اگر این علائم را دارید افسرده اید!!!
بسیاری از مردم که اطلاعات کمی در مورد افسردگی دارند احتمالاً از این
که بفهمند این بیماری میتواند باعث چه چیزهایی بشود متعجب خواهند شد. مردم
اغلب فکر میکنند افسردگی یعنی «حس بد داشتن» یا «احساس غمگینی». آنها
نمیدانند که افسردگی میتواند باعث شود که فرد از یک تصمیمگیری ساده عاجز
شود، 20 ساعت در شبانهروز بخوابد، یا بدون دلیل مشخصی شروع به گریه کند و
نتواند جلوی خودش را بگیرد. بنابراین آشنایی با علائم افسردگی برای همگان
اهمیت دارد.
علائم متداولی که به عنوان علائم هشدار دهنده افسردگی در نظر گرفته میشوند به قرار زیرند:
1- تغییرات در سطح انرژی یا فعالیت
کاهش انرژی: این نخستین علامت است و تشخیص آن بسیار ساده میباشد. به
طور خلاصه یعنی این که حس کنید به قدر هفته گذشته یا ماه گذشته انرژی
ندارید. نه این که تمام روز خسته باشید بلکه فقط انرژی کمتری نسبت به سابق
داشته باشید. برای مثال، ترجیح بدهید بعد از خاتمه کار روزانه، استراحت و
مطالعه کنید تا این که به ورزش بپردازید.
خستگی: دومین مرحله بعد از کاهش انرژی. افسردگی میتواند باعث خستگی جسمی
شود. خوابیدن و استراحت، شما را سرحال نمیآورد و حتی صبحها پس از بیدار
شدن از خواب هم احساس خستگی میکنید. این احساس خستگی در طول روز هم ادامه
مییابد. ممکن است در محل کار که هستید فعالیتهای کاری شما را به خود
مشغول کند ولی بعد از آن که به خانه برمیگردید آنچنان احساس کوفتگی کنید
که انگار قطار از رویتان رد شده است! خمیازه کشیدن، بدن را به این طرف و آن
طرف کش دادن و چرت زدن از نشانههای خستگی است.
سستی و رخوت: این عارضه جدّیتری است. کسی که دچار افسردگی باشد ممکن است
به طور غیرعادی بیحال و خوابآلوده باشد. و یا در حالت متداولتر، ممکن
است ساعتها بدون انجام هیچ کاری روی صندلی بنشیند. نه این که به چیزی
واکنش نشان ندهد بلکه به انجام هیچ کاری علاقهمند نباشد و از نظر جسمی و
روحی احساس سنگینی کند.
کاهش فعالیت: این ممکن است در نتیجه کاهش انرژی، خستگی و سستی و رخوت باشد
و یا آن که مستقل از این عوارض باشد. به هر حال، اگر سطح فعالیتهای
معمولی فرد شروع به کاهش کند این ممکن است از علائم افسردگی باشد.
بیخوابی یا پرخوابی: یکی از شایعترین علائم افسردگی بیخوابی است: دراز
کشیدن ولی بیدار و نگران ماندن، ناتوانی در استراحت کردن، احساس تنش درونی
داشتن و یا فکرهای مختلف کردن. پرخوابی عکس بیخوابی است. یعنی زیادتر از
حد معمول خوابیدن. بیخوابی ممکن است فعالیتهای روزانه شما را تحت تاثیر
قرار دهد یا ندهد و یا ممکن است در ارتباط با سایر علائم، نشانه وجود
افسردگی در فرد باشد زیرا عوامل بسیاری میتوانند موجب بیخوابی گردند.
امّا پرخوابی، خود به خود نشانه افسردگی است و فرد باید فوراً به
روانپزشک مراجعه کند.
از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش و شادیآور: نام این علامت، خود
به قدر کافی گویاست. مثلاً شما به طور معمول از والیبال بازی کردن با
دوستانتان بسیار لذت میبردید و حال، دعوت آنها را رد میکنید. همیشه
عاشق کارهای باغبانی و نگهداری از گل و گیاه بودید ولی امسال حوصلهاش را
ندارید.
کنارهگیری اجتماعی: تشریح این عارضه، آسان ولی تشخیص آن دشوار است و بستگی
به این دارد که فردی که شخصیت دوقطبی دارد در کدام حالت باشد. به عنوان
مثال، چنین فردی گاهی علاقه زیادی به میهمانی رفتن دارد و گاهی برعکس،
ترجیح میدهد تنها در خانه بماند و کتاب بخواند. از سوی دیگر، شخصی که به
طور طبیعی آدم گوشهگیری است، در صورت افسردگی گوشهگیرتر و انزواطلبتر
میشود ولی چون به این خصلت شناخته شده بوده، تشخیص این علامت افسردگی در
او دشوارتر خواهد بود.
