خبرهای غیبی در نهج البلاغه
گزارش از غیب، فقط مخصوص انبیاء و رسولان نیست
که نتوانیم آن را به امام نسبت دهیم، بلکه نشانه صفای روح و ذهن و تایید
الهی است و حاکی از آنکه انسانی به چنان مقام و درجه ای رسیده باشد که
بتواند مرزهای زمان را در هم شکند. خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد، به تعلیم او خواهد بود.
نهج البلاغه و آگاهی از غیب
آگاهی
از غیب و گزارش امام از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، به خصوص جریان
هایی که پس از شهادت ایشان رخ داده است، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه
را تشکیل می دهد و در مجموع، حدود هفتاد و پنج خبر غیبی در نهج البلاغه
آمده است که اکثراً و یا مجموع آنها تحقق پذیرفته اند. 1
خبرهای
غیبی نهج البلاغه، حاکی از این مطلب است که امیرالمؤمنین علیه السلام
علاوه بر آگاهی های حسی و عقلی، از منبع سومی نیز بهره مند می شدند و کسب
آگاهی می کردند که آن آگاهی ها را هرگز نمی توان از طریق حس و عقل کشف کرد.
گزارش از غیب، فقط مخصوص انبیاء و رسولان نیست که نتوانیم آن را به
امام نسبت دهیم، بلکه نشانه صفای روح و ذهن و تایید الهی است و حاکی از
آنکه انسانی به چنان مقام و درجه ای رسیده باشد که بتواند مرزهای زمان را
در هم شکند و حوادث و رویدادها را پیش از وقوع، درک و احساس کند و یا مکان و
حجاب داده را در هم بکوبد و با حوادث دور از محیط خود ارتباط برقرار سازد و
آن را لمس نماید. 2
از نظر قوانین مادی، انسانی که در
میان حجاب ماده و حصار تنگ زمان و مکان گرفتار است نمی تواند حوادث و
اتفاقاتی را که با او هم زمان و هم مکان نیستند لمس کند.
اما بعد
معنوی انسان و ارتباط ضمیر پاک انسان های بزرگ فراتر از قوانین محدود این
جهان مادی است و آنجا که انسان با زیر پا گذاشتن نفس سرکش، قلب خویش را با
خدای لایزال پیوند می زند، خداوند نیز او را از خزانه غیب پشتیبانی می کند.
راه های کسب آگاهی
بشر برای بدست آوردن اطلاعات و آگاهی های لازم در این جهان سه راه را در اختیار دارد:
1- راه تجربی و حسی: آن ادراکاتی هستند که از طریق حواس بیرونی وارد ضمیر و ذهن انسان می گردند.
2- راه استدلالی و عقلی: متفکران
جهان با به کار انداختن دستگاه تعقل و اندیشه، از یک سری مقدمات بدیهی و
روشن و ثابت در علوم، یک دسته قوانین کلی خارج از حسّ را کشف می کنند و به
مقداری از معرفت و کمال دست پیدا می کنند.
3- راه الهام و شهود: این راه، فراتر از دستگاه حس بشری و تعقّل است. یک نوع راه شناخت است که امکان آن از نظر علم و دانش نیز قابل انکار نیست.
در
واقع، جنبه های تجربی علوم بوسیله حواس شناخته می شوند و جنبه های عقلانی
به وسیله اندیشه و تفکر منطقی و ریاضی به ادراک می رسند و بر اثر الهام و
اشراق و شهود، جلوه هایی از ماورای حس و استدلال، به رویت می رسند.
گزارش
از غیب، فقط مخصوص انبیاء و رسولان نیست که نتوانیم آن را به امام نسبت
دهیم، بلکه نشانه صفای روح و ذهن و تایید الهی است و حاکی از آنکه انسانی
به چنان مقام و درجه ای رسیده باشد که بتواند مرزهای زمان را در هم شکند و
حوادث و رویدادها را پیش از وقوع، درک و احساس کند و یا مکان و حجاب داده
را در هم بکوبد و با حوادث دور از محیط خود ارتباط برقرار سازد و آن را لمس
نماید
دو نوع آگاهی از غیب
آگاهی پیامبران و پیشوایان از غیب، بر دو گونه تقسیم می شود:
1- بدون تعلیم الهی، آگاه باشند، که این پذیرفته نیست چرا که هیچ موجودی از ذات چیزی ندارد و همه نیازمند تعلیم الهی هستند.
