7 گام برای خلق زندگی مطلوب
همه ما آرزو داریم کارهای بزرگ انجام دهیم
و صاحب عالی ترین وضعیت ها باشیم. با این وجود بسیاری از ما به نتایج
مطلوب خود دست نمی یابیم. شکایت می کنیم که موفقیت کافی در زندگی مان
نداریم.
انگشت اشاره خود را به سوی مشکلات بیرونی که برای مان اتفاق
می افتند می گیریم و زندگی را مشکل تر می کنیم. اما آن چه که باید درک
کنیم و به ذهن بسپاریم این است که بزرگی در درون تمامی ما وجوددارد. این ما
هستیم که باید آن را از درون خود بیرون بکشیم. صرف نظر از شرایط شخصی، جو
اقتصادی و دسترسی به منابع، این درک به ما کمک می کند تا به این نکته
پایبند باشیم که هر یک از ما بیش از آن چه که فکر می کنیم قدرتمند هستیم.
همه
ما این توانایی را داریم که در زندگی مطلوب خود را بسازیم. تنها باید
بدانیم که چگونه آن را انجام دهیم. آیا فرمول دقیقی وجود دارد؟ خیر. اما
جنبه های خاصی وجود دارند که افراد موفق به نمایش می گذارند و هرکسی می
تواند آن را انجام دهد. آن ها نمی توانند جهش آغازین زندگی تان باشند و آن
چه را که برای زندگی تان می خواهید، جذب کنند. به سختی می توانید فرد موفقی
را بیابید که از این 7 نکته پیروی نکرده باشد:
1- مسوولیت زندگی خود را کمتر از 100 درصد قبول نکنید
یکی
از افسانه های فراگیر این است که شما مستحق یک زندگی عالی هستید و این که
به هر حال جایی، کسی مسوول پرکردن زندگی ما با شادی مداوم، انتخاب شغلی
هیجان انگیز، پرورش خانواده و ارتباطات سعادتمند شخصی خواهدبود. اما واقعیت
این است که تنها یک فرد وجود دارد که مسوول کیفیت زندگی شماست. آن فرد شما
هستید.
هر نتیجه ای در زندگی شما محصول اعمال شماست. درآمد، قرض،
ارتباطات، سلامتی، تناسب اندام و رفتارها. آن شخصی که در آینه بر شما تاثیر
می گذارد، راهنمای اصلی زندگی تان است. به او سلام کنید.
فکر می
کنم هرکسی در اعماق وجود خود این نکته را می داند اما فکر می کند می تواند
یاری کند. بسیاری از افراد با فکر کردن به عوامل بیرونی که منبع خطا،
ناامیدی و عدم شادی هستند، زندگی خود را تباه می کنند. اما حقیقت این است
که عوامل بیرونی تعیین کننده زندگی شما نیستند. شما کنترل کامل روی کیفیت
زندگی خود دارید.
افراد موفق برای افکاری که دارند، تصاویری که در
ذهن می بینند و اعمالی که انجاممی دهند، کاملا مسوول هستند. آن ها وقت و
انرژی خود را برای سرزنش کردن و شکایت تلف نمی کنند. آن ها تجربیات خود را
ارزیابی می کنند و تصمیم می گیرند که آیا نیازی به تغییر آن ها هست یا نه.
آن ها با شرایط سخت رو به رو می شوند و به منظور خلق زندگی مطلوب خود خطر
می کنند.
2- برای این که چرا در این وضعیت هستید دلیل روشنی داشته باشید
باور
من این است که هریک از ما با هدفی به دنیا آمده ایم. شاید شناسایی، تصدیق و
احترام به این هدف از مهم ترین کارهای افراد موفق است. آن ها برای درک این
که برای انجام چه کاری این جا هستند وقتی می گذارند و سپس با اشتیاق و
انرژی آن را دنبال می کنند. اگر نمی دانید که قرار است چه کاری انجام دهید،
به نشانه های اطراف خود دقت کنید. کمک و راهنمایی خواستن از دیگران مفید
است؛ اما فراموش نکنید که روی خود متمرکز شوید. رفتارهای تان، گرایش ها،
علایق و بی علاقگی ها و تجربیات زندگی تان.