2- تغییرات فیزیکی
هر کس که فکر میکند افسردگی فقط با مغز افراد سروکار دارد یا تاکنون به
افسردگی دچار نشده و یا از آن چیز زیادی نمیداند. افسردگی نه تنها بر روی
ذهن انسانها اثر میگذارد بلکه علائم فیزیکی مهمی نیز به جا میگذارد.
برخی از آنها را در بخش 1 ذکر کردیم (کاهش انرژی یا کاهش فعالیت) و در
اینجا به برخی دیگر اشاره میکنیم.
دردهای تعریف نشده: یکی از نظریههایی که در مورد علّت بدن درد در افراد
افسرده وجود دارد این است که این افراد معمولاً به دلیل اختلال در خواب،
استراحت کامل نمیکنند و از نظر جسمی دچار استرس هستند. خواب بدون استراحت
(چه کمخوابی و چه پرخوابی) از مؤلفههای اصلی سندروم خستگی مزمن و
فیبرومایلجیا (دردهای عضلانی و استخوانی گسترده که علّت آن هنوز ناشناخته
است) میباشد. به علاوه، افراد افسرده معمولاً بیشتر از حدّ طبیعی دارای
هورمون کورتیزول هستند که این به نوبه خود با دردهای عمومی در بدن ارتباط
دارد.
کاهش یا افزایش وزن
کم اشتهایی یا پراشتهایی: کم اشتهایی در شرایط افسردگی کاملاً شایع است.
گاهی اوقات نیز افراد افسرده به عنوان مسکّن به غذا روی میآورند. بنابراین
هم کاهش وزن و هم افزایش وزن میتواند از نشانههای افسردگی باشد. یکی از
دلایلی که افراد به هنگام افسردگی به غذا و مخصوصاً غذاهای پرچربی روی
میآورند این است که کربوهیدراتها سطح سروتونین مغز را بالا میبرند
(سروتونین یکی از انتقالدهندههای عصبی است که زیاد پائین آمدن سطح آن به
افسردگی ارتباط دارد). همچنین، افزایش کورتیزول نیز به عنوان یکی از عوامل
ذخیره نامناسب چربی در بدن انگاشته میشود.
بیقراری یا کندی روانی-حرکتی: بیقراری روانی- حرکتی عبارت است از افزایش
فعالیت، بیشتر به دلایل ذهنی تا جسمی. نشانههای متداول آن شامل قدم زدن،
پیچاندن یا فشار دادن دستها، با انگشت روی میز زدن یا کف پا را به زمین
زدن و سایر رفتارهای بدون وقفه مشابه است. کندی روانی-حرکتی برعکس، به
آهستگی فعالیتهای فکری و جسمی اشاره دارد. در این حالت، کارهای معمولی
مانند مسواک زدن یا غذاخوردن ممکن است به صورتی غیرعادی کند و با طمأنینه
انجام شوند.
3- درد هیجانی (Emotional Pain )
غمگینی طولانی
گریه غیرقابل کنترل و غیرقابل توضیح
احساس گناه
احساس پوچی
از دست دادن اعتماد به نفس
احساس ناامیدی
احساس بیپناهی
این علائم، به ویژه اگر تک تک در نظر گرفته شوند، منحصر به افسردگی نیستند.
برای مثال، احساس بیپناهی ممکن است واکنش منطقی به قرار گرفتن در یک
شرایط دشوار باشد. امّا در حالت افسردگی، احساس بیپناهی به صورتهای زیر
است:
آمیخته با انواع دیگر دردهای هیجانی
آمیخته با انواع دیگر علائم افسردگی
تداوم یافتن بیش از یک زمان معقول
شدیدتر بودن بیش از یک حدّ معقول
هر یک از عوارض بالا ممکن است به عنوان واکنش طبیعی به یک رویداد غمانگیز
مثل مرگ نزدیکان یا از دست دادن کار پدیدآید امّا طولانی شدن بیش از حدّ آن
باید به عنوان علائم احتمالی افسردگی مورد بررسی قرار گیرد. در نظر گرفتن
این پدیده، به ویژه در افرادی که دارای سابقه افسردگی هستند حائز اهمیت
است.
