یا بچه پسر یا طلاق
برای زن و شوهری که آرزوی پدر و مادرشدن دارند، بچهدار
شدن دلچسبترین اتفاق زندگیشان است و برای آمدنش روز شماری میکنند. اگر
منطقی به موضوع نگاه کنند، برایشان فرقی نمیکند نوزادشان دختر شود یا پسر و
همین که سالم به دنیا بیاید، یک دنیا میارزد.
به گزارش جام جم آنلاین،
اما برای عدهای از مردم بخصوص مادر شوهرها و مردانی که به شدت به نوزاد
پسر علاقهمند هستند، موضوع به این سادگیها نیست و جنسیت بچه تعیینکننده
خیلی چیزهاست.
نوزاد پسر باشد، انگار دنیا را به آنها دادهاند و از شدت خوشحالی عروس
را روی سرشان حلوا حلوا میکنند که برایشان پسر به دنیا آورده است.
اما وای بهروزی که بفهمند بچه دختر شده؛ عروس بینوا را تحویل نمیگیرند
و به نوزاد کوچکش بهعنوان موجودی سربار نگاه میکنند که چیزی جز خرج
اضافه روی دستشان نمیگذارد.
باورش سخت است که زن جوان فقط برای بستن دهان مادر شوهر و شوهرش که
دلشان پسر میخواهد، چهار سال متوالی اقدام به بارداری کرده باشد تا شاید
یکی از نوزادان پسر باشد.
بچههایش همه شیر به شیر هستند و پشت همه دنیا آمدهاند؛ همه هم دختر.
هر پنج زایمانش زودرس بوده و با کلی دکتر و دوا توانسته آنها را دنیا
بیاورد.
حالا ششمین فرزندش را هم باردار است و تنها 5 هفته از بارداریاش میگذرد و هنوز زود است تا برای تعیین جنسیت نوزادش سونوگرافی کند.
برای طلاق به دادگاه خانواده نیامده، اما آمده تا راه چارهای برای
مشکلی که دارد پیدا کند. مهناز میگوید: به خدا فقط برای اینکه دهان شوهر و
مادر شوهرم را ببندم، تصمیم گرفتهام آنقدر بچه دنیا بیاورم تا بالاخره
یکیشان پسر شود.
متخصص زنان گفته زایمان زیاد بدون فاصله برای سلامت زن خوب نیست. اما چه
کنم؟ دکترها به شوهرم گفتهاند این مرد است که جنسیت نوزاد را مشخص میکند
و اگر بچهها دختر میشوند، به خاطر او است.
وقتی این موضوع را به مادر شوهرم گفتم، حسابی آتش گرفت و گفت تو عرضه
نداری پسر دنیا بیاوری، چرا روی پسر من عیب میگذاری؟ برای این یکی بچهام
کلی نذر و نیاز کرده و از خدا خواستهام اگر پسر شود، اسمش را ابوالفضل
بگذارم.
حتی به توصیه بعضی مادران از تقویم چینی هم استفاده کردم تا احتمال پسر شدن نوزاد بیشتر شود.
خدا شاهد است که برای من فرقی نمیکند که بچهام دختر شود، اما از زبان نیشدار مادر شوهرم به ستوه آمدهام.
سر بچه قبلیام کلی حرف شنیدم. هفته 15 بارداری که بودم، زنهای فامیل گفتند این دفعه بچه ات پسر است.
حتی دخترهایم هم مدام داداش داداش میگفتند و مطمئن بودیم که بچه
اینبار پسر است. همه منتظر ورود یک نوزاد پسر به خانواده بودیم. با کلی
دلهره رفتم سونوگرافی که گفتند جنین باز هم دختر است.
با شنیدن این حرف انگار دنیا روی سرم خراب شد. تا چند روز کارم شده بود
گریه و ناله و نفرین خودم که حالا باید جواب شوهر و مادر شوهرم را که پسر
میخواستند، چه بدهم؟ حالم خیلی بد بود و میخواستم خودم را بکشم.
