علت های روان شناختی مجرد ماندن
پول یکی از عناصر مهم برای ازدواج است. زمینه های اجتماعی و فرهنگی هم همین
طور، اما آیا فراهم بودن هر کدام از این عوامل و یا صرفا هر دوی آن ها
تعیین کننده قطعی اقدام یک شخص به ازدواج خواهند بود؟ البته که خیر، چرا که
ازدواج یک رویداد چند عاملی است. تجرد هم که روی دیگر همین سکه است همین
طور.
به عنوان مصداق این مطلب می توانیم به جوانانی اشاره کنیم که
نه مشکل اقتصادی دارند و نه معضل فرهنگی- اجتماعی خاصی اما هم چنان بر مجرد
ماندن اصرار دارند. از این شواهد نتیجه می گیریم که باید عوامل دیگری هم
در این مسئله دخیل باشند. این عوامل کدام اند و به عنوان یک فرد، چه قدر می
توانیم در رفع آن ها موثر باشیم؟ روان شناسی پاسخ های جالبی برای این
سوالات دارد.
گفتیم
که مجرد بودن نتیجه اجتماع چندین دلیل است، اما چند تا از این دلایل همان
چیزهایی هستند که واقعا هستند؟! مثالی می زنم: «آقای دکتر حدود 40 ساله ای
مدت ها پیش از دوستانش خواسته بود که اگر گزینه مناسبی برای ازدواج سراغ
دارند به او معرفی کنند. البته چون به لحاظ مشغله کاری وقتی برای جلسه
معارفه نداشت سفارش داده بود که به عنوان قدم اول عکس ها و اطلاعات آن ها
برایش ایمیل شود، بدون اینکه خودش عکسی در اختیار کسی بگذارد».
این
آقای که هم چنان هم مجرد است مشکل اقتصادی ندارد، از لحظه رتبه بندی های
اجتماعی هم که وضعش بد نیست، پس به قول خودش می ماند دو چیز: یکی کمبود
وقتش و دومی خلقیات زنان امروزی؛ اما آیا این ها دلایل واقعی مجرد ماندن او
هستند؟ به عبارت دیگر چه دلایل مهم تری ممکن است در پس ظاهر استدلال های
او پنهان شده باشد؟ در ادامه به چند مورد از این دلایل می پردازیم:
1- اجتناب از تکرار کودکی
رسم
بر این ست که والدین تسهیل کننده ازدواج فرزندانشان باشند، اما گاهی
ناخواسته به مانع آن تبدیل می شوند. ریشه این ماجرا به نوع رابطه ای که
فرزند در زمان کودکی از آن ها شاهد بوده بر می گردد. به عبارت دیگر اگر
آنچه که کودک از رابطه پدر و مادر می بیند، دوستی و تفاهم باشد یک تاثیر بر
تمایل او به ازدواج می گذارد و اگر شاهد خصومت ورزی های آن ها باشد یک
تاثیر دیگر.
مجردهایی که معتقدند «ازدواج مساوی با بدبختی است» و یا
«نمی توانند از این دوران طلایی (مجردی) دل بکنند»، شاید با چنین تجربه
هایی مواجه بوده اند.
2- ترس از صمیمیت
ترس
های ناخودآگاه هم ممکن است در دوران کودکی ایجاد شوند و هم در طی دوره های
بعدی زندگی. برای مثال دختر خانم 30 ساله ای که مدت ها پیش رابطه ای دو
ساله و صمیمی را با پسری همسن خود تجربه کرده بود و از آن انتظار ازدواج
داشت، توجه دروغ های طرف مقابل درباره وفاداری به خودش شده و به اصطلاح
رابطه را کات کرده بود.
در طی چند سالی که از آن ماجرا می گذرد، او
آن قدر خودش را غرق در کار کرده و آن چنان درآمد و اعتباری به هم زده است
که به قول خودش «نیازی به آقا بالاسر ندارد». او اگرچه معتقد است آن قضیه
برایش تمام شده اما در واقعیت چنین نیست، او دچار ترس از صمیمیت است،
نداشتن حتی یک دوست صمیمی این ادعا را تایید می کند.
3- کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس
کمبود
عزت نفس، افکار و رفتار ما را تحت تاثیر قرار داده و به کاهش شانس ازدواج
کمک زیادی می کند! چگونه؟ وقتی که عزت نفس کافی نداریم صدای منتقدی را در
ذهن خود می شنویم که می گوید: «هیچ کس از من خوشش نخواهد آمد»، «من جذاب
نیستم»، «کی می آید خواستگاری من؟»، «کی زن من می شود؟» و…
در
این وضعیت رفتاری هم که از خود نشان می دهیم، شامل بستن راه های ارتباطی
با افراد جدید، منفی بافی، تن دادن به رابطه با کسی که از استانداردهای
مورد نیاز برای ازدواج فاصله دارد و… می شود.
