یک رابطه عاشقانه را چه زمانی باید پایان داد؟
همه توانایی تان را گذاشتهاید. حتی
مشاوره را هم امتحان کردهاید. فکر میکنید شاید باید رابطه را برهم بزنید و
بااینکه هنوز مشکلاتتان درست نشده اما مطمئن نیستید که ترک رابطه بهترین
کاری است که باید انجام دهید. اینجا به شما میگوییم که چه زمان وقت برهم
زدن یک رابطه است تا بفهمید که ترک رابطهای که در آن هستید تصمیم درستی
است یا خیر.
دکتر دنیس نیدر (Dennis Neder) نویسنده
کتاب “Being a Man in a Woman’s World” میگوید، تازمانیکه بچهای درمیان
نباشد، وقتی دیگر هیچ سود متقابلی وجود نداشته باشد زمان برهم زدن رابطه
است. او میگوید، “اگر آنچه که میخواهید یا نیاز دارید را از بودن با کسی
به دست نمیآورید، زمانش رسیده که رابطه را ترک کنید.”
بااینکه خیلیها این طرزفکر را خودخواهانه
میپندارند اما دکتر نیدر اعتقاد دارد که وقتی نیازهای یکی از طرفین
برآورده نمیشود، آن رابطه برای هر دو آنها خوب نیست. بهتر است که رابطهای
پیدا کنید که به دردتان بخورد و نیازهایتان را برآورده کند تا اینکه خود
را در رابطهای گرفتار کنید که مایه نارضایتیتان است.
دکتر نیدر میگوید، “همه ما آدمهایی را
میشناسیم که در روابطی ناسالم گرفتار هستند، اما هیچکدام از طرفین
نمیتوانند یا نمیخواهند که آن رابطه را ترک کنند. این افراد همه انرژی
خود را برای ادامه دادن یک رابطه بی حاصل تلف میکنند. زندگی کوتاهتر از
این است که وقتتان را اینطور تلف کنید.” به نظر دکتر نیدر، روابط آدمها
باید موجب تقویت زندگی آنها شود. مشکل اینجاست که خیلیها برای تقویت زندگی
دیگران، دست از زندگی خود میکشند. باید تصمیم بگیرید که به کجا میروید و
بعد کسانی را پیدا کنید که با شما همراه باشند. دکتر نیدر توصیه میکند،
“قبل از شروع هر رابطهای، بیشتر درمورد اینکه دنبال چه هستید فکر کنید.”
با این روش احتمال اینکه روابطی سالم داشته باشید بیشتر خواهد بود.
ترک رابطه کار سختی است
افراد زیادی که در روابط طولانیمدت هستند
متوجه میشوند که دست از آرزوها و نقشههایشان در زندگی کشیدهاند تا
بتوانند خود را با آرزوها و نقشههای طرفمقابلشان تطبیق دهند. دشواری برهم
زدن رابطه معمولاً از این ناشی میشود که افراد فراموش میکنند در زندگی
باید بینیاز از غیر باشند. این ترس از فقدان و عدمامنیت ایجاد میکند که
باعث میشود افراد روابطی ناسالم و بیحاصل را ادامه دهند.
دکتر نیدر میگوید باید درک کنیم که ما در
زندگی خود تنها هستیم—حتی وقتی با کسی هستیم. او میگوید، “این اصلاً چیز
بدی نیست. درواقع، این آزادی ارزش بسیار بالایی دارد.”
آبا باید رابطهتان را برهم بزنید؟
همه افراد در روابط خود پستیبلندیهای
زیادی را تجربه میکنند. این کاملاً طبیعی است و اکثر زوجها میتوانند به
اتفاق هم از پس مشکلات رابطه برآیند. بااینکه کارشناسان اعتقاد دارند هیچ
فرمولی برای زمان تصمیم به برهم زدن رابطه وجود ندارد اما همیشه نشانهها و
علائمی وجود دارد که میتواند کمکتان کند. اگر بیشتر از چند مورد این
علائم در طول یک مدت برایتان اتفاق افتاد، احتمالاً زمانش رسیده که رابطه
را ترک کنید.
