گلچین اجراهای شاعر اهل بیت صابر خراسانی
صابر خراسانی که تا چند سال پیش، زندگیاش با چرخ خیاطی بود و
تولید نخ و پارچه؛ یکدفعه با عنایت خدا و لطف حضرات معصومین بالاخص امام
رضای عزیزم، مسیر زندگیاش رفت به سمت ادبیات و شعر و کتاب.
صابر خراسانی اشک در چشمانش حلقه میزند و بغضی در گلو که شاید
تمام حرفهایش در همان بغض است و پاسخ به این سؤال را با این جمله به پایان
میرساند: البته تمام آن لحظه آغاز که خود، نمیدانم چه بود و از کجا آمد
با رفتن به مزار شهدا شروع شد؛ یک زندگی تازه با رنگ و بوی اهلبیت و شهدا.
مصطفی صابری هستم متخلص به صابر خراسانی ؛ در نیمه مرداد، وسط تابستان
سال ۱۳۵۶ در شهر مقدس مشهد ـ شهر آقای مهربانم امام رضا (ع) ـ در یک
خانواده مذهبی به دنیا آمدم. دو تا فرزند هستیم که من، بچه بزرگ خانواده
هستم، پدرم کارمند آموزش و پرورش بود و مادرم خانهدار. به پدر و مادرم عشق
میورزم و آنها را از چشمهایم بیشتر دوست دارم و معتقدم که هر چه دارم از
دعای پدر و مادر است ـ مکثی میکند و با تمام وجود میگوید ـ هر کسی به
جایی رسیده از دعای پدر و مادرش است.
همه به خراسان میروند تا در پناه امام هشتم، به آرامش برسند؛ شما از مشهد به تهران آمدید… قصه چیست؟
من، کنار امام رضا(ع) به دنیا آمدم، کنار امام رضا(ع) زندگی کردم و رشد
کردم، کنار امام رضا(ع) نفس کشیدم و خلاصه همه زندگیام با امام رضا(ع)
بوده و هست و خواهد بود انشاءالله؛ ولی اینکه چه شد که هجرت کردم، خودش یک
معجزه است… یک قسمت و تقدیری که سراسر لطف بود؛ داستانی که نمیدانم باید
اسمش را چه گذاشت فقط میدانم در این انتقال، زندگی من عوض شد و آن هم چه
عوض شدنی!
صابر خراسانی که تا چند سال پیش، زندگیاش با چرخ خیاطی بود و تولید نخ و
پارچه؛ یکدفعه با عنایت خدا و لطف حضرات معصومین بالاخص امام رضای عزیزم،
مسیر زندگیاش رفت به سمت ادبیات و شعر و کتاب.
صابر خراسانی اشک در چشمانش حلقه میزند و بغضی در گلو که شاید تمام
حرفهایش در همان بغض است و پاسخ به این سؤال را با این جمله به پایان
میرساند: البته تمام آن لحظه آغاز که خود، نمیدانم چه بود و از کجا آمد
با رفتن به مزار شهدا شروع شد؛ یک زندگی تازه با رنگ و بوی اهلبیت و شهدا.
تا چه حد در اجرای اشعار خود در برنامههای مختلف مذهبی، فرهنگی و هنری،
از حس و نوع اجرای زندهیاد محمدرضا آغاسی کمک میگیرید؛ چون خیلیها بر
این باورند که نوع خواندن و اجرای اشعارتان، شبیه آن شاعر سفرکرده ماندگار
است؟
چه خوب شد از این شاعر حماسهسرا نام بردید؛ هر جایی که هستم و شعر
میخوانم و برنامه اجرا میکنم یاد ایشان هم هست خداوند مقام ایشان را
متعالی کند، ولی هیچ وقت نخواستم که جای کسی باشم یا تقلید کنم، با ایشان
هم در زمان حیاتشان هیچ آشنایی و دیداری نداشتم ولی خوب این نظر مردم عزیز
ماست که بنده، یاد ایشان را زنده میکنم، من هر چه که دارم و هر روش و
ابتکاری که خداوند لطف کرده، از عنایت امام رضاست و لاغیر.
