دختر با این ویژگی ها مجرد می ماند
مقالات سایت
جدیدترین و جذاب ترین مطالب و مقالات درباره ازدواج
دختر با این ویژگی ها مجرد می ماند !
چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد
بمانید این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید. هیچ کس دوست
ندارد با چنین آدم هایی ازدواج کند.
تا به حال فکر کرده اید چرا بعضی افراد این همه طرفدار دارند ومحبوب همه
هستند اما بعضی دیگر … انگار کسی دوست ندارد حتی نزدیکشان بشود؟ خب، دسته
اول مهره مار ندارند – شما که به این جور خرافات اعتقاد ندارید؟! – بلکه
خصوصیاتی دارند که باعث محبوبیتشان می شود، یا بهتر بگوییم فاقد خصوصیاتی
هستند که آدم ها را از آنها براند.
چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد
بمانید این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید. هیچ کس دوست
ندارد با چنین آدم هایی ازدواج کند.
1- دخترهایی که برای خودشان «مرد» شده اند!
شمار این جور دخترها در دنیای امروز روبه افزایش است، و جالب اینجاست که
آنها اصلا از دافعه های خودشان خبر ندارند و به «مردانگی» خودشان کاملا
افتخار می کنند. آنها زنان دیگر را ضعیف، ناتوان، ظریف و وابسته می دانند و
اصلا حاضر نیستند به عنوان جنس زن به آنها نگاه شود.
لباس های مردانه، کارهای مردانه، بازوهای قوی و برجسته و صدای کلفت و
مردانه از چیزهای مورد علاقه آنهاست که با آن فخر می فروشند. اگر شما هم
ظرافت های زنانه را باعث سرافکندگی خود می دانید، به مقاله «پسرهایی که
مجرد» می مانند نگاهی بیندازید.
زنان مردنما همانقدر برای دیگران دافعه دارند که مردان زن نما حال شما را
بد می کنند. زن، زن آفریده شده و مرد، مرد، و هر کدام از این دو جنس در
قالب خصوصیات خودشان است که جذابیت دارد، قدرت دارد و می تواند کارهایش را
راه بیندازد.
البته این جور دختران می توانند به خوبی جای پدر را برای بچه هایشان پر
کنند اما متاسفانه مجرد می مانند، چون پدر بچه ها دنبال «همسر» خوبی برای
خود می گردد!
2- دخترهای خرافاتی
اگر اولین سوالی که در هنگام آشنایی با افراد می پرسید این است که متولد
چه ماهی هستند، اگر پای دکه روزنامه فروشی می ایستید و فال این ماهتان را
در تمام مجلات می خوانید، اگر در کتابخانه اتاقتان انواع گوناگون کتاب های
تعبیر خواب، فال قهوه، طالع بینی هندی، چینی، رومی، فرانسوی و … است، اگر
به خودتان انواع سنگ های ضد چشم زخم، ازدیاد حافظه، مهره مار، سنگ ماه
تولد، سنگ سیاره ژوپیتر و از این جور چیزها آویزان کرده اید و اگر پاتوق
شما خانه معروف ترین فال قهوه گیر شهر است که برای رسیدن به آرزوها و
خواسته های مختلفتان نسخه های عجیب و غریب می پیچد، باید بگوییم که سرگرمی
خوبی دارید اما خیالتان را راحت کنم: متاسفانه در طالع شما هیچ ازدواج
موفقی دیده نمی شود!
می دانید چیست، متاسفانه مردها سر از اسرار ماوراءالطبیعه در نمی آورند و
اصلا نمی توانند شما را درک کنند. آنها واقع بین هستند و اکثرا همه چیز را
از دید عقل و تجربه میبینند، به خاطر همین ذاتا از این جور کارها دل خوشی
ندارند. البته که مهم نیست آنها چه فکری در مورد شما می کنند، اما …
خواهش می کنم به خاطر خودتان هم که شده کمی منطقی باشید!