4- حالتهای روحی دشوار
تحریکپذیری: تقریباً همه این حالت را تجربه کردهاند. تحریکپذیری
علتهای بیشماری میتواند داشته باشد. یک سردرد، خواب بد، یک صورتحساب
پیشبینی نشده، فرا رسیدن وقت دندانپزشک، و هر عامل استرسزای دیگری
میتواند باعث آن شود. امّا هنگامی که دلیل واضحی برای این که چرا یک چیز
کم اهمیت و کوچک باعث ناراحتی میشود وجود نداشته باشد و این حالت روزها و
هفتهها در فرد باقی بماند، به احتمال زیاد افسردگی عامل آن است.
خشم: خشم نهایت تحریکپذیری است. یک فرد افسرده ممکن است بابت یک چیز کم
اهمیت و یا حتی هیچ چیز به حالت انفجار برسد. اگر خشم دوام یافت یا
ترساننده شد در اسرع وقت به فکر چاره باشید.
اضطراب و نگرانی. این به چند طریق ممکن است وجود داشته باشد. برای مثال،
فردی ممکن است درباره بعضی موضوعات عادی روزمره، نگرانی وسواسی داشته باشد:
قرصهایم تمام نشده؟ برای شام چه غذایی درست کنم؟ آیا به ماشینم بنزین
زدم؟ مشکل دیگری از این حالت موقعی است که فرد در مورد تمام موضوعات اضطراب
داشته باشد: باید به لولهکش تلفن کنم. اگر امروز نیاید چی؟ بهتر است صبح
خیلی زود از خانه بروم، چون ممکن است ترافیک سنگین باشد یا وسط راه ماشینم
پنچر شود. اضطراب ممکن است شکل عمومیتری نیز داشته باشد و همراه با افکار
عجولانه باشد. معمولاً فرد مضطرب در حالت بیتصمیمی به سر میبرد.
بدبینی: داشتن نگاهی منفی نسبت به همه چیز: هیچکس مرا دوست ندارد. امروز هم
روز بد دیگری در پیش خواهد بود. شانسی برای استخدام شدن ندارم. در حالتی
که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفیبافی به صورت
مبالغهآمیزی در میآید: دلیلی وجود ندارد که روز بدی در پیش باشد، بعضیها
شما را دوست دارند، و اگر افسرده نبودی شانس خوبی برای گرفتن کار داشتی.
بیتفاوتی: لباسهای کثیف انباشته شده، صورتحسابها پرداخت نشده و شما
بیخیال هستید. دوستی به شما تلفن میکند و مشکلش را با شما در میان
میگذارد. امّا شما فقط ساکت نشستهاید و گوش میکنید و حرفهای او هیچ
احساسی را در شما برنمیانگیزد.
خود انتقادی: هر کس اشتباه میکند. امّا فرد افسرده اشتباهاتش را بزرگ جلوه
میدهد. «من امروز خسته به نظر میرسم.» تبدیل به «من زشت هستم» میشود.
«من در محاسبه موجودی حسابم اشتباه کردهام.» به «من در ریاضیات کودن
هستم.» تبدیل میشود. منفی بافی بیش از حد درباره خود از علائم افسردگی
است.
5- تغییر در الگوهای فکری
گرچه علائم زیر همگی تحت عنوان «تغییر در الگوهای فکری» دستهبندی شدهاند
امّا هر یک از آنها میتوانند آثار قابل ملاحظهای بر روی رفتار انسان
داشته باشند. این علائم چون بیشتر بر روی نحوه کار کردن تاثیر میگذارند
توسط همکاران زودتر قابل تشخیص میباشد:
عدم تمرکز: این به دو شکل امکانپذیر است. یکی این که صرفنظر از این که
چقدر سعی میکنید نتوانید روی کاری که در دست دارید یا کتابی که در حال
مطالعهاش هستید یا صحبتهای سخنرانی که در جلسهاش حضور دارید و یا روی
رژیم غذایی که در پیش گرفتهاند تمرکز کنید. از سوی دیگر، ممکن است توجه
شما از موضوعی منحرف شود بدون آن که خودتان آگاهی داشته باشید تا وقتی که
ناگهان به خود آئید. مثلاً ناگهان متوجه شوید که 20 دقیقه است که روی همین
صفحه کتاب ماندهاید. اوّلی رنجآور و ناراحتکننده است و دومی میتواند
مشکلات زیادی برای فرد به وجود آورد. به هر حال، عدم تمرکز، وضعیت مهمی است
که باید مورد بررسی قرار گیرد.