نه به خاطرخودم، به خاطر زبان مادر شوهرم. پدر و مادرم و دوستانم خیلی
نصیحتم کردند که هر چه خدا صلاح بداند همان میشود و نباید با حکمت او
درافتاد. از ترس قهر خدا حضور دخترم را پذیرفتم، اما نتوانستم با وجودش
کنار بیایم.
تا قبل از اینکه جنسیت جنین را بگویند، شوهر و مادرشوهرم عین پروانه
دورم میچرخیدند و مراقبم بودند. اما وقتی فهمیدند جنین دختر است، رفتارشان
عوض شد.
دیگر شوهرم مراقبم نبود و محبت نمیکرد. زنان در دوران بارداری بسیار
حساس میشوند و دوست دارند شوهرشان بیش از گذشته به آنها توجه و محبت کند.
اما شوهرم و مادرش رفتارشان 180 درجه عوض شد. دیگر تکانهای بچه در شکمم ذوق زدهام نمیکرد و برایم مهم نبود.
در حالی که مادران باردار از تکان خوردن جنین بهشدت ذوق میکنند و اگر حرکاتش کم شود، از ترس و نگرانی دیوانه میشوند.
اما باورتان میشود دیگر برایم مهم نبود چه اتفاقی برای بچهام میافتد؟
یادم است یک شب یکی از دخترانم نزدیکم نشسته بود، یکدفعه بیهوا لگدش به
شکمم خورد و از درد فریاد کشیدم.
شوهرم که روی مبل نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بود، حتی برنگشت نگاهم
کند ببیند چه اتفاقی برایم افتاده است؟ از بیتفاوتیاش حسابی دلم گرفت و
گریه کردم.
رفتار مادرشوهرم هم دست کمی از پسرش نداشت و هرچند به ظاهر میگفت حکمت
خداست، اما میدانستم هیچ حس و علاقهای به نوهاش ندارد. یک روز که بچهام
خیلی تکان میخورد، به شوهرم زنگ زدم و گفتم، اما هیچ واکنشی نشان نداد و
دلم شکست.
در حالیکه مطمئنم اگر پسر بود، حسابی ذوق میکرد و کلی قربان صدقهاش
میرفت. رفتارشان به قدری ناراحتکننده بود که دیگر دلم نمیخواست با جنین
درون شکمم ارتباطی برقرار کنم و با او حرف بزنم.
وقتی به پارک میرفتم و پسر بچهها را میدیدم که بازی میکردند، خیلی
دلم میگرفت که من چرا نباید پسردار شوم؟ از بیمحلیها و نیش و کنایههای
مادر شوهرم که میگوید پسرم پشت ندارد، خسته شدهام.
از اینکه جنسیت یک بچه شده همه چیز خانواده شوهرم، زجر میکشم. میترسم
اینبار هم بچهام دختر باشد و آنها باز هم به حرفهای پوچ و بیاساسشان
ادامه دهند.
میترسم بعد از به دنیا آمدن بچه این حرفها را به او هم بزنند. مادر شوهرم فکر میکند، دختر یعنی معیوب بودن.
چند وقت پیش که برای معاینه به دکتر مراجعه کرده بودم، خانم بارداری را
دیدم که میگفت او هم آرزو داشت بچهاش پسر شود، اما بعد از سونوگرافی
گفتند که بچه دختر است و نقص مادرزادی هم دارد و شاید تا آخر عمرش نتواند
روی پاهایش بایستد.
میگفت ناشکری نکن و همین که بگویند بچهات سالم است خدا را شکر کن. من حاضرم هرچه دارم بدهم، ولی دخترم سالم باشد.
نمیدانم چهکار کنم؟ از یک طرف از شنیدن این حرفها میترسم و نگرانم
مبادا بچهام ناقص باشد، از طرف دیگر نمیتوانم با خانواده شوهرم کنار
بیایم.
شما بگویید چطور خودم را آرام کنم؟ روزشماری میکنم برای روز سونوگرافی
تا ببینم اینبار صاحب پسر میشوم یا نه؟ برایم دعا کنید آرزویم مستجاب شود
و پسری سالم به دنیا بیاورم.
ازدواج بهنگام شیرین است
تاخیر در ازدواج حقیقت جامعه جوانان امروز است که توجه بسیاری از صاحبنظران و متخصصان امور خانواده را به خود جلب کرده است.