به علاوه کاهش عزت
نفس کاهش اعتماد به نفس را به همراه می آورد. در این شرایط نمی توانیم در
روابط به خودمان اعتماد کنیم، بنابراین از عهده مدیریت درست آن ها بر نمی
آییم و طوری رفتار می کنیم که دیگران آن را حمل بر بی اعتمادی ما نسبت به
خودشان می کنند. در نتیجه آن ها هم کمتر به ما اعتماد می کنند و تمایلشان
را به ارتباط بیشتر با ما از دست می دهند.
4- خطاهای فکری
فکرهایی
که شامل «همه یا هیچ» می شوند، به «حدس زدن افکار دیگران» می پردازند و
«خیلی کلی یا خیلی جزئی به دیگران نگاه می کنند» از جمله خطاهای فکری هستند
که احتمال مجرد ماندن را افزایش می دهند. برای مثال جملات قالبی معروفی
مانند «همه زن ها عین هم اند»، «مردها به چیزی جز خودشان فکر نمی کنند» و
«زن و شوهرهای امروزی فقط دو روز اول عاشق هم هستند» مصادیق گفتاری این
قبیل اشتباهات فکری هستند.
5- ترس از دست دادن منطقه امن
همه
آدم ها برای خودشان منطقه امنی دارند چون همه به احساس کنترل بر زندگی
نیاز دارند. وقتی در روابطمان تجربه تلخی پیدا می کنیم، مرزی روانی- عاطفی
را برای این جنبه از روابطمان تعیین کرده و داخل آن بی اضطراب زندگی می
کنیم. گاهی هم تحت عنوان عادت کردن به زندگی به یک رویه مشخص به این منطقه
پناه می بریم. در این شرایط به سادگی راضی به از دست دادن امنیت ساختگی مان
نمی شویم.
6- معیارهای بلندپروازانه
دخترخانم
31 ساله ای به شوخی گفت که «همسر مورد نظر او را باید برایش بسازند». از
آنجا که در هر شوخی واقعیتی نهفته است، از همین جمله وسواس او قابل حدس
است. جوانان زیادی هستند که مثل این خانم آن قدر در معیارگذاری ازدواج مته
به خشخاش می گذارند که همسر مناسبشان در جهان «نیست» به نظر می رسد.
7- انزوا
وقتی از دیگران کناره گیری می کنیم گزینه های کمتری از توفیق آشنایی با ما برخوردار خواهند شد!
چکونه این موانع را از میان برداریم؟
حالا که دلایل مجرد ماندن را گفتیم راه حل هایش را با هم مرور کنیم:
1- حواسمان به خودمان باشد
بالا
و پایین های زندگی زخم هایی را بر روان همه ما می اندازد. بعضی زخم ها مثل
یک خراش می مانند و با گذر زمان خود به خود خوب می شوند اما بعضی آن قدر
عمیق اند که ممکن است عفونی شوند. راه پیشگیری از این وضعیت توجه کردن
آگاهانه به «خود» است. یعنی فکر کردن به اتفاقات گذشته و تاثیرات آن ها بر
خود و نترسیدن از مواجه شدن با ترس ها و گره های روانی.
2- صدای منتقد درونمان را به چالش بکشیم
این
کار کمک می کند عزت نفس و اعتماد به نفسمان بهبود پیدا کنید. در نتیجه
شبکه ارتباطاتمان هم گسترده تر می شود. البته اول باید ببینیم این صدا از
کجا آمده است. خیلی وقت ها ریشه این صدا انتقادهای نا به جایی است که در
کودکی از والدینمان شنیده ایم.
یادمان باشد که ما بزرگسالیم. درست
است که تحت تاثیر کودکی هستیم اما امکاناتی داریم که می توانیم این تاثیرها
را کم کنیم. امکاناتی مثل گفت و گو کردن با خود، بررسی صدای منتقد درون و
فیدبک گرفتن از دوستان صمیمی در مورد جذابیت خود.
3- فکرمان را به دام بیاندازیم
درباره
خطاهای فکری مطالب زیادی نوشته شده است. سعی کنیم این خطاهای فکری را
شناسایی کرده و آن ها را اصلاح کنیم. مثلا خطاهایی مثل همه و هیچ کردن را
می توانیم با نسبی کردن اصلاح کنیم. جمله ای مثل «همه مردها مثل همند» می
تواند به این جمله تبدیل شود: «ممکن است بعضی از مردها ویژگی منفی داشته
باشند اما این به همه آن ها مربوط نیست».
4- با گذاشتن یک نقطه به خط بعدی برویم
اگر
رنجش مهمی را تجربه کرده ایم از آن فاجعه نسازیم، سرکوبش هم نکنیم. محکوم
بودن به تحمل مادام العمر جراحت ها را نیز به فراموشی بسپاریم. به جای این
کارها با توجه آگاهانه به آن از بار عاطفی اش کاسته و برای بهبودی اقدام
کنیم.
5- قانون شکنی کنیم
قانون
گذاشتن و منطقه امن ایجاد کردن تا جایی خوب است که فرصت های جدید را از ما
نگیرد که اگر این طور بشود، باید آن ها را زیر پا گذاشت. به جای محدود
کردن باید ذهن را برای آشنایی های جدید گشوده تر کنیم و بدون بررسی کافی،
درباره دیگران نظر ندهیم.
