انشا درمورد نماز
انشای در مورد نماز
آنگاه
که غرق در خواب غفلت هستم و در دریای کسالت فرو رفته ام بانگ زیبایی از
گلدسته های ارغوانی و زیبای مسجد می آید و مرا با خود به سفری دور و دراز
می برد ؛ سفری که چون غریق نجاتی مرا از اقیانوس بی کران وسوسه های شیطان
نجات می دهد. رایحه ی عطر گل های بهشتی جهان را معطر می سازد و حی علی
الصلاه مرا می برد تا باغ پرستو های رنگارنگ. این بانگ زیبا مرا می برد تا
آسمان آبی و زیبایی که نه کران دارد و نه ستون و خدای تعالی آن را فقط و
فقط بر اشرف مخلوقاتش آفرید ؛ بر همانی که روح در آن دمید و روزی بر او
بخشید. اذان مرا به “نماز شهر“
می برد با اینکه نماز خود دنیایی به عظمت کهکشان های بی کران تر از بی
کران است. بانگ اذان را که می شنوم گویی ملائکه دم گوشم نماز را زنده می
دارند. آری … گویی آدمی خود جزئی از نماز است و برای یافتن نیمه ی خود به
سمت سجاده های نماز می رود.
به
پا می خیزم؛ گویی جهان دارد یک صدا حی علی الصلاه می گوید دگر بار کلام و
کلمه، ثنای نماز را نمی تواند ؛ باز هم غرق سکوت می شوم. قطرات آب ، حمد
خدای گفته و شکر می کنند که صرف وضوی مومنی شده اند. مسح را که می کشم ،
گویی بهشت مقابلم مجسم می شود. به راستی که عجیب است آدمی و بزرگ است خدایی
که همه چیز را بر آدمی هدیه کرد.
سجاده
چون سفینه ای است که مرا دور جهان خواهد چرخاند. سوار سفینه ی سجاده می
شوم و سفرم به سوی خدا دگر بار آغاز می شود نماز را با حمد و ثنا آغاز می
کنیم و با سلام پایان می دهیم ؛ پس چه زیباست زندگانی مومنی که نماز به پای
می دارد. به آرامی به سیاره ی رکوع نزدیک می شویم و رویش فرود می آییم ؛
به راستی آنگاه است که زندگی بهشت می شود . دگر بار تسبیح خدا می گوییم ؛
به راه می افتیم. این بار به سیاره ای می رسیم که مانند زمین خودمان خاکی
است ولی برخلاف آن از هر بدی، عاری است و گویا سجده نام دارد. در سجده هم
حمد گفته و به پا می خیزیم ولی هرقدر در سجده بیشتر بمانی توفیقت از نماز
بیشتر خواهد بود.
نماز
چون دفتری است که یک خط در میان رکوع و سجده دارد. روز و شب هفده بار به
سوی خدا می رویم و هربار به خودمان بر می گردیم. آنقدر از خدا دور شده ایم
که باید از خودمان تا خدا سفر کنیم!
نماز
مثال آسمانی با ستون نهان است و دریایی بی کران. هر آنقدر که عظمت اقیانوس
نماز را بنگری کرانی بر آن نخواهی دید. سپاس خدایی را سزاست که آدمی را
برای عبودیت آفرید و قرآن را برای هدایت و نماز را کلید در بهشت.
ای
نماز ! ای دریچه ی حُسن و نکویی! آنگونه با من باش تا ترکت برایم از مرگ
هم سخت تر باشت. ای چون سرو والا و چون آسمان پاک ! مرا تا آنجایی برسان که
خدا را با کل وجودم حس کنم ؛ جایی که نه در آن بدی هست و نه گناه. ای آنکه
ترکت خلف شرع باشد! با من باش تا جایی که روحم با تن من است!
نماز
پاک ترین اعمال و زیباترین عبادات و سالم ترین مناجات و ساده ترین احسان
هاست. نماز چون کتابی بی نهایت است که از هر سو آن را بنگری به خیری رسی و
از هر جایش آن را بخوانی به علمی رسی.
