بابک خرمدین ابرقهرمان ایرانی
یکی از بزرگترین جنبش هایی که برای کوتاه کردن دست تازیان در ایران آغاز شد جنبش ملی خرمدینان
در قرن دوم و سوم هجری بود ،ملت ایران که در این تباهی هیچ نقشی نداشت تا
آخرین دم برای کشورشان جان فشانی کردند .خرمدینیان در آذربایجان ، گیلان و
طبرستان تا دوبیست سال در برابر تازیان مقاومت کردند .در ناحیه خراسان آزاد
مردی بنام یعقوب لیث صفاری تا زمانی که بیماری او را از پای در نیاورده بود در برابر تازیان مقاومت کرد.
اینجاست که بزرگی روح ملتی ثابت می شود در
حالی که تازیان شام و مصر و شمال آفریقا فرهنگ و تمدن آنها را نابود کردند و
امروز کوچکترین اثری از زبان آنها نیست اما ایران هنوز زنده است.
مردان بزرگی مانند بابک ،نیازی ندارند که ما
از اصل و نصب آنها با خبر بشویم. متاسفانه مورخان تازی از جمله به دلیل
دشمنی که با بابک داشته اند به بدگویی درباره ی اصل و نصب و پدر و مادر بابک
پرداختند و حتی مادر بابک را به فاحشگی متهم کرده اند که روشن است که این
دروغ ساخته اعراب است. طبری نوشته است بابک از تیره مزدکیان بود ،در اینجا
از ذکر کودکی و نوجوانی بابک اجتناب می کنیم و به جنبش بابک خرمدین می
پردازیم.
ابن العبری در مختصر
الدوله می نویسد شمار پیروان بابک به جز پیادگان بیست هزار نفر بود و هیچ
زن و مرد و کودکی از مسلمانان نمی یافتند مگر آنکه او را پاره پاره کنند و
بکشند و شمار کشتگان به دست بابک به دوبیست و پنجاه و پنج هزار نفر رسید.
البته قابل ذکر است که این مورخ تازی مغلطه می کند چون بابک اکثر اوقات با
سربازان تازیان می جنگیده و منظورش از مسلمانان مرد و زن و کودک فقط
سربازان خلیفه عباسی بوده است. عفوی در جوامع الحکایات می نویسد در تاریخ
مقدسی نوشته شده که بابک یک میلیون مسلمان را کشت.
ابونصر بغدادی می نویسد شمار پیروان بابک از آذربایجان و دیلمستان که به او پیوسته بودند سی صدهزار نفر بود.
نظام الملک طوسی در سیاست
نامه نوشته است که از یکی از جلادان بابک که گرفتار شده بود پرسیدند توچند
نفر را کشتی وی گفت من سی شش هزار عرب بیرون از جلادان دیگر و آنچه در جنگ
ها کشته ام.
مولف روضه الصفا نیز شمار کشته شدگان به دست بابک را یک میلیون نفر تخمین زده است.
اعتماد السطنه نیز در منتظم ناظری شمار کشتگان بابک را در بیست و سه سال به دوبیست و پنجاه پنج هزار نفر تخمین زده است.
نخستین بار جنبش خرمدینیان در سال ۱۶۲ هجری ظهور کرد و این جنبش تا سالها بعد از در گذشت بابک ادامه داشت.
عبدالحسین زرین کوب در
کتاب دوقرن سکوت می نویسد بیشتر مطالبی که درباره بابک نوشته شده توسط
تاریخ نویسان تازی بوده و غرض آلود و افسانه آمیز بود از این رو به دشواری
می توان از ورای غبار و افسانه ها سیمای واقعی او را دید، تاریخ نویسان
تازی کوشیده اند که سیمای او را زشت و ناپسند جلوه بدهند افسانه هایی که در
باره او جعل کرده اند به خوبی نشان می دهد که با قرض و نیت خاصی سعی کرده
اند نام بابک را آلوده بکنند.
استاد عبدالحسین زرین کوب نیز اعتقاد دارد
که مورخان تازی در مورد تعداد کشته شدگان به دست بابک اغراق می کنند
عبدالحسین زرین کوب نوشته است که بابک سرداری دلیر و هوشمند بود که مدت ها
شورش ها و آشوب های مزدکیان و خرم دینان را رهبری کرده است و بر خلاف نوشته
های تاریخ نویسان تازی در میان طبقه کشاوز نیز دارای طرفداران زیادی بوده
است.
همچنین در باب خرمدینیان گفته شده است که نکاح با محارم را مباح می شمردند و به تناسخ اعتقاد داشتند که نکاح با محارم دروغ تاریخ نویسان تازی است.
خرمدینیان تنها به آذربایجان منحصر نمی شدند بلکه در سراسر ایران قلعه
هایی داشتند و در آذربایجان، کرج
امروزی،اصفهان،لرستان،طبرستان،خوزستان،همدان،قم،کاشان، ری،بصره ،ارمنستان،
نیز به خرمدنیان پیوسته بودند.
بدینگونه بود که بابک در سال ۲۰۰ هجری به
نام آئین خرمدینیان و برای ادامه نهضت جاویدان مزدکی به پا خواست در این
سالها ماموران خلیفه سرگرم مساله علی ابن موسی الرضا(ع) و خنثی کردن توطئه
های ایرانیان که یکی از آنها خاندان آل سهل بود مشغول بودند و فرصتی برای
بابک پدید آمد تا در کوهستان های آذربایجان قدرتی بدست آورد.
