تا چند سال
آینده همهی بچههای نوزاد به تراشه مجهز میشوند، همه دارای کد و رمز
میشویم که روی دست ثبت میشود و تمام اطلاعات از طریق بازوبند قابلدسترسی
است، در آن زمان دیگر کسی به کتاب احتیاجی ندارد؛ در جهان امروز دیگر وقتی
برای کتاب خواندن نیست و لازم است پیام کتاب را از طریق ابزارهای نو نظیر
تلویزیون و اینترنت منتقل شود؛ دنیا نو شده اگر زمانی مردم کتاب میخواندند
تلویزیون و اینترنت نبود! و … .
اینها بخشی از نظراتی است که میتوان بهجرئت ادعا کرد بهانهی
کتابنخوانی بسیاری از اقشار، حتی اقشار تحصیلکردهی جامعهی ماست. این
همان چیزی است که به افکار جهانسومی میخورانند تا جهانسومی باقی بمانند.
قومی که اهل کتاب نباشد سرش کلاه خواهد رفت. تلویزیون و اینترنت حکم غذای
آماده یا همان فستفود را دارد که زیاده خوردنش دیابت و چربی خون و چاقی به
همراه میآورد اما کتاب، غذای خانگی است با هزاران فایده!
افراط در دیدن تلویزیون قدرت تخیل و ذهنیت را تحلیل میبرد اما رادیو
این مشکل را اگر نگویم ندارد دستکم کمتر دارد؛ بااینهمه تنها بخشی از
اطلاعات رادیو مفید فایده است و همان بخش مفید هم به علت تخصصی شدن رادیو
در دنیای امروز فهم بسیاری از مطالبش را تا چند سال آینده برای آنان که
فرهیخته نیستند مشکل خواهد کرد. اینترنت فضای مجازی است و افراط در حضور در
این فضا برای شما چیزی جز انزوا و افسردگی و ضعف ذهن و اعصاب نمیآورد،
فضای مجازی اسمش با خودش هست، نمیتوان به فضای مجازی زیاد اعتماد کرد؛
شاید بتوانید از این فضا کتاب و مقاله به دست آورید که میتوانید، اما اگر
میخواهید دچار ضعف اعصاب و بینایی نشوید بهتر است همان متن را چاپ کرده و
بخوانید و یا به خلاصهی آن، که چهبسا کافی نباشد قناعت کنید.
اهمیت کتاب در چیست؟
اینکه کتاب چه ویژگیهایی دارد و چرا در جوامعی نظیر ژاپن باوجود آنهمه
فناوری و اینترنت چند ده مگ و شبکههای متعدد داخلی و ماهوارهای و مردمی
بهشدت اهل کار و تلاش، بازهم کتاب رونق دارد و فروش میلیونی بماند! اما
آیا بهراستی تلویزیون و اینترنت و امثال آن چقدر میتوانند جایگزین کتاب
شوند؟
آیا تلویزیون در جوامع پیشرفتهتر از ما نظیر آمریکا، مانع از این شده
که بزرگان عالم سیاست یا علم، از طریق رادیو مصاحبه و صحبت کنند؟ آیا نه
این است که باوجود تلویزیون و اینترنت هنوز هم رسانههای مکتوب در غرب و
ژاپن پرفروشند؟ آیا نه این است که باوجود رونق شبکهی خانگی ازجمله
آیپیتیوی هنوزم فیلمهای سینمایی آمریکا فاتح گیشههایند؟ چرا در آن
جوامع ابزار نو مانع رونق ابزار قدیمی نمیشود که هیچ بلکه همین اینترنت از
طریق وبگاههایی نظیر آمازون تبدیل به فروشگاه بزرگ کتاب شده است؟
حسن فناوری در این است که ابزار و هدف اطلاعات را تخصصی کرده است؛ آنچه در
کتاب هست در ماهنامه نیست، آنچه در ماهنامه هست در هفتهنامه نیست، آنچه در
هفتهنامه هست در روزنامه نیست، آنچه در روزنامه هست در اینترنت نیست،
آنچه در اینترنت هست در تلویزیون نیست، آنچه در تلویزیون هست در رادیو
نیست، آنچه در رادیو هست در تئاتر نیست و آنچه در تئاتر هست در سینما نیست.
و شاید ندانستن این مهم، باعث ضعف رسانههای ما باشد بهویژه رسانههای
مکتوب.
بهراستی چقدر میتوان انتظار داشت یک مستند، یک مجموعهی تلویزیونی، یک
فیلم سینمایی و یا حتی یک برنامهی کتابخوانی رادیویی یا تلویزیونی
بتواند مثل کتاب، حق مطلب را ادا کند؟ بد نیست چند مثال بزنم:
کارتون رامکال را یادتان هست؟ هماینک هم شبکه کودک در حال پخش آن است.
