بهترین فاصله سنی بین بچه ها چقدر است؟
تک فرزند بودن، بر مراحل رشد کودک تاثیر
شگرفی دارد. برخی از کودکان خانواده های تک فرزند بلوغ زودرس دارند و با
آمادگی و تجربه زیاد به سن بلوغ پا می گذارند. کودک تک فرزند در خانواده ای
رشد می کند که افراد بالغ حضور پررنگی دارند و زندگی در یک محیط بزرگسال
باعث می شود برخی از تک فرزندان، به لحاظ روحی و روانی بسیار سریعتر رشد
كنند و دنیا را از دید بزرگسالان ببینند. این کودکان معمولا بیش از زمان
معمول شروع به سخن گفتن می کنند و حتی ممکن است به تقلید از والدین شان،
چون بزرگسالان رفتار کنند، به گونه ای که گاه موجب برانگیختن تحسین و تعجب
دیگران می شوند.
اگر چه بلوغ اجتماعی این کودکان، گاهی
به حال آنان مفید است، چرا که آنان زودتر از دیگر کودکان با مسائلی روبرو
می شوند که مواجه با آنها در سنین بالاتر ناگزیر است. مثلا به خوبی والدین
شان را درک می کنند، می توانند دیدگاه های خود را به راحتی بیان کنند و یا
زودتر وارد عرصه فعالیت اقتصادی شوند، اما بسیاری از تک فرزندان از این که
نتوانسته اند طعم کودکی و نوجوانی را بچشند و به اصطلاح بچگی و جوانی
کنند، بسیار شاکی اند، اگر چه این تنها روی خوشایند این سکه است در روی
دیگر آن، در بیشتر موارد با بزرگسالان کودک نمایی مواجه می شویم که بلوغ
شان بسیار دیر شده است.
بلوغ روحی و روانی پدیده ای است اکتسابی،
اگر چه نمی توان نقش ارث را نیز، نادیده گرفت. این بلوغ مواردی چون
خودآگاهی، واقع بینی، قدرت تشخیص و انتخاب، توانایی تصمیم گیری، استقلال
فکری را شامل می شود که به راحتی و به خودی خود به دست نمی آیند، بلکه به
مواجهه و تجربه هایی سخت و طاقت فرسا نیاز دارد که بدان طریق، فرد خود را
به چالش بکشد و توانایی های درونی اش را به منحصه ظهور برساند. کودکی که
تک فرزند خانواده است، معمولا کمتر در معرض مشکلات و تجربه طرد، شکست و
ناکامی قرار می گیرد، که این عامل باعث می شود فرد شرایطی را که لازمه
بلوغ روحی- روانی است را هرگز تجربه نکند.
تک فرزند بودن، بر مراحل رشد کودک تاثیر شگرفی دارد
البته تک فرزند بودن به مانند شمشیر
دولبه است که رفتار و شیوه های تربیتی والدین، نقش مهمی در مثبت و منفی
بودن آن دارد، از این رو، این تصور را که تک فرزندی باعث بروز اختلالات
روانی در فرد می شود، باید کنار گذاشت و به یقین پذیرفت که عوامل بسیار
زیادی مثل سن والدین، سطح اجتماعی و اقتصادی خانواده، ویژگی های شخصیتی،
ناسازگاری خانوادگی، عملکرد ضعیف والدین، الگوهای تربیتی نادرست، محرومیت
از وجود یکی از والدین، تراکم جمعیت اعضای خانواده و محل سکونت، در بروز
اختلالات نقش دارند. به هر حال باید هوشیار بود و حتی با تخمین کمترین
احتمال بروز نیز، از وقوع آن جلوگیری نمود.
فرزند دوم چه موقع؟
بسیاری
از زوجینی که به فکر فرزند دوم افتاده اند، بی شک به پاسخ موجه و قطعی
برای پرسش «آیا باید فرزند دومی داشته باشند یا نه؟» دست یافته اند و حالا
درگیر حل این مساله هستند که «چه وقت باید برای دومین فرزند اقدام کنند؟»
به راستی چه فاصله سنی بین بچه ها مناسب است؟
متخصصان زنان و
زایمان برای سلامت مادر و جنین و جلوگیری از تولد کودکان کم وزن و نارس،
فاصله بین بارداری اول و دوم را ۲۴ تا ۳۵ ماه عنوان می کنند، این در حالی
است که بسیاری از تحقیقات روان شناسی نیز نشان می دهد که بهترین فاصله سنی
بین دو کودک کمتر از یک سال یا بیشتر از ۴ سال است. این فاصله سنی برای
ارتباط کودکان با والدین شان، رقابت بین فرزندان و عزت نفس هر یک از آنها،
بهترین فاصله است. کودکان زیر یک سال، چون احساسی در مورد وضعیت منحصر به
فرد خودشان در زندگی ندارند، پس به احتمال کمتری با حضور تازه وارد دچار
مشکل می شوند. همچنین کودکانی که بیشتر از 4 سال دارند، به میزان لازم،
زندگی و شخصیت خودشان را شناخته اند و فرصت کافی برای لذت بردن از توجه خاص
والدین شان را نیز داشته اند. اگر چه در مورد چگونگی فاصله سنی فرزندان،
مادران نظرات متفاوتی دارند، برخی از داشتن دو فرزند با فاصله زیاد راضی و
برخی ناراضی اند، عده ای از فاصله سنی کم فرزندان شان راضی نیستند و اما
بعضی ها از فاصله سنی کمتر از یک سال و نیم هم ابراز رضایت می کنند.