در بیست سالی که بابک با خلیفه عباسی رزم می
کرد ماموران خلیفه بارها برای سرکوب بابک آمدند ولی نارضایتی مردم تنگی
راه و سرما باعث شکست اعراب می شد.
در اینجا به شرح جنگ های بابک با تازیان می
پردازیم این نوشته ها از نوشته های تاریخ نویسان تازی اقتباص شده و تشخیص
درست و صحیح اش به عهده خودتان است.
در سال ۲۰۱ معتصم مر اسحق بن ابراهیم را
که امیر بغداد بود به جنگ بابک فرستاد و شست هزار نفر از ایشان بکشت و
وفتی سپاهیان اعراب پشت سر هم به بابک حمله کردند بابک ضعیف شد و بابک از
رومیان کمک خواست و رومیان به شهر زبطره حمله کردند و وقتی خبر به معتصم
رسید دستور حمله به روم را صادر کرد و اینگونه از فشار از روی بابک کاسته
شد.
در سال دوم از قیام بابک خلیفه محمد ابن
حمیدالطوسی را همراه با طاهر ابن عبدالله و افشین را نیز که یک سردار
زرتشتی ایرانی بود فرستاد و بابک عصمت ابن ابی سعید را با سه هزار نقر پیش
افشین فرستاد.
محمد ابن بعیث ، عصمه را در مهمانی باده به
گروگان گرفت و گفت دیگر سرهنگ ها را صدا بزن و الا تو را می کشم و دیگر
سرهنگ ها را اینگونه به چادر کشاند و کشت و سپس سر همه آنها را با عصمه به
نزد افشین فرستاد و افشین نیز آنها را به نزد معتصم فرستاد. سپس افشین هفت
ماه در دره ای منتظر بود تا اینکه یک نفر را به نزد بابک فرستاد و به بهانه
ی پول او را به جایی کشید تا بکشد اما بابک توانست بگریزد افشبن ۱۵۰۰۰ نفر
را بر سر دره ها مستقر کرد و محمد بعیث را با ۵۰۰۰ نفر به پیش فرستاد ولی
بابک با دوهزار نفر به آنها شبیخون زد و افشین به طرف اردبیل فرار کرد.
وقتی که بهار آمد معتصم طلاهای بسیاری
فرستاد و افشین با ۳۰۰۰۰ نفر به حصار بابک حمله کرد وبسیاری از افراد بابک
را کشت و فقط بابک با چند تن از نزدیکانش توانستند بگریزند.
ابن خلدون می نویسد بابک
در سال ۲۰۲ به دعوت جاویدان ابن سعل شهر بذل را گرفت و مامون در آنجا با وی
به پیکار پرداخت و دژهایی را که میان اردبیل و زنجان بود ویران کرد.
پس از جنگ های ۲۰۱-۲۰۲ در سال ۲۰۴ جنگ دیگری
میان سپاهیان مامون و لشگر بابک روی داد و زبری و ابن الاثیر نوشته اند که
در این جنگ هیچ پیشرفتی نبوده است وقتی خبر به خلیفه رسید یحیی ابن معاذ
را به جنگ بابک فرستاد و یحیی ابن معاذ شکست خورد.
در سال ۲۰۵ نیز جنگ دیگری رخ داد خلیفه
،عیسی بن محمدبن ابی خالد را به حکمرانی ارمنستان و آذربایجان داد و به جنگ
بابک فرستاد. در سال ۲۰۶ عیسی بن محمد توانست شکست هایی را بر بابک وارد
کند.
در سال ۲۰۸ علی بن صدقه از جانب مامون به
حکمرانی آذربایجان و ارمنستان گماشته و به جنگ بابک رفت. در سال ۲۰۹ احمد
ابن جنید اسکافی به جنگ بابک رفت و بابک وی را اسیرش کرد و بعد از او
ابراهیم بن لیث بت فضل را حکمرانی آذربایجان دادند.
در سال ۲۱۱ محمد ابن سیدبن حکمران موصل به دست صدیق علی ابن صدقه کشته شد و خلیفه محمدابن حمید طوسی را به جنگ آن دو فرستاد.
در حوادث سال ۲۰۱۲ مامون طاهر ابن محمد
صغانی را حکمران آذربایجان و ارمنستان کرد و هرثمه ابن اعین را از همدان
فرستاد وی قصد عراق داشت وی به وارثان رفت که از اعمال آذربایجان بود و به
فرماندهان لشگر ارمنستان نوشت و ایشان با مامون بیعت کردند و حکمرانان قبلی
آنجا که از سوی امین مخلوع منصوب شده بود را به نامهای سلیمان ابن اسحاق
عمر و الحزنون و نرسی عبدالرحمان ابن بالطریق الران دست به شورش برداشتند و
مامون مرزهربن سنان تمیمی را به جنگ آنها فرستاد و آنها شکست خوردند و
پسرش جعفر بن اسحق ابن سلیمان را اسیر کردند و به نزد مامون بردند.
محمدابن الرواد ازدی به جنگ بابک رفت و بابک
او را در تنگه ای شکست داد، وقتی کار بابک بالا گرفت مامون مرزیق ابن علی
این صدقد عضدی را حکمرانی داد از او کاری بر نیامد و سپس ابن حمید طوسی را
حکمرانی داد ولی مرزیق با ابن حمید به جنگ پرداخت و محمدابن حمید یارانش را
کشت و مرزیق را به نزد مامون فرستاد.
