برای عبور از گردنه صراط چه کنیم؟
مومن زرنگ و باهوش است. انسان زرنگ از هر
موقعیتی بیشترین استفاده را از آنِ خود مینماید. از تهدیدها فرصت میسازد.
از ناخوشیها و نامرادیها نه تنها شکایت نمیکند بلکه با نگاهی خوشبینانه
و دلی دریایی و قلبی شاکر، ضمن طی کردن مسیر خروج از مشکلات، بیش از اینکه
خارهای پیشِ پا را ببیند گلهای زیبا و معطر را دیده و تا آنجا که بتواند
از آنها میچیند.
در مسیر زندگی، یکی از کارهایی که اجر و
پاداش فراوانی دارد، خدمت و رسیدگی به بیماران است. چرا که خداوندِ
مهربانتر از مادر، به بیماران توجه خاصی داشته و ایام بیماری بندگان مومنش
را به صورت ویژه حساب میکند. تحمل درد و بیماری آنان را عبادت به حساب
آورده و چندین برابر به آنان پاداش میدهد. امام باقر علیه السلام فرمودند:
تب یک شب با عبادت یک سال و تب و درد یک شب با عبادت شصت سال و در سه شب با عبادت هفتاد سال برابری میکند. [۱]
آری بیماری را عبادت و بیماران را عابدان
شب زنده دار، محسوب مینماید. و اینگونه، هر کسی هم که به این عابدان خدمت
کند، در درگاه خداوند متعال عزیز و محترم شمرده شده و مورد عنایات خاص
پروردگار عالم قرار میگیرد.
برای خدمت به بیماران نیز، عرصههای مختلفی وجود دارد که در بین آنها، پرستاری و رسیدگی به بیمار، ارزش و اهمیت فراوانی دارد.
پرستاری از بیماران آنقدر اهمیت دارد که پیامبر خدا صلىالله علیه وآله وسلّم فرمودند :
هر کس یک شبانه روز بیمارى را پرستارى کند
، خداوند ، او را همراه با ابراهیم خلیل ، برمى انگیزد و به سان برقى پُر
درخشش ، از صراط مىگذرد . [۲]
آری پرستاری از مریض، وسیله ای مطمئن برای
عبور از پل صراط بوده و اینچنین، هرکس که دغدغه عبور از صراط را دارد،
میتواند از این وسیله بهره برده و راه پیش روی خود را هموار نماید.
با این بیان، معلوم میشود که سختیهای
پرستاری از بیمار، در مقابل آنچه که انسان به دست میآورد، هیچ و به مثابه
کاهی در مقابل کوهی است.
حال که اینگونه است باید برای این امر
مقدس قدم برداشت و به یاری بیماران شتافت. مخصوصا بیمارانی که همراه نداشته
و نیاز به مراقبت بیشتری دارند.
اکنون که پرستاری از بیماری، وسیلهای است
برای عبور از گردنه صراط، هر که دل در گرو سعادت خویش دارد، میبایست
عاشقانه برای پرستاری و مراقبت از بیماران بشتابد و کمر همت برای خدمت این
عزیزان ببندد.
اما توجه به این نکته ضروری است که هرچه
کاری اهمیتش بیشتر باشد به همان میزان، پرداختن به آن نیز میبایست بیشتر
شود. در مسئله پرستاری بیماران ، هم خود این مسئله اهمیت فراوانی دارد و هم
پاداشی که برای آن در نظر گرفته شده بسیار ارزشمند است. چرا که اگر کسی
موفق به عبور از پل صراط نشود، قافیه را باخته و جهنم و عذاب سوزان آن را
برای خود خریده است.
از این رو، میبایست ازسویی به این کار
اهتمام بیشتری ورزید و از سوی دیگر دایره پرستاری خود را وسیعتر نمود. برای
توسعه میدان خدمت نیز، راههای زیادی فراروی انسان قرار دارد که در این
میان “وقف”، چیز دیگریست که جلوه و درخشش ویژهای هم دارد.
وقف برای پرستاری از بیماران، خدمت
ماندگاری است که تا قیامت میتواند امتداد داشته و زیر پروبال بسیاری از
بیماران رنجور وتنها را بگیرد.
با وقف برای پرستاری از بیماران، میتوان
سرپناهی مطمئن برای خدمت صادقانه و بیمنت برای تمام بیمارانی که به نوعی
نیاز به پرستاری و مراقبت دارند بنا نمود.
با وقف برای پرستاری از بیماران، میتوان
از هم اکنون تا قیامت برای بیماران غریبی که در گوشهی بیمارستان یا در کنج
خانهای نیازمند پرستاری هستند چارهای اندیشید و پرستارانی مهربان برای
آنان اجیر نمود تا آنان را تروخشک نموده و دردی از دردهای آنان را بکاهند.
وقف برای پرستاری از بیماران، اجر و تأثیر
فراوانی دارد. چرا که یک کار است و چند نتیجه. واقف خیراندیشی که با این
انگیزه وقف میکند از سویی از پاداش وقف بهره مند شده و نامش در زمره
واقفین ثبت میشود و از سوی دیگر، پاداش ارزشمند پرستاری از تعداد زیادی از
بیماران نصیبش شده و نامش در زمره پرستان بندگان خدا، ثبت میشود و از سوی
دیگر، با این کار برای تعداد زیادی از افراد مستعد، ایجاد شغل و کار
مینماید.