بیتصمیمی: امروز برای رفتن به سرکار چه لباسی بپوشم؟ کدام یک از این سه
پروژه اولویت بیشتری دارد؟ بهترین روز برای وقت گرفتن از دکتر کی است؟ در
حالت افسردگی، تصمیمگیری ساده هم ممکن است مشکلساز گردد. و
تصمیمگیریهای پیچیده میتواند غیرممکن شود. هنگامی که بیتصمیمی با
اضطراب همراه باشد، مواجه شدن با شرائطی که تصمیمگیری اجتناب ناپذیر است
میتواند به هیستری بیانجامد.
مردم معمولاً فکر میکنند که فرد افسرده، آدم آرام و گوشهگیری است امّا
چنین فردی وقتی در گوشه و تحت فشار قرار گیرد، میتواند واکنشهایی نظیر
انفجارهای هیجانی نشان دهد.
مشکلات حافظهای: این مشکلات میتواند در اثر تمرکز ضعیف بروز کند. یعنی
شما به دلیل عدم تمرکز چیزی را که بهتان گفته شده است نشنیدهاید و در
نتیجه نمیتوانید آن را به یاد آورید. امّا افسردگی می تواند مستقیماً نیز
بر روی حافظه تاثیر گذارد به نحوی که چیزی که به فرد گفته شده، شنیده و یا
خوانده است و یک زمان به یاد داشته بعداً فراموشش شود.
بینظمی: این علامت، منحصر به افسردگی نیست. افرادی که به شیدایی خفیف
(hypomania ) دچارند نیز معمولاً آدمهای بینظمی هستند. امّا در این حالت
ممکن است فرد از این بابت احساس ناراحتی نکند. مثلاً شما علیرغم به هم
ریختگی اتاقتان، دقیقاً میدانید که هر چیز کجا قرار دارد. امّا در شرایط
افسردگی، بینظمی فرد را ناراحت می کند و باعث میشود که او حتی احساس
بدتری هم پیدا کند زیرا اگر افسردگی وجود نداشت اقلاً فرد میتوانست برای
حل این مشکل اقدام کند.
6- دل مشغولی به مرگ
هر چند سه موردی که در زیر آمده ممکن است به نظر سه عبارت مختلف برای یک
چیز بیایند امّا در واقع، آنها اشکال مختلفی از دل مشغولی به مساله مرگ
هستند.
فکر مرگ: فکر کردن درباره مرگ ممکن است به شکل تصوّر و تخیل مرگ خود
فرد باشد. برای مثال، فرد ممکن است خود را خوابیده در داخل قبر تصوّر کند.
یا به اتفاقاتی که در مراسم خاکسپاریش میافتد فکر کند و یا درباره این
موضوع فکر کند که مردم پس از مرگش چه میگویند. یکی از عبارتهایی که مردم،
بدون منظور خاصی، زیاد به کار میبرند این است که «ای کاش مرده بودم.»
امّا بیان این عبارت از سوی یک آدم افسرده باید جدّی گرفته شود، پیش از آن
که افکار به واقعیت بپیوندد.
فکر خودکشی: در این حالت، بیان «ای کاش مرده بودم.» کم کم به فکر کردن
درباره تحقق آن پیش میرود. فرد افسرده ممکن است در رویارویی با یک اتفاق
پراسترس به فکر خودکشی بیافتد و به طور واقعی برای این عمل برنامهریزی
کند. چه فرد برنامه مشخص برای خودکشی در ذهن داشته باشد و چه نداشته باشد،
فکر کردن درباره خودکشی باید بسیار جدّی گرفته شود. از جمله پرخطرترین
عوامل برای انجام خودکشی میتوان به تلاش قبلی برای خودکشی، حضور عوامل مهم
استرسزا در زندگی و دسترسی به اسلحه اشاره کرد.
احساس مرگ: کسی که احساس مرگ یا بریدن از زندگی میکند، گروهی از علائمی که
در 5 بخش قبل ذکر شد را به همراه دارد. این علائم عبارتند از:
ناامیدی
بیتفاوتی
از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش
سستی و رخوت
کنارهگیری اجتماعی
به علاوه، فرد ممکن است خود را صرفاً در جایگاه یک «ناظر» نسبت به اتفاقاتی
که پیرامونش میافتد حس کند. احساس «پشت سر کسی ایستادن» و نگاه کردن به
اتفاقاتی که میافتد.