بیشتر در چه قالبهایی شعر میگویید.
مثنوی، چهارپاره، مخمس و ترکیببند.
کدامیک از شعرهایتان را خیلی دوست دارید یا بهتر بگویم عاشقش هستید؟ مطلع شعر رو در حد یکی دو خط برای ما بخوانید.
همه سرودههایم را دوست دارم؛ شعر مثل فرزند آدمیست، البته این بار برعکس
شده، من فرزند شعر شدم چون شعر، من را بزرگ کرده و به من آبرو داده؛ و همه
اینها متعلق به امام رضاست، یک شعر با گویش مشهدی دارم که خیلی دوستش دارم؛
البته توضیح اینکه این شعر باید با لهجه محلی خوانده شود تا تأثیر و حس
خاص خود را القا کند.
می شنویم!
«موازم بچگییام، زنجیری یودیونتوم/ مشتریه پا به قرص دم سقاخهنتم»
چقدر به این موضوع اعتقاد دارید که قیافه ظاهری و صدای شما در بیان و تأثیرگذاری کارهایتان مهم است؟
حتماً صدا و ظاهر برای کسی که کار اجرا انجام میدهد تأثیر فراوانی دارد
ولی فراموش نکنیم که نظر امام رضا(ع) و نمک اهلبیت از همه تأثیرگذارتر
است.
در بین شاعران معاصر بویژه شاعران آئینی نسل جوان، کارهای کدام یک از آنها را میخوانید.
همه این دوستان، حق استادی به گردن من دارند که اجازه بدهید به پاس احترام و
ادب، نام تنی چند از آنها را بیاورم؛ آقایان محمود ژولیده، جواد حیدری،
شیخ رضا جعفری، محمد سهرابی، سیدمحمد جوادی، علیاکبر لطیفیان عزیز، حسین
رستمی، مصطفی متولی، حامد خاکی، مسعود اصلانی و بقیه دوستان که همیشه به
یادشان هستم.
اگر همین الآن خداوند لطف کرد و به محضر امام رضا(ع) مشرف شدید، کدامیک از ابیات خود را میخوانید؟
خدا کند قسمتم شود: آمین… ولی قبل آنی که چیزی بگویم دست خالیام را نشانش
میدهم و عرض میکنم: جهان، سراغ ندارد رئوفتر از او / هنوز کاسه دستم
نشان ندادم، داد
به نظر میرسد چندی است که از سرودن اشعار کهن به سمت و سوی شعرهای نو یا بهتر بگویم «به روز» سوق پیدا کردهاید، دلیل آن چیست؟
طبق فرموده حضرت آقا، شاعر امروز باید برای مردم عصر خودش شعر بگوید، من هم به عنوان یک هنرمند سعی کردم اینطور باشم.
فکر میکنید چرا به امام رضا(ع) غریبالغربا میگویند؟
بالاخره آقاجان از وطن و خانوادهشان دور هستند ولی عرض میکنم:
که گفته است غریبی میان ما؟ وقتی / همیشه دور و برت رفتوآمدی داری!
از آخرین فعالیتهای فرهنگی و هنری خود بگویید.
در حال حاضر، یک مجموعه صوتی مذهبی در قالب سیدی به مناسبت ماه محرم، در
مسیر تولید و تهیه دارم که مراحل گرفتن مجوز از وزارت محترم ارشاد را
میگذراند که مجید رضازاده، زحمت آهنگسازی و میکس آن را کشیده و برادر
عزیزم مهدی اکبری همخوانی داشته و تهیهکنندگی این کار را جناب نادعلی
برعهده دارد.
