طلاق عاطفي
مقدمه :
طلاق عاطفي كه بيانگر رابطه ي زناشويي است كه روبه زوال است ،
تنش فرآيند ميان زن و شوهر كه معمولاً به جدايي مي انجامد . پديده طلاق
عاطفي پديده اي چندعاملي است بدينسان كه هرگز يك عامل به تنهايي نمي تواند
موجبات پيدايش آن را فراهم كند . در عرف مي گويند ، فلان خانواده فقط به
خاطرفلان علت از هم پاشيد، در اصل اين افراد جرقه ها را از عوامل باز نمي
شناسد .
هر طلاق عاطفي ، از ديدگاه علي در نوع خود بي نظير است زيرا
يك زن و شوهر با توجه به شخصيت خاص هر يك از آنان ، خانواده منشأ ، نوع
همسرگزيني ، منش و خلق و خوي هر يك ، رابطه خاص منحصربه فرد و بي نظير
فراهم
مي آورد كه قطع اين رابطه نيز با پيوند عوامل خاص و شبكه اي منحصر به فرد از عوامل صورت پذير است .
از اين رو است كه روش هايي چون مطالعه ي موردي ، زندگينامه ي
فردي ، مهمترين و دقيق ترين شيوه ها در راه شناسايي همه ي ابعاد و عوامل
طلاق به حساب مي آيند .
طلاق عاطفي معلول عوامل متعدد و پيچيده حياتي و رواني و
اجتماعي است . طلاق هم مانند، هر پديده اي نامطلوب اجتماعي مولود چند عامل
است كه بعضاً ازآن با ريشه هاي اجتماعي و فرهنگي و محيطي و برخي ديگر به
صورت بنيادهاي مشخص اعم از نارسايي هاي بيولوژيك و يا كمبود رواني جلوه گر
مي شود .
فرضيه ها :
بررسي علل ترك زوجه و فرزندان ( بدون واقعه طلاق ) توسط زوج در شهر مشهد
1- آيا پايبند نبودن به اعتقادات ديني (زوج) مي تواند باعث طلاق عاطفي
مي شود ؟
2- دخالت هاي خانواده ( زوج ) تا چه اندازه مي تواند سبب طلاق عاطفي شود ؟
3- آيا روابط سرد عاطفي بين اعضاء خانواده مي تواند سبب طلاق عاطفي شود ؟
4- گرايش به روابط نامشروع توسط زوج يا زوجه خارج از منزل مي تواند طلاق عاطفي را ايجاد نمايد ؟
5- عدم توانايي مالي كافي براي تأمين معاش خانواده يا امكانات مالي فرآوان
( زوج ) مي تواند طلاق عاطفي را ايجاد كند ؟
6- استعمال موارد مخدر والكل توسط زوج مي تواند طلاق عاطفي را رقم بزند ؟
7- آيا ارتقاء شغلي و تحصيلات ( زوج) مي واند طلاق عاطفي را ايجاد كند؟
8- آيا وجود فرزندان بيمار ( عقب مانده ذهني ) يا زوجه بيمار (
غيرمصري) كه بعد از ازدواج مبتلا به آن شده باشد طلاق عاطفي را به وجود مي
آورد ؟
9- آيا سوء معاشرت زوجه مي تواند سبب طلاق عاطفي شود ؟
پيشينه تحقيق :
در بررسي به عمل آمده در رابطه با اين موضوع تحقيقي صورت نگرفته است .
در اين تحقيق ابتدا كوشش شده است كه بررسي طلاق عاطفي پرداخته
شود و پس از تعريف طلاق و حدود وواژه اين پديده اصطلاح طلاق عاطفي را باز
نموده تا زمينه اي روشن و واضح از اين مسأله به دست مي آيد و به طور كلي
مشخص شود كه طلاق عاطفي ( متاركه) چيست؟
سپس بر اساس منابع كتابخانه اي به بررسي علل و عوامل طلاق
عاطفي پرداخته ايم . مي دانيم كه شناخت و حل معضل بزرگ وديرينه جامعه (طلاق
عاطفي ) كه تا به امروز لاينحل مانده است و شايد به تعبيري و بدون شناخت
انسان كه محورهاي اصلي طلاق عاملي چيست ، ممكن نباشد ، هيچگاه نخواهيم
توانست به شناسايي دقيق طلاق عاطفي و عوامل به وجود آورنده آن و راههاي
مبارزه با آن دست يابيم .
نگاهي به برخي از علل و عوامل طلاق عاطفي در شهر مشهد
بر اساس منابع و مطلب جمع آوري شده در رابطه با موضوع به روش
مستقيم به صورت پرسشنامه بسته توسط 40 نفر نمونه آماري اعم از 20 نفر مرد و
20 نفر زن و پرسشنامه باز كه توسط 2 نفر متخصص مرتبط با موضوع و 1 نفر
مسئول اداري مرتبط با موضوع و ورش غير مستقيم كه مطالعه ي كتابخانه اي مي
باشد تحقيقي كه از منظرتان مي گذرد به پاره اي از طلاق عاطفي را در شهر
مشهد رقم مي زند مي پردازيم .
1- عدم تقوي و تدين :
ضعف در خدا شناسي و سستي در ايمان به خدا و پيامبر و عدم
رعايت دستورات ديني ، به يقين كه خداي بزرگ را همواره حاضر و ناظر رفتارهاي
خودش ببيند ، هرگز به خود اجازه نمي دهد كه در محضر او ، دست به سوي گناه
دراز كند كسي كه قيامت و حسابرسي اخروي را باور دارد ، هيچ گاه خود را
گرفتار نمي كند .
بي تفاوتي هنجارهاي ديني را به وجود آورنده ناپايداري و بي
ثباتي زندگي زناشويي مي شود در نتيجه ضعف و گاه فقدان مباني اخلاقي زوج كه
از هيچ معنويتي برخوردار نبوده است و آنچه مورد توجه زوج بوده ، ارضاء حس
شهواني است .
از آن جايي كه آيه ي « الا بذكر الله تطمئن القلوب» يعني با
ياد خدا قلبهايتان را آرامش دهيد . در مورد اينان صدق نمي كند و همچنان در
التهاب و سرگرداني كه نهايتاً به پوچي و بي هدفي مي انجامد .
با توجه به اين سوال كه آيا پايبند نبودن به اعتقادات ديني(
زوج ) مي تواند باعث طلاق عاطفي شود ؟ افراد پاسخگوي متخصص ( در اين امر )
چنين بيان داشتند :
بله ـ در صورت پايبند نبودن به اعتقادات ديني ممكن است به سبب
ارتباط با زنهاي ديگر و يا عدم رعايت اخلاق اسلامي دررفتار با زوجه طلاق
عاطفي تشديد شود . ( خانم افخمي ـ كارشناس ارشد مددكاري ـ سرپرست مركز
مداخله 3)
بله ـ مي تواند باعث متاركه شود ، چون كه عدم پايبندي به
اعتقادات ديني ، تا حدود زيادي هرج و مرج و بي بند و باري مي آورد. ( آقاي
بلال شقاقي ـ كارشناس روان شناسي ـ روانشناس مركز)
خير ـ متأسفانه در اجتماع امروزي ايران صحنه هايي مشاهده مي
شود كه حتي بسياري از كساني كه مشاهده مي شود به لحاظ مذهبي الگوي اجتماع
ما مي باشند به لحاظ عاطفي در زندگي خلاء دارند . ( خانم شهرك ـ كارشناس
مدد كاري اجتماعي ـ مدد كار مركز)
2- اعتياد :
قرن هاست كه انساس از مواد مخدر استفاده مي كند و دليل مضار
آن ، در بسيار از جوامع بشري استفاده از آن مذموم و مردود شناخته شده است .
اعتياد در معناي وسيع ، عبارت است از رفتاري كه بر اثر عادت ، بر فرد چنان
تسلط مي يابد كه كاملاً و يا تا حدي رفتارهاي سالم او را تحت الشعاع قرار
مي دهد و آنها را تحت سيطره خود مي گيرد رفتارهايي مانند پرخوري، مشروب
خواري ، كار زياد،
مطالعه ي شبانه روزي ، رابطه ي جنسي افراطي، كشيدن
سيگار و استفاده ي افراطي از داروها ، مواد الكلي و مواد مخدر را مي توان
اعتياد دانست. اما در عمل ، اصطلاح اعتياد به استفاه زياد از الكل و ساير
مواد و داروهاي مخدر و محرك اطلاق مي شود. البته ، تا اندازه اي كه فرد
نسبت به آنها ، اتكاي شديد عاطفي و جسمي پيدا مي كند.