اسرترلینک بچهراکنی را یافته و یک سال نگه میدارد، مادرش را از دست
میدهد پدرش ورشکست میشود ناچار به نزد خواهرش میرود. این داستان واقعی
از یک سال زندگی استرلینگ نورث نویسندهی شهیر آمریکایی است ولی آیا سریال
به ما گفت استرلینگ برادر نویسندهی شهیر دیگر استلا نورث است؟ علاوه بر
عموی کشاورزش عموی دیگری دارد که مبلغ مذهبی در حوزهی آمازون است؟ داستان
مقارن جنگ جهانی اول بوده و هنریش برادر استرلینگ به جنگ رفته است؟ و البته
حتی این اطلاعات ویکیپدیایی آنقدر جامع نیست تا بدانیم چرا باوجود مرگ
مادر استرلینگ در سن 8 سالگی استرلینگ، تا 12 سالگیاش این نیاز حس نشد که
نزد خواهرش تئو برود و اصلاً چه چیز باعث شد که نام راکون را راسکال به
معنای حقهباز بگذارد؟ راسکالی که در دوبلهی فارسی رامکال شد که حداقل در
زبان انگلیسی برایش نتوانستم معنایی کشف کنم! و اصلاً یک محقق از طریق این
سریال چقدر میتواند بهاندازهی خود رمان، پی به واقعیتهای جامعهی
آمریکا در خلال جنگ جهانی اول ببرد؟ و یا با روحیات و ویژگیهای شخصی و
اجتماعی نورث آشنا شود؟
یا قصههای مجید که سریالش وی را از کرمان به اصفهان برد و تازه بعضی از
قسمتهایش اصلاً ربطی به اصل داستان نداشت و اقتباس از رمانهای دیگر بود!
چرا اینگونه است؟ چون هدف تلویزیون، اینترنت، سینما و … با کتاب فرق
دارد؛ بعضی چیزها را فقط با تلویزیون میتوان گفت و بعضی چیزها را فقط با
کتاب. برنامهسازان ناچارند شاخ و برگ بدهند و تلخیص کنند و حتی شخصیتهایی
بیفزایند، مانند شخصیت موش در ماجراهای نیلز یا شهید خجستهفر در سریال
شوق پرواز و حذف دیگر خواهران و برادران شهید بابایی، تا بتوانند پیام خود
را برسانند، از رمان بینوایان چند مجموعه و سینمایی با کلیات واحد و
جزئیات متفاوت ساختهشده است و معلوم هم نیست آیا حرف دل ویکتور هوگو را
توانستهاند بزنند یا نه؟
فرض کنید الآن بخواهند از کتاب «مدیر مدرسه» یا «خسی در میقات» فیلم یا
مستند بسازند آیا عمومیت مخاطبان ازنظر فرهنگی، سنی و اخلاقی اجازه میدهد
برخی از جزئیاتی را که جلال اشاره کرده مطرح کنند؟ شاید در «مدیر مدرسه»
علت کتک خوردن بچهپرروی مدرسه، کتک زدن همکلاسی قید شود که نادرست و البته
با توجه به فضای مخاطبان رسانه و هدف برنامهسازان، کاملاً درست است! اما
آیا شرایط فرهنگی ایران آن دوره را بهدرستی نشان خواهد داد؟
حتی در یک برنامهی مستند، مستندساز دهها کتاب و مقاله خوانده دهها
آزمایش انجام داده انواع اسناد را بررسی کرده و درنهایت به تصویر کشیده است
ولی باز محقق نمیتواند بدون انجام مطالعه و آزمایش شخصی و دیدن اسناد،
اظهارنظر قطعی کند؟ در مستند آنچه نتیجه میشود نتیجهگیری و تفسیر کارشناس
برنامه است که معلوم نیست چقدر دقیق و بیطرف بوده باشد؛ این برای
تازهکار و عوام تا حدودی کافی است.
حتی کتابخوانی رادیویی و تلویزیونی هم راهگشا نیست، زیرا مجبور به
تلخیص هستند چراکه شنونده معمولاً کمحوصلهتر و کمدقتتر از خواننده است
به همان اندازه که بیننده کمحوصلهتر و کمدقتتر از شنونده است.
وقتی میگوییم جامعه باید کتاب بخواند یعنی باید محقق شود، باحوصله
باشد، فکر نقاد داشته باشد و آمادهخور نباشد و در یککلام خواص باشد نه
عوام، که این است رمز پیشرفت و جهانسومی نبودن.
درنهایت این سؤال مطرح میشود که باوجود کتاب الکترونیک چقدر نیاز به کتاب کاغذی است؟
بهطبع در انتخاب ابزار باید مسائل روحی-روانی و سلامت جسمانی را هم
درنظر بگیریم، هرگاه صفحهای نوری آمد که ازنظر انعکاس نور، وضوح متن و
لامسه مثل کاغذ بود و هیچ تشعشع و پرتو مضر نداشت و در یککلام کوچکترین
تأثیر منفی بر روان و چشم نمیگذاشت و حتی مثل کتاب کاغذی آرامشبخش بود،
آنگاه میشود گفت و مدعی شد که با آمدن این فناوری، دیگر نیازی به کتاب
کاغذی نیست و زینپس باید ناشران، صرفاً کتاب نوری الکترونیک منتشر کنند.
بر ماست که کتاب بخوانیم ولو در فاصلهی 5 دقیقهای پیش از شام، دستکم
رمان و متون ادبی را از دست ندهید، زیان است که در طول عمرمان حداقل یکبار
امثال «کلبهی عموتم» و «گلستان» نخوانده باشیم.
|