شک به همسر، باعث ازبین رفتن عشق میشود
شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسانها وجود دارد اما گاهی
میتواند حسابی دردسرآفرین شود و زندگی را ویران کند پس باید با آن برخورد
کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید، این
مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و بهخصوص در زندگی مشترک اعتماد و
احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا
از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از
آنها عبور کرد. به محض اینکه بیاعتمادی در رابطهای بهوجود بیاید رابطه
به سمت ویرانی میرود. شک از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم
اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و بهتدریج پناهگاه امن خانه و
زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هرکدام از ما دست کم یکبار در زندگی
شک را تجربه کردهایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمیتواند مخرب
باشد.
شک عشق را میکشد
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند،به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند
اما از لحظهای که شک و عدماعتماد و کنترل در رابطهای بهوجود میآید
ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال میرود و از بین میرود و دو طرف از هم
دور میشوند البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند دوباره
میتوانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی،
عدماعتماد و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.
صورت مسئله را پاک نکنید
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی
با آدمها حرف میزنیم میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و
رفتارهای آنها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این
نگرانیها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر
میکند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از
کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مباداها که خود شخص آنها را در ذهنش
میسازد همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و فرد برای اینکه
از آنها خلاص شود شروع میکند به کنترلکردن طرف مقابل.
با این رفتارها فرد میخواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ
حل مسئله درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند و
کنترلگر هستند در بیرون نباید بهدنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان
را درست کنند.
آنها بهخودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که
دوستدارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است،
ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز ترس از
دستدادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای
چیزی برایشان خالی است و میخواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند، در
حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آنها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان
نیست بلکه این شک نسبت بهخودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف
آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت بهخودم شک
داشتهباشم یعنی به تواناییها و دوستداشتنیبودن خودم شک دارد و شک دارم
که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان
داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی
ندارم با رفتارهای کنترلگر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی
دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من
در رابطه میماند ولی کسانی که بهخودشان و تواناییهایشان شک دارند،
فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک میکنند چون میدانند آنقدر خواستنی نیستند
که طرف مقابل در رابطه بماند.
یک هشدار
هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیبزننده است و
میتواند رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از
فاکتورهای اصلی ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و
رابطه مسئولم» اما میتوان با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین
رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در همان زمان آشنایی برای ازدواج به
شناخت صحیح و درستی از هم نرسیدهباشند و بدون شناخت کافی باهم ازدواج
کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک ببینند یا اینکه
حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و ناپسندی را از
هم دیدهاند ولی آنها را ندیده گرفتهاند و بیش از حد مثبت نگر بودهاند
در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکردهاند. آنها باید
دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و
مشکوک را میتوان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود
اینگونه رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمیشوند بلکه به احتمال
فراوان بدتر هم میشوند. مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمدهاست،
بهاصطلاح بسیار دوستباز است و دوست دارد با همه رابطهای باز داشتهباشد،
ببینید آیا میتوانید این مورد را در زندگی مشترکتان تحمل کنید یا نه.
چرا همسرتان به شما تعهد ندارد؟
وقتی آدمها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند
بعد از ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچگاه در محیطهای
اجتماعی چون دانشگاه یا محیط کار حاضر نشدهباشم یا روابط سالم و کاری با
افراد مختلف نداشتهباشم ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از
ازدواج،تمایل داشته باشم به سراغ شناخت آدمهای مختلف بروم و ارتباطات
متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی ندارد اما وقتی زیادهروی
پیش میآید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون میخواهد خود را نشان
دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه
رفتارهای ناپسند میروند چند حالت دارند یا آدمهای تنوع طلبی هستند یا در
زندگیشان جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آنها نپرداختند به
همین خاطر بهدنبال تجربه کردن میروند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه
جای چیزهایی خالی باشد، مثل نبودن رابطه عاطفی و همکلام نبودن و…
بهنظر من همه اینها راه فرار و نشاندهنده بیمسئولیتی است و باید سعی
شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.
آیا همسران باید یکدیگر راکنترل کنند؟
اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل میکند از موبایل و
ایمیل گرفته تا جیبها و…بهنظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد،
حفظ حریم شخصی برای هر فردی کاملا حیاتی است. بهنظر من رابطهای را که در
آن یکی از زوجین یا هردو همه چیز هم را چک میکنند، رابطه سالمی نیست.
چککردن یعنی عدماعتماد، وقتی شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز
بهخود اجازه میدهد که همه چیز شما را کنترل کند و در حقیقت شما در یک
بازی گرفتار میشوید که مرتبا بهدنبال پیداکردن نقطه ضعف از یکدیگر هستید
و به همین خاطر همه اعتماد بینتان از بین میرود. در این حالت به جای
اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به هم و
ایرادگرفتن میکنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی میکنند.
