افزایش میل جنسی در فصل های سرد سال
افزایش میل جنسی در فصل های سرد سال
برخی مردان در فصول سرد سال با افزایش میل
جنسی روبه رو می شوند و علاقه مند به برقراری رابطه جنسی بیشتری می شوند
علت این امر چیست و ارتباط فصول سرد با بالابردن میل جنسی در افراد چگونه
است
برگها در پاییز فرو میریزند، اما آیا میل
جنسی هم همراه برگها سقوط میکند؟! نه، اتفاقا بیشتر میشود! مطالعات
متعددی نشان میدهند که پاییز فصلی است که سطح تستوسترون در بدن انسانها
به بالاترین میزان نسبت به تمام مواقع دیگر سال میرسد. شاید این اتفاق با
کاهش نور روز و افزایش فعالیتهای اجتماعی مرتبط باشد، اما هرچه که هست،
میل جنسی واقعا در پاییز بیشتر میشود.
حتی بررسیهای محققان دانشگاه سیمون فریزر نشان میدهد که همین افزایش
تستوسترون در بدن است که باعث میشود خانمها در پاییز جذابیت بیشتری برای
مردان داشته باشند. در واقع، یکی از مطالعات مجله Perception هم نشان
میدهد که خانمها در فصلهای سرد سال، دارای جذابیت بیشتری برای مردان
هستند.
یک فرضیه این است که افزایش سطح تستوسترون باعث میشود که مردان بیشتر به
رابطه جنسی علاقهمند شوند، اما دلایل محتملتری هم وجود دارد: تاثیر عناصر
متضاد. به عبارت دیگر، تابستان فصلی است که لباسهای خاص خودش را به همراه
میآورد و پاییز و زمستان هم همینطور. این معیارهای جذابیت خانمها برای
مردان است که در فصلهای مختلف، تغییر میکند و جذابیت خانمها را برای
مردان در فصلهای سرد سال بیشتر میکند.
کارهای لازم جهت تغییر طرز فکر
چگونه به ذهنمان تمرین دهیم و آن را در جهت
تفکر مثبت پرورش دهیم رسیدگی به ذهن چگونه است تا در طرز فکر خود تغییری
ایجاد نکنید زندگی تان تغییر نخواهد کرد پس هرچه زودتر شروع کنید و تا
دیرنشده دست به کار شوید
ذهن، چیز فوق العاده ایست.ذهن همچنین یک
دروغگوی بزرگی است که دائما تلاش می کند ما را متقاعد سازد که دست به انجام
کارهایی که می دانیم برای ما مفید است نزنیم و تغییرات فوق العاده بسیاری
را در زندگی ما متوقف می کند.ذهن بی انصاف.
من مجبور شدم که این توجیهات و بهانه تراشی
ها را خیلی با دقت یاد بگیرم تا بتوانم تغییراتی را در زندگی ام بوجود
آورم: رژیم غذایی سالم تر ، تمرینات ورزشی منظم ،مدیتیشن ، مینیمال نویسی،
نوشتن روزانه ، خلاصی از بدهی ، سیگار نکشیدن و غیره.
اگر این بهانه ها را یاد نگرفته بودم ، و نحوه مواجه شدن با آنها را نمی
دانستم ، هرگز این تغییرات در زندگی من اتفاق نمی افتاد.درحقیقت تا قبل از
سال 2005 بارها با شکست مواجه شدم (موقعیکه می خواستم تغییری را در زندگی
ام شروع کنم) ، به دلیل اینکه این توجیهات تسلط کاملی بر من داشتند.
اجازه دهید بهانه ها و توجیهات ذهن را نشان دهم.
نخست ، قاعده اصلی: ذهن راحت طلب است و از ناراحتی و تغییر می ترسد.
ذهن به پیله راحتش عادت کرده است، و هر زمان که ما سعی می کنیم از این
محدوده آسایش ، برای مدت زمان طولانی فراتر رویم ، ذهن نا امیدانه تلاش می
کند به پیله اش بازگردد. ذهن این کار را به هر قیمتی انجام می دهد ، به این
قیمت که سلامتی یا شادی را برای مدت طولانی از ما بگیرد.