نماز
چون عضوی از بدن روح آدمی است و روح تارک الصلاه چون تنی بی سر است. همانا
که باغ ایمان پر از درختان سرو گون ثواب و گل های احسان است ؛ نماز کلید
در باغ ایمان است واگر نباشد نه ایمان هست و نه احسان و نه ثواب. به راستی
کدام مسلمی عظمت می چشد و خوشی می بیند که تارک الصلاه باشد؟
ای نماز! چه پاکی و چه منزه ! چه زیبایی و چه جمیل! پس چرا تارک داری!؟
رایحه
ی گل های داودی مسجد را فراگرفته است و عالم و آدم چون پرستو های بهشتی
بال بال می زنند تا بروند به سوی خدا… همه در انتظار اند. ناگاه بانگ
اذان از آدمی عارف می سازد. نماز جماعت آدمی را به یاد گلستانی می اندازد
که در آن از رنگی ترین گل ها تا ساده ترین اش همه و همه در حال عبودیت خدای
تعالی هستند.
به
راستی که قنوت آدمی را به دنیایی دگر می برد! چه لحظه ی زیبایی است. ربنا
را که می گویم دیگر نمی دانم کجایم در آسمان یا زمین ؛ نزد خود یا خدا!!
رکوع!
… چه لحظه ی شیرینی است . تو را غرق در دریای معرفت می گرداند و تو می
دانی که دگر بار مست معرفت الهی خواهی گشت. شیرینی رکوع تلخی گناهان را به
باد فراموشی می سپارد. به سجده که می روی ، نزد خدا چون شید نورانی و چون
ماه زیبا می شوی و گویی ستارگان را در جهنم حسد قرار می دهی.
نماز چون دری به سوی بهشت است. بهشتی که به جای شمع و گل و پروانه و خورشید و ماه ، سعادت و خوشبختی و سرزندگی با خود دارد.
ملائک
به سویت می آیند و برکه ی وجودت را اقیانوس می کنند تا بروی به سوی خدا و
به راستی که وضو چه لحظه ی دلچسبی است. گویا جهانی دگر بار تو را می نگرند و
خدا نیز به تو خیره شده است. چه صحنه ای دلنشین تر از وضو و چه عبادتی
زیبا تر از نماز!
حمد
و توحید همه و همه رایحه زندگی دارد. وای بر مومنی که بوی مرگ داشته باشد و
سوی شیطان رفته باشد. کسی با نماز همراه نشد مگر آنکه یزدان بر او بخشید و
لطف رحمت شامل او گرداند.
تشهد
یاد آور همان کلمه ایست که از اول پایش بودیم و باید می بودیم و کلمه ای
که قلب را تسکین می بخشد و زندگانی را برکت. عدل خداوندی را دگر بار سلام
گون به یاد می آوریم و بر همه ی آنان که در راه نماز زندگی بخشیدند صلوات
می گوییم. پس چه لحظه ی زیبایی است!
الهی!
حمد و ثنا تو را سزاست که مرا آدمی آفریدی و بر من نماز را هدیه دادی و با
اسلام بر من زندگی بخشیدی. مرا ققنوس وار با نماز همنشین گردان و نگیر ز
من این شیرین عبادتت را و مرا مثال همان امیری گردان که نماز برایش زندگی
بود و سجود برایش مستی. مرا چنان گردان که دوری از نماز برایم به تلخی مرگ
برای ظالمان بود. با اینکه علم بر آن دارم که از خودم هم به خودم نزدیک
تری اما چه کنم که انسانم و گاه آنقدر فراموشت می کنم که شیطان را در خود
نظاره می کنم. پس ببخش بنده ات را که “انک انت التواب!”
