تحقیق در مورد تفسیر قرآن

ريشه در اعماق، شاخه بر افلاك

سخن از قرآن و تفسير آن، سخني دراز دامن و
ديرپا است. هنوز نزول وحي استمرار داشت كه نياز قرآن به تبيين و تفسير مطرح
شد و قرآن رسماً اعلام كرد كه فهم آيات وحي:
1 ـ نيازمند بيان و توضيح پيامبر(ص) است. «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ
الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (نحل/44)
2 ـ در پرتو تدّبر و تفكّر و ژرفكاوي ميّسر است. «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ
إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا
الْأَلْبَابِ» (ص/29)
3 ـ در همه سطوح و لايه‌ها، همسان نيست؛ بلكه برخي سطوح معرفتي آن آسان
ياب و همگان فهم است و برخي لايه‌هاي معرفتي آن در دسترس خواص و راسخان در
علم قرار دارد. « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ
وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/7)
از آن زمان اهتمام به تفسير و تبيين قرآن و پيام‌هاي آن آغاز شد و هر
چه زمان سپري گرديد، اين نياز بيشتر رخ نمود و به شكل گسترده‌تري مطرح شد.
از آغاز اين تلاش تا كنون صدها تفسير و هزاران جلد كتاب براي قرآن
نوشته شده است و همچنان ادامه دارد. استمرار تفسير نگاري و اهتمام به آن از
سوي عالمان مبرّز در طول سيزده قرن گذشته و نيز قرن حاضر حكايت از اين
واقعيت دارد كه متفكران جهان اسلام و عالمان حوزة دين، در هر زمان احساس
كرده‌اند كه آنچه پيشينيان در توضيح و تبيين كلام الهي نوشته‌اند، كافي
نيست و هنوز ابعادي از پيام وحي نيازمند مطالعه و فهم مجدّد است. برخي از
اين تفاسير در جستجوي پيام‌هاي جديد و فهم برتر بوده‌اند و برخي ديگر حامل
روش ها و بيان هاي تفسيري نوين به شمار مي‌آيند.
آن دسته از تفاسيري كه در تلاش براي فهم بيشتر و پرده برداري از مفاهيم
ژرف تر و معارف‌ ناب ترند، ضرورتاً اين پيش فرض را پذيرفته‌اند كه آيات
قرآن و كلام الهي داراي سعة مفهومي و ظرفيّت ويژة تدّبري و پژوهشي است و با
اين كه از همين الفبا و واژگان بشري و از ادبيات انساني بهره برده است و
خود را تنزّل داده است تا هم صحبت انسان خاكي تجربي شود، امّا از آن جا كه
كلام خداست و از منشأ علم محيط و حكمت و قدرت بي انتهاي او نازل شده است،
اين تفاوت را با كلمات بشري پيدا كرده است كه ژرفكاوي در آن به بن‌بست
نمي‌رسد و پژوهش در آن به تكرار و بيهودگي نمي‌انجامد و اين خود مي‌تواند
از ابعاد اعجازي قرآن بشمار آيد. سخن پيامبر(ص) نظر به همين حقيقت دارد كه
فرموده است:
«و له ظهر و بطن؛ فظاهره حكم، و باطنه علم، ظاهره انيق، و باطنه عميق … لا تحصي عجائبه، و لا تبلي غرائبه. (الكافي،2/599)
« براي قرآن ظاهري و باطني است، ظاهرش حكم و باطنش دانش، ظاهرش زيبا و باطنش ژرف … شگفتي‌هاي آن به پايان نمي‌رسد»
و نيز اين كلام علوي اشاره به تمايز كلام الهي با كلام بشري دارد، هر چند در قالب كلمات و ادبيات عربي نازل شده است.
« هو كلام الله، و تأويله لايشبه كلام البشر؛ كما ليس شيءٌ مِن خَلقِهِ
يُشبِهُهُ، كذلك لايُشبِهُ فعله تعالي شيئاً من افعال البشر … .» (بحار
الانوار،92/107)
« قرآن كلام خداست و باز گرداندن اين كلمات به معاني و مقاصد آن، چونان
كلام بشر ـ محدود و سطحي ـ نيست. تنها نه كلام انسان كه هيچ مخلوقي از
مخلوقات خدا و هيچ بعدي از ابعاد وجودي انسان و هيچ كاري از كارهاي بشر،
شبيه آفرينش الهي و در مقياس، هماورد آن نيست، پس قرآن را از اين جهت نبايد
با كلام بشر مقايسه كرد.»