سپس محمد ابن حمید به جنگ بابک رفت و بابک
در تنگه ای او را شکست داد و محمد و یارانش کشته شدند و چون محمد ابن حمید
کشته شد مامون عبدالله ابن طاهر را حکمران آذربایجان و ارمنستان کرد.
از سال ۲۱۲ به بعد حمله لشگریان خلیفه به
بابک سخت تر شد و محمد ابن حمید طوسی از جانب مامون به جنگ بابک رفت، محمد
ابن حمید ابتدا به موصل رفت تا با زریق علی ابن صدقه جنگ کند و لشگر دیگری
در ربیعه و یمن گرد آورد و به جنگ زریق رفت ،سپاه زریق در هم شکسته شدند
سپس وی به آذربایجان رفت و در بین آنها شش جنگ سخت در گرفت که سرانجام محمد
ابن حمید کشته شد.
پس از کشته شدن محمد ابن حمید در سال ۲۱۴ علی ابن هشام به جنگ بابک رفت.
در سال ۲۱۷ مامون حکمرانی آذربایجان و جنگ
با بابک را به طاهربن ابراهیم سپرد در همان سال مامون علی ابن هشام را به
دلیل زیاده روی در غارت و ظلم کردن به مردم کشت، علی ابن هشام چون فکر می
کرد که قصد کشتنش را دارند سعی کرد به بابک بپیودند اما نتوانست و وی را
نزد خلیفه بردند و کشتند.
در سال ۲۱۸ مردم بسیاری از همدان ،اصفهان
،ماسبذان به بابک خردمین پیوستند و در همدان لشگر کاه فرستادند معتصم سپاهی
را به همدان فرستاد و شصت هزار نفر از مردم را در جنگ کشتند و بقیه که
زنده مانده بودند به روم گریختند. آغاز این قیام خرمدینان با آخرین روزهای
زندگی مامون همراه بود بعد از مامون معتصم به جنگ با بابک پرداخت. در سال
۲۱۹ اسحق ابن ابراهیم با هزاران نفر از اسیران خرمدینی وارد بغداد شد و به
جز زن ها و کودکان صدهزار تن از مردان را کشت.
بعد از مدتی بابک توسط سپاهیان بغداد محاصره
شد و عرصه به او تنگ آمد بابک نامه ای به امپراتور روم نوشت و از او یاری
خواست همزمان مازیار در طبرستان هم بر علیه خلیفه قیام کرد و بابک و مازیار
و افشین و تئوفیل (پادشاه روم شرقی) برای بر انداختن خلیفه همدست شدند در
سال ۲۲۳ تئوفیل سپاهی به یاری بابک فرستاد خلیفه نیز افشین را که در باطن
بابک بود به جنگ با بابک فرستاد.و سر انجام افشین با نیرنگ بابک را اسیر
کرد خلیفه نیز تئوفیل را شکست داد.
عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می
نویسد دوستیها و دلنوازیهایی که افشین گاه و بی گاه در نهان به جان بابک می
دارد دام فریبی برای خصم بود. بعد ها بعد از براندازی وی وقتی افشین خود
قربانی طمع و کینه ورزی خلیفه قرار گرفت سعی می کردند که او را با همکاری
با بابک متهم کنند و می گفتند که در نهان با بابک و مازیار همدست بوده است.
و افشین این دوتن را به سرکشی و آشوب وا می داشت تا با برانداختن آنها
برای خود افتخار و عظمت کسب کند در هر حال افشین برای بر انداختن بابک از
قاطع ترین حربه های خویش استفاده کرد.
پیکار بابک با افشین در حصار های محکم و
طبیعی جبال آذربایجان مدتها به طول انجامید این جنگها به مدت سه سال از ۲۲۰
تا ۲۲۳ هجری دوام داشت طبری می گوید خلیفه افشین را اکرام بسیار در این
مدت کرده بود و گذشته از ولایات ارمنستان ولایات آذربایجان را نیز به او
داده بود سپاه و خواسته و آلات جنگ و چهارپایان بسیار با او فرستاده شد،
پیش از عزیمت افشین محمد ابن یوسف مامور شده بود که به آذربایجان برود و
حصارهایی که بابک ویران کرده بود از نو بسازد وقتی افشین رسید گذشته از
شمشیرا از خدعه نیز برای بر انداختن بابک استفاده کرد.
بابک که در حصار های محمکم و ایمن بود هفت
ماه سر از حصار بر نیاورد و با سپاه افشین مقابله نکرد افشین ملول و دلتنگ
شد و در صدد چاره بر آمد.
افشین نامه ای به خلیفه نوشت ، خلیفه نیز
سیصد غلام همراه با صد شتر بار درم به آنجا فرستاد و جاسوسان بابک نیز که
خبر را به او رسانده بودند بابک به غارت غافله رفت ولی افشین به او حمله
کرد ولی نقشه افشین نگرفت و بابک با دادن تلفات بسیار کم طلاها را غارت کرد
و فرار کرد. بعد از چندین جنگ هر کدام به نوبت ظفر یافتند.