همچو موری اندر این خرمن خوشم تا فزون از خویش باری می کشم
هـان بــگـو لاحـولها انـدر مـکــان از زبان تنها نه بلک از عیـن جان
انشا درباره نماز
نماز علاوه بر احکام فقهی و ظاهری، آداب و اسراری دارد که آشنایی با
آنها انسان را بیشتر با حقیقت نماز پیوند میدهد و قلبش را بهتر به سوی
نماز سوق میدهد…
متن کامل یک انشا درباره نماز
نماز علاوه بر احکام فقهی و ظاهری، آداب و اسراری دارد که آشنایی با
آنها انسان را بیشتر با حقیقت نماز پیوند میدهد و قلبش را بهتر به سوی
نماز سوق میدهد.
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
عبادات ما همه دارای حقایقی است، دارای اسرار و گنجینههایی است که
انسانِ عابد، باید تلاش کند به آن اسرار و گنجینهها راه پیدا کند.
هدف از انجام عبادات این نیست که صرفاً جنبه ظاهری و فیزیکی آنها مراعات
شود بلکه آنچه که مهم است این است که این اعمال و این رفتار و این مناسک،
راهی را برای انسان عابد باز کند که در حقیقت به محتوا و درون و باطن این
اعمال راه پیدا کند.
عبادتها که نوعی از تجلّی بندگی حق است راه و صراط است. «أَنْ
اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» خداوند متعال فرمود: مرا عبادت
کنید که صراط مستقیم، عبادت من هست. این عبادت، راه است.
این عبادت، این رفتن به سوی حق و طیّ این طریق – به طور قطع و مسلم –
اگر درست انجام بگیرد، اگر صحیح انجام بگیرد، انسان به آن مسائلی که به
عنوان سرّ عبادت مطرح است خواهد رسید.
عبادات عموماً دارای احکامی است که الزاماً باید رعایت شوند. علاوه بر
آن احکام، دارای آدابی است که آن آداب در بالا بردن کیفیت عبادت نقش مؤثری
دارد و علاوه بر آن آداب، دارای اسراری است که از طریق این عملی که انجام
میگیرد انسان به آن حقیقت و به آن سرّ، میتواند راه پیدا کند.
به بیان دیگر آن عبادتهایی که انجام میدهیم در حقیقت نمادهایی است، قالبهایی است که این قالبها هر کدام به حقایقی اشاره میکند.
ببینید اگر بخواهیم مثال بزنیم مثل اینکه یک سازمان، یک تشکیلات، یک
وزارتخانه میآید برای خودش یک آرمی را طراحی میکند، بعد به طراح آن آرم
وقتی که گفته میشود که این طرح را توضیح بده، آن طراح توضیح میدهد و
میگوید مقصودم از این خط، این است، مقصودم از آن نقطه آن است، اینجا چرا
خط مستقیم کشیدم، آنجا چرا خط منحنی کشیدم، آنجا چرا چنین کردم، این قسمت
چرا چنان کردم. یعنی تمام مسائلی که در ذهنیت آن طراح است در یک قالب،
طراحی میکند و چه بسا یک جزوه در کنار آن آرم قرار میدهد که این آرم در
حقیقت میخواهد در ارتباط با آن مسائل صحبت کند.
عبادات ما نوعاً همینطور است. احکامی دارد، آدابی دارد و اسراری دارد.
خداوند متعال به وسیله شریعت، همه آنها را در یک عبادتی مثل نماز، قرار
داده است.
این حرکتهای نمادین، در واقع میخواهد دستمان را بگیرد و به فراسوی آن چیزی که در این بخش رفتاری داریم انجام میدهیم هدایت کند.
گرچه برای رعایت حال همه مردم در همه مکانها و زمانها، به حداقل عبادت
اکتفا کردهاند، یعنی برای انجام همین اعمال ظاهری، آثار مترتب است اما
سخن در این نیست که این اعمال اثر دارد یا نه، سخن در این است که این اعمال
در واقع و در درونش گنجینههای فراوانی نهفته است و باید آنها را یافت.