آن چه را که کارآیی دارد
یا کارآیی ندارد، بشناسید. اگر لازم است تمامی آن ها را بنویسید. با آن چه
که کشف خواهید کرد، شگفت زده خواهیدشد.
3- تصمیم بگیرید که چه می خواهید
به
نظر ساده می رسد، اما مشکل اینجاست: بسیاری از افراد را می بینیم که بسیار
پرمشغله هستند، اما راضی نیستند و احساس نمی کنند که کار مطلوبی انجام می
دهند. آن ها از نظر جسمی خسته اند، از نظر روحی خشک هستند. بسیار از آن چه
که دوست دارند باشند دورند. گویی روی تردمیل می دوند و به سرعت به ناکجا می
روند. چرا؟ زیرا آن چه را که می خواهند طراحی نکرده اند و بعد برای رسیدن
به آن گام برنداشته اند.
به جای شناسایی اهداف خاص، مراحل مهم و
رویاها (منظورم رویاها و اهداف بزرگ است) خود را با کارهای روزمره و
پرداختن به امور بی اهمیت سرگرم می کنند. در پایان هم… می توانید حدس
بزنید… انرژی زیادی را هدر می دهند. در ضمن، دیگر الهاماتی ندارند و با
وجودشان در ارتباط نیستند و یک زندگی نامتعادل را تجربه می کنند.
یکی
از مهم ترین دلایل این که چرا بسیاری از افراد به آن چه می خواهند نمی
رسند این است که تصمیم نگرفته اند که چه می خواهند. آن ها آرزوهای خود را
به روشنی و با جزییات دقیق تعریف نکرده اند. موفقیت از نظر شما چگونه است؟
تعریف همه از موفقیت یکسان نیست و نباید هم باشد.
اجازه ندهید که
احساسات متمایل به زشتی و سیاهی، مانعی در برابر بزرگ آرزوکردن تان باشد.
به محض این که در رویایی بزرگ غرق می شوید و واقعا آن را دنبال می کنید،
ذهن ناخودآگاه خلاق تان با ایده هایی بی نظیر برای تحقق آن ظاهر می شود.
جذب افراد، منابع و موقعیت های موردنیاز برای تحقق رویای تان را آغاز
خواهید کرد. رویاهای بزرگ نه تنها الهام بخش هستند، بلکه دیگران را وا می
دارند که نقشی بزرگ ایفا کنند.
4- باور داشته باشید که امکان پذیر است
در
گذشته دانشمندان بر این باور بودند که انسان به به اطلاعاتی که از دنیای
بیرون ذهن جریان می یابند، پاسخ می دهند. اما امروز دریافته اند که برعکس،
ما به آن چه که ذهن، براساس تجربیات گذشته انتظار رخ دادنش را دارد، پاسخ
می دهیم. درواقع ذهن دستگاهی بسیار قدرتمند است؛ می تواند هرچیزی را که می
خواهید در اختیارتان قرار دهد. اما شما باید باور کنید آن چه که می خواهید
امکان پذیر است.
همچنان که در باور کردن خود گام بر می دارید، صدای
بخش شکایت کردن را به حداقل برسانید. به آن چه که درباره اش شکایت می کنید
دقت کنید. چاق هستم. خسته ام. از قرض خلاص نمی شوم. شغل بهتری نمی یابم.
ارتباطم با پدرم را نمی توانم تحمل کنم. هرگز نیمه گمشده ام را نمی یابم.
شکوه ها و شکایت های خود را بررسی کنید. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که
بتوانید کاری برای آن ها انجام دهید. آن ها در مورد افراد دیگر، چیزهای
دیگر یا وقایع دیگر نیستند. آن ها درباره شما هستند.