سپاهیان بابک که پناهگاههای استواری داشتند و
از برف و سرما رنج بسیار می بردند ولی دلیرانه مقاومت می کردند اما یاران
افشین به سرمای سخت وراههای دشوار عادت نداشتند رفته رفته ملول و خسته می
شدند دوسال بدینگونه گذشت از سپاه افشین بسیاری هلاک شدند اما معتصم همواره
سپاهیان تازه ای می فرستاد.
سر انجام افشین آهنگ تسخیر قلعه بابک کرد
چون در یک فرستگی قلعه در آمد بابک میوه ها و خوردنی های فراوان برای افشین
فرستاد و گفت شما میهمان هستید در این ده روز که به سوی قلعه ما می آیید
خوردنی نیافتید و ما را جز اینقدر چیزی نبود افشین نیز خوردنی ها را
برگرداند و پیغام داد ما را خوردنی به کار نیست و دانم که تو این کارا بدان
کردی تا سپاهیان ما را شمار کن در این سپاه سی هزار مردجنگی وجود دارند و
با امیرالمومنین سی صد هزار مسلمانند که همه با او یکدلند و تا یک تن از
آنان زنده اند از جنگ تو باز نمی گردند اکنون تو بهتر دانی که تسلیم شوی یا
پیکار کنی.
بابک جنگ را انتخاب کرد و درهای قلعه را بست
افشین نیز قلعه بابک را به محاصره انداخت و روزها منتظر بود و شبها عده ای
را به شبیخون می فرستاد سپاه افشین با کمبود غذا به خوبی مقاومت کرد و
بابک تلفات زیادی داد.
بابک شبانه با ۵۰ نفر به ارمنستان فرار کرد و
لباس مسافران و بازرگانان را پوشید سهل ابن سنباط حاکم ارمنستان چون از
آمدن بابک به آنجا خبردار شد وی را با لطف به خانه ی خود دعوت کرد و
مخفیانه نامه ای به افشین نوشت و قرار گذاشتند وقتی با بابک به شکار رفتند
در محلی بابک را تحویل افشین دهند.
وقتی بابک گرفتار شد به حاکم ارمنستان گفت:
من را به این جهودان ارزان فروختی اگر مال و زر می خواستی تو را بیش از
آنچه اینان دادند می دادم.
بدینگونه بابک افشین را در بند کرد و آهنگ
سامرا کرد معتصم برای خوار کردن بابک دستور داد او را لباس زیبا بنشانند و
بروی فیل سوار کنند و به در بار بیاورند وقتی که یک دست بابک قطع شد دست در
خون خود را بروی صورتش مالید وقتی معتصم دلیل این عمل را از او پرسید او
گفت شما هر دودست و پای من را قطع خواهید کرد چون خون از روی من برود صورتم
زرد می شود من صورت خود را سرخ کردم تا وقتی خون از بدنم بیرون می رود
نگویند که رویش از ترس زرد شده.
خواجه نظام الملک در سیاستنامه خود می نویسد:
. . و معتصم خلیفه به مجلس شراب بر خاست و
در حجره ای شد. زمانی در آنجا بود، پس بیرون آمد و شرابی بخورد و باز بر
خاست و در حجره دیگر شد، و باز بیرون آمد و شرابی بخورد، و بارسوم در حجره
شد، و پس بیرون آمد و در گرمابه شد و غسل بکرد، و بر مصلی شد و دو رکعت
نماز بگذاشت و به مجلس باز آمد، و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز
بود؟ گفت نه.
گفت:
نماز شکر خدای عزوجل امروز مرا نعمتی ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت بر داشتم که هر سه دختر ان دشمنان من بودند»
یکی دختر بابک، دیگری دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر.
قلعه در پنجاه کیلومتری شمال شهرستان اهر و
از ارتفاعات غربی شعبه ای از رود بزرگ قره سو و در سه کیلومتری جنوب غربی
کلیبر واقع است. بنای جمهور مرکب از قلعه و قصر است بر فراز قله کوهستانی
با نام جمهور در ارتفاع بیش از ۲۳۰۰ تا ۲۶۰۰ متر از سطح دریا. اطراف این
قله را از هر طرف دره هایی به عمق ۴۰۰ تا ۶۰۰ متر فرا گرفته است و تنها یک
راه به اصطلاح (بز رو) دارد.
از کلیبر تا قلعه بذ ۳ کیلومتر راه صعب
العبور را باید طی نمود ولی بعد از صعود به قله و ورود در قلعه رنج راه به
کلی از بین می رود. بعد از حمله اعراب به ایران جنبشهایی بوجود آمد که یکی
از آنها به رهبری بابک خرمدین بود که مقر جنبش در طول مبارزه در قلعه ای که
بعدها به دلیل شجاعت و درایت بابک نام او را به خود گرفت بود. از جمله
وقایع مهم و جالب زمان بابک آوردن دین خرمدین است که خود او رهبرش بود.