حریم خصوصی کجاست؟
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این
حریم یک چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد
آن حریم را حفظ نمیکنند و وارد حریم شما میشوند مسلما این مورد شما را
ناراحت میکند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید
روز به روز از او دورتر میشوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت
نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریمهای شخصی بسیار مهم است،
در زندگی هر کدام از ما بخشهایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا
دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریمها کنیم. این حریم شخصی برای
افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیلها و تلفنهایش در حریم
شخصیاش باشد و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ایمیلهایش در حریم شخصیاش
نباشد. به مرور میتوان حریم شخصی آدمها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
وقتی خودتان مقصر هستید!
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما
غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق میدهید،
یعنی آنقدر کنترلهایتان همسرتان را از شما دور میکند که ممکن است به سمت
غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه
بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب
بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترستان برطرف شود و راه دوم اینکه،
آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند
به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.
روش برخورد با شک
گاهی پیش میآید که به همسرتان شک میکنید و دارای دلایلی هستید که شکتان
درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راهحل مناسبی
را پیدا کنیم، اول از همه باید شروع به جمعآوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر
کسی به ما زنگ زده و از عدمتعهد شوهرمان خبر دادهاست نباید حرف او را حجت
بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا 2بار چک
کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و
در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح
بخواهیم و 2نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را
مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار
کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
3قدم مهم
اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بودهاست،
اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک
را فراموش کنید و تنها چیزی که میتواند شکها و ناآرامیهای بین دو زوج را
از بین ببرد، محبت کردن بیقید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت
رابطه دلپذیر میشود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمیگردد
اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف
کنید و از او معذرتخواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که
کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال کنید و… قدم سوم این است
بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.
وقتی شک کردن تبدیل به بیماری میشود
بعضی اوقات فرد آنقدر شک میکند که میتوان او را بیمار دانست، برای تشخیص
بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگیاش دچار
شک بودهاست؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و
بزرگی بهشدت و بدون دلیل شکاک است و این شکها هم خودش را آزار میدهد وهم
اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحتتاثیر قرار گرفتهاست و تمام زندگیاش
تبدیل به بحث و جنجال میشود ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور
اطرافش شک میکند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید
که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچگاه به او نگویید خودش
تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام
باهم مشکل را حل کنید.
دخالت ممنوع
گاهی پیش میآید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالتهای فراوانی
میکنند مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان
و… تعیین و تکلیف میکنند، یعنی حتی میخواهند کوچکترین رفتارهای طرف
مقابل را نیز کنترل کنند، کسانی که اینگونه رفتار میکنند اول از همه باید
بدانند اینگونه رفتارها نه تنها آنها را به هم نزدیک نمیکند بلکه رابطه
نیز آسیب میبیند دوم اینکه این افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه
هستند که میخواهند همه رفتارهای همسرشان را کنترل کنند، معمولا آدمهای
کنترلگر میخواهند طرف مقابلشان آنگونه باشد که آنها میخواهند و این
کار اشتباهی است.
سردشدن رابطه زناشویی به این دلایل است
سردی روابط عاشقانه، دغدغه همه افرادی است
که یا هنوز با یکدیگر در ارتباطند و از سردشدن روابط شان در آینده نگرانند
یا رابطه شان به نوعی سرد شده است و می خواهند دلایلش را بدانند.
لرزش موبایل داخل کیفش، تنش را هم به
لرزه می انداخت. بدون انگیزه کلید را در قفل می چرخاند. پس از لحظه ای مکث،
در را باز کرد و وارد خانه شد؛ خانه ای که انگار دیگر جایی برایش نداشت.
قبلا چقدر عاشق این خانه بود و با اشتیاق واردش می شد، اما حالا انگار تک
تک وسایل آن، قندیل بسته بودند و هیچ گرمایی هم در آن وجود نداشت؛ در خانه
او هیچ صدایی، جز زنگ گاه و بیگاه تلفن و صداهای نگران روی پیغام گیر تلفن
با انبوهی از سوالات، شنیده نمی شد: «چی شده؟ من تازه شنیدم، آخه چرا طلاق؟
بهتره بیشتر فکر بکنین… بمیرم الهی! تنها نمونی غصه بخوری ها! هر کاری
داشتی، بگو… بابا شما که خیلی با هم خوب بودین و…»
آره واقعا هم
مشکلی نداشتیم، ولی انگار قبل از اینکه خودت بفهمی، یک دفعه همه چیز خراب
می شود؛ البته گاهی هم می فهمی، ولی کاری از دستت بر نمی آید! واقعا اون
همه عشق و علاقه ای که به همدیگر داشتیم، کجا رفت. چرا به اینجا رسیدیم؟
مریم در همین فکرها بود که زنگ تلفن، سکوت سرد خانه را شکست و پیامی دیگر
به پیغام های تلفن اضافه شد!