چرا دختران موفق و با هوش,مردان نامناسب را جذب خود می کنند؟
بارها نظیر این جملات را از خانم ها شنیده ایم که می گویند «
همیشه مردانی بر سر راه ما سبز می شوند؛ که صدوهشتاد درجه با معیارهای ما
فرق دارند. اگر در جایی چندین مرد خوب و یک مرد فریبکار وجود داشته باشد،
ما آن مرد فریبکار را جذب می کنیم؛ هر مردی که تابحال ملاقات کرده ایم کسل
کننده و یا متظاهر بوده است، تازه اگر در رسیدن به مرد ایده آل مان خیلی
خوش شانس باشیم، دیر یا زود متوجه می شویم که او متأهل است.
براستی چرا چنین است آیا این مسائل تنها برای دختران با ضریب هوشی
متوسط و یا زنانی که موفقیت چندانی در زندگی شان کسب نکرده اند، رخ می
دهد؟
آیا شما نیز دختری باهوش و موفق بوده و در جستجوی مرد مناسب
هستید؟ آیا مایلید بدانید که چگونه می توان از هوش و خرد خود جهت خلق
ارتباطات لذت بخش استفاده نموده و ازدواجی با ثبات و موفق داشت؟
در سلسله گفت و گوهای سایت « فردا » با سیناتهرانی متخصص و مربی مهارت های
زندگی قصد داریم به بررسی علل ناکامی اغلب دختران باهوش یا موفق؛ در
انتخاب همسر مناسب بپردازیم.
سیناتهرانی مربی خصوصی برخی از دختران و پسران موفق داخلی و خارجی در عرصه
های مختلف است و به همین دلیل یکی از بهترین گزینه ها برای پرداختن به این
موضوع مهم است. او در بخش نخست سلسله گفت و گوهای خود با خبرنگار فردا، به
تشریح نقش پدران و مادران این گروه از دختران در روند انتخاب شریک زندگی
فرزندانشان پرداخته است.
امروزه مربیان مهارت های زندگی کاری فراتر از وظایف مشاورین خانواده
برعهده دارند و به شدت مورد توجه مردان و زنان و بخصوص افراد موفق و باهوش
قرارگرفته اند. زیرا مربیان علاوه بر ارائه راهکارهای هوشمندانه، روش گذر
از بحران های مختلف زندگی را نیز به مراجعین خود آموزش می دهند و در شرایط
مختلف در کنار آنها هستند. سیناتهرانی یکی از اعضای گروه مربیان سایت درس
زندگی دات کام است که روش های مفید و متفاوتی را برای حل مشکلات و اختلافات
زناشویی پیشنهاد می کند. او شیوه اساتید دانشگاه استنفورد را در پیش گرفته
است و در زمینه آموزش مهارت های موفقیت در زندگی شخصی ، تنها به دختران و
پسرانی خدمات خود را ارائه می دهد که او را قانع کنند که لازم است به آنها
برای رسیدن به خواسته هایشان کمک کند و یا آنها باید یک موفقیت قابل توجه
در یکی از عرصه های تحصیلی، فردی یا شغلی کسب کرده باشند و یا یکی از
مراجعین موفق او، معرّف شان باشد.
قبل از آغاز رسمی گفت و گو از سیناتهرانی خواهش کردیم تا تعریفی کوتاه از جامعه دختران باهوش و موفق مورد بحث ما ارائه دهد؟
ایشان در این مورد به خبرنگار « فردا » گفت: دختران و مردان باهوشی که من
با آنها سروکار دارم، یا افرادی هستند که در تحصیلات آکادمیک و کسب مدارج
عالی تحصیلی بسیار موفق عمل کرده و در رشته خود جزء بهترین ها هستند و یا
زنان و مردان موفقی می باشند که در اموری همچون ورزش، هنر، اقتصاد، سیاست،
تجارت و … جزء بهترین ها به حساب می آیند.
خبرنگار « فردا » از سیناتهرانی پرسید اگر دختری باهوش و یا موفق است پس چرا در انتخاب همسر، احمقانه عمل می کند؟
این مربی مهارت های زندگی گفت « اجازه بدهید از لفظ احمقانه استفاده نکنیم
و بجای آن بگوییم چرا درست عمل نمی کند. منظور از درست عمل نکردن این
دختران خاص، صرفاً انتخاب شریک زندگی نیست بلکه منظور تصمیمی است که این
دسته از زنان می گیرند که چگونه با مردان رفتار کنند.
در دسته زنان باهوش و موفق، گرایش متناقضی وجود دارد که موجب می شود نسبت
به گذشته در ارتباط با جنس مخالف اشتباهات فاحش تری مرتکب شوند و برای چنین
مسأله ای دلیلی بسیار واقعی وجود دارد. امروزه در میان اغلب این زنان ،
شکاف عمیق تری میان انگیزه های ناآگاهانه ،آرزوها ، باورها و توقعات
آگاهانه وجود دارد. دیدگاه آنها با دیدگاه مادرانشان تفاوت های زیادی دارد.