از کجا بدانید کی وقت ترک رابطه است
در زیر به راههایی برای اینکه بفهمید چه زمان باید رابطهتان را برهم بزنید اشاره میکنیم:
• چند وقتی است که دیگر آنچه میخواهید یا نیاز دارید را از رابطه نمیگیرید. با آن مواجه شوید. اگر شاد نیستید این احتمال وجود دارد که طرفمقابلتان نیز همین احساس را داشته باشد.
• دیگر نمیتوانید با طرفمقابلتان حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. آدمها روشهای ارتباطی مختلفی دارند اما لازم نیست همه عمرتان را برای موفق شدن به برقراری این ارتباط در رابطهای حرام کنید.
• دیگر نمیتوانید دونفری با هم وقت بگذرانید.
بااینکه ممکن است زندگی جنسیتان هنوز خوب باشد اما با هم حرف نمیزنید.
ترجیح میدهید برای اینکه تنها نباشید همیشه به صورت گروهی وقت بگذرانید.
• از طرفمقابلتان مدام انتقاد میکنید.
اگر همیشه نگران یک قسمت از شخصیت یا ظاهر طرفمقابلتان هستید، به او نگاه
نکنید، به خودتان نگاه کنید. کسانیکه عاشقند از اشکالات کوچک میگذرند و
به تصویر بزرگتر نگاه میکنند.
• طرفمقابلتان را با دیگران مقایسه میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، نباید او را با فردی دیگر مقایسه کنید. اگر متوجه
شدید که مدام اینکار را میکنید، باید رابطهتان را دوباره ارزیابی کنید.
• سعی در تغییر دادن طرفمقابلتان دارید.
خیلی وقتها عاشق کسانی میشویم که به درد ما نمیخورند. اگر مدام سعی
دارید که طرفتان را تغییر دهید، احتمالاً وقتش رسیده که رابطه را ترک کنید.
• دیگر نمیخندید. شوخ
طبعی چیزی است که همه روابط نیازمند آن هستند. اگر جوکها طرفمقابلتان
دیگر برایتان خندهدار نیست یا نمیتوانید با هم شوخی کنید، نشانه این است
که رابطهتان دیگر روح و انرژی ندارد.
• همه دادنها (یا گرفتنها) با شماست. رابطه باید با سود متقابل باشد. اگر همه سودها در رابطه متوجه یکی از طرفین باشد، آن رابطه سالم نیست.
• وقتی با طرفمقابلتان هستید، دوستانتان دیگر نمیخواهند کنارتان باشند.
ممکن است که دوستانتان طرف شما را دوست داشته باشند اما تاثیری که روی شما
دارد را دوست ندارند. وقتی رابطهای درست نباشد، دوستانمان واقعیت را به
ما میگویند و معمولاً آنها اولین کسانی هستند که میفهمند این رابطه دیگر
به درد ما نمیخورد.
• دیگر حس خوبی نسبت به خودتان ندارید. اولین باری که عاشق او شدید را به خاطر بیاورید. اگر میبینید دیگر آن حس را ندارید، باید رابطهتان را بازنگری کنید.
مهم نیست که برهم زدن رابطه چقدر درست
باشد، فقدان هر رابطه مهمی برای ما واقعاً دردناک است. باید با این
ناراحتی و اندوه کنار بیایید. نمیتوانید از آن فرار کنید یا خودتان را از
آن درد مخفی کنید، باید با آن روبهرو شوید تا آزاد و رها باشید.