5- خود را باور داشته باشید
اگر
می خواهید در خلق زندگی رویایی تان موفق باشید، باید باور داشته باشید که
توانایی تحقق بخشیدن به آن را دارید. نام آن را احترام به خود، اعتماد به
نفس یا تایید خود یا هرچیز دیگری که بگذارید، باوری عمیق است که نسبت به آن
دارید. توانایی ها، منابع داخلی، استعدادها و مهارت ها برای خلق نتیجه ی
رویایی تان.
تصمیم بگیرید که باور دارید که تمام تجربیات خود را خلق
می کنید. خودتان، موفقیت را تجربه خواهید کرد و همین شما درد، تلاش و ستیز
را نیز تجربه خواهیدکرد. کمی عجیب به نظر می رسد، اما قبول این سطح از
مسوولیت، قدرت بخش است. بدین معنی ست که شما می توانید کاری انجام دهید.
تغییر ایجاد کنید و هرچیزی باشید برخورد با موانع تنها بدین معنی ست: تپه
ای کوچک برای جهش از روی آن.
6- تبدیل به منفی نگر معکوس شوید
این
نکته رک و بی پرده است: تصور کنید که چقدر موفقیت آسان تر می شد اگر همیشه
از جهان انتظار داشتید که از شما پشتیبانی کند و موقعیت هایی را برای تان
فراهم سازد. افراد موفق فقط همین کار را می کنند.
7- قدرت هدف گذاری را آزاد و رها بگذارید
متخصصان
علم موفقیت می دانند که مغز ارگانیسمی هدف جوست. هر هدفی که به ذهن
ناخودآگاه خود می دهید، شب و روز کار می کند تا به آن برسد. به منظور
درگیرکردن ناخودآگاه تان، هدف باید قابل ارزیابی باشد. وقتی هیچ معیاری
برای ارزیابی وجود ندارد، تنها چیزی که می خواهید یک آرزو، یک ترجیح یا یک
ایده خوب است.
گاهی فقط نیاز داریم که یک هدف اولیه تعیین کنیم تا
راه را آغاز کنیم و این خوب است. حداقل کمی فعالیت به همراه دارد تا به آن
برسیم. قدم اول می تواند تغییری فوری در حوزه خاصی از زندگی تان باشد. آیا
از چیزی که هم اکنون در حال رخ دادن است خشنود هستید؟ برای مطلوب تر کردن
آن درخواستی نکنید و با خودتان قدمی بردارید تا تغییری ایجاد کنید.
ممکن
است ایجاد تغییر برایتان ناراحت کننده و دشوار باشد. شاید مجبور باشید که
وقت، پول و یا تلاش بیشتری صرف کنید. شاید کسی بخاطر آن ناراحت شود و یا
باعث شود که از تصمیم خود احساس بدی داشته باشید، شاید تغییر دادن دشوار
باشد و یا موقعیتی را از دست بدهید، اما ادامه دادن انتخاب شماست، پس چرا
به شکایت ادامه می دهید؟ یا می توانید برای آن کاری بکنید یا نه. انتخاب
شماست و برای انتخاب خود مسئول هستید.
اکنون زمان برنامه ریزی گامهای بعدی برای ادامه حرکت و پیشروی سریعتر رسیده است.
آیا
این فکر که می توانید زندگی خود را تبدیل به آن چیزی کنید که می خواهید
باشد، احساس آسودگی به همراه ندارد؟ آیا شگفت انگیز نیست که موفقیت هایتان
به شخص دیگری بستگی ندارد؟
بنابراین اگر لازم است که تنها یک کار
انجام دهید تا امروزتان با دیروز فرق داشته باشد، چنین عمل کنید: مسئولت
100% تمامی جوانب زندگی تان را برعهده بگیرید. برای ایجاد تغییر تصمیم
بگیرید، هر بار یک قدم. وقتی فرایند را آغاز کردید، کشف خواهید کرد که با
کنترل افکار، تصویرسازی ذهنی و اعمال خود می توانید به آن چه که می خواهید
دست یابید.
