فرق كافر و مشرك از نظر قرآن كريم چيست؟
«كفر» در لغت به معناي پوشاندن شيء است. شب را كافر مي گويند به خاطر آن
است كه اشخاص را مي پوشاند و به زارع كافر گفته مي شود به خاطر ان است كه
تخم را در زمين مي پوشاند. واژه «كفر» در انكار دين و واژه «كفران»[1] در
انكار نعمت به كار مي رود. همچنين كفر به معناي برائت و بيزاري نيز آمده
است. (عنكبوت، آية 25)
«كفر» در شريعت به معناي، انكار آن چه خدا معرفت آن را واجب كرده مي باشد،
از قبيل وحدانيت، عدل الهي، پيامبر و هر کس آن پيامبران آورده اند را انكار
كند، كافر است.
به عبارت ديگر، كافر كسي است كه اصول يا ضروريات دين را انكار كند. بعضي از مشتقات «كفر» عبارتند:[2]
«كفر» براي كساني استعمال مي شود كه در كفران نعمت مبالغه مي كنند، يعني
بسيار ناسپاس هستند. «اِنّه لَيَؤُس كفور» [3] و كفور در قرآن 12 بار آمده
است.
«كفور» مصدر و به معني انكار دين و نعمت آمده است و 3 بار در قرآن آمده است. «فابي اكثر الناس الّا كَفوُراً».[4]
«كَفّار» مبالغه كافر هم در كفر دين و هم نعمت آمده است.[5]
«كُفّار» جمع كافر است و استعمال آن بيشتر در انكار دين است و 21 دفعه در قرآن بيان شده است.[6]
«كَفّاره» آن است كه گناه را با حسن وجه مي پوشاند و جبران مي كند «ذلك كفارة ايمانكم»[7] ، آن كفاره قسم هاي شماست.
«كوافر» جمع «كافره» به زنان كافر اطلاق مي شود و فقط يك بار در قرآن آمده
است. «و لاتُمسِكوُا بِعِصَمِ الكوافر[8]؛ نكاح زنان كافر را نگاه نداريد».
در اين جا سوالي مطرح است كه آيا قرآن واژه «كافر» را در حق كساني كه از
روي عناد و عمد، حق را پرده پوشي كرده اند استعمال كرده يا از روي جهل و
ناداني حق را پوشاندند به كار برده است؟ با بررسي در آياتي كه مشتقات «كفر»
در آن آمده است روشن مي شود كه لفظ «كافر» شامل حق پوسي از روي عناد و عمد
و هم از روي جهل و ناداني مي شود: «انّ الذين كفروا سواءٌ عليهم
أَأَنذرتهُم اَم لَم تٌنذِرهُم لا يُؤمنون»[9]. به آنهايكساني كه كافرشدند
چه انذار كني و چه نكني براي آنها مساوي است و ايمان نمي آورند.» آيه به
صراحت بيان مي كند كه كفر آنها از روي عناد و لجاجت است: «و جحَدوُا بها و
استيقَنَتها انفُسهُم[10]؛ كفار اين نشانه ها را انكار مي كنند در حالي كه
از باطن به آن يقين دارند.»
اما در مسئله عذاب اخروي كفار جاهل در حكم مستضعفان فکري هستند، و آيات
عذاب شامل حال كساني است كه از روي علم و لجاجت به حق تسليم نشده و ايمان
نياوردند و قرآن نيز بعد از «كفروا» «كذّبوا»[11] و «صدّوا عن سبيل
الله»[12] را بيان كرده نشان مي دهد كه پيامبري بوده و آن را تكذيب كرده
اند و مانع پيشرفت دين شده اند در اين جا عذاب اخروي محرز است.
«كُفّار» جمع كافر است و استعمال آن بيشتر در انكار دين است
شرك
«شرك» و شركت و مشاركت به معناي شريك شدن است: «و لم تكن له شريكٌ في
المُلك.»[13].در حكومت و تدبير عالم شريكي نداشته است و «شرك» اسم است،
يعني عمل شرك و به معني شريك و نصيب آمده است.«ام لهم شرك في
السموات…»[14].و مشرك كسي است كه براي خدا شريك قرار بدهد و چنين شخصي قابل
آمرزش نيست مگر آنكه در دنيا توبه كند: «ان الله لايَغفِر اَن يُشرَك
به[15]؛ كساني كه به خدا شرك مي ورزند خداوند آن ها را نمي بخشد».
