خوشبختی در زناشویی با این قوانین

خوشبختی در زناشویی با این قوانین

زندگی‌های زناشویی در این 10ساله گذشته خیلی تغییر كرده‌اند. قانون‌های
قدیمی خوشبختی، دیگر این روزها معنای‌شان را از دست داده‌اند و زن و شوهرها
مجبور شده‌اند كه برای ساختن یك زندگی شاد و آرام، قانون‌های جدید را
بشناسند و مطابق‌شان پیش بروند. در زمانه‌ای كه آدم‌ها برای شروع زندگی
مشترك‌شان انتخاب را حق خود می‌دانند و‌ حاضر نیستند به صرف زندگی زیر یك
سقف، از معیارهای‌شان دست بكشند، خوشبختی هم معنای دیگری گرفته. اگر در سال
های قبل نبود دعوا و كش مكش مهم‌ترین نشانه عشق و خوشبختی تلقی می شد،
آدم‌های این روزها به‌دنبال موضوعات دیگری برای اثبات خوشبختی و محبت‌شان
هستند. اگر قصد ساختن یك زندگی را دارید یا این‌كه فكر می‌كنید ازدواج‌تان
كمی از تب و تاب افتاده اما نمی دانید چرا، بهتر است با قانون‌های جدید
ازدواج آشنا شوید و با كمك‌شان زندگی عاشقانه‌تری را بسازید.


 شبيه مادربزرگ‌تان زندگي مي‌كنيد؟

پاي
خاطرات مادر بزرگ‌تان كه بنشينيد، پر است از اتفاقاتي كه منطق‌شان را درك
نمي‌كنيد. از آشنايي و تصميم براي ازدواج گرفته تا مهماني‌هاي خانوادگي يا
دلايل‌شان براي بچه‌دار‌شدن. نگاه به همين خاطرات روزمره كافي است تا
ببينيد كه زندگي امروز شما با آن روزها چقدر فرق كرده و مردي كه حالا نقش
همسري و پدري‌اش را بازي مي‌كند، چقدر با مرد خانه مادربزرگ‌تان تفاوت
دارد.
 
وقتي كه به زندگی‌های همین چند دهه قبل فكر می‌كنید، فورا
پدر بزرگ‌ها و مادر‌بزرگ‌ها را به‌دليل تصمیمات نادرست و شیوه غلط زندگی
شان متهم می‌كنید. از نظر شما كه در دنیای جدید راه می‌روید، كار می‌كنید و
وقت می‌گذرانید، زندگی زیر یك سقف، زمین تا آسمان با آن روزها تفاوت دارد.

در
همین دنیای جدید و بین همین آدم‌های هم سن و سال‌تان، زندگی‌هایی می‌بینید
كه تمام و كمال شبیه به زندگی پدربزرگ و مادربزرگ‌تان است. حالا با قاطعیت
بیشتری برای قضاوت‌كردن دست به كار می شوید و آن‌ها را نه تنها به‌دليل
اشتباهات‌شان بلكه به‌خاطر پیروی از قانون‌های منسوخ شده قدیمی متهم
می‌كنید.

دست نگه دارید. قبل از آن‌كه به قضاوت كردن ادامه دهید
نگاهی به زندگی خودتان بیندازید. قطعا هنوز هم ردی از قانون های قدیمی در
آن پیدا می كنید. قانون‌هایی كه در زندگی‌‌تان ریشه دوانده‌اند و عامل اصلی
مشكلات‌تان هستند. شاید آنقدر با آن‌ها زندگی كرده باشید كه شناخت‌شان
برای‌تان آسان نباشد. ما چند متهم اصلی را از میان هزاران قانون قدیمی
معرفی می‌كنیم و از جایگزین‌های‌شان می‌گوییم. بعد از خواندن این چند صفحه
بار دیگر به زندگی‌‌تان نگاه كنید. كدام یك از این قانون‌ها هنوز در خانه
شما حكمفرما هستند؟


   زنداني كردن ممنوع

  قانون قدیمی:
تمام وقت آزادتان را با هم بگذرانید و اگر هم همسرتان خواست كه كمی از این
وقت را بدون شما خرج كند، حتما به او شك كنید و مانعش شوید. بعد از ازدواج
زندگی شما در همسر و فرزندان‌تان خلاصه می‌شود و دلیلی ندارد دوستان‌تان
را به این بازی وارد كنید.