قرآن، پيامي فرازمان و فرامكان

تفسير پذيري مستمر قرآن و مفيد بودن
تفاسير جديد از آن، بر اين پايه استوار است كه قرآن حامل پيام هاي فرازمان و
فرامكان باشد و مفاهيم و معارف و رهنمودهاي آن، تاريخمند و محصور در
چارچوب فرهنگ زمانه نباشد. زيرا اگر پيام ها و رهنمودهاي قرآن، رنگ زمان
خاصي را داشته باشد، و آن رنگ بر محتواي قرآن تأثير گذار بوده باشد، سفارش
به فهم قرآن و عمل به آن براي نسل‌هاي بعد و عصرهاي نيامده، كاري بي فايده
يا كم فايده خواهد بود. اينكه قرآن به زبان عرب و در قالب ادبيات گفتاري و
ناظر به فرهنگ سرزمين حجاز نازل شده است و با اين حال نكته ها، پيام ها،
رهنمودها، احكام، اخلاق‌، حقوق و حدودش براي زندگي فردي و اجتماعي انسان
فرازماني و فرامكاني باشد، خود نكته‌اي در خور تأمل و تفكر است.
پرسش و ابهام و حتي خدشه در اين باره ـ بدون توجه به نزول آيات از
جانب خداي قادر حكيم و بدون اعتماد و اتكا به روايات رسيده از عترت ـ چندان
شگفت نيست؛ به ويژه اگر آيات قرآن را كلام الهي ندانيم، بلكه كلام
پيامبر(ص) و در حيطه فهم و برداشت او به عنوان «بشرٌ مثلكم» بشمار آوريم! و
بخواهيم تمام ويژگي هاي كلام بشري را بر آن بار كنيم!
ولي اگر پذيرفته باشيم كه كلمات قرآن، به رغم عربي بودن و نزول در
قالب ادبيات و فرهنگ محيط نزول، براستي كلام الهي است و پيامبر(ص) در آن،
سهمي جز انتقال و ابلاغ نداشته است.
و اگر پذيرفته باشيم كه مخاطب واقعي آيات قرآن، تنها مردم حجاز، آنهم
در عصر نزول نبوده‌اند، بلكه قرآن براي «كافة مردم» نازل شده و حلال و حرام
آن تا هميشه تاريخ خواهد بود و يافته‌هاي علمي آينده بشر و واقعيت هاي
جاري زمان، آموزه‌ها و بينش ها و باورها و توصيه‌هاي او را باطل نساخته و
از اعتبار نخواهد انداخت:
« لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» (فصلت/42)
و اگر پذيرفته باشيم كه قرآن داراي لايه‌هاي مختلف مفهومي و معرفتي
است كه بخشي از آن طي زمان، و در نتيجه پيدايش پرسش‌هاي جديد براي انسان،
آشكار مي‌شود، در اين صورت، تدبر هماره و تلاش مداوم تفسيري و پژوهش‌هاي
پياپي در قرآن، كاري مفيد، بلكه بايسته خواهد بود.
زيرا بر اساس اين باورها، قرآن ريشه در ژرفاي علم و اراده و قدرت و
حكمت نامحدود الهي دارد، بر جغرافياي حجاز و در فرهنگ و ادبيات عرب روئيده
است ولي شاخ و برگش را بر پهنه زمين و زمان گسترده است:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً
كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ
تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا » (ابراهيم/25-24)
اين چنين است كه هر قرآن پژوه و مفسر كه به شرايط تفسير و قرآن پژوهي
پايبند باشد و شناخت‌هاي مقدماتي را تحصيل كرده باشد، دست به سوي شاخساران
كلام وحي فراز كند، فهم و برداشتي جديد و پيامي سازنده و مفيد دريافت خواهد
كرد. در حديثي از امام صادق(ع) سؤال شده است:
« ما بال القرآن لايزدادُ علي النّشر و الدّرس الاّ غضاضه؟ فقال: أنّ
الله –تبارك و تعالي- لم يجعله لزمان دون زمان، و للناس دون ناسٍ، فهو في
كلِّ زمانٍ جديدٌ، و عند كل قومٍ غَضٌ، الي يومِ القيامة»
(بحارالانوار،2/280)
« چه سرّي در قرآن نهفته است كه در نتيجه كثرت نشر و آموزش مداوم،
تازگي خود را از دست نمي‌دهد؟ امام(ع) فرمود: راز اين ماندگاري و جاودانگي
اين است كه خداي متعال، قرآن را براي زمان خاصي و گروه ويژه‌اي از مردم
نازل نكرده است تا به كار زماني ديگر و مردمي ديگر نيايد. چنين است كه قرآن
در هر زمان بديع و نزد هر مردمي با طراوت و زنده است، تا روز قيامت.»

