آرایه ی مجاز
مجاز:
مجاز به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که
میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد. به تعبير ديگر به
کار رفتن واژه ای است در غیر معنی حقیقی، به شرط وجود علاقه و قرینه. مثلا
هنگامی که می گوییم :« جهان انجمن شد بر تخت اوی » مراد ازجهان، مردم جهان
است.
علاقه چیست؟
پیوند و تناسبی است که میان حقیقت و مجاز وجود دارد.
قرینه چیست؟
نشانه ای است که ذهن را از حقیقت باز می دارد و آن را به جستجوی معنی مجازی برمی انگیزد.
***
معمولا رابطه های زیر باعث می شود که واژه ای در معنی مجازی به کار رود:
– رابطه ی محليه : محل يا ظرف را اراده مي كنند ولي آن چه در آن است مورد نظر است
سراسرهمه دشت بریان شدند. (دشت به جای مردم دشت آمده است)
– رابطه ی کل با جز: ایران درمسابقات فوتبال قهرمان شد. (که ایران به جای تیم فوتبال ایران آمده است)
– رابطه ی جزء با کل : به کشتن دهند سر به یکبارگی (سر به جای تمام وجود آمده است)
– رابطه ی لازم با ملزوم : فلان را در دوستی پای نیست .(پای به جای پایداری آمده است)
در اصطلاح علم بیان این رابطه ها را علاقه نیز می نامند.
نمونه های دیگر:
1- یکی تازی ای برنشسته سیاه / همی خاک نعلش برآمد به ماه (ماه به معنی آسمان)
2- آن قدر گرسنه ام که میتوانم تمام ظرف را بخورم. رابطهای میان دو واژهای ظرف و غذا در این عبارت است.
3- طاقت سر بریدنم باشد// وز حبیبم سر ِ بریدن نیست
سر در مصراع اول معنی حقیقی دارد ولی در مصراع دوم مجاز است و به معنی اندیشه و تصمیم و قصد به کار رفته است.
4- کلام تو گیاه را بارور می کند و از نَفَسَت گل می روید
( نَفَس ، مجاز برای سخن است)
5- با زماني ديگر اندازه اي که پندم مي دهي کاين زمانم گوش بر چنگ است و دل در چنگ نيست
چنگ : دست و مجازاً به معني اختيار
6- برو هر چه بایدت پیش گیر ســـــرِ ما نداری، ســـــرِ خویش گیر
سر : مجاز (قصد/ فکر) – مجاز (قصد/ فکر)
7- آفرین جان آفریــــن پـــاک را آن که جان بخشید و ایمان خاک
قرینه: جان و ایمان بخشیدن مجاز : انسان
8- چو آشامیدم این پیمانه را پاک در افتادم ز مستی بر سر خاک
قرینه: آشامیدن مجاز از شراب
9- زبان خامه ندارد سرِ بیان فراق و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
مجاز از «تصمیم و اندیشه»
10- دفتر فکرت بشوی، گفته سعدی بگوی دامن گوهر بیار بر سَرِ مجلس ببار
مجلس مجاز از «اهل مجلس»
11- سرشان را از بیخ تراشیده اند « سر » مجازاً موی سر
12- برو اي گداي مسكين در خانه ي علي زن « که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را »
« نگین » مجازاً انگشتر
13- فراموش کردی تو سگزی مگر / کمان و بر مرد پرخاشخر
« بر » مجازاً نیرو و « کمان » مجازاً قدرت تیر اندازی
14- «جهان دل نهاده بر این داستان»
در این مصراع، معنی حقیقی «جهان» دنیا و گیتی است؛ اما منظور شاعر، معنی غیر حقیقی آن است.
معنی غیر حقیقی «جهان» در این مصراع، «مردم» است؛ بنابراین می گوییم، جهان مجاز از مردم است.
15 – «مسابقات کشتی دهه ی فجر در ایران انجام شد و ایران به مقام اول رسید.»
معنی حقیقی واژه ی ایران چنین است: کشوری است در آسیای جنوب غربی که مرکز آن «تهران» است.
درمثال بالا، ایرانِ اولی به معنی حقیقی خودش به کار رفته است؛ اما ایران دومی به معنی غیرحقیقی (مجاز) تیم ایران است.