قانون جدید: گاهی
با دوستان‌تان بیرون بروید و وقت‌تان را بدون همسرتان و در كنار آن‌ها
بگذرانید. این موضوع نه تنها به زندگی مشترك شما آسیب نخواهد زد بلكه اگر
در موردش زیاده روی نكنید، مي‌تواند آن را غني‌تر و شادتر هم بكند. يادتان
نرود كه همسر شما تنها موجود زنده اطراف‌تان نيست و نبايد باشد.

زن و
شوهرهاي قديمي زياده از حد به هم چسبيده بودند. جزءجزء زندگي آن‌ها با
كنار هم بودن تعريف مي‌شد. حتي اگر يك روز عصر دوستي به يكي از آن‌ها زنگ
مي‌زد و براي شام دعوتش مي‌كرد، نخستين كاري كه اين زن يا مرد انجام
مي‌دادند خبر دادن به همسرشان و دعوت كردن او بود يا گاهي هم صرف‌نظر از
اين تفريح به‌دليل نبودن فرد مقابل‌شان. اما زن و شوهرهاي جديد ديگر اينطور
زندگي نمي‌كنند. آن‌ها دوستان خودشان و تفريحات خودشان را دارند. شايد
حضور نزديكاني كه الزاما براي آن‌ها يك دوست خانوادگي به حساب نمي‌آيند يكي
از دلايل آزادانه‌تر زندگي كردن زن و شوهرهاي امروزي باشد. يك تحقيق
بين‌المللي مي‌گويد، اين روزها زنان و مردان، قبل از آن‌كه ازدواج كنند
سال‌ها درس مي‌خوانند و كار مي‌كنند و به همين دليل پيش از آشنايي با
همسرشان، جمع وسيعي از دوستان مختلف را در كنار خود دارند كه مي‌توانند بعد
از ازدواج هم با آن‌ها وقت بگذرانند. محققان مي‌گويند، اين موضوع يك اتفاق
منفي نيست بلكه مي‌تواند زندگي زناشويي شما را هيجان‌انگيزتر كند و به آن
طراوت بيشتري ببخشد. پس به جاي حسادت و دربند كردن هم، تلاش كنيد بدون
فاصله گرفتن از يكديگر، دوستان و تفريحات خودتان را داشته باشيد و با كمي
انعطاف به همسرتان هم اين حق را بدهيد. البته يادتان نرود كه مقدار زيادي
از يك چيز خوب مي‌تواند يك چيز بد را به‌وجود بياورد. به بهانه يك قانون
جديد هرگز زياده روي نكنيد و از يك زندگي مشترك، زندگي 2آدم بي‌تعهد زير يك
سقف را نسازيد.


  تقسيم كار بر اساس توانايي

قانون قديمي:
كارهاي خانه و بيرون بايد به يك نسبت بين زن و شوهرها تقسيم شود. اين
عادلانه‌ترين وضعيت موجود است و هيچ‌‌كس نبايد بيشتر از ديگري جور زندگي را
بكشد. اگر يكي از شما بيرون از خانه كار مي‌كنيد دليلي ندارد در خانه
مسئوليتي بگيريد و اگر هر دوي شما شاغليد، كارهاي خانه را هم بايد به يك
اندازه و بدون كم و كاست با هم تقسيم كنيد.

قانون جديد:كارهاي
خانه را به نسبت علاقه، زماني كه در اختيار داريد و مهارت‌هايي كه داريد
تقسيم كنيد و براي باقي مانده كارها به تفاهم برسيد. دليلي ندارد كسي كه
آشپزي بهتري دارد به دليل آن‌كه احساس وظيفه نمي‌كند از اين كار صرف‌نظر
كند.