عبادات و بندگی خدا راه رسیدن به هدف خلقت است
بندگی خدای متعال وسیله است برای رسیدن به آن گنجینهها. اگر خداوند متعال
فرمود: «و ما خَلَقتُ الجنَ و الانسَ الا لیعبدون» من جن و انس را
نیافریدم مگر این که مرا عبادت کنند، در آیه دیگر از قرآن کریم فرمود: «ان
اعبدونی هذا صراط مستقیم» مرا عبادت کنید که این، راه و صراط مستقیم است. و
در آیه دیگر قرآن کریم توضیح داد که این صراط انسان را به کجا میرساند.
فرمود: «واعبد ربَّک حتی یأتیک الیقین» عبادت کن تا به معرفت برسی، عبادت
کن تا به یقین برسی.
یقین یعنی چه؟ یعنی اینکه موانع را از سر راهت، از دیده قلبت بردارد تا
بتوانی آن طوری که متن حقیقت است شهود کنی و تحقق به متن واقع و حقیقت پیدا
کنی. البته یقین مراتب دارد – علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین و حتی
برد الیقین – که در جای خود بحث میشود.
یقین در مراحل نهایی، یعنی تحقق به کمال حقیقی انسان. یعنی اینکه به هدف خلقتت برسی.
در نماز، بحث همین است. در روزه، همین است. در حج، همین است. وقتی فردی
برای حج میرود، در مراسم حج به او میگویند لباس احرام بپوش، لباس دوخته
را بیرون بیاور اینها همه اسراری دارد که انسان را به سوی حقیقتش میبرد.
در بیانی امام سجاد علیهالسلام در فلسفه حج، به یکی از یارانش
میفرماید: آیا وقتی که مُحرم شدی این کار را کردی؟ آیا وقتی طواف کردی
فلان نیت را داشتی؟ آیا وقتی سعی صفا و مروه میکردی فلان نیت را کردی؟
حضرت، تک تک اعمال حج را سوال میپرسد و میفرماید آیا آن طوری که من
میگویم نیت کردی یا نه؟ عرض کرد: نه من فقط این اعمال ظاهری را انجام
دادم.
حضرت فرمود: پس طواف نکردی، سعی نکردی، نماز نخواندی، حج نکردی!
ببینید! یعنی روح این عمل ظاهری و این طواف و حج، آن حقایق است. اگر ما
به آن حقایق، توجه کردیم، اگر به آن معارف توجه کردیم، آنچه را که انجام
دادیم در مدار مقبولیت و در مدار ارزش برتر قرار میگیرد ولی اگر به آن
مسائل توجه نکردیم قطعاً ارزشش پایین خواهد بود.
عبادات، ما را به هدف برتر میرساند
پس این عبادات
برای این است که ما را در یک حوزه معارف برتر قرار دهد، بالاتر ببرد. این
عبادات یک راه راستی است، یک مسیری است که تو را میتواند به آن هدف اعلی و
برتر راهنمایی کند.
مهم این است که ما اینها را دقیقاً درک کنیم، به اینها توجه کنیم، بعد
دریافت کنیم که اگر در نماز، بحث طهارت را داریم، اگر اذان، قیام، رکوع،
سجود داریم، اینها در حقیقت، ارشاد به چه حقایقی است.
به عبارت دیگر چه حقایق بلندی است که تنزل پیدا کرده و تمثل پیدا کرده به یک سری اعمال این چنینی که اسمش نماز است.
و به عبارت دیگر، باطن این مسئله چیست که ظاهرش عبارت از این است که
رکوع کنیم، سجده کنیم، به سمت قبله باشیم. با طهارت باشیم و … یا مثلا چه
پیامی در دل این وضو و اعمال آن، نهفته است.