خدمت و پرستاری آنقدر ارزشمند است که علامه طباطبایی فرموده اند:
«من حاضرم ثواب تمامی نماز شب هایم را با یک شب پرستاری از بیمار عوض کنم»
عاقبت پافشاری بر گناه !
امان از لحظه ای که شیطان دست به کار می
شود و به هر طریق ممکن دل را به سوی خودش می کشاند. شاید اولش سخت باشد؛
چرا که هر چه دل فرد به خدا نزدیک تر باشد، کار شیطان هم سخت تر می شود؛
اما هیهات از زمانی که این دل اندکی نرم شود با شیطان! همان اندک نرمش، می
شود اولین پله سقوط و آدمی را تا تباهی می کشاند! بلعم باعورا فقط اندکی
نرمش نشان داد و تا تباهی سقوط کرد!
تحولات روحی همانند تحولات جسمی به
تدریج رخ می دهد؛ انسان در اثر اعمال صالح به تدریج به مقام قرب الهی می
رسد و در اثر اعمال بد و اصرار بر گناه نیز به تدریج از عبودیت حضرت احدیت
خارج می شود و تحت ولایت شیطان قرار می گیرد.
«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون»؛ «آنگاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى] بدتر بود [چرا] كه آیات خدا را تكذیب كردند و آن ها را به ریشخند مى گرفتند».(1)
اگرچه
تمام گناهان از آن جهت که تمرد از دستور خداوند تعالی است، بزرگ است، اما
با توجه به خصوصیات ذاتی و تبعات مختلف و آثار گوناگونی که در آن ها وجود
دارد، می توان حدس زد که تمام گناهان با هم برابر نیستند.
گناه از آن جهت که مخالفت و سرپیچی از
دستورهای پروردگار محسوب می شود، بسیار زشت و ناپسند است و هیچ گناهی از
این لحاظ کوچک نیست؛ چنانکه کسی نافرمانی خدا را کوچک بشمارد، مرتکب گناهی
بس عظیم شده است.
اثرات گناه در روایات
امام
صادق علیه السلام درباره تأثیر گناه بر روح انسان فرموده است: «هنگامی که
انسان گناه می کند، در قلب او یک نقطه سیاه پیدا می شود. اگر توبه کند، آن
سیاهی محو می شود و در صورتی که توبه نکند و گناهان دیگری مرتکب شود، سیاهی
اضافه می گردد تا جایی که تمام قلب را فرا می گیرد و دیگر راهی برای سعادت
او باقی نمی ماند».(2)
امام علی علیه السلام نیز فرموده است:
«منحرفان، شیطان را معیار کار خود گرفتند و شیطان نیز آن ها را دام خود
قرار داد و در دل های آنان تخم گذارد و جوجه های خود را در دامان شان پرورش
داد. با چشم های آنان می نگریست و با زبان های آنان سخن می گفت. پس با
یاری آن ها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه
داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان
شیطان، سخن باطل می گوید».(3)
هنگامی که انسان گناه می کند، در قلب او یک نقطه سیاه پیدا می شود
قدم به قدم با پیامدهای گناه
شیطان
ابتدا با وسوسه کارش را آغاز می کند و سپس آدمی را به گناهان کوچک وا می
دارد، آنگاه او را آرام آرام به سوی گناهان بزرگ تر می کشاند و سپس تخم
گذاری می کند و بچه هایش را پرواز می دهد و در نهایت کار به جایی می رسد که
زمام اختیار انسان را به دست می گیرد و به جای او تصمیم گرفته و او را
اداره می کند.
رفتارهای ناشایست و گناهان به ویژه
هنگامی که در وجود انسان ملکه و عادت شوند، مانع بزرگی برای درک وجود پاک
او خواهند شد. کسی که به گناه عادت می کند، آلودگی گناه در جانش نفوذ می
کند و گناه برای او ملکه و عادت می گردد؛ آنگاه این سد گناه، حجابی
نفوذناپذیر در انسان ایجاد می کند و مانع رسیدن انسان به خدا خواهد شد و چه
بسا با استمرار و پافشاری بر گناه، امکان زدودن چنین حجابی برای انسان
وجود نداشته باشد: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ»؛ «خداوند بر دل هاى آنان و بر شنوایى ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى دردناك است».(4)
وقتی
بر دل آدمی مُهر نهاده شد و بر دیدگانش حجاب افتاد؛ یعنی دیگر نمی تواند
از ابزارهای شناختی که در وجودش است، برای درک حقایق هستی بهره ببرد.
مُهر نهاده شدن بر دل؛ یعنی مسدود شدن
سرچشمه های معرفتی انسان. البته، چون همه کارهای جاری در هستی به لحاظی،
به خدا نسبت داده می شود؛ ازاین روست که قرآن می فرماید: خدا بر دل ها مهر
نهاده، وگرنه در واقع این گناهان و رفتارهای ناشایست خود آدمی است که سبب
می گردد بر دل او مُهر نهاده شود.
اینکه برخی می گویند می خواهند آدم
خوبی بشوند و نمی توانند؛ از همین روست که اسیر شیطان شده و در حقیقت شیطان
است که آن ها را اداره می کند؛ همانند فرد معتادی که تغییر ماهیت داده و
مواد مخدر است که وجود او را اداره می کند!
کلام آخر:
یادمان
باشد شیطان هر کسی را با زنجیر خاص خودش می کشاند. بعضی هم که احتیاج به
زنجیر ندارند، خود به دنبال او می روند و چه با سرعت هم می روند! اما وا
اسفا بر عده ای که در اوج سیاهی، شیطان را به دنبال خود می کشانند!