3- دخترهای خانم معلم
من یکی از آنها را می شناسم. او مثل یک وجدان آگاه «اکسترنال» است که به
من وصلش کرده باشند: مدام مسائل و باید و نبایدهای بهداشتی، روانشناختی،
علمی، اجتماعی، سلامت، تغذیه و خلاصه هر چیز دیگری که راجع به آن مطالعه
ای داشته را به من گوشزد می کند.
او مرتب یادآوری می کند که موقع ظرف شستن بهتر است دستکش بپوشم، موقع رد
شدن از خیابان خیلی احتیاط کنم، بزرگترها را نباید به اسم کوچک صدا کنم،
کلم بروکلی برای سلامتی مان خیلی خوب است، چت کردن کار بدی است، موقع کار
با کامپیوتر باید صاف نشست، و هیچ وقت نباید از چراغ قرمز رد شد! و خدا
نکند که من بخواهم دست از پا خطا کنم و این دستورات را نادیده بگیرم، مثلا
خدای ناکرده بروم سینما و پفک و چیپس با سس تند بخورم!
البته او خیلی دختر خوب و شایسته ای است، اما هیچ وقت نمی توانم از بودن
با او لذت ببرم. (بیچاره همسرش!) بد نیست بدانید که همه ما آدم ها علاوه
بر والد،بالغ و کودک درون، یک «معلم» درون هم داریم که اینها را به ما
گوشزد می کند اما فرقش این است که گاهی می توانیم خاموشش کنیم و کمی از
شیطنت هایمان لذت ببریم. معلم بازی به شدت دیگران را از شما فراری می دهد.
4- دخترهای پول پرست
نیازی به توضیح نیست که اینها چه جور دخترهایی هستند. این دخترها نشانه
هایی دارند که طرف مقابلشان خیلی زود آنها را می شناسد: آنها مدام در مورد
مسائل مالی حرف می زنند، اولین سوالاتی که می پرسند در موردمیزان درآمد،
مدل ماشین، محل زندگی، وضعی اقتصادی خانواده و این قبیل است و اگر در چشم
انداز آینده یک رابطه احتمال بحران مالی یا احیانا اجبار به قناعت را
ببینند بلافاصله محو می شوند!
قضیه خیلی ساده است، دختری که دنبال جیب طرف مقابلش است در روزهای سخت به
درد نمی خورد. رابطه عاطفی با چنین دخترانی بی نهایت شکننده و نامطمئن است
وهمسرشان تحت استرس زیادی قرار دارد. اگر چنین دختری هستید متاسفانه
طرفداری ندارید؛ پسرها هم می خواهند با کسی ازدواج کنند که آنها را به
خاطر خودشان بخواهد، نه جیبشان (آنها هم دل دارند!)، همانطور که شما دوست
دارید طرف مقابلتان شما را به خاطر خودتان بخواهد نه ظاهرتان.
5- دخترهای انحصارطلب
دخترهای انحصارطلب خیلی خوبند، فقط یک ایراد بزرگ دارند: آنها روزگار
همسرشان را سیاه می کنند! آنها می خواهند تمام زندگی طرف مقابلشان شوند و
این اصلا منطقی نیست. همه خانم ها دوست دارند در مرکز توجه مرد زندگی شان
باشند اما این توجه حد و مرزی دارد که دخترهای انحصارطلب از آن بی خبرند.
آنها تنها زمانی شادند که احساس کنند تمام توجه مرد زندگی شان به آنهاست، و
اگر او کوچکترین توجهی به دیگران یا به مسائل و جنبه های دیگر زندگی اش
بکند اوقاتشان تلخ می شود. حتی ممکن است تبدیل به افرادی کنترلگر شوند و
مدام همسرشان را چک کنند و مثل سایه دنبالش باشند.
البته در ابتدای آشنایی خودبخود طرف مقابل ما تمام زندگی مان می شود اما
اگر این روند بخواهد ادامه پیدا کند ما را از کار و زندگی می اندازد. هر
فردی در کنار ازدواجش، که البته جنبه بسیار مهمی از زندگی اش است، لازم
است به خانواده اش، کارش، تفریحات و دوستانش و علایق دیگرش هم به اندازه
خودشان توجه کند؛ همچنین به فردیت خودشبه عنوان یک انسان مستقل. این
دخترها جلوی رشد و پیشرفت همسرشان را می گیرند، وهیچ مردی هم این را نمی
خواهد.