طبق تعريف سازمان بهداشت جهاني ( W.H.O ) اعتياد حالت سرمستي
مزمني كه بر اثر استفاده مكرر از مواد مخدر و محرك ( طبيعي يا مصنوعي ) در
فرد و جامعه اختلال ايجاد مي كند.
و فيزيولوژيست ها در تعريف اعتياد مي گويند : « اعتياد عبارت
است از حالتي كه استعمال متوالي يا متناوب ماده مخدر در فرد ايجاد مي كند،
با استعمال مواد مخدر تحريك پذيري سلول هاي عصبي و دستگاه عصبي افزوده شده ،
در نتيجه داروي بيشتري لازم است كه آن را به حال تعادل باز گرداند.
حال مي توان گفت اعتياد در اجتماع منجر به عوامل زير مي گردد:
الف) مالي
ب ) آنومي
ج) طلاق
د) صدمه نيروي كار
ه) خسارات جنايي
1-2 مواد مخدر :
انسان براي رهايي از درد، بي حوصلگي و يا مسائل ديگر ، از
ديرباز از مواد مخدر و محرك استفاده كرده است. از بزرگترين مصائب جهان
امروز كه سلامت ميليون ها انسان را به شدت تهديد مي كند، اعتياد به مواد
مخدر است، گرايش اعتياد و مواد مخدر از آسيب هايي است كه انسان را نسبت به
معنويت و فرهنگ اجتماعي بيگانه مي كند و موجبات انحطاط و فروپاشي زندگي
فردي و حيات جامعه را فراهم مي آورد.
مي دانيم كه جدايي ( طلاق عاطفي ) در جامعه تبعات سوئي مي
گذارد. غالب خانواده هايي كه والدين آنها معتاد مي باشند عملاً دچار كشمكش ،
منازعه و در نهايت گسيختگي خانواده و به طور قطع به طلاق منجر خواهد شد.
اعتياد به مواد مخدر باعث مي شود كه زوج در اثر اين اعتياد،
سلامت جسمي ، روحي و اخلاقي خود را از دست بدهد و به فردي لاابالي تبديل
شود كه احساس مسئوليت نكرده شرف خانواده خود را ازبين مي برد و زندگي را
براي زن و فرزندانشان ، غير قابل تحمل مي سازد.
شخص معتاد به اين كار ناشايسته آلوده گرديد و به آن عادت
نموده ، حاضر مي شود زندگي، زن ، فرزند ، دوست ، بستان و حتي دين خود را در
راه آن عادت از دست بدهد، چنين فردي سعي مي كند كه در راه رسيدن به عادت
خود، از هر فرصت و دسيسه اي استفاده كند و هر عمل ناشايسته اي را مرتكب
بشود تا به هدف خويش برسد. زني كه همسرش معتاد است صلاح نيست كه خود و
فرزندانش را اسير مرد مي كند كه زندگي را فقط و فقط از سوراخ سوزن افيون
مشاهده مي كند. زيرا مرد معتاد حاضر است به هر كاري دست بزند ، حتي زن و
فرزندان خود را براي به دست آوردن مقداري مواد قرباني كند. پس زندگي با
چنين فردي تلف كردن خود و فرزندان مي باشد.
البته ناگفته نماند كه اگر همسران بتوانند شوهران معتاد خود
را مهار و كنترل كنند. مي توانند به مرور زمان از اعتياد شوهر جلوگيري
نمايند زيرا اعتياد يك تلقين است كه اراده ي استوار و محكم مي طلبد
2-2- الكل :
اعتياد به الكل از زمانهاي قديم رواج داشته و اغلب آنت را به
عنوان اهريمني كه قادر است انسان را وادار به انجام اعمال شيطاني كند، مي
شناسد. ولي بر خلاف اعتقاد عامه ، الكل ماده اي است مسكن نه محرك. استفاده
از الكل تأثيرات كوتاه مدت و بلندمدت بر انسان مي گذارد.
الف) تأثيرات كوتاه مدت
1- اختلال در ادراك و قواي عقلاني
2- كاستن موقتي اضطراب ، ترس و غم
3- كاستن تسلط كرتكس مغز بر فتار
4- ضعيف شدن رفتارهاي اخلاقي و احساس مسئوليت
ب) تأثيرات بلندمدت
1- اختلال در بينايي و به ويژه دو تا ديدن اشياء و افراد
2- تقليل قدرت تشخيص
3- قضاوت و كم شدن احساس درد و ناراحتي
با توجه به مسائل فوق الكل از آن جهت از علل و موجبات طلاق
عاطفي محسوب مي شود كه شخص معتاد به الكل مشاعر خود را بر اثر استفاده از
الكل كم كم از دست مي دهد و محيط زندگي را براي خود و اطرافيان تنگ مي
سازد. زيرا الكل در جسم و روان تأثير مي گذارد و از اعصاب تا گلبول هاي
قرمز خون را متأثر گشته و سستي و ناتواني ايجاد مي كند.
استفاده از الكل باعث مي شود شخص از واقعيت زندگي فاصله بگيرد
به طوري كه ارتكاب اعمال زشت براي مستان آسان مي شود و جناياتي از قبيل:
آدم كشي ، چاقو كشي ، ضرب و جرح ، دزدي ، ولگردي و به طور كلي تمام
ويژگيهاي انسانهاي وحشي و درنده خوي در او ظاهر گردد و همين عوامل موجب
نزاع و اختلافهاي خانوادگي گرديده و زندگي زناشويي را به سوي طلاق سوق مي
دهد. زيرا مستان داراي اراده ضعيف و اخلاقي ناپايدار و بي ثبات هستند و
برخورد تسلط كامل ندارند.
الكل پيوند زناشويي را سست و اغلب آن را نابود مي سازد. اخلاق
تند و خشونت بار الكلي، روح و قلب همسر و فرزندان را آزار مي دهد و آنها
را از خويش متنفر مي سازد. خانواده ي شخص مشروب خوار تأمين جاني ندارد و هر
لحظه حيات و بقاي خود را در معرض خطر متهاجم جنون آساي شوهر مست خود احساس
مي كنند.
با توجه به اين سؤال كه « آيا استعمال مواد مخدر و الكل توسط زوج مي تواند طلاق عاطفي را رقم بزند؟ » متخصصين امر چنين بيان داشتند:
بله – رابطه مستقيم دارند. ( خانم افخمي – كارشناس ارشد مددكاري – سرپرست مركز مداخله 3)
به خودي خود باعث طلاق عاطفي نمي شود بستگي به طرز فكر زوجه
دارد. و به پذيرش او نسبت به اين موضوع هم بستگي دارد. ( آقاي بلال شقاقي –
كارشناسي ارشد مددكاري – سرپرست مركز مداخله 3 )
در خيلي از موارد بله – چرا كه مخصوصاً اگر خانواده دختر (
زوجه ) بر اين مسئله اهميت فراواني قائل باشند به مرور با رفتارها و
دلسوزيهايي كه براي فرزند خود قائل مي شوند. زمينه را براي دخالت در زندگي
زناشويي وي فراهم كرد. گاهاً واقعاً اگر به ادامه زندگي فرزندشان علاقه مند
باشند كمك هاي مثبت جهت ترك را كرده و در صورتيكه كوتاهي از سوي زوج به
صورت متعدد ايجاد شود باعث طلاق عاطفي و از هم پاشيدگي زندگي آنان نيز منجر
خواهد شد. ( خانم شهركي – كارشناسي مددكاري – مددكار مركز )
3- فقدان عفت جنسي :
عفت عبارت است : تسليم و انقياد شهوت در برابر عقل. به تعبير
ديگر، عفت يعني اعتدال در بهره مندي از شهوات. و عفت جنسي ، يعني كنترل
كردن غريزه ي جنسي و محدود نمودن آن در چهارچوبه ي عقل و شرع.
حضرت علي ( ع) مي فرمايند:
هنگامي كه خداوند خير و خوبي بنده اش را بخواهد؛ در برابر غذاهاي حرام عفت شكم و در برابر محرمات جنسي ، غفلت جنسي به او مي دهد.
اما باقر عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
هيچ عبادتي برتر از عفت شكم و عفت جنسي نيست.
به تعبير امام علي عليه السلام ، عفت ، رأس هر خيري است. افرادي مانند حضرت يوسف و ابن سيرين از نمونه هاي برجستة اين مسئله هستند.