مردهاي امروز بيش از پدران‌شان از كارهاي خانه سر در مي‌آورند.
آن‌ها غذا درست كردن را بلدند و مي‌توانند خانه را تميز كنند. براي انجام
كارهاي خانه، رسيدگي به بچه‌ها و مهماني دادن‌ها گاهي خيلي بيشتر از زن‌ها
سليقه به خرج مي‌دهند و در خيلي از كارها هم مهارتي دارند كه ممكن است
همسرشان نداشته باشد. البته هنوز هم زنان سهم بيشتري از مجموع وظايف خانه
را به‌عهده مي‌گيرند و با وجود اين‌كه به بازار كار و درآمدزايي وارد
شده‌اند، هنوز هم دوست دارند مردشان نقش حامي خانواده را بازي كند اما اين
اتفاق به اين معنا نيست كه هيچ مردي شست و شوي لباس‌هاي خانه را انجام
نمي‌دهد و اگر زودتر از همسرش از كار برگردد، شام شب را تدارك نمي‌بيند.
براي فرار كردن از جنگ‌هاي خانگي و تقسيم عادلانه كارها بهتر است از همين
حالا يك شيوه تقسيم كار خانگي را اجرا كنيد. كدام يك از شما بهتر غذا درست
مي‌كند؟ كدام يكي مي‌تواند وقت بيشتري براي خريدهاي خانه و پرداخت قبض‌ها و
قسط‌ها بگذارد و كدام يكي با دقت بيشتري گرد‌گيري مي‌كند؟


  كوتاه آمدن بي‌خودي فايده ندارد

قانون قديمي: مي‌خواهيد
زندگي موفقي داشته باشيد؟ همسري را انتخاب كنيد كه سابقه زندگي‌اش شبيه به
زندگي‌اي است كه شما داشته‌ايد و علايق و فعاليت‌هايي شبيه به شما دارد.
اگر همسر شما همكارتان باشد يا در دانشگاه شما درس خوانده باشد ازدواج
موفق‌تري خواهيد داشت.

قانون جديد: براي
انتخاب يك همسر ايده‌آل، مهم اين نيست كه شيوه زندگي شما در گذشته چقدر
شبيه به هم بوده يا اين‌كه هم رشته هستيد يا نه يا كارتان شبيه به يكديگر
است يا خير. مهم اين است كه چقدر توان ارتباط برقرار كردن با يكديگر و
گفت‌وگو و مباحثه با هم را داريد. شما مي‌توانيد با كسي كه همكار يا هم
رشته شما نيست هم يك زندگي موفق داشته باشيد.

اين‌كه زوج‌ها چقدر در
زندگي مشترك‌شان موفق هستند، ارتباط زيادي با تجربه‌ها و فعاليت‌هاي
يكسان‌شان ندارد. مهم‌تر اين است كه چقدر توان گفت‌وگو بر سر عقايد يا
مشكلات‌شان را دارند و چطور مي‌توانند با يك گفت‌وگوي آرام و منطقي،
تصميماتي مشترك بگيرند. از نظر محققان به همين دليل است كه مردي از يك گوشه
جهان مي‌تواند با زني از گوشه ديگر جهان ازدواج كند و بدون اين سابقه
مشترك، يك زندگي موفق را بسازد.


  با همدلي زندگي را نجات دهيد

قانون قديمي: بهترين
آزمايش براي شناخت يك زندگي موفق اين است كه چقدر تحمل سختي‌ها و سوختن و
ساختن با آن‌ها را داريد؟ مهم اين نيست كه زندگي شما چطور پيش مي‌رود، زوج
موفق و خوشبخت كساني هستند كه اين بحران‌هاي ناگهاني را پشت سر مي‌گذارند و
با وجود آن‌ها در كنار يكديگر مي‌مانند.

قانون جديد: 
موضوعاتي كه هر روز تجربه‌شان مي‌كنيد و رابطه‌اي كه در هر لحظه با
همسرتان برقرار مي‌كنيد، مشخص مي‌كند كه چقدر در زندگي‌‌تان موفق هستيد.
حقيقت اين است كه رفتار روزمره شما در زندگي مشترك‌تان، كنار آمدن‌ها،
محبت‌ها، درك كردن‌ها و حتي شيوه صحبت‌كردن‌تان با يكديگر است كه مي‌تواند
موفقيت يا شكست ازدواج‌تان را باعث شود.