اقسام شرك:
1. شرك در خلقت: مانند: عقيده ايرانيان قديم كه خيرات را
از يزدان و شرور را از اهريمن مي دانسته اند. «وَ جَعَلُو اللهِ شركاءَ
الجنّ»[16].براي خدا شركايي از جن قرار داده اند»
2. شرك در تدبير عام: گروهي هستند كه معتقدند براي هر يك
از انواع عام به يك تدبير كننده وجود دارد. مانند: اعتقاد به خداي دريا،
خداي صحرا و … در سورة شعراء آية 27، آمده است: چون موسي خدا را رب
العالمين خواند فرعون گفت: او ديوانه است.
3. شرك در عبادت: و آن اينكه خدا را عبادت نمي كردند،
بلكه بتها، آفتاب، ماه، دريا، حتي اشخاص را و … پرستش مي كردند. در حالي كه
جز خدا خالقي نيست و او خالق و آفريننده تمام اشياء است: «و خلق كلّ شيء و
هو بكل شيء عليم»[17].
لازم به ذكر است: مشركان معتقد به خدا هستند و مي دانند كه خداوند همه چيز
را خلق كرده است، اما شركايي براي خدا درست كردند، تا اينكه شفيع آنها قرار
بگيرند.[18]
حاصل سخن اينكه؛ كافر به كسي گفته مي شود: مي داند اين جهان داراي خالقي
همانند خدا است، ولي از روي عناد و عمد پرده پوشي مي كند و منكر مي شوند و
داراي اقسامي نيز است. اما مشرك: براي اين جهان خالقي را همچون خدا مي
پذيرد اما شركايي براي خدا از جهت عبادت، تدبير و … قرار مي دهد.
وقتی اعضای بدن حرف می زنند
دنیای امروز دنیای دور زدن و منکر شدن است
… در برابر کارهایی که از ما سر زده است به راحتی منکر می شویم و اگر
سند و چیزی به دست کسی از خود به جای نگذاشته باشیم، هیچ کسی هم نمی تواند
با ما کاری بکند …
اما یادمان نرود این انکار کردن ها
همیشگی نیستند و دیر یا زود در محکمه ای قرار خواهیم گرفت که آن چیزهایی که
فکرش را نمی کردیم به سخن در می آیند و علیه ما لب به گواهی می دهند.
خدای سبحان در سوره یس درباره جهنم و
وقایع تلخ و وحشتناک آن سخن به میان می آورد. آرى در آن روز در حالى كه آتش
سوزان و شعله ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره
كرده خطاب به مجرمان مى گوید: ((این همان دوزخى است كه به شما وعده داده می
شد))! (هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ) (یس، 63)
پیامبران الهى یكى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
((امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید كه این جزاى كفرى است كه داشتید)) (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ)
و در آیه 65 سوره یس به گواهان روز
قیامت اشاره می كند، گواهانى كه جزء پیكر خود انسانند و جائى براى انكار
سخنان آنها نیست، می فرماید: ((امروز بر دهان آنها مُهر مى نهیم، و دستهاى
آنها با ما سخن مى گوید و پاهاى آنها كارهائى را كه انجام می دادند براى ما
شهادت می دهند (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ)
آرى در آن روز دیگر اعضاى انسان تسلیم
تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از كل وجود انسان جدا كرده تسلیم
پروردگار می شوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى آورند، و حقایق را با
شهادت خود آشكار مى سازند، و چه دادگاه عجیبى است كه گواه آن اعضاى پیكر
خود بدن انسان است، همان ابزارى است كه گناه را با آن انجام داده !
شاید گواهى اعضا بخاطر آن باشد كه
مجرمان هنگامى كه به آنها گفته میشود كیفر شما در برابر اعمالى كه انجام
دادید دوزخ است به انكار برمی خیزند، به گمان اینكه دادگاه دنیاست، و حقایق
از طریق پشت هم اندازى قابل انكار است، گواهى اعضا شروع می شود، و تعجب و
وحشت سراسر وجود او را می گیرد و تمام راههاى فرار به روى او بسته می شود.