چنگیز خان مغول چه شهرهایی را ویران کرد؟ – قسمت اول
چنگیز خان مغول چه شهرهایی را ویران کرد؟
حمله
چنگیز خان به ایران که منجر به جنگ و خونریزی بسیار زیادی در شهرهای
کشورمان را در پی داشت، در زمان پادشاهی محمدخوارزمشاه بود، این حمله
وحشیانه مغول در آستانه ماه رجب سال 616 ه.ق انجام پذیرفت. سپاه ورزیده ای
که دشت مغولستان را درنوردید و شمال چین را چون گردبادی در هم پیچیده در
زیر رهبری سپاهی مردی که تسخیر جهان را در سر می پرورد و خود را خدای آسمان
میدانست و اندیشه سروری به جهان را داشت همچون سیل به سوی ایران سرازیر
شد.(دستغیب ، عبدالعلی ،1367، ص 405)
از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که
مورد حمله قرار گرفت اترار بود، به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک
نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاه قرار داشت و دیگر غایرخان حاکم
آن آتش خشم چنگیز را تحریک کرده بود و او را به کینه خواهی و لشکرکشی
برانگیخته بود. (اقبال آشتیانی ،عباس ،1365،ص26)
این مقاله نشان دهنده این است که چنگیزخان
چه کشتارها و چه فجایعی را در مناطق شرقی ایران از جمله بخارا، سمرقند،
بلخ، نیشابور… انجام داده است.
1. اشغال بخارا و سمرقند
در
هجوم مغول به ایران، خراسان بزرگ بیشتر از دیگر جاها آسیب دید، به گزارش
مورخان در دوره خوارزمشاهی این بخش ایران فوق العاده پررونق بوده است.
(طبقات ناصری، 13 ، ص121) به گفته یاقوت ناحیه بلخ در آغاز قرن هفتم به
فراوانی ثروت مشهور بوده است و ابریشم تولید می کرده و مقدار غله آن به
اندازه ای بوده که تبدیل به انبار غله همه خراسان و خوارزم شده بود. به
گفته ابناسفندیار در طبرستان پیش از یورش مغول همه اراضی از دامنه کوهها
تا سواحل دریا زیر کشت قرار داشت و روستاها بهم متصل بود، بطوری که زمین
خالی از زراعت دیده نمیشد. همه نواحی طبرستان از کشتزارها و باغهای میوه
تشکیل میشد و تا آنجا که چشم کار میکرد همه جا سر سبز بود. (دستغیب،
عبدالعلی،1367، ص 323)
در سال 1220م (محرم 616 ه.ق) چنگیز خان با
قوای اصلی خود به بخارا حمله کرد و با مقاومت شدید مردم شهر روبررو شد ولی
این ایستادگی زیاد به طول نمیانجامید، زیرا در روز سوم جنگ طرفداران
بخارا ارتباطشان از همه طرف قطع شده بود، به ناچار دست از مقاومت کشیدند.
مهاجمان مغول پس ازتصرف بخارا هزاران تن از سکنه بیسلاح و بیدفاع شهر را
کشتند و بقیه را همچون برده و کنیز به اسارت بردند و به دنبال آن راه
سمرقند را در پیش گرفتند.(اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 44)
چنگیز پس از اطمینان از ویرانی بخارا
به سوی سمرقند روانه شد، این سرزمین در آن زمان یکی از بلاد آباد و پرآوازه
جهان اسلام بود. چنگیز برای تسخیر سمرقند گروه پرشماری از مردم بخارا را
که اسیر کرده بود همراه نیروهای خود برد و مغولان بی رحم اسرایی بخارایی را
پیاده دنبال اسبان خود می کشاندند و هر کدام که از راه رفتن خسته می شدند و
توان نداشتند را میکشتند. (ولایتی، علیاکبر 1392، ص 207)
محمد خوارزمشاه به دفاع از سمرقند
اهمیت زیادی داد و برای دفاع از این شهر نیروی بزرگی جمع آوری کرده بود.
استحکامات شهر را مجدد تعمیر کرده بود (غفوروف، تاجیکان، 1377، 703ص) همین
استحکامات سنگین چنگیز را مجبور کرد تا پیش از حمله به آن شهر اطراف و
توابع آن شهر را تسخیر و پاکسازی کند و سپس با اطمینان از این مقاومت و
شورشی علیه او در هیچ کدوم از شهرهای اطراف صورت نگرفت و بعد به سمرقند
لشکر کشی کرد فتح بخارا مقدمه ای برای لشکرکشی به سمرقند بود. (ولایتی، علی
اکبر، 1392، ص 208) چنگیز در راه سمرقند با مقاومت شهرها و روستاها روبه
رو شد گروهی از سربازان را برای سرکوبی و تسخیر این شهرها گذاشت. (همان، ص
208)
چنگیز دستور داد پیادگان و اسرا را در
عقب لشکر مغول بگذارند تا مردم سمرقند این جمعیت کثیر را تصور کنند و از
زیادی آنها بترسند هر ده نفر اسیر را یک مغول حفاظت می کرد که پرچم مغولان
را در دست داشتند مردم سمرقند که این جماعت را دیدند دروازه های شهر را
بستند و به دفاع پرداختند. (اقبال آشتیانی ، عباس ،1365، ص 31) مردم شهر در
روز سوم محاصره عده ای از جنگاوران خود را برای حمله با چنگیز خانبه خارج
شهر فرستادند(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 209)
در این هجوم ناگهانی گروه بسیاری از
سربازان شرکت داشتند، آنها تعدادی از سربازان مغول را نابود کردند ولی
خودشان در محاصره مغول افتادند و اکثر آنهادر میدان نبرد به هلاکت رسیدند.