اگر به من میگویند اذان بگو، اگر به من میگویند اقامه بگو، اگر به من
میگویند در ورودت به نماز تکبیر بگو، و جزء جزء آنچه که در نماز هست انجام
بده، برای چیست؟ ارشاد به چیست؟
این مسئله را به عنوان مقدمه اشاره کردم تا توجه داشته باشیم که عبادات
ما اسرار دارد، میزان تأثیر و میزان فضیلت برتر این عبادات، به میزان درک
معارف نهفته شده در درون آنها بر میگردد.
چرا با نمازی که میخوانیم رشد معنوی پیدا نمیکنیم؟
به عنوان درد دل عرض میکنم که علیرغم اینکه ما در شرع مقدس اسلام،
زیباترین راهکارهای رشد را داریم، عالیترین مدارج ترقی و تعالی را داریم –
الصلاةُ مِعراجُ المؤمن، الصلاةُ قُربانُ کلِ تقی، الصلاةُ عمودُ الدین –
خب اگر واقعا نماز، معراج است، آیا واقعا در سایه نمازی که میخوانیم این
معراج برای ما حاصل میشود؟ اگر نمیشود یا باید بگوییم نماز، معراج نیست،
یا اگر نماز معراج است، پس آنچه که ما انجام میدهیم نماز نیست.
نماز واقعی انسان را از گناهان نگه میدارد. «إن الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنکر» اگر نگه ندارد آیا نماز ما واقعی است؟
نماز حقیقی، انسان را به مدار حقیقت مطلق میبرد. همین دو رکعت نماز،
انسان را از ابعادِ دست و پا گیر جنبههای طبیعی و مادی و حتی فراتر از
ماده، آزاد میکند. نماز در حقیقت برای گشودن بندهایی است که دست و پای
فطرت ما را بسته است. نماز، قدرت پرواز به انسان میدهد. معراج معنایش این
است. قدرت رشد و ترقی و تعالی و بالا رفتن را به انسان میدهد.
خب این در چه صورتی است؟ در صورتی که ما فقط وضوی ظاهری بگیریم و دو
رکعت نماز خشک و ظاهری بخوانیم؟ همان کاری که نوع ما داریم انجام میدهیم،
این که معراج نمیشود. این که «تنهی عن الفحشاء و المنکر» نیست.
در عبادات، نگاه حداکثری داشته باشیم
در عبادات،
نباید نگاه حداقلی داشته باشیم. باید منظر ما در عبادات نگاه حداکثری باشد.
یعنی باید ما برویم ببینیم برترینها و بالاترینها چیست؟ جامعه ما عموما و
جامعه فرهنگی ما، دانشگاهی ما خصوصاً باید نگاهشان به عبادت، یک نگاه
آشنایی با فلسفههای عبادات باشد.
آشنایی با ارشاد این ظواهر به بواطن باشد که این ظاهرها به کدامین باطن
دارد اشاره میکند. خدای متعال از نماز ما چه میخواهد؟ یعنی فرهنگ نماز در
معماری مکتب اسلامی چه جایگاهی دارد و در واقع میخواهد چکار کند؟ این
خیلی مهم است که ما از این زاویه به عبادات نگاه کنیم.
حالا این دو رکعت نماز چه توانمندی دارد و چه قدرتی دارد که ما را به حق
نزدیک میکند. چگونه این نماز توانمند است که وجود ما، قلب و دل ما را
آئینه تجلیات اسباب و صفات الهی میکند.
قرب به خدا یعنی چه؟
معنای قرب این است که انسان صفحه دلش و آئینه قلبش محل تجلی اسماء جمال و
جلال خداوند باشد، جلوهگاه زیبایی هستی باشد، چطور میتواند دو رکعت نماز،
اینقدر توانمند باشد که انسان را جلوهگاه زیباییهای هستی بکند، او را
جلوهگاه کمال مطلق بکند و این شخص نمازگزار، جمال حق را در وجود خودش شهود
کند.