6- دخترهای خودباخته
دخترهای خودباخته را حتما می شناسید: آنها به خاطر رابطه شان از همه
چیزشان می گذرند و حاضرند تمام زندگی شان را برای طرف مقابلشان فدا کنند.
آنها از خود گذشته هایی هستند که همیشه در دسترسند، هرگز ناراحت و دلخور
نمی شوند، همیه دنبال راضی کردن طرف مقابلند، هیچ اولویتی برای خودشان
قائل نیستند، از نیازهای خودشان می گذرند تا به نیازهای مرد زندگی شان
برسند، به فکر رشد و پیشرفت شخصی نیستند و بالاخره همه زندگی شان در رابطه
شان خلاصه می شود.
این جور دخترها همه این کارها را به خاطر خشنود کردن طرف مقابل انجام می
دهند، اما برعکس آنچه خودشان فکر می کنند به جای راضی کردن طرف مقابل او
را از خود می رانند. آنها در نهایت به افرادی بی هویت و به شدت وابسته
تبدیل می شوند که همه بار زندگی شان روی دوش همسرشان خواهد بود.
گاهی اینطور به نظر می رسد که دخترهای سر به زیر حرف گوش کن بیشتر مورد
توجه هستند، اما آنها بعد از مدتی بی نهایت کسل کننده می شوند. در واقع
دخترهایی که در حد خودشان استقلال و هویت دارند و به دنبال رشد شخصی
خودشان هم هستند برای همه جذابترند.
7- دخترهای غرغرو
این آخرین مورد است اما بیشتر از تمام مواردی که تا اینجا خواندید آدم ها
را از شما فراری می دهد. واقعا چه کسی دلش می خواهد یک نفر مثل رادیوهای
قدیمی مدام زیر گوش وزوز کند، آن هم از نوع غرغر؟!
از نزدیکترین مردی که دم دستتان است سوال کنید چه چیز بیشتر از همه روی
مخش می رود و او به شما خواهد گفت که یک آدم غرغرو. غرغروها انرژی آدم را
تحلیل می برند و واقعا روی اعصاب راه می روند و متاسفانه خودشان هم متوجه
نمی شوند که چقدر این کارشان بیهوده است.
وقتی مدام غرغر می کنید دیگر کسی به حرف های شما گوش نمی دهد و محتوای حرف
هایتان را نمی فهمد؛ اگر هم تا به حال با غرغر توانسته اید به هدفتان دست
پیدا کنید و کسی را مجبور به کاری بکنید فقط برای این بوده که از دستتان
خلاص شوند و شما را از سر وا کنند، نه هیچ چیز دیگری.
البته که شما حق دارید خواسته هایتان را از دیگران بخواهید یا شکایت
هایتان را مطرح کنید اما چطور است یک شیوه موثرتر و جذاب تر برای این
منظور پیدا کنید؟ شاید هم خواسته هایتان نیاز به بازبینی داشته باشد.
مطمئنم اصلا دوست ندارید کسی توی دلش به شما بد و بیراه بگوید.
دلایل دختران مجرد برای ازدواج نکردن
یک نظرخواهی سرپایی از ۵ دختر در سنین متفاوت؛ ۱۸ تا ۳۷ ساله. اینکه
نظرشان درباره تجرد چیست؟ چه بر آنها گذشته و به آینده چه نگاهی دارند؟
18،
23، 27، 33 و 37 ساله. نامشان را فرض كنید مینا، الهام، منصوره، تبسم و
رعنا. همگی مجرد و از طبقه متوسط. سوالهای مشتركی كه به آن پاسخ دادند
درباره ازدواج بود. این كه چقدر مشتاقند متاهل شوند، چه سختیهایی را به
خاطر مجرد بودن تحمل میكنند، تجرد چه مزایایی برایشان دارد، دلایل علاقه
یا بیعلاقگیشان به ازدواج چیست و خلاصه توصیفی از آنچه پشت سر گذاشته و
پیش رو میبینند.