10 ترسی که نمی گذارد خلاق باشید
ممکن است شنیده باشید که می گویند هر فردی در وجودش خلاقیت دارد و کودکان
اغلب خلاق به نظر می رسند. ولی خیلی از ما زمانی که به بزرگ سالی می رسیم
اعتماد به نفس خلاقیت را از دست می دهیم و به فردی تبدیل می شویم که از
ایده های خلاقانه هراس دارد. بسیاری از روان شناسان و متخصصان حوزه پرورش
خلاقیت معتقدند بزرگ ترین مانع برای خلاقیت، ترس است. خیلی از ما زمانی که
کار موفقیت آمیزی انجام می دهیم، به جای ادامه آن و خلق چیزی جدید، برای
اجتناب از پیامدهای ترس مان متوقف می شویم.
«الیزابت
گیلبرت» نویسنده کتاب «تغذیه، عبادت، عشق» می گوید که ترس و خلاقیت
دوقلوهای به هم چسبیده هستند. آنچه مردم را از خلاق بودن دور نگه می دارد،
این است که برای از بین بردن ترس، خلاقیت را هم با آن از بین می برند. پیام
هایی که تشویق به هم نوایی و مهارکردن تک روی می کنند. مدارس و محل های
کار ما را فرا گرفته اند و ما همچنان آرزو می کنیم خلاق باشیم. نوآوری
تحسین شده است و ما را به عنوان الگویی برای پیروی از خودمان قرار می دهد.
فقط این مانده که ما باید ترس از پیشرفت نکردن را کنار بگذاریم. در این
مقاله به چند مورد از رایج ترین ترس های ضدخلاقیت و راه مقابله با آنها
اشاره می کنیم.
1- ترس خلاق نبودن!
افرادی
که این ترس را دارند در وهله اول باور نمی کنند که می توانند خلاق باشند.
آنها تعریفی از خود ارائه می کنند که حتی احتمال خلاق بودن را رد می کند.
گاهی اوقات آنها خودشان را کودن تر یا منطقی تر از آن می دانند که بتوانند
خلاق باشند. حتی ممکن است بگویند: «من قطره ای از خون خلاقیت در بدنم
نیست.» اغلب این افراد فراموش می کنند که هر روزه به نوعی خلاقیت نشان داده
اند و آن را جدی نگرفته اند.
راهکار:
دانشگاه ها و مراکز مشاوره ای هستند که به افرادی که می خواهند خلاق تر
باشند، کمک می کنند. آنها یاد گرفته اند کارشان این نیست که بگویند چطور،
بلکه کمک می کنند که این افراد اعتماد به نفس خلاقیت ذاتی شان را که در
کودکی داشتند، دوباره زنده کنند. این گونه شروع کنید؛ ابتدا تعریف خود را
از اخلاقیت گسترده کنید.
لزومی ندارد که «ون گوگ» باشید. به زمان
هایی در گذشته که بر مشکلات فائق آمدید، رجوع کنید و آنگاه می بینید که
چقدر خلاق هستید. آیا شما می توانید یک مشکل کامپیوتری را حل کنید؟ زمانی
که غذا درست می کنید اگر چیزی را نداشته باشید، می دانید چه چیز دیگری را
جایگزینش کنید؟ آیا می توانید از چرک نویس ها دوباره استفاده کنید؟ تمامی
این فعالیت ها به نوعی خلاقانه است. ممکن است شما یک هنرمند در معرض دید
نباید، اما معنی اش این نیست که به اندازه او خلاق نیستید.
همه
بارها و بارها شنیده ایم ه تنها راه کسب کردن تجربه در مورد کاری، انجام
آن کار است؛ اما هنوز هم زمانی که در طول زندگی مان کاری را غلط انجام می
دهیم مورد انتقاد قرار می گیریم. ترس از شکست اصلا عجیب نیست.
