تقسیمبندی انسانها از دیدگاه دکتر شریعتی
. آنهایی که وقتی هستند، هستند وقتی که نیستند هم نیستند:
(. حضور عمده آدمها مبتنی بر فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند)
2. آنانی که وقتی هستند، نیستند وقتی که نیستند هم نیستند:
(مردگانی
متحرک در جهان، خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی
واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار، هرگز به چشم نمیآیند، مرده و
زندهشان یکی است)
3.آنهایی که وقتی هستند، هستند وقتی که نیستند هم هستند:
(آدمهای
معتبر و باشخصیت، کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم
تاثیر خود را میگذارند کسانی که همواره در خاطر ما میمانند، دوستشان
داریم و برایشان ارزش قائلیم)
4.آنهایی که وقتی هستند، نیستند وقتی که نیستند، هستند:
(شگفتانگیزترین
آدمها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشکوهند که ما نمیتوانیم
حضورشان را دریابیم اما وقتی که از پیش ما میروند نرمنرم و آهسته آهسته
درک میکنیم . باز میشناسیم، میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه
میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان اما
وقتی در برابرشان قرار میگیریم، گویی قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از
ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرق در حضور آنان مست میشویم و درست در
زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد
اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد)
قدری هم بخود بخندیم تا غم ها از بین بروند!!
قدری هم بخود بخندیم تا غم ها از بین بروند!!
در اینکه خندیدن زندگی را
شیرین ومشکلات را آسانتر میکند هیچ شکی نیست،کلیه روانشناسان دنیا
دردستورات خود خنده را حلال مشکلات دانسته ولبان پرتبسم را ستوده اند.
کوته نظران ویا آنانکه
گرفتار عقده های حقارت وبد بینی-آزار وخود پرستی هستند برای اجرای این
دستور سعی دارند در مجالس انس مظلوم ترین وبی زبانترین فرد حاضر یا غایب را
دست اندازند واز لباس لباس پوشیدن تا گفت وشنود وافکارش را بباد تنقید
گیرند تا مجلسیان رابخندانند وظاهرا وسیله خوشی ونشاط فراهم سازند ولی!
حقیقت اینست که ایندسته از
اشخاص برای سر پوش گذاشتن روی نهان خود که نتیجه ناسازگاری با نفس خویشتن
ونابسامانی حقیقی است بدین عمل دست میازند وآنچه بدیگران نسبت میدهند
ووسیله تفرح وخنده میسازند حاکی از درون مشوش خودشانست!
بعضی دیگر در محافل انس
آنقدر خشک وسرد هستند که گوئی مجلسیان را نمی بینند و یا نمی پسندند و هم
شان ومقام خویش نمیشناسند وهم اینان هستند که زندگی برایشان یک مسئله حل
نشدنی است.چه در کنه ضمیر هزاران مزیت برای خود می شمارند وحتی بعضی از
آنها را بجا نیاورنده وتکریم کافی نکرده اند پوز خند می زنند:
در صورتیکه حق مطلب چنین است
که نه بر دیگران بلکه باید بر خود بخندیم تا لااقل با تحقیر نفس خود
وآلودگیهای بی معنی آن سلامت نفس را باز یابیم!
چرا بر خود بخندیم-همین قدر کافی است قدری بخود آئیم وبیندیشیم از کجا آمده ایم ودراین دنیای پر آشوب چه کرده وچه می کنیم!
مگر نه اینست که از اول
جوانی تا هنگام پیری اگر خیلی زرنگ و فعال بوده باشیم-فقط توانسته ایم
خوبتر بخوریم ودر صورت امکان در محل راحت تر بخوابیم ویا سایر غرائزمان را
بهتر اقناع کنیم.ولی اگر عمرمان حتی دو یا سه برابر باشد آیا با قناع کامل
کلیه غرائز موفق خواهیم شد؟
تازه اگر کلیه غرائز را بطور
کامل وبنواحسن اقناع کنیم به بی مزگی زندگی پی خواهیم برد وزندگی وگذران
آن بنظرمان بی معنی وبی هدف جلوه خواهد کرد!