چهار مرحله تحول مردها در زندگی مشترک
به محض پایان هیجانات مقدمات و مراسم ازدواج، افکار و نگرانی های مبهم در ذهن داماد، برای چگونگی شروع زندگی مشترک خود، موج می زند،
به محض پایان هیجانات مقدمات و مراسم ازدواج، افکار و نگرانی های مبهم در ذهن داماد، برای چگونگی شروع زندگی مشترک خود، موج می زند، افکاری چون، “خوب، از حالا به بعد من و همسرم باید با هم باشیم و بچه دار شویم و تا دم مرگ با هم زندگی کنیم؟! حقیقت
این است که آنها براحتی نمی توانند تمامی تعهدات، مسئولیتها و وظایف یک
زندگی را به دوش بکشند و برای خو گرفتن به این نوع زندگی جدید، از چهار مرحله می گذرند تا بتوانند بر این مسئله چیره شوند: مرحله اول: زندگی شیرین و رویایی این مدت نهایتاً یک یا دو سال ابتدایی شروع زندگیست، همسر این آقای داماد،
شیرین ترین خاطرات را پشت سر می گذارد، البته این مسئله بطور عام صحت
ندارد و به عنوان یک قانون نیست، چرا که برخی زوجها این دوران را در زمان
کمتر و برخی دیگر تا مدّتها در این حالت باقی می مانند، در این دوره مرد با
نمایش نقش اصلی در زندگی و حکم سرپرستی و حمایت از همسر خود و القاء
جملاتی چون، “من آقای خانه هستم و تو همسر منی!” خود را نشان می دهد، همسر
جوان وی از این احساسات عاشقانه و دلنشین لذت می برد تا وقتی که اولین بچه
آنها به دنیا می آید. مرحله دوم : شروع مشکلات اولیه در
این زمان که حدود 2 الی 3 سال بعد از شروع زندگی ایجاد می شود، مرد احساس
می کند، که همسر وی مثل یک یاغی! تمام اختیارات، کنترل و آزادی شخصی او را
تصاحب کرده است و تمام زمان و زندگیش تحت دستورات و حمایت از همسرش پیش می
رود. در اینجاست که وی برای ” اثبات و ثبات آزادی خود ” دم ناسازگاری را با
بی احترامی به همسر، بهانه جویی و … آغاز می کند. روانشناسان به این مرحله، “بحران سال سوم” می گویند، او با گفتار و رفتارهای مخفیانه، پایه و اساس زندگی خود را رو به فروپاشی سوق می دهد. مرحله سوم: جنگ و فرار از خانه! در این مرحله،
مرد با بحث های مکرر و بی دلیل، پرخاشگری و محکوم کردن همسرخود، خانه را
تبدیل به میدان جنگ می کند، در بیشتر مواقع دائما برای اثبات آزادی خود، در
پی عشق و زندگی جدیدی می گردد، او در این مرحله
تشنه آزادیست، البته باز هم تاکید می کنیم که این مسئله تنها وقتی زندگی
را رو به ویرانی می کشاند که زوجین، هر دو بر اختلافات دامن زنده و هیچ یک،
قدمی برای صبوری و اصلاح یکدیگر پیش نمی برند، در این میان اگر بچه ای
داشته باشند، این ناهنجاری های محیط خانواده او را آزار می دهد.
برخی
از شوهران تنها این حالات را بی منظور و تنها برای بهانه گیری نشان می
دهند، در حالی که براستی قصد ترک خانواده خود را ندارد، اما دریغ از آن که
دیگر آن اعتماد سابق را در کانون خانواده ندارند و همواره با اتهامات و
افکاری که خود او، باعث شکل گیری آنها در ذهن همسر خود شده اند، روبرو می
شوتد، در بیشتر مواقع، یکی از پایه های نابودی کانون خانواده، همین رفتار
است. مرحله چهارم: زندگی دوباره شیرین می شود! متأسفانه
پس از سپری کردن این مراحل است که مرد با نشستن گرد پیری بر موهای خود،
سرانجام می فهمد که همسر خود که در ابتدای جوانی با انداختن حلقه و سوگند
برای تداوم عشق و زندگی مشترک
برگزیده است، بهترین زن دنیاست!! وی با احساس حقارت و فروتنی، از ته دل به
دنبال عشق دیرینه خود می گردد و در صدد این است که دوباره همان وظایف و
مسئولیتهای ابتدای زندگی مشترک
خود را حتی بیشتر، اتخاد کند و یک جو سالم و ایده آل را در زندگی برپا
کند، بهترین دوران وقتیست که با بزرگ شدن فرزندان و دیدن نوه های خود،
سالهاست که در شادمانی و خوشبختی زندگی خود را ادامه داده اند.
در
آخر باز هم تأکید می کنیم که تمامی مردان کم و بیش این مراحل را سپری کرده
اند، و این مراحل شاید 100% برای همه ی آنها صحت نداشته باشد.