کار عبادات ما این است، کار نماز ما، روزه ما، حج ما، کار همه
عبادتهای ما این است که انسان را به حقیقت نزدیک کند. همه اینها برای
رشد و تعالی است، همه اینها برای کشف حُجُب و رفع موانع از سر راه دیده
فطرت است تا دیده فطرت و دیده جان بتواند باز شود و جانان را ببیند.
انسان ذاتاً خواهان کمال است و از نقص، بدش میآید
فکر نمیکنم اگر کسی واقعا از این زاویه به عبادات نگاه کند عاشق عبادات
نشود، چون هر کسی به حکم فطرت دوست دارد به اطلاق، نزدیک شود، از اسارت
قیود رها شود. هر کسی دوست دارد به حکم فطرت از بند محدودیت خارج شود و به
فضای بینهایت برود. همه این را دوست دارند.
به حکم فطرت هر انسانی عاشق کمال است و از نقص، بدش میآید، به گونهای
که اگر کمالی را که ندارد به انسان بدهی خوشش میآید. اگر نقصی بهش وارد
کنی بدش میآید چرا؟ چون ذائقه فطرت انسان، روی کمال خواهی تنظیم شده است.
از نقایص متنفر است. نه تنها اصل کمال، بلکه خواهان کمال مطلق است. یعنی
اطلاق گرا هم هست، مطلق را میخواهد. دوست ندارد به محدویتها وابسته باشد،
قانع به محدودیتش نیست. قانع به مرزبندی در آن مطلوب و خواسته نیست. از
درون یک مطلوب نامحدود را میخواهد. خب عبادات، تمام تأمین کننده این
خواسته است.
عبادات، تمام مسیری است برای اینکه ما را به آنجاها سوق دهد و جهت دهد.
نباید عبادات را محدود، تعریف کنیم و منحصر در ظواهر کنیم
خب از این زاویه اگر ما عبادات را نگاه بکنیم کدام انسان عاقل منصفی است
که واقعاً دوست نداشته باشد که در این فضا قرار بگیرد. متأسفانه یک مقدار،
معرفی عبادات ما محدود بوده، فقط در ظواهر، در حد انجام تکالیف ظاهری
آشنایی پیدا کردیم و به همین مقدار بسنده کردیم، آن آثار و آن تعالی و ترقی
که باید در این نماز احساس شود، در این عبادات، احساس شود کمتر وجود دارد
یا اصلاً وجود ندارد.
در عین اینکه اعمال و عبادات را متعبدانه انجام دادن، بسیار زیبا و قشنگ
است و باید متعبدانه این عبادات را انجام داد، باید نگاه معرفتگیر نسبت
به این عبادات هم داشته باشیم. ما میخواهیم معرفت بگیریم. ما میخواهیم از
این نماز، معارف را پیدا کنیم، ما دنبال این گنجینهها هستیم، منافات با
تعبد ندارد. در عین حال که ما واقعاً به عنوان یک بنده خالص داریم عمل
میکنیم، این خواص و این فواید در نماز نهفته است.
باید معراج را از این نماز به دست آوریم، باید لقاء الله را در این عبادات دنبال کنیم.
==================
چگونه نماز بخونیم تا از خواندن آن لذت ببریم؟
خواهشا این مطلب رو تا انتها مطالعه کنید !!!!
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مُهرش عبور کرد.
مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی.
مجنون به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم، تو که عاشق
خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟ ….
نماز موضوعی است که متدیان، بسیار با آن سر و کار دارند اما مواجههی
افراد مختلف با آن متفاوت است. نماز برای بسیاری دغدغه است اما دغدغهای
آزار دهنده که تا پایان وقت با آنهاست و در آن لحظات پایانی که آن را به جا
میآورند گویا که بار بزرگی را از دوش برداشتهاند.
گروه دیگری نیز به
نماز عادت کردهاند و چندان ارتباطی با آن نداشته و هیچ دغدغهای برایشان
ندارد و از سر عادت دیر یا زود آن را به جا میآورند.