نتیجهگیری
علائمی که ذکر شد، به ندرت به صورت منفرد حضور دارند و معمولاً ترکیبی از
آنها در فرد افسرده وجود دارد. برای مثال، ممکن است این علائم در یک نفر
وجود داشته باشد:
گروه 1- تغییر در سطح فعالیت
خستگی
بیخوابی
سستی و رخوت
گروه 2- تغییرات فیزیکی
دردهای تعریف نشده
بیقراری روانی- حرکت
گروه 3- درد هیجانی
از دست دادن اعتماد به نفس
احساس بیپناهی
گروه 4- حالتهای روحی دشوار
تحریکپذیری
اضطراب و نگرانی
گروه 5- تغییر در الگوهای فکری
بیتصمیمی
بینظمی
و هیچ علامتی از گروه 6، یعنی دلمشغولی به مرگ وجود نداشته باشد. فرد
افسرده دیگری ممکن است ترکیب کاملاً متفاوتی از این علائم را داشته باشد.
نکته مهم این است که باید نسبت به علائم هشدار دهنده افسردگی شناخت داشته
باشیم تا بتوانیم آنها را، در صورت وجود، در خودمان یا اطرافیانمان هر چه
زودتر شناسایی کنیم و به موقع نسبت به درمان اقدام نمائیم.
اگر همسر شما هم افسرده است، اینگونه با او رفتار کنید
مهربانی و فداکاری او، توجه او، شفقت و عشق او، بیش از هر چیز دیگر مرا در
مدت عذاب روانی ام روی پا نگه داشت. اگر بخواهم شخصی را به عنوان فردی که
بیشترین تاثیر را در بهبودی من داشته است، انتخاب کنم، آن شخص مطمئنا همسرم
است. این جملات را نورمن اندلر؛ روان شناس، بعد از بهبود از افسردگی شدیدی
که دچارش شده بود، نوشته است. واقعیت این است که هرچند نقش همسران در
ایجاد افسردگی در همدیگر به اثبات نرسیده است اما نقش آنان در بهبودی از
افسردگی کاملاً اثبات شده است!
درباره دلایل ایجاد افسردگی نظریات
گوناگونی وجود دارد. برخی به تغییرات شیمیایی که در مغز روی می دهد اشاره
می کنند و برخی به نقش رویدادهای ناگوار یا طرز تفکر فرد تاکید دارند. اما
با وجود این نکته، مسئله ای که همه درمانگران با رویکردهای گوناگون بر آن
تاکید دارند، نقش اطرافیان در کمک به بهبود بیمار است. در این بین همسر
بیمار نقشی مهم دارد و می تواند فرآیند بهبود را تسریع یا حداقل از میزان
درد و رنج بیمار کم کند.این کار هر چند آسان به نظر می رسد، اما در عمل
چندان ساده نیست. اگر همسر شما دچار افسردگی است، توجه به نکاتی که در
ادامه بیان می شود، می تواند به شما کمک کند تا به یاری او بشتابید.
مهم ترین کمک را جدی بگیرید
بعضی
معتقدند مهم ترین کمکی که همسری می تواند به همسر افسرده اش بکند، کمک به
تشخیص آن در اسرع وقت است. در بعضی موقعیت ها، احتمال بروز افسردگی افزایش
می یابد؛ به عنوان مثال بعد از زایمان برخی از خانم ها برای دوره ای کوتاه
دچار افسردگی می شوند، که اگر به موقع اقدامات لازم برای بهبود انجام نشود،
ممکن است ادامه پیدا کند. اگر علائم افسردگی را در همسرتان می بینید، در
اولین قدم او را تشویق کنید به متخصص مراجعه کند. اگر برای او تشخیص
افسردگی داده شد، کمک کنید دستورات متخصص اعم از خوردن دارو یا دیگر فعالیت
ها،ازجمله شرکت منظم در جلسات روان درمانی را انجام دهد. در ادامه به
علائم اصلی افسردگی اشاره شده است.