اپيكور درباره ي لذت جنس مي گويد : « رابطه ي جنسي هرگز براي كسي فايده اي نداشته و اگر ضرري نرسانده از ياري بخت بوده است. »
لوچانو دكتر شنتزو مي گويد: « اگر به لذايذ ونوسي گوشه ي
چشمخي داري و قوانين و اخلاق را زيرپا نمي گذاري و به جسم خود آسيب نمي
رساني و لاغر نحيف نمي شود و سلامت خود را از دست نمي دهي هر چه مي خواهي
بكن، اما بدان كه پرهيز از تمام عيوب بسي مشكل است و با ونوس ، همين اندازه
كه چيزي از دست ندهي كار مهمي كرده اي.»
امام خميني درباره ي فقدان جنسي بيان مي دارد كه : « اطباء
امروز بسياري از امراض را بعد از تجزيه و تحليل به امراض تناسلي خود مريض ،
يا پدر يا اجدادش كه به وراثت به او رسيده ، نسبت مي دهند. اينها يك از
هزار مفاسد دنيوي اين قوه ي عنان گسيخته است. اگر قدري توجه شود به مفاسدي
كه از آن حاصل شود در عالم ماوراي طبيعت ، به گفته ي اطباء نفوس مربوطين با
وحي الهي و علماء روحاني ماوراي طبيعت معلوم شود كه اين مفاسد دنيوي قدر
قابلي در مقابل آنها ندارد.»
به طور كلي بايد گفت از افراط و تفريط در برآوردن نياز جنسي
پرهيز شود و زن و شوهر بايستي به صلاح قدرت ايمان تكيه داشته باشند و هميشه
مسائل ديني را رعايت بكنند تا همسران شايسته و پسنديده اي براي يكديگر
باشند.
1-3 فقدان عفت جنسي زوج :
زشت ها را خوب بنمايد شره نيست چون شهوت بتر ز آفات ره
صد هزاران نام خوش را كرد ننگ صد هزاران زير كان را كرد رنگ
اسلام مسلمانان را طوري تربيت كرد كه هيچ گاه مرد متدين و
مؤمن به مقررات ديني نمي تواند به همسر خود ظلم كرده و او را از روي
هوسراني و شهوت پرستي بدون اينكه مرتكب گناهي شده باشد طلاق دهد.
در جوامعي كه فساد و فحشا و آزادي و بي بندوباري جنسي رواج
داشته باشد و ارضاي غريزه جنسي به آساني امكان پذير باشد طلاق و جدايي (
طلاق عاطفي ) از ناحيه مرزد نيز زيادتر است.
بعضي از مردان در سنين بحراني بين 40 تا 45 سالگي يا سنين در
اين حدود ، دچار چنين وضعي مي شوند: درباره ي علت آن نظريات متفاوتي ابراز
شده است كه از آن جمله ، سرد مزاجي زن موجب مي شود كه مرد شور و هيجان جنسي
خود را جاي ديگر به غير از خلوتگاه همسر خود جستجو نمايد. و عده اي هم
معتقدند كه عياش مرد ثمره ي تنوع خواهي او در روابط جنسي است كه اين نظريه
طرفداران بسياري دارد.
بايد در نظر داشت كه هيچ زني نمي تواند بپذيرد كه همسر عزيزش
در آغوش زن ديگري قرار گيرد يعني سرنوشت زندگيش در گيسوان هوسبازي نهاده
شده باشد ! ! اين امري كاملاً طبيعي است كه انكار از آن چيزي جز فريب نمي
باشد.
پس يكي از عوامل طلاق عاطفي را بايد روابط نامشروع مردان بلهوس دانست.
2-3 فقدان عفت جنسي زوجه :
ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هر چه ديده بيند، دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش زفولاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
عامل اصلي مشكلات عصبي و بهداشتي و امنيتهاي اجتماعي و جنسي
فراواني كه دامن گير بشريت شده است همين شهوتراني و عنان گسيختي عده اي از
انسان نمايان است ، كه البته نخستين قرباني اوج افزون طلبي ها خود آنان و
خانواده هاي ايشان هستند.
يكي از عوامل فروپاشي نظام خانواده بدون ترديد، آزادي جنسي و
بي حجابي زنان در جامعه است كه منجر به سست شدن پايه هاي روابط خانوادگي
گرديده است. زن و مرد به جاي اينكه موجب آرامش و آسايش يكديگر شوند، بيشتر
به مثابه ي دو دشمن و رقيب در برابر ارضاي آزادانه ي غريزه جنسي جلوه مي
كنند. هنگامي كه زنان زيباييهاي خود را در مرأي منظر مردان قرار دهند، اين
كار، از طرفي ، موجب تحريك تقاضاهاي جنسي مردان شده و طبيعتاً براي ارضاي
آن دست به هر كاري خواهند زد و نبوده آرامش و امنيت را از زنان خواهند گرفت
و زنان ديگر پايبند به اخلاق و عفت نبوده و به راحتي با مردان نامحرم
ارتباط جنسي برقرار مي نمايند.
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «جبرئيل آنقدر درباره ي زن به من
سفارش و توصيه كرد كه گمان كردم طلاق زن جز در وقتي كه مرتكب فحشاء قطعي
شده باشد سزاوار باشد.»
خيانت و معاشرت هاي پنهاني زنان در زندگي زناشويي آنها را
دچار اختلافات و بازخواست ها و مشاجرات شديد و سرانجام جدائي ( طلاق عاطفي )
ساخته است.
با توجه به اين سؤال كه (آيا گرايش به روابط نامشروع توسط زوج
يا زوجه خارج از منزل مي تواند طلاق عاطفي را ايجاد نمايد ) متخصصين اين
امر چنين بيان داشتند:
بله – قطعاً اعتماد و اطمينان را از بين مي برد و به اين
مسأله منجر مي شود ( خانم افخمي – كارشناسي ارشد مددكاري – سرپرست مركز
مداخله )
گرايش به روابط نامشروع هر كدام از زوجين باعث به هم خوردن
تمركز زوجين مي شود و بنيان خانواده را از هم مي پاشد ( آقاي بلال شقاقي –
كارشناس روان شناسي – روان شناسي مركز )
در خيلي از موارد بله – چرا كه گاهاً روابط سرد عاطفي بين دو
نفر منجر به روابط نامشروع آنان در خارج از منزل مي شود و گاهاً دو دسته
خانم ها عدم تمكين مالي از سوي همسر چنين معزلي را به وجود آورد كه
متأسفانه آن هم طلاق عاطفي را به دنبال خواهد داشت. ( خانم شهركي – كارشناس
مددكاري اجتماعي – مددكار مركز )
4- عدم روابط عاطفي :
سستي روابط عاطفي به دليل مشكلات و گرفتارهاي متعددي كه افراد
را احاطه كرده است ديگر از آن اتحاد و حمايت هاي عاطفي كه گذشته بين اعضاء
خانواده ، دوستان و بستگان وجود داشت خبري نيست. از اين رو فرد در چنين
فضايي احساس تنهايي و پوچي و سرخوردگي مي كند كه در نهايت منجر به طلاق
عاطفي مي شود.
خداوند مي فرمايد: « هيچ بنايي زيباتر از بناي خانواده وجود ندارد.»
با توجه به كلمات والاي حضرت دوست پي مي بريم كه زنان و
شوهران معماراني هستند كه براي برپاي نگه داشتن بنا ( خانواده ) پيمان بسته
و نسبت به يكديگر متعهد شده اند كه غمشان ، غم همديگر و شاديشان نيز از آن
هم باشد و به يكديگر دل ببندند و خود را به ريسمان ازدواج متكي كنند.
ريسماني كه با عشق ، تا رهاي آن محكمتر مي گردد؛ زيرا ازدواج همراه با عشق و
تعهد نسبت به يكديگر ، واقعاً تنها ريسماني است كه گذشت زمان به جايي كه
آن را فرسوده سازد، محكمتر مي كند.
تنفر از وجه از مهمترين دلايل تقاضاي طلاق عاطفي در سالهاي
اخير در آمارهاي متعدد آمده است و عدم توافق و كراهت از زوجه تقريباً كل
واقعيت طلاق عاطفي را مي رساند.