در زندگی آنها تحصیلات؛ کار، هویت و استقلال مالی از عناصر مهم و چالش
برانگیز است. نگرش آنها در مورد عشق و صمیمیت با گذشته فرق دارد و مشکل
ایشان یکپارچگی و هماهنگی آن با استقلال شخصی شان در دنیای شغل محور امروز
است.
در میان اغلب خانم های باهوش یا موفق این تصور اشتباه در اثر تجربیات
واقعی و عینی منفی شکل گرفته است که حتی یک مرد خوب نیز پیدا نمی شود. اما
همین خانم ها بعد از فراگیری آموزش های لازم ، طرز فکرشان تغییر کرده و به
این باور رسیده اند که مردان خوب زیادی هم وجود دارد، مردان مهربان و با
ملاحظه ای که از صمیم قلب خواهان ارتباطی با دوام و ازدواجی موفق هستند.
به عقیده شما اغلب زنان موفق یا باهوش چگونه مردانی را جذب می کنند؟
سیناتهرانی در پاسخ به « فردا » گفت « برخی از زنان مردانی را جذب می کنند
که خودمحور بوده و هیچ تمایلی به دادن تعهد پایدار در رابطه ندارند. این
دسته از مردان حساسیت چندانی برای حفظ رابطه با ثبات از خود نشان نمی دهند و
انتقادپذیری شان نیز ناچیز است. برخی از مردان نیز عاشق کارشان هستند و
وقت چندانی را به رابطه مشترکشان اختصاص نمی دهند، به همین دلیل بعضاً
رابطه آنها با دختران کسل کننده می شود.
برخی از دختران باهوش یا موفق نیز مردی را جذب می کنند که به ظاهر همه
معیارهای یک مرد ایده آل را دارد اما بعدها متوجه می شوند که او متأهل است و
با زیرکی خود، زن باهوش و موفق را اسیر خود کرده است و در عین حال تمایلی
هم ندارد که از همسرش جدا شود.
بسیاری از زنان خاص نیز مردان موفق و شایسته ای را جذب می کنند اما به
دلیل تاثیرپذیری غلط از رفتار دوران کودکی والدین خود و نیز فقدان مهارت
لازم در ارتباط با این دسته از مردان، براحتی آنها را از خود دور می کنند.
یعنی شما می خواهید بگویید این زنان خاص، به سادگی مردان نامناسب را انتخاب نموده و یا مردان شایسته را از دست می دهند؟
سیناتهرانی پاسخ داد « موضوع به این سادگی ها نیست، به نظر من آنچه باعث
می شود تا زنان موفق چنین افرادی را جذب کنند، انتخاب ناآگاهانه است که
ناشی از الگوهایی است که در دوران کودکی آنها شکل گرفته است. بررسی ها و
تحقیقات علمی نشان می دهد که هرچه زنی باهوش تر و با درایت تر باشد، انتخاب
ها و الگوهای رفتاری او با مردان، مخرب تر و ساده لوحانه تر است. متأسفانه
اغلب این زنان با تاثیرپذیری از پدران و مادران خود به دنبال مردی کامل و
بی نقص می باشند و چون مهارتهای خارج شدن از قالب نهادینه شده ی الگوهای
دوران کودکی خود را ندارند، یا مردانی را جذب خود می کنند که شایستگی های
مورد نظر آنها را ندارند و یا براحتی مردان شایسته را ناخواسته از خود دور
می کنند.
سیناتهرانی در ادامه به خبرنگار « فردا » گفت: اشتیاق زن برای یافتن مردی
کامل، در تجربه های اوایل دوران کودکی و به ویژه ریشه در رابطه بین پدر و
دختر دارد. اغلب زنان موفقی که با آنها برخورد داشته ام، عاشق پدرشان بوده
اند و همواره دوست داشتند مورد عشق و محبت ایشان قرار گیرند. پدرها نیز نقش
حمایتی خود را در قبال دخترشان دوست داشتند و عاشق کمک کردن به او بودند.
چنین رفتاری از سوی پدران باعث می شد تا فرزندشان را از رویارویی با موقعیت
های دشوار دور کنند، اغلب چنین پدرانی پسرانشان را به قوی بودن، ماجراجویی
و دخترانشان را به شیرین، مطیع و منفعل بودن تشویق می کردند.
از سوی دیگر اغلب دختران و زنان موفق امروزی، از الگویی مادرانه پیروی می
کنند که احساس ترس و اضطراب را با خود دربردارد. مادری که در ارتباط با
شوهرش به شدت مطیع بوده به دخترش فشار زیادی می آورده تا کارهایی را انجام
دهد که خودش به شدت از انجام آن پرهیز می کرده و لذا شکل گیری این ترس و
وابستگی به نسل بعدی نیز منتقل گشته است، در نتیجه مادران وابسته، بصورت
ناآگاهانه به دخترانشان آموزش می دادند در جستجوی مردی باشند که دست به خطر
بزند و از آنها حمایت و مراقبت کند.