هيچ كس شكي ندارد كه يك
بيماري جدي، مرگ كسي از اعضاي خانواده يا بحران مالي و ورشكستي مي‌تواند
آينده يك زندگي مشترك را به‌خطر بيندازد و آن را وارد سراشيبي كند‌ اما
تحقيقات ثابت كرده كه بده و بستان‌هاي روزمره در روابط زن و شوهرها خيلي
سخت‌تر از پشت سر گذاشتن اين بحران‌هاست و در صورتي كه همسران در اين
آزمايش‌هاي روزمره موفق شوند، مي‌توان گفت كه از پس بحران‌هاي زندگي
برآمده‌اند و قدم مهمي براي ازدواج‌شان برداشته‌اند. اگر مي‌خواهيد يك زوج
موفق باشيد، بهتر است به جاي سوختن و ساختن‌ها و تحمل كردن‌هاي بيهوده،
حواس‌تان به سلام و صبح به خير اول روز، تماس‌هاي كوتاه يا پيامك‌هايي كه
در وقت اداري مي‌فرستيد، گرفتن دست‌هاي يكديگر يا لحن صحبت كردن‌تان در طول
روز باشد. به‌نظر آسان مي‌رسد؟ شايد اينطور باشد اما بايد باور كنيد كه
خيلي از زوج‌ها با رعايت نكردن همين مسائل ساده زندگي‌شان را به سمت سقوط
برده‌اند.


  هميشه مثل روز اول باشيد

قانون قديمي: بعد از گذشت چند سال از زندگي مشترك رابطه زناشويي كمرنگ‌تر مي‌شود و اهميت خود را از دست مي‌دهد.

قانون جديد: 
مهم نيست كه چند سالگرد را براي ازدواج‌تان گرفته‌ايد، رابطه زناشويي جزئي
بااهميت در زندگي مشترك شماست و اگر دوست داريد ازدواج‌تان موفق بماند
نبايد آن را بي‌اهميت تلقي كنيد. ازدواج تنها نبايد ذهن شما را به هم نزديك
كند بلكه شما به‌عنوان زن و شوهر حق داريد تا پايان عمر به جسم يكديگر هم
توجه داشته باشيد.

بعضي‌ها فكر مي‌كنند كه رابطه زناشويي يك هوس
جهاني است و چند سالي بعد از ازدواج كمرنگ‌تر مي‌شود و عشق واقعي جايش را
مي‌گيرد اما اين يك اشتباه مسلم است. عشق ميان همسرتان هيچ وقت نبايد از
اين بخش از زندگي‌شان فاصله بگيرد. اگر آن‌ها شرعا و قانونا به هم متعلق
هستند و مي‌خواهند تا پايان عمر هم اين تعلق را حفظ كنند، پس چرا بايد از
اين موضوع دست بكشند و مثل 2 غريبه زير يك سقف زندگي كنند؟ همانطور كه
گفتيم مهم نيست كه چند سال از زندگي مشترك‌تان گذشته، چند فرزند داريد يا
اين‌كه روي كيك تولدتان چند شمع نشسته است، مهم اين است كه رابطه زناشويي
يكي از مهم‌ترين اتفاقاتي است كه مي‌تواند شما را به يكديگر نزديك‌تر كند و
محبت و حس با هم بودن را در شما بيشتر كند.


  با آمدن بچه مراقب  عشق‌‌تان باشيد

قانون قديمي:
رابطه احساسي و عاطفي و همينطور ميزان علاقه همسران، بعد از بچه‌دار‌شدن
بايد كمرنگ و حتي محو شود. زن و شوهرها بعد از بچه‌دار‌شدن آن‌قدر مشغله
دارند كه ديگر نمي‌توانند براي هم وقت بگذارند.

قانون جديد: 
حتي بعد از بچه‌دار‌شدن هم همان محبت كردن‌هاي ساده و روزمره، بايد جزئي
فراموش نشدني از زندگي زن و شوهرها باشد؛ آن‌ها نبايد فراموش كنند كه تنها
يك پدر و مادر نيستند بلكه قبل از آن يك زن و شوهر هستند و هنوز هم بايد
مراقب عشقي كه در زندگي‌شان بوده، باشند و آن را پرورش دهند.

بچه
دار شدن يكي از هيجان‌انگيزترين و البته پر استرس‌ترين بخش‌هاي زندگي زن و
شوهرهاست. آن‌ها سعي مي‌كنند اين هيجان را با توجه زياد از حد به فرزندشان و
همينطور پررنگ‌تر كردن نقش پدر يا مادري خود نشان دهند و از همين طريق به
استرس خود غلبه كنند. به همين دليل است كه گاهي فكر مي‌كنيم زندگي زن و
شوهرهايي كه سال‌هاست ازدواج كرده‌اند اما فرزندي ندارند، خيلي رمانتيك‌تر و
گرم‌تر از زندگي مادر و پدرهاي جوان‌تر است. با همين توجيهات است كه كم‌كم
يك ازدواج پر از احساس به يك شغل و انجام وظيفه تبديل مي‌شود و زن و
شوهرها با خودخواهي تمام، تمام انرژي شان را به سمت فرزندشان مي‌برند و
زندگي مشترك‌شان را فراموش مي‌كنند.