این حمله نافرجام تاثیر بدی گذاشت چرا که برخی از افراد با نفوذ شهر تصمیم
به تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شهر به نزد چنگیز خان رفتند تا
گفتگویی درباره تسلیم انجام دهند. سرانجام دروازهای شهر به روی دشمن باز
کردند و قشون چنگیز وارد شدند و دست به قتل عام و غارت زدند .پس از حمله
شهر سمرقند به خرابه زار تبدیل شد وخالی از سکنه گردید.( غفوروف،
تاجیکان،1377، ص 703)
بعد از فتح سمرقند چنگیزخان بار دیگر لشکر
کشی خود را به چند قسمت تقسیم نمود و هرقسمت از آنها را برای تسخیر
ولایتی از ممالک خوارزمشاهی باقی مانده بود ماموریت داد. سه تومان
(30000نفر) را تحت فرماندهی جبه نویان و سپتای بهادر و تغاجار به دنبال
خوارزمشاه روانه کرد ودستور داد در راه توقف نکنند و تا محمد خوارزمشاه را
نگیرند از پا ننشینند. محمد که پیوسته از مقابل سپاه چنگیز می گریخت، به
پیشنهاد عماد الملک ( وزیر پسرش رکن الدین حکمران عراق) به سمت عراق رفت تا
به تهیه سپاه مشغول شود،ولی هنوز از ترمذ نگذشته بود که خبر تسخیر و
ویرانی بخارا و سمرقند به او رسید و محمد از شدت رعب، وحشت پس از رسیدن به
نیشابور توقف نکرده، راه بسطام را پیش گرفت و از آن جا به ری و بعد به
قلعه فرزین رفت.
وی در این محل زنان حرم خود را به پسرش
غیاث الدین به قلعه قارون از قلاع داخلی جبال البرز فرستاد. او در این نقطه
به کمک سپاه پسرش و لشکر عراق که برای کمک به وی آمده بودند می توانست با
لشکر مغول بجنگد و پیروز شود ولی ترس از قوم مغول او را مجبور به فرار
کرد. ( اقبال آشتیانی ، عباس ، 1365، صص 38-37) لشکریان جبه و سپتای از
هرات راه خراسان را پیش گرفته خود به سرعت طوس رساندند و در این ناحیه
هرکدام از دو سردار مغول از یک جهت به تعقیب محمد خوارزمشاه حرکت کردند.
سپتای از شاهراه دامغان و سمنان و جبه
نویان از راه مازندران. مغولان در دولت آباد ملایر به افراد محمد
خوارزمشاه برخورد کردند و بسیاری از ایشان را کشتند و از امرا و ارکان دولت
نیز در این واقعه تعدادی از آنها به هلاکت رسیدند. از آن جمله عمادالملک
وزیر رکن الدین، حتی اسب محمد در معرکه تیر خورد،ولی مغولان محمد را
نشناختند و زیاد پاپی او نشدند و شاه به تاخت خود را به قلعه قارون رساندو
خیال داشت به بغداد بگریزد. محمد وقتی خبر نزدیک شدن مغول به مازندران را
شنید به کشتی سوار شد و به جزیره آبسکون رفت. مغول کشتی او را تیر باران
کرد و محمد در این جزیره مریض شد و بیماریش روز به روز شدت گرفت. در شوال
617 ه.ق در حالی که از شنیدن خبر به اسارت رفتن فرزندان و زنانش که در قلعه
قارون مازندران بودند رنج می برد جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیر آهن
یکی از همراهانش وی را کفن کرد. ( همان ، صص 40-39)
2. اشغال بناکت
چنگیز
در آغاز اقامتش در سمرقند اردویی را به فرماندهی اولاغ نویان و تقای (طغای
) مامور اشغال حدود فرغانه و دره علیا سیحون کرد، مغولان باید ابتدا شهر
بناکت را محاصره می کردند. این شهر، شهری آباد در محل تلاقی رود سیحون بود،
این شهر در قدیم حصار و برج و بارو نداشت و مسجد جامع آن هم در میانه
بازار قرار داشت. ( اشپولر، برتولد،1377،ص 236)
مردم این شهر در برابر
مغولان سه روز مقاومت و پایداری کردند، ولی به سبب نداشتن حصار و بروج و
بارو مجبور شدن در روز چهارم امان خواستند و از سنگرهای خود بیرون آمدند.
سپاهیان مغول به موجب فرمان اولاغ نویان لشکریان بناکت را از ارباب صنایع
جدا کردند و برخی را با شمشیر و بعضی را تیر باران کردند. (همان)
3. اشغال خجند
خجند
بخش از مغرب سرزمین فرغانه است که از قدیم محدود به ساحل رود سیحون بود.
این شهر به سبب قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم هم به علت خاک حاصلخیز شهری
آبادان و پر عظمت بود، صید ماهی و شکار به اقتصاد این شهر کمک می کرد.
(ولایتی ،علی اکبر،1392، ص 216).
درزمان حمله مغول، خجند به شهر
علما و دانشمندان مشهور بود و علمای مشهوری همچون ابومحمود خجندی ریاضی دان
و منجم قرن 4 خاندان معروف علمای شافعی زندگی میکردند. (همان ص 217).