2- خداوند آگاه، به پیامبران آموخته باشد و پیامبر به امام و هر امامی به امام پس از خود آموخته باشد.
دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده اند که آگاهی پیامبر و امامان از غیب، بدون تعلیم الهی نیست و همان طریق دوم قابل قبول است.
علامه
طباطبائی در کتاب شریف المیزان فرموده اند: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و
هر کس جز او از غیب آگاه باشد، به تعلیم او خواهد بود. و هر جا پیامبر صلی
الله علیه آله و سلم آگاهی خود را از غیب انکار می کند و می گوید علم غیب
ندارم، معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می
دانم از جانب خدا به من آموخته شده است. 3
نمونه هایی از خبرهای غیبی در نهج البلاغه
1- شهر بصره غرق می شود.
پس از آنکه جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد، حضرت علی علیه السلام خطبه ای ایراد فرمود که مضمون بخشی از آن چنین است:
« و ایم الله لتغر من بلد تکم حتی کمانی انظر الی مسجدها کجوجو سفینة » 4
« به خدا سوگند شهر شما غرق می گردد و مسجد شما را می نگرم که گویی بسان سینه کشتی از آب بیرون مانده است. »
ابن
ابی الحدید در شرح این کلام می نویسد: بصره تاکنون دو بار در آب غرق شده
است، یک بار در زمان القادر با الله و یک بار دیگر در زمان القائم
بامرالله، طغیان آب های خلیج فارس این شهر را در آب فرو برد و از آن همه
ساختمان، تنها قسمتی از مسجد جامع، در میان آب دیده می شد. در این دو حادثه
تمام خانه ها خراب شد و جمعیت زیادی غرق شدند. 5
2- معاویه بر سر زمین عراق مسلط می گردد
امیرمومنان
علیه السلام خبر می دهد که حضرتش پیش از معاویه از دنیا می رود و معاویه
پس از او بر عراق مسلط می گردد و سپس می افزاید: « انّه سیأ مرکم بسبی و
البرائة منّی » 6
« از شما می خواهد که به من ناسزا گویید و از من بیزاری جویید. »
همان
طور که حضرت علی علیه السلام خبر داده بود، معاویه پس از آن حضرت بر عراق
مسلط شد و از مردم خواست تا به آن حضرت ناسزا گویند و ماجرای تأسف بار
ناسزاگویی به امیرمؤمنان علیه السلام، که در زمان معاویه مرسوم شده بود و
حتی در خطبه های نماز جمعه نیز صورت می گرفت، در تاریخ ثبت شده است.
علامه
طباطبائی در کتاب شریف المیزان فرموده اند: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و
هر کس جز او از غیب آگاه باشد، به تعلیم او خواهد بود. و هر جا پیامبر صلی
الله علیه آله و سلم آگاهی خود را از غیب انکار می کند و می گوید علم غیب
ندارم، معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می
دانم از جانب خدا به من آموخته شده است
3- مروان بن حکم حکومت بسیار کوتاهی خواهد داشت.
مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد و امام حسن و امام حسین علیهاالسلام، از پدر عفو او را خواستند. حضرت او را آزاد کرد و سپس فرمود:
« اما انّ له امرة کلعقة اللکب انفه و هو ابو الا کبش الا ربعة و ستلقی الامّة منه و من ولده یوماً احمر»7
«
آگاه باشید که برای این مروان فرمانروایی کوتاهی است به مدت لیسیدن سگ
بینی خود را (این تعبیر کنایه از کوتاهی زمان است). او پدر چهار رئیس است و
امت اسلامی از فرمانروایی او و فرزندانش روز خونینی خواهند دید.
همان
طور که آن حضرت خبر داده بود، مروان به حکومت رسید اما حکومت او بیش از 9
ماه طول نکشید و هم چنین فرزندانش به حکومت رسیدند و خونریزی ها کردند.
از
این قبیل اخبار غیبی و خبر از حوادث آینده در نهج البلاغه فراوان است که
در اینجا مجال پرداختن به همه آنها نیست اما مطالعه آن ها، و تدبر در آن،
راهی برای شناخت صفای روح و عظمت امیرالمومنین علیه السلام است. باشد که
عبرت گیریم.
