شعر قیصر امین پور درباره کربلا
شادروان قیصر امینپور در «نی نامه» نگاه دیگری به نی دارد و سر نی را به گونهای عاشورایی بازگو كرده است.
18بیت اول مثنوی «بشنو از نی چو شكایت
میكند» به نی نامه معروف است و این بار مرحوم قیصر امین پور گزارش دیگری
از نی به دست داده است؛ می دانیم كه سر مبارك حضرت امام حسین (ع) را پس از
آن كه از تن چاك چاكش جدا كردند بر سر نی خیزرانی منزل به منزل با كاروان
اسیران به شام بردند. روایت منظوم زنده یاد قیصر امین پور از این واقعه:
خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن
نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است
نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گُل، بیماری سنگ
قلم،تصویر جانکاهی است از نی
علم،تمثیل کوتاهی است از نی
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد
دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
سری سر مست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری
پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت،غم دیرینه او
غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست
دلش را با غریبی، آشنایی است
به هم اعضای او وصل از جدایی است
سرش برنی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال
ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد
سری برنیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟
گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر،باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی ، نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین زبانی
عجب نبود ز نی شکر فشانی
اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می کشاند
سزد گر چشمها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی سرو سامانی عشق
به روی نیزه سرگردانی عشق
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست
اشعار ویژه ولادت حضرت زینب (س)
به مناسبت فرا رسیدن ایام ولادت حضرت زینب (س) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی مداحان اهل بیت (ع) منتشر می کند.
رضا اسماعیلی
:
در جهـان، مهر حقیقت، زینب است
مشعل صبح هدایت، زینب است
دختر بانوی آب و آفتاب
محرم اسرار عصمت، زینب است
کهکشان عشق و ایثار و کمال
تابش مهر فضیلت زینب، است
آسمان سروری را او رسول
لایق عقد نبوت، زینب است
خطبه خوان خون، زبان مرتضی
ذوالفقار عشق و غیرت، زینب است
بر مشام کوفه ی رنگ و فریب
بوی توفان قیامت، زینب است
خواهر توفان سرخ کربلا
مادر صبر و مصیبت زینب است
بحر درد و کوه داغ و عرش زخم
ارتفاع استقامت، زینب است
وصف زینب، وصف یک ناممکن است
عاشقان! تفسیر حیرت، زینب است
من کجـا و وصف این خاتون، غزل !
فصل شرح بی نهایت، زینب است
قیصر
امین پور :
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبرِ زینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنینِ موج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :
حلول روح او، در جسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبرِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیمبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر
جواد
پرچمی :
کار
ِما امشب است با زینب
شبِ
میلادِ نورها، زینب
سِرِّ
وَالنجم و وَالضُحی زینب
آمده
محور ِکسا زینب
دختر
صبر مرتضا زینب
السلام
علیک یازینب
ای
نبوت به شأن زن زینب
اسدالله
بت شکن زینب
فاطمه
حیدر و حسن زینب
یک
تنه کُلِّ پنج تن زینب
از
ازل غرق خویشتن زینب
تا
ابد غرق ِ درخدا زینب
شب
میلاد گریه مرسوم است
زیر
پایت بهشت معلوم است
پلک
های تو حَیُّ قیوم است
قلم
عاجز به وصف خانوم است
در
حقیقت امام معصوم است
درلباس
فرشته ها زینب
زینت
روزگار بابایی
سند
افتخار بابایی
درجلالت
کنار بابایی
دختر
با وقار بابایی
تو
همان ذوالفقار بابایی
ای
تجلیِّ لافتی زینب
آمدی
سروری به تو دادند
شأن
پیغمبری به تو دادند
تبر
ِحیدری به تو دادند
تا
که بال و پری به تو دادند
لقب
مادری به تو دادند
مات
و حیرانت انبیا، زینب
آمدی
و گدا شدیم همه
در
مقامت فناشدیم همه
در
به در هرکجا شدیم همه
راهی
کربلا شدیم همه
به
خدا با خدا شدیم همه
قل
هوالله را نَما، زینب
آمدی
انّمَا الحیاتِ حسین
آمدی
زمزم و فرات حسین
ساحل
کشتی نجات حسین
سرپناه
مخدرات حسین
خنده
های تو خاطرات حسین
خلقک
من حسین یا زینب
عشق
خیرالعمل درست کند
نامت
از غم عسل درست کند
این
برادر بغل درست کند
تاکه
ضرب المثل درست کند
سایه
بان در محل درست کند
ای
برادر تو را فدا زینب
سه
برادر کبوترت بودند
بچه
های برادرت بودند
راه
بندان ِ معبرت بودند
پاسبانهای
معجرت بودند
همه
پروانه یِ سرت بودند
که
مبادا به کوچه ها. ..زینب…
…در
مسیر تو یک نفر باشد
شمع
روشن در این گذر باشد
ناشناسی
به دور و بر باشد
تا
مسیر تو بی خطر باشد
یک
قبیله تو را سپر باشد
وای
از روز کربلا زینب
غصه