حركت با نياز زمان، رمز پويايي تفسير در هر عصر

ضرورت تدّبر مداوم در قرآن و اهتمام به
تدوين تفاسير نوين، نبايد به بازنويسي نوشته‌ها و تأملّات پيشين و تفسير و
تبديل برخي واژگان منتهي شود؛ بلكه مهمترين شرط پويايي و ثمر بخشي هر
تفسير، اين است كه مفسّر، همپاي نيازها و تحولات فكري، فرهنگي، اعتقادي و
اجتماعي زمانش باليده باشد و با پرسش‌هاي جديد و جدّي به مطالعة آيات وحي
رو آورده باشد.قرآن پژوهي با معيارهاي علمي و كارشناسانه و به انگيزة يافتن
پاسخ‌هاي قرآني براي پرسش‌هاي انسان معاصر، و نيز به انگيزة يافتن درمان
هاي جدّي براي دردها، اضطراب ها و رنج هاي مردم اين عصر، تلاشي است كه به
كشف پيام هاي نوين قرآني منتهي مي‌شود و اين همان اقدام شايسته‌اي است كه
علي(ع) از آن به عنوان «استنطاق» و رمز گشايي از زبان قرآن ياد كرده است:
«ذلك القرآن فاستنطقوه، ولن ينطق، الا إنّ فيه علم ما يأتي، و الحديث
عن الماضي، و دوائر دائكم، و نظم ما بينكم» (نهج البلاغه، خطبه 158)
« اين قرآن است، پس تلاش كنيد كه زبان بگشايد و راز گويد، و البته-
خود، بي آنكه شما تلاش كنيد- سخن نخواهد گفت! هان! در اين قرآن دانش و
آگاهي درباره آنچه خواهد آمد و گزارش از روزگاران سپري شده و وقايع گذشته
وجود دارد، داروي درد شما و نظم ميان شما انسان ها در اين قرآن نهفته است.»
آن حضرت در بياني ديگر بخشي از معناي بالا را با عبارتي روشن تر بيان كرده و فرموده است:
«هذا القرآن، إنما هو خطٌ مستورٌ بين الدّفّتين، لا ينطق بلسانٍ، و
لابّد له من ترجمان، و أنما ينطق عنه الرّجال.»(نهج البلاغه، خطبه125)
« اين قرآن، خطوطي نقش گرفته در ميان دو جلد است، با زبان سخن
نمي‌گويد- كه بي هيچ تلاش علمي بتوانيد آن را بشنويد- بلكه براي پي بردن به
معارف و پيام هاي او نياز به ترجمه است و توضيح دهنده اي است- كه هم زبان
زمان را بداند و هم زبان قرآن را- و مرداني كارشناس و متعمق اند كه از جانب
قرآن سخن مي گويند و اسرار آن را باز مي‌نمايند.»
فصلنامه پژوهش‌هاي قرآني، در اين شماره به نقد و بررسي شماري از
تفاسير معاصر پرداخته است تا برخي نقطه‌هاي ممتاز هر تفسير را ـ به قدر
مجال ـ باز نمايد و به بعضي كاستي‌هاي آن اشارتي داشته باشد. تا از اين
رهگذر راه را براي تفسيرهايي پربارتر و راهگشاتر، بگشايد.