اینکه
کمال گرایی تا مرز ناتوانی و عجز هم رایج شده اصلا عجیب نیست. عواقب شکست
خیلی عظیم به نظر می رسد. به ما گفته شده که اگر در امتحان موفق نشویم، نمی
توانیم کار کنیم. اگر در کارمان موفق نباشیم، امکان امرار معاش را از دست
می دهیم. شکست همه چیز را پرمخاطره می سازد، اما اغلب کارآفرینان و خلاقان
شکست می خورند. آنها خود را منعطف می سازند که با شکست دست و پنجه نرم
کنند، زیرا تنها راه برا اینکه کاری جدید انجام دهیم این است که بدانیم
چطور با شکست مواجه شویم.
راهکار: «ساموئل
بکت» می گوید: «شکست بخور، باز هم شکست بخور و این بار بهتر شکست بخور.»
راه هایی پیدا کنید که چیزهای جدید را امتحان کنید، بدون فکر کردن به عواقب
شکست که خیلی برای مواجهه بزرگ هستند. ابتدا کارهایی را که انجام می دهید
آزمایش بنامید نه شکست. شما دارید چیزی را امتحان می کنید و از آن می
آموزید. با گفتن اینکه موفقیت، فرآیند کشف کردن و یاد گرفتن است نه نتیجه،
می توانید حس کنجکاوی خود را پرورش دهید.
زمانی که تنها هستید سعی
کنید یک غذای جدید درست کنید که اگر بد هم شد، کسی متوجه نشود. با رنگ و
سفال بازی کنید و نتیجه را برای خودتان نگه دارید و به خاطر داشته باشید که
اشتباهات می توانند به بهترین نتایج منجر شوند. همین برچسب های یادداشت
رنگی زمانی اختراع شد که یک دانشمند چسبی ارائه کرده بود که چسبندگی کافی
نداشت. چه کسی می داند که اشتباهات شما منجر به چه اختراعی می شود؟
3- ترس از ناشناخته ها
لازمه
خلاقیت این است که افراد از شکل احتمالی اثرشان آگاه نباشند. فرقی نمی کند
می خواهند یک عکس خلق کنند یا یک برنامه کامپیوتری یا اینکه می خواهند
شغلی جدید راه بیندازند. هیچ طرح جدید توسط طراح آن پیش بینی نمی شود. آثار
اعجاب انگیز اغلب در پیشرفته ترین نقطه از نقطه آغاز قرار دارند. اگر می
خواهید فردی خلاق باشید، باید ایده های قدیمی خود را رها کنید و به مکان
هایی بروید که تا به حال نرفته اید.
راهکار:
خودتان را به انجام کارهای بدون برنامه عادت دهید. با انگشت تان نقاشی
بکشید، برای پیاده روی بدون نقشه به یک مکان ناشناخته بروید، به موزه ها،
به مراکز خرید و گالری هایی که به طور معمول نمی روید، سربزنید. سعی کنید
با افراد با دیدگاه های متفاوت در ارتباط باشید. آنها چشم تان را به افق
های جدید باز می کنند. سعی کنید از این فعالیت های جدید لذت ببرید و سپس
شروع کنید کمی بخش هایی از زندگی تان را که خیلی تحت کنترل هستند، رها
کنید.
4- ترس از بی برنامه بودن
منطق
در فرهنگ ما خیلی باارزش است؛ اما در حالی که نیمکره چپ مغز ارتباطات
منطقی را برقرار می کند، این نیمکره راست است که اجازه می دهد خلاقیت به
درستی جریان داشته باشد.
آلبرت انیشتین این موضوع را این گونه مطرح
می کند که: «ذهن احساسی یک هدیه مقدس است و ذهن منطقی یک خدمتکار باوفاست.
ما جامعه ای ایجاد کرده ایم که به خدمتکار افتخار می کند و هدیه را فراموش
کرده است.»
راهکار:
به خاطر داشته باشید هر یک از دو نیم کره مغز جایگاهی در زندگی شما دارد.