در پرسشي كه ( آيا روابط سرد عاطفي بين اعضاء خانواده مي تواند سبب طلاق عاطفي شود) متخصصين اين امر چنين پاسخ دادند:
روابط سرد عاطفي رابطه مستقيم با طلاق عاطفي دارند. ( خانم
افخمي – كارشناسي ارشد مددكاري اجتماعي – سرپرست مركز مداخله 3) وقتي در
خانواده روابط عاطفي مناسب نباشد، عملاً نوعي طلاق عاطفي صورت گرفته است. (
آقاي بلال شقاقي – كارشناسي روان شناسي – روان شناس مركز )
صد درصد چرا كه هيچ نيروي محركي وجود ندارد كه سبب گرم شدن
كانون خانواده شود و زمانيكه انگيزه ي قوي در خانواده براي ابراز محبت و
عاطفه وجود نداشته باشد سفره طلاق عاطفي پهن خواهد شد و مطمئناً اگر
اعتقادات مذهبي ريشه در وجود اعضاء خانواده نداشته باشد مطمئناً هر كدام به
دنبال محبت در بيرون از خانواده رهسپار خواهند شد و اين يعني عمق فاجعه (
خانم شهركي – كارشناسي مددكاري – مددكار مركز )
5- دخالت هاي خانواده :
يكي از شايع ترين اموري است كه در زندگي خصوصي در خانواده ي
هسته اي قرن جديد اتفاق مي افتد و افرادي كه خود را بزرگتر و كلانتر
خانواده مي دانند وظيفه ي شخصي و حقوقي خود مي دانند كه به وهم خود به
راهنمايي و ارشاد افراد تازه خانه بپردازند كه افراط و تفريط در اين زمينه
موجب از هم پاشيدگي كانون خانواده و منجر به طلاق عاطفي مي گردد.
دخالتهاي بي جاي اقوام و بستگان و آشنايان در زندگي خصوصي دو
همسر مخصوصاً در اختلاف آنها عامل محسوب مي شود. تجربه نشان داده است كه
اگر هنگام بروز اختلافات در ميان دو همسر ، آنها را به حال خود رها كنند و
به
جانب داري از اين يا از آن دامن به آتش اختلاف نزنند. چندي نمي گذرد
كه خاموش مي شود ولي دخالت يكسان دو طرف كه غالباً با تعصب و محبت هاي
ناروا همراه است. كار را روز به روز مشكل تر و پيچيده تر مي سازد.
مشكلاتي كه خانواده بين زن و شوهر به وجود مي آيد بايد در
حريم زندگي خصوصي آنان وارد زير يك سقف حل و فصل شود. مادري كه بي دليل بر
سرفرزندش بانگ مي زند كه اگر بخواهي با اين زن زندگي كني ، شيرم را حلالت
نمي كنم. و از اين قبيل نه تنها در حل مشكل ياري دهنده نيستند بلكه آنان را
در تنگناهاي روحي و عاطفي عميق قرار مي دهند.
در پاسخ پرسش به عمل آمده كه « دخالت هاي خانواده ( زوج ) تا چه اندازه مي تواند سبب طلاق عاطفي شود؟ » متخصصين امر بيان داشتند.
در فرهنگ ايران كه ازدواج بين خانواده ها اتفاق مي افتد نه
بين زوجين ، اختلاف بين خانواده ها و يا اختلاف يكي از زوجين با خانواده ي
ديگر مي تواند به طلاق عاطفي دامن بزند. ( خانم افخمي – كارشناس ارشد
مددكاري – سرپرست مركز مداخله 3)
دخالت هر كدام از خانواده ها مي تواند باعث به هم خوردن روابط
عاطفي و سوگيري طرف مقابل شود كه در نهايت روابط عاطفي بين زوجين سرد مي
شود. ( آقاي بلال شقاقي – كارشناس روان شناسي – روان شناسي مركز )
مطمئناً خانواده با فرهنگ بسته و اعتقادات خشك و بي روح
گذشتگان سبب دخالت هايي مي شوند كه به حساب خود از فرزند خود و حقوقات آنان
دفاع مي كنند كه متأسفانه اين گونه افكار صد درصد سبب طلاق عاطفي و شايد
طلاق واقعي شود ( خانم شهركي – كارشناسي مددكاري – مددكار مركز )
6- اقتصاد :
ازدواج هايي كه از روي ميل و رغبت انجام نگرفته ، اكثراً باعث
جدايي شده و زوجين ، سروسامان درستي به همراه نداشته اند. فقر يا ثروت
بادآورده از موجبات طلاق عاطفي است زيرا يك طرف فقر و بي كاري و از جانب
ديگر براي عده اي رسيدن به ثروت هاي ناگهاني باعث از هم گسيختگي خانواده مي
شود.
1-6 ثروت :
خانواده اي را در نظر آوريد كه با حقوق معمولي حيات مي گذراند
و به تدريج بر درآمدش افزوده مي شود. با افزايش درآمد ، عادت غذايي هم
تغيير مي كند. گوشت به جاي نان مورد تاكيد بيشتر قرار مي گيرد، غذاهاي لوكس
در جدول غذايي خانواده جاي مي گيرند. همچنين همراه با افزايش توان مالي
خانواده ، عادت تفريحي تازه اي نيز در زندگي آنان جاي مي گيرد. مهماني ها
بيشتر و سنگين تر مي شوند ، سفره ها تعدد مي يابند. به طوري كه برخي از
زنان معتقدند كه شوهرانشان از هزينه خانه و بچه مي كاهند تا بتوانند مخارج
تفريح و گردش خود را تأمين كنند، به آساني در يك شب مبلغ قابل ملاحظه اي را
براي صرف شام در يك كاباره مي پردازند و حتي در مقابل مقدار ناچيزي كه
بابت مخارج خانه مي دهند انتظار دارند هر روز بر سفره ي هفت رنگ بنشينند و
به مجرد برخورد به كوچكترين كمبودي ، بازخواست مي كنند كه پولها به كجا مي
رود؟
در حقيقت افراد نوكيسه ، به قول معروف ، پيراهنش دو تا شده ،
موجب مي گردند ، خدا را بنده نباشند. پس در اين دو صورت حس برتري آنها موجب
مي شود ، به كارهايي كه بر خلاف عرف خانواده است روي بياورند، در نتيجه
كانون خانوادگي آنان متزلزل و از هم گسيخته مي گردد.
2-6 فقر :
بي ترديد فقر در تمامي ابعاد وجودي انسان و محيط او تأثير مي
گذارد. كه متزلزل شدن و يا فروپاشيدن خانواده ها نيز مي تواند نتيجه فقر
باشد. شرايط بسيار سخت مادي موجبات سختي زندگي و احياناً بسط و تكثر جدايي
ما خواهد بود. خصوصاً زماني كه خانواده اي از رفاه نسبي برخوردار شده باشد و
حالا يكباره دچار حسرت و تنگدستي شود و سخت در معرض آسيب پذيري قرار مي
گيرد.
مرداني كه در فقر خود پايدار بوده اند و به خوبي مي دانند كه
با گذشت زمان آنها توانايي به دست آوردن يك مسكن معمولي در جامعه نخواهند
داشت و اشتغال نامنظم و يا نبود شغل و در نتيجه درآمد ناكافي براي تأمين
معاش خانواده باعث مي شود تا زوج خانواده اش را ترك نمايد.
به طور حتم فقر مالي و عامل اقتصادي از عوامل مؤثر در طلاق عاطفي و از هم پاشيدگي خانواده است.
در پاسخ به پرسش به عمل آمده كه « عدم توانايي مالي كافي براي
تأمين معاش خانواده يا امكانات مالي فراوان ( زوج ) مي تواند طلاق عاطفي
را ايجاد كند*
متخصصين امر بيان داشتند:
به نظر نمي رسد در برابر برخي عوامل ديگر ، مسائل مالي در
طلاق عاطفي تأثير مستقيم داشته باشد. ( خانم افخمي – كارشناس ارشد مددكاري –
سرپرست مركز مداخله 3 )
امكانات مالي فراوان نمي تواند به خودي خود باعث طلاق عاطفي
شود. عدم توانايي مالي كافي در صورتي كه روابط عافي مناسب بين زوجين باشد
نمي تواند باعث طلاق عاطفي شود. ( آقاي بلال شقاقي – كارشناسي روان شناسي –
روان شناسي مركز )
در اين مورد بين ، بين مي باشد چرا كه هنوز هم خيلي از زنان ،
اعتقادات مذهبي قوي دارند و حتي با وجود مشكلات و وجود تنوع هاي زياد در
اجتماع پايبند به عفت و پاكدامني هستند ولي عدم توانايي مالي در مواردي
متأسفانه طلاق عافي را در برمي گيرد كه اعتقادات مذهبي در خانواده ضعيف يا
وجود نداشته باشد و يا روابط بين زوجين سرد و بي روح باشد. ( خانم شهركي –
كارشناسي مددكاري – مددكار مركز )
7- ارتقاء شغل و تحصيلات :
به هيچ شبهه ، ازدواج انسانهايي با دو سطح متمايز آموزشي و به
تبع آن دو فرهنگ و جهان بيني متفاوت ، بايد آسيب پذيرتر باشد و در صورت
اضافه شدن عناصر ديگر ناهمگن موجبات گرايش به طلاق عاطفي را فراهم مي سازد.