نيازها و نگراني هاي انسان معاصر

چنان كه اشارت رفت، شرط شناخت لايه هاي
جديد معارف قرآن و بازخواني آن براي مخاطبان اين عصر، شناخت نياز ها و
كمبودها، آسيب ها و گمشده هاي معرفتي و علمي اين نسل است؛ نسلي كه در دو سه
قرن اخير تلاش زيادي كرده است تا مفاهيمي چون، عدالت، رفع تبعيض‌هاي
ناروا، امنيّت، آرامش و نظم و قانون پذيري و قانون‌مداري را در جامعه بشري
احيا كرده و گسترش دهد. انسان را از اضطراب و دلهره، احساس پوچي و يأس،
كشيده شدن به رفتارهاي خشونت بار و جنون آميز، پناه بردن به افيون و بي
خبري، گريز از تعهدات اجتماعي و انساني و … پرهيز دهد.
دانشمندان، متفكران و مصلحان بشري، سال هاي متمادي براي يافتن راه حل
هايي قابل قبول و مؤثر تلاش كرده اند. اين تلاش ها در برخي زمينه‌ها به
نتايجي منتهي شده است؛ از جمله اين كه بخشي از رفاه و آسايش جسمي در نتيجه
پيشرفت تكنولوژي براي بخشي از مردم جهان فراهم آمده است؛ امنيّت نسبي در
برخي محيط‌ها در پرتو نيروي پليس و دوربين‌هاي مداربسته تأمين شده است،
امّا هنوز بيشتر جوامع انساني هم از آن رفاه و هم از اين امنيّت محرومند و
چه بسا همانان كه بيشترين امنيّت را براي خود تدارك ديده‌اند، كمترين
امنيّت را براي ملت هاي ديگر باقي گذاشته‌اند! پيشرفت هاي نسبي تلاش هاي
بشري در زمينة امنيّت، عدالت، حقوق بشر و زندگي مطلوب انساني، هنوز كه هنوز
است در مقايسه با آسيب‌ها، ناامني‌ها، تضييع حقوق انسان ها و ظلم نابرابري
اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دستاورد اندكي به حساب مي‌آيد. و چه بسا بخشي
از اين دستاوردها، چونان داروهاي شيميايي، دردي را اگر تسكين داده باشد،
عوارض و دردهاي جديدي را نيز به همراه داشته و اين واقعيت باعث شده است تا
متفكران و مصلحان اجتماعي در عصر حاضر، بيش از هر زمان ديگر شيفتة شنيدن
پيام ها و راه حل هاي جديدي باشند كه بتواند بن‌بست هاي موجود را بشكند. آن
ها مي‌خواهند بدانند كه آيا اسلام و قرآن براي ساختن جهان و انسان آن گونه
كه بايد باشد و انتظار مي‌رود ، طرحي كاربردي دارد؟ يا خير!
پاسخ به اين پرسش ها، از وظايف قرآن پژوهان معاصر است و به تعبير امام
انديشه و بيان «فيه دواء دائكم و نظم ما بينكم» يافتن دواي دردهاي اين نسل
و رسيدن به نظمي نوين- الهي و انساني- براي جوامع كنوني، نيازمند همت
اراده هايي نيرومند، عزم هايي الهي و توان هايي علمي و مصلحاني كار آزموده
است.


عنوان : نقدي بر مقاله ي «تفسير قرآن يا پوشش آن»

چکیده
نگاشته­ای
که در پیش روست، بررسی و نقد مقاله­ای با عنوان «تفسیر قرآن یا پوشش آن»
می­باشد. نویسنده در این مقاله ادعا کرده است که تفسیر از دیدگاه قرآن،
مقبول نیست و قرآن نیازمند هیچگونه تفسیری نمی­باشد، چرا که قرآن، خود را
فاقد هرگونه اجمال و ابهام معرفی کرده است. سپس ادعا نموده بر فرض اینکه
قرآن نیازمند به تفسیر باشد، کسی که صلاحیت تفسیر قرآن را دارا باشد وجود
ندارد. این نوشتار بر این انگیزه­ است تا با نگاهی واقع‎بین و جامع به آیات
قرآن، راز نیازمندی به تفسیر قرآن را بیان نماید و در پایان به مسأله­ی
شأنیت پیامبر اسلام(ص) و جایگاه ایشان در تفسیر آیات قرآن کریم بپردازد.
 
