چه کسی بچهها را دوست دارد
هیچ جامعهشناس و روانشناسی حکم به طلاق نمیدهد و نیز در
هیچ آیینی، طلاق رسمی پسندیده تلقی نشده است. اما هنگامی که همه راهها به
تفاهم و پیوند میان دو زوج بسته شده (اگرچه طلاق پیشتر رخ داده است)، به
طلاق بهعنوان فرجامین راه نگریسته میشود؛ اما این طلاق با همه اماها و
اگرهایش، بیش از همه تاثیری آنی بر فرزندان و آینده آنان دارد. به
همین علت، به پدر و مادرانی که به هر دلیل طلاق گرفتهاند، گفته میشود که
همچنان رابطهصمیمانه و خوب خود را با فرزندان خویش حفظ کنند. مطلب حاضر به
وظایف پدران و مادران در قبال فرزندان طلاق اشاره دارد. مسئولیت والدین
در بهترین شرایط هم سنگین است و درهنگام وقوع حادثه یا بحران انجام این
وظایف دشوارتر بهنظر میرسد.
در هنگام جدایی والدین ازیکدیگر، زندگی خانواده دستخوش
پارهای بحرانها میگردد با این حال شایسته نیست که والدین از انجام وظایف
خود غافل شوند. تقسیم وظایف سرپرستی در خانوادههای از هم پاشیده را در
اصطلاح حضانت مشترک مینامند. در این نوع حضانت والدین باید با وجود تمام
مشکلات بهطور مشترک همانند یک خانواده همکاریداشته باشند. ممکن است این
کارتا حدود زیادی غیرممکن به نظر آید اما خواندن مطالب زیر ممکن است تا
حدودی شما را در انجام این وظیفه خطیر یاری دهد. «ما تو را دوست داریم،
جایت درکنار ما امن است. به خواسته هایت پاسخ میدهیم و از تو مراقبت
خواهیم کرد.» هنگامی که کودکان در خانوادهای به دنیا میآیند
این پیامهای مهم به آنها داده میشود. برای بچهها طلاق به معنی تغییر
تمام چیزهایی است که روزی به آنان ارزانی داشتید. بنابراین تغییر بزرگترین
تهدید برای کودکان در طول مراحل اولیه طلاق به شمار میرود.«حالا چه کسی از
من مراقبت خواهد کرد؟ کجا زندگی خواهم کرد؟ آیا باید مدرسهام را
تغییردهم، دوستانم را از دست خواهم داد؟»این تغییرات سؤالات زیادی در ذهن
کودکتان به وجود میآورد و باعث ایجاد احساسات منفی نظیر: ترس، ناراحتی،
ناامنی و نگرانی در او خواهد شد.
والدین کارن وبابی چهار ماه پیش تصمیم گرفتند از هم جدا
شوند. آنها اوایل هفته را با مادرشان سپری میکنند، هنوز به همان مدرسه
همیشگی میروند و همان دوستان همیشگی خود را دارند. ولی از پنجشنبه تا
یکشنبه عصر در خانه پدر خود که کمتر از یک مایل با آنها فاصله دارد،
میمانند. هر دو بچهها تا حدودی با همسایههای پدرشان آشنا شدهاند و
تعدادی از دوستان مدرسهای کارن در نزدیکی خانه پدرش زندگی میکنند. پدر و
مادر هر دو به خوبی درک میکنند این دوره سختی برای همه آنان است و تمام
تلاش خود را میکنند تا حتیالامکان کمترین تغییرات را اعمال کنند. البته
گاهی اوقات این کار بسیار سخت میشود اما آنها هر دو توافق کردهاند که
تمام تلاش خود را بکنند. والدین جنی هشت ماه پیش از هم جدا شدند. مادرش
بلافاصله از استان محل زندگی آنها رفت و جنی تا زمانی که پدرش خانه را
فروخت وبه آپارتمان جدید نقل مکان کرد، با او زندگی میکرد اما پس از این
