درباره ی سوره ی انفال

انفال چیست؟

سه سهم از شش سهم به نام خدا و پیغمبر و امام است كه باید صرف مصالح كلی و
عمومی بشود. در اینجا نكته ی مهمی است كه به آن اشاره می كنم: ما با اهل تسنن در
آیه ی دیگری در همین سوره ی انفال نیز اختلاف نظر شدیدی داریم كه آن هم به همین
اهمیت است. آیه ی اول این سوره است: یَسْئَلونَكَ عَنِ الْاَنْفالِ قُلِ الْاَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسولِ
ای پیغمبر! از تو درباره ی انفال می پرسند. بگو انفال منحصراً مال خدا و پیغمبر است.
انفال یعنی چه؟ اهل تسنن می گویند انفال یعنی غنائم جنگی؛ آیه ی انفال هم
مربوط به غنائم جنگ است. و عجیب این است كه بعضی از مترجمین كه قرآن را به
زبان فارسی ترجمه كرده اند، اسم سوره ی انفال را گذاشته اند سوره ی «غنائم» (یا غنائم
جنگی) . این غلط است. ائمه ی ما گفته اند انفال اختصاص به غنائم جنگی ندارد؛ انفال
یعنی هر ثروتی كه بشر آن را با كار تحصیل نكرده و مفت و مجانی به دست او رسیده
است مثل ثروتی كه در طبیعت خود به خود به وجود می آید مانند جنگلها و منابع
استفاده ای كه در كوهستانهاست از مراتع و غیر آن. اینها مال خدا و پیغمبر است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 259یعنی پیغمبر در زمان خودش و امام در زمان خودش، به حكم اینكه حاكم مسلمین
است اینها را صرف مصالح عمومی و راه خدا می كند. یكی از انفال همین غنائم
جنگی است.
پس در آن آیه گفته شده است كه غنائم جنگی جزء انفال است. در آیه ی خمس
خدا اجازه داد كه از این مال عمومی چهار خمسش در میان سربازها تقسیم شود. [در اصل ] مال سرباز نیست و سرباز حق ندارد بگوید چون من جنگیده ام مال من
است. می گویند اگر تو برای غنیمت بجنگی، اصلاً جهادت باطل است. تو برای خدا
جنگیدی؛ خدا اگر بخواهد چیزی نصیب تو كند كرده است. از نظر شیعه غنائم
جنگی جزء انفال است. از اینجا ما به یك اصل و قانون دیگر پی می بریم. آنچه كه در
سر كوهها و شكم وادیها و جنگلها پیدا می شود و غنائم جنگی وغیره، جزء انفال
است و اختیارش با خدا و پیغمبر است یعنی مِلك شخصی كسی نیست. همچنین
ائمه ی ما گفته اند اختصاص به اینها ندارد، اگر شما گنجی هم استخراج كنید در واقع
مِلك شخصی كسی نیست، معادن هم در اصل ملك شخصی كسی نیست و حتی
كسی كه كار و كسب می كند، آن مقداری كه كار كرده است و خرج و مصرف كرده
ملك شخصی اش بوده، هر مقدار كه درآمد زائد دارد، مثل این است كه ملك
شخصی اش نیست، ولی خدا و پیغمبر به فرد اجازه داده اند كه در همه ی این موارد- با
اینكه در اصل ملك شخصی وی نیست از چهار خمسش استفاده كند و یك خمس
آن را به صاحب اصلی كه خدا و پیغمبر است بدهد یعنی به مصرف اجتماع برسد. می بینیم چهره ی آیه ی انفال و آیه ی خمس آنچنان كه شیعه تفسیر می كند با آنچه اهل تسنن
تفسیر می كنند از زمین تا آسمان متفاوت است. آن طور كه شیعه تفسیر می كند، یك
مفهوم بسیار عام و كلی می یابد و از یك نظر ارتباط پیدا می كند با نظام اقتصادی
اسلامی و از نظر دیگر ارتباط پیدا می كند با نظام حكومتی و سیاسی اسلامی.