فرزند دوم را برای خود خودش بخواهید
اندیشه
فرزندآوری والدین، قبل از انعقاد نطفه کودک، نقش بسیار مهم و اساسی
درشخصیت، پرورش و تربیت کودک دارد. معمولا درمورد فرزند اول، زوج، با ذوق و
شوق و میل درونی شدید اقدام به فرزند آوری می کنند که این احساسات مثبت در
فطرت و شخصیت کودک تاثیر چشمگیری دارد. همین تصور باید در مورد فرزند دوم
هم رعایت شود، اگر فرزند دوم برای پرکردن خلاء تنهایی فرزند اول و پیشگیری
از لوس شدن او به دنیا بیاید، وی همواره احساس طفیلی بودن می کند و هرگز
نمی تواند جایگاه واقعی خود در زندگی را پیدا کند چرا که فرزند دوم برای
خدمت کردن به فرزند اول پا به این دنیا گذاشته است که این موضوع در زندگی
فردی و اجتماعی و چگونگی تعاملات وی با دیگران اثر گذار خواهد بود. این
نکته بسیار مهمی است که والدین باید بدانند که چرا به وجود فرزند دیگری در
خانواده نیاز است!
روشهایی برای کنترل عصبانیت در کودکان
ما بزرگ ترها کم و بیش می دانیم با خشم مان چگونه رفتار کنیم تا کمترین آسیب را ببینیم اما باید به فرزندانمان آموزش دهیم.
کنترل
خشم، حتی برای بزرگترها هم دشوار و چالش برانگیز است، اما بسیاری از ما
طی سالهایی که در گذر عمر خود سپری کردهایم، روشهایی برای کنترل عصبانیت
یاد گرفتهایم و کموبیش در موقعیتهای مختلف میدانیم باید چه کار کنیم.
براستی اگر نتوانیم از پس خشم بربیاییم، تحمل هرروز زندگی برایمان دشوارتر
از دیروز خواهدبود و به همین دلیل، هر فرد عادی که میخواهد در این دنیا
زندگی کند باید روشهایی برای تحلیل برآشفتگیهای روحی خود آموخته باشد.
اما تکلیف کودکان و نوجوانان چیست؟
آیا آنها هم به این حد بلوغ فکری رسیدهاند که از قدرت تخریب خشم مطلع شده
باشند و راهکاری برای آن پیداکرده باشند؟ شاید پیش خود فکر میکنید که
آنها چندان در کوران زندگی نیستند و دلیل خاصی برای عصبانی شدنشان وجود
ندارد. در حالی که این طرز فکر درست نیست و آنها، بخصوص در سنین بحرانی
نوجوانی بشدت درگیر مسائلی هستند که به نظرشان ناعادلانهاند: خواهر یا
برادر زورگو، مساله ریاضی بغرنج و غیرقابل حل، بیمعرفتی دیدن از بهترین
دوست، معلم کم حوصله، فشاری که والدین بر آنها وارد میآورند و امثال
اینها، از حد کنترل یک نوجوان خارج است. برای کمک به فرزند خشمگینتان،
راهکارهایی به شما پیشنهاد میکنیم تا با به کاربستنشان، به او کمکی موثر
کرده باشید:
– عوامل تحریککننده را به حداقل برسانید:
اگر عواملی را میشناسید که قطعا فرزند شما را عصبانی میکنند، آنها را به
حداقل برسانید. پسرعمویی زورگو، بازی تنیس، ندیدن سریال مورد علاقه و
مانند اینها. درباره مواردی که احساس میکنید حق با اوست، به یاریاش
بشتابید. درست است که فرزندتان در آینده با تمام این مشکلات روبهرو
خواهدشد، اما وضع روحیاش در بزرگسالی با سنین بحرانی کنونیاش تفاوت خواهد
داشت. عوامل تنشزا را به حداقل برسانید و به خود او هم یاد دهید که
درموارد غیرضروری از شر بپرهیزد.