این مربی حرفه ای مهارت های زندگی در ادامه به خبرنگار « فردا » گفت: من
مراجعین بسیاری داشته ام که نسخه جوان تر مادران خود بوده اند. مادری که
همیشه تسلیم شوهرش بوده و حتی برای خرید یک چیز جزئی از او اجازه می گرفته ،
باعث شده تا دختر کوچکی که اکنون تبدیل به یک دختر موفق در تحصیلات
آکادمیک یا تجارت شده است در جستجوی مردی باشد که همه چیز را برایش مهیا
کند.
اگر مادر این دختر موفق، اعتمادبه نفس بیشتری داشت و نسبت به برطرف شدن
نیازها و حقوق شخصی اش حساس تر بود، امکان نداشت که اجازه دهد همسرش چنین
نیروی کنترل کننده یکطرفه ای را در خانواده اعمال کند و در نتیجه اکنون
دختر جوانش الگوی متعادل تری داشت تا اطمینان بیشتری به خودش داشته باشد و
به زن بودنش افتخار کند.
خبرنگار « فردا » از سیناتهرانی پرسید شما به نقش مادران این
دختران باهوش در شکل گیری دیدگاه شان نسبت به مردان اشاره کردید، آیا برای
پدران این خانم های موفق نیز در این زمینه نقشی قائل هستید؟
او در این رابطه گفت « بله قطعاً، اتفاقاً نقش پدران بسیار پررنگ تر است.
من در اثر تجربیاتی که در مسیر کمک به این دسته از دختران خاص داشته ام با
طیف متفاوتی از پدران مواجه بوده و هستم که ناخواسته به بازیگری موثر و
منفی در هدایت دخترانشان بسوی انتخاب مردان نامناسب تبدیل شده اند.
سیناتهرانی در ادامه مصاحبه خود با « فردا » به معرفی هریک از این پدران پرداخت.
پدران قدرتمند
وی در این رابطه گفت « یکی از الگوهایی که به ارتباط دختران و زنان موفق
با مردان دیگر لطمه می زند داشتن پدران قدرتمند است که باعث شکل گیری آرمان
گرایی بیش از حد در این خانمهای باهوش می گردد. بارها در مراجعین خود دیده
ام که اظهار می داشتند؛ پدری خوش سیما، محترم و موفق دارند که هر مردی در
رقابت با او دچار مشکل می شود. هرچند بسیاری از این خانمها تلاش می کردند
که مرد مقابل خود را با پدرشان مقایسه نکنند اما بطور ناخودآگاه چنین چیزی
رخ می داد.
مراجعه کننده ای داشتم که مادرش را خیلی زود و بعد از تولد از دست داده
بود و لذا با پدرش که مردی پویا ، تندخو و یک تاجر موفق بود، زندگی می کرد.
آن خانم جوان غرق در هیبت و عظمت پدرش بود. در نتیجه او مردانی را که
دارای قدرت و هیبت پدرش نبودند، ناچیز می شمرد. متأسفانه این نگاه بطور
وسیع دامنه ای از مردانی را دربر می گرفت که بطور بالقوه برای ازدواج با او
مناسب بودند.
به نظر شما چرا اینگونه است؟
سیناتهرانی به « فردا » گفت: اغلب برای این دختران سخت است که از پدر
قدرتمندشان دور شوند. آنها صرفاً با فاصله گرفتن از حضور فیزیکی پدرشان، از
قید وابستگی به او رها نمی شوند. رفتن به دانشگاه یا زندگی در خانه ای
مستقل یا به سرکار رفتن، لزوماً خواسته زن را برای تحت مراقبت بودن تغییر
نمی دهد و این دیدگاه به سهولت به مرد جدیدی که در مسیر زندگی اش قرار
گرفته است، انتقال داده می شود.
به عقیده شما چاره کار در چیست؟
رهایی از بند وابستگی مستلزم دانستن مهارت هایی است که به یک دختر خاص
بیاموزد که چگونه با ترس های وابستگی و اضطراب ناشی از آنها مقابله کند.
همچنین می بایست مهارتهای تصویری او نیز تقویت شود تا مردان را همانگونه که
هستند، بپذیرد نه اینکه بر طبق تصورات دوران کودکی خود آنها را با پدرش
مقایسه کند.
در آرزوی عشق
سیناتهرانی در ادامه به خبرنگار « فردا » گفت « عده ای از ما بسیار خوش
اقبال بوده ایم که پدر و مادرمان احساس ارزش و عشق را در ما شکل داده اند.
