شادی در ادبیات فارسی

جایگاه شادی در ادبیات فارسی کجاست؟

محمد بقایی (ماکان) می‌گوید: در ایران باستان به جشن و شادی توجه بسزایی
داشته‌اند و بعدها این شادی در شعر شاعرانی چون رودکی، حافظ، خیام و …
دیده می‌شود. او معتقد است کفه نشاط ادبیات فارسی بر موارد اندوهگین
می‌چربد.

این نویسنده و پژوهشگر در گفت‌و‌گو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان
ایران (ایسنا)، با بیان این‌که فرهنگ هر جامعه‌ای را باید از ریشه‌هایش
مورد بررسی قرار داد، اظهار کرد: پرداختن به مقطعی خاص از یک فرهنگ موجب
نتیجه‌گیری درست نخواهد شد. اگر به ریشه‌های فرهنگ ایران توجه شود
بن‌مایه‌های اصلی آن را شادی و نشاط شکل می‌دهد، زیرا در فرهنگ کهن ایرانی،
شادی، اصل زندگی قرار گرفته و مدام بر این موضوع تأکید شده است که زندگی
تنها با شادی و نشاط پویایی می‌یابد.

او بیان کرد: در کتیبه معروف داریوش آمده است که‌ «بزرگ است اهورامزدا که
این زمین را آفرید، آن آسمان را آفرید و شادی را آفرید» که نشان می‌دهد
شادی و شاد زیستن تا حد آفرینش زمین و آسمان ارزش و اهمیت داشته است.

بقایی ماکان در ادامه یادآور شد: اما در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که شعر
ایرانی در قیاس با شعر جهانی، کفه نشاط و شورانگیزی‌اش نسبت به موارد
اندوهگین و حزن‌آور سنگین‌تر است، تا حدی که می‌شود آن را یکی از ویژگی‌های
بارز شعر فارسی عنوان کرد. از رودکی پدر شعر فارسی گرفته که گفت: شاد زی
با سیه‌چشمان شاد / که جهان نیست جز فسانه و باد»؛ تا ایرج که گفت: «دل به
کف غصه نباید سپرد/ اول و آخر همه خواهیم مرد».

او با اشاره به جشن‌های باستانی ایران گفت: در ایران باستان زمانی که
نام‌های روز و ماه برابر می‌شود – مانند فروردینگان که نوروز از آن آغاز
می‌شود – جشنی بزرگ در پهنه فرهنگ ایرانی شکل می‌گیرد. اما باید توجه داشت
که نشاط و شادمانی در فرهنگ ایرانی از مفاهیمی عمیق و آسمانی برخوردار است و
ویژگی‌های مادی و زمینی آن چنان که امروز از این واژه‌ برمی‌آید، بسیار
اندک است.

این مترجم و مدرس دانشگاه افزود: برای مثال جشن‌های دوازده‌گانه آیین ایران
باستان که نام جشن (یسن) بر آن‌ها نهاده شده تماما معطوف به عالم بالاست.
چنین شادمانی‌هایی روح را به عالم بالا سوق می‌دهد و موجب تعالی اندیشه
آدمی و توجه او به امور معنوی می‌شود.

ماکان که به تازگی کتاب «نگرش‌های ایرانی» را منتشر کرده و بخش‌هایی از آن
به موضوع مورد بحث اختصاص دارد، با اشاره به جشن‌های ایران باستان اظهار
کرد: تعداد جشن‌ها در فرهنگ ایرانی در طول سال بر 45 جشن بالغ می‌شده است،
بنابراین چنین فرهنگی به سیر خود ادامه می‌دهد و به جریان خود تداوم
می‌بخشد، بعدها نیز تأثیر خود را بر پیروانش و کسانی که تحت نفوذ این فرهنگ
هستند، می‌گذارد.