این حقه ها را در زندگی زناشویی جدی بگیرید

زن و شوهرها از چه ترفندهایی برای اذیت کردن همدیگر استفاده می کنند؟ چطور می شود این روش ها را تمام کرد؟

1-
«تو فکر می کنی من برای چی این وام رو گرفتم و خودم را انداختم تو دام
پرداخت قسط؟ خب معلومه برای تو، برای اینکه وقتی با هم می ریم بیرون، از
سوار شدن به ماشین حس خوبی داشته باشی، وگرنه فکر کردی برای من اهمیتی داره
که با چه ماشینی برم سر کار؟»

2- «از صبح تا شب توی خونه
دارم جون می کنم. درسم رو که تموم کردم سریع بچه دار شدیم و از اون موقع
دیگه شدم کلفت بی جیره و مواجب آقا. من خودم و آینده ام رو قربانی اون
کردم. الان با وجود این دوتا بچه اصلا نمی تونم به فکر سر کار رفتن باشم.»

3-
«می دونی اصلا تقصیر تو بود. من که نمی خواستم از این سکه های پیش فروشی
بگیرم. تو گفتی سرمایه گذاری خوبیه. من از اول موافق بودم که ماشین پیش
خرید کنیم. تو پیشنهاد این کار رو دادی. حالا هم که قیمت سکه اومده پایین،
خودت باید مسئولیت ضررش رو قبول کنی.»

4- «عمرا پاشم با تو بیام خونه
مادرت. اصلا می دونی چیه، من حوصله تو رو ندارم. حاضرم بدون تو به مامانت
سر بزنم ها، اما با تو اصلا. وقتی می خوای دائم به من گیر بدی که آشپزی ات
خوب نیست و امشب خونه مامانم یه غذای درست و حسابی می خورم، معلومه که حاضر نیستم با تو جایی بیام.»

,این حقه ها را در زندگی زناشویی جدی بگیرید زندگی زناشویی,زن و شوهر,روابط دختر و پسر

این حقه ها را در زندگی زناشویی جدی بگیرید زندگی زناشویی,زن و شوهر

شاید
جملات بالا به نوعی برای شما آشنا باشد. این جمله ها چهار ترفند روانی بین
زن و شوهرها را نشان می دهد. شاید هم خود شما آنقدر با خودتان صادق هستید
که متوجه باشید تا امروز از این ترفندها بسیار استفاده کرده اید. اما چرا
همسران از این ترفندها یا به قول «برن»، از این بازی ها استفاده می کنند و
چطور می شود روش های بهتری را به کار برد؟

اول بیایید این ترفندها را یک بار دیگر مرور کنیم. در چهار جمله مقدماتی چهار اتفاق کلی افتاده است:

1- زمانی که همسر ما حتی وقتی مسئولیت های خود را انجام می دهد و یا علایق خود را دنبال می کند، منت آنها را سر ما می گذارد.

2- زمانی که همسر ما دائم احساس قربانی شدن می کند، حتی اگر این را به روی ما نیاورد، همه اطرافیان از آن باخبر شده اند.

3- زمانی که همسر ما تصمیم اشتباهی می گیرد، مسئولیت آن را سریع متوجه ما می کند.

4-
و یا زمانی که همسر ما با کوچک ترین شوخی و یا حرفی از جانب ما قهر می کند
و از اتفاقی ساده چنان ماجرای پیچیده ای درست می کند که بیا و ببین.


وقتی سه پادشاه در یک اقلیم می گنجند!

برای اینکه بدانید بازی چیست قبل از هر چیز باید با اصطلاح های مشهور «کودک»، «بالغ» و «والد» درون آشنا شوید.

اریک برن معتقد است شخصیت هر کدام از ما از سه بخش تشکیل شده است: والد، کودک و بالغ.

1- والد: والد بخشی از وجود ماست که درست مانند پدر
و مادرها در پی نشان دادن درست و غلط در زندگی است اما با روش خودش. از
روش های محبوب او می توان به سرزنش، نصیحت و ایجاد احساس گناه اشاره کرد.
البته در صورتی که این والد مهربان باشد، در زمان ناراحتی می تواند تسلی
بخش و یاری رسان باشد.