در اینجا سؤالی پیش می آید كه جواب آن از روایات ائمه ی ما بیرون می آید. در
فقه ما شیعه این طور است كه خمس در واقع شش سهم می شود: سهم خدا، سهم
پیغمبر، سهم ذی القربی یعنی سهم شخص امام یا به اصطلاح سهم امام، و سه سهم
دیگر كه به آن می گویند سهم سادات؛ یتیمها و فقیرها و درماندگان سادات. این
سؤال را خیلی از امروزیها می كنند به دو صورت: یكی اینكه می گویند چرا اسلام
چنین دستوری داده؟ آیا این یك نوع امتیاز نیست كه اسلام برای فرزندان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 260خویشاوندان پیغمبر قائل شده و حال آنكه قوانین اسلام هیچ گونه امتیازی را
نمی پذیرد. این یك امتیاز اقتصادی است و امتیاز بزرگی هم هست. گذشته از این،
اصلاً چرا- مطابق فقه شیعه حساب سادات را از غیر سادات جدا كرده اند؟
می گویند فرض كنیم همه ی مردم دنیا مسلمان شده اند و می خواهند خمس بدهند
(زمان حضرت حجت مسلّم همین طور خواهد بود) یعنی یك پنجمِ اضافه درآمد
خود را بدهند. این، سر به بودجه ای می زند كه هیچ كشوری حتی آمریكا كه
ثروتمندترین كشور دنیاست بودجه اش این مقدار نخواهد بود. شما می گویید نصف
این پول را به عنوان سهم امام صرف مصالح كلی مسلمین كنید و نصف دیگر را به
سادات بدهید. اگر همه ی سادات دنیا را جمع كنند و این مقدار پول را به آنها بدهند، در
عرض یك سال هركدامشان میلیاردر خواهند شد، چه رسد به اینكه هر سال این
كار انجام شود. حتی همین تعداد شیعه ای كه اكنون در دنیا هستند، اگر بخواهند
خمسشان را بدهند و نصف آن را به سادات بدهند، پولی كه به سادات داده می شود
بودجه ی عظیمی را تشكیل می دهد. همه ی سادات هم كه فقیر نیستند؛ در میان آنها
عده ای ثروتمند هستند كه خودشان باید خمس بدهند. پس این بودجه ی كلان
تكلیفش چیست؟ و آیا این امتیازی است برای سادات؟
بعلاوه اگر یك مسئله ی دیگر را در نظر بگیریم اشكال شكل دیگری پیدا می كند. آن مسئله این است كه وقتی ما رساله ها را می خوانیم و روایات و فقه شیعه را مطالعه
می كنیم می بینیم به ما می گویند خمس را به هر سیدی نمی شود داد، به سیدی
می توان داد كه شرایطی دارد از قبیل اینكه متجاهر به فسق نباشد، در راه فسق پول
خرج نكند، علاوه بر اینها فقیر باشد یعنی نه واقعاً ثروتی داشته باشد كه از آن ثروت
بتواند زندگی كند و نه قدرتی داشته باشد كه با آن قدرت بتواند كار كند. پس اگر
سیدی در قدرت و توانایی اش هست كه به اندازه ی یك زندگی متعارَف و معمولی-
البته مقرون به قناعت نه مقرون به اسراف- برود كار و كسب بكند، نمی شود به او
خمس داد. پس تمام ساداتی كه ثروتمند یا قدرتمندند، به آنها هم نمی شود خمس
داد. باقی می ماند یك عده سادات فقیر كه تعدادشان بسیار كم است.
در اینجا اشكال دیگری پیدا می شود و آن اینكه می گویند به هر فقیر غیر سید
اگر خواستید زكات بدهید می توانید یكدفعه آنقدر بدهید كه او را غنی بكنید. به
عبارت دیگر شخصی سید نیست ولی فقیر هست، پولی غیر از خمس مثلاً زكات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 261وجود دارد. آیا ما می توانیم یكجا به این شخص مثلاً صد هزار تومان بدهیم در
صورتی كه خرج سالانه اش فقط ده هزار تومان است و نود هزار تومان دیگر را برای
خودش سرمایه قرار می دهد؟ بله می شود داد. به سید چطور؟ آیا می شود به یك
سید، یكجا به مقداری خمس داد كه هم خرج سالانه اش بگذرد و هم بقیه را برای
خودش سرمایه قرار دهد؟ می گویند: نه.