از دست دادن ظرفیتهای جوانی، اضطراب، انزوا طلبی، افسردگی مفرط، احساس
بیارزشی، نرسیدن به مراحل بالای رشد انسانی، فاصله سنی زیاد با فرزندان،
مشکلات جنسی و… ازجمله پیامدهای تاخیر در ازدواج جوانان است که بیتردید
همگی این موارد عواقب تلخ اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی بسیاری را همراه
خواهد داشت.
پسران مجرد چه میگویند؟
پای درددل پسران مجرد که بنشینی و دلیل ازدواج نکردنشان را جویا شوی
بیگمان از مشکلات اقتصادی تا سختگیری خانوادهها و پرتوقع شدن دختران
حکایتها خواهید شنید.
مثلا بابک 34 ساله، فوقلیسانس حسابداری میگوید: دلم میخواهد ازدواج
کنم و تشکیل خانواده بدهم، اما وقتی صحبتهای دوستان متاهلم را میشنوم،
اندکی در تصمیمم مردد میشوم.
دوستان زیادی داشتهام که بعد از ازدواج، زندگی مشترکشان دچار مشکلاتی
شده و حتی به طلاق انجامیده است؟ مگر میشود در این زمانه زن گرفت؟ نه دختر
را خوب میتوان شناخت و نه میتوان از پس انتظاراتشان برآمد.
از طرفی آنقدر نگویید ازدواج کنید؛ برخی از ما پسرها، در تامین مخارج
زندگی خودمان هم ماندهایم، چگونه مخارج زندگی یک نفر دیگر را هم تقبل
کنیم؟
دختران مجرد چه میگویند؟
به عقیده بسیاری از دختران مجرد، پسران این دوره و زمانه مرد زندگی
نیستند و کمتر حاضرند زیر بار مسئولیت یک زندگی بروند. معمولا دختران
میگویند نمیتوانند براحتی به خواستگارانشان اعتماد کنند.
مثلا راحله 37 ساله دکترای صنایع غذایی که کارمند یک شرکت خصوصی است،
میگوید: من خواستگاران زیادی داشتهام اما وقتی متوجه میشوم یک پسر 40
ساله تا امروز نتوانسته پساندازی برای خود داشته باشد.
نمیتوانم او را مرد قوی و متعهدی به زندگی پندارم، زیرا او در قبال
خودش هم احساس مسئولیت نکرده، چه برسد بخواهد در قبال من متعهد به مسئولیت
شود.
براستی دانستن این مهم که یک پسر تا 40 سالگی چه کار مفیدی در زندگیاش انجام داده، بسیار مهم است.
به نظر من یک مرد در زندگیاش باید حرفی برای گفتن داشته باشد، یا به
لحاظ علمی باید در مرتبه بالایی قرار بگیرد یا در کسب و کار و درآمد موفق
باشد.
ورود دختران به عرصه کار و اجتماع
سهیلا 29 ساله میگوید: من فوقلیسانس مدیریت بازرگانی هستم و از زمان تحصیل نیز در یک شرکت بازرگانی مشغول فعالیت هستم.
به واسطه پشتکار بسیار چند سالی است مدیرعامل این شرکت شدهام و درآمد
خوبی نیز دارم، اما متاسفانه نمیتوانم همسری مناسب انتخاب کنم.
اکثر خواستگاران من، مرتبه علمی و شغل مناسبی ندارند و این مساله برای
من بسیار دردناک است؛ چون نمیتوانم با کسی ازدواج کنم که در سطح خودم
نباشد، بنابراین ترجیح میدهم مجرد بمانم.
من دنبال همسر قوی و مقتدری هستم که تکیهگاه مطمئنی نیز باشد، درست مانند پدرم که همیشه و در همه حال حامی و پشتیبان مادرم بود!
پدیده تاخیر در ازدواج ازجمله پیامدهای حضور فعال بانوان در عرصه فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی است.
این پدیده منحصر به ایران نیست و در دوره گذار از سنت به مدرنیته در اکثریت جوامع قابل مشاهده است.