از نیمه آزاد و بی برنامه مغز خود برای ایجاد ایده ها استفاده کنید هرچقدر
هم که غیرمنطقی به نظر برسند. اجازه بدهید که هر کدام از آنها به نقطه عطفی
برای خلاقیت های بعدی بدل شود. زمانی که نیمکره راست تان را آزاد و رها می
کنید، به نیمکره چپ اجازه می دهید که از بین آن ایده ها، آنهایی را که
شایستگی دارند، انتخاب کند.
5- ترس از قضاوت شدن
قضاوت
شدن گاهی خیلی انسان را ناراحت می کند. همه ما زمان هایی را تجربهکرده ایم
که قضاوت دیگران ما را ناراحت کرده است. گاهی اوقات حتی قضاوت هایی که
فکرش را هم نمی کنید، ناراحت کننده می شود.
بعضی وقت ها احساس می
کنیم از ما قدردانی نشده یا مورد بی توجهی قرار گرفته ایم. البته زمانی که
کسی از کارمان تقدیر می کند و ما گمان می کنیم کار بارازشی انجام نداده
ایم، ممکن است دچار سوءتفاهم شویم.
اغلب ما تصور می کنیم تنها راه
دوری از قضاوت شدن این است که کاری را که ممکن است قضاوت شود، انجام ندهیم؛
اما با این کار از پیشرفت مان جلوگیریم کنیم و پتانسیل عظیمی را که در
درون هر فردی وجود دارد از بین می بریم. درواقع بزرگ ترین منتقد شما ذهن
شماست. همه ما یک منتقد درونی داریم که مدام به ما غر می زند و ترس مان را
تغذیه می کند. منتقد درونی شما سعی می کند که شما را از قضاوت دیگران مصون
نگه دارد، اما به مرور زمان شما را حتی از ریسک های منطقی و هرچیز بدی دور
می کند.
راهکار:
قضاوت بازدهی خلاقیت تان را به تعویق بیندازید. همان طور که چیزی جدید خلق
می کنید به خودتان فرصت بدهید که چیزهای دیگر را امتحان کنید و اجازه
بدهید که خلاقیت در جریان باشد. در طول این فرایند، کار شما این است که
اجازه بدهید هر چیز روال خودش را طی کند. بعد از اینکه کارتان تمام شد،
آنگاه آن را ویرایش کنید. به این شکل به جای اینکه جریان خلاقانه را فرو
بنشانید، چیزی دارید که روی آن کار کرده و پیشرفت کنید. زمانی که دارید کار
خود را ارزیابی می کنید، مراقبت زبانی که استفاده می کنید باشید. با
اجتناب از انتقادهای بی فایده، با خودتان به مهربانی رفتار کنید. به جای آن
دقیقا مشخص کنید کجای کا نیاز به بهترشدن دارد.
6- ترس از برملا شدن
ممکن
است تصور کنیم خلاقیت یک مسئله شخصی است و اگر دیگران آن را بفهمند ما را
در معرض خطر قرار می دهد. هرچه بیشتر شما روی چیزی کار کرده اید و آن چیز
برای تان اهمیت دارد، بیشتر در معرض خطر قرار می گیرد.
راهکار: هرچه
بیشتر کاری اهمیت داشته باشد، بیشتر باعث می شود احساس آسیب پذیری کنید.
به جای اینکه در مقابل ترس تان تسلیم شوید، دوباره بررسی کنید که چرا اهمیت
دارد و چه چیزی را ممکن می سازد. از آن به عنوان نیرویی برای غلبه بر ترس
استفاده کنید.
7- ترس از پذیرفته نشدن
انسان
اجتماعی است. تنهایی نه تنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمانی و حتی عمر
متوسط را هم تحت تاثیر قرار می دهد؛ بنابراین هیچ تعجبی ندارد که آن قدر از
پذیرفته نشدن بترسیم.