این گزارش، صرفا بخشهایی از حرفهای چند نفر از
مصاحبهشوندگان است. نیاز به توضیح ندارد كه نظرات مختلفی درباره ازدواج
وجود دارد و دختران زیادی هم هستند كه به دلایل مختلف تمایل زیادی دارند
ازدواج كنند حتی اگر مجبور شوند از بعضی خواستههایشان بگذرند، اما در
اینجا پاسخهایی با نگاههای متفاوتتر آورده شده تا شاید توجه بیشتر
كارشناسان و مسئولان حوزه خانواده را به دلایل افزایش سن ازدواج و
تجردگزینی جوانان جلب كند.
این
هم بدیهی است كه این گزارش میتواند ادامه داشته باشد، نظر خانوادهها،
كارشناسان، افراد متاهل و پسرهای مجرد را هم شامل شود و با شنیدن حرف
آنها، دغدغهها، تمایلات و مشكلاتشان در گزارشها و گفتگوهای دیگر، به
ابعاد بیشتری از ماجرا دست پیدا كنیم.
مادرم تمام عمرش را كار كرد
مینای
18 ساله، منتظر نتایج كنكور است. میگوید مطمئن است در رشته دلخواهش
پذیرفته میشود چون خیلی تلاش كرده و این روزها اصلا مگر ممكن است كسی
دانشگاه نرود؟ سوالم را كه میپرسم لبخندی میزند و میگوید: حالا كه خیلی
زود است. تمام دغدغهام تا حالا كنكور بوده و اصلا به ازدواج فكر نكردهام.
و بعد از مكث كوتاهی اضافه میكند: راستش را هم بخواهيد، به پسرها چندان
اعتماد ندارم. اما اگر كسي باشد كه بتوانم اعتماد كنم چرا كه نه؟ هیچكدام
از دوستهایم ازدواج نكردهاند، حتی نامزد هم ندارند و اینطوری من اولین
عروس در جمع دوستانهمان میشوم كه هیجان بیشتری دارد.
در جواب این
كه منظورش از اعتماد چيست، میگوید: اين كه مرا نگذارد و برود سراغ
خوشگذراني خودش، اين كه قدر زحمتهايي كه ميكشم را بداند، اين كه وقتي
ديگر جوان نبودم باز هم مرا دوست داشته باشد، بيوفايي نكند. من زندگی پدر و
مادر خودم را دیدهام؛ سالها سختی و اجارهنشینی.
دیدهام كه
مادرم چطور خسته از سر كار برمیگشت و تازه مشغول كارهای خانه میشد.
میبینم كه حالا چطور پیر و تكیده شده است. حالا برادرم برای تحصیل به خارج
از كشور رفته است. من هم كه دیر یا زود ازدواج میكنم. میمانند مادر و
پدرم.
مینا كه میگوید مراقب است اوضاعش شبیه مادرش نشود، میگوید:
پدر من مرد خوبی است و میدانم كه هوای مادرم را دارد؛ اما خستگی و دردهای
استخوانی و روحی مادرم را كه نمیتواند درمان كند. آن روزهاي سخت لازم بود
به مادرم كمك كند. این مادرم بود كه وقتی ما مشغول درس و بازی بودیم و پدرم
تلویزیون میدید، در حال پخت و پز و جمع و جور كردن خانه بود.
حتی
بیشتر از مادران دوستانم كه شاغل نبودند به اوضاع خانه رسيدگي ميكرد.
حالا كه بزرگ شدهام میفهمم چرا. به خاطر حرف مردم؛ كه نگویند شاغل است و
به زندگیاش اهمیت نمیدهد. برای این كه خلاء بیرون از خانه بودنش را پر
كند. خواب و استراحت را به خودش حرام میكرد كه مبادا هر كدام از ما كمبودی
احساس كنیم.