تحقیقات مرکز مشارکت زنان در ایران نشان داده است که ازدواج در
طبقهبندی آرزوها و برنامههای جوانان در نخستین اولویتها قرار نمیگیرد.
غالبا تحصیل و اشتغال به ترتیب برای دختران و پسران بیش از مقوله ازدواج مهم و ارزشمند محسوب میشود.
تحصیلات و بالا رفتن آمار دختران دانشگاه رفته، یکی از مهمترین عواملی
است که موجب تاخیر ازدواج در دختران جوان میشود، زیرا امروزه تلقی اغلب
دختران این است که ازدواج فرصت ادامه تحصیل را از آنان سلب میکند.
از سوی دیگر، روند تحصیلات دختران در ایران به تحولات اجتماعی پس از آغاز مدرنیزاسیون نیز وابستگی تام دارد.
از قدیمالایام تحصیلات به عنوان راهی برای کسب موفقیت و ارتقای جایگاه
اجتماعی یا به منظور سرمایهگذاری برای ازدواجی بهتر صورت میگرفت که در
سالهای اخیر نیز با باز شدن درهای جامعه و دانشگاه روی اکثریت دختران، این
وضعیت شدت بسیار گرفته است.
گروه عظیمی از دختران با چشیدن طعم خوش تحصیل و در اجتماع بودن، مطالبات و نقشهای بسیاری را خواهان شدهاند.
کار، درآمد، مسئولیت داشتن و مستقل بودن ازجمله خواستههای دختران
تحصیلکرده محسوب میشود که تمام این عوامل باعث نظم و تعریف جدیدی از زن و
مرد و روابط اجتماعی بین آنها میشود.
از سوی دیگر، سنتی بودن مناسبات زن و مرد در جامعه ایران از مشکلات مطرح
دیگر است؛ در کشاکش سنت و تجدد، مرد همچنان نقش اول را در سرپرستی و
اقتصاد خانواده ایفا میکند و جالبتر آن که بسیاری از دختران تحصیلکرده،
خواهان همسری با تحصیلات عالی، پردرآمد، مدرن و مسئول هستند.
با وجود آن که همچون بانوی دیروز نیز خود را در مدیریت خانواده، در سایه
سار یک مرد میبینند و قرار میدهند که این مساله، به خودی خود پر از سوال
و تناقضات است، مثلا بانویی که مستقل است، درآمد و موقعیت اجتماعی دارد.
اما در بسیاری موارد انتظار دارد همسرش مسئولیت اقتصادی خانواده را به
صورت کامل بر دوش بکشد یا مردی که همسر تحصیلکرده، فهمیده، صاحب درآمد و
مسئول دارد، اما انتظار دارد زن در مقابل شان سکوت کند و او تصمیم گیرنده
نهایی باشد.
جامعه اکنون ما، در دوران گذار و موقعیتی مملو از تضاد قرار دارد، هر دو
طرز فکر و هر دو استاندارد سنتی و مدرن در خانوادهها و زندگیهای جدید
جوانان قابل مشاهده است.
این تضادها، هم موجب تحول هستند و هم موجب تشنج! اگرچه در بسیاری اوقات،
همین سردرگمیها و حیرانیها در پذیرش نقشهای جدید باعث میشود دختران و
پسران جوان، فرار از ازدواج را بر قرار آن ترجیح دهند.
چهبسا برای یک دختر تحصیلکرده، شاغل و دارای حقوق مکفی، بسیار سخت و
دشوار خواهد بود که در زندگی مشترک با پسری همسفر شود که نهتنها در سطحی
پایینتر از خویش قرار دارد بلکه نماد مردانه یک مرد مقتدر در زندگی را نیز
ندارد یا بالعکس برای پسران نیز، ممکن است انتخاب همسری با این شرایط سهل
نباشد و نتیجه همه این تصورات و این شرایط این میشود که دختران و پسران و
بویژه دختران فرصت ازدواج را از دست بدهند و راه برگشت نداشته باشند.
تغییر سبک زندگی
احسان 40 ساله معتقد است، هرگز برای ازدواج دیر نمیشود، او میگوید:
اگر ازدواج کنم، نمیتوانم آن طور که شایسته است به فعالیتهای شغلی و
حرفهای خود ادامه دهم.