او مجبور بود با مادرش زندگی کند، حالا او در مدرسهجدیدی درس میخواند که
مایلها با خانهاش فاصله داشت. اگرچه جنی هفتهای یکبار با پدرش تماس داشت
ولی به ندرت او را میدید. مادرش به او پیغامهایی میداد که جنی باید
آنها را به پدرش منتقل میکرد، پیغامهایی که جنی را بین والدینش قرارداده
بود این کار باعث شده بود تا پدرش عصبانی شود و جنی از این وضعیت احساس
ناراحتی میکرد زیرا تغییر بزرگی در زندگی او رخ داده بود. او مجبور شده
بود تا مدرسه اش، دوستان و پدرش را ترک کند و این تغییرات دائما ادامه
داشت. فکر کنید جای این کودک بودید، هنگامی که همه نظرات شخصی خود را در
رابطه با تغییرات زندگیاشان دارند، چه کسی بیش از این کودک لطمه میخورد؟
کدام کودک میتواند با این مشکلات کنار آید؟
توصیه کلی ما این است که: هر چه تغییرات در سال اول کمتر
باشد، بهتر است. اگر امکان دارد به نفع کودکتان است که در همان خانه یا
حداقل همان حوالی بمانید و به همان مدرسه همیشگی برود. سعی کنید تا همان
قواعد و عاداتی را که قبل از جدایی در خانه وجود داشته تغییر ندهید. این
کار کمک میکند تا فرزندانتان کمترین ضرر روحی را متحمل شوند. ممکن است
نیازهای عاطفی والدین در لحظات بحرانی آنها را کورکند و از نیازهای فرزندان
خود غافل شوند. اگرچه ممکن است والدین دچار چنین لحظاتی درز ندگی بشوند
اما باید به خاطر داشت که آنها هنوز پدر و مادر هستند. هنگامی که والدین به
این نکته توجه کنند که طلاق برای کودکان نیز به معنی تغییر است، مشکلاتی
که همراه با این تغییرات پدید میآید کاهش پیدا کرده و کار والدین آسانتر
خواهد شد.
نکات زیر باعث میشود تا تغییرات برای کودکتان آسانترشود:
v در مورد طلاق با فرزندانتان صحبت کنید. به آنها بگویید
که دیگر این ازدواج نمیتواند ادامه پیدا کند و شما باید از یکدیگر جدا
شوید. بچهها ممکن است ابتدا سؤالاتی بپرسند یا دلیل بخواهند و حتی به
مخالفت با دلایل شما بپردازند.
v با کودکتان صادق باشید. اطلاعاتی که در مورد جدایی به
آنها میدهید باید ساده، خلاصه و مناسب سن آنها باشد. به آنها قول آشتی با
همسرتان را ندهید مگر اینکه احتمال آن زیاد باشد.
v سعی کنید حتیالامکان سال اول جدایی تغییری صورت
نپذیرد. کودکتان را به همان پزشک، مدرسه یا همان مکانهای تفریحی همیشگی
ببرید. اغلب اوقات مدرسه مکان امنی برای کودکانی است که والدینشان از هم
جدا شدهاند.
v به کودکانتان اطمینان دهید که آنان را دوست دارید و
همیشه والدین آنها باقی خواهید ماند و تمام تلاش خود را برای آنها بکار
خواهید برد.
v به کودکانتان بگویید که حال دو خانه دارند، مراقب باشید هیچگاه از واژه ملاقات استفاده نکنید.
v به کودکانتان بگویید که این تغییرات بخاطر نیازهای
احساسی شماست. هرکس احساساتی دارد و میتواند آن را بیان کند. تغییر همیشه
آسان نیست ولی بهزودی همه چیز روبراه خواهد شد.
v هیچگاه کودکتان را تهدید به ترک نکنید. حتی به خاطر آنکه مجبور به اطاعت از شما شود.