در دنیا تمام اعضا و جوارح تابع انسان
هستند اما در آخرت نه تنها تابع میل او نخواهند بود، بلکه به مخالفت او بر
می خیزند و شهادت به انجام ندادن احکام الهی از جانب او می دهند. همین
دست و زبان و پایی که در دنیا به اختیار من کار می کنند، در عالم آخرت
برخلاف خواست و میل من، به شهادت علیه من قیام می کنند که خدا می فرماید: ”
امروز بر دهان هایشان مهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و
پاهایشان به کارهایی که در دنیا انجام داده اند شهادت می دهد. (یس، 65)
امروز همه ی اعضای ما در مرحله ی حمل
شهادت هستند، یعنی حضور دارند و می بینند که ما چه کار می کنیم. این اعضاء
و جوارح درک و شعور دارند که هم می توانند حمل شهادت کنند و هم روز قیامت،
آن را بیان کنند.
آری! همان قدرتی که الان به این زبان توانایی حرف زدن داده است، در روز قیامت به دست و پا و گوش ما نیز توانایی حرف زدن خواهد داد: حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ ( فصّلت /20)
مگر می شود اعضای بدن به حرف بیایند؟
خاستگاه شهادت دادن اعضاء بدن آن است که اولا، به دلیل آیاتی همچون « …وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَ كِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ …؛
هیچ موجودی نیست مگر آن که خدای را تسبیح می کند ولی شما آن را در نمی
یابید» (اسراء، آیه 44) به موجودات غیر زنده گونه ای آگاهی نسبت داده شده،
فهمیده می شود، غیر از انسان و حیوان، سایر موجودات از جمله نباتات و
جمادات نیز هر چند با اختلاف مرتبه نسبت به انسان، دارای شعور و اراده و
آگاهی اند. وانگهی به دلیل این که پدید آورنده همه موجودات خداوند بوده و
در نتیجه میان او و پدیده ها هیچ مانعی وجود ندارد تا او را از آنها بی خبر
سازد از این رو، او با یک یک موجودات در هر حال و هر جا هست (حج، 17 –
احزاب، 52 – حدید، 4 – رعد، 33)
نتیجه آن که شهادت اعضای بدن هم در پرتو دو دلیل یاد شده توجیه شدنی است. (به نقل از سایت پرسمان)
پرسش مجرمین: چرا علیه ما شهادت دادید؟
اعضا
با عبارت یاد شده در آغاز همین ردیف، آن سببی را که موجب به زبان
درآمدنشان شده بیان کرده و می گویند: ما در دنیا دارای علم بودیم؛ علمی
پنهان و ذخیره شده در باطن خود و همین موجب شد که خداوند ما را به زبان
آورد چرا که اگر ما علمی نمی داشتیم، به زبان آمدنمان فایده ای نداشت. حال
که به همین دلیل ما را به زبان درآورد، ما نیز چاره ای نداشتیم جز این که
آنچه را می دانستیم بگوییم. البته چون چیزی برخلاف نگفته اند از این رو،
اجباری بودن شهادت به نافذ و حجت بودن آن ضرری وارد نمی آورد. (محمد حسین
طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 378 و نیز ترجمه المیزان، ج 17، ص 607 – 604)
حساب مؤمنان روشن است
گواهى اعضا مربوط به کفار و مجرمان است، و گرنه مؤمنان، حسابشان روشن است، لذا در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم: لَیْسَتْ
تَشْهَدُ الْجَوارِحُ عَلى مُؤْمِن إِنَّما تَشْهَدُ عَلى مَنْ حَقَّتْ
عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ فَأَمّا الْمُؤْمِنُ فَیُعْطى کِتابُهُ
بِیَمِینِهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ
بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً:
«اعضاى پیکر انسان بر ضد مؤمن گواهى
نمى دهد، بلکه گواهى بر ضد کسى مى دهد که فرمان عذاب بر او مسلم شده، و اما
مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مى دهند (و خودش آن را مى خواند)
همان گونه که خداوند متعال فرموده: آنها که نامه اعمالشان، به دست راستشان
داده شد (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مى خوانند و کمترین ستمى
به آنها نخواهد شد» (تفسیر «صافى»، ذیل آیه 65 سوره یس)
کلام آخر:
در
روز قیامت بر زبان هایی که در دنیا قدرت تکلم داشته اند، مهر زده می شود و
نمی توانند حرف بزنند ، اما در عوض در آخرت به تمام اعضای بدن که در دنیا
نمی توانستند حرف بزنند، قدرت تکلّم داده می شود: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ (نور /24)