2- کودک:
کودک بخش بازیگوش وجود ماست که نشاط و سرزندگی با خودش دارد اما از طرفی
اهل فکر و حساب و کتاب نیست و در نتیجه، می تواند حسابی ما را به دردسر
بیندازد.

3- بالغ: بخش بالغ اهل فکر و پردازش اطلاعات است. کار او ارزیابی واقعیت است و در نتیجه، با عواطف کاری ندارد.

اگر
قرار باشد تنها یکی از این بخش ها در زندگی ما اثرگذار باشند، قطعا ما را
دچار مشکل می سازند. ما برای برقراری ارتباط متناسب با موقعیت ها لازم است
توانایی استفاده از هر سه بخش را داشته باشیم.

زمانی که هر بخش از
شخصیت ما با بخش مشابه شخصیت فرد مقابل ما ارتباط برقرار کند، به نظر می
رسد ارتباطی روشن برقرار شده است که هدف مشخصی داشته و می تواند به آن
برسد. اما بسیاری اوقات روابط ما اینقدرها هم سرراست نیست.

گاهی
اوقات رابطه ما با دیگران بین دو بخش مختلف شخصیت مثل والد و کودک ایجاد می
شود. این گروه در صورت مشخص بودن هدف می تواند ادامه پیدا کند و به اهداف
خود برسد،هر چند گاهی اوقات احتمال قطع شدن رابطه آنها پیش از موعد وجود
دارد اما نوع سومی از روابط وجود دارد که ویژگی بارز آنها مبهم بودن
آنهاست.

اهداف در این روابط به روشنی مشخص نشده و در نتیجه، ممکن
است هر فرد اهداف خودش را دنبال کند. این رابطه زمانی ادامه پیدا می کند که
اهداف در نظر گرفته شده دو نفر با هم تناسب داشته باشد. بازی ها جزو این
گروه سوم قرار دارند که درباره آنها بیشتر صحبت خواهیم کرد.


این بازی های خطرناک

تخصص
اریک برن ارتباطات میان فردی است. اولین بار او بود که متوجه شد آدم بزرگ
ها به رغم تمام ادعاهایشان، دست به بازی هایی می زنند که البته یک تفاوت
مهم با بازی بچه ها دارد: بازی آنها در عوض ایجاد صمیمیت، در غالب اوقات
قاتل صمیمیت است.

طبق تعریف برن، بازی یک رشته تبادل نهفته بین دو
نفر است که علاوه بر معنای آشکار، معنایی پنهان نیز دارد و می تواند
پیامدهای روانی مانند احساس گناه، افسردگی و یا خشم به دنبال داشته باشد.
پیچیده شد؟ اصلا بگذارید در مورد یکی از مثال های ابتدای مطلب صحبت کنیم.

«عمرا پاشم با تو بیام خونه
مادرت. اصلا می دونی چیه؟ من حوصله تو رو ندارم. حاضرم بدون تو به مامانت
سر بزنم ها اما با تو اصلا. وقتی می خوای دائم به من گیر بدی که آشپزی ات
خوب نیست و امشب خونه مامانم یه غذای درست و حسابی می خورم، معلومه که حاضر نیستم با تو جایی بیام.»

می
توان حدس زد که قبل از این حرف خانم، چه گفت و گویی بین زن و مرد رد و بدل
شده. مرد پیشنهاد داده که شب به خانه مادرش بروند و خانم هم قبول کرده
است. اما در زمان آماده شدن، مرد به شوخی اشاره ای به دست پخت مادرش کرده و
اینکه امشب فرصت دارد غذای خوبی بخورد و حالا به خانم برخورده، قهر کرده و
می گوید که حاضر نیست شوهرش را همراهی کند.

در ابتدای این رابطه و
زمانی که آقا پیشنهاد داد و خانم قبول کرد، به نظر می رسد که هر دو از
طریق بالغ هایشان با همدیگر ارتباط برقرار کرده اند اما وقتی آقا شوخی می
کند کودک خانم را مورد خطاب قرار می دهد و انتظار دارد آن بخش که منشا شادی
و نشاط است پاسخ دهد و قضیه با خنده و همراهی خانم ختم به خیر شود اما
خانم طور دیگری پاسخ می دهد. کودک او درگیر می شود، اما این بار به صورت
کودکی که ناراحت می شود و قهر می کند. برن اسم این الگوی رفتاری را بازی
«قهر» می گذارد و معتقد است که بسیاری از همسران وارد این بازی ها می شوند و
در نتیجه، بخش زیادی از روابط آنها را همین بازی ها تشکیل می دهد.