با سرماخوردگی روانی آشنا شوید
نداشتن
اطلاعات درست درباره افسردگی می تواند باعث سوء برداشت از رفتار فرد مقابل
و ایجاد مشکلات بیشتر شود. افسردگی می تواند ادراک، نگرش، احساس ، اعمال و
تحمل فرد را تحت تاثیر قرار دهد. افراد افسرده، غالباً دیگران را در
مشکلات شان مقصر می دانند و در زندگی فقط به اتفاقات تلخ توجه دارند. اگر
همسر افسرده تان پیوسته ایراد می گیرد، یادتان باشد این رفتار یکی از ویژگی
های بیماری اوست، پس خیلی به دل نگیرید. طی بیماری همسرتان، این نکته را
بارها به خودتان گوشزد کنید که او قصد آزار شما را ندارد او بیمار است و
این رفتارها نیز علائم بیماری او است و نه ویژگی های شخصیتی اش. اطلاعات
کامل تر درباره افسردگی را می توانید از طریق کتاب های مربوطه کسب کنید.
اگر اطلاعات تان را از طریق متخصصی که همسرتان به وی مراجعه کرده است کسب
کنید بهتر خواهد بود. چرا که علائم افسردگی در همه افراد یکسان دیده نمی
شود.
استدلال آوردن را فراموش کنید
احساسات
و برداشت های افراد افسرده، غالباً شکلی افراطی دارد. ممکن است همسرتان
چیزهایی بگوید که از نظر شما اشتباه و غیرمنصفانه باشد، در این شرایط از
بحث با او بپرهیزید و به عنوان مثال سعی نکنید به او اثبات کنید زندگی بد
نیست یا او آدم خوبی است. این طرز برخورد ممکن است باعث شود دیگر با شما
صحبت نکند، احساس تنهایی بیشتری کند و حتی افسردگی او شدت یابد. زمانی که
همسر افسرده تان می گوید «هیچ کسی در این دنیا به فکر من نیست.» در عوض
یادآوری مواردی که شما به او توجه داشته اید، می توانید چنین جمله ای
بگویید «خیلی تلخ است که این احساس را داری، فکر می کنی چه کاری می توانیم
انجام دهیم که احساس بهتری پیدا کنی؟»
خودتان را پاک نکنید
درمان
افسردگی معمولاً در کوتاه مدت به نتیجه نمی رسد، این موضوع می تواند باعث
خستگی، حساس شدن شما یا حتی عصبانیت تان شود. در این شرایط برای این که
انرژی کافی در ارتباط با همسرتان داشته باشید، لازم است زمانی را برای
خودتان در نظر بگیرید. درست و کامل غذا بخورید، هر روز ورزش کنید، خواب
کافی داشته باشید، ارتباط تان را با دوستان و نزدیکان قطع نکنید و تفریح را
از یاد نبرید. می توانید با خواندن داستان های طنز یا دیدن فیلم های کمدی،
مقاومت تان را در برابر این بیماری افزایش دهید. البته توجه داشته باشید
زیاده روی در این کارها می تواند باعث دلخوری همسرتان شود و شما را متهم به
این کند که او را درک نمی کنید یا از او خسته شده اید. پس جانب تعادل را
از دست ندهید.
قایم باشک ممنوع!
افراد
افسرده انرژی کمی دارند و در نتیجه ممکن است طی روز خیلی از کارهایی را که
دل شان می خواهد انجام دهند، نتوانند انجام دهند. ممکن است شما عصر از سر
کار برگردید و ببینید همسرتان هنوز ظرف های صبحانه را نتوانسته جمع کند یا
شوهرتان از صبح تصمیم داشته تلفنی بزند، اما هنوز نتوانسته این کار را
انجام دهد. در این شرایط احتمالاً او عصبی است. حتی ممکن است از دست شما
عصبانی باشد که چرا او را تنها گذاشته اید. قطعاً تحمل چنین شرایطی خیلی
سخت و طاقت فرساست. پژوهش ها نشان داده است، داشتن فعالیت بدنی به درمان
افسردگی کمک می کند، از طرفی نمی توانیم از فرد افسرده انتظار داشته باشیم
که خودش برنامه منظمی برای ورزش بریزد و آن را اجرا کند. اگر برنامه منظم
روزانه برای ورزش با همسرتان بگذارید، جدای از کمک به درمان افسردگی او،
شما نیز از فواید آن بهره مند خواهید شد؛ چرا که تنش تان را کاهش می دهد و
به بهبود رابطه شما و همسرتان کمک می کند.
راهکار اساسی
شاید
هیچ چیز در آرامش دادن به افراد نتواند جای مذهب و یاد خدا را بگیرد.
علاوه بر کمکی که مذهب و معنویت می تواند به همسر افسرده شما کند، خود شما
نیز می توانید از این موضوع بهره بگیرید. خدا را فراموش نکنید و به یاد
داشته باشید که دل ها آرام نمی گیرد جز با یاد خدا.