داستان وحشتناک درباره دخترکی در کنار جاده
ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه
بودم. من در «بیگو» واقع در شمال جزیره «گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط
ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد. سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعتم از حد
مجاز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که ناگهان دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نگاه خیره اش را کاملا روی
خود احساس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و
سال در آن وقت شب کنار جاده چه می کند، می خواستم دنده عقب بگیرم که ناگهان احساس کردم شخصی
نزدیکم حضور دارد. وقتی از آینه، نگاهی به عقب انداختم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ چرا که
همان دختربچه را دیدم که صورتش را به شیشه پشت ماشین چسبانده بود. ابتدا تصور کردم که دچار توهم
شده ام، در نتیجه بعد از کلی کلنجار رفتن، دوباره از آینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانی که چیزی را
ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. وقتی به کنار جاده نگاهی انداختم، آنجا هم اثری از دخترک ندیدم. آینه ماشین
را رو به بالا قرار دام تا بار دیگر با آن صحنه های هولناک مواجه نشوم. اگرچه، هنوز هم همان احساس عجیب
همراهم بود، احساس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی وحشت زده، به سرعت به سمت منزل به
راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به علت رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند. طولی
نکشید که آن احساس عجیب را از یاد بردم و از این که به خانه خیلی نزدیک شده بودم، تا حدی احساس
آرامش می کردم ولی…درست زمانی که مقابل راه ورودی خانه مان رسیدم، همان احساس عجیب- که این
مرتبه عجیب تر از قبل بود- به سرغم آمد. وقتی به سمت پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آنجا دیدم؛ او کنار
پیاده رو نشسته بود و به من لبخند می زد!
من که از فرط حیرت شوکه شده بودم، ناگهان کنترل ماشین را از دست دادم و با درخت مقابل خانه برخورد
کردم. و در حالی که بیخود و بی جهت نعره می زدم، از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و
فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار
است. ابتدا پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی وقتی کل ما وقع را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم
پرداخت که چرا آبروریزی به را ه اندخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و ماشین را درب و داغان کرده ام.
ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام.
چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آنجا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم.
ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک به همراه خانواده اش در اثر یک سانحه رانندگی کشته شده بود. البته
مطمئن نیستم، ولی تصور می کنم که آن شب، او قصد داشت سوار ماشینم شود. هرگز آن شب کذایی را از
یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیروقت به خانه بر می گردم، شخصی را همراه خود می کنم تا
تنها نباشم!
روح چیست و در کجاست؟ روح چیست ودر کجاست؟
براستی روح چه معنا دارد ؟ آیا تا بحال به این سئوال فکر کرده اید. اگر به کتا ب لغتنامه انگلیسی به فارسی مراجعه کنید . معا نی متفاوتی ازروح مشاهده می کنید. مثل روح ، جان ، روان ، شبح ، جن و الهام … اگر به لغتنامه آلمانی به فارسی مراجعه كنید . بااین کلمات برخورد می کنید . مثل معنویت، روحیه ، ذهن، هوش، جاندار و روان و ….. با مراجعه به كْتب ادبی و یا هر كتابی امثال آنها در باره روح . نه تنها از روح چیزی متوجه نمی شوید . بلکه بیشتر از قبل گمراه وسرگردانتر میشوید.
به دلیل اینکه مولفین این نوع کتابها هم از روح اطلاعی ندارند، و نمی
توانند به ما کمک کنند. کلمه روح در ادبیات ما با ترکیبهای مختلفی استفاده
شده است. در همه ادیان معتبر جهان هم،از آن بارها و بارها نام برده شده است. بخاطر همین بنظر همه ما خیلی آشنا می آید، ولی با وجود این آنرا نمی شناسیم.
بطور روزمره و عامیانه ما کلماتی مانند، روح پاک یا روحش شاد، یا عذاب
روحی و یا کلماتی امثال این را استفاده میکنیم. بدون اینکه متوجه باشیم، که
ما در باره چه کلمه والائی صحبت می کنیم. و هیچکس هم که تا به حال
نتوانسته است آن را ببیند، یا لمس کند. همه اطلاعات ما از یکسری کلمات نا
مفهوم و بی محتوا تشکیل شده است . و از نقل و قول کردن این کلمه هیچگونه
بیم و هراسی هم نداریم . همچنین در نمایشهای درام و کارهای هنری از روح به
عنوان شبح و یا جن استفاده می کنیم. فقط برای ترس، یا خنده بیننده ، آنرا
بکار می بریم.