او
از بازی های دیگری نیز نام می برد که بین همسران به وفور دیده می شود.
بازی هایی مثل «اگر به خاطر تو نبود» در مثال اول؛ «قربانی یا مظلوم» در
مثال دوم و «ببین مجبورم کردی چه کار کنم» که در مثال سوم البته بازی های
دیگری هم وجود دارد که از اسمشان می توان پی به ماهیتشان برد. مثلا بازی
های «زن سردمزاج»، «دادگاه» و «عزیزم». اما چرا این رفتارها ادامه پیدا می
کند؟


بازی بی پایان

برن
توضیح می دهد که دلیل ادامه پیدا کردن بازی ها در زندگی روزانه این است که
یکی از بازیکنان اصطلاحا کلک می زند. درست مثل خانم که ناگهان با قهر کردن
رفتاری متفاوت از خود نشان می دهد و با این کار تلاش می کند برنده این
بازی باشد و منظور از برنده شدن دریافت نوازش است؛ البته بیشتر نوازش های
روانی و عاطفی تا نوازش های جسمانی.

برای مثال، زمانی که آقا مجبور
می شود خانم را با عذرخواهی راضی به آمدن کند، به نظر می رسد که خانم به
هدف خود رسیده است؛ همینطور، و زمانی که مردی با منت گذاشتن دائم به خاطر
کارهایی که انجام می دهد همسر و یا بچه های خود را مجبور می کند تا قدردان
او باشند و در عوض، سرویس های خاصی در خانه دریافت می کند.

البته
گاهی اوقات هدف نه دریافت نوازش به این روشنی، که تلاش برای تایید یک سری
تفکرات شخصی است. برای مثال، زمانی که فردی دائم تلاش می کند تا خود را
قربانی نشان دهد و واقعا نیز بی دلیل از خواسته های خود می گذرد، لزوما در
پی دریافت حمایت و توجه نیست، بلکه می خواهد باور خودش در مورد خوب نبودن و
مستحق تنبیه بودن را تایید کند. اگر می خواهید در این مورد اطلاعات بیشتری
به دست آورید، به ستون «شازده خانمی که قورباغه شد» مراجعه کنید.


سوت پایان بازی

اما
آیا ادامه بازی ها می تواند مضر باشد؟ این سوالی است که بسیاری از افراد
به محض آشنایی با مفهوم بازی ها و پیدا کردن رد پای آنها در زندگی شان از
خود می پرسند. یکی از نکات مهم در نظریه برن، مخالفت او با محدود شدن به یک
یا چند قالب رفتاری است. بازی ها می توانند گاهی اوقات برای ساختار روانی
ما مفید باشند، اما یادتان باشد گاهی اوقات و نه همیشه، چرا که استفاده
دائمی از آنها فقط باعث می شود تا ما از تجربه مهمی در زندگی محروم شویم:
تجربه صمیمیت.

بازی ها می توانند مانع مهمی بر سر راه صمیمیت باشند و
در نتیجه، ادامه دادن آنها در طولانی مدت یکی از عوامل مخرب در رابطه
همسران با همدیگر است و البته می تواند منشا سوء تفاهم
های بسیاری باشد. پس اگر به دنبال تجربه صمیمیت هستید و می خواهید رابطه
بهتری با همسرتان داشته باشید، لازم است در این مورد تجدید نظر کنید. اما
چطور می توان این کار را انجام داد؟

1- بازی های خودمان را بشناسیم

قدم
اول برای کنار گذاشتن این بازی ها، تشخیص آنها در روابط خودمان است. البته
تصور نکنید که این کار به این آسانی هاست، چرا که نیروهای ناخودآگاه در ما
آنقدر قوی هستند که گاهی اوقات مانع دیدن حقایق می شوند. پس چه باید
بکنیم؟ بهتر است کتاب «بازی ها» نوشته اریک برن را تهیه و آن را با دقت
مطالعه کنید. در این کتاب در مورد انواع بازی ها صحبت شده است. اگر هر کدام
از این الگوهای رفتاری برای شما آشنا بودند، می توانید به این نتیجه برسید
که احتمالا شما از آنها استفاده کرده اید.