– شرایط را بخوبی مدیریت کنید:
هنگامی که فرزندتان عصبانی است، به دنبال انجام کاری باشید که او را آرام
میکند. گوش کردن به آهنگ مورد علاقه اش، چند دقیقه تماشای برنامهای شاد،
تماس با دوستی خوب، پیادهروی کوتاه، رفتن به پارک نزدیک خانه و امثال
اینها نمونههایی هستند که میتوانند به آرامش دختر و پسر شما کمک کنند.
بهترین روش پاسخگو آن است که دراین زمینه از خود فرزندتان نظرخواهی کنید.
او بهتر از هرکس میداند چه چیزهایی به آرامش پیداکردنش کمک میکنند.
– مواظب سوءتفاهمها باشید:
عوامل زیادی برای ایجاد هر سوءتفاهم وجود دارند، اما به طور کلی دنیای
کودکی و نوجوانی سرشار از سوءتفاهمها و برداشتهای اشتباه است. کافی است
شما برای پسر کوچکتان سیب پوست بکنید تا صدای پسر بزرگتان از بیعاطفگی
شما و بیعلاقگیتان نسبت به او درآید. یا دخترکوچولوی تازه به دنیا آمده
را بیشتر بغل کنید و تماشاگر گریههای بیامان خواهرش باشید. مادری پس از
جمع کردن میز شام، پسر ده سالهاش را به کناری کشید و گفت: ببین، من بعد
ازظهر به تو گفتم که اتاقت را مرتب کنی، آن وقت تو با بیتربیتی و بداخلاقی
از جایت بلندشدی و در حالی که پاهایت را میکوبیدی و فریاد میکشیدی به
اتاقت رفتی و در را پشت سرت کوبیدی.
چرا اینقدر بیادب و بداخلاقی؟ پس کی
میخواهی دست از رفتارهای ناپسندت برداری؟ پسر جواب داد: ببین مادر، آنوقت
که تو گفتی باید اتاقم را مرتب کنم، من داشتم برنامه تلویزیونی مورد
علاقهام که یک هفته برایش لحظه شماری کرده بودم را میدیدم. تا برنامه
شروع شد تو به من گفتی که باید بروم دنبال تمیزکردن اتاقم. تو میدانستی،
میدانستی که من چقدر این برنامه را دوست دارم، و مخصوصا من را از دیدنش
منع کردی. چرا من را اینقدر اذیت میکنی؟ من هیچ وقت ندیدهام این بلاها
رابه سر خواهرم بیاوری. تو فقط با من بیچاره لجی!
این از همان
مواردی است که صددرصد سوءتفاهم پیش آمده و مادر بدون آن که متوجه شود، آتش
خشم را برای فرزندش شعلهور کرده و خاطرهای تلخ در ذهن او برجای گذاشته
است. او باید به پسرش بفهماند خبرنداشته آن برنامه چقدر برایش اهمیت داشته و
اگر در آینده چنین اتفاقی افتاد، پسر باید با لحنی مودبانه بگوید که در
آن وقت مشغول تماشای برنامه محبوبش است و بعد از تمام شدن آن، سراغ
تمیزکردن اتاقش خواهد رفت. مواظب سوءتفاهمها باشید و به فرزندتان هم
بگویید به جای برخورد بد، ابتدا حرفش را با لحنی درست ابرازکند تا طرفین
راضی باشند.
– به او کمک کنید تصویری مثبت از خود داشته باشد:
دختری هربار که با برادرش بسکتبال بازی میکرد، میباخت و از این بابت
بشدت خشمگین میشد. روزی مادرش به او گفت: علت این عصبانی شدنت چیست؟
ابتدا دختر پاسخ درستی نمیداد، اما پس از چند سوال وجواب پاسخ داد: برای
این که همیشه بازنده ام. من فردی بدبخت و ناتوانم. تا حالا حتی یک بار هم
نشده از برادرم ببرم. در این جا وقت آن رسیده بود که مادر به کمک دخترش
بشتابد. او گفت: این که برادرت بسکتبال را از تو میبرد به دلیل ناتوانی تو
نیست. تو تلاشت را میکنی و مرتب هم داری تمرینات مختلف بسکتبال را انجام
میدهی. اما برادرت دو سال از تو بزرگتر است و قدی بلندتر از تو دارد.
طبیعی است که او همیشه برنده شود. تو هم در بازی با فرد کوتاهتر براحتی
برنده میشوی.
تصویر ذهنی بد جزو عواملی است که باعث ایجاد خشم
میشود. پس به فرزندتان کمک کنید نظر مثبتی راجع به خود داشته و به او
بفهمانید شکست و باخت، هرگز مانع رسیدنش به موفقیتهای بعدی نیست.