خب ، با آگاهی از اینکه با چنین ذهنی روبرو هستیم ، اجازه دهید به سراغ توجیهات آن برویم:
1- من از عهده انجام آن بر نمی آیم.
این به نظر بیش از اندازه سخت می آید ، بنابراین فکر می کنیم که ما نمی
توانیم به آن تغییر وفادار بمانیم.ما خودمان را باور نداریم . این مسئله را
به این شکل می توان پاسخ داد که افراد بسیار زیادی که چندان از ما با
استعداد تر و توانا تر نبوده اند آن کار را انجام داده اند. مثلا ، اپرا در
مسابقات دو ماراتن کمی قبل تر از آنکه من شروع به یادگیری اولین ماراتن
خود کنم ، دوید. بنابراین من به خودم می گویم “اپرا توانست این کار را
انجام دهد بنابر این من هم می توانم” . حق با من بود.
2- او توانست آن کار را انجام دهد ، اما این مسئله در مورد من صدق نمی کند.
فقط به این دلیل که یک نفر دیگر توانسته است کاری را انجام دهد ، به این
معنی نیست که ما هم می توانیم آن کار را انجام دهیم ، درست نیست ؟ ما اغلب
دنبال دلایلی می گردیم که باعث می شود آنها آن کار را انجام دهند اما ما
نتوانیم – شاید او بتواند با برآورده شدند اندک تقاضایی خوشحال باشد به این
خاطر که او هیچ فرزندی ندارد ، یا اینکه او برای خودش کار می کند در
مقایسه با فردی که شغل واقعی دارد. شاید مسیری که او در زندگی طی کرده است ،
از مسیر زندگی من هموار تر بوده است ، به همین دلیل توانسته در مسابقات
ماراتن شرکت کند. شاید تعهداتی که من در زندگی داشته ام او نداشته . یا
همسر حمایتگری داشته است ، یا از نظر سلامتی در شرایط آسیب دیده ای قرار
نداشته . خب ، درسته ، بهانه آوردن آسان است: اما به مردمی نگاه کنید که در
زندگی با موانع جدی تری مواجه شدند. من 6 فرزند دارم با این وجود زندگی ام
را به شکلی اداره کرده ام که تغییرات بسیاری را در آن ایجاد کنم. به وفور
داستانهایی درباره افرادی که ناتوانایی داشته اند یا از بیمار بوده اند ،
وجود دارد که بر این موانع و مشکلات با هدف دستیابی به چیز شگفت اوری غلبه
کرده اند . شما هم می توانید بر مشکلات تان فائق آیید.
3- من به…….. احتیاج دارم.
جای خالی را خودتان پر کنید : من به قهوه ، به پنیر ، به سودا ، به برنامه
تلویزیون ، به ماشین ، به داشتن چند جفت کفش …. نیاز دارم. اینها چیزهایی
هستند که ما خودمان را متقاعد می کنیم که بدون آنها نمی توانیم زندگی کنیم،
به همین دلیل قادر نیستیم تغییری شبیه به اینکه گیاه خوار شویم یا غذاهای
سالم تر بخوریم یا فرزندانمون را به مدرسه نفرستیم یا زندگی ساده تری داشته
باشیم یا بدون استفاده از ماشین تردد کنیم را ، بوجود آوریم.من هم برای
خودم همین عذر ها را آوردم ، اما همه آنها دروغ از کار در آمد. من به هیچ
یک از اونها احتیاج نداشتم . تنها چیزی که شما حقیقتا به آن نیاز دارید
نیازهای پایه هستند ، آب ، لباس ، سرپناه و بودن افراد دیگر به خاطر نیاز
های اجتماعی . مابقی آنها نیاز واقعی نیستند.
4- مفهوم زندگی لذت بردن از آن است.
قطعا ، من هم با این عبارت موافقم (همانطورکه خیلی از ما موافقیم) اما
مسئله این است که این جمله ملاک قضاوت درباره تمام رفتار های سطح پایین
قرار می گیرد.ممکن است حتی زمانی که خودمون رو به محصولات Doritos و
Twinkies گره زده یم ، به خودمان می گوییم که مفهوم زندگی لذت بردن است،
مگر نه؟
نه . شما می تونید از زندگی لذت ببرید بدون اینکه از این غذاهای حجیم شده
بخورید. شما می توانید ورزش کنید و لذت ببرید. شما می توانید خیلی چیزها رو
کاملا رها کنید و هنوز از زندگی لذت ببرید، به این شرط که یاد بگیرید هر
فعالیتی را لذت بخش بدانید.