این سختگیری در مورد سادات نیز هست كه آن كه خمس می گیرد باید مثل
آنها كه زكات می گیرند فقیر باشد. سختگیری علی حده ای در مورد سادات هست و
آن اینكه فقط به اندازه ی خرج سالش می توان به او داد، نمی شود او را با پول خمس
غنی كرد. پس ما به بن بست دیگری گرفتار شدیم. تا حالا می گفتیم اگر مردم دنیا
خمس بده باشند و خمسها را به سادات بدهیم اینها میلیاردر می شوند. یكدفعه به این
دستور برخوردیم كه خمس را به سادات ثروتمند یا قدرتمند ندهید، به فقیرشان
بدهید، آنهم به اندازه ی خرج سالش. پس این بودجه ی خمس اصلاً مصرف ندارد. ما
چگونه آن را به مصرف برسانیم؟ بنابراین اینكه گفته اند خمس را برای سید قائل
شدن امتیاز است، معلوم شد امتیاز نیست زیرا می گوید خمس را به سید فقیر بدهید،
بعلاوه سختگیری هم شده است كه از خرج سالش بیشتر ندهید. ولی اشكال به این
صورت برای ما باقی می ماند كه این بودجه ی كلان را اسلام برای چه مصرفی معین
كرده است؟
ائمه به ما جواب داده اند كه اصلاً معنی اینكه در این آیه گفته شده است سهم
خدا، سهم پیغمبر، سهم ذی القربی، سهم یتیم، سهم مسكین و سهم ابن السبیل، این
نیست كه بروید خمس را میان اینها تقسیم كنید. اینها گویی نامزد این سهام شده اند. ریشه و اساس خمس این است كه باید به دست پیغمبر برسد و بعد از پیغمبر هم به
دست امام برسد؛ پیغمبر یا امام، سادات را از این بودجه تكفل می كنند. اگر احیاناً
زمانی بود كه خمس نرسید، از بودجه ی دیگر باید آنها را تكفل كرد. اگر این بودجه
رسید، به اندازه ی متعارف تكفل می كنند، باقی اش را به مصرف مصالح عامه
می رسانند. پس در واقع آن مقداری كه زائد بر مصرف سادات فقیر است نیز تعلق
دارد به مصالح عمومی مسلمین. این است كه اگر چه در زمان ما سید فقیر زیاد است
و زیادتر از سادات فقیر، خمس بده وجود دارد، ولی بعضی از علما احتیاط می كنند
و می گویند سهم سادات را بدون اجازه ی مجتهد و حاكم شرعی ندهید، روی همین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 262حساب كه ائمه گفته اند: لَهُ ما فَضَلَ وَ عَلَیْهِ ما نَقَصَ یعنی سادات باید در كفالت امام یا
نایب امام باشند، اگر خمس كسر آمد [امام یا نایب امام ] باید از جای دیگر بدهد، و
اگر زیاد آمد، به آنها نمی دهد، صرف مصالح عامه ی مسلمین می كند.
بنابراین اشتباه است كه كسی خیال كند بنا بر مذهب شیعه [1] بودجه ی كلانی را
برای سادات قرار داده و خواسته اند سادات را به این وسیله پولدار كنند. از غیر
بودجه ی خمس می شود غیر سید را ثروتمند كرد اما از بودجه ی خمس كه به سید
می دهند، به هیچ وجه جایز نیست آنقدر به او داد كه از حد زندگی عادی و
سالانه اش بیشتر باشد، و این مَثَل عوامانه كه «به سید خمس می رسد ولو اینكه
ناودان خانه اش طلا باشد» دروغ است. خیر، به سید خمس نمی رسد ولو اینكه
ناودان خانه هم نداشته باشد، اما به شرط اینكه قدرت كار داشته باشد و بتواند كار
كند و زندگی اش را اداره كند. آنچه اسلام و فقه ما می گوید و آنچه در رساله ها
نوشته اند همین است كه عرض كردم نه غیر این.