مدارس به ما می آموزند که خود را با هنجارهای
اجتماعی تطبیق دهیم. اغلب افراد خلاق به خاطر عجیب و غریب و دمدمی مزاج
بودن طرد می شوند. این چیز جدیدی نیست. همیشه در طول تاریخ پیشگامان از
قرادادها سرپیچی می کردند و نظم محل کار را به هم می زدند و به همین دلیل
طرد می شدند. گالیله را مجبور کردند که حرفش را مبنی بر اینکه زمین به دور
خورشید می چرخد، تکذیب کند. «ون گوگ» هنرمند برجسته در طول زندگی اش فقط
یکی از نقاشی های خود را فروخت.
راهکار: در
دنیای مدرن ما یک مزیت بزرگ داریم که ون گوگ و گالیله نداشتند. اینترنت و
سایر وسایل ارتباط جمعی مدرن جهان را کوچک تر کرده اند. اکنون این مسئله
ممکن شده است که ما یک گروه از افراد هم فکر را پیدا کنیم و احساسات خود را
هرچقدر هم که عجیب باشند با آنها در میان بگذاریم. برای اینکه از حصار
خلاقیت تان بیرون بیایید، خیلی آرام قدم بردارید. ابتدا با خلق کردن در
خلوت آغاز کنید، سپس یک گروه حامی پیدا کنید که کارتان را با آنها به
اشتراک بگذارید. هنگامی که اعتماد به نفس طردنشدن را به دست آوردید، دایره
افرادی که دستاوردتان را می بینند، گسترش دهید تا جایی که دیگر به تمامی آن
را پنهان نکنید.
8- ترس از باارزش نبودن
خیلی
از ما خود را با دیگران مقایسه می کنیم و خود را ناقص می یابیم. درواقع
حتی پیشروهای موفق کسب و کار ممکن است گمان کنند که برحسب تصادف موفق شده
اند و اینکه دیگران را فریب داده اند و واقعا سزاوار این جایگاه نبوده اند.
آنها این طور تصور می کنند، در صورتی که شواهد که شامل قابلیت و ستایش و
نتایج مثبت است، خلاف این موضوع را نشان می دهند. این احساس قلابی بودن
بسیار شایع است. بیشتر هم در میان بانوان و گروه های اقلیت رایج است.
افرادی که این طور هستند از هر نشانه ای استفاده می کنند تا این اعتقاد خود
را که باندازه کافی خوب نیستند، اثبات کنند و این می تواند آنها را حتی از
تلاش کردن هم باز دارد.
راهکار:
به خاطر داشته باشید یک ایده خلاقانه در ذهن ما زمانی که متوجه آن می شویم
هیچ گاه به آن خوبی که باید، نیست. در هر تلاش خلاقانه، نقص و عیب طبیعی و
ذاتی است. این مسئله به جای اینکه نشانه ای از بی ارزش بودن شما باشد،
امری طبیعی است. تحقق کامل افکار حتی برای خلاق ترین فرد هم غیرممکن است.
این لازمه ذات بشر است. اینکه بیشتر بخواهید به این معنی نیست که تلاش های
شما بی ارزش بوده است.
9- ترس از تقدیرنشدن
تصویر
معمول از هنرمند فقیری که در اتاق زیرشیروانی زندگی می کرد بر فرهنگ ما
تسلط دارد. این باعث می شود حس کنیم پرداختن به خلاقیت باعث فقر و گمنامی
می شود. خود ما فکر می کنیم برای گذران زندگی و تامین مخارج خانواده، ضروری
است که یا به سراغ حرفه هایی چون پزشکی و وکالت برویم و نیز به دنبال شغل
آزاد وگرنه هر مسیر دیگری منجر به سختی و فشار اقتصادی می شود.