سردی روابط عاشقانه، دغدغه همه افرادی
است که یا هنوز با یکدیگر در ارتباطند و از سردشدن روابط شان در آینده
نگرانند یا رابطه شان به نوعی سرد شده است و می خواهند دلایلش را بدانند.
برای یافتن این علت ها با دکتر نوید نوری، روان شناس و مشاور، گفت و گو
کرده ایم که می تواند مفید واقع شود.
اغلب زوج هایی که با موضوع
بحران های دائمی در روابط خود مواجه می شوند، معمولا به «جدایی» فکر می
کنند؛ چون از راهکارهای اساسی حل مشکلاتشان آگاهی ندارند و نکته اینجاست که
شروع رابطه شان معمولا عاشقانه بوده و آن زمان فکر می کردند رابطه شان با
دیگران متفاوت است و عشقشان می تواند پشتوانه مهمی برای زندگی مشترکشان
باشد، اما هنگام مواجهه با نخستین مشکلات زندگی، دیدشان نسبت به این موضوع
عوض می شود و به حقیقت رابطه مشترک نزدیک تر می شوند.
فرزاد و مریم
زوجی هستند که با سختی های زیاد، به رغم مخالفت خانواده هایشان، با یکدیگر
ازدواج کرده اند، اما هرگز فکر نمی کردند بعد از 4 سال، مشکلشان به حدی
برسد که نتوانند به چیزی غیر از جدایی فکر کنند. آن ها هم مانند هزاران
زوجی که به این نقطه رسیده اند، فکر می کنند شاید ازدواج آن ها از ابتدا هم
درست نبوده است. اما واقعا چه بلایی بر سر عشق های آتشین دوران آشنایی می
آید که این طور پس از مدتی رو به سردی می گذارند؟
مهارت های موفقیت در رابطه
موفقیت
در رابطه زناشویی علاوه بر مفهوم عشق، در مهارت هایی است که زن و مرد به
طور جداگانه بعد از ازدواج، برای زندگی کردن در کنار یکدیگر کسب می کنند.
حال این سوال برای فرزاد و مریم هم پیش می آید که ببینند آیا از ابتدا
انتخاب درستی داشته اند و یا اینکه تا چه حد در برخورد با یکدیگر ماهرانه
عمل کرده اند؟
گام هایی تا رسیدن به یک ازدواج موفق
چند
گام اساسی برای رسیدن به یک زندگی موفق وجود دارد که اگر درست برداشته
شوند، می توان تا حدودی موفقیت رابطه زناشویی را تضمین کرد.
مفهوم علاقه و عشق
بسیاری
از زن و شوهرها از همان ابتدا مفهوم درست عشق و رابطه را نمی دانند؛
بنابراین با پیش آمدن کوچک ترین مشکلی، عشق و علاقه شروع رابطه شان را زیر
سوال می برند، غافل از اینکه از ابتدا اصلا عشق و علاقه ای وجود نداشته
است. اما افرادی که به تدریج عشق و علاقه بینشان به وجود می آید، شاید همان
افرادی هستند که با مهارت های بیشتری وارد رابطه می شوند. درواقع باید عشق
را از مفاهیمی مانند شیفتگی و هیجان تفکیک کرد.
شناخت و آشنایی
فراموش
نکنیم هر ارتباطی نیازمند یک آشنایی است. هر قدر ارتباطی برای ما مهم تر
باشد، دقت ما نیز برای آشنایی با یکدیگر بیشتر خواهدشد؛ در صورتی که
متاسفانه خیلی از افراد اهمیت زیادی به ارتباط نمی دهند. فرصت زیادی را
برای آشنایی در نظر نمی گیرند و دوست دارند فقط زود ازدواج کنند. افرادی که
قصد دارند با یکدیگر ازدواج کنند، باید برای شناخت خود و طرف مقابلشان،
بیشتر به دوره آشنایی بها دهند. در مورد فرزاد و مریم همین موضوع صدق می
کند؛ یعنی هر دو حالا متوجه شده اند که قبل از ازدواج فرصت کافی برای شناخت
یکدیگر صرف نکردند.
باید عشق را از مفاهیمی مانند شیفتگی و هیجان تفکیک کرد
شیفتگی های شروع رابطه
به
طور کلی افراد در شروع رابطه، یک یا چند عامل را به هر دلیلی (جذابیت های
فیزیکی یا جایگاه اجتماعی و شخصیتی) به عنوان ملاک و شرط لازم و کافی برای
شروع زندگی و دوام ازدواج مهم می دانند و نسبت به آن «شیفتگی محض» پیدا می
کنند؛ یعنی فرد از مثلث روابط عاشقانه، فقط عامل «هیجان» و «میل» را برای
انتخابش درنظر می گیرد؛ در حالی که عوامل مهم دیگری مثل صمیمیت و تعهدات،
مفهوم منطقی عشق را کنار می گذارند.