باید به یک ثبات فکری و کاری برسم تا بتوانم بعد از ازدواج، با آرامش بیشتری به زندگی مشترک و مسائل مرتبط با آن توجه کنم.
ازدواج سد بزرگی برای دستیابی به آرزوهای من است، خانمها انتظارات خاصی
از همسرشان دارند و من به دلیل مشغله کاری بسیار، وقت رسیدگی به
خواستههای یک خانم که قطعا محترم و بحق نیز است.
ندارم، من خودم را خوب میشناسم و میدانم با شرایط موجود، وقت ازدواج
نیست پس ترجیح میدهم برای آسایش و راحتی خودم هم شده، فعلا به ازدواج فکر
نکنم… .
در دهههای اخیر، تحولات و دگرگونیهای عمیقی در الگوهای رفتاری خانوادهها و جوانان ایرانی به وجود آمده است.
تغییر در الگوی مصرف (مانند نوع پوشاک، مسکن و…) افزایش سطح انتظارات و
توقعات، تجملاتی شدن زندگی اجتماعی، روحیه تنوعطلبی و… بستر مناسبی
برای تغییر سبک زندگی اجتماعی و اسلامی ما فراهم آورده است.
برخی جوانان امروزی بر این باورند که ازدواج موجب ایجاد محدودیت در
بسیاری از خواستهها و نیازها و همچنین سلب آزادیهای فردی در زندگی شخصی
میشود.
به همین دلیل نیز تصمیم میگیرند حتیالمقدور آن را به تاخیر بیندازند
یا به شکل مجرد و آزاد زندگی کنند، این گرایش نهتنها در بین پسران، بلکه
در بسیاری از دختران نیز شیوع بیشتری یافته است.
متاسفانه همین روحیه فردگرایی و نفعطلبی شخصی پس از ازدواج نیز در
باروری زنان و میزان تمایل مردان به فرزند دار شدن تاثیر گذاشته است.
برخی زوجین جوان، فرزنددار شدن را مانع بزرگی در برابر رشد اجتماعی
مطلوب، کار و تحصیل خود میدانند، بنابراین به ندرت حاضر به داشتن فرزند
میشوند یا حداقل در سنین بالا حاضر به پذیرش این کار هستند.
انتخاب این سبک زندگی کاملا غربی و برگرفته از الگوهای ماهوارهای و
شبکههای اجتماعی با اعمال قدرتی نافذ توانسته سبک زندگی دینی ـ عرفی ما
را با چالشهای جدی و تغییراتی چشمگیر مواجه ساخته و به بروز چالشهایی در
ارزشهای سنتی و مدرن و تغییراتی در تغییر سن ازدواج، نوع انتخاب همسر،
فاصله سنی زن و مرد، فرزندآوری و… جوانان در امر ازدواج منجر شود.
اشتغال و استقلال اقتصادی
سیما میگوید: من که شغل مناسب و خوبی دارم، اما دلیل اصرارهای والدینم
به ازدواج را متوجه نمیشوم، اگرچه محمد برادر سیما، میگوید: اگر من شغل
مناسبی داشتم، برخلاف سیما، سریعا ازدواج میکردم.
میدانم تا درآمدی خوبی نداشته باشم نه والدینم حاضر به رفتن به
خواستگاری میشوند و نه هیچ خانواده دختری اجازه خواهد داد من به خواستگاری
دخترشان بروم، پس همان بهتر که فعلا به ازدواج فکر نکنم!
داشتن شغلی مناسب با حقوقی مکفی ازجمله مشخصههای یک پسر دم بخت و آماده برای ازدواج است.
مردان به عنوان مدیران اقتصادی خانواده باید به این مولفه اساسی مجهز
باشند تا بتوانند اولین زمزمههای ازدواج را بنوازند، چه بسا به قول
قدیمیترها نهتنها عشق، نان و آب نمیشود بلکه هیچ خانواده دختری نیز حاضر
به اختیار کردن دامادی نمیشود که بیکار باشد.