راهکار:
کارهای خلاقانه موفقیت آمیزی را که می توان با آن امرار معاش کرد، مرور
کنید. کارگردان ها ،متخصصان تبلیغات، طراحان گرافیک و دیگرانی از این دست،
از طریق مشاغل خلاقانه زندگی خود را می گذرانند. بعضی از این مشاغل معیار
خوشبختی محسوب می شوند. همه هنرپیشه ها، نقاشان و مجسمه سازها ناگهان مشهور
و ثروتمند نشده اند اما ترکیب کردن شغل های خلاقیت آمیز با شغلی که بتوان
قبض ها و مخارج زندگی را با آن پرداخت کرد، راهکاری است که خیلی ها در پیش
گرفته اند و راه را برای کارایی گزینه های خلاقیت باز می گذارند.
این
شغل های جایگزین نیازی به انتظار پشت میزها ندارند. یک هنرپیشه می تواند
در بخش صدا کار کند، به بچه ها تعلیم دهد و به کارآفرینان، مهارت های
اجرایی را یاد دهد. کارگردان هایی که در یک بازه ای کار نمی کنند، می
توانند گروه هایی برای خیریه و تبلیغات برای مشاغل ایجاد کنند. فراموش
نکنید که خلاقیت بخش جدایی ناپذیر همه مشاغل است. اگر شما راه بهتری برای
انجام چیزی پیدا کنید حتی اگر در کارخانه کار می کنید، شما فردی خلاق
هستید. اگر بخش خلاقیت ذاتی انسان را از بین ببریم به راحتی می توان انسان
را با یک روبات جایگزین کرد.
10- ترس از شروع کردن
آغاز
کردن معمولا سخت ترین بخش از هرچیز باارزشی است. قبل از اینکه آغاز کنید،
حس انتظار شما باعث می شود بدون اینکه هنوز چیزی در واقعیت رخ دهد، ترس تان
آغاز شود. در این زمان است که شما به جای فعالیت، پر از استرس می شوید یا
بدتر از آن، ذهن شما خالی می شود و شما منجمد شده و قادر به حرکت نخواهید
بود. قفل شدن ذهن در مورد نویسنده ها امری شناخته شده است، اما در مورد
مشاغل خلاقانه دیگر هم کاربرد دارد. این باعث می شود که افراد کارشان را به
تعویق بیندازند و شهرت شان را خراب کنند.
قفل
شدن ذهن حتی افراد خلاق مشهو را هم تحت تاثیر قرار می دهد.«داگلاس آدام»
نویسنده مشهور باعث شد که ویراستارهای کتابش او را به مدت سه هفته به
سوئیتی در یک هتل بفرستند تا جلد آخر کتابش را به پایان برساند، زیرا نوشتن
و تمام کردن آن را خیلی به تاخیر انداخته بود.
راهکار: خیلی
از نویسندگان به توقف ذهنی اعتقاد ندارند. آنها می گویند چیزی که نیاز
دارید این است که برای شروع نظم و ترتیب داشته باشید. هرچیزی که به ذهن تان
می رسد هرچند بی اهمیت را بنویسید. صحنه بیرون از پنجره تان را توصیف
کنید. خودتان را به جای آغاز داستان در وسط داستان تصور کنید. در مورد
کیفیت نگران نباشید فقط شروع کنید.
برای سایر تلاش های خلاقانه هم
به همین صورت است. قلم موی نقاشی را بردارید و چیزی روی تخته نقاشی بکشید.
نتی را با ابزار موسیقی خود بنوازید، راه حلی را برای مشکل تان امتحان کنید
هرچند بدانید که کارایی ندارد. به جای به تعویق انداختن مشکلات با آنها
دست و پنجه نرم کنید.
زمانی را برای انجام کارتان تعیین کنید هرچند
بدانید که نتیجه خوب نمی شود، سپس در پایان می توانید آن را اصلاح کنید.
اغلب نویسندگان کل پاراگراف اول یا حتی فصل اول اثر خود را خط می زنند.
چطور عقب نشینی را به پیشرفت تبدیل می کنید؟ از ترسی که شما را به عقب می
کشد رها شوید و از خلاقیتی که در درون تان دارید، استقبال کنید.