او اضافه کرد: برای مثال چنان که اشاره شد می‌توان از قدیمی‌ترین آن‌ها که
اشعار رودکی سمرقندی است، نام برد. رودکی در اکثر اشعار خود مخاطب را به
شادی و نشاط و دوری گزیدن از غم و اندوه تشویق می‌کند. هچنین اشعار شاعران
بعد از وی مانند منوچهری و سنایی دارای همان مفاهیمی است که در فرهنگ
ایرانی می‌بینیم؛ یعنی شادی و نشاطی که دل و ذهن را به امور معنوی معطوف
‌می‌دارد.

این پژوهشگر پس از نام بردن از چهره‌های برجسته شعر فارسی، گفت: بعد از
رودکی تا زمان حاضر اگر یکایک دوره‌های شعر فارسی را از این دیدگاه مورد
توجه قرار دهیم به طور خاص می‌توان از بسیاری از شاعران برجسته ایرانی نام
برد که آدمیان را از پرداخت به مویه، اندوه و ماتم برحذر داشته‌اند زیرا بر
این عقیده بودند که عناصری از این دست موجب کندی و فساد زندگی می‌شود و
آدمی را از پویایی بازمی‌دارد.

این مترجم با بیان این‌که بعد از رودکی برجسته‌ترین شاعری که از شادی
می‌گوید، خیام است، گفت: خیام در مصرع معروف «انگار که نیستی چو هستی خوش
باش» مدام متذکر می‌شود؛ از نوعی که پیشینیان مورد توجه قرار داده‌اند؛ حتی
نمادهایی مانند می‌، میخانه، مطرب و… که بعدها در ادب صوفیه از جمله در
سروده‌های حافظ نیز می‌بینیم و برای شادی استفاده می‌شود که مفاهیم اصلی آن
متوجه عوامل نشاط‌آور است و به صورت نمادین از این اصطلاحات استفاه
می‌شود.

بقایی ماکان درباره‌ نمود شادی در شعرهای حافظ بیان کرد: شاعر نامدار
ایرانی، حافظ به این موضوع بسیار توجه دارد؛ مثلا در غزل معروف «دمی با غم
به سر بردن جهان یکسر نمی‌ارزد/ به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد».
پیش از او سعدی نیز به همین ترتیب شعر سروده است.

او ادامه داد: بعد از سعدی، مولانا هم غم و اندوه را عاملی مخرب می‌داند،
چنان که گفته شد بعدها می‌بینیم در سبک‌های مختلف شعر فارسی بخصوص در غزل
که از معنای آن پیداست مفاهیم نشاط‌انگیز گنجانده می‌شود، اشعاری که
خواننده را به عوامل سازنده زندگی – که عشق زیربنای آن است – سوق می‌دهد.
بنابراین شاعرانی در قالب غزل شعر می‌سرایند و ذهن خواننده را به آتش حوزه
زندگی یعنی عشق متوجه می‌کنند. در واقع باید نتیجه گرفت اشاره آنان به
مهم‌ترین عاملی است که برای ایجاد هیجان و پویایی می‌توان سراغ گرفت و از
آن نام برد. چنان که حافظ در شرح این نکته گفته است: «ناصحم گفت که جز غم
چه هنر دارد عشق/ گفتم ای ناصح عاقل! هنری بهتر از این؟»

این پژوهشگر، عشق را عامل شادی در شعر دانست و اظهار کرد: عشق مراتبی دارد.
همه‌ عشق‌های صحیح و به معنی واقعی کلمه قابل قبول پیوسته موجب سازندگی
جوامع و خود فرد است زیرا آن که عاشق است مدام در پی یافتن مقصود خویش است و
برای رسیدن به این مقصود راهی جز پویایی وجود ندارد.

او گفت: حتی در قالب قصیده هم که معمولا در گذشته برای ستایش ممدوح به کار
‌رفته است، در ابیات آغازینش نشاط‌انگیزترین تعابیر به کار گرفته شده است
که در اصطلاح به آن “تشبیب” می‌گویند. در واقع می‌شود آن را تا حدی با غزل
طولانی مقایسه کرد. در تمام قالب‌های شعر فارسی آن‌چه درصد بالایی از
مفاهیم قالب‌ها را تشکیل می‌دهد، مفاهیمی‌ است که چه به جد و چه به طنز
حکایت از روح نشاط‌انگیز ‌دارد که در فرهنگ ایرانی موج می‌زند.