وضعیت اقتصادی و اشتغال جوانان بخصوص پسران ازجمله دغدغههای اساسی
جامعه امروز است که باعث شده بسیاری از جوانان گرایش کمتری برای ازدواج
داشته باشند، زیرا تامین حداقل شرایط یک زندگی مشترک نیازمند وجود شغلی
ثابت است و نبود شغل و مشکلات اقتصادی وابسته به آن، پسران را بشدت از
ازدواج متواری میکند.
از سوی دیگر، دختران امروز با حضور در عرصه فعالیتهای اجتماعی و
اقتصادی و با به دست آوردن شغلی مناسب، به منبع اقتصادی خوبی میرسند که
اگر استقلال اقتصادیشان تضمین شود، ضرورتی برای ازدواج نمیبینند و تا
احساس نیاز یا اجبار نکنند، تن به ازدواج نمیدهند.
اگرچه گاهی نیز برخی از دختران شاغل به خاطر علاقه افراطی به شغلشان و
ترس از دست دادن آن، ازدواج نمیکنند یا با اطمینان به استقلال اقتصادیشان
از به تاخیر انداختن ازدواج نگران نمیشوند و شانس خود را برای ازدواج،
حتی با وجود سن بالا، بسیار زیاد میبینند.
معمولا این دختران تصور میکنند بسیاری از پسران به دلیل مشکلات اقتصادی
و هزینههای سرسامآور ازدواج و زندگی پس از آن، ترجیح میدهند با دختران
شاغلی که درآمد مناسبی دارند، ازدواج کنند.
آداب و رسوم و تشریفات ازدواج
سهیل 29 ساله از آداب و رسوم دستوپاگیر ازدواج شکایت بسیار دارد و میگوید: من حداقلترین شرایط ازدواج را فراهم کردهام.
اما تقاضای نابجای برخی خانوادهها مرا از انجام این کار منصرف کرده است هر کجا برای خواستگاری میروم با شرایط سختی مواجه میشوم.
برخی از خانوادهها، حاضر نیستند دخترشان را به پسری بدهند که خانه
ندارد، عدهای دیگر صحبت مهریه و شیربهای سنگین میکنند، برخی عروسی
آنچنانی میخواهند و… نمیدانم من جوان چگونه باید از پس این همه
انتظارات، آن هم به یکباره برآیم!
اگرچه این مشکل تنها متوجه پسران نیست چون خواهرم نیز به خاطر تهیه
جهیزیه چشمکورکن یا برپایی یک جشن نامزدی مجبور است به برخی از
خواستگارانش جواب رد بدهد.
هنجارها و قواعد رفتاری، ارزشها و آداب و رسوم پذیرفته شده در هر
جامعهای، مجموعهای از بایستههای رفتاری ارکان متفاوت زندگی ازجمله
ازدواج و سن مناسب آن را مشخص میکند.
در جامعه ما، بویژه در سالهای اخیر، وجود تشریفات و آداب و رسوم دست و
پاگیر ازدواج، که هرگز تضمینکننده سعادت و خوشبختی نیست، عرصه را برای
جوانان تنگ کرده است.
داشتن شغل مناسب، تحصیلات عالی، خانه و خودروی مستقل، مهریه سنگین،
شیربهای زیاد، جهیزیه، مراسم پرهزینه جشن عروسی، خریدهای گران قیمت و…
باعث شده بسیاری از جوانان نتوانند در زمان مناسب برای ازدواج اقدام کنند.
رواج این گونه گرایشهای فرهنگی دست و پاگیر و زائد ازدواج که معمولا
ناشی از تجمل گرایی و خودنمایی است، ازجمله عواملی است که بر سن ازدواج و
ترس جوانان از ازدواج میافزاید.
در فرهنگ سنتی و مذهبی ما، ازدواج، سنت و سیاق سفارش شده از جانب پیامبر
اکرم(ص) تلقی میشود که خانوادهها نیز نه تنها برای اجرای فرامین الهی
بلکه برای دوری از آثار مخرب تجرد، گناه و انحرافات اخلاقی تلاش میکنند
فرزندانشان را به ازدواج بهنگام و تشکیل خانواده تشویق و ترغیب کنند.