پس بنا بر مذهب تشیع كه دایره ی خمس خیلی وسیع است، اشكال امتیاز
اقتصادی سادات مطرح است و عرض كردیم ائمه ی ما به آن جواب قاطعی داده اند كه
به اصطلاح معروف مو لای درزش نمی رود. باقی می ماند یك سؤال دیگر، و آن
اینكه بسیار خوب، امتیاز اقتصادی برای سادات نیست ولی چرا اسلام یك حساب
مخصوصی برای سادات باز كرده؟ مثلاً یك شركت از راههای مختلف درآمدی
دارد. در مقابل، مصرفهای مختلف هم دارد. قهراً وقتی كه این شركت بودجه ی خود را
تنظیم می كند، هر مصرفی را از یك درآمد خاص تأمین بودجه می كند و اگر بخواهند
مصرفی را از یك بودجه ی دیگر تأمین نمایند باید یك علت و ملاكی داشته باشد. حال ما قبول كردیم كه برای سادات امتیاز اقتصادی در كار نیست ولی یك امتیاز
روحی و روانی یا بالاخره یك اختصاص كه هست، و آن اینكه سادات فقیر
اختصاصاً باید تحت نظر پیغمبر یا امام یا نایب امام اداره بشوند. زكات غیر سید به
سید نمی رسد و اینها فقط از خمس می توانند استفاده كنند. این جدایی برای
چیست؟
در اینكه در اسلام بعضی احكام داریم كه از مختصات سادات است شكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 263نیست، و این نشان می دهد كه اسلام می خواهد سلسله ی نسب سادات، این نژاد،
مشخص باقی بماند. به نظر ما در اسلام بیش از این عنایتی نیست كه اولاد پیغمبر با
دیگران مخلوط نشوند به شكلی كه نسبشان گم بشود. مانعی ندارد كه با دیگران
ازدواج كنند، سید از غیر سید زن بگیرد یا غیر سید از سید زن بگیرد، ولی اسلام
می خواهد نسبشان را از ناحیه ی پدران ثابت نگاه دارد. در نتیجه یك احساس روحی
در افراد پیدا می شود، می گوید من از اولاد پیغمبرم، من از اولاد علی بن
ابی طالب علیه السلام هستم، من از اولاد حسین بن علی علیه السلام هستم، اجداد من در گذشته
چنین بودند، دارای چنین فضیلتهایی بودند. این امر سبب می شود كه طبقه ای از
مردم، عامل نژاد، محركشان بشود به سوی اسلام، نه برای كسب یك امتیاز اقتصادی
بلكه برای اینكه در راه اسلام فعالیت بیشتری بكنند. و شاید ژنهایی كه به وراثت
می رسد، كم و بیش در بسیاری از نسلها ظهور می كند و تاریخ هم نشان داده است كه
سلسله ی جلیله ی سادات و بالاخص علویین سادات، از صدر اسلام تا عصر حاضر،
یك رگی در وجودشان وجود داشته كه اینها را بیشتر از دیگران به حمایت از اسلام
برمی انگیخته است. اكثر قیامهای مقدس دوره ی امویها و دوره ی عباسیها توسط علویین
صورت گرفته است. در دوره های بعد هم، در میان طبقات مختلف علما، حكما و
ادبا، افرادی كه از پیغمبر نسب می برده اند، به نسبت، از سایر افراد در راه اسلام فعالتر
بوده اند؛ زیرا غیر از آن خاصیت طبیعی [اسلام ] كه بالطبع آنها را برمی انگیخته
است، این حالت روانی كه احساس می كرده اند ما اولاد پیغمبر هستیم و از دیگران
اولویت داریم به اینكه زنده نگهدارنده ی این دین و عمل كننده به این دین باشیم، اینها
را وادار می كرده است كه در حمایت اسلام بیشتر بكوشند. با اینكه نسبت تعداد
سادات به عموم مردم، درصد ناچیزی را تشكیل می دهد، ولی وقتی كه به حوزه های
علمیه نگاه می كنیم، می بینیم كسانی كه به فكر می افتند بیایند طلبه شوند و تحصیل
علم كنند، شاید یك ثلثشان سید هستند. همان احساس سیادتی كه می كنند، آنها را
بیشتر وادار به این كار می كند. در عصر حاضر می بینید تمام مراجع تقلید سید
هستند. در میان مراجع تقلید گذشته غیر سید هست ولی بسیار كمتر از سید.