و درد بی کران هم بود
کتک
و سنگ بی امان هم بود
ترس
از کشتن زنان هم بود
دور
تو خولی و سنان هم بود
چادرت
زیر دست و پا زینب
علی
شکاری :
دوباره
آمده از ره بهار عاطفه ها
گلی
شکفته شده از تبار عاطفه ها
به
آسمان علی ماه روی زینب بین
حلول
عشق نگر در مدار عاطفه ها
چه
کودکی که به والله هیبت الله است
از
اوست شأن بلند وقار عاطفه ها
مقام
صبر خدا داد بر علی و بتول
درود
بر نسب بردبار عاطفه ها
رسید
در بغل یار و با کنایت گفت
همیشه
عشق بوده در حصار عاطفه ها
مرا
اسیر دو لبخند زینبم کردند
هزار
شکر که در بند زینبم کردند
عزیز
خانه ی حق ماده شیر آورده
امیره
ایی ز برای امیر آورده
به
روی دست علی آنچنان نمایان که
خدا
دلیل دگر بر غدیر آورده
پیام
وحی برای پیمبر خاتم
خبر
زعالمه ای بی نظیر آورده
شب
ولادت گریه است فاطمه امشب
که
غم به قلب تو درد کثیر آورده
امیر
زاده همیشه امیر می ماند
در
این میانه که نام اسیر آورده
ولادت
گل خیر النسا مبارکباد
طلوع
زین اَب مرتضی مبارکباد
تویی
که جلوه ی نامت مرا به بالا برد
مرا
به سوی خداوند حی یکتا برد
کنار
ساحل و جامانده بودم از کشتی
هوای
تو ما را به سمت دریا برد
ببین
چگونه اسیر نگار گردیدم
خودم
جدا و دلم را جدا به یغما برد
به
عقل پا زده مجنون یار گشتم تا
مرا
به خاک نشینی شهر لیلا برد
سلام
جانب او دادم و به جای جواب
چقدر
ساده دلم را به سوی آقا برد
ستاره
ی سحر شام کربلا بانو
نگاه
می کنی و می کُشی مرا بانو
مقیم
زلف تو حالی خراب میخواهد
چو
شمع سوخته جانی مذاب میخواهد
تمام
لشکر شب را به دست صبح بکُش
ببین
که خانه ما آفتاب میخواهد
بلند
می شود آری درفش دین خدا
رسول
دیگری این انقلاب میخواهد
دلا
زسینه می روی به شهر حسین
یقین
بدار که این شهر باب میخواهد
برای
آن که بماند وقار زینبی اش
شبیه
زانوی سقا رکاب میخواهد
غروب
علقمه اقتدار عباس است
عقیله
خواهر محمل سوار عباس است
تمام
نیزه نشینان تو را دعا کردند
میان
دشت بلا تو در غمت رها کردند
دمی
که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی
تو
را به کعب نی کینه ها جدا کردند
به
کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم
تو
را حقیر سرانگشتشان نما کردند
نگاه
خسته ی یک ناقه سخت می گریید
تو
را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند
زدیده
گریه ی باران نم نم آمده است
شب
تولد تو یا محرم آمده است
مهدی علی
قاسمی :
ماه زهرا تا که کردی تو در این ماه
حلول
شمس با دیدن نورانیتت کرد افول
پای گهواره تو سجده کند جبرائیل
بوسه بر دست تو امشب زده زهرای بتول
پای مدح تو به عالم همه حیران هستیم
در مقامات تو سرگشته و ماتند عقول
بی وضو دست نباید بزنم بر نامت
عصمت مطلقه دارید همانند رسول
حتم دارم به دلش نام شما را هم برد
توبه ی آدم اگر پیش خدا گشت قبول
مظهر نام حسین است به عالم نامت
«یا حسین» از دم ِ «یازینب» ما کرد
حلول
کار و بارش شده بیچارگی و در به دری
هرکسی که زگدایی درت کرد عدول
بی توسل به شما روز و شبم هست خزان
می شود رزق ، در عالم به نگاه تو نزول
زینت اهل سما ، زینت مادر ، زینب
زینِ اب ، زینِ نبی ، زینِ برادر ،
زینب
شیعیان در دلشان حب تو دارند همه
خانواده ، پدر و مادر و فرزند همه
از درِ خانه ی تو فیض رسیده است به ما
با نگاه تو شدیم عبد خداوند همه
هرکجا کار گره خورد خدا را دادیم…
…به نخ چادر مشکی تو سوگند همه
کوری چشم حسودان به زمین چرخاندند
دور تو ، دور سر فاطمه اسپند ، همه
خمسه ی طیبه با دیدن رویت امشب
در میان دلشان آب شده قند ، همه
زینت حیدری و آینه ی زهرایی
آمده برلب عشاق تو لبخند ، همه
در دفاع از حرمت نام تو را حک کردیم
روی هر چفیه و پیراهن و سربند ، همه
شهدای حرمت شیعه ی ناب
علی اند
دشمنان حرمت نطفه حرام اند همه
جان ارباب نگاهی تو بر این نوکر کن
این گدا را به دفاع از حرمت پرپر کن
حسن لطفی :
آیِنه در آیِنه نورِ مُکَرَم زینب است
جلوه در جلوه تجلیاتِ خاتم زینب است
خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب
است
زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب
است
آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب
است
با مُسَمَط با قصیده با غزل با مثنوی
صائِبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی
جودی و یَغما و نَیِر شهریار و مولوی
می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنزوی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم
زینب است
نامِ او پُر کرده عالم را حجابش بیشتر
خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش
بیشتر
غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر
محملش دارد تماشا و رکابش بیشتر
گفت با عباس پُشتیبانِ پرچم زینب است
شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر
است
مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر
است
سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است
عقل در توصیفِ او دیوان