1-7- ارتقاء شغل :
همه ي پيامبران و امامان براي تأمين مخارج زندگي خود و خانواده شان كار
مي كردند. و علي رغم وجود امكانات و داشتن منابع مالي لازم ، خود را از كار و تلاش مستغني نمي ديدند.
امام باقر عليه السلام درباره ي كار مي فرمايد:
« كسي كه براي بي نيازي از مردم ، و رفاه خانواده و كمك به
همسايگانش در طلب روزي حلال باشد، در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات
مي كند كه چهره اش مانند ماه شب چهارده مي درخشد.»
يكي از اختلافات خانوادگي زن و شوهر كه منجر به طلاق عاطفي
گرديده ارتقاء شغلي زوج مي باشد. زوج در پي ارتقاء شغلي چنان جذب موقعيت
خويش شده كه توجه به همسر و فرزندان خود را كنار گذاشته و در پي به دست
آوردن موقعيت بهتر و بهتر مي باشد در نتيجه اين بي اعتنايي به خانواده منجر
به جدايي
( طلاق عاطفي ) مي شود.
2-7- ارتقاء تحصيلات :
اصولاً در زندگي زناشويي لازم است كه ، مردان از نظر ميزان
تحصيلات بالاتر از زنان باشند. بر خلاف ديگر نقاط جهان كه طلاق عاطفي به
روشني با افزايش تحصيلات رو به كاهش مي نهد.و ولي ما به نوعي فقدان هنجار
مشخص
برمي خوريم. و علي رغم اين واقعيت روندهايي بالنسبه قابل استنتاج
است كه بي سوادي و مرزهاي نزديك به آن ، بالاترين نسبت طلاق را فراهم مي
سازد. كه بالاترين ميزان طلاق در بين مردان بي سواد كه فقط سواد خواندن و
نوشتن دارند مي باشد .
با افزايش تحصيلات به طور منظم و مشخص ميزان طلاق رو به كاهش
مي گذارد، آن هم كاهش چشمگر و بسيار حائز اهميت با اين همه، ورد به آستانه
دانشگاه و استمرار در آموزش عالي و ارتقاء در سطح گوناگون آن اين روند را
به كلي دگرگون مي سازد. در جريان هر دو سال تحصيلات دانشگاهي طلاق زا به
نظر مي رسد. و با افزايش آن اين روند تشديد مي گردد، طلاق در بين دكترها (
آنان كه تحصيلاتي بالاتر از فوق ليسانس دارند ) به چشم مي خورد و كمترين
ميزان طلاق در بين ديپلمه ها ديده مي شود.
بدين قرار ، بايد پذيرفت طلاق و آموزش رابطه اي تنگاتنگ
دارند. چنانچه محتواي آموزش ارتقاء يابد ، اثر آن بر زاديش نسبي طلاق عاطفي
مشهودتر خواهد بود. منظور انتقال آموزشي است كه از خلال آن انسانهايي دقيق
تر و حساس تر نسبت به مصائب ديگران پديد آمدند.
در پاسخ به پرسش به عمل آمده كه « آيا ارتقاء شغلي و تحصيلات (
زوج ) مي تواند طلاق عاطفي را ايجاد كند» متخصصين امر چنين عنوان داشتند
كه : در صورتي اين پديده اتفاق مي افتد كه اختلاف سطح تحصيلي بين زوجين
زياد شود و عدم هماهنگي بين زوج و زوجه سبب طلاق عاطفي شود( خانم افخمي
كارشناسي ارشد مددكاري – سرپرست مركز مداخله 3 )
بستگي به سطح فرهنگي و اجتماعي زوجه دارد اگر خيلي با هم
فاصله داشته باشند مي تواند به طلاق عاطفي و عدم درك متقابل بيانجامد. (
آقاي بلال شقاقي كارشناسي روان شناسي – روان شناسي مركز )
متأسفانه اين مورد گاهاً مشاهده شده زوجه اي كه خاطر عشق ،
اولاد و همسرش از آرزوي خود مي گذرد و او به ارتقاء شغلي زوج خود كمك مي
كند به اميد آينده اي بهتر و تمام امكانات را دو دستي به همسرش تقديم مي
كند متأسفانه مشاهده شده كه بعد از رسيدن به جايگاه مورد نظر تازه زوج مي
فهمد كه همسرش به لحاظ تحصيلي موازي و مساوي با او نيست و به مرور طلاق
عاطفي در زندگي به وجود مي آيد.(خانم شهركي – كارشناس مددكاري – مددكار
مركز )
8- سوء معاشرت زوجه :
اصولاً در زندگي زناشويي لازم است كه : هم مرد و هم زن در حفظ
مناسبات صميمانه تلاش كنند و يك سري اشتباهات در كوتاهي هاي طرف مقابل را
ناديده بگيرند كه معمولاٌ زن سهم بيشتري را در اين رابطه به عهده مي گيرد.
سوء رفتار يا معاشرت زوج گاهي به حدي مي رسد كه ادامه ي زندگي براي شوهر غيرقابل تحمل مي نمايد
فرمايش حضرت رسول اكرم ( ص) اين است كه مي فرمايند :
« يكي از بزرگترين خوشبختي انسانها ، داشتن همسري صالح و
شايسته است. آن بهره اي كه انسان را سامان مي بخشد، داشتن همسري است كه هر
گاه به وي نظري بيفكند، شاد و مسرور مي گردد، اگر از نظرش دور باشد، برايش
دلتنگي كند، هميشه حافظ او باشد و نيز زماني كه از او خواهش مي كند با
خوشرويي اطاعت كند.»
شايان ذكر است اگر مردي با همسر بد خلق خود زندگي كند قطعاً
در زندگي به مراتب بالايي نائل خواهد آمد همچنان كه مولوي نيز در شعر خود
بيان مي دارد:
گر نه صبرم مي كشيدي بار زن كي شيدي شير نر بيگار من در پرسشي
كه ( آيا سوء معاشرت زوجه مي تواند سبب طلاق عاطفي شود؟ ) متخصصين اين
گونه بيان نمودند. :
بله – در صورت رفتار صحيح بين زوجين ، طلاق عاطفي كم مي شود (
خانم افخمي – كارشناس ارشد مددكاري – سرپرست مركز مداخله 3) سوء معاشرت
زوجه باعث بي اعتمادي زوج به او و در نهايت مسبب طلاق عاطفي مي شود.
( آقاي بلال – شقاقي – كارشناسي روان شناسي – روان شناسي مركز )
صد درصد اين موارد بسيار يافت مي شود كه نه تنها طلاق عاطفي
بلكه طلاق واقعي را نيز منجر خواهد شد . ( خانم شهركي – كارشناسي مددكاري –
مددكار مركز )
9- بيماري زوجه يا فرزند عقب مانده :
بيماري زوج يا فرزند يكي از عواملي است كه باعث طلاق عاطفي در بين زوجين مي شود.
1-9 بيماري زوجه :
متأسفانه عاملي كه موجب جدايي نمي شود زيرا در چنين مواردي
زندگي زناشويي به رابطه ي بين بيمار و پرستار و كانون گرم خانوادگي به
بيمارستان تبديل مي گردد. اخلاق حكم مي كند كه مرد در برابر بيماري دراز
مدت همسر خود شكيبايي فوق العاده تا سر حد از خودگذشتگي ارائه دهد و به
يادآوري كه در آستانه ازدواج متعهد شده است كه تا زنده است نسبت به همسر
خود شريك زندگي خوب وفادار بماند.
در پاره اي از موارد ما شاهد هستيم كه زوج ، زوجه خود را به
علت بيماري غير مسري كه بعد از ازدواج بروز نموده ترك كرده و زندگي ديگري
را شروع نموده است.
2-9 فرزند بيمار عقب مانده :
عقب ماندگي ذهني از اوايل قرن نوزدهم به عنوان يك مشكل طبي و
اجتماعي مورد توجه قرار گرفت. يكي از عواملي كه منجر به طلاق عاطفي در
جوامع امروزي مي باشد وجود فرزندان عقب مانده مي باشد.