v به نگرانیهای فرزند خویش گوش فرا دهید. نگرانیهایی
که از نظر بزرگسالان کوچک بهنظر میآید ممکن است برای کودک معضلی بزرگ
باشد.
v از خود اطمینان حاصل کنید که برای حمایت از کودکانتان
به آنان متکی نیستید. کودکان توانایی عاطفی لازم را برای حمایت از شما
ندارند. از خود بپرسید چه کسی باید دیگری را حمایت کند؟
v عشقتان را نسبت به کودکتان نشان دهید. او را روی پای
خود بنشانید، بغلش کنید و با تماس چشمی محبت آمیزی عشق خود را به آنان
عرضه کنید.
v از بودن با کودکانتان لذت ببرید و لحظات شادی را برای آنها فراهم کنید. خنده بهترین درمان است.
v تا جایی که ممکن است هر چه زودتر به پرستار و یا مربی
کودکتان اطلاع دهید که از همسرتان جدا شدهاید. ممکن است این کار برای شما
در زمانی که احساس ناامنی و سردرگمی میکنید مشکل باشد اما این کار به
دیگر بزرگسالان که مورد علاقه کودک شماست کمک میکند تا دلیل تغییر رفتار
کودکتان را بفهمند و او را در کنار آمدن با این قضیه یاری دهند.
· هنگام برنامه ریزی یا درصورت هرگونه تغییری به
کودکانتان اطلاع دهید. بگذارید آنها اول از همه از تغییرات مکان یا تغییر
زمان بودن با والد دیگرش آگاه باشند.
· خودتان و استعدادهایتان را باور داشته باشید و به کودکانتان اعتماد به نفس لازم برای تغییر و تحولات جدید را بدهید.
گاهی اوقات با تمام تلاشی که والدین در انجام وظایف خود
میکنند، ممکن است کودک هنوز نیز به زندگی جدید خود عادت نکرده باشد. در
واقع این کودکان به جای آنکه خود را با زندگی جدید تطبیق دهند بنای
ناسازگاری را در پیش میگیرند. این نوع کودکان احساس امنیت کمتری میکنند و
گوشهگیر میشوند. برخی از این کودکان شدیدا نیاز به یک مشاور دارند تا
آنها را در تطبیق با زندگی جدید یاری دهند. پس دست به کار شوید و به یک
روانشناس ماهر که سابقه کار با بچهها را نیز داشته و شما نیز به او
اعتماد دارید، مراجعه کنید. از بیان سؤالات و نگرانیهایتان واهمه نداشته
باشید. مهمتر از همه ناامید نشوید و فکر نکنید یک بازندهاید.به جای آن
سعی کنید تا این دوره را بخشی از دوره تطابق کودکتان با شرایط جدید ببینید و
به او کمک کنید تا با این شرایط سازگاری پیدا کند و همانند یک فرد سالم در
جامعه زندگی کند.
سرشت و سرنوشتکودک را بسازید
پدر و مادرهای زیادی هستند که از سرنوشتی که فرزندشان پیدا کرده، راضی نیستند و آن را تنها نتیجه ذات و سرشت او میدانند.
مطالعات جدید نشاندهنده نقش مهم سرشت کودکان در سرنوشت رفتاری
آنها در بزرگسالی است، اما در عین حال، نقش رفتار و برخوردهای والدین را هم
در شکلگیری رفتار کودک، جدی و مهم میداند.
به این ترتیب که وقتی مادران در دوران کودکی تعامل بیشتری با فرزندشان
داشته باشند، بیشتر با او حرف بزنند، بیشتر او را بیرون ببرند و آنجا هم
بیشتر با او حرف بزنند، همچنین با او بازی کنند، احتمال اینکه کودک در سنین
مدرسه به مشکلات رفتاری دچار شود، کمتر میشود.
این نتایج، حاصل مطالعه جامعی است که محققان دانشگاه شیکاگو روی بیش از
هزار و 800 کودک و مادرانشان انجام دادهاند. خبرگزاری رویترز، گزارش داده
که در این مطالعه تحقیقاتی، به منزل خانوادههای مورد مطالعه رفتند تا از
نزدیک شاهد فضای خانه و رفتار مادران با فرزندانشان باشند.