شیدایی های عاشقانه
شروع
اغلب ارتباط های ما در ازدواج همراه با مفهومی به نام «عشق مانیایی» یا
«عشق شیدایی» است؛ یعنی افراد براساس هیجان ها، میل و شیفتگی محض وارد
ارتباط می شوند و وقتی وارد زندگی می شوند و در رویارویی با مشکلات، زندگی
روی واقعی خودش را نشان می دهد و فرد متوجه عدم تناسب با طرف مقابلش می شود
و کم کم تفاوت هایش را با او تشخیص می دهد.
در اینجاست که ما
معمولا علت اصلی مشکلات خودمان را «سرد شدن عاطفی» می دانیم و گمان می کنیم
عشق ما به مرور زمان از بین رفته است؛ در صورتی که اصلا از ابتدای رابطه
«عشقی» به معنای واقعی وجود نداشته است!
چرا اشتباه انتخاب کردم؟!
نخستین
کاری که افراد در شروع رابطه انجام می دهند، پررنگ کردن یک یا دو ویژگی
طرف مقابل است که نسبت به آن علاقه پیدا می کنند و آن را معادل عشق می
دانند؛ بنابراین وقتی فرد در فرآیند آشنایی دچار شیفتگی می شود، حتما
گرفتار اشتباهات بسیاری نیز خواهدشد. یکی از اشتباهات این است که آن ها
«سوالات کافی» برای شناخت طرف مقابل نمی پرسند؛ زیرا فکر می کنند پرسیدن
سوال های زیاد، جنبه های هیجانی و عاشقانه رابطه را از بین می برد!
فرار از واقعیت!
گاهی
ما اصلا نمی خواهیم جواب سوالات خودمان را بدانیم و از واقعیتی که خودمان
به آن واقفیم، فرار می کنیم؛ چون هدفمان این است که حتما با طرف مقابل
ازدواج کنیم و چون نمی خواهیم رابطه ما با مشکل مواجه شود، طبیعی است که
نمی خواهیم با واقعیات و جواب سوالات خود نیز رو به رو شویم. به علاوه فکر
می کنیم هر چیزی که ما بخواهیم از طرف مقابل بپرسیم، امکان دارد از خود ما
هم پرسیده شود که علاقه ای نداریم به آن ها پاسخ بدهیم.
فرار از گذشته!
امکان
دارد ما در گذشته خود چیزهایی داشته باشیم که مرور آن ها حس خوبی به ما
نمی دهد. بدین ترتیب ما بدون شناخت صحیح وارد رابطه می شویم و رابطه ای که
بدون آشنایی کافی آغاز شده است، نمی تواند چندان هم موفقیت آمیز پیش برود.
ضمن
اینکه گاهی ما اصلا نمی دانیم چه سوال هایی باید از طرف مقابل خود بپرسیم.
مریم و فرزاد هر دو در این مورد اذعان دارند که بدون شناخت کافی وارد
رابطه شده اند.
توجیهات بی اساس!
عامل
بعدی این است که ما به دلیل اینکه دچار نوعی شیفتگی در شروع رابطه می
شویم، نشانه های هشداردهنده ای را که در طرف مقابل خود می بینیم و می دانیم
برای رابطه مان مناسب نیست، نادیده می گیریم؛ مثلا مریم از ابتدا متوجه
شده بود که فرزاد، نسبت به دیگران بسیار بی توجه است و حتی کار هم نمی کند؛
ولی چون دوست داشت با او ازدواج کند، خودش را توجیه کرده و پیش خود گفته
بود: «خب در عوض رفیق باز نیست!»
سازش، مدارا و مصالحه زودهنگام!
گاهی
افراد با وجود شناخت یکدیگر باز هم اصرار دارند با شخص مورد علاقه شان
ازدواج کنند؛ بنابراین با کم اهمیت جلوه دادن مشکلات، خودشان را توجیه می
کنند؛ غافل از اینکه وقتی شیفتگی و هیجان فروکش می کند، واقعیت ها را بهتر
می بینند که متاسفانه آن زمان،زمان مرگ عشق و هیجانات ما نیز خواهدبود.
گاهی
هم ما برای رسیدن به شخص مورد علاقه خود، باورها و نگرش هایمان را به نفع
طرف مقابل کنار می گذاریم و حتی از دوستان و خانواده هم دور می شویم تا
بتوانیم طرف مقابلمان را راضی نگه داریم، اما تا چه زمانی می توانیم نسبت
به آن ها بی توجه باشیم؟ در حقیقت مصالحه زودهنگام، ما را با مشکلاتی مواجه
خواهدکرد؛ زیرا با کم رنگ شدن هیجان رابطه، تمام این موارد برایمان دارای
اهمیت می شود.