وجود مرداني كه قادر به قبول عقب ماندگي كودك خود نيستند؛
قاطعانه آن را انكار مي كنند و از او همان را مي خواهند كه از فرزندان سالم
انتظار دارند. آنها در اين راه ، از اعمال تنبيه ، فشار و مقررات خشك و
سخت نيز خودداري نمي كنند. و زماني كه اين تنبيهات اثرگذار نباشد خود از
محيط خانه و خانواده گريخته و همسر و فرزند را به حال خود رها مي كنند.
در پرسش كه ( آيا وجود فرزند بيمار، عقب مانده ذهني يا زوجه
بيمار ( غير مسري ) كه بعد ازدواج مبتلا به آن شده باشد طلاق عاطفي را به
وجود مي آورد؟ ) متخصصين امر اين گونه بيان داشتند:
بيماري مسري يا غيرمسري زوجه يا زوج به صورت طولاني مدت و
مزمن مي توان به طلاق عاطفي در خانواده دارد. (خانم افخمي- كارشناسي ارشد
مددكاري سرپرست مركز مداخله 3)
در صورتي كه بيماري روحي نباشد و به نحوي به روابط عاطفي
كلامي، رفتاري و مخصوصاً جنسي صدمه نزند نمي تواند باعث طلاق عاطفي شود. (
آقاي بلال شقاقي – كارشناسي روان شناسي – روان شناسي مركز)
فرزندان بيمار به ندرت چرا كه فرزند نتيجه و ثمره ازدواج زوج و
زوجه مي باشد اما بيماري غيرمسري زوجه گاهاً وقتي كه طولاني باشد و
مخصوصاً طوري باشد كه مربوط به نيازهاي جنسي مرد باشد احتمال دارد كه از
سوي زوج دچار طلاق عاطفي شود.
تجزيه و تحليل :
در سطح ساختار اجتماعي مجموعه اي از عوامل اقتصادي ، سياسي ،
فرهنگي و اجتماعي دركارند استعداد آسيب زايي طلاق عاطفي را مشخص مي كنند ،
جوامعي كه استرس زا هستند و اضطراب عامه را سبب مي شوند استعداد بيشتري
براي طلاق عاطفي از خود نشان مي دهند. توسعه نيافتگي مدني ، فقر عمومي ،
فشارهاي سياسي و اقتصادي ، تبعيض ها ، بي حرمتي به شأن و منزلت انسانها ،
وجود ترس دائمي در محيط اجتماعي و انعكاس آن در نظام معلم سالاري مطيعانه
همراه با تحقير ، بحران ها و فاجعه هاي عمومي ، بحرانهاي اقتصادي ، رواج
دلالي گري و نظاير آن زمينه هاي انفعال و احساس بطالت را در شهروندان تقويت
نموده ، مستعد طلاق عاطفي مي سازد. به عبارتي انسان پرورده ساختارهاي
خانوادگي ، اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگ سياسي جامعه خود است. در جامعه ما بر
اساس همين ساختارها ، آسيب هاي اجتماعي ، روندي فزاينده را نشان مي دهد.
براي تجزيه و تحليل در تحقيقي كه در شهر مشهد بين خانواده
هايي كه واقعه ي طلاق عاطفي براي ايشان رخ داده بود. اطلاعات گردآوري شده
از 870 متغير تنظيم شده در 40 پرسشنامه ، كه به شرح آمده در بخش ضميمه اجرا
شده است ، تجزيه و تحليل در دو قسمت به شرح زير انجام شد.
بخش اول
تجزيه و تحليل توصيفي – در اين قسمت واقعيتهاي موجود گردآوري
شده ، با استفاده از جدول هاي توزيع فراواني ، درصد گيري ، تجزيه ، تحليل
شدند.
بخش دوم
تجزيه و تحليل عللي يا سببي – عاملها و متغيرها به ترتيب عبارتند از :
عامل اول :
گرايش به روابط نامشروع توسط زوجه
1- روابط سرد عاطفي
2- عدم تمكن مالي
3- عدم اعتماد
عامل دوم :
گرايش به روابط نامشروع توسط زوج
1- روابط سرد عاطفي
2- فقدان اعتماد و اطمينان
4- فقدان اعتقادات مذهبي
5- به دست آوردن محبت
عامل سوم :
بسته استعمال مواد مخدر و الكل
1- به پذيرش اجتماع
2- بسته به پذيرش فرهنگ
عامل چهارم :
روابط سرد عاطفي
عامل پنجم :
پايبند نبودن به اعتقادات ديني
عامل ششم :
سوء معاشرت زوجه
عامل هفتم :
1- فرهنگ جامعه
2- الگوهاي مذهبي
عامل هشتم :
بيماري زوجه
1- مدت زمان
2- صدمه به روابط جنسي
عامل نهم :
امكانات مالي فراوان
1- فقدان اعتقادات مذهبي
2- وجود مشكلات در خانواده
عامل دهم :
عدم توانايي هاي مالي كافي
1 – فقدان اعتقادات مذهبي
2- روابط سرد عاطفي
عامل يازدهم :
1- وجود فرزندان بيمار
عامل دوازدهم :
ارتقاء شغلي و تحصيلات
1- فاصله سطح تحصيلات
2- فرهنگ اجتماع
نتايج تحقيق :
به منظور بررسي و تعيين عاملهاي مؤثر در طلاق هاي عاطفي ، (
متاركه ) با استفاده از نظريه هاي موجود در زمينه طلاق عاطفي ، براي اين
منظور 40 پرسشنامه تنظيم و اجرا شده است و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
نتايج به دست آمده به ترتيب عبارتند از:
1- عدم تقوا و تدين = بر اساس اطلاعات موجود
عدم تقوا و تدين 40% از متاركه ها زياد بوده است . 30% متوسط و 30% هم ضعيف
بوده است. در نتيجه ، اين فرضيه كه پايبند نبودن به اعتقادات ديني باعث مي
شود كه زوج ، زوجه و فرزندان را ترك مايد، تأييد مي شود.
2- ثروت = 5/17% از متاركه ها زياد ، 20% متوسط
و 5/62% ضعيف بوده است. با توجه به اطلاعات گردآوري شده ، اين فرضيه كه
زوج تا به موقعيت مالي مناسب برسد زوجه را ترك مي نمايد، رد شد.
3- دخالتهاي خانواده = بر اساس اطلاعات موجود ،
5/25% از متاركه ها زياد ، 5/62% متوسط و 10% ضعيف بوده است. اين بدين
معني است كه تأثير دخالتهاي خانواده زوج براي ترك زوجه و فرزندان توسط زوج
تا چه ميزان مؤثر است. تأييد نمي شود.
4- روابط سرد عاطفي = 5/57% از متاركه ها زياد ،
5/37% متوسط و 5% ضعيف بوده است. پس اين فرضيه كه تأثير روابط سرد عاطفي
بين اعضاء خانواده تا چه ميزان باعث مي شود تا زوج ، زوجه را ترك نمايد،
تأييد مي شود.
5- روابط نامشروع زوج = در 75% متاركه ها زياد، 20% متوسط و 5% ضعيف بوده است. بنابراين فرضيه كه آيا گرايش به روابط نامشروع خارج از محيط خانه
( توسط زوج ) باعث ترك زوجه توسط زوج مي شود. تأييد مي گردد.
6- روابط نامشروع زوجه = 85% متاركه ها زياد ،
5/12% متوسط و 5/2% ضعيف بوده است. پس فرضيه ي گرايش به روابط نامشروع (
توسط زوجه ) باعث ترك زوجه توسط زوج مي شود به اثبات رسيد.
7- سوء معاشرت زوجه = در 35% از متاركه ها زياد
، 5/57% متوسط و 5/7% ضعيف بوده است. اين بدين معني است كه سوء معاشرت
زوجه باعث ترك زوجه و فرزندان توسط زوج مي شود تأييد نمي شود.
8- فقر = بر اساس اطلاعات موجود 5/17% از
متاركه ها زياد ، 45% متوسط و 5/37% ضعيف بوده است. بنابراين فرضيه ي ترك
زوجه و فرزندان توسط زوج به علت عدم توانايي مالي كافي براي تأمين معاش
خانواده تا چه اندازه مؤثر مي باشد تأييد نمي گردد.
9- ارتقاء شغلي و تحصيلات = 5% از متاركه ها
زياد ، 30% متوسط و 65% ضعيف بوده است. پس اين فرضيه كه تأثير ارتقاء شغلي و
تحصيلات ( زوج ) تا چه اندازه باعث مي شود كه زوجه و فرزندان را ترك
نمايد، تأييد مي شود.