5- من به آسایش نیاز دارم.
این جمله هم می تواند درست باشد، اما ما می توانیم خیلی بیشتر از آنچه که
فکر می کنیم خودمان را در شرایط ناراحت تر قرار دهیم. ما می توانیم کمی
احساس سرما کنیم ، به جای اینکه نیاز داشته باشیم کاملا از نظر دما احساس
راحتی کنیم. ما می توانیم تمرینهای سخت ورزشی انجام دهیم به جای اینکه نیاز
داشته باشیم روی مبل دراز بکشیم. ما می توانیم آن چیزهایی را که به بعد
موکول می کنیم بنویسم – اگر چه انجام آن به نظر سخت می رسد ، اما ما می
توانیم خودمان را به داخل آن هل دهیم.
وقتی که ذهن ما دنبال آسایش و راحتی می گردد، به آن اجازه یکه تازی
ندهیم – آن را کمی از محدوده آسایش به بیرون ببریم ، و شروع کنیم که با
اندکی ناراحتی ، کنار بیاییم.
6- من بلد نیستم.
این عبارت هم درست است اما شما می توانید یاد بگیرید. با بخش کوچکی از آن
کار شروع کنید ، و یاد بگیرید که چگونه با آن تغییر روبرو شوید (برخورد
کنید). در آن زمینه به صورت آنلاین تحقیق کنید. فیلم ببنید . از مردمی که
با آنها در ارتباط هستید سئوال کنید. این چیزی است که با اندکی تلاش می
توانید بر آن پیروز شوید. در واقع، اگر شما از عهده انجام آن برآیید ، و در
هر زمانی کمی بیاموزید ، آن وقت شما قادر خواهید بود به این بهانه آزار
دهنده خاتمه بدهید.
7- بعدا هم می توانم آن را انجام دهم.
این درسته ، شما همواره می توانید آن را بعدا انجام دهید … اما خودِ به
تعویق انداز شما ، بعدا هم به همین شیوه عمل می کند. چرا باید خودِ به
تعویق انداز شما از خودِ الان شما قاعده مند تر باشد؟ در حقیقت، به دلیل
اینکه شما به خودتان اجازه می دهید از انجام آن کار شانه خالی کنید، شما
عادت طفره رفتن را در خود شکل می دهید و در واقع احتمال اینکه خود آینده
شما قاعده مند تر عمل کند کمتر است ، الان آن را انجام دهید، مگر آنکه به
چیز مهمتری از آن نیاز داشته باشید…
به خودتان اجازه ندهید از انجام کاری تنها به این دلیل که احساس خوبی به آن ندارید شانه خالی کنید.
8- یک بار اشکالی ندارد.
این توجیه بسیار فریب دهنده است، به این خاطر که به نوعی درست است- یک بار
اشکالی ندارد. با این فرض که این تنها مرتبه ای است که اتفاق می افتد. یک
کم از کیک شکلاتی، انجام ندادن بخشی از تمرینات ورزشی، یک بار به تعویق
انداختن یادداشت کردن. متاسفانه، این هرگز تنهایک مرتبه نیست.
یک مرتبه، به این معناست که مغز شما میداند که می تواند در این لحظه با این
توجیه فرار کند، و “یک بار” بعدی زمانی است که با مورد دیگری مواجه می شود
، و این تا زمانی که شما دیگر به چیزی وفادار نمانید ادامه می یابد. برای
خودتان این قانون را بگذارید: هرگز بهانه “همین یک بار” را نپذیرید. من این
کار را در مورد سیگار کشیدن (هرگز یک پک هم به سیگار نزن) انجام دادم و
جواب داد. اگر شما می خواهید که به خودتان اجازه دهید یکی دو برش از کیک
شکلاتی را بخورید ، از قبل تصمیم بگیرید و تصمیم خود را در برنامه خود
بیاورید. (من به خودم این اجازه را می دهم که یک مرتبه در آخر هفته به
اندازه یک مشت از شیرینی بخورم ) و به این برنامه هم وفادار بمانم، به جای
اینکه هر زمان مقاومت شما ضعیف بود، شتاب زده و واکنشی تصمیم بگیرید.
