عمر در شعر فارسی – نظامی
نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت
غروری کز جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی و خودپرستی
رها کن کان خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست
نمیشاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل ساله فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدی
بسا سخنی که از گیتی کشیدی
وز آنجا گر به صد منزل رسانی
بود مرگی به صورت زندگانی
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت ازین کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد دارینظامی
نحوه تولد عمر بن خطاب لعنة !
صهّاک
کنیزی حبشی بوده که از آن عبدالمطلب بوده و شترهای او را به چراگاه می
برده است. روزی در اثر ارتباط نامشروع با شخصی به نام نفیل صاحب پسری به
نام خطاب شد . پس از اینکه خطاب به حد رشد رسید ، در اثر ارتباط نامشروع
او با مادر خود (صهّاک) ، دختری به نام حنتمه ، به دنیا آمد . صهّاک بدلیل
ترس از مولایش آن دختر را در پارچه ای پیچیده و بر سر راه گذاشت . هاشم بن
مغیره او را یافته و به خانه برد و بزرگ کرد . وقتی حنتمه به حد رشد رسید ،
پدرش خطاب او را از هاشم خواستگاری کرده و با او ازدواج کرد و در نتیجه
این ازدواج موجودی به نام « عمر » به دنیا آمد . یعنی خطاب پدر و جد و دایی عمر بوده و حنتمه مادر و خواهر و عمه او بوده است که
این نسب به قدری مشهور بوده که در موارد مختلف وارد شده که هر گاه می
خواستند عمر را با حقارت خطاب کنند ، می گفتند : « یابن الصهاک الحبشیه »
که اشاره به نسب اوست .
منبع : ( بحار الانوار ۳۱/۹۷ و ۱۰۶ )
بر عمر حرومزاده لعنت
بر ابابکر زندیق لعنت
بر عثمان نعثل لعنت
بر عایشه بدتر از ف ا ح ش ه لعنت
بر اعضای شورای سقیفه لعنت
بر قاتل کوثر نبی لعنت
بر قاتل محسن علی علیه السلام لعنت
بر منکر وجوب اشهد ان علی ولی الله لعنت
بر غاصبین القاب امیرالمومنین علیه السلام لعنت
بر سنی و دوستارانشان لعنت
بر عمریان زمانه لـعـنـــــــتــــــ