میپرسم یعنی نمیخواهی شاغل باشی؟ نمیدانم، شاید هم
بخواهم. ولی شايد اصلا بهتر است با يك نفر كه پولدار باشد ازدواج كنم. چون
اگر وضع مالی همسرم خوب باشد لازم نیست این همه كار كنم، یا میتوانیم برای
بزرگ كردن بچهها و كارهای خانه يك نفر را استخدام كنیم، يا اين كه با
همسرم شرط ميكنم او هم كارهاي خانه را انجام دهد؛ هرچه باشد، زندگي مشترك
است ديگر. میدانم مثل مادرم آنقدر فداكار نیستم كه زندگیام را وقف دیگران
كنم و بعد ببينم هركس چطور راه خودش را ميرود. به چروك صورتش كه نگاه
میكنم، هم قدردانم، هم از اين آینده میترسم.
حقوقی كه با ازدواج سلب میشود
الهام
23 سال دارد و دانشجوست. در دانشگاه آزاد، مهندسی شیمی میخواند. دنبال
كار است اما فعلا شاغل نیست. وقتی میفهمد قرار است درباره تجرد و تاهل حرف
بزنیم، تعجب میكند: این موضوع كه دیگر حرف زدن ندارد، این همه كارشناس
درباره ازدواج حرف میزنند و نتیجهای گرفته نمیشود، حالا با گفتگوی من و
شما به چه نتیجهای قرار است برسیم؟ با این حال به سوالهایم پاسخ میدهد.
از او میخواهم نظرش را درباره ازدواج بگوید: ببینید، من هم مثل هر دختر
دیگری خواستگارانی داشتهام. اما چیزی كه باعث شده به هیچكدام از آنها جواب
مثبت ندهم، این است كه با شرایط بعد از ازدواج مشكل دارم و فعلا تجرد را
ترجیح میدهم.
درباره شرایط بعد از ازدواج، توضیح میدهد: منظورم
این است كه من الان به عنوان یك دختر مجرد حقوقی دارم كه بعد از ازدواج از
من سلب میشود. فكر كنید من الان میتوانم به سفرهای خارجی بروم ولی هنگامی
كه ازدواج كنم حتما باید از شوهرم رضایتنامه داشته باشم. چرا وقتی وارد
مرحله دیگری از زندگی شدهام و قاعدتا باید امتیازاتی به دست بیاورم، همان
حقوقی كه هنگام تجرد داشتهام را هم باید از دست بدهم؟ مشكلات حق تحصیل،
حق اشتغال، حق طلاق و … را هم كه دیگر همه میدانند.
وقتی میگویم
این حقوق را میتوان جزو شروط ضمن عقد آورد، پاسخ میدهد: بله، اما همه
پسرها كه چنین شروطی را قبول نمیكنند. من با چند نفر از خواستگارانم
درباره این مسائل حرف زدهام اما آنها به جای این كه فكر كنند قرار است
چیزی را امضا كنند كه حقوق طبیعی مرا تضمین میكند، فكر میكردند در حال از
دست دادن حقوقی هستند و به من امتیاز ویژهای میدهند!
تصور
میكردند اگر از حق طلاق حرف میزنم یعنی اصلا آیندهای برای زندگی مشترك
قائل نیستم و از همان اول زندگی دنبال جدا شدنم. اگر این موارد جزو قانون
بود، آنها برای رعایت این اصول كه ما را با هم برابر میكند، مردد نبودند و
به نظرشان طبیعی میآمد، اما حالا كه باید به دفتر ثبت اسناد رسمی بیایند و
برگهای را امضا كنند، فكر میكنند به آنها ظلم میشود!
الهام در
پایان حرفهایش تاكید میكند: من به شدت اعتقاد دارم بعد از ازدواج هم لازم
است حریم شخصی و استقلال فردی زن و شوهر حفظ شود. با این حساب، ترجیح
میدهم تا زمان پیدا شدن كسی كه با این خواستهها مخالفتی نداشته باشد،
مجرد بمانم. چرا خودم را در شرایطی قرار بدهم كه اگر پشیمان شدم یا مشكلی
پیش آمد، هیچ راه بازگشتی نداشته باشم؟ چرا خودم را گرفتار كنم؟
چرا دخترها خواستگاری نكنند؟
منصوره،
شاغل است و 27 سال دارد. گرافیك خوانده و حالا در یك نشریه فعالیت دارد.