(315)موارد تبديل گناه صغيره به كبيره
موارد تبديل گناه صغيره به كبيره
از آيات و روايات استفاده مىشود كه در چند
مورد، گناه صغيره، تبديل به كبيره مىشود و حكم گناهان كبيره را پيدا مىكند از
جمله:
1- اصرار بر صغيره
تكرار گناه صغيره، آن را تبديل به گناه كبيره
مىكند، و اگر انسان حتى يك گناه كند، ولى استغفار نكند، و در فكر توبه هم نباشد،
اصرار به حساب مىآيد.
صغيره همچون نخ نازك و باريكى است كه اگر تكرار
شود، طناب و ريسمان ضخيم و كلفتى مىگردد كه پاره كردنش مشكل است.
قرآن دربارهى پرهيزكاران مىفرمايد:
«ولم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون» «1»
«آنان آگاهانه بر گناهانشان، اصرار نورزند.»
امام باقر عليه السلام در شرح اين آيه فرمود: «2»
«اصرار، عبارت از اين است كه كسى گناهى كند و
از خدا آمرزش نخواهد و در فكر توبه نباشد.
«3»
اميرمؤمنان
على عليه السلام فرمود:
«اياك و الاصرار فانه من اكبر الكبائر و اعظم
الجرائم» «4»
«از اصرار بر گناه بپرهيز، چرا كه از بزرگترين
جرايم است.»
از گناهان كوچك غافل نشويم
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى
الله عليه و آله همراه ياران (در سفرى) در سرزمين بى آب و علفى فرود آمد، به
يارانش فرمود: «ائتوابحطب»، «هيزم بياوريد» كه از آن آتش روشن كنيم تا غذا بپزيم.
ياران عرض كردند: اينجا سرزمين خشكى است و
هيچگونه هيزم در آن نيست!.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «برويد هر
كدام هر مقدار مىتوانيد جمع كنيد» آنها رفتند و هر يك مختصرى هيزم يا چوب
خشكيدهاى با خود آورد و همه را در پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله روى هم
ريختند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«هكذا تجتمع الذنوب» «اينگونه گناهان، روى هم انباشته مىشوند»، سپس فرمود:
«ايّاكم و الُمحقّرات من الذّنوب …» «5»
«از گناهان كوچك بپرهيزيد كه همه آنها جمع و
ثبت مىگردد.»
امام صادق عليه السلام فرمود:
«لا صَغيرة مع الاصرار» «6»
«در صورت اصرار، گناه صغيرهاى نباشد.»
2-
كوچك شمردن گناه
كوچك شمردن گناه، آن را به گناه بزرگ تبديل
مىكند، براى روشن شدن موضوع، به اين مثال توجه كنيد:
اگر كسى سنگى به سوى ما پرتاب كند، ولى بعداً
پشيمان شده و عذرخواهى كند، ممكن است او را ببخشيم، ولى اگر سنگريزهاى به ما
بزند، و در مقابلِ اعتراض بگويد: اين كه چيزى نيست، بىخيالش. او را نمىبخشيم،
زيرا اين كار، از روح استكبارى او پرده برمىدارد و بيانگر آن است كه او گناهش را
كوچك مىشمرد.
به اين روايات توجه كنيد:
1- امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
«من الذّنوب التّى لا يغفر ليتنى لا أُؤاخَذُ
الّا بهذا» «7»
«از گناهان نابخشودنى اين است كه انسان بگويد:
كاش مرا به غير از اين گناه مجازات نكنند.»
يعنى آن گناهِ مورد اشاره را كوچك بشمرد.
2- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«أشدّ الذّنوب ما استَهان به صاحبه» «8»
«بدترين گناهان، آن است كه صاحبش آن را كوچك
بشمرد.»
3- امام صادق عليه السلام فرمود:
«از گناه حقير و ريز، بپرهيز (سبك مشمار) كه
آمرزيده نشود.»
عرض كردم: گناهان حقير چيست!؟ فرمود آن است كه:
«الرّجل يَذنب فيَقول طُوبى لى لو لم يَكن
لى غير ذلك» «9»
«كسى
گناه كند و بگويد خوشا به حال من اگر غير از اين گناه نداشتم.»