اما بیشتر ما نیز با احساس عشق ناقص رها شده ایم. زخم های این آسیب اولیه
ممکن است به ناامیدی و یأسی منجر شود که در بزرگسالی بصورت مانعی برای عشق
دربیاید. در نتیجه بجای محبت، این تصور که ما استحقاق داریم تنها دریافت
کننده باشیم، در واقع باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند. مراجعه کننده
ای داشتم که از نظر تحصیلات، تجارت و زیبایی بی نظیر بود اما به دلیل آنکه
در دوران کودکی والدینش از هم طلاق گرفته بودند، عشق و محبت آنها را بخوبی
تجربه نکرده بود، به همین دلیل در بزرگسالی علیرغم خصوصیات مثبت فراوان،
مردها را فراری می داد. او به دلیل ترس از شکست عاطفی و از دست دادن عشق
طرف مقابلش، از همان ابتدای رابطه تلاش می کرد تا به هر نحوی که شده احساس
عاشقانه خود را بروز دهد اما همین امر مردان را به این تصور اشتباه سوق می
داد که حتماً او مشکلی دارد که به اینصورت با آنها خودمانی می شود. در
حالیکه حقیقتاً او دختری بی نظیر بوده و هست.
از او خواستم تا با روش من در ارتباط با کسی که تصور می کند برای زندگی
مشترک مناسب است رفتار کند. اولین گام برای زن در اصلاح این ویژگی تشخیص و
پذیرش اشتیاقش است که شاید از کنترل خارج باشد، به ایشان آموختم که چگونه
اشتیاقش را مهار کند نه اینکه آنرا انکار یا سرکوب کند. در طی جلساتی، عزت
نفس و اعتمادبه نفس لازم را به او دادم و از او خواستم تا اجازه دهد رابطه
اش با آن مرد به تدریج و بطور متقابل آشکار شده و رشد کند. خوشبختانه تغییر
رفتار او نتیجه مثبت خودش را نشان داد.
باید توجه داشت که نیاز به وابستگی هم مردان را به دردسر می اندازد و هم
زنان را، زن یا مردی که در اوایل آشنایی با طرف مقابل به او می گوید دوستش
دارد در واقع ذهنیت نیاز به وابستگی را در آن شخص ایجاد کرده و یا او را از
خود فراری می دهد و یا باعث می شود تا طرف مقابل، فرد نیازمند عشق را به
بازی گرفته و هرگونه که می خواهد با او رفتار کند.
فقدان پدر در دوران کودکی
سیناتهرانی در ادامه به خبرنگار « فردا » گفت « مفهوم والدین مفهومی عمیق و
قدرتمند است. وقتی دختری در زندگی اش فاقد پدر است، پدری خیالی خلق می
کند. این تخیل از تماشای تلویزیون و فیلم ، مطالعه کتاب و مشاهده پدران
دیگر در او شکل می گیرد و به تدریج ترکیبی از پدر رویایی در ذهن او ترسیم
می شود. تصویری که شکل گرفته از جالب ترین ، راحت ترین و دوست داشتنی ترین
عناصر ترکیب شده است.
پدر تخیلی او پیوسته قوی و حمایتی است. وجود چنین رویای آرزومندانه ای در
دختری که بدون پدر، بزرگ شده است کاملاً طبیعی اما اغلب تحریف شده است و به
ندرت در این پدر خیالی نقایصی وجود دارد.
اشتیاق قوی به داشتن پدر و برخورداری از عشق او ، اغلب زن را به ادامه
جستجویش در بزرگسالی رهنمود می کند. مراجعه کننده ای داشتم که در سن ۳۴
سالگی هنوز قادر نبود با هیچ مردی ارتباطی شاد و با دوام داشته باشد، او می
گفت: وفتی دو ساله بودم پدرم فوت کرد، اما من همیشه در این فکر بودم که
شخصیت او چگونه بوده است، به همین خاطر در طول دوران کودکی و نوجوانی
درباره او رویاپردازی می کردم و او را می دیدم که برای کمک به من می آمد یا
مرا از حادثه ای بدنجات می داد. من می دانستم اگر فقط او در کنارم باشد،
احساس امنیت می کنم.
سیناتهرانی در ادامه افزود « متأسفانه رویاپردازی این زن موفق در تجارت،
باعث بروز مشکلاتی در ارتباطش با مردان شده بود. او هنوز هیچ کس را نیافته
بود که در کنارش احساس امنیت کند، کسی که بتواند مطمئن باشد مانند پدرش او
را ترک نمی کند. به علاوه مردانی که آن خانم با آنها آشنا شده بود با
تصویری که او سالها قبل از پدر خود در ذهنش ساخته بود، جور در نمی آمدند.
به همین دلیل او مردان شایسته زیادی را از خود رنجانده بود، به همین دلیل
لازم بود تا مهارت های دگرگونی در تصویر ذهنی اش را به او بیاموزم تا گره
ذهنی وی در این خصوص بخوبی مرتفع شود.
پدر بی خیال یا بی تفاوت
سینا تهرانی در ادامه به نقش پدران بی تفاوت یا بی خیال در زندگی دختران
باهوش و موفق پرداخت و در این مورد به خبرنگار « فردا » گفت: « یکی دیگر از
عواملی که باعث می شود تا دختران و زنان موفق در ارتباط با مردان و جذب
مرد دلخواه خود با مشکل مواجه شوند، وجود پدرهایی است که تنها سایه ای از
آنها در خانواده دیده می شود. پدرهایی که از نظر عاطفی بود و نبودشان در
خانه به چشم نمی آید.