هنگامی که خبراشغال نباکت منتشر شد، بزرگان و سپاهیان خجند به حصارشهر پناه
بردند و از تیمور ملک، امیر و سپهسالار آن شهر کمک خواستند، تیمور ملک
مردی شجاع و دلیر بود، وی با هزار مرد جنگجو در قلعه ای موضع گرفت و آماده
جنگ با مغول گشت، در ادامه جنگ مغولان سنگهایی را که خجندیها از کوه جدا
کرده بودند را درآب ریختند تا جلوی پیشرفت آنها را بگیرند، در مقابل آنها،
تیمور ملک هم دوازده کشتی سرپوشیده تدارک دید روی آنها را پوشاند تا تیر و
آتش دشمن به آنها کارگر نباشد.( جوینی، جهانگشای،1385،ص1 1)
از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حمله مغول قرار گرفت اترار بود
مغولان که هنوز در نباکت بودند همین که
خبر نزدیک شدن تیمور ملک را شنیدند درآبهای اطراف شهر زنجیر کشیدند تا مانع
از نزدیک شدن کشتی های جنگی تیمور ملک شوند. اما آنها موفق نشدن و تیمور
ملک به پیشروی خود ادامه داد. وقتی خبر به جوجی رسید وی دستور داد تا
لشکریان مغول برکناره های خجند سنگر بگیرند، تیمور ملک وقتی موضع جدید
مغولان را دید ازکشتی پایین آمد و با لشکریان مغول به جنگ ادامه داد. چند
روز به همین منوال گذشت که به سبب افزایش تعداد زخمی و کشته شد که این
اتفاق برلشکر او غلبه کرد و قوای کمکی برای مغولان پی در پی می رسید. عاقبت
مغولان آنقدر حلقه محاصره را تنگ کرد که چندتن ازیاران تیمور ملک بیشتر
نماند .(ولایتی ،علی اکبر،1392 ،ص 219)
ملک تیمور یک بار دیگر به گردآوری
سپاه و تجهیزآن در خوارزم پرداخت.(ولایتی ،علی اکبر،1392،ص 219) وی چندین
بار علیه مهاجمان مغول به عملیات جنگی دست زد و توانست بردشمن چند ضربه
مهلک وارد کند ولی از آنجا که بین تیمور ملک و دیگر سران خوارزمشاه وحدت و
تفاهم نبود او نتوانست این کامیابی نظامی را توسعه ببخشد.(غفورف، تاجیکان،
1377، ص 705)
بدین ترتیب، خجند به دست سپاهیان مغول افتاد. تیمور ملک هم
نمونه یک مسلمان متعهد و یک میهن دوست واقعی که تا دم مرگ از ستیز با ظلم
مغول دست برنداشت تا شهد شهادت ذا نوشید. (جوینی ، جهانگشای ،1385، صص
74-73)
4. اشغال خوارزم
عمده
توجه چنگیز به تعقیب سلطان محمد و جلال الدین خوارزمشاه و خاتمه کار آنها
بود، استیلا بر شهر خوارزم، پایتخت خوارزمشاهیان و دست یافتن بر ترکان
خاتون، مادر سلطان و سایر امرای او نیز از اموری بود که خان مغول بر انجام
دادن آنها اصرار داشت. (ولایتی ، علی اکبر، 1392، ص 221)
خوارزم در آن
عصر شهری بزرگ و باستانی در آسیای میانه بود یعنی در نقطه تلافی راه های
ارتباطی چین و ایران قرار داشت. این منطقه از مراکز مهم تجاری محسوب می شد.
(همان) شهرهای جرجانیه یا اورگنج یا گرگانج، کرسی خوارزم در زمان مغول یکی
از پرجمعیت ترین و آبادترین بلاد اسلامی بود که مرکز علم، ادب وبحث و درس
به شمار می رفت ؛ مدارس و کتابخانه های بزرگ داشت (جوینی، جهانگشای، ج1،
1385،صص 96-97) چنان که میرخواند نوشته است: آن بلده مجمع علما و فضلا و
ارباب شمشیر و اصحاب قلم بود. ( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 222) بیشتر
اهالی گرگانج بر مذهب معتزله بودند و مباحثات کلامی حتی در میان مردم عادی
کوچه و بازار هم رونق داشت.( همان ، ص 223)
چنگیز خان در مدت اقامتش در سمرقند ،
اوگتای و جغتای را مامور تصرف خوارزم کرد که تختگاه خوارزمشاهیان بود.
(همان ، ص 224)در سال 617 ه.ق پسران چنگیز با 100هزار نفر از اردوی مغول
پایتخت دولت خوارزمشاهی شهر گرگانج جرجانیه را محاصره کردند و مردم را به
ایلی ( اصطلاحی مغولی به معنای قبول تابعیت ) خواندند ولی کسی از بزرگان
شهر این پیشنهاد را قبول نکرد.( اقبال آشتیانی، عباس ،1365، ص 55).