ردیابی موضوع غم وشادی در هزاره ادب پارسی

انعكاس
صریح اندیشه های زروانی ،

مسیحی
، مانوی ، هندی

و…در
آثار شاعران و نویسندگان قرون بعد از اسلام
به خلق اندیشه های
جبرگرا
انجامیده است . اشعار اولین شاعران پارسی گو ، از جمله محمد بن وصیف ،
فیروز مشرقی ، ابوسیلك گرگانی و شاعران دوره

های
بعد از این گونه تفكرات بی تأثیر نبوده است .


 
كریستین سن

می نویسد :  در تحت تأثیر تفكرات جدید ( یعنی افكار

مسیحی
، مانوی ، هندی ) آن خوش بینی كه بنیان دین زردشتی و محر
ک
مردمان به كار و كوشش بود پژمرده و گسیخته شد . میل زهد و ترك دنیا كه در
فرقه ها
ی
مخالف آیین زردشت ، رواجی تمام داشت رفته رفته وارد آیین زردشتیان گردید و
بنیان این دیانت را برانداخت .. در این وقت زروانیت كه در عهد ساسانی شیوعی
یافته بود موجب شد كه مردمان اعتقاد به جبر پیدا كرده و این اعتقاد

به
منزله زهری جانگزای بود كه
روح
مزدیسنی
قدیم را از پای درآورد . 


 تأثیر
چنین اندیشه هایی خصوصا از

اوایل قرن چهارم ،
در آثار شاعرانی چون رودكی سمرقندی و شهید بلخی كاملا مشهود است :


شاد 
زی
 با سیاه
 چشمان شاد


 كه
 جهان

 نیست

 جز فسانه و باد


ز
آمده
   

تنگ
   

دل
 
نباید
 
 بود


  وز    

گذشته
   

 نكرد
  

باید
 

 یاد

 


ای آن
كه

 غمگنی و

 سزاواری


 و
اندر نهان سرشك همی باری


رفت
 آنك

 رفت
،

‌آمد

 آنك

 آمد


 بود
آنچه بود خیره چه غم داری


آزار
 بیش
 بینی
 زین
 

 گردون


 گر  

تو

 به

 هر

 بهانه

 بیازاری


 


شهید
بلخی :


اگر غم
 را چو آتش دود

 بودی


 جهان
 

تاریك
 
بودی
  

جاودانه


در این گیتی سراسر گربگردی


خرد
مندی
   

 نیابی
 
  

شادمانه

 


 توجهات
خاص فردوسی بزرگ به فرهنگ ایرانی ، شعر او را در دو راهة تفكرات زروانی و
مزدایی قرار داده است . خرد وزری پیرطوس ، او را از

ابراز
نظرات عاطفی افراطی و احساسی باز داشته و او به فراخور موضوع

،
در اوایل یا مابین داستان خود به
بیان موضوعاتی می پرداز
د
كه رنگ و بویی كاملا عبرت آمیز و اندیشه ور دارد . بی اعتباری دنیا ،
كوتاهی عمر ، جدال با سرنوشت و زمان ، از مهمترین موضوعات مطرح شده در
اشعار اوست .


بیا تا
 به
 شادی دهیم و
خوریم


چو  

گاه
  

 گذشتن
 
 بود 
بگذریم


چه
 بندی

 دل

 اندر

 سرای

 سپنج


 چه نازی به گنج و چه نالی
زرنج


 


 تأثیرات
زبان و اندیشه حكیم خراسان بر شاعران دوره های بعد خصوصا خیام نیشابوری
كاملا مسلم و آشكار است
:


 خیام
نیشابوری
به
دلایلی معروفترین شاعر این حوزه به شمار می رود . عدم عدول خیام از چنین
اندیشه هایی و تأكید تمام او بر چنین تفكرات عبرت آمیز ،‌در عین حال یأس
آلوده و سیاه ، او را به عنوان شاعری صاحب سبك معرفی كرده است . چون و چرا
در كار خلقت ، ا
نكار
برخی از مبانی دینی و اعتقادی ، جبرگرایی ، ناتوانی انسان در برابر مرگ از
مؤلفه های معنایی شعر خیام به شمار می رو
د
. خیام انسان را از درك راز و ر
موز
هستی عاجز دانسته و او را به شادخواری و لذت جویی دعوت می‌كند :


تا كی غم این خورم كه دارم
یا

نه


وین
 عمر به خوشدلی گذارم یا نه


پركن قدح
باده

 كه

 
معلومم 

 نیست


كاین
 دم

 كه

 فرو برم

 برآرم یا نه


 گروهی
در تعداد رباعیات خیام و حتی در اینكه شخصی به نام خیام اصولا وجود داشته
است یا نه تردید رو
ا
داشته اند . به عقیده ما حتی اگر

چنانکه
برخی اذعان كرده اند خیام وجود خارجی نداشته باشد اما چیزی تحت عنوان
تفكرات خیامی وجودی كاملا آشكار و مسلم دارد . تفكراتی كه در قرون بعد ،
شعرشاعرانی
چون حافظ ، سعدی ، جامی ، صائب و دیگران را تحت تأثیر قرار داده است .


  ابوبكر
عتیق نیشابوری

همشهری خیام ، در قصص قرآن

و در بیان خلقت آدم و
با اعتقادی راسخ این واژگان
را رقم می زند :   آنگاه خدای تعالی بر آن گل آدم
(ع) چهل روز باران اندوهان بارید تا آغشته گشت و آنگاه یك

ساعت باران شادی بر آن بارید


 سالها
بعد ، رشید الدین میبدی كه آموخته های خود از

پیر
مناجات خواجه عبداله
انصاری
را بر بیاض كاغذ می ریخت در كشف الاسرار خود

چنین
نوشت :  در فراق دوست چندان گریستن باید كه وهمت
چنان افتد كه با اشك آمیخته است و با قطرات اشك در كنارت خواهد افتاد
 
.


 عطار
نیشابوری برتری انسان بر قدسیان را وجود درد در آدمی می داند :


قدسیان
را عشق هست و درد نیست


 درد
 را

 
جز
 آدمی

 در

 
خورد
 نیست


هر
 كه

 او

 
خواهان
 درد كار

 نیست


از
 درخت
 عشق

 بر خوردار

 نیست


گر تو
هستی

 اصل
عشق و

 مرد راه


درد خواه 

 و

 درد خواه

 و
 
درد خواه


  نظامی
گنجوی
در همان
زمان در مكانی دور از عطار ،‌به نظم منظومه های سراسر غم و شادی خود می
پردازد . وی اگر چه با وصف مناظر شادی و بزم

،
شاعری شادمان و طربناك به
نظر می آید اما نه غم و نه شادی هیچیك را شایسته دل بستن نمی داند :


رها كن
 غم

 كه دنیا غم نیارزد


مكن
 شادی كه شادی هم نیارزد


مقیمی
 را كه

 این

 دروازه

 باید


غم
 و
 شادیش
 را
 اندازه
 

 باید

 از
آن سو ، خاقانی شروانی

دیگر شاعر سبک آذربایجانی
با زبانی سترگ مرثیه
خوان زندگی است . مرثیه كافی الدین و مرگ فرزند ، عبرت آموزی های

ایوان
مداین و قصیده ای كه در غم نان پرداخته است هرگز او را از شادمانگی رخساره
صبح غافل نكرده است :


مرا
 صبحدم شاهد جان نماید


دم
 عاشق
و بوی پاكان نماید


مگر صبح بر اندكی
عمر
خندد


كه دارد
دم سرد و خندان نماید


 افصح المتکلمین سعدی شیرازی
شاعری عاشق است و آنگاه كه به تغزل می پردازد جز خوبی و زیبایی معشوق نمی
بیند .




دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top