چنین پدرانی علاقه چندانی به فرزند خود و کارهایی که انجام می دهد، از خود
نشان نمی دهند، رابطه عاطفی خاصی میان آنها وجود ندارد و همین امر باعث می
شود تا دختری که اکنون به سن بزرگسالی رسیده در جستجوی مردان شیک و زرق و
برقدار باشد، مردانی که جلب توجه زیادی بکنند. مردانی که ویژگی های برجسته و
خاصی داشته باشند. چنین افرادی در ابتدا برای دختران باهوش هیجان انگیزند
اما در واقع از این فراتر نمی روند و همان کسانی نیستند که این دختران خاص
دوست دارند، داشته باشند. چنین دخترانی از درگیر شدن با مردانی که شبیه
پدران خود هستند، می ترسند.
خانم جوانی که مدیر یک مجموعه بسیار موفق است، می گفت « در کودکی عاشق
پدرم بودم و ناامیدانه به عشق او نیاز داشتم اما او مردی پرمشغله ، کناره
گیر و بدون محبت بود. آخرین باری که سعی کردم پدرم را بغل کنم هشت سال سن
داشتم. آن روز سالگرد تولد پدرم بود. من با اجازه مادرم تا دیروقت بیدار
ماندم که او از سفر کاری برگردد. وقتی پدر جلوی در رسید به طرفش دویدم و
بغلش کردم اما او مرا از خودش دور کرد. به نظرم او همیشه با محبت کردن مشکل
داشت. وقتی بزرگتر شدم مادرم به من گفت که آنها رابطه زناشویی خوبی
نداشتند. »
این خانم موفق در تجارت، هرگز نتوانست بفهمد چرا پدرش به عشق او پاسخ نمی
داد. او می گفت« آقای تهرانی! خیلی دلم می خواست بدانم چه ایرادی دارم که
پدرم از من فاصله می گیرد و پیوسته تلاش می کردم که دختر بهتری باشم تا عشق
و محبت او را بدست بیاورم. »
سیناتهرانی در ادامه به « فردا » گفت: متأسفانه اشتیاق افراطی آن خانم به
خوشحال کردن و عطش سیری ناپذیری اش به محبت ، باعث شتاب گرفتن مردان می شد
اما نه به سمت او ، بلکه در جهت مخالف.
پدر این خانم مردی بود که نه تنها او، بلکه سایر اعضای خانواده را نادیده
می گرفت. حال دختر ۳۸ ساله چنین پدری که صاحب کسب و کار بسیار موفقی است،
در اعتماد کردن به مردان مشکل داشت. او همه مردان را مثل پدرش خودخواه و بی
ثبات می دید. بنابراین امیدی نداشت که بتواند در کنار مردی احساس امنیت و
توجه کند و به قدری از آنچه که در دوران کودکی فاقد آن بوده؛ عصبانی بود که
قبل از اینکه مردی فرصت داشته باشد به نحوی شایستگی هایش را به اثبات
برساند، خانم جوان وی را کنار می گذاشت.
من به او آموختم که جستجو برای کمبود عشق پدر به وضوح فعالیتی بی فایده
است. هر مردی هرقدر هم مایل به انجام اینکار باشد، نمی تواند آنچه را زنی
در بچگی فاقدش بوده است، جبران کند. این نوع عشق را فقط پدر و مادر می
توانند به کودک خود بدهند. اشتیاق هایی از این دست به ندرت هشیارانه تعریف
می شوند. زنانی که درگیر این جستجو می شوند. می دانند که همیشه از جانب
مردان ناامید خواهند شد، اما علتش این نیست که مرد انتخابی شان بی کفایت
است، بلکه علت آن توقعات از قبل تعریف شده و نابجای خودشان است.
پدرانی که فرشته نجات هستند
آقای تهرانی در ادامه به نقش پدران منجی پرداخت و به خبرنگار « فردا »
گفت: دختران و زنان بسیاری را دیده ام که بدون توجه به اینکه چقدر قوی یا
شایسته هستند، نیازی پنهانی به یک منجی دارند، متأسفانه در جامعه ما دختران
و پسران از دوران کودکی به مستقل بودن تشویق نمی شوند. آنها آموزش می
بینند تا بجای اینکه به خودشان کمک کنند، منتظر دریافت کمک از دیگری باشند.
دختر خانمی به من می گفت « آقای تهرانی من همیشه به مردان وابسته می شوم.
من هرگز تشخیص نداده ام که چرا چنین وضعیتی مرا درمانده و وابسته می کند »
متأسفانه این دختر جوان یادگرفته بود که مهارت های خودش را در حل مشکلات
نادیده بگیرد و در عوض به رفتار ماهرانه اش برای دریافت کمک از جانب مردان
متکی باشد. او آموخته بود که چطور مردان را ترغیب کند تا او را نجات دهند.