با نزدیک شدن پیش قراولان لشکر به
دروازهای شهر گرگانج مردم به خیال اینکه تمام لشکر مغول به همین اندازه است
با جسارت تمام آنها را تعقیب کردند و آنها پا به فرار گذاشتن و مردم
خوارزم را پی خود کشاندند؛ همین که آنها از شهر دور شدند سپاه عظیم مغول،
خوارزمیان را گرفتند و جمع کثیری از جماعت خوارزمی را کشتند و باقی مانده
سپاه عقب نشینی کردند، مغولان آنها را تعقیب کردند اما چون شب شده بود شهر
را ترک کردند. (جوینی، جهانگشای، ج1 ،1385، ص98) مدافعان شهر به مدت 6 ماه
با مغول ها شجاعانه جنگیدند. تسخیر این شهر بخاطر مقاومت اهالی چنان
برمغولان دشوار بود که غاصبان پس از وارد شدن به شهر نیز هر یک از کوچه و
محله را با قربانی و یا دادن تلفات عظیم به دست آوردند.(غفورف، تاجیکان،
1377، ص 706)
وقتی که سپاه جوجی به کمک مغولان آمد،
آنها شهر گرگانج را از همه طرف محاصره کردند و جوجی به مردم شهر پیام داد
که اگر تسلیم شوند در امان خواهند ماند، اما اهالی جرجانیه پایداری و به
دفاع خود ادامه دادند. اما مغولان اسرای همراه قشون خود را مامور کردند که
خندق آب در شهر پر کردند و حصارها را تخریب وبا این کارها ایجاد رعب و وحشت
کردند. به این صورت که جمعی با تیر کمان به جنگ با اهالی مشغول شدند و عده
ای هم با شیشه های پر از نفت خانه ها را سوزاندند این وضعیت چندین روز
ادامه داشت ، ولی شهر تسلیم نشد. مولان تدبیری اندیشییدند و در صد برآمدند
که سد جیحون را بشکنند. (اقبال آشتیانی، عباس ،1365، صص 46-45)
در همین ثنا بین سپاه مغول دودستگی و نفاق
ایجاد شد و وقتی خبر به چنگیز رسید او بی درنگ اوگتای برادر کوچک جوجی و
جغتای به سرکردگی سپاه مغول برای اشغال خوارزم مامور کرد. وی وقتی به سپاه
رسید صلح و صفا را برقرار و لشکر را نظم بخشید و با سپاهی یکپارچه به
خوارزم یورش برد خوارزمی ها که چند ماهی مقاومت نظامی از تحمل محاصره و
بمباران خسته و رجور بودند شکست را پذیرا شدند.(همان، ص46) پس از اشغال همه
را سر بریدند به استثنای پیشه وران، کودکان و زنان که آنها را برده و کنیز
کردند. مغولان به دلیل تلفاتی که به بار آورده بودند، تصمیم گرفتند که شهر
را با خاک یکسان کنند که اثری از جنایات آنها باقی نماند .آنها برای رسیدن
به هدفشان سدساحل رود آمرا ویران و شهر گرگانج را در آب غرق
نمودند.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
5. اشغال خراسان
چنگیز
پسر خود تولی را برای تصرف خراسان مامور کرده بود. یک سال بعد 618ه.ق
تولی، خراسان از مرو تا بیهق (سبزوار) و از نسا و ایبوردا هرات را یکی یکی
اشال نمود و آنجا را مانند ماورانهر تخریب کرد.(اقبال آشتیانی، عباس، 1367،
ص 65) او به ویزه شهر مرو یکی از قدیم ترین مراکز فرهنگی آسیای مرکزی را
هم خراب کرد.(غفورف، تاجیکان، 1377، ص 706)
بعد برای سرکوبی شورش در نیشابورمردم این
شهر را قتل عام کرد مردم شهر کلات هم که از قریه بسیار کوچک و دور افتاده
بود از گزند سربازان مغول در امان نماند به نحوی که نسل آنان منقرض و یک
نسل جدید با ایل و تبار مغولی در این منطقه شکل گرفت همچنین آنان در ضمن
خرابی آبادی های توس را نیز ویران و شهر مشهد کنونی را هم که به مناسبت
مزار علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید محل توجه مسلمانان بود ، غارت
وانهدام کردند.( موسی ،سید محمود،1370، ص40 ) بعد از آن به هرات سرازیر
شدند در این شهر تنها به کشتن اتباع وفادار جلال الدین پرداختند که در
ادامه مقاله توضیح خواهد داده شد.( اقبال آشتیانی، عباس، 1365، ص 71)
6. اشغال ترمذ
ترمذ
شهری بندری (تاریخی)در ماورالنهر است که امروزه در جمهوری ازبکستان قرار
دارد. چنگیر وقتی فرزندانش را برای اشغال خوارزم مامور کرد، بهار سال 618
ه.ق را در سمرقند گذارنید ،سپس از آن به ترمذ تاخت. بیش از حرکت به سوی آن
شهر اهالی شهر با فرستادن ایلچی آنها رابه تسلیم دعوت کرد. اهالی ترمذ
مانند بسیاری از دیگر شهرها ماورالنهر، در برابر چنگیز سر تعظیم پایین
نیاوردند و آماده نبرد با او شدند. چنگیز با قدرت به حوالی ترمذ تاخت و
منجنیق ها و دژکوب ها را در اطراف ترمذ آوردند و مردم خود را آماده دفاع
کردند.
به روایت شیخ فضل الله مردمان این شهر
یازده روز در برابر قوای عظیم چنگیز مقاومت کردند اما عاقبت ترمذ هم به
سرنوشت خوارزم و بسیاری دیگر از شهرهای منطقه دچار شد و با خاک یکسان
گردید. مغولان به رسم کارهای قبلی خود نظامیان و غیز نظامیان به صحرا بردند
و آنها را در میان سربازان مغول تقسیم کردند تا به تیغ آبدار آنان شربت
شهادت بنوشند. ویرانی شهر ترمذ به قدری سنگین بود که ویرانه های آنان غیر
قابل سکونت شده بود؛ به همین دلیل قرن 8 ، شهر دیگری در نزدیکی شهر قدیم
بنا شد.( ولایتی ، علی اکبر،1392، ص 229)