مقدمه
قرآن
كریم كتاب هدایت همه‌ی انسان‎ها در همه‌ی اعصار است و اختصاصی به عصری خاص
و یا نژادی ویژه ندارد، بر همین اساس با زبان جهانی فطرت، كه فرهنگ مشترك
همه‌ی انسان‎ها در همه‌ی زمان‎ها و مکان‎ها است و هر انسانی از آن بهره‌مند
است سخن گفته است و با هدف إنذار تمام بشریت نازل شده است، ولی با اندکی
تأمل در آیات قرآن کریم، به این نکته پی می­بریم که علوم و معارف نهفته در
قرآن کریم دارای مراتب مختلف است: فهمیدن قسمتی از این معارف برای عموم،
آسان است، به شکلی که اگر کسی با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، بدون نیاز
به تفسیر می­تواند آن معارف را از قرآن کریم فرا گیرد، ولی فهمیدن بخش
عمده­ای از معارف بلند قرآن در سطحی فراتر از فهم توده­ی مردم است و دلالت
آیات بر آن معارف برای آنان آشکار نیست. از دیرباز علم تفسیر متصدی تبیین
این بخش از آیات و معارف الهی بوده است. اما این علم کاربردی از سوی برخی
افراد نا­آگاه و یا مغرض مورد هجوم و بی­مهری قرار گرفته و از آن جمله
مقاله‎ای است با عنوان «تفسیر قرآن یا پوشش آن» که علم تفسیر  و شأنیت
تفسیرگری پیامبر گرامی اسلام(ص) را نشانه رفته است.
نگاشته­ی مورد نقد، در دو محور ­قابل بررسی است، که در این مقاله به آن‎ها می­پردازیم:
1.  یک مطلب، زمانی نیازمند تفسیر است که مجمل یا مبهم باشد در حالی که با استناد به خود قرآن،[1] آیات آن نه مجمل است و نه ابهامی دارد، پس نیازی به تفسیر ندارد.
2. 
بر فرض نیاز به تفسیر، چه کسی شأنیت تفسیر قرآن را داراست؟ بر اساس آیه­ی
اول سوره­ی تحریم، پیامبر اسلام برای خشنودی ازواج خود، حلال خدا را بر خود
حرام کرده و به همین دلیل مورد توبیخ خداوند قرار گرفته است، آیا باز هم
شأنیتی برای تفسیر قرآن دارد یا نه؟ وقتی پیامبر شأنیت تفسیر ندارد، به
طریق اولی، مبلغان دینی، هیچ‌گونه شأنیتی برای تفسیر قرآن ندارند.
پیش
از مطالعه این مقاله توجه به این نکته ضروری است که نویسنده با اکتفا به
ظاهر آیات قرآنی و فهم بدوی خود از آیات مورد اشاره و بدون در نظر گرفتن
دیگر آیات مربوطه، شرایط زمانی و مکانی نزول آیات، ناسخ و منسوخ، محکم و
متشابه و… به بحث پیرامون مدعای خود پرداخته است. این در حالی است که
ملاحظه موارد مزبور در فهم دقیق هر سخنی لازم و ضروری است.
 