می دانید سید جمال الدین اسدآبادی یك مصلح بزرگ اسلامی بوده و در حدود
نودسال پیش می زیسته است. زمان او با زمان ما خیلی فرق داشته یعنی ملت اسلام
در زمان او نسبت به زمان ما خیلی خواب رفته تر بوده اند. هنوز هم خواب رفته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 264هستند. او اغلب كشورهای اسلامی را رفته و در همه جا هم فعالیت كرده است. وی
ملیت خود را مخفی می كرد و از اینكه بگوید اهل كدام كشور هستم ابا داشت. چنان كه محققین ایرانی تحقیق كرده اند و ظاهراً تحقیقشان هم درست است، این
مرد ایرانی بوده. ولی او به هرجا كه می رفت نمی گفت من ایرانی هستم، برای اینكه
اگر می گفت من ایرانی هستم، آن عرب یا افغانی علیه او تحریك می شد و می گفت
من بیایم حرف یك ایرانی را بپذیرم؟ ! مخصوصاً در میان سنیها اگر می گفت من
ایرانی و شیعه هستم، كارش پیش نمی رفت. كسی از ایران بلند شود برود مثلاً به
مصر، بگوید من ایرانی و شیعه هستم، و بعد همه ی علمای مصر بیایند زیر بالش را
بگیرند و به عنوان شاگردی در مقابل او زانو بزنند! این یك امر عملی نبود. اغلب
می گفت من افغانی هستم، زیرا مدتها در افغانستان بوده؛ و چون اكثر افغانیها سنی
بودند آنها احساس ضدیت نمی كردند یا لااقل بدبین نمی شدند كه بگویند این آمده
برای اینكه ما را از مذهبمان برگرداند. در امضاهای خودش مختلف امضا می كرده. شاید زمانی كه در مصر بوده مصری امضا می كرده و زمانی كه در افغانستان بوده
افغانی. ولی آن طور كه نوشته اند یك چیز را از اسم خودش نینداخته است و همیشه
در امضاهای خود آن را دارد و آن، كلمه ی «حسینی» است. امضا می كند «جمال الدین
حسینی» . عنایت دارد كه مردم بدانند او از فرزندان حسین بن علی علیه السلام است، و
واقعاً هم سید بوده است و خودش این طور حس می كرده كه از خون حسین بن
علی علیه السلام چیزی در رگهای او وجود دارد.
بنابراین آن طوری كه ما از مجموع احكام و مقررات اسلام در باب خمس
استنباط كرده ایم، با ضمیمه كردن آیه ی انفال و آیه ی خمس به یكدیگر به این نتیجه
رسیدیم كه مسئله ی خمس دایره ی بسیار وسیعی دارد همان طور كه شیعه گفته اند، نه
اینكه یك امر محدود و كوچكی باشد از فروع جهاد آن طوری كه اهل تسنن
گفته اند. و فقه اسلام در این باب هیچ گونه امتیاز اقتصادی به سادات نداده است و
فقط عنایت بوده به یك حالت روانی كه در سادات باقی بماند، نسبشان را حفظ
كنند، همان طوری كه حفظ كرده اند و سادات اغلب، سلسله ی نسبشان را می دانند كه به
چه ترتیب به پیغمبر می رسند. و اسلام خواسته است از این حالت روانی استفاده و
نتیجه گیری كند، همچنان كه نتیجه گیری هم كرده است.