10- اعتياد = 5/67% از متاركه ها زياد، 25%
متوسط و 5/7% ضعيف بوده است. پس فرضيه ي اعتياد به مواد مخدر و الكل تا چه
اندازه سبب مي شود تا زوج ، زوجه و فرزندان را ترك نمايد تأييد مي شود.
11- فرزند بيمار = در 5% از متاركه ها زياد،
5/47% متوسط و 5/47% ضعيف بوده است. در نتيجه به دنيا آمدن فرزندان بيمار (
عقب مانده ، جسمي ، رواني ) تا چه ميزان مؤثر مي باشد تا زوج ، زوجه و
فرزندان را ترك نمايد رد مي شود.
12- بيماري زوجه = 25% از متاركه ها زياد ، 60%
متوسط و 15% ضعيف بوده است. بنابراين فرضيه كه تا چه ميزان مبتلا شدن زوجه
به بيماري خاص ( غير مسري ) بعد از ازدواج مي تواند مؤثر باشد تا زوج ،
زوجه را ترك نمايد تأييد نمي شود.
پيشنهادات كلي :
1- بالا بردن سطح شعور اجتماعي و سواد جامعه از طريق كلاسهاي
آموزشي مانند كلاسهاي مهارت زندگي در مراكز رفاه خانواده ، مراكز بهداشت
براي قبل از ازدواج ، مدارس ، دانشگاهها.
2- بهسازي وضع خانواده از طريق تماسهاي فراوان افراد واجد
شرايط ، مانند كارشناسان امور اجتماعي ، مددكاران اجتماعي و مشاوران رواني –
اجتماعي با خانواده.
3- تقويت ارزشهاي معنوي و سست گرانيدن ارزشهاي مادي در خانواده ها.
4- بالا بردن سطح آگاهي و بينش خانواده براي پاسخگويي به احساسات و عواطف يكديگر.
5- توسعه ي خدمات مددكاري در سطح خانواده ها.
6- برنامه هاي اساسي و جدي جهت بالا بردن سطح درآمد خانواده ها و تنزل هزينه ها ، دور كردن موجبات تزلزل و ناامني از خانواده ها،
7- ايجاد هماهنگي ميان تصميمات دادگاه.
8- كنترل رسانه هاي گروهي ( راديو و تلويزيون ، مطبوعات ،
سينما و غيره ) و ايجاد برنامه هاي راديويي و تلويزيوني صحيح جهت بالا بردن
سطح آگاهي خانواده ها.
9- كنترل و نظارت بر باشگاهها ، قهوه خانه ها و مراكزي كه احتمال اعتياد در آنها مي رود.
10- از ميان بردن بدبيني خانواده ها نسبت به عدم موفقيت آينده.
11- اجراي برنامه هاي آموزشي از طريق رسانه هاي گروهي ، براي
جلوگيري از دخالت هاي خانواده ي طرفين ، جلوگيري از روابط نامشروع طرفين ،
جلوگيري از اعتياد.
12- اقدامات سريع جهت تنزل شديد كرايه خانه ها به عنوان يك اقدام مقدماتي.
13- افزايش سطح رفاه خانواده ها و تأمين زندگي آنها به وسيله ي بيمه هاي اجتماعي و ايجاد نظامهاي كمك هاي نقدي در اين زمينه.
14- ايجاد سالنهاي نمايشي و تعليمهاي آموزنده ، جلوگيري و آگاهي زنان براي برطرف كردن سوء معاشراتشان با آقايان.
15- تأسيس كتابخانه هاي فراوان با امكانات فراوان و تشويق خانواده ها براي مطالعه.
مادر
مادر امرو ، براي خدا پيش ما بمان از ما جدا مشو
برقطره هاي تل
چرا خانوادهها به طلاق عاطفی روی میآورند؟
هر روز پدر و مادرم دعوا میکنن، به اتاقم میرم و گریه میکنم، دیگه از
دعوای پدر و مادرم خسته شدم، وقتی به مدرسه میرم دائما نگرانم، نمیتونم
خوب تکالیفمو انجام بدم، گاهی دعا میکنم: خدایا کی میشه این دعواها برای
همیشه تموم شه.
در جامعه ما، در کنار آمار طلاقهای قانونی، آمار بزرگتر اما کشف ناشده به
«طلاقهای عاطفی» اختصاص دارد. شاید دوبرابر آمار طلاقهای قانونی را
بتوانیم به طلاقهای عاطفی نسبت دهیم. طلاق عاطفی یعنی خانوادههای توخالی و
خاموش که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی میکنند، ولی هیچگاه تقاضای
طلاق قانونی نمیکنند که بدون تردید میتوان گفت یکی از علل مهم تداوم این
زندگیهای سرد و بیمعنا، به باورها و ارزشهای فرهنگ جامعه بازمیگردد. در
تعریف خانواده توخالی میتوان گفت، در یک خانواده توخالی زن و مرد به
زندگی با یکدیگر ادامه میدهند، ولی از روابط و کنش متقابل و از حمایت
احساسی یکدیگر محرومند. خانواده توخالی مبتلا به «طلاق عاطفی» یا «زندگی
خاموش» بین زوجین است. آنچه مسلم است، این که در طلاق عاطفی یا طلاق پنهان
زوجین فقط در خانه حضور فیزیکی دارند و ظاهرا زیر یک سقف زندگی میکنند،
اما هیچ رابطه عاطفی و احساسی با یکدیگر ندارند. یک خانواده توخالی، مملو
از عیبجوییهای متقابل زن و شوهر است و این عیبجوییها ممکن است اولا
اتفاقی نباشد و ثانیا آگاهانه نباشد. اتفاقی نیست؛ چرا که چیزهایی وجود
دارند که مورد عیبجویی واقع شوند و این عمل هم تکراری میشود. آگاهانه هم
نیست چون زن و مرد از روی عادت ممکن است دست به این کار بزنند.
بنا به گفته رئیس یکی از شعب دادگاه خانواده در تهران ۸۰ درصد خانمها
هستند که تقاضای طلاق میکنند و مهریه خود را هنگام طلاق میبخشند و اکثر
مراجعان برای طلاق، زوجهای جوانی هستند که ۲ تا ۳ سال بیشتر از زندگی
مشترکشان نمیگذرد و بیشترین طلاقهای رخداده در جامعه نیز توافقی است.
درواقع این موارد از اوضاع نابسامانی حکایت میکند که ریشه در رفتارهای
زوجین در خانواده دارد. گاهی شرایط زندگی بخصوص برای زن در خانواده آنقدر
سخت و طاقتفرسا میشود که از مهریه خود چشمپوشی میکند، در حالی که به
بخوبی از این مساله آگاه است که از حمایتهای مالی و اقتصادی از سوی قانون
بعد از طلاق برخوردار نیست.
این موضوع نشان میدهد که طلاق عاطفی در طول زندگی وجود داشته و وقتی به
نقطه بحرانی میرسد، زن تقاضای طلاق قانونی میکند و به این منطق و
ضربالمثل متوسل میشود که «بالاتر از سیاهی، رنگی نیست.» بعد از طلاق نیز
احساساتی چون اضطراب، دلتنگی، غمگینی، خستگی، عصبانی بودن و پریشانی افکار
در زنها بیشتر از مردان پدید میآید و این امر نشان میدهد که آسیبپذیری
زنان پس از طلاق بیشتر از مردان است، اگرچه در این مورد استثنائاتی نیز
وجود دارد. در زندگیهای پر از اختلاف و کشمکش، گاه زوجین به این آگاهی
میرسند که طرف مقابل در مقام نمونه از کل جنس، نه در مقام یک فرد، دارای
مشکل است. از سوی دیگر هر دو به این نتیجه میرسند که میتوانند با جایگزین
کردن فعالیتهای اجتماعی به جای ازدواج، در آینده به آرامش دست یابند.
آنها به تواناییهای خودشان اعتماد دارند. اما در مقابل، خانوادههایی قرار
دارند که همچنان به زندگی خاموش و سرد و برخوردار از طلاق عاطفی ادامه
میدهند؛ چراکه معتقدند باید بسوزند و بسازند.