قرآن و نیازمندی به تفسیر
نویسنده­
با این استدلال که طبق آیات قرآنی، چون قرآن نور است و با بیانی روشن نازل
شده است پس در آن هیچ‎گونه اجمال یا ابهامی وجود ندارد، این‎گونه نتیجه
می‎گیرد که پس به گفته قرآن، دیگر نیازی به تفسیر برای آن نیست. در این
محور کوشیده می­شود تا به لزوم و اهمیت تفسیر برای قرآن، پرداخته شود.
تفسیر در لغت و اصطلاح
«تفسیر» مصدر باب تفعیل از ماده­ی «فَسَرَ» است که در کتب لغت از آن به «اظهار معنای معقول»[2] و «كشف معناى لفظ و اظهار آن»[3] تعبیر شده است. تفسیر در اصطلاح مفسرین قرآن به معنای بیان معانى آیات قرآنى و كشف مقاصد و مدلول­های آن می­باشد.[4]
بررسی دلایل نیازمندی قرآن به تفسیر
گرچه
قرآن با توجه به اوصافی که خود برای خویش ذکر کرده، «بیان»، «تبیان»،
«کتاب مبین» و «عربی آشکار» است، اما چنانکه در مقدمه نیز به آن اشاره شد
علوم و معارف نهفته در قرآن کریم دارای مراتب مختلف است که بخشی از آن جز
با کمک مفسران و رعایت ضوابط تفسیر و مراجعه به دانش‎های لازم و احادیث
معصومین، قابل دسترسی نیست. در کنار این علت می‎توان از علل دیگری نیز یاد
نمود:
الف: ضعف دانش
توده­ی
مردم از محتوای علومی که در فهم آیات قرآن مؤثر است اطلاع چندانی ندارند.
دانش‎هایی همچون «واژه‎شناسی»، «صرف و نحو»، «معانی و بیان»، «اسباب و
شرایط نزول»[5]
و نیز «تاریخ ادیان» در فهم واژگان و جملات بکار رفته در هر زبانی لازم و
ضروری است خاصه اگر عباراتی باشد حکیمانه و حاوی معارف والا. بنابراین یکی
از علل نیازمندی قرآن به تفسیر را باید در ضعف مخاطبان جستجو نمود.[6]
ب: برخی از ویژگی‎های قرآن کریم
علت
دیگر در نیازمندی به تفسیر را باید در خود قرآن کریم یافت، چرا که قرآن
دارای ویژگی‎هایی است که برخی از آن‎ها در نیازمندی به تفسیر مؤثر است؛
مانند:
1.  معارف بسیار زیاد و الفاظ محدود
   این کتاب آسمانی تمام معارفی را که بشر برای سعادت خویش به آن نیازمند است را در حجم نسبتا کمی از الفاظ و عبارات ارائه کرده است.[7]
قرآن در بسیاری از موارد، از جمله احکام و مطالب مربوط به فروع دین، خطوط
کلی و مبانی دینی را بیان نموده و سخن در جزئیات به عهده­ی پیامبر اسلام(ص)
و دیگر معصومین نهاده شده است.[8] امام صادق(ع) فرمودند:
«نماز
بر رسول خدا(ص) نازل شد در حالی که برای ایشان مشخص نشده بود که سه یا
چهار رکعت باشد تا زمانی که رسول خدا(ص) آن را برای مؤمنان تفسیر کرد
.»‏[9]
ارائه­ی
معارف بلند و گوناگون در الفاظ محدود سبب می‎شود فهم بخشی از عبارات،
نیازمند تأمل و تحقیق عمیق­تری باشد، که این تأمل و تحقیق علمی دقیق، به
عهده­ی علم تفسیر است.
2.  محتوای متعالی در ساختار الفاظ بشری
   در قرآن علاوه بر آیاتی که به امور جهان مشهود می­پردازد آیاتی نیز وجود دارد که علوم
و معارف ویژه‌ای در جهان‌بینی توحیدی، اسمای حسنای الهی، قضا و قدر، جبر و
تفویض و اختیار، تجرّد روح و بسیاری از مسائل عمیق حكمت نظری و عملی دیگر
را ارائه می‎كند که این آیات، حقایقی فراتر از این جهان را در قالب الفاظی
که برای تفهیم و تفاهم امور این جهانی وضع شده­اند ارائه می­کند و این امر
سبب می­شود که فهم مقصود خداوند از آن آیات، بدون شرح و توضیح، برای همگان
میسر نباشد و علم تفسیر در این زمینه مهمترین نقش را ایفا می­کند.[10]
3.  نداشتن سامانه­ی موضوعی
یکی
دیگر از ویژگی‎های قرآن که موجب نیازمندی به تفسیر می­شود آن است که به
دلیل نزول تدریجی و همراه با حوادث مختلف، از دسته­بندی موضوعی برخوردار
نیست و تمام سخن درباره­ی یک موضوع را یک جا و در فصل معینی بیان نکرده
است، بلکه در هر صفحه­ای از آن و گاه هر آیه‎ا­ی در آن، از موضوعات متعددّی
سخن به میان آمده است.[11]
طبیعی است که بدون ملاحظه تمام گفتار و عبارات گوینده در زمینه هر موضوع
نمی‎توان قضاوت درستی در آن رابطه داشت و همین امر، ضرورت نیاز به تفسیر
موضوعی را روشن می‎سازد.[12]
4.     برخورداری قرآن از بطن
قرآن
علاوه بر اینکه معارف خود را در سطحی متناسب با فهم عوام جامعه بیان
داشته، بسیاری از معارف والای خود را در لایه­های معنایی دیگری غیر از ظاهر
(که در روایات از آنها به “بطن” تعبیر شده)[13]
ارائه نموده است، و همان‎طور که معنای ظاهری عبارات قرآن برای افراد
ناآشنا به اسلوب کلامی آن آشکار نیست، معنای باطنی قرآن نیز برای جمع
بیشتری آشکار نیست، که این مطلب ضرورت نیاز به علم تفسیر برای دستیابی به
معنای باطنی قرآن را تاکید می‎نماید.[14]
علل
دیگری نیز برای نیازمندی به تفسیر ذکر شده که تنها به ذکر نام آن‎ها اکتفا
می­کنیم: اسلوب ادبی قرآن، ایجاز‎گویی آن در نقل مطالب تاریخی و بسیاری از
مباحث اعتقادی و علمی، نیاز مخاطبان به ارائه­ی تفسیر عصری و متناسب با
شرایط هر عصر، فاصله­ی زمانی با نزول قرآن.[15]
ج) تفسیر قرآن از منظر قرآن
 