نکته: منتظر نباشید که
با قطعیت بتوانید همه موارد را در رفتارتان شناسایی کنید، چرا که ما می
توانیم به راحتی فریب بخوریم و در نتیجه، بسیاری از موارد را به صورت قطعی
شناسایی نکنیم.

2- خودمان را بشناسیم

همانطور
که اشاره شد، تصور ما در مورد خودمان نقش مهمی در ادامه دادن بازی ها و
البته روش بازی ما دارد. پس لازم است در زمینه چهار وضعیت زندگی اطلاعات
کسب کنید. برن در کتاب «تحلیل رفتار متقابل» و یا «بعد از سلام چه می
گویید؟» به این چهار وضعیت پرداخته است. کتاب «وضعیت آخر» و «ماندن در
وضعیت آخر» تامس هریس نیز می تواند در این زمینه کمک خوبی برای شما باشد که
خوشبختانه، همه این کتاب ها به فارسی ترجمه شده اند. یادتان باشد تا زمانی
که شما تصور خوبی از خود و اطرافیانتان نداشته باشید، احتمال کمی وجود
دارد که بتوانید دست از بازی کردن بردارید.

3- بالغ خود را تقویت کنید

توجه
داشته باشید که در بازی ها غالبا این کودک نیازمند حمایت و یا والد
سرزنشگر است که وارد می شود. برای کنترل این دو بخش نیز لازم است بخش بالغ
شخصیت شما تقویت شود. برای اینکه بتوانید بالغ را تقویت کنید و جلوی دخالت
های بیش از حد کودک نیازمند حمایت و والد سرزنشگر را بگیرید لازم است به سه
نکته توجه ویژه داشته باشید: 1- بازی ها و امتیازاتی را که از طریق آنها
دریافت می کنید به دقت شناسایی کنید. 2- موقعیت هایی را که بازی ها بیشتر
طی آنها رخ می دهد بشناسید. 3- آگاهانه تصمیم بگیرید زمام کار را در این
موقعیت ها به دست بالغ خود بسپارید و البته، برای این کار به او فرصت دهید.

4- با هم بازی را تمام کنید

اگر
می خواهید این کار را با موفقیت بیشتر و البته در زمان کمتری پیش ببرید،
دو راه برای آن وجود دارد. اولین و مهمترین آنها این است که همسرتان نیز
همراه شما در این قضیه باشد و با همدیگر به دنبال کسب اطلاع در مورد بازی
ها و کنار گذاشتن آنها باشید و راه دوم این که به سراغ روانشناسی بروید که
در زمینه تحلیل رفتار متقابل مهارت دارد و از او کمک بخواهید.


چکیده مطلب

«بازی»
یک اصطلاح روانشناختی است که توسط اریک برن وارد دنیای روانشناسی شد. بازی
های همسران می تواند رابطه صمیمانه آنها را تخریب کند. شناختن این بازی
ها، شناختن خودمان، تقویت کردن بالغ درون و همکاری با همسران به ما کمک می
کند به این بازی های خطرناک خاتمه دهیم.


شازده خانمی که قورباغه شد

اریک
برن از چهار وضعیت نام می برد و معتقد است هر کدام از ما معتقد به یکی از
آنها هستیم. این چهار وضعیت عبارتند از: «من خوبم، تو خوبی»؛ «من خوبم، تو
بدی»؛ «من بدم، تو بدی»؛ «من بدم، تو خوبی».

برن معتقد است همه ما
در ابتدای تولد باور داریم که خوب هستیم اما ممکن است بر اثر تربیت نادرست
به این نتیجه برسیم که خوب نیستیم. برن در این مورد جمله معروفی دارد و می
گوید کودکان به صورت شازده و شازده خانم به دنیا می آیند تا اینکه
والدینشان آنها را به صورت قورباغه درمی آورند.

در مورد دیگران نیز ما در همان سال های ابتدایی زندگی و در تعامل با دیگران، به ویژه والدین و دیگر افراد نزدیک، به نتیجه می رسیم.

نکته
مهم در ارتباط بین این تصورات و بازی ها این است که افرادی که تصور بد
بودن در مورد خودشان دارند، بسیار بیشتر از سایرین وارد بازی هایی می شوند
که شکست های پی در پی به دنبال دارد. این افراد در واقع نه به دنبال برنده
شدن، که به دنبال تایید این تصور ذهنی خود هستند؛ که خوب نیستند.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top