در بسیاری از ادیان، از روح برای ترساندن معتقدین به آن دین استفاده می
کنند . در بعضی از ادیان معتبرجهان، روح بعد از مردن، مطرح و شناخته می شود
. مثل آنکه گفته شده است، که روح در شب اول قبر به کالبد مرده بر می گردد،
و مرده را برای مدتی زنده می کند، تا بتواند آن شخص به سئوال و جواب ملکه
شب اول قبر جواب بدهد، و جواب کارهای نیکش ( ثوابها ) و یا اعمال بدش ( گناهانش ) را بگیرد و روح در آن موقع قضاوت می شود. بعد
از آن روح ما باید منتظر بماند تا در روز قیامت همراه با جسم ما که دو
باره متولد شده به بهشت و یا جهنم برود. البته این تعریفی است که به ما ارث
رسیده است . ولی نکته قابل توجه این است که ، ما قبل از مردن از روح
هیچگونه اطلاعی نداریم ، ولی بعد از مردن با روح خودمان روبرو می شویم. بوداییان معتقدند که
روح از مملکتی به مملکتی دیگر حرکت می کند، و شخص مرده که، روح از آن جدا
شده است ، در جسم نوزاد دیگری حلول می کند و دو باره به زندگی نو در کالبد
جدیدی ادامه خواهد داد و از نظر دین هندو ، روح نوری است که از حضرت شیوا
( یکی از خدایان ) به بدن هر کس منعکس میشود . ولی بعد از مطالعه کردن روح
در ادبیاتها و ادیان مختلف برای همگان واضح و آشکار ا ست، که هیچکدام با
روح آشنا نیستند.
نمیدانند که روح یعنی چه ، و دلیل بزرگ آن، خود ما هستیم . که خودمان را
نمی شناسیم . و اگر ما قادر به خودشناسی باشیم . روح به خودی خود شناخته
میشود و نیازی به کاوش و تحقیقات در ادیان مختلف نمی باشد . ما در جهان با
میلیونها تعریف روبرو هستیم . ولی باید بدانیم که فقط یکی از آنها حقیقت ا
ست . حقیقت این است که ما باید به دانشی برسیم که بفهمیم که ما روح هستیم . من و شما و همه انسانها روح هستیم. نه آن جسمی که ما آن را مشاهده میکنیم.
نکته قابل اشتراک در همه ادیان معتبر جهان این مطلب می باشد، که محل
استقرار روح در قلب هر انسان می باشد . بدن ما حامل و نگهدارنده و مرکب و
یا معبد روح می باشد ،همان روحی که خداوند در قلب ما مستقر کرده است . اما
در قرن اخیر در باره بدن، و این معبد، تحقیقات بسیاری بعمل آمده است و
مطالعات زیادی در باره آن شده است . در مورد بدن پزشکان بهتر میتوانند
اطلاعات لازم را در اختیار شما عزیزان قرار بدهند، چرا که ادامه این مطلب ،
راجع به بدن در بحث ما نمی گنجد ، برای شناخت روح، ما نیاز به وسایلی
داریم ، مثل بررسی یک کشور، که نیاز به نقشه مورد نظر داریم . با داشتن
نقشه آن کشور می توانیم. به مشخصات آن آشنا شویم. یعنی نقشه ، عامل شناسائی
آن کشور میباشد. مملکت روح ، یا شناسائی مکان روح ، نیاز به یک عامل (
نقشه ) دارد، که آنرا بشناسیم. آن نقشه راهنما و هدایت کننده ما چیزی نیست.
جز کندالینی که در مبحث کندالینی آن را مفصلأ توضیح داده ایم. ولی در این
قسمت باید گفت که از برکت حرکت کندالینی در هر شخص و با پیوستن به روح و
روان ، در بدن ما هیجان و ارتعاشی به بار می اورد. و یک لرزش و یا یک
ارتعاش ملایمی اندام ما را در بر می گیرد . در این حالت انسان مثل یک پرنده
احساس سبکی کرده ومی خواهد به کهکشان پرواز کند، و به همه انسانها نوید
آزادی و پیوند روح و جسم را برساند. در این حالت است که شما با روح خودتان
آشنا می شوید، و یواش یواش متوجه خواهید شد که روح به شما کمک خواهد کرد.
که چگونه بتوانید بدنتان را در کنترل خود درآورید، و توسط آن هدایت خود را
به دست بگیرید .
با برخورد و با آشنائی با عکس العمل های بدن خودتان متوجه میشوید. زمانی
که شما با روح خود پیوند پیدا کنید ، بدن شما از جمله دستان شما گواهی
خواهند داد، که آیا شما با روح خودتان و یا با خالق خودتان ارتباط دارید یا
نه ؟
این گواهی نشانگر روح میباشد. که شما به آن ملحق شده اید و معنای روح را
عملأ احساس میکنید . دیگر نه در کتابها و نه در فرهنگها و در مذاهب به
دنبال آن نمی گردید، بلکه خودتان با آن آشنا شده اید و با آن برخورد کرده
اید و با آن عملأ ارتباط بر قرار می کنید. در
زندگی روزمره، روح خودتان، رابط شما، و خداوند و کل کائنات خواهد بود و
روح همیشه به شما کمک خواهد کرد که به سئوالاتی که توسط تفکر و علم خودتان
که تا بحال به آن نرسیده اید و همیشه بدون جواب مانده است بدست بیاورید ، و
به آرامشی برسید که میلیونها انسان در پی آن هستند . امیدواریم با این
مطلب چکیده در باره روح،توانسته باشیم گوشه ای از سوالهای شما را دراین
باره جواب
داده باشیم. که واقعأ جای بحث بسیار دارد. ولی متأسفانه امکان بحث کلی را
در این صفحه را نداریم. امیدواریم شما متوجه مفهوم روح شده باشید و به آن به صورتی بنگرید که واقعیت دارد، نه آنکه به ما گفته اند.