اما در این میان
هستند افرادی که نماز جور دیگری برایشان دغدغه است. این افراد توانستهاند
ارتباطی با آن برقرار کنند و دغدغه آنها این است که آن را به نحو صحیحی به
جای آورند.
اما چگونه نماز برای انسان شیرین میشود؟
نماز عبادتی که در ابتدای راه، نیاز به تمرین دارد تا عادت شده و مشقت
آن هموار شود. از این روست که آموزههای تربیتی دین، گویای این است که
کودکان از هفت سالگی به نماز فرا خوانده شوند تا کم کم با آن خو بگیرند.
اما قدم بعد، ستیز با عادت شدن آن است. و تمام مشکل اینجاست که یا نماز
برای افراد عادت نمی شود و یا تبدیل به عادت میگردد.
عادت نکردن افراد به نماز در ابتدای سنین تکلیف موجب کسالت و مشقت برای
آنان در سنین بالاتر شده و باقی ماندن در عادت موجب عدم ارتباط با آن
میگردد. اما نمازی که “قربانُ کلِ تقی” است و “معراج مومن” است، فراتر از
تکرار واژهها و انجام منظم حرکات است.
از قدیم انسانها دنبال جادو،
ذکر، ختم، رمز و کیمیا بودهاند تا یکباره ترقی کنند. امروز هم کم نیستند
افرادی که ذکر میدهند و آدمهایی که دنبال آن هستند و خود شما نیز قطعا
نمونههای دینی آن را تجربه کردهاید. حتی منابع اسلامی نیز پر است از این
دست ختوم و اذکار. اما کماند افرادی که با این روشها گرهای گشوده باشند
حتی با شیوههای دینی. اما چرا؟
علت عدم تأثیر عمده این موارد، عدم
ارتباط با معناست. چرا که الفاظ منشاء اثر نیستند و آنچه سیراب میکند خود
آب است نه اسم آن. گذشته از اینکه بسیاری از موارد غیر دینی آن شیوهها،
تهی از معنا هستند.
نماز نیز یکی از همان اکسیرهاست که به فرمودهی
اولیای دین قربان و معراج است یعنی بال پرواز و ترقی. و آنچه گفته آمد همه
برای این بود که عرض گردد نماز بهترین و تضمینیترین ذکر و ختم و رمز برای
ترقی و رسیدن به آرزوها و پر کشیدن به اوج آسمانهاست. اما نه ظاهر نماز و
نه الفاظ آن، بل روح و معنای آن، که داستان نماز و روحش همان داستان آب و
اسم آب است.
اما تنها راه عادت کردن به نماز و عادی نشدن نماز؛ تنها و تنها با توجه
به آن و گذشتن از ظاهر آن و رسیدن به معنا و ارتباط با روح آن است که در
تعابیر دیگر به این توجه حضور قلب نیز گفته میشود.
برای دست یابی به حضور قلب باید به نماز اهمیت داد. از وقت نماز گرفته
تا مقدمات و اعمال و اذکار آن. بنابر این بهتر است نمازگزار موارد زیر را
مراعات کند:
۱- اهتمام به نماز اول وقت داشته و سعی کند دغدغهاش این باشد که تا اذان گفته شد هر جا که هست در پی خواندن نمازش رود.
۲- قبل از نماز حتما اذان و اقامه را بگوید و خود را برای نماز مهیا کرده و ذهنش را از امور روزمره و مشغلههای زندگی خالی کند.
۳- قبل از نماز همیشه به خود توجه دهد که میخواهد در پیشگاه خدای بزرگی
بایستد که او را میبیند و فراتر از آن، کسی است که او را و همه عالم را
آفریده و هستی به دست اوست و شنوا و دانا و مهربان است.
۴- حتما معنای اذکار نماز و آیاتی که در آن تلاوت میکند را بداند و توجه داشته باشد که دارد با خدای خود صحبت میکند.
۵- بعد از نماز حتما چند دقیقهای بنشیند و ارتباط خود را ادامه دهد و در آن بیندیشد.
التماس دعا