16- پيش ديوار آن چه گويي هوش دار تا نباشد در پس ديوار گوش
« گوش » اندام شنوايي آدمي و در اين معنا « حقيقت » است
بنابراين نمي تواند در پس ديوار بيايد و همين نكته قرينه اي است كه ذهن را
به جست و جوي معني مجازي وا مي دارد . معني مجازي گوش در اين بيت « انسان
جاسوس » است . علاقه اي كه « گوش » را به « انسان جاسوس » مي پيوندد علاقه ي
جزئيه نام دارد زيرا گوش جزيي از انسان و اندام شنوايي اوست
17- بر آشفت عابد كه خاموش باش تو مرد زبان نيستي گوش باش
شاعر زبان را در معني « سخن » به كار برده است و بقيه ي واژه
ها ي جمله ، قرينه اي هستند كه اين مجاز را معين مي كنند . زبان ابزاري است
كه سخن با آن ادا مي شود و همين علاقه اي است كه معني حقيقي و مجازي را به
هم مي پيوندد
18- ماه دشت لاله ها را روشن كرده است ( ماه : مجاز از معني نور ماه )
19- دل عالمي بسوزي چو عذار بر فروزي ( عالم : مردم عالم )
20- سپيد شد چو درخت شكوفه دار سرم ( سر : موي سر )
نكته
از آنجایی که در « استعاره » لفظ در معنای حقیقی خود بکار
نمی رود،لذا هر استعاره نوعی مجازاست. بنابراين هر مجازی استعاره نیست،
اما همه ی استعاره ها مجاز هستند .
مثال :
الف) همه ی کلاس زدند زیر خنده .
چون رابطه میان واژه ی « کلاس » و « دانش آموزان » رابطه
جایگاهی است، یعنی کلاس به جای دانش آموزان به کار رفته « مجاز » است، هیچ
گونه رابطه مشابهت مابین دو کلمه ی « کلاس و دانش آموز » نیست . بنابراین
این نوع مجازها استعاره نیستند .
ب) چهره اش شکفت .
چهره با توجه به قرینه « شکفتن » استعاره از « گل » است،
بنابراین چون « چهره » در معنای غیر حقیقی به کار رفته است « مجاز » است،
اما چون نوع را بطه بین « چهره و گل » سرخی و لطافت است مجاز از نوع علاقه
مشابهت است که به آن استعاره می گویند .
تذكّر :
شما دانش پژوهان عزيز در تست ها و تمرين ها براي آن كه مجاز
را از استعاره تشخيص دهيد بايد ابتدا به دنبال واژه اي بگرديد كه در معناي
غير حقيقي و معمولي به كار رفته باشد .سپس به رابطه ي ميان اين دو واژه
دقّت نماييد .
اگر اين رابطه نوعي همانندي و شباهت بود با استعاره روبرو
هستيد و اگر آن رابطه همانندي نبود ، مجاز است . پس براي رسيدن به مجاز
لازم نيست كه حتما رابطه ي ميان دو واژه را بدانيد .كافي است كه مطمئن شويد
رابطه دو واژه از نوع شباهت نيست تا مجاز با استعاره اشتباه گرفته نشود
تست 1 : در همه یگزینه ها آرایه ی مجاز وجود دارد به جز…
1)چو صیتش در افواه دنیا فتاد تزلزل در ایوان کسرا فتاد
2)گر نبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید بسوزد خلق را
3)تهمتن گز اندر کمان راند زود بر آن سان که سیمرغ فرموده بود
4)بزد تیر بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار
تست2 :
1- همي گرد رزم اندر آمد به ابر 2 – همي ريخت آب و همي خست روي
3- به ياد روي شيرين بيت مي گفت 4- من خويشتن اسير كمند نظر شدم
تست3 :
1- همي كند سودابه از خشم موي 2- بر او انجمن گشت بازارگاه
3- هر كاو نكند فهمي زين كلك خيال انگيز 4- ما را سر باغ و بوستان نيست
وابسته های پیشین
وابسته های پیشین
برای
درست شمردن ترکیبات وصفی و اضافی باید وابسته های پیشین و پسین را بشناسیم
چون به تعداد صفت های عبارت، ترکیب وصفی وبه تعداد مضاف ٌ الیه ها ترکیب
اضافی خواهیم داشت .بنابراین هدف از این بحث ،بیش تر شناخت انواع صفت هاست .