پدری که بیش از حد حمایت کننده است، شاید خیال کند که پدری دوست داشتنی و
با محبت است اما در واقع او دارد وابستگی و نیازمند بودن را به دخترش آموزش
می دهد. به احتمال قوی این دختر در بزرگسالی به دنبال مردی است که احساس
مشابهی از امنیت و مراقبت را برایش مهیا کند.
بارها دیده ام که رفتار دختر در یافتن مردی که حامی او باشد اغلب آگاهانه
نیست. زنان می دانند که امکان ندارد نجات داده شوند و از خطرات و ناامنی
های زندگی دور بمانند. با این حال این تصور گمراه کننده بگونه ای تعجب
برانگیز متداول است، حتی بنده بارها در میان زنان خردمند و توانا نیز با
این مساله مواجه بوده و هستم.
آقای تهرانی این چه اشکالی دارد ؛ خب همه ما می خواهیم از ما مراقبت شود و مورد عشق و محبت قرار بگیریم؟
این مربی سایت درس زندگی دات کام به « فردا » گفت: هیچ اشکالی ندارد، اما
باید برای برخی از این توجهات به خودمان نیز متکی باشیم. متأسفانه بیشتر
اوقات زنان آموزش می بینند که این نیازها را از طریق انتخاب همسر برطرف
کنند اما من معتقدم شوهر باید چیزی بیشتر از راه حل مشکل باشد.
تنها درکی واضح از تجربیات اولیه با پدر، زنان را قادر می سازد خودشان را
از تجربه های ناآگاهانه که می تواند در ارتباطات بزرگسالی مشکل زا باشد،
رها کنند. شکست در شکل دادن جدایی از پدر می تواند موجب تعارضاتی عمیق شود و
حتی اطمینان بخش ترین ارتباطات را نیز تخریب کند.
پدرانی که صراحت کلام ندارند
سیناتهرانی در این باره به خبرنگار « فردا » گفت: متأسفانه بارها با
دخترانی مواجه بوده ام که تحت تأثیر پدری بدخلق و کنترل کننده قرار داشته
اند که باعث شده تا این دختران با پدرشان رک و صریح نباشند زیرا رفتار
کنترل کننده پدر منجر به شکل گیری احساس ترسی مبهم اما مداوم در درون دختر
گردیده است.
این احساس ترس باعث می شود تا دختر به فکر دور زدن پدرش برآید و بیاموزد
که چگونه دل پدرش را بدست آورد و او را به مسیری هدایت کند که به نفعش تمام
می شود. در اثر ناتوانی پدر در کنترل ارتباط همراه با صداقت، دختر نیز
بسوی پنهانکاری و عدم اعتماد سوق داده می شود. بدیهی است این احساسات و
رفتارها باعث می شود تا دختری که بزرگ شده است در ارتباطاتش با مردان،
بصورت غیرمستقیم و با عدم صراحت عمل کند.
البته بعضاً نیز دیده شده است که دختران در این مورد تحت تأثیر رفتار
غیرصریح مادر با شوهر خود قرار گرفته اند. مادری که با تکیه بر ترفندهای
غیرصریح، همسرش را به اجابت خواسته های خود ترغیب می کرد و همواره نیز در
اینکار موفق بوده است، بطور ناخواسته به دخترش می آموزد که در ارتباط با
مردان اینگونه عمل کند زیرا دختران و پسران در دوران کودکی قدرت قضاوت
ندارند تا ببینند چه رفتارهایی سالم و قابل تأیید است و چه رفتارهایی تحریف
شده و نامناسب. آنها براحتی آنچه را مشاهده می کنند، می آموزند. این
فرآیند همان الگوبرداری یا همانندسازی است. نمی توان انتظار داشت دختری
کوچک از خودش بپرسد « آیا راههای دیگری برای زن بودن به غیرازآنچه که در
مادرم می بینم وجود دارد یا خیر ؟ البته بعدها که دختر بزرگ شد ممکن است
چنین سوالی برایش ایجاد شود اما دیگر دیر شده زیرا او در قالب الگوی رفتاری
نامناسب فرورفته است و تنها راهش این است که مهارت بیرون آمدن از آن الگو
را بیاموزد.
چنین دخترانی در بزرگسالی و در حین ارتباط گرم و صمیمانه با مردان، در
مورد هر حرکتی که همانند رفتارهای پدرشان نباشد، به سرعت طلبکارانه و
انتقادی رفتار می کنند. آنها توقع دارند مردان دیگر نیز نظیر پدرانشان تحت
تاثیر رفتار غیر صریح و متملقانه آنها فریب بخورند و بدون قید و شرط و بدون
هیچ ملاحظه ای خواسته هایشان را اجابت کنند. بدیهی است مردان شایسته
براحتی چنین دخترانی را کنار می گذارند.
سایت فردا در انتها نوشته است: در هفته آینده و در بخش دوم گفت و گوی خود
با سیناتهرانی به واکنش مردان در برابر زنان باهوش و موفق خواهیم پرداخت که
می تواند نقش موثری در شکل گیری رفتار هوشمندانه این دسته از زنان در
ارتباط با مردان داشته باشد.