4- حضرت سجاد عليه السلام در ضمن دعا، به خدا
عرض مىكند:
«الّلهم اعُوذُ بِكَ مِن … الاصرارِ عَلى
المَأثَم و استِصغار المَعصيَة» «10»
«پروردگارا! به تو پناه مىبرم از اصرار بر
گناهان، و كوچك شمردن گناه.»
3- اظهار خوشحالى هنگام گناه
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه،
از امورى است كه گناه را بزرگ مىكند و موجب كيفر بيشتر مىشود. در اينجا به چند
روايت توجه كنيد:
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
«شر الاشرار من تبهّج بالشر» «11»
«بدترين بدها كسى است كه به انجام بدى خوشحال
گردد.»
و نيز فرمود:
«مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُلّ» «12»
«كسى كه از انجام گناه، لذت ببرد خداوند ذلّت
را به جاى آن لذّت به او مىرساند.»
امام سجاد عليه السلام فرمود:
«إيّاك و ابتهاج الذّنب فانّه أعظم من ركوبه» «13»
«از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز، كه اين شادى
بزرگتر از انجام خود گناه است.»
و نيز فرمود:
«حلاوة المعصية يفسدها اليم العقوبة» «14»
«عذاب دردناك گناه شيرينى آن را تباه مىسازد.»
و از سخنان امام سجاد عليه السلام است:
«لا خير فى لذّة من بعدها النّار» «15»
«در لذتى كه بعد از آن آتش دوزخ است خيرى
نيست.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«من اذنب ذنبا و هو ضاحك دخل النار و هو باك» «16»
«كسى كه گناه كند و در آن حال خندان باشد وارد
آتش دوزخ مىشود در حالى كه گريان است.»
4- گناه از روى طغيان
يكى ديگر از امورى كه موجب تبديل گناه كوچك به
گناه بزرگ مىشود، طغيان و سركشى در انجام گناه است؛
«امّا مَن طَغى وَ اثَر الحَياة الدّنيا
فَانّ الجَحِيمَ هِىَ المَأوى» «17»
«و اما آنها كه طغيان كردند و زندگى دنيا را مقدم
شمردند، بىگمان جايگاهشان دوزخ است.»
5-
مغرور شدن به مهلت الهى
ديگر از امورى كه گناه كوچك را به گناه بزرگ
تبديل مىكند، آن است كه گنهكار مهلت خدا و مجازات نكردن سريع او را دليل رضايت
خدا بداند و يا خود را محبوب خدا بداند؛
«و يقولون فى انفسهم لولا يعذّبنا اللّه بما
نقول حسبهم جهنّم يصلونها فَبِئسَ المَصير» «18»
«گناهكاران در دل مىگويند: چرا خدواند مارا به
خاطر گناهانمان عذاب نمىكند؟ جهنم براى آنها كافى است، وارد آن مىشوند و بد
جايگاهى است.»
وعده عذاب جهنم براى چنين افرادى، دليل آن است
كه گناه افرادى كه مغرور به عدم مجازات سريع خداوند هستند، گناه كبيره است.
6- تجاهر به گناه
آشكار نمودن گناه نيز، گناه صغيره را تبديل به
گناه كبيره مىكند، شايد از اين نظر كه آشكار نمودن گناه حاكى از تجرّى و بىباكى
بيشتر گنهكار است، و موجب آلوده كردن جامعه، و عادى نمودن گناه مىگردد.
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
«ايّاك و المجاهرة بالفُجور فانّه من اشدّ
المآثم» «19»
«از آشكار نمودن گناهان بپرهيز، كه آن از
سختترين گناهان است.»
و حضرت رضا عليه السلام فرمود:
«المستتر بالحسنة يعدل سبعين حسنة و المذيع
بالسيّئة مخذول» «20»
«پاداش
پنهان كننده كردار نيك، معادل هفتار كار نيك است، و آشكار كننده گناه، خوار
مىباشد.»
7- گناه شخصيتها
گناه آنان كه در جامعه، داراى موقعيت خاص
هستند، با گناه ديگران يكسان نيست، و چه بسا گناه صغيره آنها، حكم گناه كبيره را
داشته باشد، زيرا گناه آنها داراى دو بعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى.
گناه شخصيتها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى
مىتواند زمينهى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دين مردم شود.
بر همين اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصيت
ها، غير از حساب او با ديگران است.