امــــروز، روز ولادت امــام مهـربان، حضرت رضـــاست؛ حرف دل مصطفی صابر خراسانی را با خوانندگان روزنامه ایران میشنویم:
عید را خدمت آقا امام زمان(عج)، مقام عظمای ولایت و همه هموطنان عزیز و
خوانندگان محترم روزنامه ایران تبریک عرض میکنم و ملتمس دعا هستم؛ به امید
روزی که آن پادشاه خوبان که همه منتظرش هستیم برگردد و در همه دنیا، عید
اعلام شود، با این رباعی از شما خداحافظی میکنم:
بنویس که هر چه نامه دادم، نرسید/ بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد/ این جمعه که هر چه ایستادم، نرسید
مجموعه اشعار مصطفی صابر(خراسانی)
مصطفی صابری هستم
متخلص به صابر خراسانی ؛ در نیمه مرداد، وسط تابستان سال 1356 در شهر
مقدس مشهد ـ شهر آقای مهربانم امام رضا (ع) ـ در یک خانواده مذهبی به دنیا
آمدم. دو تا فرزند هستیم که من، بچه بزرگ خانواده هستم، پدرم کارمند
آموزش و پرورش بود و مادرم خانهدار. به پدر و مادرم عشق میورزم و آنها
را از چشمهایم بیشتر دوست دارم و معتقدم که هر چه دارم از دعای پدر و
مادر است ـ مکثی میکند و با تمام وجود میگوید ـ هر کسی به جایی رسیده از
دعای پدر و مادرش است.
امـــدم بــــرای یــــاری علی
فــقـــط بــــرای مانـــدگاری علی
سپــر بــــرای ذولفــــــقاری علی
منــــم کنــــیز خــانــه داری علی
علی شناسی است راه فــاطمه
علی ست بهــترین گناه فـاطمه
علی فــقط غم مرا به سینه داشت
علی فـــقط مرا در این مدینه داشت
ولی همـــان که از غدیـر کینه داشت
برای بـی هـــوا زدن زمیــنه داشت
نبی که رفت نالـه اش به من رسید
و پاره ی قبـــاله اش به من رسید
رسیـــده ام سر قـــــرار گــم شده
رسیـــد دست روزگــــار گـــم شده
به ضــــرب دور از انتــــظار گم شده
حسن بـــگرد گوشــــواره گم شده
پس از نبی بلا فـــقط همـــین نبود
تمـــام مــــاجرا فــــقط همـین نبود
__________________
آقا را از هر طرف بخوانی آقاست
برای سلامتی رهبر عزیزمان صلوات
با دلی مــــحرم طواف حج سـلطان امدم
حاجی ام از ان زمانی که خراسـان امدم
در کـــنار تو بــــه حس بی نیازی مـیرسم
درد دارم بی تـــــ و که دنبـــال درمان امدم
روبــــروی پنــــجره فــــولاد گـــــریه می کــــنم
مشهد ابری نیست من هستم که باران امدم
گــــنبد تو اســـــمان را افــــــتابی می کـــــند
من دمـــــت را گــــــرم دیدم در زمستان امدم
شاید اصــــلا ان سگی بودم که امــد در حرم
گر چه در چشـــم هــــمه مانند سلمان امدمتــــو بــــرا ی خلـــقت حــوا بــه دنـــــیا امدی
پس تو پیــش از حــــضرت دنیــــا به دنیا امدی
اشک با تو از دل زهـــــرا (س )تولد یافته داست
مــــادرت دریــــــا خودت دریــــــا به دنیا امدی
جای زمــــــزم عشق از زیــر قدمهایت شـکفت
بانــــوی بانی بــــــاران تـــــــا به دنـــیا امـدی
بعــــد تو ضــــرب المــــثل شد دختـران بابائیند
زین ســـبب تو زیــــــنت بــــابـــا به دنیا امدی
تو در اغــــوش حسینت خــنده ات گل می کند
پس به خــــاطر خـــواهی ارباب دنــــــیا امدی
گریـــــه کـــــمتر کن ســــلام زینب قلب صبور
تو بـــــرای روز عــــــــاشورا به دنـــــیا امـــدی
دارد از امـــــروز کـــــــار خانه یــــادت می دهد