میگوید حقوق خوبی میگیرد و از شرایط شغلیاش راضی است و همین را مقدمهای
میكند برای این كه به این سوالم پاسخ بدهد كه چرا تجرد؟
ببیند،
من با یك موضوع فرهنگی كه مختص جامعه ما هم نیست مشكل دارم و آن هم این است
كه چرا باید تنها پسرها به خواستگاری دخترها بروند؟ خیلی از دوستانم
میگویند چرا ازدواج نكردی؟ خواستگار خوبی نداشتی؟ بگوییم فلانی بیاید
خواستگاری؟ انگار همیشه بنا بر انتخاب شدن است. هیچكس نمیگوید به كسی
علاقه داری؟ چرا به او پیشنهاد ازدواج نمیدهی؟
و
سریع ادامه میدهد: بله میدانم كه این موضوع میتواند به دلیل بار
اقتصادی مساله ازدواج باشد و چون اغلب مردها هستند كه وظیفه تامین معاش را
به عهده دارند، باید در شرایطی باشند كه بتوانند از پس هزینه زندگی متاهلی
بربیایند. اما به این دقت كنید كه در سالهای اخیر معمولا هم زن و هم مرد
شاغلند.
با این وصف و تغییری كه در وضعیت اقتصادی و اشتغال به وجود
آمده، نباید در وضعیت فرهنگی دنبال تغییر باشیم؟ به عنوان مثال من خودم
وضعیت مالی خوبی دارم و اگر همسرم هم شاغل باشد میتوانیم یك زندگی را به
خوبی اداره كنیم. پس چرا من نباید از همكارم كه یك آقاست بخواهم ازدواج
كنیم و تنها او این حق را دارد كه از من خواستگاری كند؟
منصوره كه
میگوید در كنار گرافیك، مطالعات فرهنگی و اجتماعی دارد، تاكید میكند: من
فكر میكنم تا زمانی كه در شكلهای سنتی آشنایی، خواستگاری و ازدواج
تغییری ایجاد نشود، پاسخی به نیازهای دختر و پسر امروزی داده نخواهد شد و
اگر در برابر این تغییرات كه با كمی كار فرهنگی، مطمئنا مورد پذیرش جامعه
هم خواهد بود، مقاومت شود، اصل نهاد خانواده در معرض خطر قرار میگیرد.
از
او میپرسم خودش از پسری خواستگاری كرده است؟ با سرش حرفم را تایید میكند
كه: بله من یك بار احساس كردم شخصی مناسب من است و به او پیشنهاد ازدواج
دادم. اما او با این كه فردی سنتی هم نبود این پیشنهاد را عجیب دانست و
جواب رد داد.
راستش را بخواهید، فكر میكنم از داشتن یك زن جسور و
شجاع، ترسید. برای دوستانم كه این موضوع را تعریف كردم، منتظر یك بحران
روحی بودند، در حالی كه من به سادگی از كنار این موضوع گذشتم و گفتم: مگر
پسرها فقط خواستگاری یك نفر میروند؟ مگر با اولین درخواست ازدواج، جواب
مثبت میگیرند یا اگر كسی به خواستگاریشان جواب منفی داد افسرده میشوند؟
این همه طلاق، آدم را میترساند
تبسم
33 ساله، یكی دیگر از افراد مجردی است كه در این گزارش، گفتههایش را
میخوانید. معلم است و در یك آموزشگاه زبان انگلیسی تدریس میكند. میگوید
با ازدواج مشكلی ندارد و به نظرش دوران تاهل، بخش شیرینی از زندگی است؛ اما
مشكل این است كه بسیاری از پسرهای امروزی در انتخاب همسر دچار بحران
شدهاند.