قرآن کریم، خود در آیات متعددی به لزوم تفسیر اشاره نموده است. اگرچه
خداوند در برخی از آیات، قرآن را نور و بیان آشکار معرفی نموده، در آیاتی
دیگر از آن به عنوان کتاب مکنون و سخن سنگین یاد کرده، می‎فرماید:
« كه آن، قرآن كریمى است، كه در كتاب محفوظى جاى دارد، و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند [دست یابند].»[16]
و از سوی دیگر، همگان را به تدبر در قرآن امر نموده است:
«این كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر كنند
و خردمندان متذكّر شوند»[17]
آری
قرآن نور است، اما نوری که تنها چشم‎هایی که به ابزار مناسب، مسلح باشند
توانایی دیدن آن را دارند؛ همچون خورشید تابان و روشن که هر کس در دید او
نقصی باشد یا اصلا ً خورشید را نمی‎بیند و یا آن را چنان كه هست نمی­بیند.
ابزار لازم برای مشاهده نور قرآن در وهله اول، کسب طهارت و بینش عمیق علمی
است:
«و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند [دست یابند].»[18]
گناه، قفل قلب آدمی است و انسان را از تدبّر در معارف قرآن باز می‎دارد. از این‎رو معارف قرآنی در دل بسته نفوذ نمی‎كند:
«آیا آن‎ها در قرآن تدبّر نمى‏كنند، یا بر دل‎هایشان قفل نهاده شده است؟!»[19]
بنابراین
نور بودن قرآن به معنای بدیهی بودن و بی­نیازی انسان‎ها از تفسیر آن نیست.
قرآن نه آن‎قدر ساده است که نیازی به تحلیل نداشته باشد و نه آن‎چنان
پیچیده و مبهم است که دست‎نیافتنی باشد، بلکه باید با تدبر در آن و عمل به
رهنمایی‎های معصومین به عمق آن پی ­برد.[20]
از
جهتی دیگر عمومی بودن فهم آن بدین معنا نیست كه بهره‌ی همگان از این كتاب
الهی یكسان است. معارف قرآنی مراتب فراوانی دارد و هر مرتبه‌ی آن، بهره‌ی
گروهی خاص است، آنچنان‎که در روایتی از امام صادق(ع) وارد شده است:
«کتاب
خدا بر چهار قسم است: عبارت، اشاره، لطایف و حقایق؛ «عبارت» برای عوام،
«اشاره» برای خواص، «لطائف» برای اولیاء و «حقایق» برای انبیاء است
[21]
 