حقیقتی که در چند سال اخیر به واسطه تلاقی دو فرهنگ سنتی و غربی، تا
حدود بسیاری انجام نشده است، برخی از خانوادهها و جوانان، با تغییر
سبکهای زندگی یا تغییر مظاهر بنیادین در آداب و رسوم ازدواج و گاه حتی با
بیتفاوتی بر اصل ازدواج و کماهمیت جلوه دادن آن، بر چهرهای متفاوت از
ازدواج تاکید میکنند.
خانوادهها با تغییر فلسفه ازدواج و نادیده گرفتن اصول مقدماتی آن، گاه
چنان رنگ و لعاب فریبنده و ترسناکی بر ازدواج میپاشند که مشاهده همان
ظواهر هم، آنقدر هراس بر دلمان میافکند که فراموشمان میشود از خودمان
بپرسیم آیا براستی مهریه بالا، جهیزیه رنگارنگ و جشنهای عروسی مجلل
میتواند ضامنی مطمئن، برای سعادت زوج جوان قلمداد شود؟
از سوی دیگر، نمیتوان نسبت به آموزههای لیبرالیسم، اومانیسم، فمینیسم و
شعار آزادی فرهنگهای غربی که ازدواج را نوعی محدودیت میپندارد، نگرشی
بیتفاوت داشت.
از طریق رسانهها و وسائل ارتباط جمعی غربی نهادینهسازی فرهنگ مغایر با فرهنگ دینی ـ اسلامی انجام گرفته است.
شکستن قبح و قداست ازدواج با ورود ملاکهای مادی مانند وجود تشریفات و
تجملگرایی، جشنهای مجلل یا جایگزین شدن الزامات قانونی به جای پایبندی به
معیارهای اخلاقی و معنوی و گرایش به ارزشهای ناسازگاری چون کمرنگ شدن
سنتها و آداب و رسوم بومی و گرایش به سبک زندگی غربی و مجردی، میل به
استقلالطلبی جوانان در ازدواج، کمرنگ شدن نقش خانوادهها در انتخاب همسر
در مقابل نقش پررنگ فرزندان در این زمینه، گرایش به محدود کردن مسئولیتهای
ناشی از زندگی مشترک، تفاوت در نوع نگرش به زندگی، نیازها و چگونگی آن،
تفاوت در سطح خواستهها، توقعات، انتظارات، آرمانها و… زمینهساز
تغییرات ساختاری خانوادهها و بیرغبتی جوانان به ازدواج و تاخیر در سن
ازدواج شده است.
والدینی که سختگیر میشوند
زهرا با گله و شکایت بسیار از والدینش میگوید: من از 18 سالگی خواستگار
داشتهام، اما متاسفانه چون والدینم دوست نداشتند من ازدواج کنم، هر بار
بدون اطلاع من به خواستگارانم جواب منفی میدادند.
حالا من 36 ساله شدهام و همه هم سن و سالانم، سالهاست ازدواج کردهاند
و فرزندانی دارند، اما من هنوز اندر خم یک کوچه هستم و هر بار مجبورم به
خاطر بهانهتراشیهای متعدد والدینم از خیر پذیرش خواستگارانم بگذرم و به
آنها نه بگویم.
با آن که میدانم خودخواهیهای والدینم، فرصتهای خوب زندگی من را
سوزانده است، اما نمیتوانم آنها را متقاعد به این امر کنم که حق ندارند
بیش از این درباره ازدواج من سختگیری کنند و تصمیمات مرا نادیده بگیرند.
بیاعتنایی برخی والدین نسبت به ازدواج فرزندان، از دیگر عوامل مهم
تاخیر در ازدواج جوانان است. در گذشتههای نهچندان دور، افراد فامیل
(دایی، عمو، خاله و عمه) دست به دست همدیگر میدادند و زمینه ازدواج دختران
و پسران دم بخت را فراهم میکردند.
اما متاسفانه، امروزه کمتر چنین مواردی پیدا میشود، حتی بسیاری از
اطرافیان جوان، او را ازدواج نهی کرده و انجام این کار را به سالهای
نامعلوم آینده موکول میکنند.