9- احساس می کنم از آن خوشم نمی آید.
خب ، این درست که شما احساس خوبی نسبت به سخت کار کردن ندارید. چه کسی
دارد؟ اگر اجازه دهید این قانون که “هر وقت احساس خوبی داشتم آن کار را
انجام می دهم ” بر زندگی شما دیکته شود به این معناست که شما هرگز آن کتاب
را نخواهید نوشت ، هرگز آن کسب و کار را شروع نخواهید کرد، هیچ کار بزرگی
در زندگی انجام نخواهید داد، هرگز از عادات غذایی سالم بهره نخواهید برد.
نقشه ای طرح کنید که عملی باشد و آن را اجرا کنید. هر زمان بهانه تراشی
هایی شبیه به این پیش می آید ، به آنها اعتنا نکنید. هر فردی مسئول است
تمام سعی و تلاش خود را بکند حتی زمانیکه حوصله انجام آن را ندارد. هر کسی
می تواند بر مقاومت های درونی اش غلبه کند.
10- خسته هستم.
بله،من هم خسته ام. من همین الان تمرینات سخت وزنه برداری رو انجام دادم.
این حقیقت دارد که من به استراحت نیاز دارم، و استراحت کردن در زمانی که
بدن شما به آن نیاز دارد (از طریق گوش کردن به بدن خود ) اما معمولا این
ذهن ما که سعی می کند به دروغ به ما بگوید چیز ناراحت کننده ای وجود دارد.
اینکه خسته باشیم و به استراحت نیاز داشته باشیم ، با اینکه احساس خستگی که هر روز بعد از ظهر داریم فرق می کند. از دومی عبور کنید.
11- من شایسته پاداش / زنگ تفریح هستم.
ما همه شایسته دریافت چنین برخورد های خوش آیندی یا یک روز تعطیل هستیم .
منظور من این نیست که شما نباید به خودتان جایزه یا زمانی برای استراحت
بدهد.اما اگر شما به این شکل دنبال دلیل تراشی باشید ، همیشه این حق را به
خودتان می دهید که در حال استراحت باشید. همیشه باید به خودتان پاداش بدهید
و هیچ وقت به برنامه ریزی اصلی خود پایبند نمی مانید.به جای این کار، کاری
که من انجام می دهم این است : من, خودِ پایبندی به برنامه ریزی را یک
پاداش برای خودم می دانم. اینکه بدوم کاری نیست که بواسطه انجام دادن آن
خود را مستحق دریافت پاداش بدانم – بلکه دویدن ، خودش پاداش است.
12- چطور است که انجام آن کار را متوقف کنم؟
این توجیه هم به دلیل تمایل ذهن به فرار کردن از شرایط سخت به سراغ ما می
آید، و البته درست است – این خوب است که دست از انجام کار بکشید اگر که شما
برای مدت زمان طولانی است که خودتان را به محدوده ناراحتی هل داده اید.
نکته ای که وجود دارد این است که ، این استنتاج که بهتر است انجام کار را
متوقف کنم ، به این خاطر که این خوب است … یک دروغ است . بلکه راحتر است که
دست از انجام کار بکشید ، اما این در حالی است که اغلب ادامه دادن روند هل
دادن به محدوده رنج و زحمت برای ما بهتر است . این توجیه تقریبا در دویدن
مسافت 50 مایلی فراتر از ماراتن در طول دسامبر گذشته مرا شکست داد، صادقانه
بگویم که این برای من خیلی مطلوب تر بود که دست از دویدن بکشم و مسابقه را
به اتمام نرسانم ، خصوصا در 10 مایل آخر . من خودم را هل دادم ، اما متوجه
شدم از آن چیزی که فکر می کردم مانع سخت تری بودم.
13-نتیجه ای که برای آن تلاش می کنید مهم نیست .