وابسته های پیشین :
1- صفت
اشاره : این، آن ،همین ،همان، چنین ،چنان،این چنین وآن چنان قبل از اسمی
بیایند یعنی به اسم بعد از خود مربوط باشند؛ صفت اشاره اند ؛به جای اسمی
بنشینند ودر جمله نقش اسم داشتهباشند ضمیر اشاره.مثال:همین اشاره کافی بود.(صفت اشاره ) همین کافی بود .(ضمیر اشاره،نهاد )
2- صفت پرسشی: چه، چند ، چندمین ، چه نوع ،چگونه وکدام و کدامین ، به اسم بعد از خود مربوط باشندوپرسش را برسانند صفت پرسشی اندامّا به تنهایی بیایند ضمیر پرسشی حساب می شوند .مثال :کدام باغبه دیداردوستان ماند؟ (صفت پرسشی ) زنده کدام است برِ هوشیار؟(ضمیر پرسشی ، مسند)
3- صفت
مبهم:همه ، هر، هیچ ، هیچکدام ،چند ،چندین ،این همه ،آن همه ، همه نوع
،جمله، کل، بقیّه، دیگر،فلان ،بهمان ،برخی ،بعضی،سایر ، وعمده به اسم بعد
از خود مر بوط باشند و ابهام اسم بعد از خود رابرسانندصفت مبهم اند به
تنهایی بیایند ضمیر مبهم محسوب می شوند . مثال :آن همه ناز وتنعم که خزان می فرمود….(صفت مبهم ) آن همه گفتیم (ضمیر مبهم،مفعول )
4- صفت
تعجّبی :چه ، چه قدر ،عجب و شگفت قبل از اسمی تعجب را برسانند صفت تعجّبی
اند .«چه» به تنهایی تعجّب را برساند ضمیر تعجّبی است.مثال :تو چه آیتی خدا را(صفت تعجّبی ) چه گفت آن سخنگوی بافرّوهوش…(ضمیر تعجّبی،مفعول )
5- صفت
شمارشی اصلی : اعداد اصلی (یک ،دو ،سه ، چهار….)پیش از اسمی بیایند وبه
اسم بعد از خود مربوط باشند صفت شمارشی اصلی اند به تنهایی بیایندضمیر
شمارشی اند.مثال : هر دو نفر جواب دادند .(صفت شمارشی ) هر دو جواب دادند .(ضمیر شمارشی ، نهاد )
6- صفت شمارشی ترتیبی نوع یک : از عدد اصلی +وند اشتقاقی« ُمین» ساخته می شودوقبل از هسته می آید.مثال: پنجمین خوان ،هفتمین مرحله
7- صفت شمارشی تقریبی :از دو عدد اصلی ساخته می شود وتقریب وتخمین را می رساند مانند :دوسه کتاب ،سه چهار نفر،
8- صفت شمارشی کسری :عدد کسری قبل از اسمی بیاید. مانند :یک سوم کلاس ،دوسوم کتاب
9- صفت عالی (برترین) :از صفت معمولی +وند تصریفی« ترین » ساخته می شود مثل زیباترین نوشته،بهترین سرآغاز،آباد ترین روستا اگر صفت عالی کسره بگیرد نقش اسمی خواهد داشت ودیگر صفت نیست :خود را بدترینِ ایشان دانست .( مسند )
10-شاخص
:عنوان ولقب علمی ودانشگاهی ،مذهبی ،لشکری و کشوری یا خانوادگی و…که بی
فاصله وبدون کسره قبل از اسمی بیاید. مثل : دکتر ، پرفسور،مهندس ،امام ، امامزاده ،حاج آقا ،حاج خانم،حاجی ،کربلایی،مشهدی ،شیخ، شاه شیخ ،آقاداداش(شاخص مرکّب )آیت ا…، استاد ،سیّد ،ملّا،علّامه ، آقامیرزا، برادر،خواهر، پسر عمو، دایی،بابا(باباطاهر)،بی بی ،شهید ، سرکار،امیر
مانند
: امامزاده داوود ، استاد علّامه سیّد محمد حسین طباطبایی ، دکتر معین
،سردار،سرهنگ ، قاضی ،بازرس و…. شاخص های «آقا،خانم،خان،میرزا، شاه ،کی
»غیر معمول نامیده می شوند چون می توانند قبل یا بعد از هسته نیز بیایند
نظیر :آقاجعفر –جعفرآقا،کی کاووس –کاووس کی ،عبّاسمیرزا – میرزاعبّاس ،
باید توجّه کنیم که شاخص ها با گرفتن کسره یا به تنهایی ،نقش دیگری می گیرندودیگر شاخص نیستند.مانند: ملّا رجب استاد قرآن بچّه های محل بود .( شاخص )ملّای روم سراینده ی مثنوی است. (نهاد ) ، استاد تشریف آوردند .(نهاد ) به آقا سلام کن .(متمّم )نظر دکتر چیز دیگری بود . ( مضافٌ الیه )