از سوی دیگر، برخی والدین، بنابه دلایلی، مثل پیوند دادن غیراصولی
مسائلی چون تحصیل و سربازی با ازدواج، ازدواج خواهر یا برادر بزرگتر قبل
از خواهر و برادر کوچکتر (رعایت ترتیب)، طمع داشتن به مال فرزند، اجبار به
فرزند برای ازدواج با یکی از خویشاوندان، گذاشتن شرط و شروط بسیار، متمایل
نبودن یا دشمنی با فرد موردنظر ازدواج و… از همسر دادن فرزندانشان
ممانعت میکنند.
اشتباهی بزرگ که نهتنها موجب ضایع شدن حقوق والدین بر فرزند میشود بلکه ظلم عظیمی نیز محسوب میشود.
ظلم برخود (نافرمانی از خدا)، ظلم بر فرزند و منع او از ازدواج با فرد
همکفو و مورد علاقه، ظلم به خواهان و خوانده به خاطر جلوگیری از رسیدن آنها
به حق طبیعیشان، ازجمله بدترین ظلمها در امر ازدواج جوانان از جانب
والدین است که هرگز شایسته نیست ظالم آن والدین یک جوان دم بخت باشند.
بیگمان ارتکاب به چنین امری، از رضایت بنده و خالق به دور است و چه
شایسته است والدین به جای سنگاندازی در مسیر ازدواج فرزندان، آن هم به
خاطر خواستههای نابجای خویش، برای ازدواج آنها تلاش کنند.
آرمانگرایی جوانان
نیما معتقد است او باید همسری را برای خود انتخاب کند که عاشقش باشد، به
گمان نیما با عشق میتوان تمام سختیهای مسیر ازدواج را مرتفع کرد.
او میگوید: دوست داشتن و دوست داشته شدن شرط اول برای احساس نزدیکی و
صمیمیت زن و مرد نسبت به هم است، من از این که وارد زندگیای شوم که همسرم
با وجود دارا بودن تمام محاسن یک زن زندگی، مورد پسند و علاقه من واقع
نشود، بشدت بیزارم.
والدین من با آن که هر کدام، افراد شایسته و خوبی هستند، اما هرگز
همدیگر را بسیار دوست نداشتند، من همیشه جای خالی عشق را در زندگی
پدرومادرم مشاهده میکنم.
درست است زندگی موفق و باثباتی دارند، اما آنها از تجربه و درک واقعیت لذتبخش و خوشایندی چون «عشق» محروم ماندهاند.
مگر قرار است ما چند بار متولد شویم و چند بار ازدواج کنیم که نسبت به عشق و عاشقی بی تفاوت باشیم؟!
متاسفانه بسیاری از جوانان امروزی به علت خامی که گاه با زندگی پیچیده
کنونی تناقضی بسیار دارد و نیز به علت شکاف نسلها و تغییر باورها و عقاید
با بسیاری از ارزشهای والدین خویش، ساز ناسازگاری میزنند و با بیاعتمادی
به تجارب والدین شان و گاه حتی با قدیمی دانستن آنها، نهتنها از
واقعیتهای زندگی بیاطلاع میمانند بلکه نمیتوانند خود را با حقایق زندگی
تطابق دهند که در نتیجه آن نیز، قادر نخواهند بود درباره موضوعی چون
ازدواج، واقعگرا باشند.
بسیاری از جوانان، نگاهی آرمانی به ازدواج دارند و با فرسنگها فاصله از
واقعیت، راجع به آن اندیشه میکنند که بی گمان، این طرز تفکر، تجربه یکی
از پیامدهای منفی زیر را برای جوانان اجتنابناپذیر کند
یا در انتظار همسری آرمانی، نفرات متعددی را مورد محک و سنجش قرار
میدهند که غالبا در نهایت نیز ناموفق بوده و نمیتوانند تن به ازدواج
بدهند یا اگر موفق شوند معمولا ازدواجشان مبتنی بر احساسات و عواطف موقت و
زودگذراست که نتیجهای جز شکست و سرخورده شدن از ازدواج نیز نخواهد داشت.