پیامبر و شأنیت تفسیر
از
نظر نویسنده­ی مورد نظر، بر فرض نیازمندی به تفسیر قرآن، هیچ‎کس شأنیت
تفسیر کردن قرآن را ندارد، حتی پیامبر اسلام(ص)، چرا‎که به زعم ایشان،
پیامبر گرامی اسلام، خلاف دستور خدا عمل نموده و در آیه­ی اول سورۀ تحریم
مورد عتاب خداوند قرار گرفته، پس حق تفسیر کلام خدا را ندارد!.
 اما
با توجه به آیات قرآن، به این نکته دست می­یابیم که تبیین جزئیات، خصوصیات
و خطوط كلّی احکام و بیان بطون و غوامض آیات بر عهده‌ی رسول اكرم(ص) نهاده
شده است:
«و ما این ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آن‎ها روشن سازى[22]
«آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا كنید)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید[23]
اما در مورد آیه­ای که نویسنده­ به آن استناد نموده[24]
باید گفت: در این آیه، هیچ‎گونه «امر شرعی» از طرف خداوند به پیامبر نشده
بود تا بعد از ترک آن گفته شود پیامبر بر خلاف امر خدا عمل نموده، بلکه
آنچه که پیامبر بر ترک آن قسم یاد کردند عملی مباح بوده است نه واجب.[25]
در توضیح این مطلب باید گفت که شخص مسلمان می‎تواند تمامی اعمالی که به
خودی خود از جمله مباحات، مستحبات و مکروهات شرعی به حساب می‎آیند را به
اختیار خود ترک کند یا انجام دهد و تنها در صورتی این اختیار از او سلب
می‎شود که مثلاً شخصی بواسطه­ی نذر یا قَسَم، آن امر را بر خود حرام یا
واجب نماید. در این صورت هر چند آن عمل، واجب یا حرام شرعی می‎شود اما این
حرمت و وجوب، حکم مستقیم الهی به حساب نمی‎آید و در واقع نوعی سخت­گیری شخص
بر خود به شمار می­رود که البته به تایید خداوند نیز رسیده است.[26]
حرمت مذکور در آیه­ی مورد بحث نیز از همین قسم است، زیرا عمل زناشویی امری
است که انجام و ترک آن به عهده مکلفان گذاشته شده است و پیامبر اسلام این
عمل مباح را بر خود حرام نمود و خود را به مشقت انداخت. از این‎‎رو خداوند
از روی شفقت و مهربانی به او فرمود چرا برای خشنود نمودن برخی از همسران که
رعایت ادب و احترام پیامبر را ننموده‎اند خود را به مشقت انداخته است؟[27]
پس
نه تنها محتوای این آیه نکته‎ای منفی در پیامبر و خدشه بر جایگاه و شأن
تفسیری وی به حساب نمی­آید، بلکه مقام شامخ وی نزد خداوند را نشان می‎دهد.
 
نتیجه‎گیری
با
توجه به مطالبی که ارائه گردید، باید گفت از یک سو استدلال نویسنده بر عدم
نیاز به تفسیر نیز خود دلیل محکم دیگری بر نیازمندی به تفسیر است چراکه
ایشان با دیدن چند آیه از قرآن، که بیانگر بخشی از ویژگی‎های قرآن است
-بدون توجه به آیات دیگری که زوایای دیگری از ویژگی‎های قرآن را نشان
می‌دهد- اقدام به نتیجه­گیری کلی نموده­اند، که خود همین عمل، نوعی تفسیر
به حساب می­آید.
از
سوی دیگر نیازمندی به تفسیر به دلیل نقائص و شرایطی است که بر ما مستولی
شده و هیچ‎گونه نقص و ابهامی بر ساحت مقدس قرآن نیست. بنابر آیات قرآن
کریم، وظیفه­ی بیان قرآن و آماده‎سازی آن برای استفاده­ی همگان، به عهدۀ
پیامبر گرامی اسلام(ص) نهاده شده است.
در
نهایت، این نکته روشن می‎شود که نقش تفسیر، سرپوش‎گذاری بر مطالب نادرست
نیست؛ بلکه هدف از آن، رسیدن به منظور حقیقی گوینده است. پس این برداشت
نابجای نویسنده مقاله مورد نقد -که تفسیر را راه فراری از بیان واقعیات
می‎پندارد- قابل قبول نیست.


One thought on “تحقیق در مورد تفسیر قرآن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top