تبسم به چند موردی كه تاكنون به این مشكل برخورده اشاره
میكند: همانطور كه میدانید، هنوز در بیشتر خانوادهها فرزندان با
معیارهای سنتی بزرگ میشوند در حالی كه ارزشها و هنجارهای جدیدی در جامعه
به وجود آمده است. من نمیگویم كدام خوب و كدام بد است، اما آنچه دیدهام
این است كه بسیاری از جوانها به خصوص پسرها دچار بحران شدهاند و درباره
این كه چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، سردرگمند.
آنها از طرفی
با حرفهای خانواده مبنی بر انتخاب همسر به شكل سنتی و معرفی مادر و پدر
مواجه میشوند و از طرف دیگر با فعالیتهای اجتماعی و حضور در فضاهای
تحصیلی و شغلی، به دخترانی برمیخورند كه آنها را برای ازدواج مناسب
میبینند. آنها از طرفی با آموزههایی مبنی بر در خانه ماندن زن تربیت
میشوند و از طرف دیگر میبینند زنانی كه فعالیتهای اجتماعی نداشته باشند
نمیتوانند همدم، همراه و همكلام خوبی برایشان باشند.
تبسم میگوید:
این تربیتهای دوگانه به این منجر میشود كه در مواجهه با پسری كه قصد
ازدواج دارد، سردرگمی آنها به دختران هم سرایت كند و بیاعتمادی نسبت به
تصمیم پسرها برای ازدواج شكل بگیرد؛ آنها یك روز از ما انتظار یك زن موفق و
فعال اجتماعی بودن دارند و یك روز دیگر توقع دارند دستپختت به همان خوبی
یك زن خانهدار باشد، یك روز میگویند هیچكس نباید مانع پیشرفت دیگری شود و
روز دیگر میگویند وظیفه زن فقط این است كه بنشیند خانه و بچه بزرگ كند،
یك بار زنی با معیارهای گذشته را الگو قرار میدهند و یك بار زن موفق
معاصری را در آن سوی دنیا.
و از این موضوع با عنوان یكی از مشكلات
دوران گذار در جامعه یاد میكند: حالا كه مسئولان خودشان هم به دوران گذار و
پیامدهایش باور دارند و از آن سخن میگویند، بهتر است به جای این كه صرفا
حرفها و توصیههای كلیشهای انجام شود، همانقدر كه برای ازدواج
برنامهریزی میكنند، به چگونگی پیداكردن همسر هم فكر كنند و در رسانهها
درباره این موضوع آُموزش داده شود.
طلاقهای رسمي و عاطفي كه در
اطرافیانمان میبینیم جدا نگرانكننده است و مجردها را از شروع زندگی مشترك
میترساند. باید ریشهیابی شود این جداییها بیشتر به چه دلیل است؟ من فكر
میكنم زن و مرد وضعیت اقتصادی همدیگر را كه قبل از ازدواج میدانند و با
اتفاق غیرقابل پیشبینی روبهرو نمیشوند كه ناگهان بخواهند جدا شوند، این
فضای فكری و فرهنگی متفاوت آنهاست كه مدتی بعد از ازدواج خودش را نشان
میدهد و كار به جدایی میرسد.
از مجردها هم حمايت شود
رعنای
37 ساله؛ پرستار است. دو سال است از خانواده جدا شده و تنها زندگی میكند.
از مشكلات زندگی مجردی كه میپرسم، سرش را تكان میدهد و میگوید: اگر
مسائل مالی و سختیها و مشكلات عاطفی و فیزیكی را هم بتوان تحمل كرد، این
نگاه مردم است كه بیشتر از هر چیز یك دختر مجرد را آزار میدهد.
تجربه
به من یاد داده به جز تعداد كمی از دوستانم، زندگی مجردیام را از بقیه
پنهان كنم و طوری وانمود كنم كه با خانوادهام زندگی میكنم. تا میفهمند
دختر مجردی هستی كه مستقل شدهای و زندگی جداگانهای را تشكیل دادهای،
برخوردها با تو عوض میشود؛ یا زیادی خشن میشوند یا زیادی مهربان! از
همسایه و فامیل گرفته تا همكار و همكلاسی.
