه و رشته حذف شد که احتمالاً از طرف
دوستانش شناخته نشود و فردا نگویند: پاچه‌خوار!!:) )

 

کارهای مثبت من در دوران دانشجویی:

هر چند من اشتباهات زیادی داشتم اما انصافاً خوبی‌هایی هم داشتم؛ از جمله اینکه:

– من برای یاد گرفتن خرج می‌کردم!

یعنی تا دلتان بخواهد کتاب و محصول آموزشی و غیره در مورد هر درس
می‌خریدم و مرور می‌کردم. واقعاً برایم ارزش نداشت که چقدر پول یک کتاب
می‌دهم. مادرمان وقتی می‌دید دائم با یک سری کتاب جدید می‌آیم، می‌گفت: آخه
چه خبره؟ می‌خوای از کتاب بالا بری؟ پول‌هات رو جمع کن لازم می‌شه!! و من
همیشه می‌گفتم: نگران نباش مادر! به موقع‌ش پول این‌ها برمی‌گرده!
یا مثلاً زمانی بود که من پول نداشتم کفش بخرم (داستانش اینجاست: دردناک‌ترین صحنه عمرم!) اما خط اینترنت ADSL را به عنوان یکی از اولین‌ها در شهرمان ثبت نام کردم و برایش هزینه می‌کردم.

– من به یادگیری بیشتر از نمره و پاس کردن اهمیت می‌دادم

برخلاف خیلی از دانشجوها، من دنبال نمره و پاس کردن سرسری درس نبودم!
عاشق یادگیری نکات جدید و ربط دادن آن‌ها به هم بوده و هستم. از هر درس
چیزی که می‌دانستم برای همیشه به دردم می‌خورد را خوب یاد می‌گرفتم و
چیزهایی که احساس می‌کردم برای نمره گرفتن خوب است را جدی نمی‌گرفتم. مثلاً
من همیشه در هر گروهی در هر کلاسی که بودم سعی می‌کردم سرگروه باشم که
مجبور باشم بیشتر یاد بگیرم (برخلاف دوستان دیگر که سعی می‌کردند خودشان را
به یک گروه وصل کنند که کار کمتری انجام دهند و نمره راحت‌تری بگیرند).
عاشق دروس آزمایشگاهی بودم و با جدیت آزمایش‌ها را دنبال می‌کردم و گزارش
کار می‌نوشتم…

– من برای یادگیری زحمت می‌کشیدم

این روزها وقتی به دانشجوها می‌گویم مثلاً هفته بعد ماکت FF درب را
بسازید (توجه: می‌دانم که می‌دانید که کلمه «درب» در اینجا اشتباه به کار
رفته چون «درب» یعنی «در بزرگ»، «در دروازه» اما من برای اینکه با «در» حرف
اضافه اشتباه نشود مجبورم در نوشته‌هایم «درب» بنویسم) می‌بینم انگار
خواسته‌ام رگ‌هایشان را بیرون بکشم! کلی نق می‌زنند و از زیر کار در
می‌روند. یا مثلاً در همه دانشگاه‌ها به خصوص در درس شبکه دانشجوها را
مجبور می‌کنم یک تابلو از انواع کابل، یک تابلو از انواع داکت و غیره
بسازند و به دیوار کارگاه‌ها بزنند و یا بنرهایی در مورد دروس مختلف طراحی
کنند (مثلاً مراحل سوکت زدن کابل شبکه یا انواع Rack) و به دیوار کارگاه
بزنند اما واقعاً به زور تن به کار می‌دهند! فقط محله خودشان را دنبال کابل
فیبر نوری می‌گردند و می‌آیند می‌گویند: گشتیم، نبود!
یادم هست استادمان در درس هوش مصنوعی، خیلی گذرا گفت: اگر فیلم «هوش مصنوعی» و «پسر وحشی» گیرتان آمد حتماً ببینید، برای درک این درس خیلی مفید است!
من
بعد از اینکه تمام اینترنت را زیر و رو کردم و کسی برای فروش نداشت، خدا
می‌داند در سن ۱۹ سالگی به خاطر آن دو فیلم که هیچ اجبار و نمره‌ای هم
نداشت تنهایی بلند شدم رفتم تهران، کل خیابان‌های منتهی به میدان انقلاب
تهران را آنقدر گشتم آنقدر پرس و جو کردم تا بالاخره در دو جای مختلف این
دو فیلم را گیر آوردم! باور کنید تا شب دنبال این دو فیلم بودم! بعد از آن
برای اینکه بقیه دانشجوها به مصیبت من دچار نشوند، به عنوان تنها سایت
اینترنتی در فروشگاه قرار دادم و برایم عجیب نیست که این دو از پر
فروش‌ترین محصولات فروشگاه شد و هنوز هم دارم سود آن را می‌خورم!

 

سخن پایانی

خوب، این هم یک مطلب نفس‌گیر دیگر که ۵ ساعت وقت صرفش کردم. امیدوارم برای نوجوانان و جوانانی که می‌خوانند، مفید باشد.

احتمالاً اشتباهات و نکات مثبت دیگری به مرور یادم بیاید که به مطلب
اضافه خواهم کرد اما شما هم اگر اشتباهات یا نکات مثبتی در دوران تحصیل
داشته‌اید لطفاً در بخش نظرات بیان کنید. دانشجوهای زیادی را می‌شناسم که
با خواندن این مطالب و نظراتی که در مطالب بیان شده راه زندگی‌شان عوض شده.
شما هم در این ماجرا سهیم باشید.

و در پایان، فراموش نکنید که این بد نیست که ما اشتباهاتی داریم، بد این
است که از اشتباهات درس نگیریم و آن‌ها را جبران نکنیم. یعنی اگر من از آن
اشتباهات درس نگیرم و مثلاً در تدریسم کم‌کاری کنم و جدی نباشم و به خاطر
پیگیری نکردن من، دانشجویم شل بار بیاید و این اشتباهات را تکرار کند و
نفهمد که بعداً پشیمان می‌شود، این بد است…



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top