همچنین از مادران خواسته شد به پرسشنامهای در مورد اخلاق و روحیات
بچهها، پاسخ دهند. این مطالعات، از سنین شیرخوارگی بچهها شروع شد و تا
دوران مدرسه آنها ادامه پیدا کرد.
جمعبندی اطلاعات به دستآمده نشان داد بچههایی که از دوران شیرخوارگی
بهانهگیر و تحریکپذیرند یا نمیتوان واکنش آنها را در موقعیتهای مختلف
پیشبینی کرد، بیشتر از سایر بچههای خوشاخلاق امکان دارد که در مدرسه
مشکل رفتاری پیدا کنند.
این مشکلات، شامل تقلب، دروغگویی، قلدری با سایر کودکان و نیز نافرمانی از والدین و اولیای مدرسه بود.
نکته مهم در این نتایج، این بود که والدینی که چنین بچههایی داشتند،
اما در دورههای ویژه آموزشی شرکت کرده بودند و رفتار درست با فرزند
بهانهگیرشان را آموخته بودند، توانسته بودند احتمال بروز این مشکلات را در
او به حداقل برسانند و این نشاندهنده نقش مهم آموزش والدین در شکلگیری
شخصیت کودک است.
محققان در این مطالعه همچنین دریافتند وارد کردن محرکهای فکری از سوی
والدین، مانند کتاب خواندن، بیرون رفتن با کودک بهطور منظم و نیز بازی
کردن با او، میتواند احتمال بروز این مشکلات را بسیار کم کند.
محققان البته اشاره میکنند که شاید اینگونه تعامل با کودک، نشانه این
حقیقت باشد که این والدین راه برخورد با کودک را به خوبی میدانند؛ اما از
سوی دیگر ممکن است وارد کردن اینگونه محرکها، باعث تکامل بهتر مهارتها و
رشد کلامی کودک شده و نهایتا ارتباط بهتر و مؤثرتر او را با محیط اطراف در
دورههای بعدی و در فضای مدرسه، موجب شده باشد؛
چرا که خبر از تاثیرگذاری وسیع رفتارهای ما بزرگترها روی بچهها دارد؛
تاثیری که در کنار سرشت و ذات بچهها، که عمدتا از راه ژنتیک به کودک
میرسد، میتواند سرنوشت خوب یا بد او را رقم بزند.
نکته قابلتوجه اینکه مشکلات رفتاری بررسیشده در این مطالعه، به همین
جا ختم نمیشود و میتواند سرمنشا بسیاری از مشکلات و حتی بیماریهای
رفتاری کودک در آینده باشد.
بررسیهای پیشین در دانشگاه بریگام، نشان داده بود که بچههای اول، یعنی
بچههایی که والدین وقت بیشتری برای آنها گذاشتهاند، کمتر در معرض گرایش
به سمت رفتارهای پرخطر و خلافکاری و بزهکاری اجتماعی میروند.
در این مطالعه که چند ماه پیش در نشریه «منابع انسانی» منتشر شده بود،
مشخص شده بود وقتی والدین برای فرزندانشان وقت نمیگذارند و برای تفریح و
موارد دیگر با آنها بیرون نمیروند، بچهها خودشان را با ابزارهای دیگری،
مانند تلویزیون و رایانه سرگرم میکنند و میزان نشستن آنها پای این
دستگاهها، بهطور نگرانکنندهای افزایش مییابد که البته کاملا
قابلانتظار است.
از جمع این نتایج میتوان این طور نتیجه گرفت که اگر میخواهیم فرزندان
سالمی، چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ رفتاری و اخلاقی داشته باشیم، بهتر
است برای آنها بیشتر وقت بگذاریم و سعی کنیم برنامه تفریحات مشترک با هم
داشته باشیم.