وَ اعْلَموا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ بدانید از هر غنیمت و فایده ای كه شما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 265می برید، یك پنجمش مال شما نیست، به نام خدا و به نام پیغمبر و به نام ذی القربی
است. اینكه می گوید به نام پیغمبر، شیعه و سنی قبول دارند كه خمس منحصراً
مربوط به زمان پیغمبر نیست و مربوط به بعد از پیغمبر هم هست، و چون پیغمبر از
دنیا می رود معلوم می شود مقصود این نیست كه خمس صرف شخص پیغمبر بشود. و به نام ذی القربی خویشاوندان پیغمبر. در اینجا نگفته ذووالقربی: خویشاوندان،
می گوید: خویشاوند. كلمه ی «ذی القربی» در قرآن، چنان كه روایات ما هم تفسیر كرده
است، یعنی «معصومین» كه این هم حساب خاصی در قرآن دارد. وَ الْیَتامی وَ
الْمَساكینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ
یتیمان سادات، مسكینهای سادات و ابن السبیل های سادات. اینها از این بودجه باید تأمین بشوند، نه اینكه هر چه این بودجه هست صرف اینها
بشود. اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ اگر شما به خدا ایمان دارید و
به آنچه كه بر بنده ی خودمان نازل كردیم در روز بدر، آن روز عظیم كه در آن، میان
حق و باطل جدایی واقع شد؛ باطل، باطل شناخته شد و حق، حق. اشاره به آیاتی
است كه در روز بدر نازل شد، چون شأن نزول این آیات بعد از جنگ بدر است. قرآن برای جنگ بدر كه از نظر نظامی و اقتصادی و تعداد نفرات، بسیار جنگ
كوچكی بوده است ولی از نظر اجتماعی و معنوی یكی از آن چهارراه های تاریخ
دنیاست، اهمیت فوق العاده قائل است. در اینجا آن روز را «یَوْمَ الْفُرْقان» نامیده، آن
روزی كه حق و باطل از یكدیگر جدا شدند یعنی باطل، باطل شناخته شد و حق،
حق؛ روزی كه جریان امر نشان داد كه یك دستی در كار است كه نیروی حق را اگر
در راه حق و صحیح گام بردارد، هرچند نیروی باطل نیرومندتر باشد، پیروز
می گرداند. وَ اللّهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ خدا بر هر كاری تواناست. خدا می تواند [صحنه
را] به گونه ای نشان بدهد كه در نتیجه، یك نیروی مادی ضعیف ولی بر مُرّ و اساس
حق را كه خالص و مخلص در راه خدا قدم برمی دارد بر یك نیروی مادی قوی كه در
راه باطل گام برمی دارد پیروز كند. و صلی اللّه علی محمد وآله الطاهرین.


ثواب صلوات بر حضرت زهرا (س)

یكى از عبادت‎هاى دینى درود و صلوات
فرستادن بر حضرت ختمى مرتبت و اهل بیت معصوم آن حضرت است. این عبادت ریشه
قرآنى دارد و خداوند متعال در قرآن به آن دستور داده است. «ان الله و ملائكته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.» (1)

در
روایتى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمده است كه درود فرستادن بر حضرت
فاطمه زهرا (ع) آثار معنوى بالایى دارد و در قیامت ‏شایستگى الحاق به
پیامبر اكرم(ص) را براى انسان فراهم مى‏ كند. پیامبر اكرم (ص) فرمود:

 

«یا فاطمة من صلى علیك غفر الله له، و الحقه بى حیث كنت من الجنة؛ اى فاطمه! هر كس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را مى ‏آمرزد و در هر جاى بهشت كه باشم وى را به من ملحق سازد.»

كیفیت صلوات بر حضرت زهرا (س) چنین است:
«
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ
الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ »
(2)


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top