مادر خــــانه پس از زهــــرا (س)به دنـیا امدیکه صحن خانه اش گلــیم بود
چهـــارمین صـــراط مســتقــیم بـود
خـــدا نبود اگــــر چـــه او کریـــم بـود
همان که کــــم صداش می کنیم بود
کرامــــتش بـــه غربتــش نمـی رسد
و دســت هـــم به تربـتش نمی رسد
دو چشم نه دو چشمه ی شراب ساز
کـــه ذره پـــرورنــــد و افــتا ب ســاز
سریــــع الســــتجابه مستـجاب ساز
سکـــوت کــــردن تـــــو انقـــلاب ساز
و زیــــر گنـــــبد کبــــــود کــربــــــلا
نبـــــود صــــــلح تـــــــو نبــود کربلا
چــــقدر از تـــــو کــم غــزل نوشته اند
لــــب تـــــو را پـــر از عسل نوشته اند
تـــــو را دلــــــاور جمـــــل نوشــته اند
کــــه دشــــمنان تــو را اجل نوشته اند
به معـــــرکـــه کـــم از عــلی نداشتی
سپـــــاه و لـــــشکری ولـــی نداشتی
شهــــید کـــوچه بودی و شـهید کشت
رخ کــــبود و گیـــــسوی ســـپید کشت
تــــو را یکـــــی دو روز قـــبل عید کشت
زنـــــت تـــــو را بــــه خـاطر یزید کشت
تـــو زخـــــم از زبـــــان شــهر خورده ای
تــــو اولیـــــن امـــــام زهــــر خـورده ایسالــها یک به یک گـذر می کرد
مرد همــــسایه پیـــرتر می شد
لحــظه ها از مقـابل چـــشمش
می گذشــت و دیـــرتــر می شد
پسرش نیست خـانه اش قبر است
دل ا و بیـــن بـــاغ می گـــیرد
بــشنود تــــا شـــهید اوردند
از جوانـــش ســـراغ می گیـــرد
امــد امـــا پســـر نــه تابوتـــش
پیر شد تا که او جوان شده است
این که دق کرده است حق دارد
پدر چـــند استــخوان شده است
تازه حق داشت استخوان را هم
تــک و تنــــها نمی شود ببری
گریه می کرد و زیر لب می گفت
پـــسر من فــدای ان پـــدری…
کـــه روی خـــاک داغ کربـــبلا
جگــری پـــاره پــــاره پیـــدا کرد
ســر اکــبر حــسیـن جان هم داد
زینــب او را دوباره احـــیا کرد
صـورت از صـورت پسـر بـرداشت
بعد از ان بوسه زد بــروی عــلی
با دو انگــشت لخــته خونـــها را
در مــی اورد ا ز گــلوی عـــلی
نــــا امیـــدانه الــتماســـش کرد
علـــی اکـــبر جـــوان بگـــو بــابــا
ســـر ظــــهر نمـــاز امــــده است
پاشــــو اکبـــــر اذان بگـــو بــابــا
بابا بیا که خــواب به چشمم نمی رود
یک لحـظـه از نگاه تو یـــادم نمی رود
شد گیــسویم سفید به ما هم سری بزن
از خانه ی یزید به ما هـــم سری بزن
تا زنده ام به دور تو می گــردم ای پدر
بایـد تو را به دسـت می اوردم ای پدر
اینجا کسی بدون تو خوابش نبرده است
اصلا کسی نمانده که سیلی نخورده است
عــمه به جای تــک تــک ما تازیــانه خورد
عـــمه برای تــک تـــک ما تازیــانه خورد
بابا ببیـــن که زجــر چه اورده بر ســـرم
از مــــن نمانده غــیر نفــسهای اخـــرم
جرمـــم فـــقط بـهانه ی بابا گرفـــتن است
افتــادن ز ناقــه خودش پا گـــرفتن است
انجا که مـن ز ناقه زمین خوردم ای پدر
گـــر مادرت نــبود که می مــردم ای پدر
ســـیلی دســت زجــر که پیدام کرده است
دور از عــــمو یک عالــــمه دعوام کرده است
موی مــرا کشـــــید ســرم درد می کند
از ان لگـــد که زد کمـــرم درد می کند
رویـــم شبـــیه صورت زهـــرا کبــود شد
مویـــم ســفید قبــل ســفر که نبـــود شد