چنانچه شما تلاش می کنید که در یک ماراتن شرکت کنید ، عباراتی شبیه به این ،
“این که ماراتن را به آخر برسانم مهم نیست ” بیانگر این توجیه است. من از
این بهانه هنگام یاد گیری زبان (مهم نیست که آن زبان را یاد بگیرم) یا
برنامه ریزی یا هر تعداد کاری که می خواستم آن را یاد بگیرم ، استفاده کرده
ام. من از آن در هنگام نوشتن ، ورزش کردن و خوردن غذای سالم استفاده کرده
ام. چنانچه نتیجه کار چندان مهم نباشد ، به منزله آن است که فرآیند انجام
کار خیلی مهم است.
اگر شما به فرآیند انجام کار وفادار بمایند به این ترتیب در طولانی مدت آن
کار برای شما مفید خواهد بود ، بنابراین شما شرایط بهتری خواهید داشت. اما
اگر شما خود را از وضعیت خارج کنید تنها به این دلیل که احساس رنج و
ناراحتی می کنید و در این موقع به راحت بودن خود بیشتر از هدفی که داشته
اید اهمیت بدهید ، شما با مسائل بسیار زیادی مواجه خواهید شد. هدف مهم نیست
، اما یاد گرفتن اینکه به چیزی که شما را به رنج و زحمت انداخته است ،
وفادار بمانید بسیار مهم است .
14- من می ترسم.
این بهانه ای است که نیاز به صداقت بسیار زیادی دارد- بیشتر ما نمی خواهیم
بپذیریم که ما از دنبال کردن یک چیز سخت دچار هراس می شویم. اما این ترس ،
خود یک راه شانه خالی کردن و دور شدن از ناراحتی و رنج است – فقط به این
خاطرکه شما از چیزی می ترسید به این معنا نیست که شما از عهده انجام آن بر
نمی آیید. شما می توانید. برای من هزاران بار پیش آمده که کاری را انجام
داده ام که از آن می ترسیدم –اغلب آنها درست کردن چیزی بوده است که نگران
بودم شکست بخورم. و هر چند برخی مواقع این ترس به جا بود – برخی مواقع به
خوبی از عهده انجام آن کار بر نیامدم- اما این کار که خودم را به طرف ترسم
هل دهم قطعا بسیار مهم بود و در آن موقع چیزهای بسیاری به من یاد داد.
هوشیاری و تمرین
شخصا از هر یک از این بهانه ها صدها بار استفاده کرده ام ، بنابراین فکر
نکنید که من همواره بر آنها غلبه کرده ام. و شما هم می توانید از این بهانه
ها در آینده استفاده کنید.اینکه بعضی وقتها اتفاق بیافتد اشکالی ندارد.
نکته کلیدی این است که یاد بگیرید که آیا اینها درست هستند ، و الگوهایی
که در پیش می گیرید در خود کشف کنید. کاری که من انجام دادم این بود:
1- به بهانه هایی که می آورید توجه کنید . تاثیر این بهانه ها زمانی که به صورت ناخودآگاه عمل می کنند بیشتر است .
2- تلاش کنید برای هر توجیهی ، پاسخی داشته باشید قبل از آنکه آن توجیه از شما سبقت بگیرد.
3- اگر تسلیم شده اید ، مشکلی نیست ، اما تشخیص دهید که تسلیم کدام یک از این توجیهات شده اید . آگاه باشید که چکار می کنید.
4- بعد از اینکه تسلیم شدید ، ببنید چه نتیجه ای را در بر داشته است. آیا
شادتر شده اید؟ آیا زندگی بهتری دارید؟ آیا ارزش این را داشت که تسلیم رنج و
زحمت شوید ؟
5- از آن نتایج درس بگیرید اگر به خاطر چیزی خود را به رنج و زحمت انداخته
اید و در قبال آن موضوع خوشحال هستید، آن را به خاطر بسپارید. اگر بهانه ها
شما را تسلیم خود ساخته و از نتیجه ای که به دست آوردید راضی نیستید ، آن
را به خاطر بسپارید.
اگر آگاهانه این فرآیند را تمرین کنید ، در تشخیص آنها بهتر عمل خواهید کرد
و این دروغها را باور نخواهید کرد. و سپس ، bam، شما کاری کرده اید که ذهن
شما در خدمت شما باشد به جای اینکه علیه شما اقدام کند.