شاید یکی از دلایل پایداری عقیده «سوختن و ساختن» این باشد که اصولا معنای
طلاق در کشور ما متفاوت از معنای طلاق در کشورهای غربی است. در کشورهای
غربی اگر ناسازگاری بین زوجین وجود داشته باشد، به احتمال قوی منجر به طلاق
میشود؛ چراکه هیچیک از زوجین نسبت به شرایط پس از جدایی احساس نگرانی و
ناامنی نمیکنند و نکته اساسیتر این که، زن و مرد خود را مجبور به ادامه
زندگی نامطلوب نمیبینند. چراکه در این جوامع امکان ارتقا و زندگی راحت
برای اعضای خانواده طلاق وجود دارد و مانند جامعه ما نیازی نیست زنان نگران
گفتههای مردم و یا دلواپس سرنوشت فرزندانشان باشند، چراکه میدانند از
سوی سازمانها و ارگانهای مربوط حمایت خواهند شد. محققان پدیده طلاق
معتقدند که طی نسل گذشته تغییراتی درخصوص اهمیت روابط جنسی در ازدواج به
وجود آمده است و زوجینی که طلاق میگیرند، به صورت سرپوشیده اغلب از مسائل
جنسی شکایت دارند. همچنین این محققان متفقالقولاند که این ناراحتیها
بدون مقدمه ایجاد نمیشود، بلکه بر اثر اختلافات و تنشهای زناشویی و به
مرور زمان پدیدار میشود.
آمارهای متعدد نشان میدهد که زنان بیش از مردان از ازدواجشان شکایت دارند.
دلیل آن هم این است که ازدواج برای زنان پرمعناتر است و آنان به مراتب
بیشتر از مردان، به موفقیت در زناشویی و رضایت از آن علاقهمندند.
بخش عمده انرژی شوهران خارج از خانه مصرف میشود. مرد ممکن است رفتارهایی
داشته باشد و در کارهایی داخل شود که وجود زن در آن صحیح و قانونی نباشد.
از اینرو کمتر از زن به خانه وابستگی دارد و ممکن است به دنبال تفریح و
سرگرمی و حتی دلبستگیهای خارج از خانه برود و در نتیجه الگوی رفتاری را به
وجود میآورد که زن از وی انتقاد و او را محکوم میکند.
● طلاق عاطفی، زیربنای دیگر طلاقها
زوجی که تصمیم به طلاق میگیرند، مراحلی را پشت سر میگذارند. این مراحل
ممکن است دشواریها و تنشهایی را پدید آورد که بر زن و شوهر، فرزندان،
خویشاوندان و دوستان آنها نیز تاثیرگذار باشد.
۱) طلاق عاطفی بیانگر رابطه زناشویی رو به زوال است. تنش دائمی زن و شوهر معمولا به جدایی منجر میشود.
۲) طلاق قانونی: در این مرحله از طلاق، به ازدواج پایان داده میشود.
۳) طلاق اقتصادی که به تقسیم ثروت و داراییها مربوط میشود. (البته مطابق با قانون هر جامعه).
۴) طلاق هماهنگی میان والدین که شامل مسائل نگهداری کودک و حتی طلاق است.
۵) طلاق اجتماعی: به تغییر در دوستیها و دیگر روابط اجتماعی مربوط میشود که فرد طلاقگرفته با آن سر و کار دارد.
بسیاری از دانشآموزان خانوادههای ناآرام نقص ذهنی ندارند بلکه به دلیل ناتوانی عاطفی در مدرسه ناموفق هستند
۶) طلاق روانی: در این مرحله فرد باید پیوندها و وابستگی عاطفی را قطع کند و با الزامات تنها زیستن روبهرو شود.
با توجه به مراحل فوق میتوان نتیجه گرفت طلاق عاطفی سرچشمه انواع دیگر
طلاقهاست. از میان شش طلاقی که اتفاق میافتد، طلاق ردیف سه تا شش، بیشتر
گریبان زن را در جامعه ما میگیرد و در این موارد آسیبپذیری زن در جامعه
ما بسیار بیشتر از مرد است و این بیانگر فاصلهای است که بین زن و مرد در
جامعه ما وجود دارد و آسیبهای بعدی را برای زن در طول زندگی و پس از طلاق
ایجاد میکند. اما در موارد اول و دوم زن و مرد کم و بیش آسیبپذیرند.
● بچههای طلاق عاطفی
هنگامی که پدر و مادر نسبت به یکدیگر خصومت میورزند و توهین میکنند،
فرزندان رنج میکشند. این به آن دلیل است که ماهیت ازدواج یا طلاق نوعی
«بومسازگاری عاطفی» برای کودکان درست میکند. همانگونه که درخت در محیطش
تحت تاثیر کیفیت هوا، آب و خاک قرار دارد، سلامت عاطفی کودکان نیز توسط
کیفیت روابط خصوصی موجود در محیط او مشخص میشود. در واقع طلاقهای عاطفی و
کشمکشهای دائمی پدر و مادر عوارض منفی بیشتری برای بچه دارد تا طلاقهای
قانونی؛ چرا که در طلاقهای عاطفی و پنهان روحیه بچه هر روز تضعیف میشود.
اختلافات زناشویی که دائما هم تکرار میشوند، تاثیری عمیق بر سلامت جسمانی و
عاطفی کودکان و نیز توانایی آنها در سازگاری با همسالانشان میگذارد.
دادهها نشان میدهد کودکانی که والدینشان در زندگی مشترک دارای ویژگیهای
انتقاد، حالت تدافعی و توهین بودهاند، به احتمال بیشتری رفتارهای
ضداجتماعی دارند و نسبت به همبازیهایشان خشونت میورزند. علت این است که
این دسته از کودکان در زمینه سازگاری با دیگران سرمشق خوبی ندارند. والدینی
که دائما با یکدیگر در حال تضاد و کشمکش هستند خسته، پریشان و افسردهاند و
نمیتوانند در تربیت فرزندانشان نقش موثری داشته باشند. در واقع فشار
زندگی کردن با اختلافهای پدر و مادر میتواند بر دستگاه عصبی خودکار
(اتونومیک) نوزاد و در نتیجه توان سازگاری کودک تاثیر بگذارد.
پژوهشها نشان دادهاند که کودکان در واکنش به جر و بحثهای بزرگترها،
دچار تغییرات جسمانی میشوند. برای نمونه در ضربان قلب و فشارخون آنها
تغییراتی پدید میآید و کودکان معمولا با گریستن، از شدت فشار میخکوب شدن،
دست گذاشتن بر گوشها و اخم کردن واکنش نشان میدهند. رفتار فرزند با
دوستانش بشدت تحتتاثیر روابط متقابل پدر و مادرش است. کودکانی با والدین
پراختلاف، در بازیها همکاری کمتری از خود نشان میدهند و با همبازیهایشان
رفتار منفیتری دارند. والدین با اختلافات زناشویی، اصولا بر مسائل خودشان
متمرکز هستند و توجه و دقت کمتری به فرزندانشان دارند، در نتیجه کودکان
بدون نظارت به سوی همسالان منحرفتر سوق داده میشوند و بسیاری از فرزندان
خانوادههای ناآرام به گرداب گرفتاریهای نوجوانان از جمله نمرات کم،
رفتارهای جنسی زودرس، موادمخدر و بزهکاری کشیده میشوند.
بسیاری از دانشآموزان خانوادههای ناآرام نقص ذهنی ندارند، بلکه به دلیل
ناتوانی عاطفی در مدرسه ناموفق هستند. آنان به علت ناهنجاریهای زندگی
خانوادگی آنقدر ناراحت و درگیر هستند که حتی نمیتوانند بر امور پیش پا
افتادهای مانند جدول ضرب تمرکز کنند. همچنین این قبیل کودکان افسردگی،
اضطراب و انزوای بیشتری را تجربه میکنند و چنین مشکلاتی را به سالهای
بزرگسالی خود نیز انتقال میدهند. در حقیقت الزاما این طلاق نیست که به
کودکان آسیب میرساند، بلکه خشونت شدید و ارتباط نامناسب پدر و مادر با
یکدیگر است. خشونت و تحقیر دائمی والدین این اثر را بر فرزندان دارد که
آنها نسبت به همسالان خود پرخاشگر و ستیزهجو میشوند.
با توجه به آثار زیانبار طلاق بر کودکان، شاید والدینی که در زندگی زناشویی
خود خوشبخت نیستند، دچار تردید شوند که بهتر است به خاطر فرزندانشان به
زندگی واقعا رنجآور و بینتیجهشان ادامه دهند.
پاسخ این پرسش یک «نه» قاطع و محکم است. علت هم آن است که برخی اختلافات زناشویی به مراتب اثر زیانبارتری بر فرزندان دارد.
پس پدران و مادران عزیز به یاد داشته باشید شاید بارها و بارها فرزند شما
در دل خود آرزوی جدایی شما را داشته است تا شاید جنگ و جدال بینتیجهتان
برای همیشه خاتمه یابد.
با آرزوی خانوادهای شاد و سالم.