سن و جنس و طبقه اجتماعی
خاصی هم ندارد. هركس به نوعی رفتارش عوض میشود. این كه دختری بدون ازدواج
از خانه پدری خارج شود هنوز در كشور ما چندان جا نیفتاده و تعداد كمی از
افرادی كه با آنها برخورد داشتهام، این مساله برایشان بغرنج نیست.
با
او از آمارها و اظهارنظرهای كارشناسان كه حرف میزنم، میگوید: مفهوم تجرد
قطعی را قبول ندارم. همه جای دنیا را كه نگاه كنید سن ازدواج افزایش پیدا
كرده و افراد در سنین مختلف فرد مناسب خودشان را پیدا میكنند؛ پس این كه
یك نفر سنش از سن معمول افراد متاهل در یك جامعه بیشتر باشد به معنی تجرد
قطعی و تا پایان عمر او نیست.
رعنا درباره دلایل ازدواج نكردن و
جدایی از خانواده هم توضیح میدهد: دلایل زیادی باعث شد ازدواج نكنم؛ یكی
از آنها این بود كه هم خودم و هم خانوادهام اصرار داشتیم دوره لیسانس و
فوق لیسانس تمام شود بنابراین در دوره دانشجویی برای این كه مزاحمتی در راه
تحصیلم پیش نیاید به خواستگارها جواب منفی میدادیم. بعد از آن هم سختگیری
خانواده شروع شد.
وقتی من راضی میشدم، خانوادهام راضی نمیشدند و
هنگامی كه آنها راضی بودند من تمایلی به زندگی با آن فرد نداشتم.
معیارهایی كه در نظر داشتیم متفاوت بود. آنها به دنبال امنیت مالی و
اقتصادی بودند و من دنبال داشتن نگاه مشترك به زندگی. تا این كه دو سال پیش
تصمیم گرفتم از خانواده جدا شوم و زندگی مستقلی را برای خودم تشكیل بدهم.
پدر و مادرم ناراضی بودند اما وقتی دیدند مصمم هستم كه خانه و زندگی
جداگانه خودم را داشته باشم و از لحاظ مالی این توانایی را دارم، قبول
كردند كه دخترشان در خانهای جداگانه اما نزدیك به آنها زندگی كند.
او
میگوید: به هر حال من الان از وضعیت زندگیام راضی هستم. نمیگویم احساس
تنهایی نمیكنم، نمیگویم فكر كردن به آینده نگرانم نمیكند، نمیگویم گاهی
دلم نمیخواهد یك رابطه عاطفی پایدار داشته باشم و مادر بودن را تجربه
كنم. اینطور نیست. گاهی این احساسها خیلی هم شدت میگیرد؛ ولی وقتی به
زندگی بعضی از دوستانم نگاه میكنم كه چطور بدون علاقه و تفاهم و فقط به
خاطر فرار كردن از حرف مردم تن به زندگی مشترك دادهاند و نارضایتی را در
چشمشان میبینم، از تصمیمی كه گرفتهام احساس رضایت میكنم.
رعنا در
پایان حرفهایش میگوید: با نگاهی به جمعیت مجرد كشور، این تصمیمگیران
هستند كه باید برای مدیریت این شرایط وارد عرصه شوند. لازم است در عین حال
كه برای ازدواج و افزایش جمعیت، برنامهریزی میكنند، به فكر جمعیت مجرد
كشور هم باشند و آنها را به رسمیت بشناسند. من فكر میكنم کاری که دولت
باید در شرایط فعلی انجام دهد، حمایت از افراد مجرد و بویژه با شرایطی كه
در آن هستیم حمایت از دختران مجرد است. آموزشهای عمومی برای شیوه برخورد
با قشر جوان مجرد و در نظر گرفتن حمایتهایی مانند حمایتهای بیمه، مسکن،
وامهای ضروری و … می تواند كمی از سختیهای افراد مجرد كم كند. هرچه
باشد، ما هم حقی داریم.